فضاسازی برای مبارزه با گناه
2- خطر کوچکشمردن گناه
3- پیام شهداء در حفظ انقلاب
4- برنامه امام سجاد علیهالسلام برای آموزش بردگان
5- دعاهای امام سجاد علیهالسلام برای مبارزه با طاغوت
6- شیوه خاص نماز عید امام رضا علیهالسلام
7- گشایش در کارها با گشایش برای مردم
موضوع: فضاسازی برای مبارزه با گناه
تاریخ پخش: 23/02/98
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
موضوع بحثمان در مورد گناه بود و اینکه زمینههای گناه، همچنین زمینههای خوب شدن و زمینههای بد شدن، این زمینهها را باید فراهم کرد. ده مورد گفتیم، یکی اینکه عقیل بود ظاهراً خدمت امیرالمؤمنین آمد و گفت: من برادر تو هستم. یک کمی عیالوار هستم سهمیه و جیره مرا بیشتر کن. کوپن ما را بیشتر کن. حضرت علی(ع) آهنی داغ کرد و نزدیک دست برادرش آورد، تا دید قصه جدی است، میخواهد آهن را به دستش بزند، دستش را پیش گرفت. گفت: تو از آتش دنیا میترسی. من از آتش قیامت نترسم؟ این آهن داغ کردن چیست؟ امروزیها میگویند: وسایل کمک آموزشی. امروزیها میگویند: تبلیغ سمعی و بصری، تبلیغ عینی، این یک نمونه.
1- فضاسازی برای نماز باران
نمونه دیگر اینکه برای نماز باران میگویند: اگر دیدید باران نمیآید نماز باران بخوانید. اینجا یک جمله بگویم، ما نباید بترسیم که نماز باران بخوانیم و باران نیاید. خوب دو بار بخوانیم، چهار بار خواندیم و باران نیامد، پنج بار بخوانیم. اگر یک چوبی سفت است، شما بگویید: چون این چوب سفت است من دیگر تبر نمیزنم. آنقدر میزنی تا بشکند. باید روحانیون عزیز ما وقتی نیاز به باران است، نماز باران بخوانند بی رودروایسی. باران هم نیامد، نیامد یکبار دیگر میخوانیم. چطور به فوتبالیستها بگوییم: آقا برویم فوتبال. بگوید: نه، من میترسم گل نزنم. تو فوتبالیست هستی، در بازیها باید بروی گل بزنی، زدی زدی، نزدی نزدی. نباید گفت: میترسم بروم گل نزنم. آخر ما نزد خدا آبرو نداریم که نماز باران بخوانیم. بگو: خدایا ما آبرو نداریم، هرچه هست آمدیم نماز باران بخوانیم. آنوقت برای نماز باران میگویند: بچهها از مادرشان جدا شود. یعنی هرکس بچه دارد بگذارد کنار و این طرف بیاید. چه صحنهای پیش میآید؟ یک مرتبه پانصد تا بچه جیغ میزنند. پانصد تا دل هم بالا میبرد که بچه من است. بعد لباستان را چپه کنید یعنی یک حالت بگیرید، حالتی که اشکتان در بیاید. این مسأله مهمی است. گاهی وقتها انسان بخاطر غذایی که خورده، بخاطر پر حرفی و پرگویی و یکسری گناهان این قلبش سنگ شده و سنگدل شده و قساوت قلب پیدا کرده است. همین زیارتها و مناجاتها مهم است.
2- خطر کوچکشمردن گناه
یک مسأله دیگر، پیغمبر از جنگ برمیگشت. پیروز شده بودند. در مسیر برگشت به یک بیابان کویر رسیدند. حضرت فرمود: بروید هیزم جمع کنید. گفتند: آقا اینجا جنگل نیست. باغ نیست، هیزم نیست. کویر است. فرمود: بروید هرچه گیرتان آمد بیاورید. دستور حضرت بود. مسلمانها پخش شدند و پس از مدتی آمدند، هرکدام چند چوب کوچک آوردند، یک سیر، دو سیر، کمتر، بیشتر، فرمود: هرکس چوب آورده روی هم بگذارد. ابنبوه چوب شد، پیغمبر فرمود: گناهان هم همینطور جمع میشود. اول میگویم: توبه، میگویید: گناهی نکردم. اما اگر دقت کنید خیلی گناه کردید. این عمل پیغمبر چیست؟ از این عمل پیغمبر چه میفهمیم؟ 1- گاهی کارها را باید با نمایش نشان داد. گاهی افرادی که فکر میکنند خیلی آدم خوبی هستند، باید به آنها گفت: نه، خیلی هم آدم خوبی نیستی. به خودت فوت کنی خاکسترها کنار برود، تو هم، هم…
مرحوم شهید مطهری میگفت: هرکس میخواهد ببیند چطور آدمی است ببیند چه خوابی میبیند. ممکن است در روز بهترین حالات و گریه و مناجات و نماز شب و قیافه روزت خیلی ممکن است سبوحٌ قدوس باشد اما خواب ببینی چه کارهایی که نکردی. هرکس میخواهد ببیند چه جانوری است ببیند در خواب کجا میرود. حضرت به اینها فهماند درست است جزء اصحاب من هستید. رزمنده هستید، جبهه رفتید و پیروز شدید اما باز هم فوت به خودتان بکنید، عیب دارید. از این معلوم میشود آموزش برای کلاس نیست. اگر آدم جوهر معلمی داشته باشد در کویر هم میتواند کلاس بگذارد. ما الآن وقتی میخواهیم کلاس بگذاریم میگوییم: آمپیلی فایر میخواهیم برای اذان، تخته سیاه، لوح میخواهیم، کامپیوتر میخواهیم، چه میخواهیم، چه میخواهیم… آدم اگر مثل پیغمبر جوهر داشته باشد در بیابان کویر هم میتواند کلاس بگذارد. از این معلوم میشود اگر آموزش همراه با خاطره بود در ذهن میماند. اما اگر همراه با خاطره نبود ممکن است فراموش شود.
زمانی که تلفنها در قم چهار رقمی بود، من به استادمان گفتم: تلفن خانه شما چند است؟ گفت: آدم سالم درجه حرارتش چند است؟ گفتم: 37. گفت: بارک الله خانه ما 3720 نمرهات بیست است چون گفتی: 37. الآن پنجاه سال از این قصه میگذرد من هنوز تلفن خانه استادم یادم است. چون گفت: 3720. یکی از دوستان از علما میگفت: من این قرآنی که میخواندم نمیفهمیدم. «مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ» قاری: «وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ» حاج آقا: «مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ» قاری: از ابتدای آیه… «ثَمانِیَهَ أَزْواج مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ» (انعام/143) معز و ضأن، یکی با «ز» و یکی با «ض» است. کدامها گوسفند است و کدام بز است، میگفت: دائم قاطی میکردم. آخر گفت: بُز معز، میگفت: حالا یادم است. یعنی در آموزش یک چیزی که لیز میشود و فرار میکند قلاب کن به چیزی که در ذهنت هست. در ذهن آدم هست حرارت بدن 37 درجه، بارک الله نمرهات 20، خانه ما 3720 است.
یکوقتی از من میپرسیدند: که حضرت امیر میدانست او را میکشند یا نه؟ بله شب نوزدهم میدانست و از قبل خبر داشت. اگر میدانست او را میکشند چرا به مسجد رفت؟ جواب: روی تخته سیاه زمانی که حال داشتم بلند شوم، روی تخته سیاه اینطور نوشتم: استفاده اختصاصی ممنوع! استفاده اختصاصی، این را کجا نوشته؟ به ماشینهای دولتی. یعنی چه؟ یعنی آقای استاندار ماشین داری، اما اگر خربزه خریدی با تاکسی ببر. حق نداری از ماشین دولتی استفاده کنی و برای مهمانی خانهات میوه بخری. پلیس سه تا اسلحه به نیروهایش میدهد. 1- کلت 2- مسلسل 3- باتوم، میگوید: اینها را داشته باش، هرجا من گفتم بزنی. نروی خانه خانمت دعوا کرد با کلت و باتوم… درست است اینها را داری اما هرجا من گفتم بزن، بزن. همینطور که پلیس اسلحه را میدهد و میگوید: هرجا من گفتم: بزن، بزن. خدا هم سه تا چیز به امام داده، علم غیب داده، معجزه داده، دعای مستجاب داده، اما میگوید: از این معجزه و علم غیب و دعای مستجاب هرجا من گفتم حق داری استفاده کنی. درخت خشک است، به امام جواد میگوییم: ای امام جواد راستش ما شک داریم تو امام هستی یا نیستی. معجزه کن اگر این درخت خشک الآن سبز شد و انار داد، ما میفهمیم تو امام جواد هستی. اینجا امام جواد برای اینکه ثابت کند امامت خودش را، معجزه انجام میدهد که شما به امام جواد ایمان بیاوری. اما اگر خود امام جواد هوس انار کرد حق ندارد، استفاده اختصاصی ممنوع است. صبر کن هروقت همه مردم انار خوردند شما هم انار بخور. استفاده اختصاصی ممنوع!
رئیس بانک کلید بانک دستش است اما حق ندارد پول بخواهد دست به کلید بیاندازد. باید از بغل دستیاش دستی بگیرد، بعداً بدهد. پول دارم، گاوصندوقها کلیدش دست من است، ولی استفاده اختصاصی ممنوع است. سؤال: امام حسین نمیتوانست روز عاشورا نفرین کند یزیدیها خاکستر شوند؟ چرا. چرا نفرین نکرد؟ برای اینکه استفاده شخصی ممنوع است. اینجا اگر در امامت امام حسین شک داشتند، امام حسین دعا میکرد. اما خودش تشنه است باید تحمل کند و مقاومت کند. یک سؤالی را جواب دادم. یک سؤال میکنم دوباره دقت کند، شما بلد هستید. ممکن است بلد باشید، ولی بچه شما از شما میپرسد. چرا امام حسین نفرین نکرد یزیدیها از بین بروند؟ چرا امام حسین برای علی اصغر از دشمنان آب خواست؟ مگر موسی عصایش را به سنگ نزد. «اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ» قاری: «فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ» (بقره/60) موسی عصایت را به سنگ بزن، قاری: «فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَهَ عَیْناً» عصایت را بزن به این سنگ، از این سنگ دوازده چشمه میجوشد. چطور حضرت موسی عصایش را به سنگ زد آب درآمد؟ امام حسین هم عصایش را به سنگ میزد، آب در کربلا درمیآمد. علی اصغر تشنه نمیشد. میگوییم: بابا امام حسین دعایش مستجاب شود، امام جواد معجزه دارد اما استفاده اختصاصی ممنوع!
این قدرتها را مثل پلیس، پلیس کلت و اسلحه و مسلسل دارد اما اگر با کسی دعوایش شد حق ندارد استفاده کند. اینها باشد هرجا گفتند: بزن، بزن. استفاده کن. این کلمه استفاده اختصاصی ممنوع را دهها سال، من این بحث را زمان شاه پای تخته سیاه کردم. چهل پنجاه سال پیش تقریباً، ولی میگویند: این کلمه استفاده اختصاصی را وقتی میبینیم به ماشینها یاد حرف شما میافتیم. یعنی این آموزش باید طوری باشد که در ذهن طرف بماند. چرا حضرت زهرا 34 بار الله، 33 بار الحمدلله، 33 بار سبحان الله؟ تسبیحات حضرت زهرا ثواب هزار رکعت نماز دارد. نمیشود حالا 34 بار را یک مرتبه بگوییم: چهل بار؟ ما که الله اکبر میگوییم، چهل بار بگوییم سر راست، با یک مثل آقا اگر گفتند: سی و چهار متری گنج است، شما 36 متری را بکنی به گنج نمیرسی. سوییچ ماشین اگر دندانههایش کم و زیاد باشد قفل باز نمیشود. آمپول را در رگ بزنی خوب میشود، در گوشت بزنی بغل رگ درد میگیرد. چطور آمپول باید در رگ زده شود؟ 34 متری گنج است. ما نمیدانیم به ما گفتند: این قرص را نصف بخور، این را همهاش را بخور، این را جفت بخور. این را قبل از غذا بخور و این را بعد از غذا بخور. این را ناشتا بخور، این را شش ساعت بخور، این را هشت ساعت بخور. این را دوازده ساعت بخور، هرطور دستور داد ما گوش میدهیم. استفاده اختصاصی ممنوع!
3- پیام شهداء در حفظ انقلاب
از چیزهایی که دل را رقیق میکند نشست و برخاست با فقراست. نشستن با فقرا، افرادی سنگدل میشوند، این زیارت قبور، یکوقتی آمدند از من دعوت کردند سخنرانی کنم، کجا؟ بهشت زهرا. گفتم: من سخنرانی در مزار شهدا نمیکنم. گفتند: چرا؟ گفتم: اگر اینجا من حرف نزنم، خود عکس شهید به آدم پیام میدهد. میگوید: ببین من جوان بودم و جوانیام را دادم، تو چه کردی؟ یک تابلو زده بود در قم تابلوهای زیادی، از این جمله، عکس جوان شهیدی را کشیده بود و خیلی هم جوان بود شاید بیست سالش نبود. نوشته بود: بدنم را به خاک سپردم، ایمانم را به خدا سپردم، انقلاب را به شما سپردم. چه جمله قشنگی! بدنم را به خاک سپردم، ایمانم را به خدا سپردم، انقلاب را به شما سپردم. یعنی خیانت نکنید.
گاهی این کلمات میماند. بنده اگر بیایم سر قبر شهید صحبت کنم مردم توجه به من پیدا میکنند. من مانع هستم باید حرف نزنم تا مردم عکس شهید را ببینند، این با شهید ارتباط پیدا کند. خیلی جاها سخنرانی ضد تبلیغ است. خیلی جاها سخنرانی… گاهی میرویم سخنرانی کنیم پشت سرمان این چراغهای همچینی روشن میکنند… اینجا که نیست؟ مثل اینکه من صحبت کنم و کسی بیاید پشت سر من چنین کند. این به نظر خودش شیرینکاری کرده است ولی غلط کاری کرده است. این چراغهای خاموش و روشن حواس مخاطب مرا پرت میکند. بچه سر کلاس میگوید: آقا اجازه میخواهد دستشویی برود. نخیر بنشین! بچه ادرارش را نگه دارد که درس را نمیفهمد. بگذارید برود ادرار کند. نخند! پخ میخندد. خندهاش گرفته بگذارید بخندد. با فطرت مردم ور نروید. بچه ادرارش گرفته، بچه خندهاش گرفته، بچه اشتباه میکند، توبیخ نکنید. بگویید راه صحیح این است.
گاهی وقتها هم انسان میگوید: «إِنْ لَمْ تَکُنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ» (نهجالبلاغه، حکمت 207) اگر حلم نداری خودت را در قالب حلم دارها بزن. یعنی وقتی بین چند تا آدم حسابی نشستی، شما آنجا دیگر نمیتوانی کارهای سبک انجام بدهی. یعنی اطرافیان آدم در تربیت انسان اثر میگذارند. داریم اگر عزاداری است میتوانی گریه کن، نمیتوانی گریه کنی بی تفاوت نباش. «بکی أو أبکی أو تباکی» یا گریه کن برای امام حسین، یا بگریان، یا گریه کن یا لااقل اگر اشک نداری قیافهی … یک قیافهای…
یک کسی رفته بود فاتحه، آقا روضه میخواند. جلسه فاتحه یکی از بستگان بود. یک نفر چنین گریه میکرد: اهه اهه… گفتند: چرا چنین گریه میکنی؟ گفت: فامیل دورم بود. گفت: اگر فامیل نزدیکم بود چنین میکردم چون فامیل دورم بود، بالاخره اگر داری اشک بریز، اگر نداری قیافهای به خود بگیر که نگویند: این آدم سنگدل است. در عین حال اگر کسی گریه نمیکند نمیشود توبیخش کرد. دوستی میگفت: روی منبر روضه میخواندم همه مردم گریه میکردند. یکی پایین منبر اینطور نگاه میکرد. همه سرها پایین و این یکی اینطور بود. همینطور که مردم سرشان پایین بود، به او گفتم تو چنین کن. (خنده حضار) تو هم یک «تباکی» گفت: نمیخواهم. خنده و گریه دست آدم نیست، خندهاش میگیرد، گریهاش میگیرد. اما زمینه را باید طوری فراهم کرد که حال و هوا بسازد. مثلاً به ما گفتند: در تشییع جنازه نخندید. چون همه محزون هستند، حریم افراد را حفظ کنید. ماه رمضان شما نمیتوانی روزه بگیری یا مریض هستی، یا مسافر هستی اما حریم جامعه را نگهدار. علنی روزه نخور. حریم نگهدار. حالا که عزادار هستند در تشییع جنازه نخند. حالا که ماه رمضان است حریم ماه رمضان را نگهدار.
هرچیزی حریم دارد. اسم بچه را کامل ببرند. اسم بچه را کامل ببرید. فاطی یعنی چه؟ فاطمه خانم، پیغمبر ما اسم بچه کوچولوها را با کنیه میبرد. سه سالش است نگو: حسن، بگو: آقا حسن، حسن آقا، اگر اسم بچهها را بزرگ بردید بچه خودش را جمع میکند. دیگر کار سبک نمیکند.
یک صحنهای امام سجاد به وجود میآورد، شب آخر ماه رمضان، امشب یک خاطرههایی که یادم میآید سهم قرآن کم میشود، از شما کم استفاده میکنیم. گوینده هم در جریان باشید، بخشی سوادش است، بخشی مطالعه قبلیاش است، بخشی نه سواد است و نه مطالعه، آن چیزی است که شما نگاه میکنی یادش میآید. یعنی رزق شماست. لذا خیلی وقتها من مطالعه میکنم، یادداشت دستم است میروم چیز دیگر میگویم. میگویند: چه گفتی؟ چه مطالعه کردی؟ میگویم: رزق آنها چیز دیگر بود. این خاطره را گوش بدهید.
4- برنامه امام سجاد علیهالسلام برای آموزش بردگان
امام حسین را که کشتند خفقان حاکم شد. دیگر کسی جرأت نمیکرد حرف بزند. بالاتر از امام حسین! شهیدش کردند و خانوادهاش را اسیر کردند. امام سجاد امام بود ولی کاری نمیتوانست بکند. امام سجاد از چند فرمول استفاده کرد. یکی از فرمولهایش این بود که برده میخرید. باز اینجا یک شبهه است، یادتان باشد برده خریدن امام سجاد را داشته باشید، من این شبهه را پاسخ بدهم. میگویند: چرا اسلام با بردهداری موافق است؟ چرا انسان آزاد باید برده شود؟ من این را طرح میکنم هرچه شما رأی دادید عمل میکنم. در روی کره زمین جنگ هست یا نیست؟ در جنگ غالب هست، غالب و مغلوب هست یا نیست؟ اگر ما جنگ کردیم و غالب شدیم با اسیرها چه کنیم؟ پنج راه داریم، 1- اسیرها را از دم بکشیم. درست است؟ بی انصافی و بی رحمی است. 2- اسیرها را از دم آزاد کنیم. این هم بی عقلی است. چون اسیری که آمده مرا بکشد، شکست خورده، حالا میرود شمشیرش را تیز میکند و برمیگردد. از دم بکشیم درست نیست. از دم آزاد کنیم میرود شمشیرش را تیز میکند و برمیگردد. اینها را در یک اردوگاه جا بدهیم. یک اردوگاه بگیریم و اسیرها را در اردوگاه ببریم. این معنایش این است که ما مسلمانها باید خرج دشمنمان را بدهیم. اینکه آمده در جبهه مرا بکشد تازه در یک باغ کنیم، در یک اردوگاه کنیم، خرجیاش را من بدهم. اسلام میگوید: بهترین راه این است که بردهها در خانه مسلمانها تقسیم شوند، اخلاق اسلامی، آداب اسلامی را آشنا شوند، به مرور هم آزاد شوند. روزه خوردی، یک برده آزاد کن. فلان کار، یک برده آزاد کن. یکی از عبادات، برده آزاد کن. زکات جمع کردی؟ بخشی از پول زکات را برده آزاد کن. یعنی اول پخش شوند، به مرور آزاد شوند، این بهترین راه است. اگر این راه را قبول نکنیم یا باید این اردوها بروند یا از دم بکشیم یا از دم آزاد کنیم. هر سه غلط است، این پاسخ یک شبههای که چرا اسلام بردهداری را قبول کرده است.
امام سجاد(ع) چون امام حسین را شهید کرده بودند و هیچ راهی برای تبلیغ نداشت برده میخرید. برای هر بردهای هم یک پرونده درست میکرد. شب عید فطر به بردهها گفت: جمع شوید، مثلاً 47 برده خریده بود. آقای فلان بیا ببینم. شما شماره هفده هستید. در این سه ماهی که برده بودی و خانه ما بودی، خلافهای شما این و این است. قبول است؟ میگفت: بله قبول است. شماره هفده شما هم 22 خلاف داشتی، قبول است؟ بله. به اینها حالی میکرد که خلافهای شما نوشته شده، شب عید فطر است، بعد میگفت: همه را بخشیدم. بعد میگفت: هرچه من میگویم شما بگویید. ای علی بن الحسین، ای زین العابدین. همه میگفتند: ای زین العابدین! همانگونه که تو، همه با هم میگفتند: همانگونه که تو… لغزشهای ما را نوشتی، خدا هم لغزشهای تو را نوشت. بعد میگفت: خدایا شب عید فطر است، همه را آزاد کردم. بعد میگفت: تو هم امام زین العابدین را آزاد کن. ببین این کلاس تربیت است.
5- دعاهای امام سجاد علیهالسلام برای مبارزه با طاغوت
این یکی، یکی دیگر از راههایی که امام سجاد میرفت این بود که حرفهایش را در دعا میزد. دعا خیلی حرف دارد. من این را هم با مثالی که در ذهنم هست و شاید گفته باشم، بگویم. زمان شاه یکی از علما را زندان انفرادی بردند. زندان انفرادی مثل دوش حمام است. یک روزنه دارد فقط آدم از چشمش بیرون را میبیند. یکی از علما را زندان انفرادی بردند، یکی از علمای دیگر را هم داشتند یک انفرادی دیگر میبردند. ایشان از این سوراخ نگاه کرد دید دارند رفیقش را آنجا میبرند. گفت: سلام علیکم! ناراحت نباشی من هم اینجا هستم. میخواست حرف بزند، مأمور زندان گفت: آقا شما حق نداری حرف بزنی. ممنوع است. گفت: میتوانم قرآن بخوانم؟ گفت: بله قرآن بخوان. یک خرده قرآن خواند، لا به لای قرآن گفت: ای رفیق صدیق، «أنا بخدمتکم» یعنی من خدمت شما هستم. «اذا جاءوا بک الی المحاکمه» تو را برای محاکمه میبرند «و سئلوا عنک» سؤال میکنند. «فقل فی جوابهم» اگر چنین گفتند، چنین بگو. اگر چنین گفتند، چنین بگو. لا به لای آیات قرآن به زبان عربی صحبت میکرد. مثلاً اعوذ بالله من الشیطان الرحیم، «قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ» (نور/54) تا اینجا قرآن، حالا از اینجا دارد میبافد «یا ایها الصدیق أنا بخدمتکم» رفیق من هم اینجا هستم. «و اذا جاءوا بک الی المحاکمه و سئلوا عنک فقل فی جوابهم» تو را میبرند، میزنند و شکنجه میکنند، چنین سؤال میکنند، چنین بگو. این پلیس ایستاده بود و نفهمید این قرآن نمیخواند. یک آیه قرآن میخواند و بعد از قرآن، فرمولهای زندان و دادگاه را میگوید. امام سجاد اسمش دعا بود.
مثلاً امام سجاد دید طاغوت آمد، یک جنایتکاری از بنی امیه یا بنی عباس وارد شد. همه مردم بلند شدند و احترام کردند. امام سجاد گفت: خدایا، حالا دعای امام سجاد را ببینید. اگر زمانی طاغوت آمد بلند شدم، مرا ببخش. اگر در صورت طاغوت خندیدم مرا ببخش. اگر قلم طاغوت را تیز کردم برای نوشتن مرا ببخش. اگر دوات طاغوت را جوهر ریختم برای نوشتن مرا ببخش. یعنی ای مردم کار شما غلط بود. نمیتوانست بگوید: جلوی طاغوت بلند نشوید و در صورت طاغوت نخندید. قیافه را، قالب را عوض میکرد قالب دعا، میگفت: خدایا اگر چنین شد مرا ببخش. اگر… زمان امام سجاد یکی از طاغوتها قرآن را باز کرد. دید آمده که ما پدر ظالم را درمیآوریم، به قرآن گفت: با منی؟ من پدر تو را درمیآورم. قرآن را گذاشت و گفت: تیرباران کنید. یعنی امام سجاد در چنین شرایطی زندگی میکرد، قرآن را تیرباران میکردند. نماز صبح را سه رکعت خواندند. گفت: نماز صبح دو رکعت است. گفتم: من امروز حالم خوب است میخواهی بیشتر هم بخوانم. اینطور جاها، آنوقت امام سجاد در مورد قرآن یک دعایی دارد. خدایا این قرآن چه کتابی است؟ این قرآن چه کتابی است؟ این قرآن چه کتابی است. یعنی دعای امام سجاد در مورد اهمیت قرآن به مناسبت تیرباران قرآن بود مثلاً. امام سجاد در مقابل احترام طاغوت، دعا بود برای اینکه اگر کمک طاغوت نکنید مثلاً… یعنی این دعاها یک شأن نزولی بود و امام حرفهای خودش را در قالب دعا میزد. این مهم است. دعا را سبک نگیرید.
صحیفه سجادیه دعاهای زیادی دارد، یک دعایش دعای مکارم الاخلاق است. من 82 جلسه اینطور که یادم هست در تلویزیون فقط این دو سه صفحه را تفسیر کردم. دعاها معنا دارد و پیام دارد، نکته دارد. خیلی از نکات علمی در قرآن است، در دعاهاست.
چقدر وقت داریم؟ بلند بگو… خیلی خوب.. چه؟ صدا خراب شد؟ درست شد؟ گفتم که فرق بین شیعه و سنی چیست؟ گفت: سنیها هفتصد بلندگو در مسجدالحرام دارند که هفتصد تا سالم است. شیعهها هرجا یک بلندگو دارند خر خر میکند. این علامت شیعه بودن ماست. بله… نماز امام رضا را دیشب گفتم؟
6- شیوه خاص نماز عید امام رضا علیهالسلام
عیدی بود، ظاهراً عید فطر یا قربان. زمان مأمون الرشید نماز عید میخواند. مأمون الرشید گفت: امسال نماز را امام رضا بخواند. دیشب اینجا نگفتم؟ اسبها را آوردند که ای امام رضا سوار شوید برویم نماز بخوانیم. فرمود: این نماز سلطنتی است. من اگر نماز بخوانم آن نمازی را میخوانم که پیغمبر خواند. گفتند: نماز پیغمبر را ما نمیدانیم. شما اهلبیت هستید. گفت: همه اسبها بروید، اشراف هم بروند. با مردم معمولی، کفشهایش را کند پا برهنه، هر چند متر الله اکبر! و لله الحمد… آقا جمعیت ملحق شد، دیدند امام رضا پا برهنه شده با آن جملات دعا اشکها جاری شد و یک ولولهای افتاد. به مأمون گفتند: اگر این نماز تمام شود تو دیگر حکومت نداری. مأمون گفت: او را برگردانید. امام رضا را از وسط راه که میرفت نماز بخواند برگرداندند. اگر ما بتوانیم… امام رضا فرمود: اگر مردم شیرینی دین را بچشند همه ایمان میآورند. عربیاش را بخوانم. «ان الناس لو عرفوا محاسن کلامنا لا تبعونا» (وسائل، ج 18، ص 65، حدیث 52) اگر مردم زیبایی دین را ببینند ایمان میآورند. آنجایی که مردم نسبت به دین سنگین هستند زیبایی دین را نچشیدند. ما باید در خانه یک کاری کنیم بچههای ما زیبایی دین را بچشند. نگویند: پدر ما از مسجد آمد و به مادر ما حرف زشت زد. خوب این دیگر… مسجد برود و بگوید: خیلی خوب، تو که رفتی چه کردی؟ برگشتی و به مادر ما فحش دادی. رفتار ما در خانه باید طوری باشد که بچهها با عمل…
حدیث دیدم با همین دو تا چشم، کسانی که با رفتار مسلمان شدند آمارشان بیش از کسانی است که با سخنرانی مسلمان شدند. مسألهی… گاهی رفتار ما، میآید در حرم امام رضا یک گوشه مینشیند. بلند نمیشود. آقاجون اینجا حرم است. همه آرزو دارند دو رکعت نماز بخوانند، دو رکعت خواندی بلند شو برو. نه اینجا جای من است، من قبلاً نشستم، بابا دو رکعت بخوان و برو، یک آیه داریم که اگر رفتی خدا بیشتر به تو میدهد تا بنشینی و دعا بخوانی. توجه کنید، در حرم رفتید جا تنگ است. بگو: یا امام رضا چون زوار آمده ما رفتیم. جا را به زوار بدهیم. میگوید: اگر تکان خوردی دادی، خدا همه درها را به رویت باز میکند. کدام آیه؟«إِذا قیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِى الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا» قاری: «إِذا قیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِى الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ» (مجادله/11) فقط دلم میخواهد یک خرده دقت کنید.
7- گشایش در کارها با گشایش برای مردم
«إِذا قیلَ» یعنی اگر به شما گفته شد،«تَفَسَّحُوا فِى الْمَجالِسِ» تکان بخورید و به ما جا بدهید، اگر با نگاهش، با اشاره، با بیان، به شما گفتند: تکان بخورید، تکان بخورید و جا به او بدهید. میگوید: «فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ» دیگر نمیگوید: «یفسح الله فی المجالس» تو در مجلس جا بده و من در همه چیز به تو جا میدهم، به فکرت جا میدهم، فکرت را باز میکنم و علمت را بیشتر میکنم. توفیقت را بیشتر میکنم. نمیگوید: تو جا بده جایت میدهم. جا بده جایت میدهم نیست. میگوید: تو جا بده من همه چیز به تو میدهم. «تَفَسَّحُوا فِى الْمَجالِسِ» یعنی در مجلس تکان بخور، بعد نمیگوید: «یَفْسَحِ اللَّهُ فی المجالس» نمیگوید: تو در مجلس جا بده، نمیگوید: من هم در مجلس جا میدهم. میگوید: من هم از هر جهت جا میدهم. خیلی است. بنده یک چیزی را هرچه مطالعه میکنم نمیفهمم. به حرم میآیم، میبینم کسی دنبال جا میگردد. میگویم: آقاجان اینجا جای من بایست، من رفتم. میروم کتاب را باز میکنم میبینم عجب، چیزی که قبل از زیارت نمیفهمیدم حالا میفهمم.
غصه نخورید پول شما رفت، آنچه میرود برمیگردد. قرآن یک آیه دارد میگوید: «فَهُوَ یُخْلِفُه» (سبأ/39) قاری: «فَهُوَ یُخْلِفُه» یعنی «یُخلفه» خلیفه، خلیفه یعنی جانشین. بده من جایش را پر میکنم. یک سینی میوه جلوی شما میآورند. اگر شما برای خودت برداشتی. آن آقایی که میوه دستش است رد میشود. اما اگر برای خودت بر نداشتی، تا سینی میوه را آوردند یکی برداشتی و به ایشان دادی، تا مادامی که به این و آن بدهی این سینی را برای شما نگه میدارند. اما اگر برای خودت برداشتی این هم میرود. این سقفهای ضربی که میزنند آجر را به بنا میدهند، بنا میزند، اگر گرفتی و دادی یکی دیگر به تو میدهند، اما اگر بنا آجر را نگه داشت، آن پایین هم آجر را نگه میدارد. مادر اگر شیرش را به بچه بدهد جایش پر میشود. اما اگر شیرش را در سینه نگه دارد همینطور میماند. نترسید. بگذر، میگذرم.
قرآن یک آیه داریم میگوید: «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا» قاری: «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ» (نور/22) «وَ لْیَعْفُوا» باید عفو کند، ببخش. بعضی مادرها خیلی مذهبی هستند اما به دین که میرسند یک مرتبه مذهبی بودنشان وا میریزد. من سراغ دارم این خانمها را، پسرش رفته با دخترش آشنا شده، گفتگو و تلفن و بالاخره دختر را انتخاب کرده است. گرفته است. البته این پسر، پسر بی ادبی است. حقش این است که از مادرش اجازه بگیرد و به مادرش بگوید. پسر کار غلطی کرده است. من نمیگویم کار پسر درست است. درست نیست، اما مادر هم میگوید: پایت را در خانه من نگذاری. شیرم را حرامت میکنم. صبح تا ب لعنتت میکنم. نفرینت میکنم. ختم قرآن میگیرم. بابا خانم اسلام به این جوان حق داده که خودش انتخاب همسر کند. این جوان باید ادب کند و از مادر اجازه بگیرد. این جوان بی ادبی کرده است. در مقابل بی ادبی اینقدر فحش و نفرین؟ هرچه هم بچه میرود دست مادرش را ببوسد، باباجون من انتخاب کردم. چه عیبی دارد. یکوقت دختر فاسد است و منافق است، ضد انقلاب است، معیوب است، این دختر عیبی ندارد منتهی تو میخواستی دختر فلانی را بگیری، خواست تو نشد. نشد که نشد. گاهی وقتها زنها چادرشان مشکی است و دو لیتر هم گریه میکنند در روضهخوانیها اما سر بزنگاه میگوید: چون خواست من انجام نشد اصلاً در فامیل کودتا میکند. همه دخترها را علیه برادرش بسیج میکند. فامیلها را بسیج میکند علیه برادرش، هرجا این پسر مهمانی است میگوید: به شرطی میآیم که پسرم نیاید. پسرم بدون اجازه من این دختر را انتخاب کرده است. من در عروسی که ایشان باشد نمیآیم. خانم ولم کن! این پسر شما بی ادبی کرده دیگر اینقدر بی ادبی… ما گاهی وقتها شورش میدهیم. قیافه مذهبی است ولی یک کودتاچی در یک فامیل است. چه خبر است؟ به خواست من عمل نکرده است.
وقت تمام؟ بله، «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا» همدیگر را ببخشید. «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ» مگر نمیخواهی خدا تو را ببخشد؟ اگر میخواهی خدا تو را ببخشد، تو هم مردم را ببخش. هرکس فحشت داده حلالش کن. ظلم کرده، حلال. تهمت حلال، غیبت حلال، کتکم زده حلال، آبرویم ریخته حلال، تحقیرم کرده حلال، بگذر، قرآن میگوید: اگر میخواهی بگذرم تو هم بگذر. «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا» عفو کنند. «أَ لا تُحِبُّونَ» دوست نداری «أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ» مگر دوست نداری خدا تو را ببخشد، تو هم مردم را ببخش.
خدایا هرچه به عمر ما اضافه میکنی به ایمان و عمل و عقل و علم و اخلاص و عمق و برکت کار ما بیافزا. هرچه در این ماه رمضان به خوبان تاریخ میدهی به آبروی همان خوبها همه آنها را به همه ما مرحمت بفرما.