ارزش کار علمی و فرهنگی

1- کار روی انسان، نه جمادات
2- کار برای خدا، نه دنیا
3- عدم منافات اخلاص، با حق الزحمه
4- جهت‌دهی به همه‌ی کارهای زندگی
5- آثار و برکات کار و تولید
6- دعوت عملی به کارهای نیک
7- ایجاد رقابت در انجام کارها

موضوع: ارزش کار علمی و فرهنگی
تاريخ پخش: 20/10/97

بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمین، بعدد ما احاط به علمه
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

همه مردم کره زمین کار می‌کنند، کار فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، کشاورزی، هرکسی مشغول یک چیزی هست. ولی آن چیزی که به کار ارزش می‌دهد، دقت‌های کار است. ببینید پشم، پشم است. از گوسفند قیچی می‌شود، اما همین پشم گاهی چنان نقاشی و رنگرزی می‌شود و قالی و قالیچه درست می‌کنند که این قالیچه آنتیک می‌شود و به مبلغ گزاف می‌خرند و تابلو می‌کنند و بالای سر رئیس جمهورها می‌زنند و این قالی خیلی قیمتی است. همین قالی را می‌شود انسان طوری رنگرزی کند و ببافد که فقط روی شتر انداخت. یک پالون خر می‌شود. این مهم است که انسان کارش را چطور کار احسن کند.
1- کار روی انسان، نه جمادات
بهترین کارها کار فرهنگی است. یعنی همه مردم کره زمین روی جماد کار می‌کنند، مهندس روی جماد کار کرده، ماشین ساخته، سالن ساخته، تاجرهای درجه یک ما بعضی‌هایشان برج دارند، سکه و دلار دارند، ماشین دارند، باغ دارند، استخر دارند، اینها همه جماد است. آموزش و پرورش نسل نو دارد، یعنی سرمایه‌دارترین مردم کره زمین شما هستید. آن سکه دارد و سکه جماد است، برج و خانه جماد است، اما شما کلاس دارید، نسل نو است، نسل نو جماد نیست، انسان است. گرانترین موجودات هستی، انسان است و در بین انسان‌ها گرانترین نسل نو است و آن نسل نو سر کلاس شما هستند. پس شما سرمایه‌دار هستید. سرمایه‌دار من هستم که وقتی در تلویزیون حرف می‌زنم افراد زیادی حرف مرا گوش می‌دهند. مخ مردم سرمایه نیست؟ قالی و خانه سرمایه است؟ قدر خودتان را داشته باشید. اینکه می‌گویم بخاطر اینکه، عرض کنم به حضور شما که وقتی حضرت امام می‌خواست نهضت سواد آموزی را تأسیس کند فرمود: نیاز انسان به آموزش از نیاز انسان به غذا و پزشک کمتر نیست. منتهی یک خرده می‌خواهیم در بافندگی حرف بزنیم که شما معلم و مربی و مدیر هستید، آموزش و پرورشی هستید، بعضی از شما از نهضت سواد آموزی هستید، ولی کار فرهنگی می‌کنید. برای اساتید دانشگاه، برای طلبه‌ها، دبیرها، همه اینهایی که سر و کارشان با فرهنگ است چند جمله بگویم.
2- کار برای خدا، نه دنیا
یکی اینکه خط اصلی این است که برای خدا باشد. این برای خدا را معنا کنم یعنی چه. معنای برای خدا معنایش این نیست که پول نگیر. شما برای خدا باش، دولت هم باید یک پولی به شما بدهد. حضرت موسی در یک ماجرایی که دید دو دختر به خاطر اینکه پدرشان پیر است و نمی‌توانند چوپانی کنند، دو تا دختر چوپانی می‌کنند. کنار چشمه ایستاده بودند دو تا دخترها که مردها بروند و بعد اینها گوسفندهایشان را آب بدهند که تنه‌شان به تنه مردها نخورد. موسی رفت نزد این دختر گفت: چرا شما کنار هستید؟ گفت: پدر ما پیر است نمی‌تواند چوپانی کند، ما چوپانی می‌کنیم و حالا آمدیم گوسفندها را آب بدهیم، منتظریم مردها بروند و ما برویم. گوسفندها را گرفت آبشان داد و کنار رفت. دخترها رفتند خانه، پدرشان گفت: زود آمدید. گفتند: یک جوانی گوسفندهای ما را گرفت و آب داد. گفت: بگویید بیاید مزدش بدهم. عربی‌اش را بنویسم که با قرآن هم آشنا شوید. [پای تخته می‌نویسند]
موضوع کار چیست؟ جهت به کار، مهمتر از اصل کار است. موضوع ما این است. اصل کار همان پشم است، اما چطور ببافیم؟ لبت تکان می‌خورد حرف می‌شود، اما چه بگوییم. جهت کار مهم است. گفت: «إِنَ‏ أَبِي‏ يَدْعُوكَ» پدرم دعوتت کرده، چه کار دارد؟ «لِيَجْزِيَكَ» می‌خواهد جزا بدهد، چه جزایی؟ «أَجْرَ» پاداش «ما سَقَيْتَ» (قصص/25) سقایی کردی. تو امروز سقایی کردی، گوسفندهای ما را آب دادی، پدرم می‌خواهد پولش را بدهد. موسی مگر برای پول کار کرد؟ موسی برای خدا این کار را کرد. دید دو تا دختری که به خاطر نداشتن مرد دست به کار چوپانی می‌کنند در بیابان‌ها، کمکشان کنم. موسی برای پول کار نکرد، اما حضرت شعیب، پیرمرد، پدر دخترها حضرت شعیب بود. گفت: تو برای پول کار نکردی، اما من می‌خواهم پولت بدهم. به ما چه می‌گوید؟ می‌گوید: اگر یک جوانی، پیری دارد برای خدا داوطلبانه کار می‌کند، او برای پول کار نمی‌کند اما تو مزدش را بده. نگو آقا این آدم مخلصی است. هرچه بدهی راضی است.
یک روز امام رضا یک برده سیاهی را دید در کارگرها، از رئیس کارگرها پرسید: به این برده سیاه چقدر حقوق می‌دهید؟ گفت: این بدبخت است، هرچه بدهی راضی است. امام رضا عصبانی شد، گفت: تو از بدبختی سوء استفاده می‌کنی؟ مزدش چقدر است. چه کار داری بدبخت است یا نه؟ مزدش چقدر است؟ اگر هم کسی برای خدا کار می‌کند شما حقوقش را بدهید. او می‌گوید: برای خداست. بله برای خداست، این یک مورد. پس برای… اخلاص را معنا کنم. در قرآن برای اخلاص که می‌گوید: برای خدا کار کنید، دو آیه گفته است. یکی می‌گوید که در دلت نیت پول نکن. مثل شما، شما که اینجا آمدید در دلتان نیت اکسیژن کردید؟ نه آمدید سر کلاس بنشینید، منتهی از اکسیژن هم استفاده می‌کنید. من اینجا می‌آیم تشنه می‌شوم، بسم الله، آب می‌خورم. اما حضرت عباسی من برای آب اینجا آمدم؟ آب بخورید، اما برای آب اینجا نیامدید. از اکسیژن استفاده بکنید، پول بگیرید اما برای پول درس ندهید. چون حیف هستید. آدمی که می‌تواند کار ابدی بکنید، این پول مگر چقدر در جیب شماست؟ به آخر ماه هم نمی‌رسد و هفته اول و دوم تمام می‌شود. برای خدا کار بکنید، معنای برای خدا یکی این است که در دلت نیت پول نکنی و یکی هم اینکه به زبان حرف پول نزنی. «لا أَسْئَلُكُمْ‏ عَلَيْهِ أَجْراً» (شوری/23) یعنی با زبان حرف پول نمی‌زنند، «لا نُرِيدُ مِنْكُمْ‏ جَزاءً وَ لا شُكُورا» (انسان/9) نرید یعنی اراده، در قلب من، نه در قلبم به فکر پول هستم، نه به زبانم حرف پول می‌زنم، اما اگر دادید، می‌گیرم.
3- عدم منافات اخلاص، با حق الزحمه
ما در قرآن «جاهدوا» داریم می‌گوید» فی سبیل الله»، «قتلوا فی سبیل الله»، «قاتلوا فی سبیل الله»، «ضربتم فی سبیل الله»، «أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّه‏» (بقره/273) دائم در قرآن گفته در راه خدا، در راه خدا، اینکه در قرآن هی می‌گوید در راه خدا، می‌خواهد بگوید: حیف است برای پول کار کنی. آموزش پرورشی‌ها، طلبه‌ها، پول بگیرید اما نیت پول نکنید. یعنی اگر پول ندهند، ندهند. اگر جمعیتی هست می‌خواهند استفاده کنند به شکرانه اینکه قرآن یک آیه دارد می‌گوید: اگر یک سندی را می‌خواهند تنظیم کنند، سواد ندارند، آمدند نزد یک باسواد گفتند: شما این سند را برای ما بنویس، می‌گوید: «فالیکتُب کاتب» آن کاتب و نویسنده هم بنویسد. «کما علمه الله» به شکرانه اینکه خدا به تو سواد داده، تو از سوادت برای اینها بنویس. به شکرانه‌ی اینکه من حدیث بلد هستم بیایم برای شما بگویم. «زکاة العلم نشره» به شکرانه اینکه شما لیسانس و فوق لیسانس هستی، استاد دانشگاه هستی، شکر نعمت این است که از علمت به دیگران بگو. دولت هم باید به فکر شما باشد اما شما به فکر پول نباش.
2- در آموزش و پرورش به خصوص می‌گوید: آموزش شما باید در راه خدا باشد. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّك‏» (علق/1) الآن اگر با ما مصاحبه کنند که مشکل کره زمین چیست، می‌گویم: «اقرأ» از «بسم رب» جدا شده است. چون قرآن می‌گوید: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّك‏» یعنی درس باید در راه خدا باشد. «اقرأ» هست اما «بسم رب» نیست. سوزن هست اما نخ نیست. و لذا چیزی نمی‌نویسد. هواپیما می‌سازد اما برای بمباران یمن، صنعت پیشرفته است، اما مصرف صنعت کجاست. کشتن مردم! مهم علم نیست، جهت کار مهمتر از اصل کار است. چاقو یک صنعت است، اما این چاقو را کجا می‌زنی. کلید یک صنعت است برای قفل، اما این کلید را چطور می‌چرخانی، این طرف می‌چرخانی که قفل شود یا این طرف که باز شود. این نیت‌ها خیلی مهم است. شما صورتت را می‌شویی، اما ارزش این است که وقتی می‌شویی قصد وضو کنی، تا آب می‌ریزی وضو بگیری. حالا قصد وضو هم نکنی صورتت تر شده است، اما شما می‌توانستی از این یک مشت آب عبادت کنی. با همه کارهای عادی هم می‌توانیم عبادت کنیم.
4- جهت‌دهی به همه‌ی کارهای زندگی
برای دخترمان گوشواره می‌خریم بگوییم: ببین اگر نمازت را درست خواندی. همین گوشواره را می‌خریم ولی در راستای نماز، چادر برای خانم می‌خری تولد حضرت زهرا، روز زن و روز مادر، همین چادر را هم می‌شود وقت دیگر خرید. هنر ما این است که بتوانیم کارهایمان را جهت بدهیم. در آموزش «اقرأ» باشد و «بسم رب» باشد. در عبادت «إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي‏ وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» (انعام/162) آیه قرآن است یعنی تمام کارهای ما برای خداست. در زندگی شخصی اصلاً غذا هم که می‌خوری یکوقت می‌گویی: غذا می‌خورم چون خوشمزه است و این هنر نیست. چون غذای خوشمزه را حیوان هم ممکن است بخورد. این هنر نیست، هنر این است که بگویی: این غذا را می‌خورم که بیشتر مطالعه و خدمت کنم. درس می‌خوانی برای مدرک، خوب مدرک چه می‌تواند برای شما بکند؟ درس برای خدا بخوانید، البته خوب امتحان می‌کنند مدرک هم به شما می‌دهند اما شما نیتت مدرک نباشد. مثل خوبی زدم، مثل آبی که خوردم. من آب می‌خورم اما برای آب اینجا نیامدم. شما اکسیژن استفاده می‌کنید اما برای اکسیژن اینجا نیامدید.
اگر کارها خدا شد، همه چیز را قیمت برمی‌دارد. مردم چند می‌خرند؟ بنده به عنوان یک معلم قرآن، سخنران، مردم که خوششان می‌آید [حالت کف زدن] تمام شد رفت! همین کفی که برای من می‌زنید، اگر بگویید: برای سلامتی ایشان صلوات ختم کنید، از من تشکر می‌شود با صلوات شما، ضمناً خودتان هم یک صلوات در پرونده‌تان ثبت می‌شود. اما اگر کف زدی، تشکر می‌شود برای شما اما صلوات نمی‌شود. یعنی می‌توانیم به همین کف زدن‌ها رنگ بدهیم. به چادری که برای خانم می‌خریم، برای آبی که به صورت می‌ریزیم، این جهت دادن خیلی کار مهمی است. در قرآن 150 بار با کم و زیادش، 150 «دون الله» و «دونه» داریم. یعنی برای غیر خدا کار نکنی. خیلی آیه داریم می‌گوید: غیر خدا چه می‌تواند بکند؟ «لَنْ يَخْلُقُوا ذُبابا» (حج/73) همه رئیس جمهورهای کره زمین جمع شوند نمی‌توانند یک مگس خلق کنند. همه با هم نه یکی یکی، تمام رئیس جمهورها جمع شوند، یک مگس،«لَنْ يَخْلُقُوا ذُبابا» عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، «لَنْ يَخْلُقُوا ذُبابا» ذباب یعنی مگس، همه رئیس جمهورها یک مگس نمی‌توانند خلق کنند. حالا اگر یک مگس یک چیزی برداشت، فرار کرد. همه رئیس جمهورها عقبش بدوند نمی‌توانند از او بگیرند. این برای رئیس جمهورها!
بچه چطور؟ «لا يَنْفَعُ‏ مالٌ‏ وَ لا بَنُون‏» (شعرا/88) آیه قرآن است. بچه به درد نمی‌خورد، مال به درد نمی‌خورد. دوست چطور، «وَ لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ‏ حَمِيما» (معارج/10) حمیم، همان حمام است. حمام یعنی آب داغ، حمیم یعنی رفیق داغ داغ و جون جونی! «وَ لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ‏ حَمِيما» یعنی رفیق جون جونی از رفیق جون جونی احوال نمی‌پرسد. «لا يَنْفَعُ‏ مالٌ‏» سرمایه، «وَ لا بَنُون‏» حالا که بناست ما معلم شویم، بهترین مخلوقات تو انسان است، در انسان‌ها بهترینشان نسل نو است. در نسل نو بهترینشان ساعت کلاس است. حالا که خداوند این امکانات را به ما داده، پس ما باید استفاده کنیم.
به ما گفته، حتی شکمت، گوسفند هم که می‌خوری حتی گوسفند اگر استرالیا ذبح می‌شود، یک نفر مسلمان بسم الله بگوید. این گوسفند را سر ببرد، یعنی گوشتی که بناست سلول بدن شما شود باید قصابش بسم الله بگوید. یعنی حتی در شکم باید خط خدا فراموش نشود. کمک مستضعفین می‌کنیم، می‌گوید: «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ‏ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ» (نساء/75) مستضعفین در کنار سبیل الله قرار گرفته است.
5- آثار و برکات کار و تولید
تولید علم و هر تولید دیگر، می‌خواهیم یک مقدار گسترده از علم صحبت کنیم. در تولیدات، اول اینکه تولید برکاتی دارد. من اینجا 27 برکت برای تولید نوشتم. ای کاش اینها بنر شود و در کارخانه‌ها زده شود. در دبیرستان‌ها زده شود. در همه کارگاه‌هایی که کار تولید می‌کند، در آموزش و پرورش زده شود. برکات تولید؛ 1- اول اینکه تولید یک اشتغال برای خود و دیگران است. 2- نشاط خودی‌ها، آدمی که کار دارد نشاط دارد، آدمی که بیکار است یأس و افسردگی دارد. تولید برای سلامتی خوب است. روستایی‌های ما به اندازه شهری‌ها ویتامین مصرف نمی‌کنند، اما بخاطر همان کاری که می‌کنند سالمتر از شهری‌ها هستند. عزت در خانه، عزت در جامعه، عزت بین الملل، در این کشور چند تا بیکار هستند، هرچه بیکار کمتر باشد کشور ما عزیزتر است. درآمد، آدم اهل کار که هست درآمد دارد، درآمد دارد راه ازدواج باز می‌شود. ایام فراغتش پر می‌شود. اصلاً کار پیروی از سنت پیغمبرهاست، پیغمبر ما کار می‌کردند، حضرت نوح نجار بود. حضرت ادریس خیاط بود. حضرت ابراهیم دامدار بود. امیرالمؤمنین کشاورز بود. ما مشکلمان این است دو تا کلمه که درس می‌خوانیم می‌گوییم: کار بد است. خواستگار می‌آید می‌گوییم: داماد چه کاره است؟ بدبخت است. می‌گوییم: چه؟ کارگر است. یعنی کلمه کارگر را کنار کلمه بدبخت می‌گذاریم. حال آنکه این کارگر، ما می‌گوییم: این کارگر است ولی پیغمبر می‌گوید: کارگر آقای مردم است. حدیثش را بخوانم. «سَيِّدُ الْقَوْمِ‏ خَادِمُهُمْ» (بحارالانوار، ج 73، ص 273) حدیث است از پیغمبر است. یعنی در جمعیت هرکس می‌خواهد ببیند سید کیست، آقا کیست، ببینید چه کسی کار می‌کند.
در یک ماجرای اردویی بود، خواستند غذا بخورند، یکی گفت: من گوسفند را ذبح می‌کنم. یکی گفت: من طبخ می‌کنم. یکی گفت: من ظرف‌ها را می‌شوم. پیغمبر گفت: من هم هیزم جمع می‌کنم. گفتند: نه نه نه! گفت: نه ندارد، گفتند: پیغمبر هستی، گفت: پیغمبر باشم. اگر می‌خواهید از آبگوشت بخورم باید من هم کار کنم. پیغمبر هیزم جمع کرد. کار افتخار است. امام باقر بیل دستش بود. گفتند: آقا شما نسل پیغمبر هستی. چرا کار می‌کنی و کشاورزی می‌کنی؟ فرمود: پیغمبر از من بهتر بود، کار می‌کرد. علی از من بهتر بود، کار می‌کرد. تفکر اینکه وقتی می‌گوییم: برو فنی حرفه‌ای کار یاد بگیر، احساس می‌کند فنی حرفه‌ای، دیگر حالا، یعنی سنگین است برایش، تا می‌گوییم: فلان رشته مثل بعضی از سفیرهای ما، تا می‌گوییم: فرانسه، فرانسه که حالا درگیر هستند.یک کشور امن را بگوییم، که بگوییم فلان کشور اروپایی سفیر می‌خواهد، با نشاط. تا بگوییم مثلاً بنگلادش سفیر می‌خواهد، می‌گوید: استخاره کنم. مشورت کنم. برای سفارت بنگلادش مشورت می‌کند ولی برای اروپا مشورت نمی‌کند. قرآن می‌گوید: همه شما همینطور هستید با کم و زیادش. «وَ إِنْ‏ يَكُنْ‏ لَهُمُ‏ الْحَقُّ» اگر بدانید حق به نغع شماست، «يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِين‏» (نور/49) با اذعان و اعتراف می‌گویید: قبول است. اما اگر علیه شما باشد، نه! اگر وقتی می‌گویند: جبهه بروید، اگر راه نزدیک باشد می‌آیید. «لَوْ كانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سَفَراً قاصِداً» (توبه/42) اگر مسافرت نزدیک بود می‌آیید. اگر «لَاتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ» راه دور بود، نمی‌آیید.
آقای قرائتی در تلویزیون بیا، چشم می‌آیم! بیا برویم روستاهای دور ایران، والا حال ندارم مریض هستم. چهار تا دکتر و مهندس گفتند: آقای قرائتی می‌خواهیم عکس برداریم، بفرمایید! عکس بگیرید. اما چهار تا بچه بگویند: آقای قرائتی اجازه، می‌خواهیم با شما عکس بگیریم. بروید دنبال کارتان، من کار دارم، گرفتار هستم. فوت کنیم، وضع خیلی‌ها خراب است. یک روز نزد مقام معم رهبری رفتم و گفتم: من در مسلمانی خودم شک دارم. فرمود: چرا؟ گفتم: من سی سفر مکه رفتم. چون سه گروه را زیاد مکه می‌برند. یکی آخوند است، یکی آشپز است، یکی دکتر! ما هم خوب به دلیل سخنرانی هر سال می‌رفتیم. یکبار فکر کردم قرائتی تو اگر دین داری، چطور سی سفر برای حج رفتی، چرا سه سفر برای زکات نرفتی؟ مگر زکات هم جزء واجبات نیست؟ حدیث داریم پایه اسلام روی پنج چیز است. گنبد اسلام، سقف اسلام روی پنج پایه است. یکی حج است، یکی زکات است، یکی روزه و نماز است، یکی ولایت و رهبری است. پس زکات هم یکی از این پایه است، تو چه دینی داری که برای یک پایه سی سفر رفتی، برای زکات تا حالا نرفتی؟ معلوم می‌شود اینطور نیست که دین هم باشد. بابا حج را دوست دارم و زکات را دوست ندارم. گفتم: در مسلمانی خودم شک دارم. آقا فرمود: اگر این رقمی حساب کنیم خیلی‌ها باید شک کنند که اینجا را قبول می‌کنند و آنجا را قبول نمی‌کنند. مدرسه بالای شهر، مدرسه غیر انتفاعی حقوقش بیشتر است، آنجا جاذبه دارد. مدرسه دولتی حقوقش کمتر است، قبول ندارد.
فوت کنیم ببینیم چقدر خالص خالص است. الآن اگر صد گذرنامه بدهند به خطوط سیاسی کشور و بگویند: این صد گذرنامه را تقسیم کن. چند تا را به غیر از خط سیاسی خودش می‌رود. من عدد تعیین نمی‌کنم چون قاضی نیستم و نمی‌دانم. می‌گوییم: صد تا گذرنامه شما تقسیم کن. خط الف، به رفیق‌های الفی می‌دهد و خط ب به رفیق‌های ب. اینطور نیست بگوییم: قرعه بکشید به هرکس قرعه افتاد. بی طرف باشیم.
حضرت امیر در دادگاه احضار شد، قاضی به او اسمش را برد، به حضرت علی گفت: با احترام اسم برد. حضرت فرمود: تو قاض عادلی نیستی. اسم او را سبک بردی و اسم این را… در حاضر و غایب، زهرا فلانی، فاطمه فلانی، اما بگویید: زهرا خانم فلانی، فاطمه خانم فلانی، به پولدار بگویی: خانم، به او می‌گویید… یک مثل چند هفته پیش زدم. بعضی از پلیس‌ها وقتی ماشیت قیمتی رد می‌شود، بگیر بگیر… پدر سوخته طاغوتی است بگیریدش! اما اگر یک ماشین ارزان، یک ژیان قراضه رد شود، ول کن بدبخت است. به تو چه! این بنز است یا ژیان است. هرکس از چراغ قرمز رد شد تو باید توبیخش کنی، قرآن هم یک آیه دارد، می‌گوید: «إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيراً» (نساء/135) غنی باشد یا فقیر، ربطی به تو ندارد. «ان یکن بنزا او ژیانا» (خنده حضار) بنز باشد یا ژیان، تو پلیس هستی باید در مقابل چراغ قرمز هشدار بدهی، چه کار داری قیمت ماشین او چند است؟
در جلسه نشستیم، یک آدم مشهوری وارد شد. فوری بچه را بلند می‌کنیم، تو جایش بنشین! این جایی که نشستی حرام است. یک بچه دو ساله را بلند کنی و رئیس جمهور جایش بنشیند، جای رئیس جمهور غصبی است و نماز هم بخواند نمازش باطل است. اِ… بله، نمی‌شود بچه را بلند کرد، یک کسی را جایش نشاند ولو او استاد دانشگاه باشد. آیت الله باشد و هرکس باشد. بله یکوقت بچه خودش احترام می‌کند، این خوب است. اما اگر با زور کسی را بلند می‌کنی و دیگری را می‌نشانی، جایش غصبی است و نماز هم بخواند، نمازش باطل است. ما خیلی زحمت می‌کشیم، یعنی همه مردم، آنچه گیر است این است که زحمت‌های ما جهت ندارد، یا برای پول است، یا برای نفس است، یا برای شهرت است.
شما از فردا حساب کن به چه کسانی سلام می‌کنی. مثلاً هفتاد سلام می‌کنی، دو تا مدیر کل بودند، او هم معاون وزیر بود، او رئیس بود، او پولدار بود. او خویش و قوم بود، هرکدام در عمرتان یک سلام به رفتگر شهرداری کردی؟ بگویی: آقا من رفتگر شهرداری حق حیات به گردن من دارد. اگر اینها نباشند زباله از سر و گردن من بالا می‌رود و همه در میکروب می‌میریم. حق حیات دارد آن هم چه حیاتی، پنج زحمت می‌کشند. 1- همه مردم می‌نشینند، جز این. این رفتگر باید بایستد. همه مردم خواب هستند و رفتگرها باید شب جارو کنند. همه مردم هوای سالم می‌خورند این باید در گرد و خاک جارو کند، گرد و خاک در حلقش برود. حقوقش خیلی کم است و زن و بچه‌اش هم شهر دیگر زندگی می‌کنند. یعنی غریب هست، ایستاده هست، بی خواب هست، خاک می‌خورد حقوقش هم کم است، یک سلام در عمرت به اینها کردی؟ من یکبار می‌رفتم همین فکر را در مورد خودم کردم. گفتم: قرائتی راستش را بگو. یک سلام به اینها کردی؟ همین الآن برو یک سلام بکن. رفتم نزد رفتگر و کنارش گفتم: سلام علیکم! نگاهی کرد و گفت: سلام علیکم! رفتیم. یک مقداری رفتم دیدم عقب ما می‌دود. ایستادم گفتم: کار داری؟ گفت: بله. چطور شد تو به من سلام کردی؟ معلوم شد در عمرش کسی به این سلام نکرده بود. همه عبادت ما همینطور است. افطاری می‌دهیم به چه کسانی می‌دهیم؟ گوسفند می‌کشیم، قسمت خوبش را در خانه پولدار می‌دهیم، آن کسی که فقیر است استخوان‌ها و چربی‌هایش را به فقیر می‌دهیم. یعنی آنوقتی هم که قربانی است، قربان ما غیر قربانی است. چون قربانی یعنی قربتاً الی الله، یعنی می‌خواهم با این گوسفند به خدا نزدیک شوم. آنوقتی که می‌خواهیم به خدا نزدیک شویم، به خدا نزدیک نمی‌شویم، به خودمان نزدیک می‌شویم کی را دوستش داریم به او می‌دهیم، کی را دوست نداریم به او ندهیم.
روضه‌خوانی می‌کنیم به آدم‌های سرشناس زنگ می‌زنیم تشریف بیاورند، ولی فقیرها را نمی‌گوییم بیایند. چون می‌خواهیم بگوییم: در روضه ما خانم فلانی آمد، آقای فلانی آمد. فلان امیر آمد، فلان سرلشگر آمد، مشکل است، یک سرمایه‌ای دست ما است به نام عمر، به نام نسل نو، مواظب باشید از این سرمایه خوب استفاده کنید. علم مفید!
6- دعوت عملی به کارهای نیک
نمازتان را در مدرسه روبروی بچه‌ها بخوانید. شما اگر نمازت را روبروی بچه بخوانی بچه نمازخوان می‌شود. این امر به معروف عملی است، نگو ریا می‌شود. اولاً هر ریایی حرام نیست. زن و شوهری که خودشان را برای همدیگر آرایش می‌کنند، ریاست. عروس خودش را درست می‌کند که داماد خوشش بیاید. داماد لباس شیک می‌پوشد و عطر می‌زند برای اینکه عروس خوشش بیاید، ولی همین ریا ثواب دارد. بعضی ریاها ثواب دارد مثل همین آرایش زن و شوهر برای همدیگر، اصلاً همین که در خیابان مرگ بر شاه گفتی، همین عبادت است. بگو: نه من ریاکار نیستم. من زیر لحاف مرگ بر شاه می‌گویم. مرگ بر شاه! لحاف را روی سر بکش و تا صبح بگو: مرگ بر شاه! بگو: نه من خالص هستم و ریا نمی‌کنم. این اخلاص تو شاه را بیرون نمی‌کند. اگر خواستی شاه فرار کند باید در خیابان بریزی، همه مرگ بر شاه بگویید تا شاه فرار کند. زیر لحاف که مرگ بر شاه فایده ندارد. بعضی جاها تا ریا نشود فایده ندارد. باید ریا کرد، ریای حرام هم داریم. آنجایی که خواسته باشی من خوب هستم. اگر خواسته باشی بگویی: من خوب هستم، بله ریاست و باطل است. اما یکوقت می‌گویی: بچه‌ها من نماز می‌خوانم مربی شما هستم، من نماز می‌خوانم شما هم نماز بیایید. یکوقت می‌گویی: بچه‌ها من! این باطل است و ریاست. یکوقت می‌گویی: بچه‌ها نماز! اینقدر نماز مهم است که من مدیر هم در مدرسه می‌روم. بچه‌ها نماز! این امر به معروف عملی است. بچه‌ها من! این ریا است. این اصلاح نیت خیلی مهم است.
آدمی که کار می‌کند منکراتش کمتر است. چون گرفتار است. یک کسی یک زن بد داشت، گفتند: طلاقش را بده، گفت: وقت ندارم. ایام تعطیلی آمار گناه بیشتر می‌شود. آمار تصادف، آمار شراب، آمار قمار، آمار جنگ، ایام تعطیلی حتی در کشورهای غربی ایام تعطیلی و شنبه و یکشنبه که تعطیل هستند، فساد بالا می‌رود. پر کردن ایام فراغت، کاهش منکرات از برکات کار است. آدمی که کار می‌کند و با زحمت پول در می‌آورد، ولخرجی نمی‌کند. چرا یوسف را ارزان فروختند؟ قرآن بخوانم؟ می‌گوید: «وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ‏ بَخْسٍ» (یوسف/20) یوسف را که از چاه درآوردند گفتند: این برده است. «بِثَمَنٍ‏ بَخْسٍ» یعنی قیمت کمی فروختند؟ چون یوسف مفت دستشان آمده بود، مفت فروختند. چون مفت گیرشان آمده بود. آدم اگر کار نکند. پول آب آورده را، پول… از این اختلاس‌های فلان، وقتی پول را آدم کار نکرد، بدون پول زحمت کشید، پول پیدا کرد ولخرجی می‌کند. یکی از برکات کار این است که چون انسان با عرق جبین، با زحمت پول گیر می‌آورد ولخرجی‌اش کمتر است.
استعدادها شکوفا می‌شود. کار استعداد را، کار نیکو کردن از پر کردن است. آدمی که کار می‌کند، معماری که تند تند برج می‌سازد. برج شانزدهم غیر از برج چهاردهم است. برج چهاردهم غیر از برج هفتم است، یعنی هرچه کار می‌شود ابتکار و استعدادش شکوفا می‌شود. بنده خودم یک چیزی که مطالعه می‌کنم، جلسه اول است یکجور می‌گویم، همین بحث را جلسه دیگر بگویم، یک خرده بهتر می‌شود. جلسه سوم، وقتی می‌روم بنویسم، بهتر می‌شود. چاپ پنجم باز بهتر از چاپ اول است. یعنی اگر انسان دست به کار شد، کارهایش رشد می‌کند، رقابت سالم! کسی که کار می‌کند در رقابت سالم می‌افتد. رقابت چیز خوبی است، هم در مدیریت چیز خوبی است، هم در تولید اقتصاد.
7- ایجاد رقابت در انجام کارها
یک آیه برای رقابت بخوانم. برای بعضی‌ها نو است. می‌گویند: مدیر خوب اگر خواست کار کند، ایجاد مسابقه رقابت می‌کند. زمان حضرت سلیمان، یک خانمی بود خورشید پرست بود. هدهد برای سلیمان خبر آورد که داشتند پرواز می‌کردند از منطقه‌ای که پادشاهشان خانم بود و خورشید پرست بودند. یک نامه حضرت سلیمان داد و دعوت کرد که خانم ایمان بیاور. بالاخره بعد از اینکه چند بار رفت و آمد، این خانم مسلمان شد. می‌خواست به دربار بیاید سلیمان را ببیند. حضرت سلیمان گفت: می‌خواهم قبل از اینکه خانم به اینجا برسد یک کسی تختش را بردارد و اینجا بیاورد. «أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها» (نمل/38) این تخت خانم پادشاه را چه کسی می‌تواند بیاورد؟ اینجا ایجاد رقابت کرد. یکی گفت: تا نشسته‌ای، «قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ» (نمل/39) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. تا نشسته‌ای می‌آورم، یکی گفت: «قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك‏» (نمل/40) تا چشمت را به هم بزنی من می‌آورم. این خود یک پیشگویی است. قبلاً با موبایل، با اشاره دست، با آمریکا حرف میزدیم. دوباره صنعت پیش رفت، با اشاره، عکسش را هم می‌بینیم. یعنی من کانادا را می‌بینم و کانادا من را، پس صدا آمد، عکس هم آمد، ولی در قرآن یک آیه داریم می‌گوید: نه صدا و عکس، اصلاً خود طرف را از آنجا می‌آورم اینجا قبل از اینکه چشم به هم بزنی. منتهی «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ‏ عِلْمٌ‏ مِنَ الْكِتابِ» (نمل/40) یک علمی داشت که براساس آن علم توانست این کار را بکند. پس اگر به ما گفتند: دنیا چه کرده است، صدای آمریکا را الآن می‌شنوی و عکس و کانادا را الآن می‌بینی، می‌گوییم: بالاتر از صدا و عکس خود کاخ هم می‌شود اینجا آورد. قبل از چشم به هم زدن، این چه علمی است نمی‌دانم. ولی قرآن اشاره کرده یک چنین علمی است، عربی‌اش را بخوانم. «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ‏ عِلْمٌ‏ مِنَ الْكِتابِ» آن کسی که علمی از کتاب داشت، گفت: «أَنَا آتِيكَ» من برایت می‌آورم «بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ» این ایجاد رقابت است. آدم وقتی کار کرد، این ایجاد رقابت می‌کند. ایجاد رقابت مثبت از برکات کار است.
می‌گویند: وقت تمام شده است؟ بله؟ به هر حال کار شما آموزش و پرورش مقدس است، کار دانشگاه، اصلاً کار فرهنگی مقدس است. چون فرهنگ برای مخ است. دیگران کار می‌کنند برای کفش، پارچه، لباس، برای ساختمان، برای ماشین، دیگران مهندس که کار می‌کند سالن می‌سازد، ماشین می‌سازد، سالن که سالن نمی‌سازد ولی آموزش و پرورش آدم می‌سازد. آدم، آدم می‌سازد. به شرط اینکه خودتان هم اضافه کنید. ببینید چای که می‌ریزی هر ده تا چای، پنج تا چای، یک خرده آب سرش می‌کنی. ما یک لیسانس می‌گیریم، چهل سال از آن چای می‌ریزیم. این درست نیست. ما باید خودمان هم مطالعه کنیم. خدا به پیغمبرش می‌گوید: تو فارغ التحصیل نیستی. «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي‏ عِلْماً» (طه/114) تو پیغمبر هم باید شب به شب علمت زیاد شود. هفته‌ای یک کتاب مطالعه کنید و کتابی هم مطالعه کنید که نویسنده‌اش بالای چهل سال درس خوانده باشد. از این روزنامه‌ها و مجله‌ها و گزارش‌ها چیزی درنمی‌آید. یک دور تفسیر قرآن را مطالعه کنید. کتاب‌های مطهری را از اول دو هفته یکی را مطالعه کنید. نه بخاطر حقوق آموزش و پروش که بگویید: چقدر به ما حقوق می‌دهند؟ من می‌گویم برای خودتان می‌گویم، خودت حیف هستی. شما حیف هستید. لیسانس حداقل است، حداکثر نیست. لیسانس کف است، خودتان هم باید باسواد شوید. منتهی علم مفید. علم چیست؟ علم مفید چیست؟ نویسنده‌اش کیست؟ هدف چیست؟ خاصیت این علم چیست که در جلسه قبل گفتم، بسیاری از علم‌های ما بی خاصیت است. مثلاً سفرنامه نوشته، سفرنامه به اروپا، از فلان گروه می‌خوانیم، ساعت سه بعد از ظهر وارد اتریش شدیم. در آنجا چهل دقیقه ماندیم. یک قهوه خوردیم. اول اینکه سه بعد از ظهر یا چهار بعد از ظهر، به من چه؟ 40 دقیقه ماندی یا 35 دقیقه ماندی؟ به من چه. قهوه خوردی یا چای؟ به من چه. یعنی یک قلم برداری، حرف‌های لغو را نگاه کنی این سفرنامه که سیصد صفحه هست، یک صفحه بیشتر حرف حسابی نداشت. خلاصه‌گویی،تندخوانی، مفید خوانی مهم است. یک کسی گفت: پدر شما مرد می‌توانی در چند ثانیه بگویی؟ چند ثانیه برای مرگ پدرم بگویم؟ گفت: بله می‌گویم. تب کرد و لرز کرد و مرد. تمام شد و رفت. ما باید خلاصه‌گویی کنیم. بسیاری از کتاب‌ها را آدم می‌خواند، نگاه می‌کند چهار صفحه‌اش یک کلمه بیشتر حرف حساب نداشت.
سخنرانی‌ها، گاهی آدم بیست دقیقه سخنرانی گوش می‌دهد، می‌بیند هفت دقیقه‌اش مفید بود. باقی‌اش لفاظی بود. انسان باید به شرافت برسد، به کمال برسد، به فتوت برسد، به عزت برسد، همه‌اش برسد برسد. ته‌اش یک کلمه است. حرف خلاصه، حرف مفید، حرف کاربردی داشته باشد. مطالعه دائم، شب یلدا فقط هندوانه بخوریم. آجیل بخوریم. مگر آدم چقدر هندوانه می‌خورد. آجیل و صله رحم خوب است منتهی یک ساعت بس است، دو ساعت بس است. شب‌های هفت ساعتی، هفت ساعت بخواهیم هندوانه بخوریم. هفت ساعت می‌خواهیم به عمه نگاه کنیم، به عمه نیم ساعت نگاه کنی بس است. یک مقدار در وقتتان صرفه‌جویی کنید و خودتان را باسواد ندانید. قرآن می‌گوید: همه شما با هم یک ذره سواد دارید، «وَ ما أُوتِيتُمْ‏ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا» (اسراء/85) آیه قرآن بود که خواندم. یعنی همه با هم یک ذره سواد دارید. زن حامله فارغ می‌شود. انسان هیچوقت از تحصیل فارغ نمی‌شود.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


 «سؤالات مسابقه»

1- بر اساس آیه 25 سوره قصص، حضرت شعیب برای چه امری، حضرت موسی را فراخواند؟
1) پرداخت اجرت
2) عقد ازدواج
3) تأمین مسکن
2- بر اساس قرآن، نشانه انسان مخلص چیست؟
1) نداشتن نیت اجر و پاداش
2) نداشتن توقع تشکر
3) هر دو مورد
3- آیه 162 سوره انعام بر چه امری تأکید دارد؟
1) عبادات برای خدا
2) همه کارها برای خدا
3) خدمت برای مردم
4- حضرت سلیمان برای آوردن تخت پادشاه سبأ از چه شیوه‌ای استفاده کرد؟
1) رقابت میان کارگزاران
2) قراردادن جایزه و پاداش
3) قرعه میان کارگزاران
5- بر اساس روایات، بزرگ هر قوم و ملتی چه کسی است؟
1) خدمتگزار مردم
2) عابدترین مردم
3) عالم‌ترین مردم

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3902

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.