لزوم نظارت و حسابرسی در کارها (1)
2- قاطعیت در تصمیم گیری و اقدام
3- رشوه به نام هدیه
4- مشورت گرفتن از کارشناسان و مردم
5- عدم اعتماد و اطمینان بیجا
6- دوری از قضاوتهای صنفی و کلّی
7- عذرخواهی و توبه از خطاها و کوتاهیها
موضوع: لزوم نظارت و حسابرسی در کارها (1)
تاریخ پخش: 25/05/97
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در خدمت برادران و خواهرانی هستیم که در دیوان محاسبات مشغول هستند و همان مسأله که امروز در این ایام رونق دارد، مملکت ما و همه دنیا هرچه حساب… چون همیشه دزدها از نیروی انتظامی یک قدم جلوتر هستند، تا نیروی انتظامی میرود راهش را پیدا کند او یک راه دیگر طراحی میکند. دم به تله نمیدهند و حالا حیوانها هم یاد گرفتند.
یک کسی یک الاغ داشت هرجا میخش را میکوبید، میکند و فرار میکرد. از دست این الاغ خسته شد و گفت: من درست میکنم. یک میخ طویله بزرگ تهیه کرد در یک زمین سفت این میخ را تا آخر کوبید. گفت: میخواهی فرار کنی الآن فرار کن. رفت و برگشت و دید فرار کرده است. دید این الاغ وقتی نگاه به میخ کرده با سماش دور میخ خاک جمع کرده طوری که این میخ مثل فواره شده است. بعد خوابیده ادرار کرده است. زمین نرم شده و میخ را بیرون کشیده است. یعنی شیطنت و حرامزادگی و خیانت…
1- تعدّد دستگاههای نظارتی و حسابرسی
همیشه اینهایی که خائن هستند یک قدم از ناظرین جلوتر هستند. لذا هیچ چیز کار ایمان را نمیکند. ما در مملکتمان چقدر نظارت داریم؟ شورای نگهبان ناظر بر قوانین هست. خبرگان ناظر بر عملکرد رهبری هست. مجلس هست در تحقیق و تفحص، شما هستید که باز ناظر بر بیت المال هستید. سازمان بازرسی هست. یعنی با همه این ناظرها دزدی میشود. باید دید کجا پاره شده است، کجا درز دارد و گیر در کجاست. هیچی کار ایمان را نمیکند. تشخیص مصلحت ناظر بر سیاستهای کلی هست. نیروهای مردم نهاد هست، امر به معروف و نهی از منکر هست. خود هر وزارتخانهای رئیساش بر شاخههایش و معاونهایش نظارت میکند.
یک خرده هم به خاطر اینکه ناظر زیاد است ممکن است اینطور شده باشد. او میگوید: وظیفه اوست، او میگوید: وظیفه اوست. مثل مسجدها، الآن ضعیفترین نهادهای کشور ما مسجد است. چرا؟ برای اینکه دوازده کدخدا دارد. اوقاف کدخدا شد، مسجدها وقفی است. میراث فرهنگی یک کدخدای دیگر، یک میخ میخواهی بکوبی، میگوید: اینجا، هیأت امنا یک کدخدا هستند. خود پیشنماز مدعی است. خادم مسجد مدعی است. بسیجی که آنجا مستقر کرده مدعی است. وزارت ارشاد مدعی است. سازمان تبلیغات مدعی است. یعنی هرجا کدخدا زیاد شد بیشتر خاکش بر سر است. یک مقداری مشکلات بخاطر تعدد مراکز تصمیمگیری است. اگر دو تا برخورد انقلابی شود خیلی خوب است. یک کسی گفت: همیشه نوک کت تو یک سنجاق باشد. یک وقت پشه دیدی این پشه را بگیر و این سنجاق را دربیاور و از بیست سانتی هفت بار در چشم راست پشه بزن. گفت: بعدش؟ گفت: چشم راست پشه از بین میرود. اثر روی چشم چپش میگذارد، دو تا چشمش که از بین رفت نمیتواند پرواز کند، نتواند پرواز کند میمیرد. گفت: والله اینقدر دنگ و فنگ نمیخواهد. پشه را اینطور کنی میمیرد. ما گاهی وقتها از بس کاغذبازی و این به او گفت، او به این گفت، او به جمع بندی، جمع بندی به هماهنگی ، یک خرده از وقتی منارها بلند شد مؤذن کم شد. چون به جای اینکه به حلقوم برسیم به کاشی کاری رسیدیم.
همین سالن اینجا، اگر صاف بود چه میشد؟ میشود در اینجا نماز هم خواند. میشد در اینجا میز پینگ پونگ گذاشت. میشد سفره داد، عروسی کرد و عقد کرد. ما یک خرده کجش می کنیم و اسمش را آمفی تئاتر میگذاریم. سالی چند بار استفاده میشود؟ سالی چهار تا پنج تا سخنرانی. باقیاش را باد درونش میدهد. یک سالن دیگر میگذاریم میگوییم: اینجا قرائت خانه، یک سالن دیگر میگذاریم اینجا سالن ملاقات است. یک سالن دیگر سالن… من بارها این را گفتم بیایید از خدا یاد بگیریم یک شکاف در صورت گذاشته و چقدر از این کار میکشد. از همین یک شکاف، سینه مادر را با همین میمکیم. با همین اکسیژن میگیریم، با همین کربن پس میدهیم، با همین سخنرانی میکنیم، با همین میبوسیم، با همین فوت میکنیم، با همین سوت میکشیم. اگر دست کارشناسهای ما میدادند چه میشد؟ یک لولهکشی میکردند خروج کربن، یک لوله از این طرف برای ورود اکسیژن فرو میکردند. یک دکمه برای چشیدن و مکیدن و بوسیدن میگذاشتند و کله ما را پر از دودکش و لوله میکردند. یاد بگیریم که چطور میشود کم خرج کرد. از مردم طرح بخواهید، کارشناسان را هم کنار بگذارید، چون بعضی از کارشناسان ما کارشناس هستند و بعضی هم مدرک دارند ولی کارشناس نیستند.
2- قاطعیت در تصمیم گیری و اقدام
مملکت ما دکتر و آیت الله کم ندارد ولی جگر نداریم. همه میدانیم وضع آب بد است، یک مدیر جگر ندارد در این مملکت بگوید: حالا که وضع آب بد است، این چمن را حذف کنید و سبزی بکارید. چون چمن هر روز آب میخواهد و سبزی هفتهای دو بار آب میخواهد. میگوید: اینجا اداره کل است. چمن بکاریم! سبزی بکاریم!؟ مگر اینجا دهات است. مخ گیر کرده است. فکر میکند اگر چمن کاشت با شأن آقا سازگار است و اگر سبزی کاشتیم در شأن ما نیست. مشکل مخی داریم. باورهای ما عوض شده است. در ازدواج گیر کردیم، باور عوض شده است. انتخاب داماد، انتخاب عروس، انتخاب شغل، تکراری است ولی بگذارید بگویم. وضع آب ناجور است آدم پای تلویزیون چیزهایی که میبیند دلش ریش میشود. ما اگر سبزی بکاریم پنج امتیاز داریم. 1- بذر سبزی داخلی است. بذر چمن خیلی خارجی است. این خروج ارز است. برگ سبزی پهن است، تولید اکسیژن بیشتر است و برگ چمن پهن است و تولید اکسیژن کمتر است. سبزی هفتهای دو بار آب میخواهد و چمن هر روز نیاز به آب دارد. سبزی عطر دارد و چمن عطر ندارد. سبزی سلول بدن انسان میشود و چمن سلول بدن الاغ هم نمیشود. منتهی ما چمنکاری را در شأن خودمان میدانیم و سبزی را میگوییم: زشت است. ما با این چه کنیم؟
اگر واقعاً آب نیست یک مقداری شیر را ببندید. بنده جمعه گذشته میخواستم غسل جمعه بکنم شک کردم. گفتم: بالاخره چند لیتر آب مصرف میشود. غسل جمعه نکن، حالا که آب نیست غسل جمعه نکن. اگر کار واجبی هست انجام بدهید. همینطور شیر آب را باز میکنیم میرود، ماشین میشوییم. نمیخواهیم اصلاح شود، اراده و جگر نداریم. خیلی از درسهایی که خوانده میشود لغو است. تعطیلات ما چقدر هدر میرود. نه برق هدر میرود و آب هدر میرود، یعنی میبینیم که دائم سازمان برق میگوید: یک لامپ را خاموش کنید. وجدان اگر باشد باید بدون سفارش وزارت نیرو خاموش کنیم. قرآن یک آیه دارد میگوید: «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» (آلعمران/195) آیه قرآن است. یعنی من از تو هستم. دو بار هم تکرار شده است و این کلمه «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» دو بار در قرآن آمده است. یعنی من از تو هستم و تو هم از من هستی. بالاخره او که برق ندارد. یک لامپ را خاموش کن. گاهی مراکز تصمیمگیری زیاد میشود و کارها لوس میشود. گاهی خود ناظر فاسد است.
یکی از فرزندان من، دخترم چون من پسر ندارم. این مهندس تغذیه است. فرستادند او را ناظر شود، بازرسی از یک گاوداری، گفت تا وارد شدم، آن گاوداری آمد گفت: این چک هدیه شما! وقتی چند میلیون به دختر قرائتی میدهند که اگر بهداشتی چیزی دیدی، شتر دیدی ندیدی! آمد گفت: چه کنم؟ گفتم: استعفا بده. استعفا داد. استخدام نبود، قراردادی بود. گفتم: این لقمه حرام است. ناظر را میخرند.
3- رشوه به نام هدیه
ما آخوندهایمان را هم میخرند. آمد نزد من گفت: پدرم مرحوم شده وصیت کرده هشتصد میلیون پولهایش را به شما بدهم برای کارهای خیری که میکنید. گفتم: من از شما پول نمیگیرم. یا به مقام معظم رهبری بدهید، یا یکی از مراجع معروف، من بروم خانه مرجع یا خانه رهبری بگیرم. گفت: گفته دست آقای قرائتی بدهید. گفتم: معذور هستم. گفتم: کی میخواهید دست من بدهید؟ گفت: منزل ما بیایید. معلوم شد یک دامی گذاشتند برای اینکه به هوای فلان. دام میاندازند. کسی دیگر نزد من آمد گفت: من سرطان دارم، زیر عمل احتمال دارد بمیرم، هزار متر زمین در لواسان دارم وصیت کردم به شما بدهند. گفتم: من نمیگیرم. دام میاندازند، چه کسی است که بتواند از این دامها در برود؟ دین اگر نباشد کاری از این دوربین مخفیها بر نمیآید. دوربین میگیرد یک خرده گل به ماشینش میمالد. قانونی که با یک ذره گل از بین برود، باید درون را درست کرد. نماز را تقویت کنید فحشاء و منکر کم میشود. حجاب را تقویت کنید فحشاء و منکر کم میشود. آدمهای غیر متخصص به کار نبرید. من دلم میخواهد یک ساعت غیبت حلال شود بگویم چه آدمهایی که اصلش ربطی به شغل ندارند و در آن شغل اشتغال دارند، این خیانت است.
بنده اگر خلبان شوم خیانت است. هرکاری باید به اهلش سپرده شود. متخصص نیست. شفاف نیست. کارها باید شفاف باشد. چه اشکالی دارد هرکس هر کاری میکند حقوق و استخدامش در تلویزیون، شما میخواهی ببینی قرائتی کیست؟ دکمه بزنی قرائتی، حقوقش از نهضت سواد آموزی اینقدر است. خانهاش کجاست. همدیگر را ببینیم. قایم موشک بازی نکنیم. شفاف باشد. خدا رحمت کند شهید قدوسی را یک حوزه علمیه داشت. میگفت: حوزه علمیه باید مثل مدرسه فیضیه باشد. یعنی مثل صحن امام رضا که متولی وقتی وارد شد یک نگاه بکند بفهمد کدام طلبه سحرخیز است نماز شب بخواند. کدام طلبه خدای نکرده خوابش برده و نماز صبحش قضا شده است. این طبقات را من نمیدانم طبقه چهارم کیست و طبقه اول کیست. باید شفاف باشد. یک قصه مدیریتی بگویم؟ رئیس همه مراجع و استاد همه مراجع تقریباً آقای بروجردی بود. ایشان یک کتابی را خواند خوشش آمد تقریظ نوشت که این کتاب، کتاب خوبی است. قبل از انقلاب یک مجلهای در قم چاپ میشد به نام مجله مکتب اسلام، مجله را به آقای بروجردی دادند و گفتند: بخوان. خواند و گفت: مجله خوبی است. گفتند: یک چیزی بنویس. گفت: من به مجله نمینویسم. گفتند: چرا؟ شما به فلان کتاب… گفت: من همه فلان کتاب را خواندم، سر و تهاش را فهمیدم، مجله نمیدانم شماره بعد چه چاپ میشود. ممکن است مجله خوبی باشد و دو شماره بعد چپه شود. این را مدیریت میگویند. یک کسی هم که میخواهیم برخورد کنیم مواظب باشیم آرام برخورد کنیم.
باز یک مدیریت بگویم. اینها نکات مدیریتی است. قبل از آقای بروجردی آ سید ابوالحسن اصفهانی مرجع بود، منتهی مرجع درجه یک، تقریباً مرجع دنیا، ایشان حکم داد به یک نفر نماینده ایشان شد. مثلاً به آقای قرائتی حکم داد، برای نزدیک شدن به ذهن میگویم. آقای قرائتی تو نماینده من در فلان منطقه هستی. این نماینده دسته گل آب داد، خراب کرد. چند قلم خراب کرد و به ایشان گفتند: نماینده شما پوچ درآمد. گفت: فهمیدم. گفتند: او را بردار! گفت: این اول نیم کیلو آبرو داشت. مثلاً محسن قرائتی در یک مسجد پیشنماز بود، معلم بود. نماینده که شد نیم کیلو صد کیلو شد. الآن اگر حکم را بگیرم، صد کیلو میریزد. این نیم کیلو برای من نیست، برای خودش است. من باید طوری این را بردارم که نیم کیلو خودش برایش میماند. اینها همه مدیریتی است.
4- مشورت گرفتن از کارشناسان و مردم
یکی هم آقایان مشاور با خودیها مشاوره میکنند. قرآن که میگوید… چه؟ آیه مشورت را حفظ هستید. «وَ شاوِرْهُمْ» (آل عمران/159) یعنی با مردم… این «هُم» به چه کسانی برمیگردد. «هُم» فقط اینها نیستند. «وَ شاورهُم» مشورت کنید. متأسفانه بنده وقتی میخواهم مشورت کنم با آنهایی که در دانشگاه و حوزه با هم بودیم، آنهایی که میشناسم، یک کسی اگر متخصص است ولی من شناختی ندارم دعوت نمیکنم و یکی از مشکلات مملکت این است. متخصصین ما وقتی میخواهند مشورت کنند با باند و حزب و رفیقهای خودشان مشورت میکنند. این «هُم» شامل ما نمیشود. اینها مشکلات است. در مشورت، درون گروهی هستیم و کارها شفاف نیست. خیلیها تخصص ندارند. خیلی از ناظرها هم ضعیف هستند و خریده میشوند و این یک مسأله است. حالا که شما میخواهید از بیتالمال پاسداری کنید، اینهایی که میخواهند در این کار کمک شما بکنند باید همه نامههای نهجالبلاغه را خوانده باشند. نهجالبلاغه را برای شما بگویم. نهجالبلاغه یک سوم اولش خطبه است. خطبه بیشتر معارف است. عقاید است. وسط آن 77 نامه است. نامه به استاندارها، آخرش کلمات حکیمانه و نصیحت است. تذکرات اخلاقی است. پس عقاید، سیاست، اخلاق! البته این نهجالبلاغه که هست هفت برابرش هم هست. این نهجالبلاغه آن مقداری بوده که دست سید رضی به آن رسیده است. بعداً خطبههای دیگر هم از حضرت علی پیدا کردند، نامههای دیگر هم پیدا کردند الآن هفت جلد شده است. اینکه میگوییم نهجالبلاغه، نهجالبلاغه قدیم را میگوییم. در نامهها، نامه 77، 77 نامه دارد. در نامهها، نامهای که برای بیتالمال دارد خیلی قشنگ است. دو سه نمونهاش را برای شما بخوانم. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
اول حقوق اینها باید خوب باشد. کارمندانی که ناظر و بازرس هستند باید خودشان سیر باشند چون اگر گرسنه باشند مثل پارچه بنزینی زود آتش میگیرند. لذا گفتند: قاضی هم حقوقش خوب باشد که با رشوه تهدید نشود. «ثُمَّ أَسْبِغْ عَلَیْهِمُ الارْزَاقَ» رزق کارمندهایت را فراوان قرار بده. «فَإِنَّ ذَلِکَ قُوَّهٌ لَهُمْ عَلَی اسْتِصْلاحِ أَنْفُسِهِمْ» شکمش که سیر بود میشود به او گفت: شکمت سیر است، دیگر خیانت بکنی… «وَ حُجَّهٌ عَلَیْهِمْ» این حجت است، یعنی اگر خلاف کرد باید حسابی با او برخورد انقلابی کرد. شکمت سیر بود دیگر چرا؟ «وَ غِنًی لَهُمْ عَنْ تَنَاوُلِ مَا تَحْتَ أَیْدِیهِمْ» اگر شکمشان سیر باشد دیگر اینها بی نیاز میشوند. این یک تذکر است.
مسأله دیگر… باز هم یک صلواتی بفرستید. نوشتههای من زیاد است. (صلوات حضار)
اول اینکه تا چیزی ثابت نشده نگوییم. گاهی وقتها مثلاً میگویند: پسر فلانی، برادر فلانی، خانم فلانی، مادر فلانی فلان دسته گل را کرد. مردم خبر را میفهمند بعد برخوردها را هم نمیفهمند. این است که میگویند: این هم قوه قضاییه، این هم دیوان محاسبات، این هم عدالت اجتماعی، اگر ثابت شد بگویید و بعد هم فردایش اقدام کنید. اینکه همینطور آویزان میکنید، قرآن میگوید: زنی هم که نانجیب است، میخواهید او را طلاق بدهید، آویزانش نکنید. «و لا تجعلوها کالمعلقه» آویزانش نکنید. بالاخره چه شد؟
5- عدم اعتماد و اطمینان بیجا
به هیچکس هم اطمینان مطلق نکنیم. این دعای کمیل را ما نگاه به دعا میکنیم. دعای کمیل کلی اصول مدیریت درونش است. در دعای کمیل حضرت علی میگوید: خدایا پست را به ملائکه سپردی اما ملائکه هم ممکن است از دستشان در برود. عربی دعای کمیل را بخوانم، خیلیها با آن آشنا هستند. «و کنت انت الرقیب علیهم من ورائهم» تو خودت رقیب هستی. رقیب از رقبه هست. رقبه یعنی گردن، اینکه میگویند: خدا رقیب است. در ماشین نشستی گاهی که ماشین میخورد، شما که در ماشین صندلی عقب هستی اینطور میکنی، میخواهی ببینی چه شد. این را رقیب میگویند. رقیب، رقبه، رقبه یعنی گردن، یعنی گردن دراز می کنی که خوب… خدا رقیب است یعنی خدا ناظر مسلط است. کار را به ملائکه سپرد ولی «و کنتَ» ملائکه هم ممکن است چیزی از دستشان در برود. ملائکه معصوم هستند اما ممکن است «و الشاهد لما خفی عنهم» یعنی از اینها مخفی شده ولی تو شاهد هستی. به هیچکس صد در صد اطمینان نکنید. ممکن است به ذهنش نرسد یک چیزی، هیچکس از تذکر… لذا قرآن نگفته «اوصوا بالحق» میگوید: «تَواصَوْا بِالْحَق» (عصر/3) «تواصَوا» یعنی همه به، شما به من بگو و من هم به شما میگویم.
بابا ما از امام حسین بهتر داریم؟ روز عاشورا ابو ثمامه آمد گفت: ظهر شده است. گفت: خدا خیرت بدهد و خدا شما را از نمازگزار… یعنی امام حسین هم نیاز دارد که یک لحظه بگویند: آقا ظهر عاشورا است. نماز یادت نرود. کسی را نگویید نه آقا ایشان خودش بلد است. ایشان خودش فوق لیسانس است. دکتر است، آیت الله است. هرکس میخواهد باشد. به او تذکر بدهید. یک بزرگواری سر نماز بود. در سجادهاش قرآن فهد بود. قرآن سعودی که به حاجیها میدهند. دوربین هم نشان میداد. بین دو نماز گفتم: نباید در سجاده شما قرآن عربستان باشد. ایران با کم و زیادش صد رقم قرآن چاپ کرده است. گفت: من دیگر وقتی سر نماز میآیم یاد چاپ این قرآن نیستم! تو که میفهمی این قرآن را بردار و یک قرآن دیگر بگذار. اینطور نیست که آقا ایشان خودش سی سال است… سی سال باشد.
اینکه تا ثابت نشده نگوییم. بعد از اثبات از راهش وارد شویم. گناه من ثابت شد باید به چه کسی گفت؟ اگر کسی خلافی کرد، دختری، پسری خلافی کرد باید به پدر و مادرش گفت یا باید رفت پشت بام داد زد؟ به چه کسی بگوییم؟ «وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها» (بقره/189) آیه قرآن است میگوید: هرکاری را از راهش وارد شوید. امام صادق ذیل این آیه میفرماید: هرکس«وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها» خانه که میروید از درش وارد شوید، امام فرمود: یعنی هرکاری را از راهش وارد شوید. مناسبتها را مواظب باشید.
یک طلبهای داماد شد، ساعتی که رفت عروس را ببیند، به عروس گفت: توحید یعنی چه؟ نبوت یعنی چه؟ معاد یعنی چه؟ عروس بلند شد رفت، گفت: نفهمیدم شب اول عروسی است یا شب اول قبرمان است؟ اصول عقاید خوب است اما نه شب اول عروسی! 1- تا ثابت نشده نگوییم. 2- به خودش بگوییم.
6- دوری از قضاوتهای صنفی و کلّی
در قضاوت پای همه را میان نکشیم. بازاریها دزد هستند. ادارهایها رشوه میگیرند. آخوندها خراب کردند. بله، هرکسی که خراب کرده خودش… قرآن چند مرتبه فرموده: «وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى» (نجم/38) چند بار این تکرار شده است. حتی میفرماید: «فی صُحُفِ مُوسى و إِبْراهِیم» (نجم/36 و37) این آیه در کتابهای ابراهیم و موسی هم آمده است. بابا این گناه کرد چه کار داری به او؟ یک شعری هست در ایرانیها… میگویند:
گنه کرد در بلخ آهنگری *** به شوشتر زدند گردن مسگری
بنده در ماشین دارم مطالعه میکنم، راننده من بد میرود. چهار نفر میترسند. بالا میپرند و از بوقش و بد رانندگیاش، این را میگویند: با این آخوندها… بابا من گفتم: تند برود؟ اصلاً من فهمیدم تند میرود؟ من دلم به حال خودم بود. زود گناه کسی را به گردن… رشوه هست و دروغ هست اما هرجا هست همان را بگویید. کلی قضاوت نکنید. خدمات را هم ببینیم. حدیث داریم «المؤمن مرآت المؤمن» مؤمن آینه مؤمن است. آینه فقط سیاه نشان نمیدهد. اگر یک جایی زشت نشان میدهد، یک جایی هم زشتی نشان میدهد. شراب خیلی عیب دارد اما قرآن میگوید: شراب خوبیهایی هم دارد. «مَنافِعُ لِلنَّاس» (بقره/219) در شراب و قمار هم منفعت است. شما میدانید از شراب چقدر آدم نان میخورد. انگورکارها، کارخانه شراب سازی، کارخانه بطری سازی، کارخانه کارتن سازی، کامیونهای حمل و نقل، فروشندگان، دولت که مالیات میگیرد از شیشهها، همه اینها نان میخورند اما در عین حال میگوید: ضرر شراب بیشتر است. روی چشم، روی اعصابت، روی نسلت، روی عقلت، میگوید: شراب هم اگر میخواهی بگویی بد است، خوبیهایش را بگو، نقل شد حضرت عیسی از جایی با اصحابش میرفت سگ مردهای، سیاهی جلوی راه بود. یک کسی گفت: اَه چه بد بویی، یک کسی گفت: اَه چه زشت است. یک کسی گفت: اَه چه رنگ بدی دارد. همه گفتند: اَه! هرکدام به یک مسألهای. حضرت عیسی فرمود: به! چه دندانهای سفیدی دارد. یعنی اگر عیبش را میگویید، خوبیهایش را هم بگویید. آقا این عیب بوده، این خوبیاش است.
7- عذرخواهی و توبه از خطاها و کوتاهیها
مسأله دیگر اینکه از گناهان خودمان هم باید توبه کنیم. خود شما که مسئول دیوان محاسبات هستید، در سازمانتان ولخرجی نکردید. چقدر میتوانستیم پول خرج کنیم، میتوانستیم خرج نکنیم، خرج کردیم. چه سفرهایی میتوانستیم نرویم، رفتیم. چه حرفهایی میتوانستیم نزنیم، زدیم. چه جلساتی میتوانستیم نگیریم، گرفتیم. قبل از اینکه بیایم اینجا این حرفها را بزنم، با دوستان همکارمان فکر میکردیم ما اگر در این خانه بودیم چطور میشد، اگر این ساختمان را نمیکردیم چه میشد. اگر اینطور نمیشد چه میشد؟ خیلی چیزها نباشد… یک ماهی فروش مقداری ماهی آورده بود کنار دریا یک تابلو زده بود: ماهی تازه به فروش میرسد. یک نفر آمد این ماهی فروش را دید و گفت: آقا، معلوم است ماهی میفروشی. آجر که نمیفروشی، این ماهی تازه کلمه زیادی است. گفت: پاک کن. این هم برداشت کلمه ماهی را پاک کرد. چه شد؟ تازه به فروش میرسد. گفت: کنار دریا که کسی ماهی یخی نمیفروشد. کنار دریا پیداست ماهی تازه است. این تازه را هم بردار. تازه را هم پاک کرد، چه نوشته بود؟ به فروش میرسد! ماهی را که کسی اجاره نمیکند. ماهی را کسی رهن نمیکند. ماهی را میخرند دیگر. گفت: پاک کن. اصلاً کل جملهاش لغو بود.
من یک زمانی که جنگ بود، سالی چند بار نزد رزمندهها میرفتیم، هرجا میرفتیم بنر میزدند آقای قرائتی آمده است. گفتم: آقا این رئیس است. اول اینکه من هم… شما که آمدید جان میدهید، من که جان نمیدهم، من آمدم حرف میزنم. در ثانی حالا آمدم که آمدم بر فرض میخواهید تکریم کنید. رئیس فرمانده تیپ و گردان بیاید بگوید: امشب آقای قرائتی آمده، از ایشان تشکر میکنیم. خلاص! اینقدر بنر نزنید. در یک سفری که ده بیست سخنرانی میکردیم ده بیست تا چند متر پارچه مصرف میشود. آمدم به مسئول جنگ گفتم همانجا یک صد میلیون بودجه تبلیغات را کم کرد. مسئولین آمدند وظیفهشان است بیایند. حالا آمدند میخواهی تشکر کنی با زبان تشکر کن. آقایان از آمدن ایشان تشکر میکنیم تمام شد رفت، دیگر چرا بنر میزنید و یک نفر را میآورید پارچه را باید بخری، رنگش را باید بخری، خطاط را باید بیاوری. بعد باید طناب کشی کنی، بعد باید میخ بکوبی، بعد باید داربست پیدا کنی این را… چند نفر نان میخورند برای اینکه آقای قرائتی آمده خیر مقدم بگویند. این را نگو… یک مقداری باید گرسنگی بکشیم. ما خیلی ولخرجی میکنیم. از چمن و آب گرفته تا سالن آمفی تئاتر و زمینهای ورزش… اشکال دارد دنیای ورزش ما به این کسانی که در ورزشهای بین المللی برنده میشوند صد متر زمین بدهد؟ بگوید: کسانی که برای جمهوری اسلامی مدال آوردند یک قطعه زمین میدهیم. مشکل مسکن این ورزشکار را… خواهرش جهازیه ندارد و خودش هم خانه ندارد. ما یک هورا میکشیم و سرش گل میریزیم و کف میزنیم و بالا و پائین میپریم. بابا خواهرش جهازیه ندارد و خودش هم مسکن ندارد. مشکلش را حل کن. پول نفت داریم. عقلمان کم است. یک خرده هم جمهوری رودروایسی اسلامی شده است. رُک نمیگوییم.
چند وقت پیش آقایی آمده بود طلبه و سخنران بود. دیدم همه انگشتهایش انگشترهای درشت بود. گفتم: تو با این انگشترها روی منبر چه میخواهی بگویی؟ تا بگویی: امام صادق فرمود: دنیا ارزش ندارد، او میگوید: جان ننهات! به اندازه خرجی ما دو ماه انگشتر داری. حرفها از بین میرود. خودمان، قیافه ما، ماشین ما، رانندگی ما، ازدواج دخترهای ما، مهریههای ما، خودمان خراب کردیم. یک شب بنشینید یک ورقه بگذارید کجا خراب کردید، بنویسید. این پولها اگر نمیشد چه میشد؟ یک مقدار رودروایسی داریم. فرد باید فدای جامعه شود. امام حسین باید فدای دین شود. ما رودروایسی داریم و میگوییم: ایشان جزء شخصیتهاست. ایشان خاندان فلان است، خاندان فلان است.
آخرین حدیث، هرکس کسی را به شغلی منصوب کند، بین خودش و خدا میداند از این باسوادتر و متخصصتر هست. ما یک جمله در سمت خدا گفتیم که این دکترای اقتصاد کجا هستند؟ الآن مملکت مشکل اقتصادی دارد بیایند حل کنند. یکی از آقایان محترم جواب مرا در سایت داده بود. امروز که آمدم جوابش دستم رسید. آقای قرائتی دکترها هستند، از ما مشورت نمیکنند. مشورت را با تیپ و باند خودشان میکنند. جایزه تعیین کنید که هر دکتر اقتصادی طرح داد و مملکت را از بن بست نجات داد ما این را معرفی میکنیم این معاون وزیر شود و وزیر شود. در باند خودشان مثل دعای توسل دیدید، فاطمه و شوهر فاطمه، فاطمه و فرزند فاطمه، فاطمه و پدر فاطمه. افطاری هم که میدهید همینطور است من به شما افطار میدهم و شما به من افطاری میدهید. افطاری در خودمان میچرخد. به اینها که در کوچه راه میروند افطار نمیدهیم. گوسفند هم که عید قربان میکشیم میگوییم: این را به احمد آقا بده شوهر خواهر ما هست. او برادر خانم ما هست. وقتی هم قربانی میکنیم خرده حسابهای خودمان را تسویه میکنیم. پنج تا نیم کیلو کنار جاده به پنج آدم نمیدهیم، افرادی که میآیند و میروند و نمیدانیم چه کسی هستند. باید این گوسفند را بدهیم به کسی که برای ما گوسفند آورد. آن کسی که برای ما آورده ما هم گوسفند برایش میبریم. آن کسی که دعوت کرد دعوت میکنیم. بده و بستان است! امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه میفرمایند: «یتقارضون الثناء» یعنی به هم حمد و ثناء قرض میدهند. من تعریف او را میکنم و او هم تعریف من را میکند. باید بنشینیم محاسبه کنیم. «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا عَلَیْهَا» (کافی، ج 8، ص 143) کدام خانه هست که یک ساک لباس زیادی نداشته باشد؟ خانه فقیرها که یک ساک دارند و خانه اغنیاء هم چند تا ساک هست. حساب کنیم چند میلیون ساک لباس زیادی در خانهها هست. چقدر آدم برهنه است. هرکدام یک لامپ خاموش کنیم. چمن را حذف کنیم. در مصرف آب صرفهجویی کنیم.
معاون وزیر آموزش و پرورش میگفت: بعضی کشورهایی که کاغذ تولید میکنند کتابهای درسیشان را نه بار میخوانند. یعنی این میخواند و سال دیگر به کسی دیگر میدهد. ما که کاغذ میخریم یکبار مصرف است. خیلی از جلدها اگر چاپ نشود هیچطور نمیشود. خیلی از مجلهها چاپ نشود، خیلی کتابها چاپ نشود طوری نمیشود. خیلی تزئینات، مسجد محراب نداشته باشد طوری نمیشود. محراب کجای دنیا هست؟ هیچ جای اسلام محراب نیست، نه در قرآن و نه در حدیث، محراب به معنی کاشیکاری. ما اگر این منارها و محرابها را حل کنیم روستای بی مسجد نداریم. برمیداریم مسجدهای مجلل میسازیم و نتیجه این میشود بعضی روستاها بعد از چهل سال از انقلاب مسجد ندارد. نمیدانم باید چه گفت. فقط باید بگوییم خدایا ما را بیامرز. آدم نمیداند زنده باشد بهتر است یا بمیرد. یک کسی به کسی گفت: یک دعایی کن. گفت: خدا مرگت بدهد. گفت: حاج آقا! گفتیم دعا کن. گفت: هرچه تو زنده باشی گناهت بیشتر است پس بهتر است که بروی! حالا واقعیت آدم نمیداند ما درست عمل کردیم یا عمل نکردیم.
یک دعا میکنم آمین بگویید. خدایا هرجا خراب کردیم ما را متوجه کن و توفیق جبران مرحمت بفرما. اگر روی خط بازی سیاسی و خیانت است، خدایا آنها را هدایت کن. اگر ناشیگری است آنها را هدایت کن. کمکاری است آنها را هدایت کن. ایمانی به ما بده که هیچ اهرمی، تهدید و تطمیع ما را نلرزاند.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
1- عبارت قرآنی «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» بر چه امری تأکید دارد؟
1) دوری از تبعیض اجتماعی
2) همدلی و همکاری در امور اجتماعی
3) دوری از تبعیض در امور دینی
2- عبارت قرآنی «وَ شاوِرْهُمْ فی الامر» بر مشورت با چه کسانی تأکید دارد؟
1) عموم مردم
2) کارشناسان
3) همفکران و همکاران
3- کدام بخش نهج البلاغه به مباحث اعتقادی توجه بیشتری دارد؟
1) خطبهها
2) نامهها
3) حکمتها
4- عبارت قرآنی «تَواصَوْا بِالْحَق» بر چه امری تأکید دارد؟
1) توصیه بزرگان به جوانان
2) توصیه عالمان به جاهلان
3) توصه همه به یکدیگر
5- آیه 38 سوره نجم به کدام اصل مهم قرآنی اشاره دارد؟
1) مسئولیت اعمال هر کس، به عهده خود اوست
2) هیچ کس گناه دیگری را به دوش نمیکشد
3) هر دو مورد