حضرت خدیجه، الگوی وفاداری به رسول خدا
2- دوری از عهدشکنی، حتی با دشمنان
3- امامت، عهد و پیمان خدا با بندگان
4- ایستادگی در عهد و پیمان الهی
5- وفای به عهد، نشانه مسلمانی
6- خلف وعده، نشانه نفاق و دورویی
7- سلام خداوند به حضرت خدیجه سلام الله علیها
موضوع: حضرت خدیجه، الگوی وفاداری به رسول خدا
تاریخ پخش: 27/03/95
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
چون حضرت خدیجه(س) دهم ماه رمضان از دنیا رفتند، من فکر کردم که یک خرده سوژه و نکته را از زندگی خدیجه بگویم. فکر کردم مقام زن، مادر زهرا بودن، همسر پیغمبر بودن، گذشت از ثروت در راه اسلام، حضرت خدیجه کمالات زیادی دارد ولی آنکه حالا اگر تلویزیون هرکس نشسته نگوید: این برای خدیجه بود، یا ما چه گلی بر سرمان بزنیم، گفتم بحث وفاداری را مطرح کنم. در قرآن از حضرت ابراهیم ستایش شده است. یعنی چند کمال ابراهیم را در یک آیه میگوید. یک آیه در قرآن داریم که راجع به ابراهیم فقط یک کمال را میگوید: «وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى» (نجم/37) ابراهیمی که وفادار است. باقی آیهها میگوید: ابراهیم چنین بود. چنان بود. چنین بود. چنین بود ولی به وفا که میرسد میگوید: «وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى». یعنی خود وفا یک آیه کامل است.
وفاداری آدم حرف منطقی زد، پایش بایستد. اینطور نباشد که من با این خانم ازدواج میکنم چون پدرش پولدار است. حالا که پدرش ورشکست شد، دختر را هم ول کنیم. من با این مرد، با این پسر ازدواج میکنم، چون خوشتیپ است. حالا که چانهاش کج شد، من هم ولش کنم برویم. من مرید این آقا هستم به شرطی که خط سیاسی مرا قبول داشته باشد، حالا که آقا از نظر سیاسی طور دیگری فکر میکند، پس من دیگر پشت سرش نماز نمیخوانم. اگر حق را تشخیص دادید، دیگر حالا چانهاش کج شد، ورشکست شد، از نظر سیاسی یک چیزی گفت که طبق سلیقه شما نبود، اینها را از هم، اگر بنا باشد با یک نقطه ضعف از هم جدا شویم که سنگ روی سنگ بند نمیشود.
1- سفارش قرآن کریم به وفاداری و وفای به عهد
اول کسی که وفا دارد، خداست. از صفات خدا وفاداری است. قرآن میفرماید: «وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّه» (نور/111) «وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّه» چه کسی با وفاتر از خداست؟ خدا هرچه گفته، عمل کرده است.
وفای به عهد حتی نسبت به مشرکین، اگر با بتپرستها هم قراری بستید، قرار را نشکنید. قرآن میگوید: «فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى مُدَّتِهِم» (توبه/4) تا مدتی که تمام بوده، هشت ماه بوده تا پایان مدت حتی به مشرکین هم قرارداد بستید عمل کند. به یهودی هم چک دادی، نباید چکت برگردد. نباید بگویی: یهودی است. وفا کنید حتی نسبت به مشرکین.
حضرت موسی یک قراری با فرعون بستند. چون فرعون گفت: تو که عصا را میاندازی اژدها میشود، این سحر و جادو است. ما ساحرها را دعوت میکنیم، با سحر و جادو به قول امروزیها رویت را کم میکنیم. گفت: باشد. بین فرعون و حضرت موسی قرارداد بستند. قرارداد این بود. «فَاجْعَلْ بَیْنَنا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَکاناً سُوى» (طه/58) «فَاجْعَلْ بَیْنَنا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً» ای فرعون! من موسی هستم و تو فرعون هستی. یک قراری بگذاریم که «لا نُخْلِفُهُ» خلف وعد نکنیم. به قولمان عمل کنیم. «نَحْنُ وَ لا أَنْتَ» نه من خلاف کنم و نه تو. این آیه چه میگوید؟ میگوید: حتی اگر تو پیغمبر هستی، و طرف تو فرعون است، قول دادی سر قولت بایست. به بچه گفتی: بیسکوییت میخرم، بخر. حتی اگر به بچه قول دادید، عمل کنید. به خانمت گفتی: این چیز را میخرم، بخر. حالا امشب وقتی خانه بروند، زن و شوهرها خواهند گفت: دیدی قرائتی چه گفت؟ ما این حرفهایی که مربوط به زن و شوهر است میزنیم، اگر به نفع زن باشد، زن میگوید: ببین چه میگوید. مرد هم میگوید: ببین چه میگوید. سر سفره قرآن هستیم. به بچه قول دادی، به زن قول دادی، به بزرگ قول دادی، به بالادست قول دادی، به زیر دست قول دادی، به هرکس قول دادید، عمل کنید.
2- دوری از عهدشکنی، حتی با دشمنان
قرآن میگوید: با مخالفین تا مادامی که آنها قول را نشکستند، شما هم نشکنید. «فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُم» (توبه/7) تا مادامی که آنها قول را نشکستند، شما هم نشکنید. حدیثی داریم که امام صادق فرمود: اگر شمر خنجری که با آن امام حسین را کشت، به من امانت بدهد، برگردد به او میدهم. به امانت نباید خیانت کرد. نباید گفت: این شمر است. این خنجر وسیله گناه است. به تو گفته: این امانت است. امانت را رد کن. خیانت نکنیم. من دخترم را خانه شما فرستادم، خیاطی یاد بگیرد. چرا میگویید: اتاق را جارو کن؟ اینکه کلفتی شد. بچهام را فرستادم شما به او مکانیکی یاد بدهید، چرا میگویی: گوشت را ببر در خانه بده؟ مگر نوکر شماست؟ یک آیه در قرآن داریم میگوید: «ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّهَ» (آلعمران/79) بعد به مردم میگوید: «ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ» من شک داشتم درست خوانده شد یا نه. حالا فارسیاش این است. اگر به پیغمبری گفتیم: تو پیغمبر هستی، حق ندارد کسی که به او گفتیم پیغمبر هستی، به مردم بگوید: تو نوکر من باش. پیغمبر حق ندارد به ما بگوید: نوکر من باش. تمام شد و رفت.
این آمده خیاطی یاد بگیرد، نه اینکه جارو کند. این آمده مکانیکی یاد بگیرد، نه اینکه گوشت در خانهات برساند. کسی را فرستادند برای اینکه پاسدار من باشد. من حق ندارم به پاسدارم بگویم: برو نان بگیر. البته خودشان میروند میگیرند. برای اینکه اگر من بروم نان بگیرم، آنها باید دو سه نفری همراه من بیایند. ولی اگر خودشان بروند، یک نفر میروند. یکی هم استراحت میکند. چون اگر خودم بروم دو نفری باید عقب من بیایند. اگر بگویم: شما برو نان بگیر، دیگری استراحت میکند. یکوقتهایی چاره نیست. چون بدتر میشود. شما اگر به خانمت بگویی، من حق ندارم به خانمم بگویم: غذا بپز. شما خانم باش، من یک خانم دیگر میگیرم، کلفت باشد و او بیاید آشپزی کند. میگوید: نه نه نه! خودم کلفتی میکنم. گاهی اینطوری میشود. که اگر به پاسدارم بگویم: شما حق ندارید نان بگیرید، من خودم میروم. آنوقت باید همهشان عقب من بدوند.
بحث من چیست؟ بحث من این است که میخواهم بگویم: حضرت خدیجه چقدر فداکاری کرد و وفادار بود. مثل زنهایی نبود، مثل مردهایی نبود که همین که شرایط زندگیشان عوض شد به فکر طلاق و جدایی بیافتند. این فیلمهای مزخرفی که دشمنان ما برای ما تهیه میکنند و در ماهوارهها نشان میدهند. یکی از عوامل زیاد شدن طلاق بعضی از فیلمهاست.
وفا واجب است یا مستحب است؟ واجب است. چون قرآن میگوید: «وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی» (بقره/40) «أوفوا» امر است. به عهد وفا کنید. حالا یک لطیفه هم بگویم قشنگ است. یک خرده فنی است. ولی من روان میگویم و تابش را باز میکنم که بچه دوازده ساله هم بفهمد.
3- امامت، عهد و پیمان خدا با بندگان
خداوند از حضرت ابراهیم چند امتحان گرفت. از زن بگذر. از فرزند بگذر. از مال بگذر. از وطن بگذر. هر امتحانی گرفت یک درجه بالا رفت. مثل سرگرد، سرهنگ، سرتیپ، هی بالا میرفت. اول حضرت ابراهیم عبدالله شد. بعد نبی الله شد. بعد رسولالله شد. بعد شد خلیل الله و بعد در آخر «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ» (بقره/124) حضرت ابراهیم را به چند حادثه امتحان کردیم. «قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» همه امتحانها که رو سفید درآمد، خدا گفت: تو باید رهبر شوی. تا گفت: من رهبر شدم؟ بله. رهبر جمهوری اسلامی نه. رهبر عراق و فلسطین نه. رهبر کل بشریت! «قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» ناس یعنی همه مردم. حضرت ابراهیم رهبر همه مردم در همه تاریخ شد. ابراهیم یک دعا کرد و گفت: «قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» خدایا خدایا! این بچههای من هم رهبر شوند. «قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِین» (بقره/124) حضرت فرمود: نه! «لا یَنالُ عَهْدِی» اینجا گفت: «عهدی». یعنی امامت، مقام امامت عهد خداست. عهد و پیمان است. این یک مسئولیت و رسالت است. «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِین» به آدمهای ظالم این مقام رهبری را نمیدهم. شد؟ پس یکی از جاهایی که خدا گفته: عهدی، برای امامت است. حضرت ابراهیم بعد از چند مرحله امتحان سخت که از همه رو سفید درآمد، آخرین مدال این بود که رهبر شد. ابراهیم گفت: این مقام را به بچههای من هم بده. خدا فرمود: عهد من به افراد ظالم نمیرسد. «وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی»،«لا یَنالُ عَهْدِی» آنجایی که میگوید: وفا کنید به عهد من. یعنی به امامت وفا کنید. یعنی آن کسی را که خدا گفت، امام باشد به آن وفادار باشید. غدیر خم «بخٍ بخٍ» گفتید، بعد از رحلت پیغمبر سراغ کس دیگر نروید.
نفهمیدم که توانستم بگویم یا نه؟ یکبار دیگر بگویم. بالاترین مقامی که ابراهیم گرفت مقام… کمک کنید و با هم بگویید. مقام امامت بود. ابراهیم گفت: این مقام امامت را به نسل من هم بده. خدا گفت: این امامت عهد من است. عهدم را به هرکس و ناکسی نمیدهم. پس به امامت خدا گفته: «لا یَنالُ عَهْدِی»، عهدی، عهدی! پس قرآن هم که میگوید: «وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی»، یعنی به این امامت وفا کنید. یعنی آن امامی را که من تعیین کردم تنها نگذارید. علی تنها بماند! امامت عهدی، «لا یَنالُ عَهْدِی».
بعضی وقتها ما میگوییم: واجبات نماز و روزه و حج و خمس و زکات و جهاد و اینهاست. مستحبات هم مثلاً میگوییم: چه و چه و چه… بعد میگوییم: اخلاقیات. این دسته بندی که ما میکنیم، واجبات، مستحبات، اخلاقیات، این در عرف ماست. اما در روایات گاهی وقتها میگوید: اگر این اخلاق نباشد، اصول دین آدم لغو است. مثلاً راجع به وفای به عهد میگوید: «لا دین لمن لا عهد له» (تفسیر نور/ص83) اگر کسی به قولش وفا نکند، دین ندارد. یعنی وفای به عهد یک مسأله اخلاقی نیست. حالا میگوییم: چه کسی مهر داد و چه کسی گرفت. اگر کسی به کسی قول بدهد و به قولش عمل نکند دین ندارد. حدیث آسان است و فارسها معنایش را میفهمند. «لا دین» دین نیست برای چه کسی؟ «لمن لا عهد له» کسی که دین ندارد، به عهد و پیمانش وفا نمیکند، دین ندارد.
4- ایستادگی در عهد و پیمان الهی
قرآن تعریف که میکند، میگوید: «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ» (احزاب/23) میگوید: از بین مؤمنین افراد کمی هستند که به پیمان عمل میکنند. مؤمن هستند اما آنهایی که وفادار هستند، همه نیستند. «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ» از میان مؤمنین بعضی هستند که مرد هستند و به قولشان عمل میکنند، باقی نماز میخوانند و روزه هم میگیرند، اما قولشان بیارزش است.
بعضیها اگر وضعشان خوب باشد، عمل میکنند. میگوید: گفتم میدهم. آن روز داشتم. حالا ندارم، نمیدهم. به این راحتی! میگوید: «الاخی» میخواهید ببینید چه کسی برادر است؟ «الوفی فی الشده و الرخا» آن کسی برادر خوبی است که در فقرش هم وفادار باشد.
مادر مریم حامله بود. مریم در شکمش بود و هنوز متولد نشده بود. نذر کرد که این بچه خادم مسجد شود. فکر میکرد پسر است. زایید دید که دختر است. گفت: در عین حال یا پسر است یا دختر. من نذر کردم خادم شود، یک پارچه دورش پیچید و در مسجدالاقصی برد، به حضرت زکریای پیغمبر که خادم مسجدالاقصی بود، گفت: من این بچه را نذر کردم که خادم مسجد شود، برای تو. وفادار باشیم. نگوییم: اگر پول داشتیم، خمس بدهیم. همان یک کیلو برنجی هم که در خانه داری، اگر سال به آن خورده باید خمس بدهی.
امروز عصری میدیدم، فاطمه زهرا به امیرالمؤمنین گفت: یا ابالحسن! ای علی بن ابی طالب، «روحی بروحک الفداء» جان زهرا فدای جان تو شود. «و نفسی لنفسک الوقاع» جان من سپر بلای تو شود. دردت به جان من بیافتد. «ان کنت فی خیر کنت معک» من لحظهای از تو جدا نمیشوم. من تا دم آخر با تو هستم. این زن وفادار است. این مردی که حالا تا یک خرده وضعش خوب میشود نسبت به خانمش بیوفا است، زن یک خرده به خواهرهایش، دخترخالههایش، دختر عمههایش نگاه میکند برمیگردد میگوید: این زندگی است داریم؟ با این زندگی نکبت!
یک کسی میخندید به او گفتند: چرا میخندی؟ گفت: بچهام به من گفته: آقاجون پول بده. گفتم: ندارم. تا گفتم: ندارم رویش را به مادرش کرده و گفته: در کاشان گداتر از این نبود زن این شدی؟ اینکه انسان تا یک خرده وضع مرد خوب میشود یا وضع… حالا دری به تخته خورده، یک بیابان داشته، یک شغال هم در آن نبوده. حالا از برکت جمهوری اسلامی یک خیابان کشیدند، این زمینش گران شده، فکر میکند مخ خودش کار کرده است. مخ تو کار نکرد. زمینی بود سگ درونش بود. شهر توسعه پیدا کرد، زمین تو گران شد. حالا تو پولدار شدی فکر میکنی یک مخ مدبر داری. چه تدبیری! تو بروی اسفناج بخری سرت کلاه میرود. گاهی دری به تخته میخورد و یک کسی پولدار میشود. مثل خود بنده! فکر میکنم دری به تخته خورده و در تلویزیون آمدم. فکر میکنند من دانشمند هستم. من دانشمند نیستم. من یک طلبه عادی هستم. حالا قضا و قدر این دوربین را روی من آورد. مثل یک گنجشکی که روی دیوار نشسته، همه دوربینها رو به گنجشک کنند. گنجشک فکر نکند کسی است. گنجشک، گنجشک است. حالا قضا و قدر شده که دوربینها روی این گنجشک آمدند. یادمان نرود.
گاهی تحصیل کردههای ما به پدرشان میگویند: آقاجون! آخر شما که وارد نیستی. من ارشد خواندم. من دکتر هستم. من مهندس هستم. من تحصیلات عالیه دارم. فرهیخته هستم. به پدر و مادرش هم تشر میزند. آقازاده! آقا زاده! دختر خانوم! خیلی باسواد هستی. پدر و مادر نان مفت به تو داد خوردی و باسواد شدی.
یکوقت یک پدری دست بچهاش را گرفته بود و داشتند میرفتند، به یک جایی که معرکه بود رسیدند. ایستادند معرکه را ببینند، چه خبر است. این بچه گفت: آقاجون نمیبینم. گفت: خوب نمیبینی چه کنم. بیا بغل من. بغلش رفت و گفت: آقا جون نمیبینم. گفت: پایت را روی دوش من بگذار. پایش را روی دوش پدر گذاشت و دستش را هم پدر گرفت و خوب بچه که پاش را روی دوش پدر بگذارد، قدش از پدر بلندتر میشود. شروع کرد شعار دادن. گفت: آقا! گفت: بله. گفت: من بهتر از تو میبینم. گفت: الحمدلله! گفت: بابا! گفت: بله. گفت: من میبینم و تو نمیبینی. گفت: خیلی خوب! هی لگد زد و گفت: بابا من بهتر هستم. من بهتر میبینم. تو خوب نمیبینی. آخرش پدر گفت: آقاجون اینقدر لگد کوبی نکن. من نردبان تو شدم، تو میبینی. او نان مفت به شما داد و شما فوق لیسانس شدی، آیت الله شدی، دکتر شدی. اگر او به من نان مفت نمیداد من باسواد نمیشدم. سواد باسوادها صدقه سر بیمدرسه بودن بسیار است. خیلی جاها باید مدرسه بسازند، نساختند، به جای آن دانشگاه ساختند. خیلی روستاهای ما دبستان ندارد. برای شما شهریها دانشگاه ساختند. حالا شما تحصیل کرده شدید، حالا به پدرش میگوید: حرف نزن. تو لهجه داری، من بدم میآید. تو تحصیلات عالیه نداری. حالا این تحصیلات ما هم چقدر به درد میخورد، آن باشد برای بعد. خیلی از چیزهایی که میخوانیم، صد کیلویش یک ریال نمیارزد. علمی خوب است که به آدم رشد بدهد. علمی خوب است که به آدم حرکت بدهد. علمی خوب است که به آدم عبودیت و تواضع بدهد. علمی خوب است که انسان را به خدمت وا دارد. و الا یک سری از چیزها در ذهنمان مانده و حفظ کردیم. محفوظات است. محفوظات غیر از علم است.
5- وفای به عهد، نشانه مسلمانی
داریم «وَ الْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ فِیمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ» (کافی، ج 5، ص 169) مسلمان که قول داد، وفادار باشد. قرآن میگوید: «إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا» (اسراء/34) کسی که قول داد مسئولیت دارد. عصری حدیثی دیدیم. «أربع من کنّ فیه فهو منافق» (خصال صدوق/ج1/ص254) هرکس چهار ریشه در بدنش باشد، منافق است. اگر بعضی از این چهار تا باشد، بخشی از نفاق را دارد. 1- «إذا حدث کذب» حرف که میزند دروغ میگوید. طوری هم دروغ میگوید که آدم…
یک کسی منزل مرحوم پدر ما آمد، پدرم از او پرسید: شام خوردی؟ گفت: بله. گفت: راست میگویی یا دروغ؟ گفت: دروغ! گفت: خدا پدرت را بیامرزد. حرف که میزند، دروغ میگوید. حالا باز هم دروغ داریم تا دروغ. بعضی دروغها خیلی دروغ است. بنا شد که دو نفر دروغ شاخدار بگویند. یعنی بزرگترین دروغ را ببافند و بگویند. فرصت گرفتند و رفتند و آمدند، بعد از مدتی گفت: دروغت را بگو ببینم. گفت: دروغ بزرگ من این است. پدر من یک طویله داشت، اسب که از این طرف طویله میخواست آخر طویله برود چند بار حامله میشد و میزایید، آخر هم این اسب به آخر طویله نمیرسید. گفت: طویله پدرت اینقدر بزرگ بود؟ گفت: انصافاً دروغ شاخداری گفتی. گفت: حالا تو بگو. گفت: پدر من یک چوب داشت به قدری بلند بود، که هروقت هوا ابر بود، با چوبش ابرها را جابجا میکرد. گفت: وقتی ابر نبود، این چوب را کجا میگذاشت؟ گفت: در طویله پدر تو میگذاشت. (خنده حضار)
6- خلف وعده، نشانه نفاق و دورویی
آدم منافق این کسی است که حرف میزند، دروغ میگوید. «و إذا وعد أخلف» قول هم که میدهد، زیرش میزند. میگویند: یک منبری خوب منبر رفت، پایین آمد یک تاجری پای منبرش بود، گفت:آقا من تاجر برنج هستم. دو تا کیسه برنج میخواهم برای شما بفرستم. چون خیلی منبرت خوب بود. منبری هم خوشحال شد. رفت به خانمش گفت: یک تاجر برنجی گفت: دو تا کیسه برنج برایت میفرستم. دیگر برنج نمیخریم. یک مدتی شد و شد و شد. برنج اینها تمام شد. هی خانم گفت: برنج نیست. گفت: تاجر گفته: میفرستم. یک روز تاجر را دید و گفت: شما یادت هست از منبر پایین آمدم گفتی: دو تا کیسه برنج میفرستی؟ ما الآن مدتی است برنج نخریدیم به عشق اینکه شما دو کیسه برنج میفرستی. پشیمان شدی؟ گفت: برو شیخ!تو روی منبر یک چیزی گفتی، من خوشم آمد. من هم گفتم پایین منبر یک چیزی بگویم تو خوشت بیاید. (خنده حضار)
علامت منافق این است که وقتی حرف میزند، زیرش میزند. حرف که میزند، دروغ میگوید. وعده میدهد زیرش میزند. «و إذا عاهد غدر» تعهد هم که میبندد، کلک میزند. یعنی تاریخ چکش را روزی مینویسد که به جمعه بیافتد. کلک میزند. یک کسی نزد یک آقایی آمد، گفت: امسال هوا سرد است. یک دعا بنویس. گفت: خیلی خوب! یک نفر بغل آقا نشسته بود، گفت: آقا اجازه بدهید من دعای این را بنویسم. نوشت: پیر زن 65 روز صبحها بعد از نماز سه «قل هو الله» میخوانی. خوب 65 روز از زمستان بگذرد، خودش عید میشود و هوا خوب میشود. یعنی دوز و کلک بازی میکند. «و إذا خاصم فجر» (خصال صدوق، ج 1، ص 254) با کسی هم که بد است، عادلانه بد نیست، «فجر» میشکافد. یعنی دیگر خیلی جر میدهد و دریده حرف میزند.
اما خدیجه… خدیجه اول زنی بود که اسلام آورد. اشکالی دارد از خانه امام رضا یک صلواتی به خدیجه هدیه کنیم. (صلوات حضار) اول زنی که ایمان آورد و تا آخر هم ماند. خوب بودن مهم نیست، خوب ماندن مهم است. زاییدن مهم نیست، آدم بعد از نه ماه میزاید. بچهداری طول میکشد. قالی بافتن یکساله یک قالی را میبافد. حفظ قالی طول میکشد. آدم قرآن را میتواند حفظ کند، چند مدتی ولی اینکه این حفظ را تا آخر نگه دارد، این ماندن مهم است. انقلابی بودن مهم نیست، انقلابی ماندن مهم است.
به امیرالمؤمنین گفتند: شما که راهت درست است؟ چرا شما «اهدنا الصراط المستقیم» میگویی؟ گفت: من نمیدانم فردا راه مستقیم هستم یا نیستم؟ امروز راه مستقیم هستم، فردا را نمیدانم. عاقبت کار معلوم میشود آدم چه کاره است.
نقل شد به سلمان فارسی گفتند: ریش تو بهتر است یا دم سگ؟ فرمود: هرکدام از پل صراط بگذرد. همین امام رضا که در خانهاش نشستید، فرمود: «ان الغنی والفقر بعد العرض علی الله» غنا یعنی چه کسی غنی است،چه کسی فقیر است، در دنیا به کسی نگویید: چه کسی پولدار است و چه کسی فقیر است. بگذارید ببینیم، روز قیامت چه کسی پولدار است و چه کسی فقیر است. «ان الغنی والفقر» چه کسی وضعش خوب است. به کسی نگوییم: خوشا به حالش!
دیشب در حرم بودم، یک نوجوانی گفت: حاج آقا! دعا کن من در کنکور قبول شوم. گفتم: من دعا میکنم خدا خیرت بدهد. حالا خیرت در کنکور است یا بیرون کنکور نمیدانم. این چیزی نیست که ممکن است کنکور بروی و تحصیلات عالیه هم داشته باشی، اما هزار و یک گرفتاری در زندگیات بیافتد. ممکن هم است سواد و مدرک بالا نداشته باشی، اما زندگیات بسیار شیرین و راحت است. شما از خدا نگو کنکور یا تجارت. بگو: خیر! در دعا بگو: خدایا به ما خیر بده. من میخواهم این پسر داماد من شود. من میخواهم این دختر زن من شود. من میخواهم این خانه را بخرم. این ماشین را بخرم. نمیدانم خیر من هست یا نه. هم ایمان آورد و هم تا آخر ماند.
7- سلام خداوند به حضرت خدیجه سلام الله علیها
خداوند سلام خدیجه را میرساند. جبرئیل که به پیغمبر نازل میشد،جبرئیل به پیغمبر میگفت: خدا سلام خدیجه را میرساند. الله اکبر! الله اکبر! در قیامت خدا به مؤمنین سلام میکند. «سلام قول من ربّ رحیم» در قیامت خدا به مؤمنین سلام میکند. اما در دنیا خدیجه به جایی برسد که… این هم بخاطر اینکه دل از زر و زیور… خدیجه خواستگارهای زیادی داشت. خانم دو تا خواستگار سراغت میآید. یکی پولدار است و یکی فقیر است. کار به پولدار و فقیر نداشته باش. دنیا چیزی نیست. پول نداشته باشی روی زیلو مینشینی. پول داشته باشی روی قالی مینشینی. زیلو چیست؟ نخ! قالی چیست؟ پشم! سر و ته دنیا نخ و پشم است. فقیر در خانه خشتی زندگی میکند. پولدار در خانه آجری و سنگی زندگی میکند. سر و ته دنیا… فقیر سوار دوچرخه میشود و پولدار سوار ماشین میشود. دنیا سر و تهش دوچرخه و ماشین است. زیلو و قالی است. خشت و آجر است. این داماد نماز میخواند یا نه؟ تقوا دارد یا نه؟ فکرش سالم است یا نه؟ نسل این چه از آب درمیآید؟ من میخواهم سرمایهگزاری در تاریخ کنم. نوههای من…
این خیلی مهم است که انسان بداند که چه دعایی کند و از خدا چه بخواهد. پیغمبر سالها بعد از فوت خدیجه نامش را به نیکی میبرد. یکبار عایشه حساس شد. گفت: یا رسول الله! چقدر خدیجه خدیجه میکنی. خدا بهتر از خدیجه به تو داده است. من! فرمود: تو بهتری؟ زمانی خدیجه به من ایمان آورد که همه شما مشرک بودید.
گاهی پیغمبر یک گوسفند میکشت، گوشتهایش را تقسیم میکرد بین زنانی که رفیق خدیجه بودند. یکبار یک زنی آمد پیغمبر خیلی او را احترام کرد. گفتند: یا رسول الله! خیلی احترامش کردی. این چه کسی بود؟ فرمود: از دوستان خدیجه بود. یکی از کارهای شیرینی که خدیجه کرد این بود که وفاداری را منتقل کرد. هم خودش به پیغمبر وفادار بود. هم دخترش زهرا به امیرالمؤمنین وفادار بود. هم دختر زهرا، زینب به امام حسین وفادار بود. این خیلی مهم است که آدم خوبیها را منتقل کند. بعضیها خوب هستند ولی خوبیشان را منتقل نمیکنند. حدیث داریم میخواهی به فقیر پول بدهی، به بچهات بده و بگو: تو به فقیر بده. یعنی چه؟ یعنی کمک به فقرا را به نسل هم منتقل کن. اینکه خودت بدهی، بچهات نگاه میکند. افطاری میخواهی بدهی، بگو: آقاجون این برنج و روغن را مادرت میپزد. تو امسال همشاگردیهایت را دعوت کن. من میخواهم تو افطاری بدهی. به پسرت هم یاد بده که باید افطاری بدهد. حدیث داریم صدقه را به بچهات بده که بدهد. یعنی خوبی را منتقل کن. خدیجه وفادار بود اما وفاداری را به زهرا منتقل کرد. زهرا وفاداری را به زینب منتقل کرد. این خیلی مهم است.
قرآن میگوید: همسر«لِتَسْکُنُوا إِلَیْها» (بقره/232) برای همسر آرامبخش است. «لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَه».خوب… «لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَه» تشکر…
بحث امشب چه بود؟ بسم الله الرحمن الرحیم. اول کسی که به وعدهاش وفا میکند، خداست. «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا» (نساء/122)، «وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّه» (توبه/111) 2- وفا واجب است حتی با دشمن. نمونه: موسی با فرعون قرارداد گذاشتند، گفتند: یک موعدی که «لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَکاناً سُوى» (طه/58) باز آیه غلط شد. «لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَکاناً سُوى» فرعون! تو فرعون هستی. من موسی هستم. اما قول میدهیم به قولمان عمل کنیم. امام صادق(ع) فرمود: اگر شمر خنجرش را به من بدهد، بیاید نمیگویم: خنجر شمر است. امانت را باید داد. به یهودی هم قول دادی باید عمل کنی. البته اگر نگران شدی که آنها خیانت کنند، باید مواظب باشی خیانت… تا مادامی که آنها استقامت میکنند، تو هم استقامت کن. وفاداری،زن و شوهر باید وفادار باشند. سر اینکه یک خرده خانه فلانی عوض شد. جهازیهاش عوض شد. داماد طور دیگری شد. پدر طور دیگری شد، از هم جدا نشوند. خدیجه زنی وفادار وفداکار بود و این فداکاری را به زهرا منتقل و زهرا به زینب منتقل کرد.
خدایا تو را به آبروی وفاداران و فداکاران تاریخ، آنهایی که به پیمان تو و پیمانی که با مردم بستند، وفادار بودند، ما را وفادار قرار بده. قرآن میگوید: «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِم» (بقره/177) تعریف میکند از کسانی که به قولشان عمل میکنند. خدایا ما را از پیمانشکنها قرار نده. خدایا ما مدعی هستیم و اسممان این است که سرباز امام زمان هستیم. همه ما را سرباز فداکار و وفدار نسبت به حضرت مهدی قرار بده. نسل ما را از بهترین مؤمنین و مؤمنات قرار بده. هرچه در ماه رمضان برای خوبها مقدر میکنی همه آنها را برای همه ما مقدر بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
1- آیه 37 سوره نجم به کدام ویژگی حضرت ابراهیم اشاره دارد؟
1) دل کندن از همسر
2) دل کندن از فرزند
3) وفاداری به پیمان
2- آیه 111سوره نور، از وفای به عهد چه کسی یاد میکند؟
1) خداوند
2) رسول خدا
3) مؤمنان
3- بر اساس قرآن، شکستن عهد با چه کسانی جایز است؟
1) کافران و مشرکان
2) منافقان و مخالفان
3) هیچ فرد و گروهی
4- در گفتگوی حضرت ابراهیم با خداوند، از امامت به چه چیزی تعبیر شده است؟
1) عهد و پیمان الهی
2) عهد و پیمان مردم
3) امانت خداوند نزد مردم
5- بر اساس روایات، جبرئیل از سوی خداوند، سلام چه کسی را میرساند؟
1) حضرت علی(علیهالسلام)
2) حضرت خدیجه (سلام الله علیها)
3) حضرت زهرا (سلام الله علیها)