وظیفه مرد در قبال خانواده

1- وفای به عهد، از حقوق انسانی
2- حضرت موسی و خانواده اش در وادی طور
3- بهره گیری از فرصت ها، حتی در زندان و تبعید
4- حق مرد در خانه، حکومت، نه تحکّم
5- راه های ارتباط خداوند با پیامبران
6- مخاطب شناسی، اولین شرط تبلیغ
7- رعایت حال مردم، در مراسم دینی
8- وظیفه والدین، ارشاد فرزندان، نه اجبار آنان

موضوع: وظیفه مرد در قبال خانواده
تاريخ پخش: 21/04/94

بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

سوره قصص را تفسیر می کردیم، تا ازدواج حضرت موسی رسیدیم. که مهریه اش هشت یا ده سال خدمت و چوپانی بود. هشت سال تمام شد، بناست داماد از پدرخانم جدا شود. «فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِّنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ» (قصص/29) موسی مدتی که باید کار بکند، کار کرد و کم کاری نکرد. به کسی قول دادید، عمل کنید.
1- وفای به عهد، از حقوق انسانی
حضرت ابراهیم را خدا یکی از آیه هایی که دارد، می گوید: «وَإِبْرَ‌اهِيمَ الَّذِي وَفَّى» (نجم/7) وفادار بود. بعضی چیزها از حقوق اسلامی است. چون مسلمان هستیم باید انجام بدهیم. بعضی از حقوق ها حتی اگر مسلمان هم نیستیم باید انجام بدهیم، مثل احترام والدین. احترام والدین «برّا او کان فاجرا» پدر و مادر مسلمان یا کافر، خوب یا بد، احترام والدین لازم است. وفای به عهد لازم است. به هرکس که قول دادی. به یک یهودی هم چک دادی، نباید چک تو برگردد.
رد امانت؛ کسی چیزی را به شما امانت داد، باید به او برگردانید. نباید بگوییم: آقا این آدم حرام خوار، اگر هزار جنایت هم دارد، اگر شمر خنجرش را نزد شما امانت داد، باید خنجر را به او برگرداند. امانت، باید به صاحبش برگردد. چه صاحبش خوب و چه بد. وفا باید بشود، چه به آدم خوب قول داده شود و چه به آدم بد. احترام والدین است! این برای آدم های عادی! تا چه رسد به حضرت موسی! «فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى الْأَجَلَ» قول دادی باید عمل کنی.
حاج حسن آقا نوه امام، در یک جلسه ای این جمله را گفت. گفت: نوجوان بودم. سال اول تکلیفم بود، هوا گرم بود. افطار خواستم پشت سر امام نماز بخوانم. امام فرمود: تو سال اول تکلیفت است، ممکن است تشنه باشی. برو افطار کن. گفتم: می خواهم جماعت بخوانم. گفت: خوب بخوان. مغرب را که خواندم، امام رویش را برگرداند، گفت: من می نشینم دعا می خوانم، تو برو افطار کن و بیا. گفتم: می خواهم جماعت بخوانم، گفت: می نشینم تا تو بیایی. حاج حسن آقا هم گفت: رفتم افطار کنم، مشغول گفتگو شدم و فراموش کردم. یک ساعت و نیم طول کشید. گفتم: حتماً دیگر امام نمازش را خوانده و رفته خوابیده است. رفتم دیدم امام نشسته، امام فرمود: چرا دیر کردی؟ گفتم: شما منتظر من هستی؟ گفت: بله من منتظر شما هستم. قول دادم می نشینم، می نشینم. امام بنیانگزار جمهوری اسلامی به نوه اش قول می دهد، می نشینم تا بیایی، یک ساعت و نیم می نشیند. حالا اگر ما بودیم، یا نمازمان را می خواندیم. یا وقتی می آمد برخورد بد می کردیم و یا دری وری می گفتیم و غرغر می کردیم. وفای به عهد، «الموفون بعهدهم» وفای به عهد! با پدرخانمش…
حتی اگر به بچه قول دادی، چیزی را برایت می خرم، بخر. نگو بچه است و متوجه نیست. به بچه هم قول دادی باید وفا کنی. دوست یا دشمن، زن یا مرد، کوچک یا بزرگ، خوب یا بد. حضرت موسی به پیمانش عمل کرد.
2- حضرت موسی و خانواده اش در وادی طور
«وَسَارَ بِأَهْلِهِ» شبانه خانمش را حرکت داد. این سارَ از «اسری بعبده» یعنی شبانه رفت. خانواده اش را هم با خودش برد. از منطقه «مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا» از سمت کوه طور یک آتشی را دید، به خانمش گفت: اینجا صبر کنید و بمانید، من «إِنِّي آنَسْتُ نَارًا»، «آنستُ» یک دیدنی است که در آن انس و آرامش است. من یک انس و آرامشی از آن روشنی که آنجا هست احساس می کنم. اینجا بمانید من بروم آتش بیاورم، یا خبری بیاورم. از اینکه می گوید: بروم خبر بیاورم، پیداست راه را گم کرده بود. جای دیگر می گوید: برای اینکه یک هدایتی پیدا کنم. «هداً» یا «تَصطَلُون» از این آیه چه می فهمیم؟ معلوم می شود مرد مسئول خانواده است. حتی پیغمبری مثل موسی باید مشکلات همسرش را حل کند. کار کردن مرد «کالمجاهد فی سبیل الله» است. برای خرجی زن و بچه، خرجی زن و بچه را می دانی خدا کجا گذاشته است؟ در سجده گذاشته است.
یک چیزی بگویم لطیف است. زیادی گوش بدهید. نصفش را من بگویم و نصفش را شما با هم بگویید. «ابر و باد و مه و خورشید و فلک» این آیه قرآن است. می گوید: «سَخَّرَ لَكُم» (حج/65)، «خَلَقَ لَكُمْ» (شعرا/166)، «مَتَاعًا لَّكُمْ» (نازعات/33) یعنی هستی را برای بشر آفریدم. پس کل هستی برای بشر است. بشر برای چیست؟ قرآن می گوید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» هستی برای بشر و بشر هم برای عبادت است. در عبادت ها برجسته ترین عبادت ها چیست؟ نماز است. در نماز برجسته ترین جای نماز کجاست؟ سجده است. در سجده می گویند: مستحب است مردها بگویند: خدایا خرجی خانم را بده بیاید. «وارزق لی و لعیالی». رزق مرا بده و رزق خانواده را هم بده بیاید. یعنی مرد باید به فکر خانمش باشد. خدا کند خانم خودم اینجا نباشد. گرچه در سجده! یعنی در عرفانی ترین حال ها که دیگر معراج مومن است، در سجده می گوید: «وارزق لی و لعیالی» خانم فراموش نشود.
حضرت موسی شبانه با خانواده اش حرکت کرد، گفت: بنشینید، من بروم بیایم. اینجا جمع گفته، می گوید: مکث کنید. جمع گفته است. «آتیکم» جمع گفته است. «لَعَلَّكُمْ» همه «آتیکم»، «لَعَلَّكُمْ»، «قال لاهله» این تعبیرها همه این است که می گوید: همه اینجا بمانید. پیداست که یک مشت بچه هم داشته است. وگرنه اگر خانمش تنها بود، می گفت: بایست. اینکه می گوید: بایستید همه باهم، تابستان وارد شد و زمستان رفت. چون تابستان که وارد شد، وقتی بزغاله ها را آب داد، «ثُمَّ تَوَلَّىٰ إِلَى الظِّلِّ» سایه رفت. پیداست تابستان وارد مدین شد. الآن که از مدین می خواهد برود می گوید: اینجا بایستید بروم آتش بیاورم. تابستان زیر سایه درخت می رود. زمستان می رود آتش بیاورد. پیداست تاریخ ورود و خروجش فرق می کرد.
3- بهره گیری از فرصت ها، حتی در زندان و تبعید
یعنی آدم های انقلابی هدفدار چیزی به نام زمستان و تابستان سرشان نمی شود. آدم هایی که جوهر دارند، از پاره وقت های ضایع شده استفاده می کنند. یک خاطره از امام گفتم، یک خاطره دیگر هم بگویم.
امام کاظمین آمدند. یعنی بغداد آمدند، بعد از ترکیه، بعد از بغداد هم کاظمین و سامرا و کربلا آمدند، رفتند نجف چهارده سال ماندند و بعد هم از نجف به سمت کویت رفتند و راه ندادند و فرانسه رفت و از فرانسه به ایران آمد. حاج آقا مصطفی را خدا رحمت کند. من از ایشان شنیدم. می گفت: در ترکیه امام پرده را کنار زد که نور داخل اتاق بیاید. آن مسئول ساواک ترکیه گفت: به ما گفتند: امام نباید از نور خورشید استفاده کند. پرده را کشید و گفت: لامپ را روشن کن. یک سالی که امام حق نداشت از نور خورشید استفاده کند و در اتاق تاریک بود. لامپ را روشن کرد و یک دور فقه نوشت. کتاب تحریر الوسیله نتیجه ترکیه است. ما طلبه ها یک کتابی می خوانیم به نام لمعه. این کتاب لمعه در زندان نوشته شده است. یک آدم هایی هستند مفید هستند و می توانند کار کنند.
آقای رفسنجانی یک مدتی زندان بود. فقط حق داشت قرآن دستش باشد. کلمه به کلمه قرآن، نکاتی را یادداشت کرد، هرکس می آمد دیدنش این دفتر را می داد و یک دفتر دیگر می گرفت. بعد از انقلاب دفتر تبلیغات قم جمعی از فضلا را دعوت کرد، همان یادداشت ها را تکمیلش کرد و یک دور تفسیر راهنما نوشت. تفسیر خوبی هم هست. اگر آدم جوهر داشته باشد، این خانم ها هرکدام جوهر داشته باشند، از پوست پرتقال مربا درست می کنند. خانم ها بی عرضه هم برنج رشت را بدهی، کوفته می کنند. هرکس هنر داشته باشد، منتظر کامپیوتر نیست. منتظر لب تاپ نیست. این جوان هایی که ازدواج نمی کنند، جوهر ندارند. می شود خیلی از بت ها را شکست.
یکی از کارهای خوبی که جمهوری اسلامی کرد این بود که یک قیچی برداشت و پنج طناب را قیچی کرد. زمان شاه می گفتند: دانشگاه باید شهرهای بزرگ باشد. جمهوری اسلامی نخ را پاره کرد. چه کسی گفته؟ در شهرهای کوچک هم دانشگاه داریم. دانشگاه باید وسط شهر باشد، چه کسی گفته؟ بیرون شهر می سازیم. دانشگاه باید شنبه تا چهارشنبه باشد، چه گفته؟ پنج شنبه و جمعه می گذاریم. استاد دانشگاه نباید بیش از شصت سال باشد، چه کسی گفته؟ هشتاد سالش است، می تواند درس بدهد، بدهد. دانشجو نباید کمتر از هجده سال باشد، چه کسی گفته؟ ده ساله درس را می فهمد، بیاید بنشیند. از همه مهمتر دانشگاه باید مفت باشد. گفت که گفته؟ پول می گیریم. مملکت ما دو سه حضرت ابراهیم باقی دارد، یعنی صد آخوند مثل نواب صفوی و دویست کت و شلواری مثل شهید رجایی. قیچی دست بگیریم تمام نخ هایی که بی خودی است، پایش به عقل بند نیست، پایش به قرآن و روایات بند نیست، آداب و رسوم را همه قیچی کند، ازدواج راه می افتد. دیدید موسی چطور داماد شد؟ بی مهر، بی خانه، بی پول، فقط یک جوانمردی کرد خدا هم تلافی کرد.
4- حق مرد در خانه، حکومت، نه تحکّم
مرد باید خادم زنش باشد. بایستید بروم آتش بیاورم. قول حتمی هم به خانم ندهید. بگویید: «لَعَلَّكُمْ»، «لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ» نگو می روم پول می آورم، بگو می روم، حالا شد شد، نشد نشد. شاید هم نشد.
جاهایی که ناامن است، خانمتان را نبرید. به خانمش گفت: اینجا بایست، من بروم آتش بیاورم. یعنی جاهایی که در معرض خطر است، خانم را بسپار. این مرحوم بهلول بود که معروف بود در مسجد گوهرشاد سخنرانی کرد و مسجد را به توپ بستند و چقدر کشتند. ایشان می گفت: من وقتی می خواستم در مقابل رضاشاه قیام کنم، اول زنم را طلاق دادم. بعد هم برای زنم شوهر پیدا کردم. که زن من بی سرپرست نشود. بعد انقلاب کردم. چون یک هدفی داشتم مبارزه با رضاشاه. سی،چهل سال با کم و زیادش آواره و زندان، افغانستان و این طرف و آن طرف! مرد باید خادم زنش باشد. این یک مورد. خیلی از مردها فکر می کنند چون مرد هستند، حق تحکم دارند. یک چیزی شنیدند قاطی کردند، دو شاخه تلفن را به برق زدند. خوب گوش بدهید چه می گویم. زیادی گوش بدهید. مرد در خانه حق حکومت دارد، اما حق تحکم ندارد. حکومت یعنی تدبیر عاقلانه، تحکم یعنی چون من مرد هستم، بلند شو این کار را بکن. تحکم یعنی زور! مرد در خانه حق تحکم ندارد، ولی حق حکومت دارد. یعنی می تواند با تدبیر بگوید: مصلحت این است. اما حق تحکم ندارد.
خوب حالا رفت آتش بیاورد و گرم شوند. ببینیم به کجا کشید؟
زن و فرزند نباید مانع حرکت، مانع هجرت باشند. مانع حرکت و هجرت نباید باشند. الآن اگر مانع باشند ما لب مرز نباید نیرو داشته باشیم. چون همه مادرها گریه می کنند، بچه ام لب مرز است. خوب پیش تو بیاید. قوای مسلح لب مرز نباشد. هیچی همسایه ها می گیرند. زن و بچه نباید مانع باشند. مرد هم نباید آنها را رها کند، کار به خودش ندارد.
برویم سراغ آیه بعد. «فَلَمَّا أَتَاهَا» (قصص/30) حالا حضرت موسی می خواهد آتش بیاورد. ببینیم چه شد؟ نیت او آتش بود، یک مرتبه وحی پیدا شد. یعنی همه کارهای خدا همینطور است. او به یک قصدی می رود، خدا کار دیگری می کند. «فَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَسْفَلِينَ» (صافات/98) گاهی همه تصمیم می گیرند یک نفر را نابود کنند، همه طرح ها باطل می شود. ؟آیه را بخوانید. «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِن شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَىٰ إِنِّي أَنَا اللَّـهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ» (قصص/30) «فَلَمَّا أَتَاهَا» وقتی حضرت موسی آمد آتش بردارد و برود، از درون «نودیَ» ندا شد، «مِن شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ»، بقعه به معنای زمینی است که با باقی زمین ها فرق دارد. قطعه زمینی است که با زمین های دیگر فرق دارد. «شاطی» به معنای جانب است و «الوادِ» هم به معنای رودخانه است. از کنار رودخانه، از یک قطعه زمین، از درون درخت یک صدایی شنید. صدا چیست؟ «يَا مُوسَىٰ إِنِّي أَنَا اللَّـهُ» من خدا هستم. حالا خدا از درون درخت حرف می زند.
5- راه های ارتباط خداوند با پیامبران
ارتباط خداوند با بشر از سه راه است. 1- به قلب انسان القاء می کند. 2- فرشته می فرستد. 3- ایجاد صدا می کند. هر سه هم در یک آیه آمده است. آیه اش چیست؟ «وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّـهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ ۚ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيم»ٌ (شوری/51)
آیه را جمله جمله بخوان… «وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّـهُ إِلَّا وَحْيًا» راهی بین زمین و آسمان نیست جز از وحی یعنی القاء به قلب. 2- «أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ» یا از پشت حجاب، از درون دیوار، از درون درخت. «أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ» یا فرشته. پس راه ارتباط زمین و آسمان یا القاء به قلب است. یا آمدن فرشته است. یا ایجاد صوت است. آمد «إِنِّي أَنَا اللَّـهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ» از درون یک درخت این ندا آمد.
بعضی از مکان ها مقدس هستند. موسی در فکر چه بود ولی هدف خدا چیز دیگر از آب درآمد. خوب حالا این صدا که گفت: «إِنِّي أَنَا اللَّـهُ» من خدا هستم و تو هم پیغمبر شدی. موسی خودش هم باید باور کند که راستی من پیغمبر شدم؟ گفت: علامتش این است. «وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ» (قصص/31) عصایت را بیانداز. عصایش را انداخت. «فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّىٰ مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ» در قرآن سه بار می گوید: موسی عصایت را بیانداز. یکبار که می گوید: عصایت را بیانداز، بار اول است که تازه پای درخت آمده آتش ببرد، پیغمبر شد. بار اول «جَانٌّ وَلَّىٰ مُدْبِرًا» یک مار کوچک چالاک و چابک و کوچک، این عصا یک مار کوچک شد و فرار کرد. یکجا دیگر می گوید: عصایت را بیانداز. عصا را که انداخت مار کوچک نشد و فرار هم نکرد. «حَيَّةٌ تَسْعَىٰ» (طه/20) یعنی یک مار معمولی شد و تاب خورد. اول مار کوچک فرار کرد. بار دوم مار معمولی تاب خورد. بار سوم در کاخ فرعون عصایی که انداخت اژدها شد و جلو آمد. این یعنی چه؟ بالاخره عصا مار کوچک شد. اژدها شد؟ مار معمولی شد؟ این بخاطر حالات مختلف است. کسانی که مسئول تعلیم و تربیت هستند، استاد دانشگاه، روحانی، طلبه، پدر و مادر، اینها باید متوجه شوند حال طرف چطور است؟ دفعه اول مار کوچک شد، چون بار اول خود موسی هم اگر اژدها می شد شاید موسی سکته می کرد. و لذا با اینکه مار کوچک شد گفت: «لا تَخَف» نترس! «أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ» با اینکه مار کوچک شد و مار هم رو به موسی نیامد و فرار کرد، هم مار کوچک بود و هم فرار کرد، باز هم ترسید و خدا گفت: «لا تَخَف» بار دوم که گفت: عصایت را بیانداز، موسی آب بندی شده بود. در ذهنش می دانست حالا مار می شود. و لذا بار دوم دیگر مار معمولی شد. در کاخ فرعون چون فرعون ادعای خدایی می کرد، چنان اژدها شد و جلو آمد این معنایش این است که هرجا باید یکطور صحبت کرد. مخاطب شناسی!
6- مخاطب شناسی، اولین شرط تبلیغ
بعضی ها نزد آدم می آیند، خودش را باخته باید به اینها امید داد. بابا هرچه هم گناه کردی، خدا می بخشد. راه خدا بن بست ندارد. هیچکس نیست که راه توبه برایش بسته باشد. چون این خودش را باخته است. باید از عفو خدا گفت. یک نفر نزد تو می آید، می گوید: بابا شما آخوندها هی از جهنم می گویید. خدا ارحم الراحمین است. بگذار ما جوان هستیم کیف کنیم، حالا خدا ارحم الراحمین است. باید برای این آیات جهنم را گفت. شرایط فرق می کند.
یکبار خانم شما به شما می گوید: زن عجب گدایی شدم! هروقت گفتم پول، گفتی ندارم. من گدا هستم؟ بیا این هم پول. آنجا برای اینکه می گوید: بی پول، شما پول هایت را هوا می ریزی. یکبار می گوید: بابا تو که این همه پول داری، خوب یک خرده به من بده. می گویی: بابا برای من نیست. سهم امام است. خمس است. وقف است. مال مردم است. تا دید هیجان زن چطور است. مثل فتیله چراغ، اگر بالا می رود باید فتیله را رو به پایین تنظیم کرد. اگر دارد خاموش می شود باید فتیله را به بالا تنظیم کرد.
نزد امام می آمدند، می گفتند: تو یکی و ما هم یکی. هیچ فرقی نداریم. امام فرمود: من فرقی ندارم. می خواهی بگویم: تو کیسه ات چقدر پول است؟ می خواهی بگویم در خانه شما چند کیلو گندم است؟ آنجا امام علم غیبش را می گفت، تا بگوید: نه من با تو یکی نیستم. بعضی ها می گفتند: آقا تو خدا هستی. علی اللهی می شدند. می گفت: بابا من کجا خدا هستم؟ من از ترس پشه در پشه بند می روم. من کلید خانه مان گم شده، دو هفته است نتوانستم پیدا کنم. من کجا خدا هستم؟ یعنی اگر طرف دارد گُر می گیرد و غلو می کند باید این را تنظیم کرد و پایین آورد. اگر طرف می گوید: تو یکی و من هم یکی، باید این را تنظیم کرد و بالا آورد. شرایط فرق می کند.
شما استکان آب از دست بچه ات می افتد و می شکند، تا می شکند اِ… مگر کوری! بخاطر یک استکان که شکست می گویی: کور هستی؟ اما در جلسه مهمانی است. دیس پلو دست بچه است، می شکند. مهمانی می گوید: چیزی نیست. خوب بچه است دیگر. شکستنی برای شکستن است. صبح به بچه اش می گفت: مگر کوری؟ برای یک استکان! ظهر دیس می شکند چیزی نمی گوید. چرا؟ برای اینکه شرایطش فرق می کند. عصا یک بار مار کوچک شد فرار کرد. یکبار مار عادی شد، تاب خورد. یکبار اژدها شد، در سینه فرعون آمد. یعنی شرایط فرق می کند. اگر با بچه ات حرم می روی یک زیارت امین الله بخوان و بیرون بیا. اگر نماز جماعت می خوانی قنوتت را کم بخوان.
7- رعایت حال مردم، در مراسم دینی
یک نماز جماعت بود، پیشنماز سوره بقره را شروع کرد. پس نماز خسته شد. حالا دو سه شب دیگر شب های قدر است. حالا خدا پدر جاهایی را بیامرزد که قرآن هایش کوچک است. بعضی مسجدها قرآن های سنگین دارد. این قرآن را سر می گیرد، آنچه در قرآن و اسلام گفته، گفتند: بگو: بعلیٍ، بعلیٍ، ده مرتبه! وسطش روضه می خوانیم این خوابش می گیرد و این قرآن می افتد. دومرتبه بموسی بن جعفر،روضه می خواند. این زجرکش می شود. والله به خدا من نمی دانم… یک دعا می کنم آمین بگویید. خدایا عبادت های ما را ببخش. گناهان پیشکش ما… گاهی وقت ها عبادت های ما گناه است.
تمام شد… نیم ساعت شد؟ 25 دقیقه شد… 5 دقیقه وقت داریم. پنج دقیقه اگر آدم جوهر داشته باشد، خیلی کارها را می تواند بکند. امام خمینی بنی صدر را در سه دقیقه عزل کرد. یا بعضی ها فرض کنید که بچه شان کوچولو است. می گوییم: خانم این دختر درشت شده است. می گوید: هنوز نه سالش نشده است. آخر اگر تا نه سال این رقم شد، سر نه سال حجابش خوب می شود؟ یک بچه ای اگر تا نه سال سیگار کشید،سر نه سال سیگار را قیچی می کند. اگر عادت به گناه کرد دیگر مشکل است خوب شود. قبل از نه سال باید حجابش درست شود. یا از آن طرف بعضی بچه ها کوچک هستند زود عمامه سر می گیرند. قیافه آخوندی می گیرند. بابا ولش کن. یا مثلاً لباس خلبانی می پوشد. ما عرض کردم یا چهل ستون هستیم یا بیستون هستیم. در مملکت چهار ستون نداریم. هردو هم دروغ است. اصفهان که می گویند: چهل ستون، بیست ستون است. عکس بیست ستون در آب افتاده است. می گوییم: چهل ستون کو؟ می گوید: بیست تا خودش است و بیست تا هم در آب است. می رویم کرمانشاه می گوییم: بیستون کو؟ می گوید: این است. می گوییم: اینکه ستون ندارد. خود کوه است. یعنی هم چهل ستون داریم، هم بیستون، هردو هم دروغ است. بگو چهار ستون.
بچه سه ساله را به حفظ قرآن وادار می کنند. گاهی هم می چسبانند به اینکه مقام معظم رهبری فرموده: ما ده میلیون حافظ می خواهیم. مقام معظم رهبری فرمود: ما ده میلیون حافظ می خواهیم به شرطی که فشار به بچه نیاید. خود قرآن می فرماید: «فاقروا ما تیسر»، «تیسر» از یسر است. یعنی اگر آسان است. خیلی از طلبه ها از من می پرسند قرآن را حفظ کنیم، می گویم: اگر تیزهوش هستی، نعمت است. حفظ قرآن نعمت بسیار بزرگی است. خیلی نعمت است. اما اگر ذهن تو عادی است. آخر بعضی ها نمی توانند حفظ کنند. هرچه می گوید، یادش می رود.
یک کسی از یک نفر پرسید: شما چند برادر دارید؟ گفت: من چهار برادر دارم، یکی مکانیک است. یکی معلم است. یکی پلیس است. زن گرفتند و بچه دارند. خوب که گفت، گفت: خوب… پس گفتی شما برادر نداری؟ هان… گفت: به برای چه کسی داریم حرف می زنیم؟ بعضی ها یک ساعت که حرف می زنیم، مثل کسی که گفت: پسر دارم نابغه، گفت: چیه؟ گفت: هجده سالش است تازه به پدرش، می گوید: مامان! اگر ذهن نمی کشد به خودت فشار نیاور. «فاقروا ما تیسر» ادای عارف را درنیاوریم. بچه های دو ساله را مسجد جمکران آوردند، بچه های کلاس دوم ابتدایی، نه سالش است. مناجات عارفین می خواند. الهی نفسی معیوب، قلبی محجوب، گفتم: بابا آخر تو نفس نداری. قلب نداری، برو نخود و کشمشت را بخور. ما نمی دانیم چه کنیم.
آموزش قبل از دبستان در اسلام نداریم. تمام شد و رفت! پیش دبستانی در اسلام نداریم. حدیث داریم بچه را تا هفت سال آزاد بگذارید. «دع» یعنی رها کن. «ابنک سبع سنین» بچه را هفت سال آزاد بگذار. ما در اسلام اینطور نداریم. برای فارسی زبان ها تواشیح عربی لغو است. چون نمی فهمیم.
مخاطب را بشناسید. موسی هم بار اول نباید اژدها ببیند. مار کوچک دید و فرار کرد. آب بندی که شد در جریان قرار گرفت. مار معمولی شد، نزد قلدری مثل فرعون اژدها شد. یعنی براساس… بچه دو ساله است یا نه؟ دوست دارد یا دوست ندارد؟ اگر بچه شما یک رشته تحصیلی را دوست ندارد، تحمیل نکنید.
اگر دختر و پسر شما یک کسی را دوست ندارند، برای ازدواج فشار نیاورید. نباید تحمیل کنید. نه یا این دختر را بگیر، یا من دیگر شیرم را به تو حرام می کنم. عاقت می کنم. زن اصلاً حق دارد عاق کند؟ یعنی مادر حق دارد بگوید: یا آنچه من می گویم را بگویید، یا تو را عاق می کنم. دو میلیون هم نفرین کنند، نفرین مادر مستجاب نمی شود. حق انتخاب با عروس و داماد است. بچه هایمان را در فشار قرار ندهیم، عاقت می کنم، گریه کرده و عاقت کرده، شیرم را به تو حرام می کنم. اصلاً شیر برای مادر نیست که حلال کند. شیر را خدا برای بچه فرستاده است. مادر اگر خودش شیر داشت باید از بچگی شیر داشته باشد. از وقتی بچه در شکمش پیدا شد این شیر هم پیدا شد. یعنی چه؟ یعنی شیر برای بچه است. تو هم وظیفه ات بوده بچه ات را شیر بدهی. در ثانی چیزی را که حلال کردی دیگر نمی شود حرام کرد. تو از وقتی شیرش دادی حلالش کردی، دیگر نمی توانی بگویی: شیر من به تو حرام است. مگر می توانی؟
یک کسی نزد پیغمبر آمد و گفت: چند خرما هدیه! حضرت فرمود: دست شما درد نکند. خرما را خورد. وقتی خورد گفت: آقا پولش را بده. حضرت خندید. خندید و گفت: هروقت خسته می شد می گفت: کاش آن خرما فروش می آمد. که اول می گوید: هدیه. وقتی خوردیم، مثل چلوکبابی ها اول می گوید: قابل نیست مهمان ما باش. بعد می بینی دوبله از شما می گیرد. سوال: آیا مادر حق دارد بگوید: شیرم را حرام کردم؟ نه! آیا حق دارد اگر پدر و دختر و پسر گوش به حرف مادر نداد، بگوید: عاقت می کنم؟ نه. ما حق داریم راهنمایی کنیم. پدر ولایت دارد. راهنمایی هم وظیفه پدر و مادر است. بچه ها هم باید گوش بدهند. پدر و مادر بصیرت دارند. تجربه دارند. خیلی از دخترها و پسرها خام هستند. با یک لحظه عاشق می شویم. با یک لحظه… کیلویی انتخاب می کند. می گوید: من از این تیپ خوشم می آید. مثل خانه ای که رنگ می کنند، نمی دانیم درونش آجر است. خشت است، پوسیده است، چند سالش است. پایه هایش چطور است؟ همینطور می گوید: نه! من از نقشه خانه خوشم آمد. باید جوان ها و دختر و پسر به حرف پدر و مادر گوش بدهند. باید پدر و مادر هم دخالت کنند. ولی اینکه من تو را عاق می کنم، شیری که به تو دادم حرام می کنم، این دو کلمه درست نیست. نه عاق درست است و نه شیرم را حرامت می کنم.
خدایا توفیق بده قرآن را بخوانیم، بفهمیم، عمل کنیم، شیرینی اش را بچشیم و به دیگران بچشانیم. هرچه شب قدر به خوبان می دهی، به آبروی همان خوبان به ما هم مرحمت بفرما.

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3662

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.