تعلیم همراه با تربیت
1- تربیت فرزندان شجاع و غیور
2- نهی از منکر، حق فرزندان نسبت به بزرگ ترها
3- دوری از سستی در انجام دستورات دینی
4- شناخت درست حق و باطل
5- میوه درخت دانش، تواضع در برابر خدا و مردم
6- نیاز واقعی فرد و جامعه، معیار نظام آموزشی
7- نماز، در رأس برنامه های آموزشی و پرورشی
موضوع: تعلیم همراه با تربیت
تاریخ پخش: 03/07/93
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
عزیزان بحث را در مهر ۹۳، آغاز سال تحصیلی و در آستانه شهادت امام جواد تماشا میکنند. بحث ما تعلیم و تربیت است. در مورد امام جواد یک جمله بگویم که به تعلیم و تربیت هم میخورد. اینکه ما در خانههایمان در تعلیم و تربیت فکر میکنیم که اگر یک بچه ترسو و ذلیل و آرام بود، میگوییم: بچه مؤدبی است. اما اگر بچه در روی ما ایستاد و حرف ما را نقد کرد، میگوییم: بیادب!
1- تربیت فرزندان شجاع و غیور
امام جواد کوچک بود. در کوچه با بچههای دیگر بود. مأمونالرشید آمد برود، همه بچهها گفتند: خلیفه میآید فرار کردند. این پسر کوچولو ایستاد. مأمون گفت: تو چرا فرار نکردی؟ گفت: من کاری نکردم که بترسم. کوچه هم تنگ نیست از آن طرف برو. گفت: پسر چه کسی هستی؟ بعد خود مأمون گفت: امام رضا است که باید بچهاش را این رقمی تربیت کند. که کوچولویش هم در روی من میایستد و خودش را نمیبازد. بچهها باید طوری باشند که جسور باشند منتهی جسارت…
ما دو رقم حیا در حدیث داریم. «الْحَیَاءُ حَیَاءَانِ حَیَاءُ عَقْلٍ وَ حَیَاءُ حُمْقٍ» (کافی/ج۲/ص۱۰۶) بعضی حیاها براساس عقل است. بعضی حیاها هم براساس حماقت است. بچه خجالتی خوب نیست. بچهای خوب است که با منطق بایستد و حرف خودش را بزند. بگوید: نظر من این است. اینکه ما بچه را تحقیر کنیم، یک پیامی برای آموزش و پرورش و همه پدر و مادرها دارد.
2- نهی از منکر، حق فرزندان نسبت به بزرگ ترها
خدا در قرآن میگوید: لقمان! به پسرش میگوید: «یا بُنَی» آقازاده کوچولو! «أَقِمِ الصَّلاهَ» (لقمان/۱۷) نماز بخوان. جای دیگر میگوید: «وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ» (بقره/۴۳) «اقاموا، آتوا»، «یقیمون، یوتون» نماز و زکات در ۲۷ آیه به هم چسبیده است. اما بچه که پول ندارد زکات بدهد. میگوید: «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» (لقمان/۱۷) تو بچه کوچولو هم باید امر به معروف کنی. «وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ» منکر دیدی، برخورد کن. لقمان میگوید: بچه من باید بیتفاوت نباشد. خوبی را احسن بگوید، بدی را بیخود بگوید. اینکه بگوییم: این بچه خوبی است. کار به هیچکس ندارد. هرکس هر کاری میکند این سرش پایین است. سیب زمینی هم همینطور است. سیب زمینی هم بغلش راست بگویی یا دروغ بگویی بی رگ است. بچههای ما نباید مثل سیب زمینی باشند. «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ»
با بچه باید مشورت کرد. حضرت ابراهیم وقتی مأمور میشود بچهاش را بکشد، میگوید: «یا بُنَیَّ»، «إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُک» (صافات/۱۰۲) من پی در پی در خواب میبینم که تو را ذبح میکنم. «فَانْظُرْ» نظر بده. «ما ذا تَرى» رأی تو چیست؟ نظر تو چیست؟ میگوید: «قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» خدا گفته معطل نشو. چون اول مهر است میخواهم بگویم. آموزش و پرورش باید علم را همراه با تربیت، همراه با ادب، همراه با خدمت، همراه با اخلاص، اینها را با هم تزریق کنند. وگرنه اگر کله بچه پر از فرمولهایی شد و نمره بیست آورد و دانشگاه هم رفت، اما روحیه ضعیف است. به او میگوییم: این کلمه حق را بگو، میگوید: من خجالت میکشم. به او میگوییم: برو اینجا کمک کن. میگویم: رویم نمیشود. این از درون پوک است ولو کلهاش باد کرده است، اما تمام بدنش ضعیف است. بچه سالم این است که همه چیزش با هم…
3- دوری از سستی در انجام دستورات دینی
شما یادتان نیست. جوانها یادشان نیست. معلمها یادشان است. ساعتهای آخر عمر امام (ره) ایشان روی تخت خوابیده بود. سرم هم به دستش بود. اول اینکه این نماز امام برای بیماران پیام دارد. بیماران سریع در مسجدها صندلی میگذارند و سجده میکنند. این را بپرسند، اگر واقعاً میتوانید روی پا بایستید، روی پا بایستید. امام وقتی میخواست نماز بخواند، نمیتوانست روی پا بایستد، ساعتهای آخر میایستاد «مالک یوم الدین…» دو نفری دستش را میگرفتند، سجده میکرد. حالا ممکن است بگویید: ما دو نفر همراهمان نیست. من در هر مسجدی میروم، شنبه میروی دو صندلی است. یکشنبه چهار تا است. بعضی مسجدها اصلاً صندلی نشین شده است. یا مثلاً دستش خونی میشود. میگوید: تیمم کن. در بیمارستان میگوید: بدنم نجس است. بدنم این مشکل را دارد. پایم خم نمیشود، در گچ است. نماز نمیخوانیم، بعد میخوانیم. امام چطور در آن لحظههای آخر، نمیشود از نماز کم کرد. بله ما داریم که اگر به مشقت میافتی، نمازت را بنشین بخوان. خوابیده بخوان. با «قل هو الله» بخوان. نماز مستحبی بی «قل هو الله» بخوان. ما تخفیفاتی داریم. ولی این تخفیفات هم باید زیر نظر یک مسألهدان باشد. از دفتر مراجع بپرسید. من نگران هستم که بعضی یک عمر نماز میخوانند آخر هم میگویند: آقا شما میتوانستید با یک عصا نماز بخوانید، چرا نشستی؟ اگر کسی بتواند با یک عصا ایستاده نماز بخواند، میتواند بنشیند؟
4- شناخت درست حق و باطل
شهادت امام جواد را تسلیت میگوییم. یک دعایی بعد از زیارت امام جواد هست، این دعا برای من خیلی دعای خوبی است. یعنی خیلی لذت بردم و چیز نویی بود. دعایش را میخوانم و بعد هم شما همین دعا را آمین بگویید. میگوید: بعد از زیارت امام جواد در کاظمین این زیارت را بخوان. «أَرِنِی الْحَقَ حَقّا» (بحارالانوار/ج۸۳/ص۱۲۰) خدایا توفیقم بده حق را حق ببینم. دنبالش بروم، باطل را باطل تشخیص بدهم و از آن فرار کنم. در شناخت حق و باطل من گیج نشوم. سردرگم نشوم. چون خیلی وقتها کار غلط است. بگذارید من این جمله را بنویسم. در قرآن یک آیه داریم میگوید: خدایا، «نَعْمَلْ صالِحا» بعد میگوید: «غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَلُ» (فاطر/۳۷) این آیه قرآن است.
دوزخیان وقتی دیدند وضعشان خراب است، میگویند: خدایا ما را به دنیا برگردان. عمل صالح انجام میدهیم و خوب میشویم. بعد یک جمله دارد. میگوید: غیر از آنچه عمل میکردیم. این یعنی چه؟ علامه در تفسیر المیزان یک نکته دارد. میگوید: از این معلوم میشود که در دنیا آن کارهایی که میکردم خیال میکردم کار خوبی است. حالا که اینجا آمدم فهمیدم این کار خوبم خوب نبوده است. در دنیای خیال کار من خوب بوده است. حالا مرا برگردان کار خوب انجام میدهم. منتهی نه خوبهای خیالی، غیر از آن خوبهایی که انجام میدادم. یعنی یک خوب واقعی! خیلیها پول خرج میکنند و خیال میکنند خوب است. تمام کسانی که حسینیه میسازند، در مناطقی که مسجد نیست، روز قیامت باید بدون رودربایستی جواب بدهند. کسی دیگر نمیتواند این حرف را بزند. جایی که مسجد نیست شما به چه حقی حسینیه میسازی؟ حسینیه سالی ده روز روشن است. عاشورا، گاهی هم در آن ختم میگیرند. مراسم! مسجد دائماً باید درش باز باشد. مسجد در طول سال است. جایی که کیلومتر در کیلومتر مسجد نیست، به چه دلیلی شما… من خوشم میآید. باسمه تعالی بیخود خوشت میآید. من مرید ابالفضل هستم. ابالفضل این کار شما را قبول ندارد. حسینیه در جایش… شما مسجد میسازید مراسم عزاداری هم در مسجد باشد. یک جایی که مسجد هست، یک بخشی را وقف نیت مسجد نکنیم، بگویید: این جلو خدا شهید مظلوم دکتر بهشتی را رحمت کند.
آلمان یک مسجدی ساخته بود، ما رفتیم دیدیم خیلی مسجد قشنگی بود. طرح مسجد را آقای بهشتی داده بود. روی تخته بکشم. این مسجد بود، حالا به صورت فرضی میکشم. این مسجد است، این کفش کن بود. وارد مسجد میشوید. یک دایره درست کرده بود. اینجا مسجد بود. در آن حصیر انداخته بود. اینجا مسجد نبود. آنوقت بین مسجد و غیر مسجد، یعنی پیاده رو کنار خیابان اصلی، یک پایه سی سانتی، چهل سانتی بالا آورده بود. صندلیها را که میچیدند، اینکه صندلیاش در مسجد است، با آنکه بیرون است، یکسان بود. ولذا وقتی سخنرانی میکردیم همه مردم را یکسان میدیدیم. چون از زانو به پایین یک پایه کوچک بود. آن کسی که میخواهد مسجد برود، پایش را در این دایره میگذاشت نماز میخواند. آنکه یا جنب بود، یا نماز نداشت، یا حق نداشت وارد مسجد شود، یا دلش نمیخواست وارد مسجد شود، او میآمد در حاشیه مسجد، این حاشیهای که سقفش و فرشش و همه چیزش با خود مسجد یکسان بود. فقط معلوم بود این مقدار…
ما میتوانیم با یک وجب پایه حسینیه را از مسجد جدا کنیم. لازم نیست ما حسینیه بسازیم در جایی که… یک جاهایی ما غافل هستیم. اگر شما دبیرستانی دیپلم گرفت ولی تارک الصلاه بود. آیا آموزش و پرورش برای قیامتش هم چیزی دارد؟ قرآن بارها این کلمه را گفته و فرموده: «وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُم» (بقره/۲۲۳) شما برای قیامتتان هم یک چیزی ذخیره کنید. حالا بنده رئیس دبیرستان هستم یا رئیس دانشگاه و دانشکده هستم. آمدند همه دیپلم گرفتند، آنجا هم همه لیسانس و فوق لیسانس، اما این تلفن رابط با خدا ندارد. آنوقت من عمرم را سر چه دادم؟ ایشان باسواد شد، ولی باسوادهایی که از خدا جدا شده است. باید همراه، یعنی «وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم» (آلعمران/۱۶۴) باید با هم باشد. سوزن و نخ با هم میدوزد. اگر از هم جدا شود، سوزن فقط خون میاندازد. تربیت و تعلیم باید با هم باشد. زیارت امام جواد… خدایا یادم بده حق چیست. چون در قرآن سه آیه داریم میگوید: «یَحْسَبُون» یعنی اینها در دنیای خیال، خیال میکند. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُون» (کهف/۱۰۴) خیال میکند کارهایش درست است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَیْء» (مجادله/۱۸) خیال میکند کسی است. هیچ ارزشی ندارد. ولی خودش در دنیای خیال فکر میکند شخصیتی است. «وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُون» (زخرف/۳۷) خیال میکند راهی که میرود هدایت شده است. درست میرود! در قرآن سه تا «یَحْسَبُونَ» است. خیال میکند فکرش درست است. این «مهتدون» برای فکر است. خیال میکند عملش درست است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُون»، «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَیْء» خیال میکند شخصیت است. انسان حق را حق ببیند. واقعاً علم چیست؟
حضرت عباسی آن چیزهایی که در مدرسه میخوانیم علم است؟ اطلاعات هست اما رشد میدهد؟ قرآن میگوید اگر سراغ علم بروید، علمی باشد که وقتی یاد گرفتید، رشد پیدا کنید. اطلاعات به خودی خود ارزش ندارد.
شما مثلاً بدانید که بوعلی سینا چند کیلو است. حالا مثلاً بدانیم که هفتاد کیلو است یا شصت کیلو است. چه گیرت میآید؟ خیابان دو حرفی قدیمی تهران در جدول روزنامه حل میکنیم، خیابان ری، خیابان جی. خوب بعد از اینکه یاد گرفتید چه رشدی کردید؟ مشکل یک جامعه را حل کردی؟ مشکلی از خودت حل کردی؟ خیلی از اطلاعات ما لغو است. یعنی بدانیم هیچ کجا آباد نمیشود. ندانیم هم هیچ کجا خراب نمیشود. این «یحسبون» آیهی مهمی است. در دنیای خیال شما باسواد هستی.
ما گاهی وقتها یک درسهایی در قم میخوانیم، وقتی در جامعه میآییم میبینیم آنچه جامعه میخواهد ما در قم نخواندیم. آنچه در قم خواندیم به درد جامعه نمیخورد. بعضی حرفها مثل لنگ است. لنگ در حمام لباس است، در کوچه ما را میگیرند. میگوید: اینهایی که خواندی هیچ ارزشی ندارد. شما الآن کراوات را در مسجد فیضیه بفروشی. چه کسی از شما میخرد؟ عمامه را اتریش بفروشی؟ پوستین را بندر عباس بفروشی؟ به یک آیت الله کراوات بدهی، خدمت کردی؟ باید ببینیم بچههای کاشان فیض کاشانی را میشناسند.
میدانید امام راجع به فیض کاشانی چه گفت؟ من نه اینکه کاشانی باشم این را بگویم، برای من فیض کاشانی و علامه امینی و طباطبایی یکسان هستند و هیچ تعصبی ندارم. پریروزها کاشانیها میگفتند: آقای قرائتی بیاید فلان حرف را بزند، یک عده گفتند: آقا این قرائتی خنثی است. یعنی هیچ خاصیتی برای کاشان ندارد. سران کاشان خانه ما جمع شدند، که از تهران میخواهند به اصفهان قطار بکشند. تو بچه کاشان هستی حمایت کن که قطار از کاشان برود. گفتم: از کاشان نرود از کجا میرود؟ گفتند: از کاشان نرود از دلیجان میرود. گفتم: خوب از دلیجان برود. شما در راه آهن اصفهان- تهران نگاه کنید ۱-کجا راهش نزدیکتر است؟ کجا مسافرش بیشتر است؟ کجا برای نظام ارزانتر است؟ هرجا ارزانتر و مسافرهایش بیشتر و راه نزدیکتر است. به من چه بچه کاشان هستم. هرچه اصرار کردند بیفایده بود. گفتند: خانه چه کسی آمدیم؟ با اینکه آمدند خانه ما مهمان بودند، با خلق تنگ رفتند. گفتم: من بچه کاشان نیستم که از کاشان دفاع کنم. تعصب محلی شرک است؟ تعصب لهجهای شرک است. چون ترک هستم حامی ترکها باشم، چون لر هستم، حامی لرها باشم. تعصب شهری و دهاتی شرک است. کسی یک مویرگ از غیر خدا در فکرش باشد، این خداپرست از مرز توحید دور شده است. مواظب باشیم حق را حق ببینیم.
خیلی وقتها بسیاری از چیزهایی که ما میخوانیم، به درد نمیخورد. ممکن است بزرگان هم نوشته باشند. شما چون جوان عزیز هستید، پای سخنرانی منبری مینشینید. خطبه نماز جمعه است، استاد است، دبیر است، عظمت شرقی و غربی هم شما را نگیرد. هیچ خاصیتی ندارد. بسیاری از آدمها هستند یک بافتهای فکری دارند القاء میکنند و این بافتهای فکری هیچ مشکلی را حل نمیکند.
5- میوه درخت دانش، تواضع در برابر خدا و مردم
از امیرالمؤمنین بگویم که حرف خودم نباشد. حضرت امیر فرمود: «ثمره العلم العبودیه» ثمرهی علم بندگی خداست. بندگی خدا تواضع است. درختی که میوه میدهد، شاخهاش پایین میآید. یعنی تواضع میکند. درختی که بیخاصیت است شاخهاش بالا میرود. ۳۵۰ اعوذ در کامپیوتر است. یکی این است که «أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَع» (کنزالفوائد/ج۱/ص۳۸۵) پناه میبرم به خدا از اطلاعات بیخاصیت. این یک مسأله است.
مسأله دیگر هم بنده چون ممکن است کس دیگر هم این حرف را بزند، مشکل داشته باشد. من شرایطم با دیگران فرق میکند. مدارسی که همه دختر هستند، و هیچ فردی نیست، به چه دلیل با لباس سیاه داخل برویم؟ چادر سیاه را برای خیابان بگذاریم. در خیابان میخواهیم برویم چادر سیاه سر کنید که جاذبهتان را کم کنید. اما دختر بنده سر کلاس آمده، این خانم هم با چادر سیاه است. این دختر من باید پنج ساعت به چادر سیاه نگاه کند. معلم قرآن هستم. کجای آیه گفته که لباس زن سیاه باشد؟ کدام حدیث گفته است؟ در خیابان را قبول دارم. در خیابان باید جاذبه کم باشد. اما سر کلاس رنگ روشن باشد. بنده الآن لباسم سفید است. من به طلبهها هم میگویم با لباس سفید و روشن و طوسی سر کلاس بیایند. ایام عاشورا حسابش جداست. اما غیر عزاداری آقا پای منبر من آمده یک ساعت باید به سیاه نگاه کند. به چه دلیل؟ قرآن یک آیه دارد میگوید: رنگ در روح اثر دارد. آیهاش این است. «لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرین» (بقره/۶۹) یعنی رنگ در روح اثر دارد.
یکی از امتیازاتی که زنها بر مردها دارند این است که زنها نمازهایشان را با چادر سفید میخوانند و لباس سفید ارزش نماز را بالا میبرد. ما میگوییم این لباس خوب است چون هرچه هم چرک شد پیدا نیست. یا سیاه باشد یا قهوهای یا سرمهای. اسلام میگوید: رنگ روشن باشد که تا چرک شد بفهمی چرک است. ما میگوییم یک لباس بپوش که تا چرک شد، نفهمید چرک است. خیلی چیزها «یحسبون» است. حضرت فرمود: برو روی بام اذان بگو. در صدر اسلام دیوار یک متر و نیم بود. الآن اگر به منار نود متری تبدیل شد، چه کسی بالای منار میرود؟ حالا نود متر را رفتی، اصلاً دیگر نفسی مانده که شما اذان بگویی؟
شب عید فطر دو رکعت نماز دارد، رکعت اول بعد از «والضالین» هزار تا «قل هو الله» دارد. گفت: هزار تا!؟ رکعت دوم چند تا؟ گفت: در رکعت اول میمیری؟ منتهی اگر زنده بودی، رکعت دوم یک «قل هو الله» دارد. حالا کسی نود متر بالا برود نفس دارد بالا برود و اذان بگوید. حالا اگر یک آدم جوان خوش نفسی بود، حالا آن بالا اذان بگویی و نود متری اذان بگویی، پایینیها میفهمند؟ ما اصلاً دیگر نمیفهمیم، قاطی کردیم. «یحسبون» در دنیای خیال است.
6- نیاز واقعی فرد و جامعه، معیار نظام آموزشی
خیلی از درسهایی که ما میخوانیم، علم واقعی نیست. یعنی نه واجب است، نه مستحب است، نه مشکلی از فرد حل میکند و نه مشکلی از جامعه. شرق و غرب هم فرق نمیکند و حوزه و دانشگاه هم فرق نمیکند. باید نگاه کنیم نیاز چیست، و هرچه نیاز است برای مردم بگوییم.
من به طلبهها گفتم مسأله که میگویید، لازم نیست رساله مرجع را باز کنید، مسأله هفده و هجده فردا شب. مسأله نوزده و بیست، فردا، از دم مسأله نخوان. انتخاب کن. یک بیمار که در داروخانه میآید، بیا، بیا، بیا! فرمود: بیماری؟ این قفسه دارو را تا اینجا میخوری. فردا آن قفسه را میخوری. کیلویی و قفسهای نیست. یک آسپرین از اینجا و یک قرص از آنجا، یک قرص، یک کپسول، ببین چه مشکلی است، همانجا که میخارد بخاران. همانجایی که مشکل دارد قرص بده. کیلویی نیست. از قفسه بخوان. وگرنه در رساله شک بین دو و پنج هم هست. من هفتاد سالم هست. بالای پنجاه سال است طلبه هستم. در این نیم قرنی که طلبه شدم یک نفر نیامده بگوید: آقا من در نماز شک بین دو و پنج کردم.
مراجع مثل داروخانه هستند. در داروخانه باید همه دارویی باشد. اما من طلبه نباید همه داروها را به همه مریضها بدهم. خیلی از چیزها که میخوانند، اصلاً برای کشور خودشان خوب است. اما در کشور ما جواب نمیدهد. در کشور ما جواب نمیدهد. بچههای کاشان باید بدانند فیض کاشانی چه کسی است؟ امام فرمود: فیض کاشانی کسی است که آنقدر کتاب علمی نوشته که من از ورق زدن آن مچم درد میگیرد. حالا دکترای ما یک پایان نامه مینویسند دویست صفحه کاغذ آ چهار است و هر صفحه یازده سطر است و هر سطر هم یازده کلمه است. اصلاً دیگر یک پژوهشی شروع شده است.
ما شنیده بودیم مرده شویهای قدیم، مردههای چاق را کیلویی میشویند. مردههای بلند را متری و بچهها را عددی میشویند. پژوهش که نباید یازده سطر، هر سطری ۲۲ کلمه و هر کلمه هفت هزار و ده شاهی… تازه پایان نامه فروشی هم باب شده است.
یک کسی در نهضت سواد آموزی آمد، گفتم: شغلت چیست؟ گفت: پایان نامه فروش هستم. گفت: افرادی که میخواهند پایان نامه بنویسند، موضوعش را میگویم. یک چیزهایی هم مینویسند، گفتم: چند میفروشی؟ گفت: مربوط به پایان نامه است. بعضیها را بیست میلیون، بعضی پانزده میلیون تا چهار میلیون. پایان نامه فروشی! چه شغلهایی پیدا شده است. من طلبه خواسته باشم مسأله بگویم، باید بگویم…
در برنامهریزیها، اول مهر است. بچه صبح، صبحانه خورده و دیشب هم چند ساعت خوابیده است. در مدرسه آمده، صبح میگوید: بدو. ساعت اول ورزش و نقاشی، ظهر که میشود هم خسته و هم گرسنه میشود. حالا میگوییم: ریاضی گوش بده. خوب این رفوزه میشود. باید تا سیر است و خواب کرده ریاضی را یاد بگیرد، دم ظهر که خسته شده بنشیند نقاشی و طراحی کند. شما صبح مخش را وادار به یک… مثل آدمی که اول برایش یک دیگ آش رشته میآورند، شکمش را از نشاسته پر میکند و بعد آخر لقمه میگویند: آقا کباب هم هست. میگوید: خوب زودتر میگفتی.
یک آقایی میگفت: ما افطاری رفتیم یک سفرهای بود، ما فکر کردیم این شله زرد و حلیم و شیر برنج و از این چیزهای خرما و فرنی و اینها بود، ما فکر کردیم سفره همین است، حسابی خوردیم. بعد گفتند: آقایان بفرمایید آن اتاق! رفتیم اتاق دیگر بعد دیدم، ای بابا چه غذاهای خوبی است؟ خوب به ما میگفتید. میگفت: دیگر حواسم را جمع کردم. شب بعد یک جایی مهمانی شد، یک چنین سفرهای بود. فکر کردیم اتاق دیگر هم هست. نخوردیم به هوای اتاق دیگر، گفتند: نه! همین بود. میگفت: دو شب سرمان کلاه رفت. یک شب خوردیم سرمان کلاه رفت، یک شب هم نخوردیم سرمان کلاه رفت. ۳۵۰ اعوذ داریم. حدیث داریم پیغمبر ما این دعا را هر روز میخواند. «أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَع» پناه میبرم از علم بیخاصیت!
فکر نکنید هرچه آموزش و پرورش و اساتید شرقی و غربی و داخلی و خارجی میگویند، درست است. ممکن است در یک زمانی درست باشد، در زمان دیگر درست نباشد. ساختن آب انبار در یک زمانی که لولهکشی نبود عبادت بود. الآن کسی آب انبار بسازد، عبادت است؟ الآن دیگر عبادت نیست. ساختن حسینیه یک زمانی ممکن است مستحب باشد. امسال پنج هزار، بیش از پنج هزار روستایی داشتیم که بالای دویست خانواده در آن بود و ماه رمضان پول نداشتیم که برود به طلبه بگوید: آنجا برو ولو پانصد تومان و هفتصد تومان، یعنی یک چهارم پول موتورگازی. این هم برای ماه رمضان، بگوییم: آقا آنجا برو، یک اتاق اجاره کن. این برای سحری و افطاری، شبها برای مردم نماز بخوان. بیش از پنج هزار روستای بیطلبه در ماه رمضان داشتیم. آنوقت ما میگوییم: جشنواره فلان… کنگره بین… کنگره… اینقدر کنگره و جشنواره میگیریم و پولهای ادل و بدل خرج میکنیم، آنوقت به مغز اسلام که رمضان و روزه و نماز است رسیدیم، دین و اخلاق و امت است، همان روستایی که عمامه مرا داد، چون پنبه برای کشاورز است. کفش مرا او داد. چون چرم دامداری و گاوداری برای کشاورز است. شکم مرا او داد. گندم روستایی در شکم من است، بسیجی برای جبهه داد. گوشواره برای جبهه داد. نان برای جبهه پخت. آقایان سیاسی رأیشان را از دهاتها میگیرند، آنوقت به ماه رمضان که رسید میگویند: سازمان تبلیغات بودجه کم آورد. دفتر تبلیغات بودجه کم آورد. اصلاً ما نباید خود دولت را بگیریم. آخوند باید روی پای خودش باشد، و نباید از دولت کمک گرفت. بله مدرسه بسازد. چون دولت برای دانشجوها خوابگاه میسازد و برای حوزهها هم… این هم یک جوان است و او هم یک جوان است. همینطور که او میخواهد درس بخواند، خانه و مدرسه او را میسازید، طوری نیست اما من نباید وصل به دولت باشم.
امسال وقتی من شنیدم یک جلسهای که جمعی از مسؤولین هم بودند، چنان نعره کشیدم، چون یادم نمیرود وقتی امام میخواست شاه را در فشار قرار بدهد یک کاری کرد. فرمود: جوانها تا مدتی یادتان باشد، مردم مسجد نروند. هی اذان میگفتند و میخواستند مسجد بروند، در مسجد بسته است. چرا بسته است؟ امام از دست شاه عصبانی است. ای خدا شاه را لعنت کند. یعنی برای فشار به شاه فرمود: در مسجدها را ببندید. یکسال هم امام فرمود: امسال نیمه شعبان کسی چراغانی نکند. چون مردم به عشق امام زمان میخواستند نیمه شعبان چراغانی کنند، امام فرمود: چراغانی نکنید. یعنی هی اهرم فشار روی شاه بود از این کارها… ما بعد از ۳۴ سال جشنواره و بودجهها، به اسم بودجههای فرهنگی… اصلاً فرهنگ را باید معنا کنیم.
من یک جمله به شهردار تهران و همه همکارانشان گفتم. این را بگذارید پخش شود. بسم الله الرحمن الرحیم.
7- نماز، در رأس برنامه های آموزشی و پرورشی
شهردارها بودجههای فرهنگی دارند. ولی فرهنگ به چه معناست، نمیدانم! چه کسی باید فرهنگ را معنی کند؟ نماز جزء فرهنگ ما نیست؟ برنامههای فوق برنامه… مقام معظم رهبری فرمودند: آموزش و پرورش باید مسأله نماز را در رأس برنامههای فوق برنامه بگذارد. ما اگر به نماز برسیم بچههایمان تربیت میشوند. تربیت یعنی چه؟ یعنی بچه اهل فحشا و منکر نباشد. قرآن گفته: اگر بچهها نمازخوان شوند، «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر» (عنکبوت/۴۵) البته «تنهی» به معنی «تمنع» نیست. بعضی میگویند: این آیه یعنی چه؟ «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر» نماز انسان را از فحشا و منکر باز میدارد. ما دیدیم بعضی نمازخانها فحشا و منکر هم انجام میدهند. نماز میخوانیم ولی فحشا و منکر هم پیدا شود اهلش هستیم. «تنهی» یعنی چه؟ یعنی نمیگوید: مانع است. «تنهی» یعنی هی میزند. مثل پلیس که لب چهارراه هی میزند. معنایش این نیست که اگر پلیس باشد نمیشود از چهارراه رد شد، ممکن است پلیس باشد، سوت هم بزند، چراغ قرمز هم باشد، این خلاف کند.
من میگویم: لباس سفید مانع از این است که من روی زمین سیاه بنشینم. وقتی زمین سیاه و زغالی بود با لباس سفید نمینشینم. معنایش این نیست که نمیتوانم بنشینم. میتوانم بنشینم! با عمامه در خیابان نمیدوم معنایش این نیست که نمیتوانم بدوم. این عمامه میگوید: تو آخوند هستی. زشت است در خیابان بدوی. با لباس سفید بد است روی زمین زغالی بنشینی. «تنهی» یعنی هی میزند. نه اینکه «ان الصلاه مانع، ان الصلاه تمنع». معنای این آیه را بگویم چون بعضی میگویند: آخر قرآن میگوید: «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر». ولی ما دیدیم نمازخوانها گناه هم میکنند. هی میزند.
چند دعا میکنم براساس سخنرانی امروز است. ۱- با نبودن بسیاری از مناطق، کیلومتر در کیلومتر جمعیت هست و مسجد نیست. با نداشتن مسجد، ساختن حسینیه عبادت نیست. آقایانی که حسینیه میسازند با اینکه کیلومتر در کیلومتر مسجد پیدا نمیشود، اینها خودشان را آماده جواب امام حسین کنند. این یک مورد است.
۲- بسیاری از کارها در دنیای «یحسبون» در محاسبات ما درست است اما در خطکش خدا متر شدنی نیست. خدایا ما را جزء «یحسبون« ها قرار نده. قرآن میگوید: جهنمیها روز قیامت میگویند: ما را برگردان. عمل صالح انجام میدهیم غیر از عملهای گذشته! علامه میفرماید: غیر از عملهای گذشته یعنی در گذشته هم که کار میکردم در دنیای خیال فکر میکردم کارم خوب است. حالا پرده کنار رفته و فهمیدم نه! کار دیگر باید بکنم، کار دیگری کردم.
عروسهایی که سرویس طلا، کمد چنین و صندلی چنان و اینهایی که تالارها و خرجهای کذایی دارند، اینها «یحسبون» هستند. در فامیلشان اینقدر دختر بیجهازیه هست، پسرهایی که ولخرجی میکنند، حدیث داریم اگر کسی از پول حرام درآمدی داشته باشد خدا خاک و زمین را به سرش مسلط میکند که پولش را در بنایی خرج کند. معلوم میشود بعضی از پولها برکت ندارد. پول بیست عروسی را خرج یک ساعت تشریفات میکنند. بسیاری از پولهایی که خرج میکنند مثلش مثل خاراندن است. دستت میخارد حال میآیی. بعد از پنج دقیقه نه اینجا چیزی است، نه اینجا! تالار و به به و چه چه و فلان… نمیشود پول گلی را که روی قبر میگذاریم، یک آبسرد کن برای یک دبیرستان بخریم؟ این بچهها تابستان آب خنک بخورند.
من زمان شاه خانه تاجری افطاری رفتم. دیدم همه تجار آمدند. به صاحبخانه گفتم: خدا قبول کند اما از این کار واجبتر هست. مدرسه فیضیه در کتابخانهاش یک سری کتاب نیست. شما این پول را سال دیگر بده من یک مقدار کتاب بخرم و به کتابخانه بدهم. خوراک علمی هم خوراک است. خوراک شکمی چند ساعت در معده است. ولی اگر یک کتابخوان یک چیزی را یاد گرفت، تا آخر عمرش در مخش است. گفت: باشد و سال دیگر افطاری را تعطیل کرد. افطاری به تجار! افطاری ساده برای مردم طوری نیست. گفتم: اینها را نخورند. با زور هی جوجه کباب و سالاد میخورد. هی یک پپسی رویش میخورد، آروغ میزند. دوباره یک مقدار دیگر میخورد. بابا اینها چه کسانی هستند دعوت کردی؟ ببین کجا نیاز است. نیاز شناسی خیلی مهم است.
خیلی از درسهایی که میخوانیم، خیلی از پژوهشهایی که میشود هیچ مشکلی را حل نمیکند. پژوهش کرده و زحمت هم کشیده اما این پژوهش مشکلی را از کشور حل نمیکند. امیدوارم که خداوند همه ما را هدایت کند. هرچه بر عمر من اضافه میشود، به ایمان من به این آیه اضافه میشود. «اهدنا الصراط المستقیم» تنها دعای واجب این است. بقیه دعاها همه مستحب است. از این پیداست همه، پژروهشگر، آیت الله، مهندس، دکتر، آموزش و پرورش، دانشگاه، اگر خدا ما را به خودمان وا گذارد، ممکن است همه ما خط را کج برویم. ولذا خدا به پیغمبر میفرماید: دوبرابر مردم دیگر «اهدنا الصراط المستقیم» بگو. چون بر پیغمبر نماز شب واجب بود. ما اگر ده بار «اهدنا الصراط المستقیم» میگوییم، پیغمبر بیست بار بگوید. یعنی ای پیغمبر تو هم با اینکه سوار در راه مستقیم هستی و تسلط بر راه مستقیم داری دو برابر مردم «اهدنا الصراط المستقیم» بگو. چون انسان خط را زود گم میکند. در دنیای خیال حسینیه میسازد. قمه میزند. علامت درست میکند.
یکی از شهرها یک سماور برای هیأتی خریده بودند که چهار شیر داشت. یک حوض چای بود! بعد این سماور را که آوردند جمعیت شهر استقبال سماور رفتند. گفتم: خدایا اینها قاطی کردند. خیلی از مسجدها برنامههای دیگر دارند ولی نماز جماعت خلوت است. مسجد مثل عروس است. پول برای کاشی میدهد ولی اسلام شناس نمیآورد که شبهات جوانهای مردم را برطرف کند.
خدایا کمتر از آنی ما را به خودمان واگذار نکن. حوزه و دانشگاه و آموزش و پرورش را در مسیری قرار بده که علمش مفید و نافع و مبارک باشد. ما را از اطلاعات بیخاصیت و بیهدف و اطلاعاتی که مشکل حل کن نیست، دور کن. ظرف ما را از کارهای مفید پر کن. میخواهیم راه برویم. از این خیابان برو و بگو: در خانه عمه هم برویم و یک سلامی بکنیم. هم قدمی بزنیم و هم صله رحمی کرده باشیم. میخواهیم مسابقه بگذاریم، چرا میگوییم: از پمپ بنزین تا پمپ بنزین؟ بگو از این مسجد تا مسجد دیگر. یعنی میتوانیم به کارهایمان جهت بدهیم.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
1- بر اساس قرآن، توصیه لقمان به فرزندش چه بود؟
1) برپاداشتن نماز
2) امر به معروف
3) هر دو مورد
2- آیه 37 سوره فاطر به چه امری اشاره دارد؟
1) افراط در کار نیک
2) اشتباه در انتخاب کار نیک
3) کوتاهی در انجام کار نیک
3- بر اساس سخن حضرت علی(علیه السلام)، ثمره دانش واقعی چیست؟
1) پیشرفت و توسعه زندگی
2) رفاه و راحت خانواده
3) عبودیت و بندگی خدا
4- بر اساس قرآن، راه مبارزه با مفاسد اخلاقی چیست؟
1) گسترش مراکز علمی
2) ترویج فرهنگ دینی
3) استفاده از قهر و خشونت
5- دعایی که در همه نمازهای واجب و مستحب خواسته می شود، کدام است؟
1) حسن عاقبت در دنیا و آخرت
2) هدایت به راه مستقیم
3) رحمت و مغفرت الهی