نگاهی به آیات حقوقی قرآن کریم(2)
2- عدالت مادر میان فرزندان
3- لزوم تحقیق در آیات حقوقی قرآن کریم
4- عدالت پیامبر میان بچهها
5- نقش نماز در اعتدال روحی
6- ایستادگی در اجرای عدالت
7- عدالت مسئولان رمز بقای نظام اسلامی
موضوع: نگاهی به آیات حقوقی قرآن کریم (2)
تاریخ پخش: 08/03/93
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در دانشگاه تهران خدمت اساتید و دانشجویان رشتهی حقوق و سیاست هستیم. بنده هم نه حقوقدان هستم، نه سیاسی. ولی در دو رشته هم کتاب دارم، هم تحقیق. گفتیم در یک بحث تلویزیونی چند تا از آیات را بگوییم که یک جلسه گفتیم و این جلسه هم ادامه بدهیم.
کلمهی «اقامه» در قرآن به چهار چیز گفته شده است. یکی عدالت است. «أَقیمُوا الدِّین» (شوری/13) کل دین را به پا داریم. «أَقیمُوا الصَّلاه» (بقره/43) آیهی قرآن است. «وَ أَقیمُوا الْوَزْن» (الرحمن/9) یعنی عدالت. یعنی کلمهای که خدا برای کل دین و برای نماز گفته، همان کلمه را برای قوهی قضاییه گفته است. «وَ أَقیمُوا الْوَزْن»، «أَقیمُوا الشَّهادَه لِلَّه» (طلاق/2) این پیداست که باید اقامه کرد. اقامه یعنی همت میخواهد، عنایت میخواهد. عدالت!
1- رعایت عدالت حتی میان حیوانات
من یک چیزی بگویم. برای همهی دانشکدهی حقوقیها نو است. نهجالبلاغه سه قسمت است. قسمت اولش خطبه است. خطبه غیر از خطاب است. نمیگویند: خطاب های جمعه! میگویند: خطبهی جمعه.خطبه یعنی گفتن حقایق. ولو ممکن است فعلاً مخاطبین نفهمند، بعداً میفهمند. خطبه یعنی حقایق را بگو. چه امروز فهمیدند و چه بعداً میفهمند. خطبهها!
وسطش نامهها است. به استاندارها و فرماندارها حضرت امیر نوشته چطور حکومتداری کنید. آخرش هم کلمات نصیحت، حکمت. خطبهها، نامهها، حکمتها، در این وسط 77 نامه است. البته نهجالبلاغه این که شما میبینید، هفت برابر این است. این نهجالبلاغهی موجود یک هفتم سخنان امیرالمؤمنین است. کتابهایی نوشتند به نام «مستدرک نهجالبلاغه» هفت جلد است. مستدرک یعنی کلماتی که سید رضی به آن نرسیده است. 77 نامه، نامهی 25 به مسؤول زکات میگوید: تو برو زکات بگیر. در این نامه واقعاً غوغا کرده است. آدم بهت زده میشود.
یکی میگوید: وقتی میروید، آخر شتر زکات دارد. گا و گوسفند هم زکات دارد. گندم و جو و کشمش و خرما و طلا و نقره و اینها. نه چیز، میگوید: شتر زکاتی را یکسان سوار شوید. «وَ لْیَعْدِلْ» یعنی مراعات عدالت کن. «بَیْنَ صَوَاحِبَاتِهَا» (شرحنهجالبلاغه/ج15/ص151) «صواحب» جمع صاحبه است. صاحبه حیوانی است که سوارش میشوید. در سوار شدن بر شترها باید عادل باشید. یعنی نکند مثلاً شترها را از این منطقه یک منطقهی دیگر میبری، یک شتر را یک ساعت سوار شوی، یک شتر را نیم ساعت. آیا در تاریخ، کسی پیدا کردید که عدالت را تا اینجا بگوید؟ «وَ لْیَعْدِلْ بَیْنَ صَوَاحِبَاتِهَا».
یک چیزی از امیرالمؤمنین بگویم. بیت المال نزد حضرت آوردند. حضرت کوفه را به هفت منطقه تقسیم کرده بود. هر منطقه یک نماینده داشت. نمایندهها آمدند، اموال بیتالمال را گرفتند، در منطقهشان تقسیم کنند. گرفتند و بردند، حضرت رفت ظرف بیتالمال را تکان بدهد، یک تکه نان در آن بود، بیرون افتاد. فرمود: دوباره بگویید بیایند. اینها برگشتند همین یک تکه نان را هفت قسمت کرد.
یک وقتی خیلی روی فرانسه مانور میدادند که حقوق فرانسه در کشورهای دنیا برجستگی دارد. ما پای تلویزیون نشسته بودیم، دیدیم عجب، این کشور معدن حقوق هم به آفریقا لشگرکشی کرد. حضرت امیر آن عدالتی که بشر نتوانسته برای آدمها پیاده کند، حضرت امیر برای شترها گفته است.
2- عدالت مادر میان فرزندان
یک مادری دو تا بچه داشت، سه خرما داشت. یک خرما به این بچه داد، یک خرما به یک بچه دیگر داد، خرمای سوم را خیلی با دقت نصف کرد. حضرت امیر فرمود: مادر، تو بخاطر این دقتی که در تقسیم این خرما کردی، اهل بهشت هستی. تو اینقدر دقیق بودی. به ما گفتند: بین بچههایتان فرق نگذارید. حتی وصیت نکنید به چه کسی دو تومان بدهید و به چه کسی یک تومان بدهید. کسی که بین بچههایش فرق بگذارد حتی در وصیت، گناه کبیره کرده است. عدالت! یک مسأله را باید از مراجع پرسید.
شهرداری پولی از خانهها برای سطل زبالهها میگیرد. یک نفر میدهد و یک نفر نمیدهد. از آن که میگیرد این زبالهها بیرون شهر برای بهداشت و محیط زیست بیرون میرود. برای نظافت شهر، آیا آن کسی که نمیدهد مدیون نیست؟ من پول نمیدهم شما پول میدهی. آنوقت با پول شما زبالههای خانه مرا هم در بیابان میبرند. من مدیون نیستم که با پول شما زبالههای خانه من دفن شود؟ باید دقت کنیم ببینیم اینها حکم شرعیاش چه میشود. اگر همین دقت در معماری باشد، چرا باید بگویند: فلان کشور بعد از 120 سال خانههایش کلنگی میشود. در ایران بعد از 40 سال. اگر خانهای باشد 40 سال بگذرد، دیگر خانه را قیمت نمیکنند فقط زمینش را قیمت میکنند. یک سوم بودجه مملکت خرج خانه است. هر چهل سال یک مرتبه، یک سوم بودجه مملکت پودر میشود. یعنی بنده میلیونها خرج کردم خانه ساختم، چهل سال دیگر صفر است. چرا؟
هر چهل سال یک مرتبه، یک سوم پول مملکت پودر میشود. مقصر مهندسها هستند؟ شاید. مصالح بد است؟ شاید. تدبیر نیست. این خال آهنها را چند سانت به چند سانت باید جوش بدهیم. حدیث داریم کسانی که مصالح بد مصرف میکنند، اینها را خدا پاداش نمیدهد. «لَمْ یُؤْجَر» (کافی/ج3/ص21) یعنی فکر نکن آدم خوبی هستی.
یک قصه از امام گفتم، یکبار دیگر هم بگویم. امام چهارده سالی که نجف بود، بعضی شبهای جمعه کربلا میرفت. هروقت میخواست کربلا برود، میفرمود: یک ماشین خوب تهیه کنید. دفتر ْآقا حساس شدند که امام هیچوقت نمیگوید: فرش خوب، غذای خوب، پتوی خوب، لباس خوب! ولی به ماشین که میرسد، میگوید: ماشین خوب! گفتند: آقا شما روی ماشین حساس هستی. گفت: بله حساس هستم. برای اینکه لباس کرباس آدم را نمیکشد. نان خالی هم آدم را نمیکشد. ولی ماشین قراضه آدم را میکشد. دلیل ندارد من سوار ماشین قراضه شوم.
ما داریم حضرت امیر نان خالی میخورد، ولی داریم حضرت امیر سوار خر میشد؟! اسب داشت. یعنی چون جان آدم به مرکب بند است. قرآن میگوید: من برای زلزله زمین تدبیر کردم. «وَ أَلْقى فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمیدَ بِکُمْ» من گوشه به گوشه کوه قرار دادم، که این زمین شما را نلرزاند. رواسی به معنی کوه است. این یعنی چه؟ یعنی من تا مقداری که خلق کردم برای زلزله شما تدبیر کردم. وگرنه اگر این کوهها نبود. قرآن میگوید: کوه میخ است. میخ چقدر بیرون است، چقدر داخل است؟ یک میلیمترش بیرون است و پنج سانت داخل است. همین مقداری از کوه که بیرون است، معلوم میشود چند برابرش در عمق زمین است. این گداختگی مغز زمین دائماً باید زمین را تکان بدهد. این کوه این را نگه داشته است. پنجه در درون زمین انداخته است. من برای زلزله دائمی تدبیر کردم. شما هم آن مقداری که باید تدبیر کنید.
بعضیها یک شهادت میدهند، بعد پایدار نیستند. قرآن میگوید: آقایان هم که شهادت میدهند، در حق پایداری کنند. «وَ الَّذینَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ» (معارج/33) اینهایی که وقتی شهادت میدهند، روی حرفشان میایستند. یک کسی یک جایی رفته بود، اجازه بگیرد، یا مدرکی بگیرد. این شخص در رودروایسی گیر کرد، گفت: آخر باید دو نفر امضاء کنند. خوب یک نفر شما امضا کردی و یک نفر فلانی امضا کند. ایشان وقتی رفت از فلانی امضا بگیرد، این آقای اولی که امضا کرده بود به آقای فلانی زنگ زد. گفت: آقا راستش را بخواهی من در رودروایسی گیر کردم. ایشان به این درجه علمی نرسیده است.
یک کسی خانه مرحوم ابوی ما آمد. پدر من گفت: غذا خوردی؟ گفت: راستش را بگویم یا دروغ؟ «وَ الَّذینَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ» یعنی حرف که میزنی باید پای آن بایستی.
3- لزوم تحقیق در آیات حقوقی قرآن کریم
ایستادگی در برابر هوسها، در قرآن خیلی آیه داریم که پیغمبر مواظب باش هوسها تو را هل ندهند. ما باید امام مردم باشیم، نه اینکه مردم به ما خط بدهند. این قرآن کتاب عجیبی است! هرچه دلت بخواهد در قرآن است. ممکن است عین عبارت نباشد، مثلاً در قرآن نداریم به چراغ قرمز رسیدی بایست. به چراغ سبز رسیدی برو. در نهجالبلاغه میگوید: «وَ نَظْمِ أَمْرِکُم» (شرح نهجالبلاغه/ج17/ص5) یعنی یک دقبقه این طرفیها بایستند، یک دقیقه آن طرفیها! چراغ قرمز نیست. هرچه شما دلت بخواهد، اگر عینش نباشد، کلیدش در قرآن هست. منتهی باید دانشگاههای ما یک نهضتی پیدا کنند، در هر دانشکده یک تفسیری بشود. یعنی لیسانس و فوق لیسانس و دکترای حقوق ما، دکترای سیاسی ما، همه با آیات برخورد کنند. مبانی قرآنیاش را داشته باشند. به امید روزی که دانشکده حقوق چند مفسر داشته باشد. دانشکده سیباسی، دانشکده اقتصاد، دانشکده حسابداری، در دانشکده حسابداری پنج بحث است، سود، سرمایه، حق کارگر، حق کارفرما، مضاربه، محاسبات، ارزش کار ما به پشت کار ما است. پشت پرده چه میگذرد؟
یک کسی گفت: آقا ما زمان شاه به شاه بله قربان میگفتیم، حالا هم به ولایت فقیه باید بله قربان بگوییم. ما بله قربان گو هستیم، حالا چه شاه، چه مجتهد! گفتم: بله قربان، بله قربان است. فیزیکاش یکسان است، شیمیاش فرق میکند. شاه فاسق است، فقیه عادل است. شاه نظر خودش را میگوید، فقیه نظر اسلام را میگوید. هدف شاه این است که آمریکا راضی باشد. هدف ولی فقیه رضایت خداست.
وقتی زلیخا درها را بست و پیشنهاد کرد، یوسف فرار کرد، زلیخا هم دوید، از نظر فیزیکی هردو میدوند. او میدوید و من میدویدم. منتهی یوسف میدوید گناه نکند، زلیخا میدوید گناه کند. بله قربان، بله قربان است. منتهی به عادل یا فاسق؟ نظر شخصی یا نظر اسلام؟ هدف رضای خداست یا رضای آمریکا است؟ چاقوکش و جراح هردو شکم پاره میکنند، فیزیکش یکی است ولی شیمیاش فرق میکند. چاقو کش میخواهد بکشد، جراح میخواهد نجات بدهد.
حقوق ما با حقوق دنیا فرق دارد. یک جاهایی مثل هم هستیم، اما آنجایی هم که مثل هم هستیم، یک باطنی در ما هست که در آن نیست. کاغذ و اسکناس هردو کاغذ هستند، منتهی در اسکناس یک نخ است، آن نخ به اسکناس ارزش میدهد. یک بچه مسلمان، یک قاضی مسلمان، یک آدم سیاسی در سیاستش مواظب باشد.
ما زمان جنگ خلبان داشتیم چقدر شریف بود. در آسمان بغداد دور میزد میخواست یک پلی را بزند، دید یک نفر روی این پل راه میرود، با اینکه جانش در خطر است، بابا خلبان هستی، ممکن است هواپیمایت را بزنند. پل را خراب کن و برو. گفت: آخر یک آدم دارد از روی آن میرود.
حضرت امیر وقتی در جبهه میرود، میگفت: نه اینکه من دشمن را میزنم، نسلش هم میدانم که این نسل یک آدم خوب دارد یا نه؟ یکبار یک خلافکاری را آوردند، حضرت شلاق بزند. حضرت امیر شلاق را به یک نفر داد و گفت: بزن. وقتی زد، حضرت فرمود: چند تا زدی؟ گفت: اینقدر! گقت: مگر نگفتم اینقدر بزن. گفت: سه تا زیادی زدی، شلاق را گرفت و گفت بخواب! حضرت امیر او را خواباند و آن سه شلاق اضافه را به آن مرد زد. عدالت حتی در بچهها است.
4- عدالت پیامبر میان بچهها
یکبار پیغمبر مهمان فاطمه زهرا بود. همینطور که خوابیده بود، حسن بلند شد گفت: آب! پیغمبر امیرالمؤمنین و زهرا را صدا زند. خودش بلند شد یک ظرف آبی را به حسن داد. تا رفت به امام حسن بدهد، امام حسین از خواب بیدار شد. گفت: آب! گفت: نه، این برای حسن است. فاطمه زهرا گفت: حسن را بیشتر دوست داری؟ گفت: نه! بیشتر دوست ندارم. هردو یکسان هستند. اما نوبت حسن است. خیلی دقت است.
تعادل روحی، این عدالتها دیگر در کتابهای دانشگاه نیست. دو، سه نمونه بگویم از اینهایی که در کتابهای دانشگاه نیست. امام رضا مهماندار شد. پاسی از شب گذشت، مهمان سؤال و جواب میکرد. امام فرمود: امشب میتوانید منزل ما مهمان باشید. از خدا میخواست که در خانه امام رضا مهمان ویژه باشد. امام رضا برایش غذا آورد. رختخواب آورد، این خوابش نبرد. فردا میروم، میگویم: دیشب چهار ساعت با امام رضا سؤال و جواب میکردیم. امام رضا برایم غذا آورد. برایم رختخواب آورد. امشب چه شبی است؟ امام رضا رفت خوابید و دید این تعادل درونیاش به هم ریخته است. برگشت در را زد و گفت: سلام علیکم! گفت: خانه من مهمان بودی، برای تو پز نیست. من برایت غذا و رختخواب آوردم، پز نیست. چرا اعتدالت را از دست دادی؟ بخواب! «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» (حجرات/13) این عدالت کجای کتابهاست که همین که طرف از روحیه سر میرود، فتیلهاش را پایین بکشد. میگویند: وقتی میخواهید زیارت جامعه بخوانید، صد تا «اللَّهُ أَکْبَر» بگو. آنوقت میدانید چه نوشتند؟ گفتند: این «اللَّهُ أَکْبَر» را بگو چون در زیارت جامعه خیلی امامان را بالا میبرید. ای امام رضا، ای امام حسین بخاطر شما آسمانها روی پا است. «یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ» (حج/65) توسط شما آسمانها روی پا ایستاده است. و لذا میگوید: «اللَّهُ أَکْبَر» بگو. یعنی با همه عظمت اینها بنده خدا هستند، یکوقت اینها را از مرز بندگی بالا نبری. «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ، وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فىِ دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا» (نصر/1 و2) بعد میگوید: «فَسَبِّحْ». آنجایی هم که گروه گروه مردم مسلمان میشوند، غرور نگیرد. «وَ اسْتَغْفِرْه» باز هم استغفار کن. یعنی در اوج قله…
5- نقش نماز در اعتدال روحی
همین نماز ما برای تعادل ما است. بلندترین نقطه بدن ما پیشانی است. هفده رکعت، هر رکعت دو تا، روزی 34 بار بلندترین نقطه بدن خاک مالی شود تا این غرور پایین بیاید. داریم اگر یک بچه را بوسیدی، آن یکی را هم ببوس. حق ندارد پدر یک بچه را ببوسد و یک بچه را نبوسد. چون این بچه که نبوسیدی، میفهمد و این بیعدالتی باعث حسادت و کینه میشود. اینها کجای کتابهای عدالت است؟ اینها جز حقوق بشر نیست.
«اللَّهُ أَکْبَر» از این دین! در همین نماز اگر سگی تشنه است، شما حق نداری وضو بگیری. باید آب را به سگ بدهی و تیمم کنی. اینها کجای کتاب حقوق است؟ اسلام میگوید: هرکس میخواهد نماز جمعه برود، از شب جمعه پیاز نخورد. ممکن است پیاز شب جمعه تا فردا ظهر بویش در دهانش باشد و آن کس که بغلش ایستاده است، ناراحت شود.
در بهداشت هم همینطور است. کدام فوق تخصص بهداشت روی کره زمین میگوید: اگر نوک انگشتت به مرده خورد، باید غسل مسح میت کنی؟ ما بهداشتمان خیلی بهتر از اروپا و آمریکا است. من کشورهای اروپایی و آمریکایی رفتم. تقریباً همه دنیا را گشتم. شما ادرار سگ را آزمایشگاه بدهید، ادرار بزغاله را هم بدهید. ببینید میکروب کدام یک بیشتر است؟ آنوقت اگر سگ داشته باشیم روشن فکر هستیم، بز داشته باشیم، دهاتی هستیم. ما گاهی وقتها خودمان را باختیم.
6- ایستادگی در اجرای عدالت
گاهی قاضی تنها میشود. میبیند یک چیزی میگوید جامعه نمیپسندد. حضرت امیر میگوید: نترس! «لَا تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّهِ أَهْلِهِ » (بحارالانوار/ج2/ص267) حضرت امیر فرمود: اگر راه تو حق است، تنها هم هستی، نگو جامعه نمیپسندد. چه کار به جامعه داری؟ به ما گفتند: حق بگو، و لو تلخ باشد. حق بگو و لو تنها، حق بگو ولو پست تو را بگیرند. به امیرالمؤمنین گفتند: یک کلمه بگو. بگو: بعد از پیغمبر، هرکاری پیغمبر کرده قبول، هرکاری هم خلیفه اول و دوم کرده است، شیخین قبول! فرمود: نه من این را نمیگویم. هرکاری پیغمبر کرده، قبول. هرکاری شیخین کردهاند من با قرآن تطبیق میکنم. طبق قرآن بود قبول، طبق قرآن نبود قبول نمیکنم. گفت: بگو. حکومت را به عثمان میدهند! شورای شش نفره حکومت را به عثمان میدهند. یک دروغ مصلحت آمیز بگو. حکومت را بگیر، چه کسی است که عمل کند. شما بگو به طریق شیخین بعد هرکار خواستی بکن. فرمود: علی و دروغ! نمیگویم. عثمان گفت: نه، هرکاری پیغمبر گفته قبول، هرکاری هم ابوبکر و عمر کرد، قبول. گفتند: بعد از او حکومت برای تو! یک بله حضرت امیر میگفت، دوازده سال حکومتش جلو میافتاد. گفت: حکومت نزد من از ترشح بینی بزغاله کمتر است.
امام صادق خواست یک مثل حقوقی بزند. میخواست بگوید: اسلام همه چیز دارد. به یکی از اصحابش گفت: میشود من دست شما را کمی فشار بدهم؟ گفت: بله! امام صادق دست ایشان را گرفت و فشار داد. به قدری فشار داد که جای انگشت امام ماند. بعد فرمود: ای مردم اگر همین مقدار فشار به دست کسی بدهید، که جای این فشار بماند باید دیه بدهید. منتهی این مثل را خواست ملموس کند، امام صادق از یارش اجازه گرفت.
میگوید: نوک قلم را تیز کن. سطرها را نزدیک به هم بنویس. مواظب باش از بیت المال.
گاهی موجها و ملامتها میشود. حالا یک عده در عروسی نشستند و تخمه میشکنند، میزنند و میرقصند و میخندند. این خانم یا آقا نشسته میگوید: من نماز نخواندم. بلند شو نماز بخوان. زشت است! چرا زشت است؟ آخر همه نشستند من بلند شوم؟ اصلاً این نمازت ارزش دارد. وقتی همه نماز بخوانند مهم نیست. در سرازیری هر بشکهای بیام و است. راننده خوب آن کسی است که در گردنهها رانندگی کند. اگر الآن بلند شدی، و لذا داریم اگر کسی بین غافلین بلند شد نماز خواند، مثل درخت سبزی است که وسط کویر است. این نمود دارد.
بین حق خدا و حق خودمان، دختر لاک زده، میگوید: آقای قرائتی آخر نماز بخوانم، لاکم را چه کنم؟ میگوییم این زیبایی ناخن است. آن رابطه با خداست. چه چیز را با چه چیزی مقایسه میکنی؟ چه چیزی را با چه چیزی معامله میکنی؟
اگر به کاتب گفتند: «بِسْمِ اللَّهِ» بیا شهادت بده. «وَ لا یَأْبَ کاتِب» (بقره/282) بیا بنویس. «وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُب» قرآن میگوید: اگر دو نفر معامله دارند، خودشان هم سواد ندارند، به یک کاتب میگویند: تو بیا اسناد تجاری را تنظیم کن. به کاتب گفتند: بیا، حق ناز کردن ندارد. «وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُب کَما عَلَّمَهُ اللَّه»
اگر به شاهد گفتند: شاهد، بیا شهادت بده. قرآن میگوید: «وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا» (بقره/282) اگر شاهد هم دعوت کردند، او هم ناز نکند. در حفظ حق مردم نه کاتب حق دارد ننویسد، نه شاهد حق دارد بگوید: حوصلهام نمیرسد. و نیاید شهادت بدهد. «وَ لا یَأْبَ کاتِب»، «وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ» هردو را «وَ لا یَأْبَ» میگوید، یعنی حق ناز کردن ندارند.
7- عدالت مسئولان رمز بقای نظام اسلامی
ما عدالت را از کتابهایمان بیرون آوریم و در زندگیمان پیاده کنیم. اگر چند نفر به جای کتابها مرد عدالت باشد، دانشگاه و دنیا عوض میشود. مقام معظم رهبری بنا بود سان ببیند. دهها هزار سرباز و بسیجی را در بیابان آوردند، بنا بود فردا صبح سان ببینند. ایشان گفت: امشب برویم ما هم کنار رزمندهها باشیم. آقا شب حرکت کرد و آقا هم که حرکت کرد، امرا و سردارها و دانه درشتهای قوای مسلح با آقا هستند. یک خیمه و چادری زده بودند. این را یکی از پاسدارهایی که همیشه با آقاست برای من میگفت. میگفت: شام که آوردند، پلو گوشت بود. آقا گفت: همه این چند هزار نفر امشب پلو گوشت میخورند؟ گفتند: نه! گفت: خوب ما رئیس اینها هستیم، خودمان پلو گوشت بخوریم؟ این عدالت است. گفتند: ما برای سی نفر غذای خوب درست کردیم. نمیشود به چند ده هزار نفر غذای خوب داد. گفت: من که نمیخورم! گفتیم: حالا سی نفر را به ده هزار نفر بدهیم؟ فرمود: نه به فقرا بدهید. همان غذایی که آنها خوردند، من هم بخورم. منتهی من سوسیس و کالباس نمیخورم. اگر پنیر و ماستی هست، بیاورید بخورم. ببین این عدالت درست میشود.
یک فرشی را خدمت امام آوردند، گفتند: آقا این یک قالیچهی قیمتی است، صاحبش هدیه کرده است، گفته: دوست دارم، آرزو دارم، امام نمازهایش را روی این فرش بخواند. گفتند: مانعی ندارد. فرش را انداخت و امام روی فرش رفت. تا رفت بگوید: «اللَّهُ أَکْبَر»! یک خرده فکر کرد، گفت: آدم همینطور شاه میشود. یکی فرش میآورد، یکی ریسه آویزان میکند، یک انگشتر قیمتی میآورد، یکی عبای قیمتی میآورد، همینطور یک قدم یک قدم شاه میشود.
امام از روی قالیچه کنار آمد و گفت: من روی این نماز نمیخوانم. یک چیز عجیب برایتان بگویم. ببین چقدر آدم باید مواظب باشد که خودش از درون به هم نریزد.
یک روز امام زین العابدین یک لباس شیکی پوشید. بیرون آمد و داشت میرفت، یکباره برگشت. به خانمش گفت: همان لباس هر روزی را بده. گفتند: چرا؟ گفت: این لباس را پوشیدم، «کانی لست بعلی بن الحسین» انگار دیگر من زین العابدین دیروز نیستم.
افرادی هستند با یک چیز جزئی همه چیزشان به هم میریزد. بنده خدایی داشت نماز میخواند، یک مرتبه دید دوربین مقابلش آمد، چنین کرد. (خنده حضار) یعنی با یک دوربین به هم ریخت.
عدالت در گفتار، اگر شما دکتر نیستی، اجازه نده به شما دکتر بگویند. مهندس نیستی، بگو من مهندس نیستم. آیت الله نیستی، بگو به من آیت الله نگویید. کسی که نیم کیلو میارزد و خودش میداند بگوید من نیم کیلو میارزم. اگر کسی گفت: پنج کیلو میارزی، بگوید: نه! راستش را بگو. امیرالمؤمنین میفرماید: در ستایشها، اگر بیش از اندازه ستایش کردی، از عدالت بیرون رفتی متملق هستی. «الثَّنَاءُ بِأَکْثَرَ مِنَ الِاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ» (بحارالانوار/ج70/ص295) یعنی اگر کسی نیم کیلو میارزد، شما ششصد گرم تعریف کردی، «مَلِق» به معنی تملق است. «الثنا بالاقل عیّ او حسد» اگر نه نیم کیلو است، ولی شما چهارصد گرم خوبی او را گفتی، مثلاً نمرهاش هجده است، گفتی: «الْحَمْدُ لِلَّه» ایشان هم نمره 16 آورد. این هم حسودی است. نمیتوانی هجده او را تحمل کنی، دو نمره پایین میگویی. اگر به اندازه گفتی، معلوم میشود انصاف داری. عدالت در پذیرایی هم هست. سفره میکشند! الآن دانشکده حقوق ما بحث حق است ولی غذای استادها یک چیزی است و غذای شاگردها یک چیز دیگر است. اصلاً گاهی وقتها مستراحشان فرق میکند. مستراح که دیگر استاد و شاگرد ندارد. غذا و شکم و معده که دیگر استاد و شاگرد ندارد. آخر ما لیسانس حقوق میگیریم اما از بنیان هیچ کار ما به عدالت نمیخورد. یک دانشکده اتاقهایش بهتر است، سالنش بهتر است. یک دانشکده همه چیزش ضعیفتر است.
گاهی افراد عوام درس نخوانده چقدر عادل هستند و آدمهای تحصیل کرده چقدر بیعدالت هستند. یک حمالی بود، کارگر سادهای بود، قالی روی دوش میگذاشت و این طرف و آن طرف میبرد. یک نفر گفت: آقا تشریف بیاورید، این فرش را آنجا ببرید. ایشان گفت: میشود یک تقاضا کنم. گفت: بفرمایید. گفت: من از صبح تا به حال چند فرش بردهام؟ مقداری هم درآمد داشتم. این رفیق من هیچکس صدایش نمیزند. نمیدانم چرا؟ شما به ایشان فرش بده و یک مقداری هم به او پول بده که پول او به من برسد. این حمال درس نخوانده اما همه وجودش عدالت است. یک کسی را هم میبینی پروفسور است، آیت الله ممکن است باشد، تحصیلات عالیه دارد، اما در چای خوردن میگوید: استکان من باید با همه فرق کند. اتاق من باید با همه فرق کند. الآن تقسیم ادارههای ما، اتاق رئیس با معاون عدالت است؟ هر اتاقی بیشتر مراجعه میشود، اتاق بزرگتر برای او است. ممکن است به رئیس و استاندار و وزیر هجده نفر رجوع کنند و به معاونش 36 نفر مراجعه کنند. اگر به معاون مراجعه بیشتر است، اتاق بزرگ برای معاون باشد. میگوییم: نه، چون من رئیس هستم، اتاق بزرگ برای من است. خیلی کار داریم تا عادل شویم. ولی دوست داریم عادل شویم. مردم هم اگر عادل ببینند قربان او میروند. برایش میمیرند.
اگر یک بچه دو ساله یک جایی نشسته است، بچه دو ساله را بلند کنیم، رئیس جمهور نماز بخواند. نماز رئیس جمهور باطل است. این حرفها در کتابها نیست. بچه دو ساله را بلند کنیم، رئیس جمهور نماز بخواند، رئیس جمهور هم نمازش باطل است. هر آیتاللهی، هر پروفسوری، اینها نمازشان باطل است. نمیشود بچه را بلند کرد و کس دیگر را نشاند. ریز عدالت در زندگی ما است.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد، به ما یاد بده وظیفه ما چیست، توفیق بده عمل کنیم. یادمان بده وظیفه ما چه نیست، توفیق بده دوری کنیم.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- در قرآن، اقامهی چه کارهایی از مؤمنان خواسته شده است؟
1) اقامه دین و نماز
2) اقامه میزان و عدالت
3) هردو مورد
2- حضرت علی علیهالسلام در نامه 25 نهجالبلاغه، به چه امری سفارش میکند؟
1) عدالت میان زندانیان
2) عدالت میان حیوانات
3) عدالت میان فرزندان
3- آیه 32 سوره معارج به چه امری تأکید میکند؟
1) عدالت در شهادت
2) عدالت در قضاوت
3) عدالت در تجارت
4- آیه 282 سوره بقره برای حفظ عدالت در حقوق مردم به چه امری سفارش میکند؟
1) ضامن گرفتن از بدهکار
2) نوشتن بدهی با حضور طرفین
3) سوگند خوردن بدهکار
5- مهمترین ویژگی حضرت علی علیهالسلام در دوران حکومتش چه بود؟
1) زهد و عبادت
2) جهاد و شهادت
3) انصاف و عدالت