حضرت زينب(سلام الله عليها) اسوه استقامت

1- عزم و تصميم، رمز موفقيت در كارها
2- اراده سست مردم كوفه در ياري امام حسين(عليه السلام)
3- عزت و سربلندي، در سايه عزم و اراده قوي
4- خاطره‌اي از نماز نوجوان در اتوبوس
5- نقش فرزند در دعوت مادر به نماز
6- سقوط يزيد، با سخنراني آتشين حضرت زينب(سلام الله عليها)
7- نقش حضرت زينب در تعليم و تربيت زنان مدينه

موضوع: حضرت زينب(سلام الله عليها) اسوه استقامت

تاريخ پخش: 25/02/93

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بينندگان عزيز بحث را شبي مي‌بينند كه شب وفات حضرت زينب(س) است. موضوع بحث ما قرآن است. چند آيه كه در سخنراني‌هاي زينب كبري بوده، نوشتم برايتان بخوانم كه هم قرآن باشد و هم يادي از اين عزيز باشد.

يك آيه در قرآن داريم فكر مي‌كنم بعضي از شما بدانيد. «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (فصلت/30) «الْحَمْدُ لِلَّه‏» حفظ هستيد. كساني كه گفتند، «رَبُّنَا اللَّهُ» خدا، «ثُمَّ اسْتَقامُوا» پايش هم ايستادند. بالاترين استقامت براي زينب كبري است. اصلاً شكسته نشد. ما الآن سريع شكسته مي‌شويم. الآن اگر من مسجد بروم، از يك ناوداني آب گل روي لباس من ريخت، مي‌گويم: لباس‌هايم خراب شد، ديگر نمي‌شود مسجد برويم. برمي‌گرديم زنگ مي‌زنيم الو! من امشب نمي‌آيم، نماز را فرادي بخوانيد. يعني يك خرده آب گل بنده را از نماز جماعت باز مي‌دارد. چقدر اين ضعيف است.

اين دختر خانم، خدا را قبول دارد، خدا را هم دوست دارد. اصلاً نمي‌شود خدا را قبول نداشت. هركس درباره‌ي خدا شك مي‌كند، يك لحظه به خودش نگاه كند، هان! من هستم؟ بله هستم. تو كه هستي پس خدا هست. چون خودت كه هستي، خودت كه خودت را نساختي. من اگر خودم، خودم را مي‌ساختم شايد طوري مي‌ساختم كه پير نشوم، مريض نشوم، خوشگلتر شوم. پس: 1- من هستم. 2- خودم، خودم را نساختم. 3- هر قدرتي مرا ساخته خداست.

دختر خدا و اسلام را قبول دارد، اما ضعيف است. مي‌گويد: حاج آقا نمي‌شود من كه لاك زدم، نماز نخوانم؟ يعني يك مثقال لاك اين دختر را از خدا جدا مي‌كند. يك فيلم است، نشسته مي‌بيند، يادش مي‌آيد نماز نخوانده است. اما جاذبه‌ي فيلم اين را از خدا جدا مي‌كند. يا مي‌خواهد امتحان بدهد، در آستانه‌ي امتحاناتش است، منتهي اين فيلم جاذبه دارد. صدا و سيما هم نبايد وقتي كه بچه‌ها امتحان مي‌دهند، فيلم شاد بگذارد. چون اگر يك فيلم پر جاذبه بگذارد، بچه كتابش دستش است، همينطور كه مي‌خواند، نگاهش هم به تلويزيون است. اينطوري مطالعه مي‌كند، فردا در امتحان شكست مي‌خورد. آنوقت اين فيلم تلويزيون چند هزار ميليارد به جمهوري اسلامي ضرر مي‌زند. بچه چقدر ضربه مي‌خورد، يا رفوزه مي‌شود يا نمره كم مي‌آورد، آنوقت تابستان خلق پدر و مادرش تنگ مي‌شود، دوباره بايد كلاس تقويتي بگذارد، دوباره بايد وقت صرف كند بيايد امتحان بدهد. آيا بشود، آيا نشود. صدا و سيما و هر شغلي، حلال و حرام‌هايي براي خودش دارد. يكسري حرام براي همه است، مثل دروغ، غيبت، رشوه، ربا، اينها حرام‌هاي عمومي است. هر صنفي هم يك حرامي براي خودش دارد. اگر صدا و سيما ايامي كه وقت امتحان بچه‌هاست، يك فيلمي بگذارد كه ضربه‌ي علمي به نسل نو بزند، اين از گناهان بسيار بزرگ صدا و سيما است. فيلم شاد را يكوقتي بگذاريم كه بچه‌ها امتحان نداشته باشند.

مردم هم ضعيف هستند. ما مشكلي كه داريم، مشكل عزم است. يك مقدار راجع عزم صحبت كنم كه زينب چه تصميمي داشت و ما چه تصميمي داريم؟

1- عزم و تصميم، رمز موفقيت در كارها

يك چيز خوبي مي‌خواهم بگويم. شايد هم تا به حال نشنيده باشيد. حضرت آدم را در باغ بزرگ كردند، گفتند از اين گياه نخور، خورد، خدا او را از بهشت بيرون كرد. پس حضرت آدم ما را از بهشت بيرون كرد. بعد 124 هزار پيغمبر آمدند كه ما را در بهشت كنند، ديگر نمي‌شود. يعني يك نفر ما را بيرون كرد، 124 هزار پيغمبر نمي‌توانند ما را به بهشت ببرند. حضرت آدم قربانت بروم، نانت نبود، آبت نبود، خدا گفت: همه چيز هست بخور. «وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما» (بقره/35) خدا راجع به حضرت آدم يك آيه‌اي مي‌گويد كه من مي‌خواهم اين آيه را حفظ كنيد. مشكل مملكت ما و آدم‌هاي ما اين است. هركس هر عيبي دارد، مشكلش اين است. نمي‌تواند تصميم بگيرد. «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (طه/115) يعني حضرت آدم را نيافتيم كه عزم داشته باشد. نتوانست و اراده نداشت. جوان مي‌گويد: من دختر خوشگل مي‌بينم، نمي‌توانم نگاهش نكنم. گفتم: خودت را پنجاه هزار تومان جريمه كن، كه اگر نتوانستي نگاه نكني، پنجاه هزار تومان بدهي. اين كار را كني، ديگر چشمت مثل آهن سفت مي‌شود. من عصباني مي‌شوم فحش مي‌دهم. خوب بگو: اگر اين بار فحش دادم، اين مبلغ خودم را جريمه مي‌كنم يا فردا روزه مي‌گيرم. ما مشكلمان اين است كه نمي‌توانيم تصميم بگيريم. مسؤولين مملكتي ما هم بعضي هايشان شل هستند، آنها هم نمي‌توانند تصميم بگيرند. بيني و بين الله مسؤولين نان و آرد نمي‌توانند تصميم بگيرند كه ماه رمضان پخت براي شب باشد. نانوا در هواي داغ پاي تنور آتش، دهان روزه روي پا بايستد، نمي‌تواند روزه بگيرد. خيلي سخت است. يك بخش نامه كوچك مي‌خواهد. بگويند: آقا ماه رمضان به دليل اينكه  مي‌خواهيم نانواها راحت بتوانند روزه بگيرند، بعد از افطار پخت كنند، هركس هم نمي‌خواهد بعد از افطار نان بگيرد. مي‌گويد: دم افطار مي خواهيم نان داغ بخوريم! ببينيد چقدر شكمو هستند! اين مسؤول عزم و جگر ندارد، عرضه ندارد. رضاشاه كوه را سوراخ كرد. اين نمي‌تواند نانوايي را يك ساعت ديگر بياندازد. عزم داشتند شاه را بيرون كردند. عزم داشتند، مقابل آمريكا ايستادند. عزم گرفتند، جنگ هشت ساله را تمام كردند. هرجا ايراني‌ها عزم داشتند، شد. هرجا شل بودند، نشد. يك سيگاري نمي‌تواند پاي تلويزيون تصميم بگيرد سيگار نكشد. «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» يك تصميم بگيرد، سيگار از بين مي‌رود. با اين رفيق شدم به گناه مي‌افتم. بگويد: چون ما و شما به گناه مي‌افتيم، رابطه قطع شود. مدرسه را عوض كنيم. جايمان را عوض كنيم. مي‌داني اگر كنار اين بنشيني به گناه مي‌افتي. بلند شو، نمي‌شود دخترها صبح دانشگاه بروند، پسرها عصر بروند؟ عزم مي‌خواهد.

يكبار ديگر مي‌گويم. يك پيغمبر ما را از بهشت بيرون كرد. 124 هزار پيغمبر آمدند و ديگر نمي‌توانند ما را در بهشت جاي بدهند. پس همه گير همان بود. آدم چرا ما را بيرون كردي؟ مي‌گويد: نمي‌توانست تصميم بگيرد، پس گير، گير عزم است. نمي‌توانيم دل بكنيم. مي‌دانيم پر خوري ضرر دارد، غذا خوشمزه است، مي‌خوريم تا بتركيم.

2- اراده سست مردم كوفه در ياري امام حسين(عليه السلام)

زينب كبري عزم داشت. يك سر سوزن عقب‌نشيني نكرد. ولي مردم كوفه عزم نداشتند. صبح با مسلم بيعت كردند، غروب مسلم را رها كردند. دختر سال اول با حجاب كامل وارد دانشگاه مي شود. بعد كم كم مانتويي و بد حجاب مي‌شود و بعد ديگران را هم بي‌حجاب مي‌كند. اين دختر حجاب داشت ولي عزمش كمرنگ بود. تصميم بگيريم نماز اول وقت بخوانيم.

خدا شهيد دكتر بهشتي را رحمت كند. اول انقلاب در حزب جمهوري بود، جمعي از كشورهاي خارج آمده بودند و داشتند با ايشان مصاحبه مي‌كردند، ايشان هم جواب مي‌داد. يك مرتبه گفت: الآن وقت نماز است، با اجازه! «اللَّهُ أَكْبَر»! همه نگاه مي‌كردند، خوب نگاه كنند. خدا مهمتر از خبرنگار است. گاهي زن عزم دارد.

من اين را به نظرم گفتم. نمي‌دانم كجا گفتم، شايد در تلويزيون گفتم. داشتم در اندونزي مي‌رفتم، يك خانمي داشت مي‌رفت، يك مرتبه نگاه به ساعت كرد، يك چيزي از كيفش درآورد و روي زمين انداخت و گفت: «اللَّهُ أَكْبَر»! وسط خيابان نماز خواند. من هرچه نگاه كردم ديدم اين خانم عجب جگري دارد! گفتم: آقاي قرائتي تو كه آخوند هستي و ريشت سفيد شده و ادعا داري كه رئيس نماز كشور هستي، حالش را داري كنار پياده‌رو، دو ركعت نماز بخواني. بنده عزم ندارم، خانم اندونزيايي عزم داشت.

3- عزت و سربلندي، در سايه عزم و اراده قوي

در قرآن يك آيه داريم مؤمن عزيز است. يعني چه؟ يعني عزم دارد. كلمه‌ي عزت به معني خانه و ماشين و تلفن نيست. عزت يعني نمي‌شود سوراخش كرد. سوراخ شو نيست. نمي‌شود او را بشكني. عرب‌ها به زمين سفت «ارضٌ عزاز» مي‌گويند. اين ارض و زمين عزيز است، يعني هرچه كلنگ مي‌زني فرو نمي‌رود.

دستي كه چرب است، عرب‌ها مي‌گويند: اين دست عزيز است. يعني آب مي‌ريزي، چربي آب را پس مي‌زند. هر كاري كردند كه در روح زينب اثر كنند، زينب همه را پس زد. زينب ذره‌اي كوتاه نيامد. «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (فصلت/30) هركس هر كاري مي‌كند كه خلاف است، تصميم بگيرد كنار بگذارد. كسي كه نماز مي‌خواند، تصميم بگيرد اول وقت بخواند. آن كسي كه اول وقت مي‌خواند، تصميم بگيرد به جماعت بخواند. آن كسي كه جماعت مي‌خواند، تصميم بگيرد در مسجد بخواند. آن كسي كه درسش خوب است، قرآنش ضعيف است. تصميم بگيريم.

من از يك نفر يك شعار ياد گرفتم كه تحت تأثير اين شعار قرار گرفتم. شعار اين است، هركاري را بخواهيم بكنيم، راهش را پيدا مي‌كنيم. هر كاري را نخواهيم بكنيم، بهانه‌اش را پيدا مي‌كنيم. يك دختر مي‌تواند تصميم بگيرد. عزم يك دختر !

همين پرتقال فروشي كه تصميم گرفت جنس‌اش را بفروشد. بلندگو دست گرفته، كوچه به كوچه، خانه به خانه مي‌رود تا شب جنس‌اش را بفروشد. اگر ما همين‌كار را راجع به امر به معروف هم مي‌كرديم، خانم حجابت خوب نيست. آقا رانندگي شما خوب نيست. آقا رشوه حرام است. آقا ربا حرام است. يك كلمه بگوييم اين كار حرام است. از آب كه شل‌تر نيستيم. آب شل اگر مرتب بچكد، سنگ را سوراخ مي‌كند.

يك كسي ماه رمضان روزه مي‌خورد. حتي مريض و مسافر هستيد، روبروي مردم روزه نخوريد. اگر چهار نفر بگويند: اين حالش گرفته مي‌شود. يعني حال گناهكار را بگيريد. با اين قيافه در خيابان مي‌آيد نگاهش كنند. اگر هيچ مردي نگاه نكند، مي‌گويند: اِ پس ما براي چه كسي ماتيك زديم؟ هيچ‌كس به ما نگاه نمي‌كند. چهار نفر سرشان را كج كنند، اين عوض مي‌شود. تصميم نداريم. كجا تصميم گرفتيم كه نشده است. چون خدا مي‌گويد: اگر شما «جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنكبوت/69) شما تصميم بگيريد و تلاش كنيد، من راه‌هايي را نشان شما مي‌دهم.

اين دختر عاشق اسن پسر شده است، يا اين پسر عاشق اين دختر شده است. مي‌آيد مي‌گويد: ما مي‌خواهيم اين را بگيريم. حاج آقا يك استخاره كن. اولاً بعضي‌ها براي كار خدا استخاره مي‌كنند. استخاره براي كار خدا نيست. مثلاً استخاره كنيم كه دختر ما پسر مي‌زايد، يا دختر مي‌زايد؟ پسر و دختر كار خداست. استخاره كنيم فردا مسافر ما مي‌آيد يا نه؟ شما حق نداريد براي كارهاي خدا استخاره كنيد. استخاره براي كار خودت است. حق نداري براي كارهايي كه يقيناً بد است، استخاره كني. اگر كاري يقيناً بد است، بد است ديگر استخاره نمي‌خواهد. استخاره جا دارد. آقا پسر مي‌آيد استخاره مي‌كند بد مي‌آيد، مي‌گويد: حاج آقا راستش را بخواهي من دل بسته اين شدم. چه كنيم خوب بيايد؟ اين مي‌خواهد خدا را عوض كند. عزم خيلي مهم است. اين خاطره را براي شما بگويم.

4- خاطره‌اي از نماز نوجوان در اتوبوس

نوشتيم شيرين‌ترين نمازي كه بچه‌ها خوانديد براي ما بنويسيد. چند گوني نامه به ستاد نماز آمد و عده‌اي شروع به خواندن كردند و در نامه‌ها يك چيزهايي بود. يكي عزم يك دختر بود. نوشته بود شيرين ترين نماز من اين بود كه با پدر و مادر در اتوبوس مسافرت مي كرديم. نگاه كردم ديدم خورشيد غروب مي‌كند و من نماز نخواندم، به پدرم گفتم: من نماز نخواندم. گفت: خوب بايد مي‌خواندي. در بيابان نمي‌شود ماشين را نگه داريم. گفت: من مي‌روم به راننده مي‌گويم، پنج دقيقه نگه دار من نماز بخوانم. گفت: راننده به حرف دختر يازده ساله گوش نمي‌دهد. گفتم: تو بگو! گفت: به حرف من گوش نمي‌دهد. گفتم: به او پول بده.  بگو: اين پول را بگير و پنج دقيقه صبر كن. هركاري كرد، پدر گفت: نه نمي‌شود. چون دختر عزم داشت، پدر عزم نداشت. آخر پدر تشر زد. چشمت كور بايد بخواني. حالا كه نخواندي مي‌خواهي ماشين را نگه داري، مسافرها فحش مي‌دهند و عصباني مي‌شوند. آنوقت ديد اين پدر نمي‌تواند تصميم بگيرد، گفت: آقاجان! شما امروز دخالت نكن. بگذار من تصميم بگيرم. امروز عزم براي من! گفت: شما دخالت نكن. پدر گفت: باشد. ساك پدر را بيرون كشيد. شيشه آب را برداشت، زير صندلي‌هاي اتوبوس هم يك سطل بود. آستين ها را بالا زد، شروع به وضو گرفتن كرد. در قرآن يك آيه داريم. مي‌گويد: هركس براي خدا قيام كند، خدا مهر او را در دلها مي‌نشاند. اين دختر مي‌خواست براي خدا نماز بخواند. دوربين نبود، پول نبود، مأموريت نبود. نمره و اضافه‌كار نبود. شاگرد شوفر آمد گفت: خانم چه مي‌كني؟ گفت: يادم رفته نماز بخوانم، پدرم هم گفت: راننده نگه نمي‌دارد. من با همين شيشه در همين سطل وضو مي‌گيرم و نشسته نماز مي‌خوانم. سعي مي‌كنم آب به اتوبوس نريزد. شاگرد شوفر خوشش آمد. «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مريم/96) رفت به راننده گفت و راننده هم از داخل شيشه اين دختر را مي‌ديد. گفت: دختر عزيزم مي‌خواهي نماز بخواني؟ گفت: بله! گفت: به احترام تو نگه مي‌دارم. راننده كنار كشيد، دختر پياده شد، شروع به نماز خواندن كرد.

همه مسافران از اين حركت تكان خوردند. زن‌ها و مردهايي كه نماز نخوانده بودند، گفتند: اين را عزم مي‌گويند. «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (طه/115) اين عزم داشت و تصميم گرفت. يكي يكي پياده شدند. مي‌گفت: تا نمازم تمام شد، رويم را برگرداندم، ديدم 17 نفر پشت سر من دارند يكي يكي نماز مي‌خوانند. يعني يك دختر يازده ساله در بيابان امام 17 آدم بزرگ شد. يك دختر مي‌تواند در خانه امام شود. چنان اول وقت نماز بخوانيد، كه مادر هم بگويد: دختر من نماز اول وقت خواند، من هم نماز اول وقت مي‌خوانم.

5- نقش فرزند در دعوت مادر به نماز

باز يك دختر ديگر نزد مدير كل آموزش و پرورش خوزستان آمده بود. اين را مدير كل براي من مي‌گفت. گفت: دختري پيش من آمد يك كلمه‌اي گفت، خستگي من برطرف شد. گفتيم: چه گفت؟ گفت: مادر من نماز نمي‌خواند. من هم در مدرسه با نماز آشنا بودم. يك روز به مادرم گفتم: مادر جان! من دو دقيقه با شما حرف دارم. مادرم گفت: چه مي‌خواهي بگويي؟ گفتم: من را دوست داري؟ گفت: بله، دوست دارم، صبح تا شب دارم براي شما كار مي‌كنم. بابا را دوست داري؟ گفت: خدا را هم دوست داري؟ گفت: بله! خدا مرا آفريده است و شما را خدا به من داده است. گفت: اگر خدا را دوست داري، چطور با من حرف مي‌زني، با بابا حرف مي‌زني، چرا با خدا حرف نمي‌زني؟ آدمي كه كسي را دوست دارد، با او حرف مي‌زند. تو چطور مي‌گويي كه خدا را دوست دارم و با او حرف نمي‌زني؟ گفت: نه با خدا هم حرف مي‌زنم. گفتم: پس بلند شو وضو بگير و نماز بخوان. مي‌گفت: مادرم را بلند كردم، براي اولين بار وضو گرفت و نماز خواند. گفت: من دختر كوچكي بودم، اما امروز مادرم را نمازخوان كردم. اين عزم است.

يكبار حضرت امام(ره) در يكي از اعلاميه‌هايش نوشت: اگر خميني تنها هم بماند، يك قدم عقب‌نشيني نمي‌كند. اين جمله‌ي خيلي مهمي است. زينب كبري عزم داشت. «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» با هم بگوييد. «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا»

6- سقوط يزيد، با سخنراني آتشين حضرت زينب(سلام الله عليها)

يكي از كارهايي كه حضرت زيب عمل كرد، اين آيه بود. قرآن مي‌فرمايد: «وَ لِتَسْتَبينَ سَبيلُ الْمُجْرِمينَ» (انعام/55) يعني پيغمبر بايد افشاگري كند. راه مجرمين را بگويد، كه مردم قصه اين است. زينب كبري با سخنراني‌هايش افشاگري كرد.

يك خبرنگار عراقي لنگه كفشش را درآورد به بوش پرت كرد، نخورد. لنگه ديگر را پرت كرد. چند ثانيه بيشتر طول نكشيد. من شك دارم ده ثانيه شد يا نه؟ شايد ده ثانيه يك مردانگي كرد. تمام دنيا بارك الله گفتند. زينب كبري در كوفه و شام چند شبانه روز موشك پرتاب كرد. نه چند ثانيه! زينب كبري رژيم بني اميه را ساقط كرد. شاعر عزيز خوب گفته كه: كربلا در كربلا مي‌ماند، اگر زينب نبود! زينب افشاگري كرد. موشك پرت كرد، نه لنگه كفش!

زينب كبري دو لقب هم داشت، عقيله و بصيره. عقيله به معني خردمند و بصيره به معني با بصيرت است. بينش زينب كبري، جهان‌بيني‌اش، بحث را شب وفات حضرت زينب گوش مي‌دهيد، جهان‌بيني يعني نگاه زينب به او، مي‌گفت: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا» (اللهوف/ص160) هرچه مي‌بينم زيباست. من يك مثال مي‌زنم.

بچه سر سفره حلوا را دوست دارد. با انگشتانش چنگ مي‌زند، به صورتش هم مي‌مالد. ولي فلفل را دوست ندارد. فلفل و پياز را دور مي‌اندازد و گريه هم مي‌كند. بچه‌ها هستند كه حلوا را دوست دارند، فلفل را دوست ندارند. اما آنهايي كه بزرگ شدند، به همان مقداري كه مربا سر سفره زيباست، فلفل و ترشي هم زيباست. يعني براي مادر هردو زيباست. هم مربا، هم ترشي! براي بچه مربا شيرين است، ترشي زيبا نيست. يعني وقتي بزرگ شد، تلخي‌ها را هم شيرين مي‌بيند.

ديدن آيت الله مدني زماني كه ايشان تبعيد بود، در نور آباد اطراف شيراز رفتم. ديدم در اتاق تاريك نشسته است. گفتم: آيت الله مدني شما ناراحت نيستيد كه اينجا در يك اتاق تبعيد شديد؟ فرمود: لذت مي‌برم. گفتم: از چه لذت مي‌بردي؟ گفت: هر نفسي كه مي‌كشم يك قدم من به خدا نزديك مي‌شوم، يك قدم شاه از خدا دور مي‌شود. مردان خدا از فلفل هم لذت مي‌برند. از ترشي هم لذت مي‌برند.

به قدري ايمان زينب بزرگ بود، كه مي‌گفت: امام حسين چيزي نيست. در راه خدا شهيد شد. بالاي سر برادرش مي‌آيد، مي‌گويد: «ربنا تقبل منا هذا القليل من القربان» خدايا اين قرباني قابل تو نيست، از ما بپذير. الله اكبر! اين خيلي است. اين چيزي در راه خدا نيست. خيلي آدم بايد بزرگ باشد. اگر آدم به دو هزار ميليارد، يك ذره پول گفت، پيداست خيلي پول دارد. مي‌گويد: امام حسين قليل است، چيزي نيست. تازه مي‌گويد: «تقبل منا» اگر كار قبول نباشد مهم نيست. خيلي كار نداشته باشيم كه چه كرديم. قبول شد يا نشد؟

از بهترين پيغمبران ما حضرت ابراهيم است. چون موسي نسل اوست. عيسي نسل ابراهيم است. پيغمبر نسل اوست. اهلبيت و امام زمان ما، همه نسل ابراهيم هستند. ابراهيم در مسجدالحرام مكه دارد خانه‌ي كعبه را مي‌سازد. وقتي كعبه را ساخت، گفت: «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا» (بقره/127) يعني اگر قبول كني، اين عملگي هم عبادت است. اگر قبول نكني، ابراهيم اگر كعبه را هم بسازد، اگر خدا قبول نكند، به درد نمي‌خورد.

مهم نيست كه شما در آشپزخانه چه مي‌پزي. مهم اين است كه مهمان مي‌خورد يا نمي‌خورد؟ ممكن است بهترين و گران‌ترين غذاها را بپزي، مهمان نخورد. ممكن است ساده بپزي، بخورد. ببينيم خدا قبول كرد يا نه؟ من فوق ليسانس هستم. من دكتر هستم، من آيت الله هستم. نزد خدا هم قبول شد يا نشد؟ من يك ختم قرآن خواندم، حالا قرآن را ختم كردي، يك آيه‌اش را فهميدي؟ فهميدي، عمل كردي؟ عمل كردي، اخلاص داشتي؟ اخلاص داشتي بعد از عبادت گناهي نكردي كه آن عبادت از بين برود؟ اين مهم است.

7- نقش حضرت زينب در تعليم و تربيت زنان مدينه

زينب كبري يك حق علمي هم بر گردن ما دارد، چون وقتي امام حسين را كشتند، سكوت و خفقان و وحشت همه‌جا را فرا گرفته بود و هچكس جرأت نمي‌كرد با امام زين العابدين تماس بگيرد. پدرش امام حسين را كشتند، ديگر حسابي مي‌ترسيدند. زينب كبري در خانه بود. اطلاعات امام سجاد و علوم را مي‌گرفت، مي‌آمد براي مردم مي‌گفت. يعني واسطه‌ي علمي بين مردم و امام زين‌العابدين، زينب كبري بود. تفسير قرآن براي زن‌ها داشت. سخنراني كه كرد، در سخنراني‌اش چه آيه‌هايي داشت. «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا» (روم/10) اي يزيد! عاقبت جنايت‌كاران كفر است. چون تو جنايتكار هستي، كافر از دنيا مي‌روي. «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي‏ لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ» (آل‌عمران/178) فكر نكنند جنايتكاران خير هستند. جنايتكاران به جهنم مي‌روند متوجه نيستند. «فَبِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلا» (كافي/ج8/ص52) شما ظالم هستيد، خدا جايگزين سختي را براي شما در نظر گرفته است. «اني لاستصغرك» يزيد تو خيلي نزد من پست هستي. «اللَّهُ أَكْبَر»! خيلي كوچك و پست هستي. زن نبود. زشت است كه كلمه ي شير را بگويم. شير زن بود، دريا دل بود. يك زن داغ ديده و اسير شده آمد در شام كودتاي فرهنگي كرد. با سخنراني‌هايش كودتا كرد. اين دختر فاطمه‌ي زهرايي است كه با سخنراني‌اش در مسجد رژيم را هوا كرد. گفت: فدك حق من است. چون فدك را حضرت به زهرا سپرد، چون زهرا نان خالي مي‌خورد. گفت: هرچه سرمايه داشته باشد، چون خودش نمي‌خورد و به فقرا مي‌دهد. به ديگران بدهيم صرف عياشي خودشان مي‌كنند. پول در اختيار كسي باشد كه زاهد باشد. به ما هم گفتند: مرجع تقليدت بايد كسي باشد كه هوا و هوس نداشته باشد و اهل تجملات و دنيا پرست نباشد. آنوت آدم وقتي مي‌داند كه اين اهل تجملات نيست، دنيا پرست است، من سهم امام  را به او مي‌دهم. چرا؟ براي اينكه مي‌دانم خرج خودش نمي‌كند. فدك را به زهرا داد، كسي نگويد: راستي پيغمبر چرا فدك را به زهرا داد؟ فدك خيلي بزرگ بود. درآمد سنگيني داشت. چطور اين درآمد سنگين را به زهرا داد؟ نورچشم بازي كرد. «نَعُوذُ بِاللَّه» نه! زهرا نان خودش را نمي‌خورد، به فقير مي‌داد. «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعام‏» (انسان/8) در قرآن آياتي است كه اينها چقدر ساده زندگي مي‌كردند، بايد پول را دست كسي داد كه آدم مطمئن باشد خودش خرج نمي‌كند. آمد به خليفه گفت: حق مرا بدهيد. گفتند: پيغمبر گفته: ما ارث براي كسي نمي‌گذاريم. همه اموال براي مردم است. ما براي بچه‌هايمان ارث نمي‌گذاريم. حضرت زهرا در سخنراني كه كرد، فرمود: «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُد» (نمل/16) حضرت سليمان از حضرت داود ارث برد. چون سليمان فرزند حضرت داود بود. «وَ وَرِثَ» يعني ارث برد. با اين آيه چه مي‌كنيد؟

از همه گذشته يك نفر مي‌گفت: مادرم مي‌گويد: چقدر چاق هستي. مادر زنم مي‌گويد: چقدر لاغر هستي. بالاخره قسم حضرت عباس را قبول كنم يا دم خروس؟ شما دو نفر هستيد ضد هم حرف مي‌زنيد. يكي مي‌گويد: «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّه‏» (بحارالانوار/ج22/ص473)، «كفانا كتاب الله» فقط قرآن! مي‌گوييم: خوب اگر قرآن است، «بِسْمِ اللَّهِ‏» فقط قرآن! اگر فقط قرآن است، قرآن مي‌گويد: ارث هست، پس چرا تو مي‌گويي: پيغمبر گفته ارث نيست. اين حديث است. شما كه مي‌گوييد حديث را نگوييد. اگر فقط قرآن است چرا مي‌گوييد… دست خالي است. 

امام جماعت مسجدالحرام مي‌گفت: اينكه شيعه‌هاي دروغگو مي‌گويند: «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏» (شوري/23) يعني مزد رسالت من مودت قربي است. يعني اهلبيت را دوست داشته باشيد. امام حسن آن زمان متولد نشده بود. امام حسين آن زمان متولد نشده بود. اين شيعه‌هاي دروغگو مي‌گويند: «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏» اين شيعه‌هاي دروغگو مي‌گويند: مزد رسالت…

پيشنماز مسجد الحرام مي‌گفت: اين شيعه‌هاي دروغگو مي‌گويند: مزد رسالت علاقه به اهلبيت است. اهلبيت امام حسن و امام حسين است. آن زمان هنوز متولد نشدند كه آيه نازل شده است. علامه اميني(ره) خيلي قشنگ ثابت كرده كه متولد شدند. يك سؤال علمي مي‌كنيم. مگر قانون صادر مي‌شود بايد طرف وجود داشته باشد؟ مي‌گوييم: آقا به سيد احترام بگذاريد، مي‌گويد: الآن كه سيد نيست. نباشد! قانون، قانون است ولو فعلاً در مجلس سيد نباشد. احترام استاد لازم است، ولو فعلاً در اتاق استاد نباشد.  آقا شكر كيلويي پنج ريال ماليات دارد. ولو فعلاً شكري وجود نداشته باشد. قبل از غذا دستانتان را بشوييد. ولو غذا نباشد. اصلاً وقتي مي‌گوييم: حي علي الصلاة كه نماز نيست. وقتي مؤذنين سعودي مي‌گويند: «حي علي الصلاة» مگر صلاة است؟ هنوز صلاة نيست، بعداً مي‌خواهد صلاة تشكيل شود. ولي هنوز تشكيل نشده است. ولي شما مي‌گويي: «حيَّ» بشتاب.  يعني قانون كه لازم نيست، همان لحظه‌ي صدورش موضوع هم باشد. احترام استاد باشد ولو در اين دقيقه استاد در سالن نيست. احترام سيد، شكر كيلويي پنج ريال ماليات دارد، ولو فعلاً شكري وجود نداشته باشد. قرآن گفته: زكات بدهيد. ولو ممكن است بگوييد: آقا الآن بهار است، هنوز گندم‌ها نرسيده است.

ببينيد چقدر پيشنماز مسجدالحرام بي‌سواد است. تمام آياتي كه مي‌گويد: زكات بدهيد، لازم نيست همان لحظه‌اي كه آيه‌ي زكات آمد، همان لحظه هم گندم‌ها رسيده باشد. گندم‌ها نرسيده، خرما نرسيده، كشمش‌ها نرسيده، قانون وقتي صادر مي‌شود لازم نيست مصداقش همان الآن باشد. ما مي‌گوييم: حي علي الصلاة، ولي الآن نمازي نيست، بعداً مي‌خواهيم نماز را تشكيل بدهيم. مثل اينكه خدا نظر را از افرادي برگردانده، مثل اينكه تمام مشكلاتشان با اسرائيل حل شده، مشكلاتشان با آمريكا حل شده، مشكلمان اين است كه امام حسن را حذف كنيم. امام حسين را از تاريخ را حذف كنيم. بگوييم: «مودة في القربي» امام حسن و امام حسين است. يعني هدف وهابيت حذف امام حسن و امام حسين است. ولي حذف آمريكا و اسرائيل نيست. اين سيماي وهابيت است.

خدايا به آبروي همه آبرومندان درگاهت، هرچه به عمر ما اضافه مي‌كني، به ايمان و عقل و علم و عمل و اخلاص و عمق و بركت ما بيفزا. به آبروي خوبان تاريخ ما را از بندگان صالح خودت قرار بده. شر دشمنان به خودشان برگردان. نسل ما را تا آخر تاريخ از بهترين مؤمنين و مؤمنات قرار بده. توطئه‌ها عليه اسلام و مسلمين خنثي و توطئه‌‌گران نا اهل را نابود كن. روح انبياء و اوصياء، روح مراجع تقليد و شهدا و پدران و مادران و كساني كه گردن ما حق دارند، روحشان را از ما راضي و ما را پاسدار خون‌ها و خدماتشان قرار بده.      ‌                            

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

«سؤالات مسابقه»

1- آيه 30 سوره فصلت كدام ويژگي مؤمنان را توصيف مي‌كند؟

1) عبادت و بندگي

2) استقامت در راه خدا

3) زهد و دوري از دنيا

2- آيه 115 سوره طه، دليل خروج حضرت آدم از بهشت را چه مي داند؟

1) فريب شيطان

 2) نافرماني خدا

3) نداشتن عزم

3- براساس آيه 96 سوره مريم، نتيجه دنيوي اقدام براي خدا چيست؟

1) وسعت رزق

2) محبت مردم

3) دوري از بلاها

4- در نگاه حضرت زينب سلام الله عليها، ماجراي كربلا چگونه بود؟

1) تلخ و زشت

2) زيبا و ماندگار

3) فتنه‌اي ناخواسته

5- براساس قرآن، اصرار به گناه به كجا مي‌انجامد؟

1) كفر و بي‌ديني

2) فسق و عصيانگري

3) نفاق و دورويي

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3565

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.