خداحافظي با ماه رمضان

1- آغاز دعا با تجليل از خدا
2- آغاز به كار نيك، نه انتظار كار نيك
3- شيوه شكر نعمت، از سوي خدا
4- ماه رمضان، ماه توبه از گناهان
5- انواع پاداش‌هاي الهي در آخرت
6- خداحافظي امام سجاد با ماه رمضان
7- عشق به مناجات با خدا

موضوع: خداحافظي با ماه رمضان

تاريخ پخش:  16/05/92

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بحث امشب راجع به خداحافظي امام زين‌العابدين با ماه رمضان است. دو هزار و چند صد نفر دانشجو، معتكف بودند سه روز آخر ماه رمضان در مسجد گوهرشاد. چند دقيقه‌اي رفتيم با آنها حرف بزنيم، دنبال دعا مي‌گشتم ديدم خوشبختانه دعا تكثير شده و آنجا پخش شده است. من فكر كردم اين دعا را امشب، در اين نيم ساعتي كه مي‌خواهم صحبت كنم، خداحافظي امام زين‌العابدين را بگوييم، كه مفصل است يعني اين ورق‌هاي بزرگ چهار صفحه است. خواسته باشم بخوانم، معنا كنم دو سه ساعت طول مي‌كشد، من همينطور هر چند سطري يك جمله. يعني قسمت‌هايي از اين را مي‌گويم كه بتوانم نيم ساعت يك نگاهي به اين دعا كنم.

1- آغاز دعا با تجليل از خدا

اول هر دعا تعريف از خداست. اين خودش از آداب دعاست كه اگر مي‌خواهيد دعا كنيد، اول از خدا تجليل كنيد و لذا دعاي كميل اولش چنين است، «يا نورُ يا قدوس، يا اول الآخرين، يا آخر الآخرين» دعاي ماه رمضان، «يا عليُ يا عظيم، يا غفور يا رحيم» دعاي ماه رجب، «يا من ارجوه لكل خير و آمن سخطه» اصلاً همه‌ي دعاها، رسم دعا اين است كه اول از خدا تجليل كنيم. امام زين‌العابدين مفصل تجليل كرده، سه چهار جمله‌اش را مي‌گويم.

1- «وَ يَا مَنْ لَا يَنْدَمُ عَلَى الْعَطَاء» (صحيفه/ص192) اي خدايي كه وقتي چيزي مي‌دهي پشيمان نمي‌شوي. يعني چه؟ يعني شما هم اگر چيزي داديد، پشيمان نشويد. حيف نان كه به تو دادم. كاش به تو وام نداده بودم، كاش كمكت نكرده بودم. اگر كمكي كرديد، بعد از كمك نق نزنيد. از صفات خدا اين است كه چيزي كه مي‌بخشد پشيمان نمي‌شود. البته اين عقيده‌ي درست ما است ولي يهودي‌ها عقيده‌شان اينطور نيست. در تورات آمده كه خدا از آسمان پايين آمد و با يعقوب كشتي گرفت، بعد خدا پشيمان شد و گفت: كاش آدم را خلق نمي‌كردم. خداي آن‌ها پشيمان شده است. ولي اين خداي تورات است. تورات تحريف شده، اسلام ناب اين است كه خدا در كارهايش پشيمان نمي‌شود.

2- آغاز به كار نيك، نه انتظار كار نيك

«مِنَّتُكَ ابْتِدَاءٌ» يعني وقتي يك كاري مي‌كني، تو شروع مي‌كني، نمي‌گويي: او ديدن من بيايد، تا من ديدنش بروم. او به من سلام كند، تا من به او سلام كنم. منتظر خدمت او نيستي. او براي من چه آورده من برايش ببرم. او كي با من خداحافظي كرده كه حالا از مكه آمده من ديدنش بروم؟ او براي دختر من چه آورد؟ او براي نوه‌ي من زاييده، چه آورد؟ ما كه يك كاري مي‌كنيم، مي‌گوييم: او چه كرد؟ اگر او كاري كرد، خوب. ولي اگر او كاري نكرده نه. ابتداء كنيم. در همين سلام كردن، داريم رئيس بخيل‌ها كسي است كه در سلام كردن بخل كند. مي‌گوييم: سلام كن. مي‌گويد: نه! او بايد به من سلام كند. مادر شوهر هستم و او عروس است. خدا كه بخواهد خير برساند خودش شروع مي‌كند. «مِنَّتُكَ ابْتِدَاءٌ»

«وَ عَفْوُكَ تَفَضُّل‏» خدايا تو عفوت تفضل است. روي فضلت افراد را عفو مي‌كني. «عُقُوبَتُكَ عَدْل‏» اگر هم كسي را عقوبت كني، باز هم عادل هستي. عقوبت تو روي كينه نيست. عقده نيست، كينه نيست، انتقام نيست. روي عدالت است.

«إِنْ أَعْطَيْتَ لَمْ تَشُبْ عَطَاءَكَ بِمَنٍّ» لطف كه مي‌كني، منت نمي‌گذاري. «تَشْكُرُ مَنْ شَكَرَكَ» هركس تشكر كند، تو هم از او تشكر مي‌كني. خيلي است. الآن به شما بگويند: اگر شما تلفن كني، خود مقام معظم رهبري گوشي را برمي‌دارد. راست مي‌گويي؟ خودش برمي‌دارد. بده يك زنگ بزنم، بده بده! همان‌جا كنار خيابان هم باشي، مي‌گويي: خودش گوشي را برمي‌دارد. خدا مي‌گويد: خودم گوشي را برمي‌دارم. «فَاذْكُرُوني‏ أَذْكُرْكُم وَ اشْكُرُوا لي‏ وَ لا تَكْفُرُون‏‏» (بقره/152) «فَاذْكُرُوني‏ أَذْكُرْكُم‏» ياد من باشي، خودم ياد شما مي‌كنم. حالا ياد ما از خدا، چيزي گير خدا نمي‌آيد، ما ياد خدا باشيم و نباشيم چيزي گير خدا نمي‌آيد. خدا ما را ياد كند خيلي چيز گير ما مي‌آيد.

3- شيوه شكر نعمت، از سوي خدا

«وَ تُكَافِئُ مَنْ حَمِدَكَ، وَ أَنْتَ عَلَّمْتَهُ حَمْدَكَ» اصلاً «الْحَمْدُ لِلَّه‏» را هم تو ياد ما دادي. واقعاً اگر انبياء نبودند، تعليم خدا نبود ما چگونه شكر مي‌كرديم؟ قصه همان مي‌شد كه آن چوپان به خدا مي‌گفت: خدايا كجا هستي چادر سرت كنم. موهايت را شانه كنم. قصه‌ي آن چوپان را كه داريد. اگر دست ما باشد چه مي‌گوييم. چرت و پرت مي‌گوييم. در دنياي خيال، الآن اگر به مردم چين بگويند: عكس ابالفضل را بكشد، ابالفضل را شبيه مغول‌ها مي‌كشد. چون چيني‌ها هرچه ديدند از آن نژاد ديدند. و لذا ابالفضل ما را هم با آن قيافه مي‌كشد. هركسي به خيال خودش!

يكوقت عكس امام حسين و ابالفضل را هيأت‌ها كنار خيابان مي‌زدند، ما ديديم اوه اوه! سي و چهار رقم ابالفضل پيدا شد. هر ابالفضل يك طور. يك ابالفضل مثلاً 24 كيلو، يك ابالفضل 180 كيلو! چون اين ابالفضل قاطي شده بود با خيالات نقاش و طراح. خدايا تو اگر ياد ما ندهي ما چطور شكر كنيم، نمي‌دانيم چطور شكر كنيم.

«وَ أَنْتَ عَلَّمْتَهُ حَمْدَكَ» تو حمد را به ما ياد دادي. چند سطر جا مي‌گذارم. «وَ تَلَقَّيْتَ مَنْ عَصَاكَ بِالْحِلْمِ» هركس هم معصيت مي‌كند، صبر مي‌كني، عجله نمي‌كني. مي‌گويي: تا ساعت‌ها ننويسند. شايد در چند ساعت بعد پشيمان شود. انسان گناه كه مي‌كند، تا مدتي خدا دستور مي‌دهد ثبت نكنيد. شايد توبه كرد.

«وَ أَمْهَلْتَ مَنْ قَصَدَ لِنَفْسِهِ بِالظُّلْمِ، تَسْتَنْظِرُهُمْ بِأَنَاتِكَ إِلَى الْإِنَابَةِ» خلافكارها را مهلت دهيد شايد توبه كنند، يك مشهدي آمدند، مكه‌اي رفتند، سحري، شبي، اشكي، عذرخواهي، پنج، شش سطر جا مي‌گذاريم.

4- ماه رمضان، ماه توبه از گناهان

«أَنْتَ الَّذِي فَتَحْتَ لِعِبَادِكَ بَاباً إِلَى عَفْوِكَ» خدايا تو يك دري را باز كردي، «وَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَة» فرمودي: اين در، در توبه است. «بِسْمِ اللَّهِ‏»! بعد هم فرمودي: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً» (تحريم/8)، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» اي مؤمنين، توبه كنيد. توبه‌ي خالص، دري باز كرديم به نام در بخشش. حالا اينها را امام زين‌العابدين مي‌گويد، كه بعد با ماه رمضان خداحافظي كند. دري باز كردي به نام در بخشش بعد هم فرمودي: «عَسى‏ رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ» اميد است خدا لغزش‌هاي شما را ببخشد.

دستور توبه دادي، حالا اگر كسي توبه نكرد، ماه رمضان دارد درش بسته مي‌شود. و باز هم بخشيده نشديم. حديث داريم اگر ماه رمضان تمام شد كسي بخشيده نشد، اين علامت بدبختي او است. يك دعا كنم. خدايا به آبروي امام رضا، به آبروي خود پيغمبر و شهيد اين ماه و مولود اين ماه و امامان معصوم ما، به آبروي همه‌ي كساني كه دوستشان داري، ما را از بدبختان اين ماه قرار نده. علامت بدبخت اين است كه ماه رمضان تمام شود و انسان بخشيده نشود.

«فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ ذَلِكَ» يعني اگر كسي وارد اين در نشود، عذرش چيه؟ خدايا چقدر خوش معامله هستي. «وَ أَنْتَ الَّذِي زِدْتَ فِي السَّوْمِ عَلَى نَفْسِكَ لِعِبَادِكَ، تُرِيدُ رِبْحَهُمْ» (صحيفه/ص92) تو چون مي‌خواهي، ربح و سود بدهي، عجب معامله‌اي مي‌كني، گفتي هركس يك كار خير كند، «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا» (انعام/160) هركس كار خوب بكند، ده تا پايش مي‌نويسيم. چرا؟ مثل يك آدمي كه به بچه‌اش مي‌گويد: اين شكلات را به من بده، 20 هزار تومان به تو مي‌دهم. پيداست كه پدر مي‌خواهد به بچه‌اش پول بدهد. وگرنه يك شكلات كه نمي‌ارزد. تازه «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ» حسنات ما از كجاست؟ مثلاً نماز شب خواندي؟ آبي كه وضو گرفتي از كه بود؟ حافظه‌ات از كه بود؟ امام فرمود: من اين را از يكي از علما شنيدم. آيت الله صدر، گفت: اگر گوينده‌اش امام نبود، من قبول نمي‌كردم. ديگر چون امام گفت، قبول كردم. يكبار امام به ايشان گفته بود: يكبار خدا حافظه را از من گرفت. يك ربع ساعت يادم رفت اسم من روح الله است. شما كه حمد سوره يادت مي‌رود، از ذهنت پاك مي‌شود، اصلاً نمي‌داني اسم خودش را آدم يادش مي‌رود. اسم بچه‌هايش را يادش مي‌رود. يك چيزي در ذهنش است، سر زبانش است، يادش مي‌رود.

انسان در روحش اسمش را حفظ است، «يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه‏» (انفال/24) اسمش را يادش مي‌رود. خدايا «تُرِيدُ رِبْحَهُم‏» اراده كردي به مردم سود برساني، و لذا گفته: يكي بده، ده تا بگير. البته يكي بده، ده تا بگير به قيمت تعاوني است. بازار آزادش يكي به هفتصد تا است. در قرآن يك آيه داريم: «مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِل‏» (بقره/261) مثل كساني كه كار خير كنند مثل كسي است كه يك دانه را بكاري، هفت تا خوشه بيرون بيايد. «في‏ كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ» يك دانه مي‌كاري، هفت خوشه مي‌شود، از هر خوشه‌اي صد تا، هفتصد تا مي‌شود. حالا هفتصد تا بس است؟ مي‌گويد: نه، باز هم بيشتر. «وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ» (بقره/261) از هفتصد تا هم بيشتر است. بگذاريد نرخ‌هاي قرآن را بگويم.

5- انواع پاداش‌هاي الهي در آخرت

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏». يك آيه داريم دو برابر، «ضِعف» دو برابر. يك آيه داريم «اَضعاف» چند برابر، يك آيه داريم «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» ده برابر، يك آيه داريم «كَمَثَلِ حَبَّةٍ» هفتصد برابر، يكجا داريم كه مي‌گويد: نپرس! نه تو، هيچ‌كس روي كره‌ي زمين نمي‌داند چند برابر. يعني عددش، عددش را… «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُن‏‏» (سجده/17)، «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ» يعني احدي خبر ندارد، چند برابر. و آن براي كساني است كه خودشان را از رختخواب بيرون بكشند، براي اينكه نماز شب بخوانند.

در قرآن گفتي: به ما قرض بده. « مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثيرَة» (بقره/245) اين قرض الحسنه يعني چه؟ اين حسنه يعني چه؟ قرض الحسنه، حسنه يعني چه؟ قرض الحسنه يعني زود قرضش بده. سي بار نگو برش گردان. بي‌منت باشد. زود باشد. قرض قابل اينكه مشكلش را حل كند باشد. بي‌منت باشد. اين را قرض الحسنه مي‌گويند. براي كار صحيح باشد. براي آدم مضطر باشد. كار صحيح، آدم مضطر، قرض دادن بدون منت، اينها همه قرض را حسنه مي‌كند، وگرنه قرض حسنه نيست. چون خيلي‌ها قرض مي‌دهند، اما لفتش مي‌دهند، با منت. قرضي كه مي‌دهند مشكل را حل نمي‌كند، قرض مي‌دهند براي كارهاي غلط.  

قرآن مي‌گويد: خدايا تو يك خدايي هستي كه من وقتي شكر مي‌كنم، «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ» (ابراهيم/7) زياد مي‌شود. نه اينكه پولت زياد شود. آخر شاعر معنا كرده: شكر نعمت، نعمتت افزون كند. خدا نمي‌گويد اگر صد تومان دادي و گفتي: «الْحَمْدُ لِلَّه‏»، دويست تومان مي‌شود. «لَأَزيدَنَّكُمْ» نه «اَزيدَّن نِعمَتَكُم» يعني انساني كه خدايي شد، بزرگ مي‌شود. ممكن است پولش زياد نشود. اما انسان شاكر انسان بزرگي است. انسان بدون شكر انسان كوچكي است. انسان با خدا، انسان… مثل بچه، بچه دستش را در دست بابا گذاشت، زورش بيشتر نمي‌شود، خودش بزرگ مي‌شود يعني با پدرش با هم حساب مي‌شوند. يك بچه تنهايي برود ممكن است راهش ندهند، اما اگر دستش در دست پدرش باشد ممكن است راهش بدهند. وزن بچه بيشتر نشده كه بچه دستش در دست پدرش نباشد، بيست كيلو است. دستش در دست پدرش باشد مي‌شود سي كيلو. «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ» نه «لِاَزيدَّنَ نعمتكم» كه شاعر گفته: شكر نعمت، نعمتت افزون كند. خودت بزرگ مي‌شوي.

دعا را مستجاب مي‌كني. گفته: «وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ» (غافر/60) دعا را مستجاب مي‌كني. كسي شكر كند بزرگش مي‌كني.

بعد مي‌گويد: «فَلَكَ الْحَمْدُ مَا وُجِدَ فِي حَمْدِكَ مَذْهَبٌ» (صحيفه/ص192) يعني با هر مذهبي «الْحَمْدُ لِلَّه‏»! من نمي‌دانم چطور. با هر راهي «الْحَمْدُ لِلَّه‏»! « وَ مَا بَقِيَ لِلْحَمْدِ لَفْظٌ» با هر لفظي كه قابل هستي «الْحَمْدُ لِلَّه‏»! با هر مرامي كه مي‌شود ستايشت كرد، «الْحَمْدُ لِلَّه‏»! هفت، هشت سطر را جا مي‌گذاريم. مي‌گويد: خدايا، از نعمت‌هايي كه دادي شهر رمضان است. كم كم وارد خداحافظي با ماه رمضان مي‌شود. مي‌فرمايد: «مِنْ صَفَايَا تِلْكَ الْوَظَائِفِ، وَ خَصَائِصِ تِلْكَ الْفُرُوضِ شَهْرَ رَمَضَانَ» از نعمت‌هاي ويژه ماه رمضان است. بعد مي‌فرمايد: «فَصُمْنَا بِأَمْرِكَ نَهَارَهُ» به امر تو روزها، روزه گرفتيم. «وَ قُمْنَا بِعَوْنِكَ لَيْلَهُ» به قدرت تو شب‌ها بي‌خوابي كشيديم. بعد مي‌فرمايد: بالاترين ربح را به ما دادي. حالا مي‌خواهيم خداحافظي كنيم. «فَنَحْنُ مُوَدِّعُوهُ» ما داريم با ماه رمضان وداع مي‌كنيم، «مُوَدِّع» يعني وداع، خداحافظي مي‌كنيم. چطوري؟ «أَوْحَشَنَا انْصِرَافُهُ» ماه رمضان دارد مي‌رود به وحشت افتادم. انصراف، يعني همينطور كه ماه رمضان دارد تمام مي‌شود امام زين‌العابدين مي‌گويد: به وحشت افتادم. دارد تمام مي‌شود، «أَوْحَشَنَا انْصِرَافُهُ».

6- خداحافظي امام سجاد با ماه رمضان

«فَنَحْنُ قَائِلُونَ» ما مي‌گوييم: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا شَهْرَ اللَّهِ» خداحافظ اي ماه خدا. عرب‌ها دو سلام دارند. سلام ورود كه وقتي وارد مي‌شوند مي‌گويند: سلام عليكم. يك سلام خداحافظي، سلام خروج. و لذا آخر سخنراني‌ها مي‌گويند: «والسَّلَامُ عَلَيْكُم وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه» اين سلام، سلام خداحافظي است. يعني دارد صحبت‌هايم، سخنراني‌هايم تمام مي‌شود. اين «السلام عليك» يعني خداحافظ! «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا شَهْرَ اللَّهِ» خداحافظ اي ماه بزرگ خدا.

ميليون‌ها آدم روي كره‌ي زمين پارسال بودند، امسال نيستند. عزيزان ما در آذربايجان شرقي، زلزله، پارسال بودند، امسال نيستند. ما سال ديگر نيستيم. خداحافظ اي ماه بزرگ. «وَ يَا عِيدَ أَوْلِيَائِهِ» اي عيد، ماه رمضان عيد اولياي خداست. خداحافظ اي عيد اولياي خدا، «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَكْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ» خداحافظ اي بهترين زمان‌هاي همدم. «وَ يَا خَيْرَ شَهْرٍ فِي الْأَيَّامِ وَ السَّاعَاتِ» خداحافظ اي بهترين ساعت‌ها، بهترين روزها، «السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ شَهْرٍ قَرُبَتْ فِيهِ الْآمَالُ» خداحافظ اي ماهي  كه، چقدر آرزوها داشتيم، چقدر دعاها در اين ماه داشتيم. «وَ نُشِرَتْ فِيهِ الْأَعْمَالُ» چه كارهاي زيادي در اين ماه شد. چقدر دعا خوانديم، اشك ريختيم. افطاري‌ها داده شد. خداحافظ اي ماهي كه «وَ نُشِرَتْ فِيهِ الْأَعْمَالُ» كارهاي خوب نشر پيدا كرد. مسجدها پر شد. «السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ أَلِيفٍ آنَسَ مُقْبِلًا فَسَرَّ» خداحافظ اي ماهي كه مأنوس، اي رفيقي كه من منتظرت بودم. قبل از ماه رمضان، «وَ أَوْحَشَ مُنْقَضِياً» هنوز نرفته به وحشت افتادم.

«السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ مُجَاوِرٍ رَقَّتْ فِيهِ الْقُلُوبُ» خداحافظ اي رفيقي كه در تو دلم لرزيد. چشمم تر شد. امروز ساعت‌هاي آخر، اين سه روز آخر كه معتكف شدند، دو هزار و چند صد تا جوان چطور گريه مي‌كردند. همه هم دانشجو هستند، يك غير دانشجو ندارند. دو، سه هزار تا جوان، اين رقمي گريه. گريه آنها حال ما را منقلب كرد. «السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ مُجَاوِرٍ رَقَّتْ فِيهِ الْقُلُوبُ» اي ماهي كه دلها در تو نرم شد.

«السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ نَاصِرٍ أَعَانَ عَلَى الشَّيْطَانِ» كمك‌مان كردي، كه با شيطان مخالفت كنيم. ديديم نخورديم. گرسنه بوديم نخورديم. تشنه بوديم آب نخورديم. جلوي نفسمان را گرفتيم. در طول سال هرچه ميل داريم انجام مي‌دهيم، اما در اين يك ماه. و لذا عيد فطر هم به همين خاطر عيد فطر است. چون ما چهار رقم عيد داريم، حالا چه فردا عيد باشد، چه پس فردا مهم نيست.

يك عيد طبيعي داريم مثل عيد نوروز، درختان سبز مي‌شوند، هوا معتدل مي‌شود، ميش‌ها مي‌زايند. خوب اين يك عيد طبيعت است. يك عيد تشريفاتي داريم. مثل اين كه ما براي سالگرد بچه‌هايمان عيد مي‌گيريم. يك شيريني مي‌خريم و شمعي روشن مي‌كنيم و فوت مي‌كنيم و دود مي‌كنيم. اين هم عيد تشريفاتي، يك عيد داريم كه يك كاري را شروع مي‌كنيم. افتتاح است، راه آهن، افتتاح درمانگاه، كلنگ زدن فلان‌جا آغاز يك كار است. يك عيد داريم پايان يك كار است. يعني روزي كه از دانشگاه فارغ‌التحصيل مي‌شود. پس چهار تا عيد داريم. عيد طبيعت، عيد تشريفات، عيد آغاز به كار خوب، عيد رسيدن به كار خوب، بهترين عيدها كدام است؟ رسيدن به كار خوب است.

روزي كه بچه مدرسه مي‌رود، آغاز تحصيلش است، عيد نيست. روزي كه گواهي‌نامه مي‌گيرد روز عيدش است، چون فارغ التحصيل مي‌شود. در قرآن چند آيه داريم مي‌گويد: «يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ» (نحل/86) «يُتِمُّ» يعني در آينده خدا نعمتش را تمام خواهد كرد. قبله را عوض كرديم، خدا مي‌خواهد در آينده نعمتش را بر شما تمام كند. «يُتِمُّ»، «يُتِمُّ» چند تا «يُتِمُّ» هست. يعني در آينده نعمتم را تمام خواهم كرد. اما در غدير خم نمي‌گويد: «يُتِمُّ». مي‌گويد: «اَتمَمتُ». آن قولي كه دادم «يُتِمُّ»، «يُتِمُّ» ديگر «اَتمَمتُ» يعني نتيجه‌ي آخر اين است كه پشت فرمان اسلام رهبري مثل اميرالمؤمنين بنشيند. يكبار ديگر بگويم، يك خرده لطيف است.

در قرآن چند جا«يُتِمُّ» داريم. يكجا مي‌گويد: «اَتمَمتُ» مي‌گويد: اين كار را كردم «يُتِمُّ»، در آينده مي‌خواهم اين كار را تمام كنم. «يُتِمُّ» مي‌خواهم در آينده اين كار را تمام كنم. «يُتِمُّ» در آينده، چند«يُتِمُّ» در جا هست. اما در غدير خم كه اميرالمؤمنين منصوب شد، نمي‌گويد: «يُتِمُّ»، مي‌گويد: «اَتمَمتُ». يعني آن وعده‌هايي كه دادم مي‌خواهم تمام كنم، تمام شد. يعني آن ختم آخر است. اصل اين است كه يك ولي مثل اميرالمؤمنين پشت فرمان اسلام بنشيند.

«السَّلَامُ عَلَيْكَ مَا أَكْثَرَ عُتَقَاءَ اللَّهِ فِيكَ» (صحيفه/ص198) خداحافظ اي ماه رمضان، چقدر در تو خدا افراد را بخشيد. «السَّلَامُ عَلَيْكَ مَا كَانَ أَمْحَاكَ لِلذُّنُوبِ، وَ أَسْتَرَكَ لِأَنْوَاعِ الْعُيُوبِ» خداحافظ اي ماهي كه چقدر خدا به خاطر شرف تو، گناهان را محو كرد. «السَّلَامُ عَلَيْكَ كَمَا وَفَدْتَ عَلَيْنَا بِالْبَرَكَاتِ» خداحافظ اي ماهي كه براي ما بركات آوردي.

7- عشق به مناجات با خدا

«السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ مَطْلُوبٍ قَبْلَ وَقْتِهِ» خداحافظ اي ماهي كه قبل از آمدنت آرزويت را مي‌كشيدم. «وَ مَحْزُونٍ عَلَيْهِ قَبْلَ فَوْتِهِ» قبل از اينكه تمام شوي غمناك شدم. همينطور سلام مي‌كند، سلام مي‌كند، تا مي‌گويد: «السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى لَيْلَةِ الْقَدْرِ» شب قدر خداحافظ! نمي‌دانيم براي ما چه مقدر شد. مفصل، خداحافظي مي‌كند. از اين معلوم مي‌شود كه امام زين‌العابدين به يك چيزي رسيدند. شما نرسيديد. چطور بگويم. زشت است.

شما به يك بچه‌ي سه ساله بگويي: بستني مي‌خواهي يا عروس؟ مي‌گويد: بستني! چون اين بالغ نشده است. يك بستني به او بدهي به اندازه‌ي صد تا عروس مي‌ارزد. اما به يك جوان 25 ساله بگويي: بستني مي‌خواهي يا عروس؟ مي‌گويد: همه بستني فروش‌ها فداي يك عروس! چون او بالغ شده. همينطور كه شهوت بلوغ مي‌خواهد، هر چيزي بلوغ مي‌خواهد. بازي بلوغ مي‌خواهد، تحصيل بلوغ مي‌خواهد.

خدا آيت الله العظمي نجفي مرعشي را رحمت كند. مي‌گفت: يك كتابي را ديدم، مي‌خواستم بخرم پول نداشتم. به كتاب فروش گفتم: مي‌شود اين كتاب را براي من نگه داري؟ به كسي نفروش، كنار بگذار من بروم پول بياورم. گفت: خوب، برداشت كنار گذاشت و گفت: براي تو. مي‌گفت: دويدم رفتم كنار خيابان نجف لخت شدم، پيراهنم پوشيده بود. مي‌گفت: عبا و قبا را آويزان كردم، مثل شقه‌ي گوشت، فروشي است، حراج است حراج! مي‌گفت: لباسم را فروختم، اين كتاب را خريدم. پيداست كه اين بالغ شده است.

آيت الله خزعلي از علامه اميني صاحب الغدير نقل مي‌كرد، كه يك كتابي را مي‌خواست، تركيه و عراق و شام و چند جا رفت گيرش نيامد تا بالاخره در هندوستان گيرش آمد. گفت: اين كتاب را بخرم، ممنوع! فتوكپي ممنوع! مي‌شود بنويسم؟ بله. اين كتاب را قرض كرد، رونويسي كرد. آيت الله خرعلي مي‌گفت: از علامه پرسيدم هواي هندوستان چطور بود؟ يك خرده فكر كرد و گفت: نفهميدم چطور بود. اين را بلوغ مي‌گويند، يعني عاشق علم است. علم عشق مي‌خواهد. افرادي هستند ساعتشان را مي‌فروشند يك كتاب مي‌خرند. افرادي هستند فرش خانه‌شان را مي‌فروشند، روي موكت زندگي مي‌كنند كه بچه‌اش باسواد شود. افرادي هستند بچه‌‌اش را از تفريح باز مي‌دارد و مي‌گويد: كمك من كن يك پول اضافي گيرت بيايد.

زن‌ها هم همينطور هستند. زن داريم كه گوشواره‌اش را مي‌فروشد كه زيارت پيغمبر برود. زني هم مي‌گويد: حالا پيغمبر نياز به زيارت ما ندارد، تو براي من طلا بخر. مي‌گوييم: بابا فيش عمره، مي‌گويد: طلا. يك زن مي‌گويد: پيغمبر، يك زن مي‌گويد: پشم! قالي پشمي مي‌خواهي يا موكت؟ قالي دستباف! اينها بلوغ مي‌خواهد.

امام حسن مجتبي پياده مي‌رفت. شتر هم داشت، اسب هم داشت. گفت: مي‌خواهم در راه مكه پاهايم اذيت شود. تحصيل عشق مي‌خواهد. بازي عشق مي‌خواهد. شهوت بلوغ مي‌خواهد. از اين دعا معلوم مي‌شود امام زين‌العابدين نسبت به رمضان بالغ شده است. ما مي‌گوييم: نماز را خوانديم راحت شديم. پيغمبر مي‌گفت: يا بلال مرا با نماز راحت كن. پيغمبر مي‌گفت: «اللَّهُ أَكْبَر» كه مي‌گويي، تمام غصه‌هايم برطرف مي‌شود. پيغمبر با نماز راحت مي‌شد، ما از نماز راحت مي‌شويم. گرفتيد چه شد؟ او با نماز راحت مي‌شد، ما از نماز راحت مي‌شويم. مي‌گوييم: نمازت را بخوان راحت شوي. ما كه نمازِ را خوانديم و راحت شديم. يعني گير افتاده بوديم. اگر يكي از مراجع بگويد: نماز صبح نخوانيد. اي قربان اين آقا بروم، من مقلد ايشان هستم! گفته: نماز صبح نخوانديد، نخوانديد. هيچ مرجعي چنين فتوايي نمي‌دهد. ولي اگر چنين مرجعي يك زماني پيدا شد، سراغ او مي‌روند. كساني از نماز راحت مي‌شوند، كساني با نماز راحت مي‌شوند. اينكه انسان از اولياي خدا لذت ببرد.

افرادي هستند، مي‌روند در يك كوچه‌اي زندگي مي‌كنند، كه يك مرد خدا در كوچه باشد. افرادي هستند مي‌گويند: نه نه نه! اين شيخ است. نه! فردا مي‌خواهيم ماهواره بگذاريم اين مزاحم است. شوفر هست آخوند سوار مي‌كند مي‌گويد: آقا يك حديث براي ما بخوان. شوفر هست، آخوند را سوار نمي‌كند، كه هر آهنگي مي‌خواهد بگذارد. همه رقمش هست.

يك قانوني بود كه هركس خودش و خانمش زمين دارد دولت به او زمين ندهد. يك زن و شوهر بودند گفتند: ما بايد زمين بگيريم. گفت: برويد طلاق بگيريد. گفت: يا الله! طلاق. زنش را طلاق داد، يك زن ديگر گرفت كه بتواند يك تكه زمين بگيرد. اينقدر مرد پست است كه همسرش را براي يك قطعه زمين رها مي‌كند. آدم هم هست يك قطعه زمين دارد، ملك خانمش مي‌كند كه خانمش هم يك چيزي داشته باشد. يكي به خانمش ملك مي‌دهد، يكي خانمش را فداي ملك مي‌كند. خيلي آدم‌هاي رنگ و وارنگ داريم. هميشه در معرض امتحان هستيم. همه‌ي ما امتحان مي‌شويم. تا ظهر مشتري نيامده است. تا صداي اذان است مشتري مي‌آيد. اين امتحان است. اگر رزقت بود خوب پيش از ظهر مي‌آمد يا عصر مي‌آمد. اين سر ظهر مي‌آيد ببيند شما نماز اول وقت برايت مهمتر است يا اين مشتري؟ امتحان مي‌شويم.

قرآن مي‌گويد: روز شنبه ماهي‌ها روي آب مي‌آمدند، ملق مي‌زدند تا يهودي‌ها كه گفتند: شنبه ماهي نگيريد، دهانش پر از آب شود. شكل زيبا امتحان است.

فحش دوستان امتحان است. قرآن مي‌گويد: «فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْض‏» (انعام/53) ما شما را به همديگر امتحان مي‌كنيم. يك رفيق نااهل است. يك همسر بداخلاق است. اين امتحان شماست. بالاخره صبر مي‌كنيم. يكي از راه‌هاي خودسازي اين است كه انسان تلخي‌ها را تحمل كند. تلخي‌ها شيرين است تا چه نگاهي به تلخي‌ها كنيم.

يك كلاغي مي‌پريد، چيزهاي درون شكمش بيرون ريخت. روي سر يك نفر ريخت. خواست بگويد: اَه… گفت: به! گفتند: چرا به مي‌گويي؟ سر و صورتت و لباس‌هايت خراب شد. گفت: اول خواستم بگويم: اَه… بعد گفتم: حالا اگر گاوها مي‌پريدند چه مي‌شد؟ گاهي تلخي‌ها با يك نگاه ديگر شيرين است. ماشين شما به نرده مي‌خورد، مي‌گويي: اَه… پايين مي‌آيي مي‌گويي: چه خوب شد. به! اگر نرده نبود در دره مي‌افتادم.

يك بنده خدايي فقير شد. چيزها را يكي يكي فروختند. خانم طلاها را فروخت. فرش‌ها يك ذره يك ذره، تا آخرين صحنه قابلمه‌ي مسي را برد بفروشد. اين مرد زير گريه زد. فكر كردند به خاطر فقير بودنش گريه مي‌كند. گفت: نه من از خدا خوشم مي‌آيد. خدا چهل سال پيش به سر من انداخت اين قابلمه را بخرم نگه دارم، چهل سال در آشپزخانه قابلمه باشد. حالا من بفروشم و خرج كنم كه نياز من به خلق نباشد. قربان خدا بروم كه از چهل سال پيش فكر فقيري امروز من بوده است. نگاه‌ها فرق مي‌كند، با چه نگاهي. شما نگاه… عينك سرخ بگذاري همه‌ي شلغم‌ها را لبو مي‌بيني. عينك سبز بگذاري همه‌ي كاه‌ها را علف مي‌بيني. تا چه نگاهي بكنيم. تلخي‌ها هم شيرين است.

اينكه زينب كبري فرمود: «ما رأيتُ الا جميلا» هرچه مي‌بينم زيباست. معنايش درست است. خود شما هم همينطور هستيد. شما سر سفره وقتي مهمان داريد، ترشي، و مربا هردو برايت شيرين است. يعني وقتي نگاه مي‌كني در سفره هم ظرف ترشي هست، هم مربا هست. از اين سفره لذت مي‌بريد. اما بچه اينطور نيست. بچه به ترشي دست مي‌زند اخم مي‌كند، به مربا دست مي‌زند مي‌گويد: به! يعني براي بچه ترشي، بد است، مربا شيرين است. فلفل بد است، حلوا شيرين است. اما پدر و مادر بچه حلوا و فلفل هردو برايش شيرين است. اولياي خدا تلخي‌ها را هم شيرين مي‌بينند. مي‌گويد: خدا را شكر روزه گرفتم. خدا را شكر امام رضا آمدم. خدا را شكر. اين خداحافظي امام زين‌العابدين با ماه رمضان است.

خدايا ما كه حرف مي‌زنيم، آيت الله مدني زمان شاه در نور آباد ممسني تبعيد بود. من ديدن ايشان رفتم، ديدم در يك اتاق تاريك و سياه نشسته است. گفتم: آيت الله مدني، ناراحت نيستي؟ گفت: لذت مي‌برم. گفتم: از اين اتاق تاريك سياه، در تبعيدگاه! شما را از نجف به قم آوردند و از قم در اين اتاق به اطراف شيراز، كازرون تبعيد كردند. گفت: هر نفسي كه مي‌كشم يك قدم شاه به جهنم نزديك مي‌شود و يك قدم من به بهشت نزديك مي‌شوم. لذت مي‌برم! توجه به اجر! يك كسي كه قالي روي دوشش مي‌گذارند سنگين است. قالي دوم بارش سنگين‌تر مي‌شود. قالي سوم بارش سنگين‌تر مي‌شود. اما چون مي‌داند هر قالي گذاشتند اجرش اضافه است، لذت مي‌برد.

آنها كه روزه خوردند چه كردند؟ «بِسْمِ اللَّهِ‏»! در آستانه‌ي عيد فطر هستيم، حالا يا فردا يا پس فردا. آنهايي كه روزه خوردند چه گرفتند؟ آدم اينقدر منتظر شكمش است. شكمش گفت: آب! بله قربان. نان! بله قربان. اينقدر شكم پرست! حديث داريم، زشت است بگويم ولي چون حديث است مي‌گويم. حديث داريم كسي كه اينقدر بله قربان گوي شكمش است، ارزشش آن چيزي است كه از شكمش بيرون مي‌آيد.

اميرالمؤمنين مي‌خواست گوشت بخرد، دكان قصابي رفت يك دفعه متوجه شد پول در جيبش نيست. من هم يكبار چنين شدم. زمان شاه لباس نو پوشيدم از قم به تهران بيايم. اتوبان نبود همان جاده قديم… شاگرد گفت: آقايان كرايه‌هايشان را حاضر كنند. تا دست كردم ديدم اِ… من قباي نو پوشيدم، پول در جيبم نگذاشتم. دويدم گفتم: آقاي راننده فوري من را پياده كن. گفت: چه خبر است؟ گفتم: من قباي نو پوشيدم تهران بروم. ولي پول در جيبم نگذاشتم. فوري من را پياده كن. گفت: نمي‌خواهد پول بدهي مهمان ما برو بنشين. گفتم: آخر من در تهران پياده شوم اول بدبختي‌ من است! يا همينجا پياده‌ام كن، يا خرجي تهران را هم بده. (خنده حضار) يك خرده پول از شوفر گرفتيم و آمديم نشستيم. البته بعداً به او دادم. آخوند يك نژاد خاصي است.

من يك تكه از فيلم مارمولك را ديدم، گفتم: اين فيلم هيچ ضرري براي آخوندها ندارد. در سمينار حج 1300 آخوند جمع شده بودند، در سر من ريختند و گفتند: شنيديم كه تو گفتي: فيلم مارمولك خوب است. گفتم: خوب بله خوب است، طوري نيست. گفت: آخر توهين به روحانيت است. گفتم: ببين! مارمولك يك حيوان كوچك است. اين چه كار به آخوندها دارد؟ يك نهنگ هم يك آخوند را خورد، حضرت يونس را آخر پس داد. (خنده حضار) يعني آخوند موجودي نيست كه با مارمولك از بين برود. شما دستت را در دست خدا بگذار و بعد بگو: آمريكا هيچ غلطي نمي‌تواند بكند. ما دستمان در دست خدا نيست، زود رنگمان مي‌بازد. كسي دستش در دست خدا باشد، اين آرامشي دارد. علت اينكه مراجع هشتاد، نود سال عمر مي‌كنند، به خاطر آرامشي است كه دارند.

امام در هواپيما نشسته، خوب ممكن است هواپيما سرنگون شود، دست آمريكا و بختيار و شاه و به او ‌گفتند: چه احساسي دارد؟ چه گفت؟ هيچي! يعني رفتم جمهوري اسلامي را تشكيل بدهم، دادم كه دادم. هواپيما سرنگون شد، شد كه شد. خيلي راحت هستند. شد، شد، نشد، نشد.

جوان خواستگاري مي‌رود دختر به او ندادند. ندادند «بِسْمِ اللَّهِ‏»! جاي ديگر. چنان آه مي‌كشد. حاج آقا مي‌شود يك دعايي در حق ما بكني؟ چيه؟ من دلم گروي يك دختري است مي‌خواهم… مي‌گويم: خوب تو از كجا مي‌داني خيرت در اين است؟ تو يك نوشته به من بده و بگو: والله خير من در اين است. ما چه مي‌دانيم خير ما در چيست؟ قرآن «يَقتُلون و يُقتَلون» را به هم چسبانده است. «يَقْتُلُونَ» يعني تو دشمن خدا را بكش. «يُقْتَلُون‏» (توبه/111) يعني دشمن خدا، تو را بكشد. هردو مي‌گويد مثل هم است. من دشمن خدا را بكشم، «الْحَمْدُ لِلَّه‏»! اسلام پيروز مي‌شود. دشمن خدا من را بكشد، باز هم «الْحَمْدُ لِلَّه‏»! من شهيد شدم. يعني دو طرفش لذت است.

يك پيرمردي بود، روز عيد همه‌ي زن‌ها دورش جمع شدند با همه محرم بود. همه را بوسيد. گفتند: آقا اين يكي نامحرم است. گفت: اِ… بيا پس بده. (خنده حضار) يعني پس دادن آن هم يك لذت ديگر دارد. قرآن «فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُون‏» را كنار هم چسبانده است. مرد خدا هواپيمايش سقوط كند يا جمهوري اسلامي را تشكيل بدهد، فرق نمي‌كند.

امام حسين روي دوش پيغمبر است، مي‌گويد: «رضا برضاك»، زير سم اسب هم مي‌خواهد برود مي‌گويد: «رضاً برضاك». يعني دوش پيغمبر و سم اسب براي امام حسين فرقي نمي‌كند. امام حسين شهيد شود مي‌گويد: «ما رأيت الا جميلا» زيباست. مردان خدا همه چيز را زيبا مي‌بينند. به نرده هم كه مي‌خورد مي‌گويد: «الْحَمْدُ لِلَّه‏»! يك خيري درونش است. قابلمه هم كه مي‌فروشند مي‌گويد: يك خيري درونش است. ما ايمانمان را قوي كنيم مشكل حل است.

خدايا به آبروي آنهايي كه مثل امام زين‌العابدين بالغ شدند، و لذت عبادت را چشيدند. به آبروي خود امام زين‌العابدين لذت يك معرفتي به ما بده، لذت دين و عبادت و تحصيل و خدمت به مردم را بچشيم. بعضي‌ها هستند از كمك به مردم لذت مي‌برند. همين كه به مردم خدمت مي‌كنند، لذت مي‌برند. خدايا هرچه در اين ماه رمضان به خوبان تاريخ دادي و مي‌دهي و خواهي داد، همه را به همه‌ي ما مرحمت بفرما. عيد ما را عيد پيروزي اسلام و مسلمين و خنثي شدن توطئه‌ها و نابود شدن توطئه‌گران قرار بده. روز به روز تمام نكبت‌هايت را بر سران اسرائيل و آمريكا نازل كن. اموات ما، خود ما بيامرز. بچه‌هايي را كه متولد نشدند و در شكم مادرانشان هستند، را سالم و مؤمن قرار بده. نياكان ما را كه زير خاك هستند، و چشم به اين جلسه‌ها دارند، همه را ببخش. محروميني كه دستشان به امام رضا نمي‌رسد، دستشان به كربلا و مكه نمي‌رسد، همه را زيارت با معرفت نصيب كن. بالاترين درجه‌ي علم و ايمان و عقل و يقين و اخلاص و عمر و بركت را نصيب ما بفرما. 

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3524

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.