ویژگیهای واقعه کربلا
2- محاصره اقتصادی و نظامی در کربلا
3- سادگی، ویژگی اولیای الهی
4- تعامل میان مسجد و حسینیه
5- نقش اردوهای جهادی بسیج، در سازندگی کشور
6- کربلا، قلّهی ایثار، صبر و تبلیغ دین
7- اقامه نماز و قرآن، همراه اقامه عزاداری
موضوع: ویژگیهای واقعه کربلا
تاریخ پخش: 02/09/91
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بینندگان عزیز زمانی بحث را میبینند، که در آستانهی عاشورا هستیم. چند شب به عاشورا مانده است. هفتهی بسیج را داریم. عاشورا را داریم. هفتهی امر به معروف را هم داریم. سعی میکنیم یک چیزی را بگوییم که به همه اشاره شود.
قبل از آنکه بحث را شروع کنم. یک سلام به امام حسین بدهیم. یک سلام یک زیارت کامل است.
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحمَهُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه»
در کربلا، خود ماجرای عاشورا یک حرکت بسیجی بود. یعنی از پیر و جوان، از علی اصغر تا حبیب بن مظاهر، سیاه پوست و سفید پوست در کربلا بود. الآن هم هیچ روزی مثل عاشورا ایران بسیج نمیشود. یعنی از آیت الله گرفته، تا نانوا، کارگر، تاجر، فقیر، بچه، بزرگ، کارمند، همه میگویند: یا حسین و در خیابان میریزند. یکوقت امام درباره بسیج فرمود: ارتش بیست میلیونی میخواهیم تأسیس کنیم. یک آیه در قرآن داریم میگوید: بیست بر دویست پیروز است. آیهاش این است. «عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْن» (انفال/65) منتها «عِشْرُونَ صابِرُونَ» باشند. مشخصات بسیجی که برگرفته از مشخصات کربلا است.
موضوع: ویژگیهای واقعهی کربلا و در پرتو آن بسیج.
1- اخلاص امام حسین علیهالسلام، در ماجرای عاشورا
1- اخلاص؛ آن چیزی که به کارها رشد میدهد، اخلاص است. امام اخلاص داشت در کارش موفق شد. «ما کان لله ینمو» حدیث داریم چیزی اگر خالص باشد، خدا قول داده است رشد بدهد. اگر به شما بگویند: جد یازدهم شما هفت قرن پیش از دنیا رفته است. میخواهیم برای ایشان سالگرد بگیریم، پول بده. میگوییم: دنبال کارت برو! جدّ چندم من قرن فلان! ولی مردم برای امام حسین پول میدهند مراسم میگیرند. برای جد خودشان نمیدهند، اما برای امام حسین میدهند.
شاه عباس تاج و تختش پرید. اما کاروانسرای شاه عباسی مانده است. چون در جادهی کربلا بود. هرچه خدایی باشد ماندگار است. هرچه خدایی باشد ماندگار است.
2- بصیرت؛ الآن در دنیا به ارتش میگویند: بزن، میزند. حالا چرا بزن، کر و کور است، برو بمباران کن. ولی یاران امام حسین بصریت داشتند. یک پسر سیزده ساله، حضرت قاسم در کربلا، از او پرسیدند مرگ را چطور میبینی؟ فرمود: مرگ از عسل شیرینتر است. این یعنی چه؟ یعنی اگر بنا شد بنی امیه حاکم باشد، بمیرم بهتر است. من زیر خاک باشم بهتر است. نمیخواهم روی خاک باشم و نظام، نظام اموی باشد و بنی امیه سلطنت کند. کدام دانشگاههای سیاسی فارغ التحصیلش حاضر است بگوید: بمیرم که رژیم، این رژیم نباشد. این بصیرت است. بعضی از یاران امام حسین فرمودند: بارها کشته شویم و زنده شویم، باز از حسین دست برنمیداریم.
3- محو منکر. شاه منکر بود. چند وقت پیش یک جایی نماز میخواندم، گفتند: استاد فلان میآید راجع به نقش ولایت فقیه صحبت کند. بحث علمی کند، گفتم: بحث علمیاش را انجام دهید، اما به مردم بگویید: اگر امام نبود شاه نمیرفت. شاه یک منکری بود که با وجود امام رفت. پس این نقش ولایت فقیه است. دیگر دلیل نمیخواهد. گاهی وقتها ما میرویم یک چیزی را ثابت کنیم، راهمان بیشتر دور میشود. امام حسین در دعای عرفه میگوید: «تَرَدُّدِی فِی الْآثَارِ یُوجِبُ بُعْدَ الْمَزَارِ» میروم از اثر به خدا پی ببرم راهم دور میشود. مگر تو غایب هستی که دنبالت بگردم. مگر برای غیر تو ظهوری است که برای تو نیست. مگر دیگران از تو روشنتر هستند تا من خدا را از طریق دیگران بشناسم.
4- هدف کشورگشایی نبود، ارعاب نبود، قدرت نبود. غصه نخوریم که تحریم اقتصادی شدیم. در کربلا امام حسین تحریم اقتصادی شد. آب هم نداشت. تحریم که میشویم جنب و جوش پیش میآید، یک صنایع دستی، نمیدانم تربیت مرغ، تربیت گوسفند، درخت، گل، بهار، درخانهها زنها شروع به کار کردن میکنند. به نفع ما است. بگذارید تحریم شویم. اصلاً گاهی وقتها تحریمهای داخلی هم به نفع ما است. دولت امسال به خاطر اینکه یک مقدار کم پول داشت به حوزهها کمک نکرد. گفتیم: «الْحَمْدُ لِلَّه»! بگذارید روی پای خودش باشد.
ما باید روی پای خودمان باشیم، تا اگر دولت هم یک خلافی کرد، بگوییم: آقا این کارت غلط است. اگر دولت بیاید یک جایی را برای حوزه بسازد، ولو دولت پول به آخوند نداده است. این را من میگویم در برنامه سمت خدا هم گفتم. آن وقتی هم که یکی دو سال کمک کرد، کمک به ساختمان کرد. نه شهریهی طلبهها، نان طلبهها، رزق طلبهها، گفت: آقا این مدرسه ناتمام است، این چند میلیون را بگیر، مدرسه را تمام کن. خوب خوابگاه برای دانشجوها میسازد، خوابگاه برای طلبهها هم بسازد. یک کمکهای ساختمانی کرد. وگرنه روحانیت، از اول روی پای خودش بوده است. ایران روی پای خودمان باشد. طوری برنامهریزی کنیم که با یک تغییراتی نابود نشویم.
2- محاصره اقتصادی و نظامی در کربلا
کربلا محاصرهی اقتصادی بود. آب نبود، نصف لیوان آب برای علی اصغر، از شب هفتم که بحث را شما گوش میدهید، دستور آمد که آب را ببندید. شب هفتم محرم شب بسته شدن آب هم هست.
محاصرهی نظامی بود، سی هزار نفر، هفتاد و دو نفر را محاصره کردند. کجای کرهی زمین یک چنین محاصره نظامی بوده است؟
محاصرهی تبلیغاتی گفتند: «یَا خَیْلَ اللَّهِ ارْکَبِی» (بحارالانوار/ج61/ص176) عمر سعد روز عاشورا گفت: ای لشگر خدا سوار شوید برویم حسین را بکشیم. به لشگر یزید، لشگر خدا گفت. «یَا خَیْلَ اللَّهِ» ای لشگر خدا.
باید خدا را شکر کنیم در این زمان زندگی میکنیم. اگر ما پنجاه سال پیش متولد شده بودیم، باید به شاه بله قربان میگفتیم. «طَوْعاً وَ کَرْهاً» (آلعمران/83) یا با زور، یا با میل. باید به یک فاسق بله قربان میگفتیم. حالا به یک عادل میگوییم. فاسقی که نظر شخصیاش را میگفت. عادلی که نظر امام صادق را میگوید. فاسقی که هدفش رضای آمریکا بود. حالا بله قربان به عادلی میگوییم که رضای خدا هدفش است.
یکوقت ارتشی، سپاهی، بسیجی، نیروی انتظامی فکر نکند که البته خودشان که نه ولی از یکی از بچههایشان من شنیدم، حالا بچهی یکی از این دانه درشتهای قوای مسلح، در هواپیما بود. من نشسته بودم. او هم آن طرف نشسته بود. بچهی ایشان دختر بود پشت سر من نشسته بود. مشهد میرفتیم. این دختر گفت: حاج آقا اگر گردنتان را عقب بکشید من یک چیزی بگویم پدرم نفهمد. نمیدانست یک زمانی تلویزیونی میشود. حالا شما هم به کسی نگویید.
گفت: پدر ما در قوای مسلح باید بله قربان بگوید. شاه بود به شاه بله قربان میگفت، حالا ولایت فقیه است به ولایت فقیه بله قربان میگوید. پدر ما بله قربان گو است، فرق نمیکند چه شاه، چه فقیه. گفت: پدرم نفهمد. گفتم: نه! به او گفتم: دختر خانم قصهی یوسف را شنیدی؟ گفت: بله. گفتم: یوسف وقتی زلیخا علاقهمند شد و درها را بست و پیشنهاد خلاف کرد، یوسف چه کرد؟ یک خرده فکر کرد و گفت: هیچی یوسف فرار کرد. گفتم: زلیخا چه کرد؟ گفت: او هم فرار کرد. گفتم: فرق این دو فرار چیست؟ او میدوید و من میدویدم. یوسف میدوید گناه نکند. شما بگویید… زلیخا میدوید گناه کند. فیزیکاش هردو میدوند، شیمیاش فرق میکند. بله قربان، بله قربان است. فیزیکاش کلمهی بله قربان است. بله قربان به عادل یا فاسق؟ بله قربان به کسی که نظر شخصیاش را میگوید. یا کسی که نظر اسلام را میگوید؟ بله قربان که هدف رضای خداست، یا بله قربان که هدف رضای آمریکاست؟ چاقوکش و جراح هردو شکم پاره میکنند. از چاقو کش پول میگیرند و به جراح پول میدهند. هدف مقدس خیلی ارزش دارد.
3- سادگی، ویژگی اولیای الهی
4- سادگی؛ کربلا خیلی ساده بود. هرچه تشریفات بیشتر شود وابسته تر میشویم. کسی میتواند شنا برود که لباسش سبک باشد. با لباس سنگین نمیشود شنا کرد. سادهی ساده. این چفیهای که شما دارید، عرق را با آن پاک میکند. اشکشان را میگرفتند. گاهی دست میشکست این را به گردنشان آویزان میکردند. دیگ را بلند میکردند. حمام میرفتند، حوله میشد. سجاده میشد. تب میکردند، تر میکردند روی پایشان میگذاشتند. از این گازهای شیمیایی بود، روی صورت میانداختند. یعنی یک چیزی که چه کاره بود. سادگی خیلی مهم است.
به من میگویند: آقای قرائتی سی و چند سال است تخته سیاهت را نمیخواهی عوض کنی؟ میدانی چقدر وسایل تکنولوژی و کمکآموزشی آمده؟ میگویم: میخواهم تخته سیاه باشد، چون تخته سیاه در همه روستاها هست. اگر از امکانات مدرن استفاده کنم، میگویند: بله، قرائتی جایش گرم است. همه امکانات هم دارد. به ما چه یک طلبه در روستا گیر کردیم و چیزی نداریم. من میخواهم بگویم: میشود با یک تخته سیاه و گچ، یعنی با سادهترین چیزها، کارهای مهمی کرد.
الآن یک سالن درست میکنیم، سالن آمفی تئاتر، یک سالن درست میکنیم حسینیه، یک سالن درست میکنیم مسجد، یک سالن را کتابخانه میکنیم، یک سالن درست میکنیم… از خدا یاد بگیریم. خدا یک شکاف در صورت به نام لب گذاشته است، با همین لب سینهی مادر را میمکیم. بزرگ میشویم با همین لب حرف میزنیم. اکسیژن میگیریم. با همین لب کربن پس میدهیم. با همین لب میبوسیم، با همین لب سوت میکشیم، با همین لب فوت میکنیم. حالا اگر دست مهندسها میدادی، یک لولهکشی میکرد خروج کربن، از این طرف یک لوله میگذاشتند ورود اکسیژن. اینجا یک لوله برای کشیدن و مکیدن. کلهی ما را پر از دودکش و لوله و دکمه میکردند. سادگی ارزش است. حتی در مراسم دینی.
4- تعامل میان مسجد و حسینیه
از وقتی مسجدهای میلیاردی مجلل ساختیم قسمتهایی از شهر دیگر مسجد ندارد. ما الآن در ایران جاهایی داریم کیلومتر در کیلومتر مسجد نیست. چرا؟ برای اینکه یک مسجد چند میلیاردی ساختند. امیرالمؤمنین که میفرماید: هرجا شکم سیری است معلوم است یک گرسنه کنارش است، از این استفاده کنیم. هرجا هم یک مسجد مجللی است پیداست روستاها مسجد ندارند.
من تعجب میکنم جایی که مسجد ندارند، به چه دلیل شما حسینیه میسازید؟ من با حسینیه مخالف نیستم. من در حسینیه را میبوسم. ولی از خود امام حسین بپرسی. آقا من یک پولی دارم، حسینیه بسازم یا مسجد؟ میگوید: حسینیه محرم باز است، مسجد در طول سال باز است. حسینیهها باید در کنار مسجد باشند، نه رقیب مسجد. متأسفانه، متأسفانه حسینیه که میزنیم یک عده جوانها در حسینیه میروند و یک عده پیرها در مسجد میروند. یعنی جدا میکنیم. حسینیه باید مردم را به مسجد هل بدهد. مسجدیها هم به حسینیه بروند. باید اینها بده و بستان داشته باشند. نه دو گروه دو رقم کار کنند. یک نژادی آن کار را میکند، یک نژادی این کار را.
بعضی از حسینیهها بغل هم بغل هم. پیغمبر مسجد ضرار را خراب کرد. نباید مسجد ضربه به مسجد دیگر بزند. «وَ تَفْریقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنین» (توبه/107) حالا اسم آن شهر را نمیبرم. شهری رفتم هر پنجاه متر تا صد و پنجاه متر یک حسینیه. چه حسینیهای با چه آجرها و چه ساختمانهایی. رقابتی اگر باشد قبول نیست.
یک کسی یک شتری را نحر کرد، یک آبگوشتی درست کرد، قابلمه قابلمه در خانهی افراد میداد، یک قابلمه را هم در خانهی رئیس یک قبیلهای دیگر برد. گفتند: آقا شتری نحر کردیم، آبگوشتی است این قابلمه سهم شماست. گفت: من خودم رئیس قبیله هستم. تو قابلمهی آبگوشت برای من آوردی؟ لگد زد و قابلمه هوا رفت. به قبیلهاش گفت: به کوری چشم قبیلهی اول دو تا شتر نحر کنید. آنها گفتند: به کوری آنها سه تا شتر. رقابت و چشم و هم چشمی کشید به اینکه صد تا شتر کشتند. امیرالمؤمنین فرمود: گوشت شترها را در بیابان بریزید، شتری که براساس خدا نباشد، گوشتش خوردنی نیست. حساب نکنید که علامات ما چند تا تیغ دارد. امام حسین که تیغهای علامات را نمیشمارد. چند تا دیگ بار گذاشتیم، چطور سینه زدیم. آنچه مهم است سادگی و اخلاص است.
همین چفیه سبک، ارزان، ساده، دستمال است، حوله است. کار کلاه را میکند، کار جوراب را میکند، نقش طناب را دارد. از محاصرهی اقتصادی نترسید، آب نداشت. از محاصرهی نظامی نترسید، سی هزار نفر، هفتاد و دو نفر را محاصره کردند.
5- نقش اردوهای جهادی بسیج، در سازندگی کشور
تمام قلهها در کربلا بود. بسیج یک زمانی قلهی کارش دفاع از کشور بود. خوب زمان جنگ حرف اول را جبهه میزند. اما الآن که «الْحَمْدُ لِلَّه» جنگ نیست در کارهای دیگر. همین سازندگی که راه افتاده است خیلی کار خوبی است. من فکر کردم یک پولی هم به این جوانها میدهند. گفتند: نه، هیچکس هیچی به اینها نمیدهد. یک جوان دانشجو از خانوادهی مرفه شهرنشین میرود در روستا و بخشی از عمرش را در هوای داغ کارگری مجانی میکند. این کار حضرت خضر است. حضرت خضر و موسی به قریهای رسیدند. دیوار خرابی بود گفت: بیا بسازیم. موسی گفت: آخر تأمین اعتبار ندارد. گفت: نداشته باشد. دیوار خراب است باید ساخت. گفت: آخر پول! گفت: پول نباشد، بیپول. پول بود، بود. نبود، نبود! البته معنای اخلاص هم این نیست که آدم پول نگیرد. اخلاص را هم باید معنا کنیم. باید لغتها را معنا کنیم. عزاداری یعنی چه؟ اخلاص یعنی چه؟ معنای اخلاص این نیست که پول نگیرید. چون گاهی وقتها آدم پول نمیگیرد که بگوید: من پول نمیگیرم. بروم این طرف و آن طرف بگویم: من را میبینی، پول نگرفتم. باز میخواهد با نگرفتنش خودش را مطرح کند.
در قرآن برای اخلاص دو تا آیه داریم. یکی میگوید: «لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرا» (انعام/90)، یعنی طلب پول نمیکنم. یکی هم میگوید: «لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» (انسان/9) یعنی نیت پول نکردم، به قصد پول نیامدم. حرف پول را هم نمیزنم. اما نمیگوید: اگر شما پول دادید، نمیگیرم. نمیگوید «لا اخذُ مِنْکُمْ اجرا» یک کار مفیدی را انجام بده. پول بود، «الْحَمْدُ لِلَّه»، نبود، «اللَّهُ أَکْبَر»! برای پول کار نکنیم نه اینکه اگر پول ندادند نگیریم. مردم هم اگر دیدند یک کسی خالص است، پولش بدهند. نگویند: این آدم مخلصی است. بابا او مخلص است، تو هم با شعور باش. حضرت موسی بزغالههای دختر شعیب را آب داد. شعیب گفت: بروید به او بگویید بیاید. دختر آمد گفت، «إِنَّ أَبی» پدرم، «یَدْعُوکَ» دعوتت کرده، چه کار دارد؟ «لِیَجْزِیَکَ» جزا بدهد «أَجْرَ ما سَقَیْتَ» (قصص/25) اجر سقاییات را میخواهد بدهد. چون حضرت شعیب پیر بود. نمیتوانست چوپانی کند، دخترهایش چوپانی میکردند. حضرت موسی دید اینها کنار ایستادند، آمد کنار چشمه آب گفت: چه شده؟ گفتند: مردها آب بدهند بروند، بعد ما گوسفندان را آب میدهیم که تنهی ما به تنهی مردها نخورد.
عرض کنم که حضرت موسی برای رضای خدا گوسفندهای دخترها را آب داد. اما شعیب گفت: بیا تا اجر تو را بدهم. «لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ».
6- کربلا، قلّهی ایثار، صبر و تبلیغ دین
ممکن است افرادی برای خدا کار کنند. شما هم برای خدا مزدش بده.
تمام قلهها در کربلا بود.
قلهی ایثار؛ ابالفضل آب را تا لب دهانش آورد، گفت: دیگران تشنهتر هستند.
قلهی صبر، بچهی شش ماهه روی دست بابا.
قلهی امر به معروف و نهی از منکر؛ شما خبر دارید یا نه؟ روز عاشورا از صبح تا ظهر ده تا سخنرانی شد. سخنرانیهای کوتاه، سه تا برای خود امام حسین بود. در هیچ حالی دست از تبلیغ برنمیدارد.
بگذارید من یک چیزی بگویم. هم برای روحانیون خوب است و هم برای جلسات عزاداری. چون بعضی جلسهها به سینه زدن و مداحی تمام میشود و کسی را دعوت نمیکنند که چهار تا آیه و حدیث و مسأله بگوید. یک خطری است من برای شما بگویم. زیادی گوش بدهید، میخواهم مسألهی لطیفی را بگویم. زیادی گوش بدهید لطیف است و قرآنی.
ما هرجا دو تا «الا» دیدیم، یکیاش دروغ است. چطور؟ بگویم: هیچی نمیخورم، الا شیر. بعد بگویم: هیچی نمیخورم الا آب یکیاش دروغ است. هیچ وقت مطالعه نمیکنم، الا تابستان، بعد بگویم: هیچ وقت مطالعه نمیکنم الا زمستان. خوب یکیاش دروغ است. دو تا الا یکیاش دروغ است. هیچ کسی را دوست ندارم، الا «الف». بعد میگویم: هیچ کسی را دوست ندارم الا «ب». هرجا دو تا الا است، یکیاش دروغ است. مگر اینکه این دو با هم چفت شود. اگر چفت شود دروغ نیست. مثل اینکه بگویم: هیچی نمیخورم جز مایع، بعد بگویم: هیچی نمیخورم جز شیر. این دروغ نیست، چون مایع و تفاوتی ندارد.
دو تا الا در قرآن است. یا خدا دروغ گفته، پناه بر خدا. یا دو تا الا یکی است.
یکجا میگوید: پیغمبر تو هیچ نقشی نداری، «وَ ما أَرْسَلْناکَ» (انبیا/107) ما تو را نفرستادیم «إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ» این یک الا است. ما تو را نفرستادیم مگر برای رحمت. یعنی پیغمبر نقش تو فقط رحمت است. یکجای دیگر هم داریم میگوید: «ما عَلَى الرَّسُولِ» (مائده/99) اینجا هم یک الا داریم، «إِلاَّ الْبَلاغُ». رسول وظیفهای ندارد، الا تبلیغ. بلاغ یعنی تبلیغ دین. «إِلاَّ رَحْمَهً»، «إِلاَّ الْبَلاغُ» معلوم میشود رحمت واقعی تبلیغ دین است. مجالسی که با شعر و مداحی، سینه زدن و عزاداری، بدون اینکه نماز جماعت در آن باشد، بدون اینکه یک مسألهی فقهی گفته شود، بدون اینکه یک آیهای، حدیثی، تفسیری باشد، فقط یک طبلی میزنند و پلویی میخورند و هیچی به هیچی. این از رحمت دور است. میخواهم ببینم گرفتید یا نه؟
چرا ما جلساتمان از تبلیغ دین جدا میشود؟ عزاداری باشد، مداحی باشد، ولی قرآن و حدیث باشد، ما باید مواظب باشیم، ظهر عاشورا، نماز باید برپا شود.
7- اقامه نماز و قرآن، همراه اقامه عزاداری
نماز امام حسین دو رکعتی بود. چون مسافر نمازش شکسته است. نماز شکستهی ظهر سی و پنج کلمه دارد. دو تا حمد و دو تا «قُلْ هُوَ اللَّه»، دو تا رکوع و چهار تا سجده، شمردم سی و پنج کلمه. سی تا تیر برای امام حسین رها شد برای سی و پنج کلمه. یعنی تقریباً هر یک کلمه یک تیر. یعنی چه؟ یعنی اهمیت نماز. امام حسین میتوانست در خیمه نماز بخواند. مخصوصاً بیرون خواند تا بهما بگوید: نماز را باید علنی خواند. قلهی عبادت!
اصلاً امام حسین فرمود: جنگ را از تاسوعا به عاشورا بیاندازید. چون «انی احب الصلاه» میخواهم یک شب دیگر نماز بخوانم. یک چیز دیگر هم بگویم. این هم زیادی گوش دهید دقیقهی آخر است. زیادی گوش دهید.
شیعه و سنی گفتند، بارها پیغمبر فرمود: «کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا» (بحارالانوار/ج2/ص99) قرآن و امام حسین حدا نمیشود. به تعداد جلسات امام حسین که در هر شهری هست، باید جلسات قرآن هم باشد. اگر در یک شهر مجلس امام حسین دویست تا است، هیأت عزاداری دویست تا است، اما تفسیر قرآن دو تا. پیداست امام حسین جلو افتاده است. «لَنْ یَفْتَرِقَا» اینها نباید جدا شوند. امام حسین روی نی قرآن خواند، یعنی چه؟ یعنی سر من از تن من جدا میشود، ولی سر من از قرآن جدا نمیشود.
عزیزانی که به عشق امام حسین جمع میشوید، عاشورا که تمام شد، به خاطر همان امام حسین جمع شوید یک جلسات قرآن داشته باشید. افرادی روی قرآن را میتوانند بخوانند، روخوانی. افرادی ترجمه، افرادی تفسیر ساده، افرادی تفسیر عمیق، تفسیر باید احیا شود. قرآن باید اقامه شود. «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ» (مائده/66)، «ما أُنْزِلَ» قرآن است. «اَقاموا» اقامه، همینطور که میگوییم اقامهی عزاداری، اقامهی نماز، اقامهی دین، «أَقیمُواْ الدّین»، «أَقیمُوا الصَّلاه» (بقره/43) کتاب آسمانی باید اقامه شود.
من از این فرصت استفاده کنم، جلسات عزاداری بعد از عاشورا، این جلسات و این جمعیت و این وحدت، از هم نپاشد. حماسهی عاشورا سر جایش باشد، اما در طول سال هم، جلسات نیم ساعته. عزاداری یک ساعت و نیم، قرآن نیم ساعت، جمع شوند دو تا آیه بخوانند، یک کسی هم این آیه را برایشان بگوید.
خدایا از اخلاص حسین، از صبرش، از ایثارش، از اشکش، از عبادتش، از تربیت فرزندش، از هجرتش، از شهادتش، از کمالاتی که به اهل بیت دادی ذرهای به ما هم مرحمت بفرما.
یک توسل دو سه دقیقهای داشته باشیم.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 65 سوره انفال، بر چه امری تأکید دارد؟
1) غلبه پیامبر بر مشرکان
2) غلبه مؤمنان بر کافران
3) غلبه مؤمنان اندک بر دشمنان بسیار
2- یزیدیان در روز عاشورا، کدام گروه را، لشگر خدا میخواندند؟
1) لشگر امام حسین
2) لشگر یزید
3) کاروان اسیران
3- کدام آفت، عزاداریها را تهدید میکند؟
1) رقابت حسینیهها با مساجد
2) رقابت و چشم هم چشمی حسینیهها
3) هر دو مورد
4- از مقایسه آیه 107 سوره انبیاء و آیه 99 سوره مائده، چه نکتهای حاصل میشود؟
1) وجود پیامبر مایه رحمت است
2) وظیفه پیامبر، تبلیغ دین است
3) رحمت واقعی، تبلیغ دین است
5- چرا امام حسین علیهالسلام، تقاضا کرد جنگ از نهم به دهم محرم به تأخیر بیفتد؟
1) برای آمادگی یاران و اصحاب
2) برای پشیمان شدن دشمن
3) برای نماز و نیایش شبانه