آثار و پیامدهای گناه(5)

1- گنهکار بی‌حیا، احترام ندارد
2- تحیّر و سرگردانی، از آثار گناه
3- بی‌ثباتی فکری و رفتاری، در اثر گناه
4- بهره‌گیری از محتواهای هنری، نه فقط ظواهر زیبا
5- جذب جوانان از راه‌های درست و منطقی
6- عکس‌العمل گناه در زندگی انسان
7- نقش گناه در انحراف انسان
8- بهترین راه سیر و سلوک، انجام واجبات، ترک محرمات

موضوع: آثار و پیامدهای گناه(5)

تاریخ پخش:  04/05/91

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحث امسال رمضان 91 در ساری ضبط می‌شود. موضوع بحث گناه است. خیلی بحث مهمی است. گفتم که من تقریباً 27 سال پیش، این بحث را گفتم و کتاب هم شد به اسم گناه‌شناسی. اما خیلی حرف از 25 سال پیش تا حالا جمع شده که من نگفتم. گفتم یکبار دیگر بگویم. هم نسل عوض شده و هم حرف‌های تازه زیادی گیر ما آمده است.

چند جلسه درباره‌ی آثار گناه صحبت کردیم. حالا چرا این بحث را می‌گوییم؟ امیرالمؤمنین از پیغمبر پرسید، بهترین کار در ماه رمضان چیست؟ فرمود: ورع! گناه نکردن. آثار گناه تا 50، 60 مورد در یادداشت‌هایم هست. هر جلسه چند مورد را گفته‌ام. سعی می‌کنم امروز تمام شود. یا امروز یا جلسه‌ی بعد. چون اگر خواسته باشیم مفصل بگوییم، خیلی حرف‌های دیگر می‌ماند.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»، موضوع: آثار گناه. ده، پانزده مورد را گفتیم.

1- گنهکار بی‌حیا، احترام ندارد

15- یکی از آثار گناه این است که گناهکار بی حیا، دیگر احترام ندارد. بحث ما تقریباً 95 درصدش قرآن است. قرآن می‌گوید: اگر کسی همسرش را طلاق داد، طلاق حلال است، ولی حدیث داریم بدترین چیزها طلاق است. حدیث داریم بدترین حلال‌ها، طلاق است. حلال است، ولی بدترین حلال‌ها است. مثل آب لجنی که در جوی است.آب لجنی که در جوی است پاک است، اما بدترین پاک‌هاست. یعنی نمی‌شود خورد.

اسلام هم برای طلاق خیلی گیر گذاشته که طلاق واقع نشود. یکی از گیرهایی که گذاشته گفته طلاق به قهر نیست. گاهی وقت‌ها چیزی با هم جفت نمی‌شود. مثل اسفناج و گلابی. به هم جوش نمی‌خورند، پیوند نمی‌خورند. وقتی واقعاً کارد به استخوان رسید، که زن و مرد با هم توافق ندارند. هیچ جوری، یک وقت بهانه می‌گیرند. تو شش ماه بزرگتر هستی. تو یک دندانت پشت دندان دیگرت است. تو مادرت چنین گفته. گفتم: شیراز برویم، تو گفتی: مشهد برویم. نمی‌دانم گفتم: رنگ پرده اینطور باشد. اینها بچگی است. اینها سلیقه است، اینها پیداست روح کوچک است که زندگی را متلاشی می‌کنند به خاطر یک چیز جزئی. واقعاً روح کوچک است. ولی بعضی وقت‌ها نه، روح بزرگ است. ولی توافق نیست. فکر دو تاست. با هم جوش نمی‌خورد. آنجا اگر ضرورت شد، طلاق بدهید. در عین حال گفته: زن از خانه شوهر بیرون نرود. یعنی حتی آن چند ماهی که بعد از طلاق است، باز هم زن در خانه بایستد. بعد هم خدا می‌گوید: خانه، خانه‌ی خودت است. آیه‌اش این است. می‌گوید: «لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیُوتِهِن‏» (طلاق/1) مرد طلاقش دادی، ولی حق نداری از خانه بیرونش کنی. در همان خانه‌ی خودت که خانه‌ی خودش است بماند، یعنی زن احترام دارد.

البته اگر این زن، زن فاسدی بود. خواست به کوری چشم شوهری که او را طلاق داده، تلفن کرد به مرد دیگر در خانه بیاید. یعنی خانه را فاحشه خانه کرد. برای اینکه از مردش انتقام بگیرد، با مردهای دیگر تماس گرفت، رو بروی شوهرش، که بگوید: اگر تو نخواستی، به درک! این از تو بهتر است. اگر زنی، فاسد شد یعنی گناهکار بی‌حیا که مرد غریبه در خانه‌ی شوهرش می‌رود، اینجا می‌گوید: دیگر احترام ندارد. «إِلاَّ أَنْ یَأْتینَ بِفاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ» (طلاق/1) اگر یک زنی، فاحشه یعنی دریده و بی‌حیا شد! اگر کسی به بی‌حیایی گناه کرد، گاهی وقت‌ها انسان در دلش حواسش به کس دیگر است، خوب آن لو نمی‌رود. پیدا نیست. گاهی نه، اصلاً علناً مثلاً عکس معشوقه‌اش را روی موبایلش می‌آورد و به خانمش می‌گوید: ببین، این مرا می‌خواهد. تو نبودی این هست. عکسش هم در موبایل من است. اگر رسید به جایی که زن فاسد شد، آنجا از خانه بیرونش کنید. پس زن محترم است، مادامی که… مرد هم همینطور است. ما در اسلام داریم مردی هم که فاسد است باید مواردی او را خواباند و شلاقش زد. اگر فساد، فساد علنی شد، حتی داریم «وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَهٌ مِنَ الْمُؤْمِنینَ» (نور/2) بروید کنار چهارراه بزنید که یک عده هم ببینند. یعنی اگر گناه به بی‌حیایی رسید، دیگر انسان احترام ندارد. این از آثار گناه است.

دو جا در قرآن داریم: «إِلاَّ أَنْ یَأْتینَ بِفاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ» یکی در سوره‌ی طلاق آیه‌ی یک. یکی هم در سوره‌ی نساء آیه‌ی 19. اینجا هم می‌فرماید: مرد حق ندارد زن را به خاطر سختی، تحت فشار قرار دهد، مانع ازدواجش شود. زنی طلاق گرفته، یا دختری، یا زن اول است، مثلاً طلاق گرفته می‌خواهد زن دوم قرار بدهد. آزاد است، شوهر دوم را انتخاب کند. اما اگر «یَأْتینَ بِفاحِشَهٍ» شوهر دومش، شوهر نبود. خلافکار بود، اینجا می‌فرماید: شما آنجا حق دارید زن را مهار کنید. اجمالاً زن آزاد متدین حتی در زمان عدّه طلاق عزیز است، محترم است، مرد باید خرجی‌اش را بدهد، مرد حق ندارد از خانه بیرونش کند. برای اینکه مرد هم منت سر زن نگذارد، می‌گوید: خانم خانه، خانه‌ی خودت است. بمان، محترم هم هستی، اما اگر زن خواست از این قانون سوء استفاده کند، گفت: خیلی خوب، حالا که اسلام گفته من تا چند ماه در خانه‌ات باشم، یا الله به پسرعموهایش می‌گوید: بیایند، به پسردایی‌هایش می‌گوید: بیایند و بروند و خوش و بش، بزن و بکوب و مثلاً می‌خواهد بگوید تو طلاقم دادی، طوری… بگویید… نشد! از تو بهترها هستند. اگر خانه را عیاش خانه کرد، مرد می‌تواند اینجا خانم را از خانه بیرون کند. مانع ازدواجش شود. 

مسأله‌ی دیگر آثار گناه، گناه و گیجی!

2- تحیّر و سرگردانی، از آثار گناه

16- گناه و گیجی، گناه سبب گیجی است. یک چیزی ما در کاشان می‌گوییم. به نظرم همه‌ی ایران بگویند. می‌گویند: دروغگو حافظه ندارد. یک چیزی می‌گوید، بعد از دو سه دقیقه یک چیز دیگر می‌گوید. یعنی قاطی می‌کند. گیج است! قرآن می‌فرماید: «إِنَّهُمْ لَفی‏ سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ» (حجر/72) «یَعْمَهُونَ» با عَمَهَ یعنی تحیّر، «سَکرِ» سُکران، گیج، مست. گناه، گناهکار را مست می‌کند. نمی‌داند چه کند. و لذا گاهی به کسی می‌پرد و گاهی هم خودش را می‌زند. گاهی مردم را می‌زند و گاهی خودش را می‌زند. گاهی سر کسی را به دیوار می‌زند، گاهی سر خودش را به دیوار می‌زند. اصلاً نمی‌داند چه تصمیمی بگیرد. گناه عقل و هوش انسان را محو می کند. شناخت او را از او می‌گیرد. «إِنَّهُمْ لَفی‏ سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ» سوره‌ی حجر، آیه‌ی 72.

گناه آوارگی می‌آورد. در قرآن یک قصه‌ای هست برای بنی اسرائیل، می‌گوید: بروید در جبهه بجنگید، بروید منطقه را بگیرید، با دشمنان بجنگید، گفتند: ما نمی‌جنگیم. هرچه فرمود: جبهه، جنگ، دشمن، قیام، انقلاب، گفتند: «اذْهَبْ» برو، «أَنْتَ وَ رَبُّکَ» به موسی گفتند: تو و خدا بروید، دعواهایتان را بکنید، «إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ» (مائده/24) ما اهل جبهه نیستیم. نتیجه‌اش چه شد؟ قرآن فرمود: «یَتِیهُونَ فىِ الْأَرْضِ» (مائده/26) چهل سال در بیابان‌ها سرگردان بودم. چهل سال سرگردان بودم. الآن مشابه آن هست. ایران که جنگ شد، بعضی به جای اینکه جبهه بروند، گفتند: ما نیستیم و رفتند جزء منافقین شدند. الآن منافقین هیچ کشوری اینها را راه نمی‌دهد. واقعاً اگر آدم می‌خواهد چطور یک کسی چهل سال، البته اینها هنوز چهل سال نشدند. چند سال دیگر مانده است. خوب تا چند سال دیگر هم تمام می‌شوند.

یک کسی یک خر نزد ملا نصر الدین آورد، گفت: این را چیز یادش بده. گفت: خوب پول بده. گفت: برو بیست سال دیگر بیا.به او گفتند: خر که چیزی یاد نمی‌گیرد. گفت: ببین، من گفتم: برو بیست سال دیگر بیا. بیست سال دیگر یا من مردم، یا این مرده، یا خره! حالا سی و دو سه سال دارد می‌شود. یک هفت سال دیگر می‌شود چهل سال! چهل سال دیگر هم نسلی از این منافقین نیست. اما «یَتِیهُونَ فىِ الْأَرْضِ» کسی که دستش را از دست امام بردارد، ولی خدا، فقیه عادل، جانشین امام زمان، دستش را از دست این برمی‌دارد، در دست منافقین می‌گذارد. منافقین هم رهبرش دستش را در دست خانمش می‌گذارد. این «یَتِیهُونَ فىِ الْأَرْضِ» آیه‌ی قرآن است. «یَتِیهُونَ» تیه یعنی گیجی!

17- گناه آوارگی می‌آورد. ما داریم افرادی که در شهرشان یک گناهی می‌کنند. بعد می‌بینند بد شد، فرار می‌کنند. از شهرشان جای دیگر می‌روند. بسیاری از افرادی که فرار می‌کنند، یک منطقه‌ی دیگر می‌روند، این به خاطر این است که این یک گناهی کرده، لو رفته، در شهر خودش نمی‌تواند، خوب… گناه و گیجی، گناه و آوارگی…

خیلی‌ها به خاطر درآمد زندگی‌شان را از هم می‌پاشند. قناعت نمی‌کنند. بابا یک خرده زندگی‌‌ات را ساده بگیر، در شهر خودت زندگی کن. این به خاطر اینکه یک پول بیشتری پیدا کند، خودش را به آب و آتش می‌زند، دست به یک کارهایی می‌زند، از یک کشورهایی یک چیزهایی حمل و نقل و گمرک و زد و بند و رشوه اصلاً زندگی و همه چیزش را از دست می‌دهد، به خاطر پول. گناه او را این رقمی کرده است.

قانونی که اخیراً گذاشته شد. ما مسؤولینمان خوب هستند فقط یک عده‌شان دیر تصمیم می‌گیرند. خیلی دیر تصمیم می‌گیرند. از اول باید این قانون درست شود. یک دختر دانشجو شهر خودش درس بخواند. محله‌اش را می‌شناسد، خانه‌ی بد اجاره نمی‌کند. پدر و مادرش نظارت می‌کنند. در محله بالاخره شناخته شده است، زودتر شوهر گیرش می‌آید. دختر را می‌فرستند یکجا و پسر را به شهر دیگر می‌فرستند. حالا به هوای اینکه یک لیسانس بگیرند. به خاطر لیسانس چقدر دختر و پسر آواره می‌شوند و در این آوارگی‌ها چه چیزهایی که پیدا نمی‌شود. البته سالم هم خیلی داریم اما آوارگی و انحراف هم کم نداریم. محال نیست که قانون یک طور تصویب شود که هر کسی کنار سفره‌ پدرش، در تغذیه‌شان مشکل دارند. در مسکن‌شان مشکل دارند. در آرامش مشکل دارند. در اعتیاد مشکل دارند.

3- بی‌ثباتی فکری و رفتاری، در اثر گناه

18- پراکندگی فکری، حالا پراکندگی فکری هم گیجی می‌شود. اما، گیج یک لحظه نمی‌فهمد، پراکندگی فکری هر ساعتی یک چیزی می‌فهمد. گناه سبب پراکندگی فکری است. یعنی هر دو ماهی، سه ماهی مرید یک کسی می‌شود. در آستانه‌ی انتخابات است، شب تصمیم می‌گیرند صبح یک حزب چی چی درست می‌شود. می‌گوییم: این تا حالا کجا بود؟ می‌گویند: دیشب… یا ده روز به انتخابات یک چیزی اصلاً خلق الساعه پیدا می‌شود. قرآن راجع به اینها می‌فرماید: شعرای غیر مکتبی، سوره‌ی شعرا آیه‌ی 225. می‌گوید: «فی‏ کُلِّ وادٍ یَهیمُونَ» (شعرا/225) «یهیمون» یعنی سرگشته و حیران است. یعنی بین گفتار و رفتارشان تناسب نیست.

شعر البته هنر است، کسی نگوید قرائتی با شعر بد است. گاهی وقت‌ها ما یک چیزی می‌گوییم، یک چیز دیگر معنا می‌شود. ما یک وقت‌ها در تلویزیون گفتیم، شما که پارک می‌روید، در پارک اگر اذان شد، همان، کنار همان‌جایی که نشستی تفریح می‌کنی، یک جایی باشد نماز هم بخوانید. نمازت را به خاطر تفریح عقب نیانداز. یا نماز را رها کنی، یا بیاندازی آخر شب بخوانی. غروب رفتی پارک، دو سه ساعت در پارک بنشینی، وقت نماز، نماز هم بخوان. طوری نیست آدم در پارک نماز هم بخواند. ما این را گفتیم. یک مرتبه دیدیم در عمل چیز دیگر از آب درآمد. از مسجد مردم پارک آمدند، آنجا منبر گذاشتند، شعله زرد پختند، «انجز وحده، نصر عبده» گفتم: بابا اینجا حسینیه که نیست! پارک است.

یک کسی داماد شد، رفت کنار عروس نشست. می‌خواست بگوید: من خیلی مذهبی هستم، گفت: عروس خانم، توحید یعنی چه؟ گفت: معنی‌اش را نمی‌دانم. نبوت یعنی چه؟ معاد یعنی چه؟ بلند شد رفت. گفت: نفهمیدیم شب اول زفاف است، یا شب اول قبرمان!؟ (خنده حضار)

بالاخره پارک، پارک است. منتهی ما گفتیم در پارک نمازتان از بین نرود، آنها پارک را مسجد کردند. اصل نماز در مسجد است. ظهر عاشورا هم اگر کسی دور و برش مسجد است نباید در خیابان نماز بخواند. بله، اگر فاصله با مسجد زیاد دارید، که خواسته باشید مسجد بروید، عزاداری‌تان از بین می‌رود، خوب همان در خیابان نماز بخوانید. ما یک چیزی می‌گوییم، چیز دیگری از آب درمی‌آید.

4- بهره‌گیری از محتواهای هنری، نه فقط ظواهر زیبا

ما یک وقتی گفتیم: تواشیح هنر است. اما تواشیح فارسی. چون تواشیح عربی را من نمی‌فهمم. حالا نمی‌دانم خودشان می‌فهمند یا نه؟ لابد خودشان می‌فهمند. من نمی‌فهمم تواشیح عربی چه می‌گویند. حتی من به طلبه‌ها گفتم: خطبه‌ی عربی برای زمانی است که مخاطب شما عرب است. اگر بنده منبر رفتم، یک مشت ایرانی پای منبر من است، بگویم: «خلق الخلائق بقدرته، و نشر الریاح برحمته» می‌گوید: بابا، من نمی‌فهمم چه می‌گویی؟

ما تواشیح فارسی را می‌پسندیم. چون یک هنر است. اما عربی را عرب‌ها برای عرب‌ها بخوانند. بعد گفتند: قرائتی با تواشیح مخالف است. نه من با تواشیح عربی مخالف هستم، این هم برای خاطر اینکه نمی‌فهمم.

من با کاشی‌کاری‌ها هم مخالف هستم. چون هرچه نگاه می‌کنم نمی‌توانم بخوانم. هیچ جنّی یک مترش را نمی‌تواند بخواند! می‌گویم: آخر چرا در هم نوشتند؟ می‌گوید: خط کوفی است. خوب به من چه که خط کوفی را احیا کنم. با چه پولی؟ مگر ما یکی از واجباتمان احیای خط کوفی است. مگر ما از مستحباتمان، احیای خط میخی، سیخی است.

خوب تو چه می‌گویی؟ فارسی بنویس، من بفهمم چه می‌گویی. حالا شعر هم همینطور است. شعر هنر است، شعرهایی منسوب به امیرالمؤمنین است. خیلی از علما و مراجع ما طبع شعر داشتند. بزرگان حوزه خیلی‌هایشان… اصلاً امام رضا لباسش را به دعبل شاعر داد، فرمود: این لباس، لباس ساده‌ای نیست. هزار شب این لباس را پوشیدم و هر شبی هزار رکعت نماز با آن خواندم. یک میلیون رکعت نماز امام رضا که در عمر ما یک رکعتش گیر ما نمی‌آید. به شاعر بدهید، منتها او چه شاعری بود؟! شاعری بود که بیست سال تحت تعقیب بنی عباس بود، می‌خواستند بگیرند و او را بکشند. در راه مکتب اهل بیت، یک شعرایی داشتیم که امام رضا سلاح به آنها می‌داده. شعر داشتیم که صاحب جواهر گفته: من حاضرم ثواب کتاب جواهرم را با شعر او عوض کنم. اما یک شاعرهایی هم داریم هر ساعتی دنبال یک آدمی است. امروز برای این شعر می‌گوید. فردا برای او شعر می‌گوید. از هرکس خوشش آمد، شعر می‌گوید.

نقل شد که یک شاعری آمد، برای امام شعر گفت. وقتی آمد دست امام را ببوسد امام یک مبلغ کمی به او داد. این دید اِ… به امام نگاه کرد که خیلی کم است. گفت: آقا ببخشید، می‌دانی به او چقدر دادی؟ گفت: او از امام صادق گفت. در مدح امام صادق شعر خواند. تو در مدح من شعر خواندی! من خیلی کوچکتر از امام صادق هستم، پول تو هم باید خیلی کمتر از او باشد. اگر به او هزار تومان دادم، باید به تو پنج ریال بدهم. این هرکس رئیس شد، برایش شعر می‌گوید. قرآن می‌گوید: اینها «فی‏ کُلِّ وادٍ یَهیمُونَ».

5- جذب جوانان از راه‌های درست و منطقی

جذب مردم اصل نیست. اصل این است که چه افرادی را جذب کنند برای چه هدفی؟ حالا لازم نیست که حتماً یک جوری کنیم که حتماً اشکش دربیاید. می‌گوییم، اشک درآمد، آمد. در نیامد، نیامد. حالا حتماً کار را یک جوری انجام بدهیم که این…

یک کسی نزد من آمد، گفت: آقای قرائتی تو مسؤول نماز هستی، من یک فیلمی برای نماز می‌سازم که اشک مردم را دربیاورد. فقط باید حمایت کنی. گفتم: من مخلص شما هستم. حمایت می‌کنم. هرکاری بگویی، می‌کنم. گفت: نه، می‌ترسم وسط راه ولم کنی. گفتم: نه، آخر چرا ولت کنم؟ هی گفتم: مگر مسأله‌ای داری. ضد انقلابی هستی؟ طاغوتی هستی؟ فراری هستی؟ قاچاقچی هستی؟ این رقمی که تو می‌گویی حمایت کن، مثل اینکه کاری کرده‌ای. گفت: نه، هیچ کدام از اینهایی که گفتی، نیست. ولی باید حمایت کنی. گفتم: بابا حمایت می‌کنم. گفت: حمایت نمی‌کنی. آخرش گفتم: بگو چته! گفت: من کلیمی هستم. گفتم: به! کلیمی بیاید برای مسلمان‌ها فیلم نماز بسازد؟ ببینید، جذب با چه قیمتی؟

گاهی وقت‌ها این آقا اصلاً شخصیتش، سابقه‌اش، شهرتش، منفی است. آنوقت این مثلاً می‌آید فیلم مذهبی می‌سازد. خوب آدم هروقت نگاه می‌کند… قرآن می‌فرماید: «وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ» (شعرا/224) «فی‏ کُلِّ وادٍ یَهیمُونَ» یعنی فکرشان پراکنده است. 

اگر شعر در چهارچوب دین نباشد، احساسات و خیالات، در قالب هنر، شعر می‌شود آنوقت به کجاها کشیده نمی‌شود. امام باقر فرمود: کسی که فقه را برای غیر دین بیاموزد یا عمیق نیاموخته باشد، آنها هم مثل اینها هستند. حدیثش نورالثقلین است. ما دینمان را نمی‌توانیم از شعرا و از عرفا و از فیلسوف‌ها و نمی‌دانم از معبرینی که تعبیر خواب می‌کنند. از نمی‌دانم آداب و رسوم، دین نباید از اینها گرفته شود.

یک کسی منزل ما آمد، مهمان ما بود. یک چیزی گفت من حسابی در ذوق او زدم. گفت: یک نفر می‌خواست مرجع تقلید انتخاب کند، بالاخره نمی‌دانست از چه کسی تقلید کند. رفت نجف و به حضرت امیر متوسل شد که یا امیرالمؤمنین خودت بگو، مرجع من کیست؟ شب خواب دید که: از فلانی تقلید کن. حالا مقلد فلانی شده است. گفتم: از من طلبه سلام برسان بگو: غلط کردی. مرجع تقلید را کسی نباید در خواب پیدا کند. یا باید خودت فقیه باشی، یا باید فقهای عادل بگویند: فلانی لیاقت مرجعیت دارد. خواب دیدی، مرجع تعیین کردی. باسمه تعالی غلط کردی. ما که نمی‌توانیم دینمان را از خواب بگیریم. این حسابش مهم است.

6- عکس‌العمل گناه در زندگی انسان

19- گناه: ظلم به خود است. این هم یک مورد، قرآن می‌گوید: «وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» (اسراء/7) گناه کردی، دودش در چشم خودت می‌رود. «وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها» (فصلت/46) آیه‌ی دیگر است. خلاف کنی، دودش در چشم خودت می‌رود. «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُم» (شوری/30) خلاف کردی، گرفتار مصیبت می‌شوی. این هم یک مورد.

اینطور نیست که من گناه کردم، به دختر مردم بد نگاه کردی، به دختر بد نگاه می‌کنند. به خواهر مردم بد نگاه کردی…

کسی نزد حضرت آمد، گفت: آقا، می‌شود به ما اجازه بدهی که حالا یک دختری دیدیم، یک زنی دیدیم، مثلاً حالا با او یک رابطه‌ای برقرار کنیم؟ گفت: شما اجازه می‌دهی که کسی با خواهر خودت رابطه برقرار کند؟ گفت: نه، اِ… گفت: خوب، همینطور که تو غیرت داری، مردم هم غیرت دارند.کلک به کسی بزنیم، به ما کلک می‌زنند. قانون است. «گندم از گندم بروید…» این سنت خداست. خیانت کنی، به تو خیانت می‌کنند. «مَنْ غَشَّ غُش‏» (کافی/ج5/ص160) حدیث را قبلاً خواندم. کسی کلک بزند، به او کلک می‌زنند.

گناه سبب بدبختی خود انسان است. «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُم» مصیبت اگر رسید، به خاطر کار خودت است.

20- گناه سبب بی‌اعتباری است. قرآن می‌فرماید: «لا تَقْبَلُوا» یعنی قبول نکنید، «لَهُمْ شَهادَهً أَبَدا» (نور/4) شهادتش را قبول نکنید. یعنی هرجا آمد گفت: من شاهدم، من گواه هستم. امضایش از اعتبار می‌افتد. «لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَهً أَبَدا» (نور/4) یعنی آدم گناهکار بی‌اعتبار می‌شود.

21- گناه، سبب سقوط است. به حضرت آدم گفتند: این گیاه را نخور، خورد. خدا گفت: «اهْبِطُوا» (بقره/38) برو بیرون. سبب سقوط است. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 38.

22- گناه سبب شکست است. در جنگ بدر سال دوم، مسلمان‌ها پیروز شدند. اولین جنگ در اسلام جنگ بدر بود. دومین جنگ، جنگ احد بود. اولی پیروز شدند و دومی شکست خوردند. آمدند گفتند: یا رسول الله! مگر شما نمی‌گویی: خدا با متقین است؟ خدا با ماست؟ خدا با حق است؟ پس چرا ما که حق هستیم، شکست خوردیم؟ می‌دانید چه جواب داد؟  قرآن می‌گوید: نه اینجا هم پیروز شدید. یادتان رفت، «تَحُسُّونَهُمْ» (آل‌عمران/152) حس دشمن را گرفتید. شما اول در احد پیروز شدید. در بدر که پارسال پیروز شدید. امسال هم مرحله‌ی اول عملیات را شما پیروز شدید. منتها می‌دانید چرا؟ گناه کردید. «حَتَّى إِذا فَشِلْتُم‏» (آل‌عمران/152) از نظر روحی، شل شدید. از نظر اجتماعی، «تَنازَعْتُم‏» نزاع، اختلاف افتاد. از نظر عملی، «عَصَیْتُم‏» پیغمبر فرمود: این دهانه‌ی احد را حفظ کنید. کسی سر شیفت محل حفاظتی را رها نکند. شما پنجاه نفر آن منطقه را حفظ کنید تا جنگ تمام شود. وسط جنگ همینطور که مشغول حفاظت منطقه بودید، دیدید جنگ به نفع مسلمان‌ها شد. دیدید که اگر بخواهید منطقه را حفظ کنید، غنایم جنگی از دست ما درمی‌رود، به عشق جمع آوری غنایم، منطقه حفاظتی را رها کردید، دنبال غنایم جنگی رفتید، دشمن از پشت آمد، کمین کرد، و شما را تار و مار کرد. «فَشِلتُم» شل شدید، «تنازعتم» در شما اختلاف افتاد. «عَصَیتُم» معصیت کردید. در احد چرا شکست خوردیم؟ روانی، «فشلتم». اجتماعی «تنازعتم» نزاع، مکتبی، معصیت رسول. معصیت سبب شکست است.

7- نقش گناه در انحراف انسان

23- گناه سبب انحراف است. آیه‌اش کدام است؟ «فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیْتُم‏» سوره ی آل عمران، آیه‌ی 152. گناه سبب انحراف است. آدم یک ذره یک ذره منحرف می‌شود. اصلاً دیدش عوض می‌شود. دیدش عوض می‌شود. قرآن می‌فرماید: «وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَه‏» کسی که معصیت خدا و رسول را کند، «فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً» (احزاب/36) «ضلالاً» منحرف می‌شود. گناه آدم را منحرف می‌کند. یعنی فکر آدم را کج می‌کند. اول عمل کج است، و بعد کم کم عمل که کج شد، فکر هم کج می‌شود.

زمان شاه شهرهایی مثل قم و کاشان و نیشابور و سبزوار و یزد و این شهرها تقریباً بی‌حجاب نبود. شهرهای مذهبی قدیمی و سنتی. بعضی شهرها هم کم بود، تهران زیاد بود. این شهرهایی که یا بی‌حجاب نبود، یا کم بود، وقتی می‌آمدند تهران، زن‌های بی‌حجاب را می‌دیدند می‌گفتند: یا الله! اوه اوه اوه، چطور تهران زیر و رو نمی‌شود!؟ ساعت اول قضاوتشان این بود، که با این گناه‌ها اصلاً باید تهران زیر و رو شود. یک مدتی خانه‌ی دختر عمه و دختر خاله می‌رفت، می‌گفتند، می‌خندیدند، یک مدتی که می‌گذشت می‌گفت: ببین، درست است بی‌حجاب است، اما آدم خوب هم خیلی در تهران است. اول می‌گفت: تهران زیر و رو شود. حالا دست از حرفش برداشت. گفت: نه، یک مدتی که با اینها خوش و بش می‌کردند، می‌گفت: ببین، بی‌حجاب‌های تهران از با حجاب‌های کاشان بهتر هستند. اینطور است. یعنی انسان اهل گناه که شد اصلاً نظرش برمی‌گردد. انحراف، «وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَه‏».

8- بهترین راه سیر و سلوک، انجام واجبات، ترک محرمات

خوب امیرالمؤمنین پرسید: یا رسول الله این ماه رمضانی که ترویج گردید، چه بود؟ چه کاری بهترین کار است؟ الان هم خیلی از جوان‌ها می‌گویند: راه خودسازی چیست؟ راه سلوک چیست؟ چله نشستن چیه؟ راه نجات این است، انجام واجبات و ترک محرمات. هیچ سیر و سلوک نمی‌خواهد، خودسازی نمی‌خواهد، ختم انعام نمی‌خواهد، اَمن یُجیب نمی‌خواهد، هیچ چیز نمی‌خواهد. واجبات را انجام بدهید، ولو هیچ مستحب انجام ندهید. حرام‌ها را ترک کنید. بالاترین سیر و سلوک و مقام معنوی را می‌گیریم. متأسفانه آدم‌هایی هستند، قرآن می‌خوانند، دعا می‌خوانند، زیارت عاشورا می‌خوانند، اما در مهمانی‌ها یکوقت می‌بینی اوه، خدا می‌داند چقدر ولخرجی می‌کنند. اسراف گناه کبیره است. گناه کبیره انجام می‌دهند، ولی قرآن را خیلی می‌خواند. آدم‌هایی هستند، سینه زنی، عزاداری، چه کارهایی که نمی‌کنند. اما به گناه که رسیدند، نمی‌توانند خودشان را نگه دارند. راحت گناه می‌کنند. حدیث داریم بهترین بندگان خدا کسی است که «اَعبَدُ النّاس» عابدترین افراد کسی است که واجبات را انجام بدهد. ما تصمیم بگیریم، واجبات را انجام بدهیم، حرام را ترک کنیم، هیچ نیازی به سیر و سلوک و درس اخلاق و عرفان و هیچی نیاز نیست. البته در قدم اول. ممکن است در قدم‌های دوم یک سیر و سلوک‌هایی برای اولیای خدا باشد. اما فعلاً در سطح من و شما همین جلوی گناه را بگیریم. منتها وقتی هم می‌گوییم: گناه، اول روی خودمان پیاده کنیم.

جوان در دانشگاه می‌گفت: آقای قرائتی، در تلویزیون بگو: مهریه‌ی دخترها را کم بگیرند. یک خرده نگاهش کردم، گفتم: خودت هم خواهر داری؟ گفت: بله! گفتم: خودت، حاضر هستی خواهرت را به 14 سکه مهر کنی؟ گفت: والله حرفی ندارم. پدر و مادرم معلوم نیست، خود دختر هم معلوم نیست. گفتم: اگر بنا است دخترها مهر را کنند، اول مهر خواهر خودت را کم کن. این دلش می‌خواهد دختر مردم را مفت بگیرد، خواهر خودش را هزار سکه، دختر مردم را چهارده سکه! راست نمی‌گوییم. می‌گوییم: بساز و بفروش است، بناها حقه باز هستند. ببین خانه ساخته بعد از یک ماه خراب می‌شود. بعد می‌بینی خودش هم در دکانش جنس قلابی می‌دهد. اگر بناست، از خودمان شروع کنیم. خدا به پیغمبر می‌گوید: اگر می‌خواهی اصلاح کنی، اول خانمت. «قُلْ لِأَزْواجِک‏» اول به خانمت بگو، «وَ بَناتِکَ» بعد به دخترهایت بگو. بعد می‌گوید: «وَ نِساءِ الْمُؤْمِنین‏» (احزاب/59) بعد به دیگران بگو.

از ماه رمضان استفاده کنیم. در ماه رمضان، سی روز آدم سیگار نمی‌کشد. بعد از ماه رمضان هم نکش. سی روز سحرخیزی کردی، بعد از ماه رمضان هم یک ربع به اذان بلند شو. چیزی می‌شود! می‌شود ماه رمضان را یک مقدمه‌ای قرار بدهیم برای گناه نکردن. قرآن هم گفته: روزه بگیر، «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (بقره/183) من گفتم: روزه بگیرید، تا تقوا. مثل آدمی که می‌گویند: لباست را بشوی. می‌گوییم: چرا گفتی لباست را بشوی؟ می‌گوید: خواستم دست‌هایت پاک شود. شما می‌روی لباس بشویی، اما وقتی لباس می‌شویی دست‌های خودت هم پاک می‌شود. همین که شما ماه رمضان در بستر دعا و قرآن و مسجد قرار  گرفتی، این یک مقدمه‌ای است که می‌شود خیلی از گناه‌ها را نکرد. آقا دهانم روزه است وگرنه به تو می‌گفتم. وقت‌های دیگر هم بگو: می‌خواهم بگویم، ولی سی روز تمرین کردم، فحش ندهم، حالا روز سی و یکم هم نمی‌دهم.

بچه بودم گفتم: می‌خواهم بروم چراغانی. بابام گفت: لامپ را ببین. گفتم: دیدم. گفت: خوب آنجا هم صد تا مثل این هست. اگر در ماه رمضان می‌شود کنترل کرد، بعد از ماه رمضان هم می‌شود کنترل کرد.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3438

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.