تبلیغ دین در ماه رمضان
2- خداوند، معلم همه پیامبران و انسانها
3- دعوت مردم، همراهی با عمل
4- مقاومت در برابر مشکلات و بیمهریها
5- لزوم هجرت برای تبلیغ دین
6- جذب نسل نو به مساجد
7- تبلیغ دین به میزان توان و امکان
8- اخلاص در تبلیغ دین
موضوع: تبلیغ دین در ماه رمضان
تاریخ پخش: 29/04/91
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
رمضان 91، در آستانهی ماهی هستیم که قلهی تبلیغ و توجه به مسجد و محراب است. من هم یادداشتهایی را آماده کردم و تقاضا میکنم برادران عزیز و خواهران، کسانی که اهل تبلیغ هستند، این بحث را عنایت داشته باشند، چون تقریباً هیچ چیزش از خودم نیست. همه از قرآن است که چگونه تبلیغ کنیم.
یکی اینکه با هر طلبهای مصاحبه کنید، که چرا طلبه شدی؟ آرزویت چیست؟ میگوید: میخواهم عالم ربانی شوم. عالم ربانی کیست؟ قرآن میگوید: «کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ» (آلعمران/79) عالم ربانی کسی است که به مردم قرآن بیاموزد. حالا یا روخوانی قرآن، یا معنی قرآن، پیام قرآن، درسهای قرآن، اگر کسی باسواد بود و تبلیغ نکرد، این عالم ربانی نیست، به دلیل این آیه قرآن، قرآن گفته خودتان را با این آیه متر کنید. «کُونُوا رَبَّانِیِّینَ» چطوری؟ «تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ» نمیشود کسی باسواد باشد، و سوادش مورد استفاده قرار نگیرد. حالا یا مستقیم روی منبر باشد. یا مدرس باشد. یا مؤلف باشد. ما نباید روحانی بیکار داشته باشیم.
من که درک نکردم، آقای بروجردی را، سالی که قم آمدم، بعد از یکسال ایشان مرحوم شد. قیافهی ایشان را دیدم. ولی خوب درحدی نبودم که پای درسش بروم. آن زمان در آستانهی رمضان، یا محرم، آیت الله العظمی بروجردی(ره)، یک مطلبی را برای طلبهها میفرمود. من این را از آیت الله امامی کاشانی شنیدم و ایشان از آیت الله مشکینی. ایشان میگفت که آیت الله مشکینی گفت: امروز درس آقا این بود که روحانیون، تمام حدیثهایی که میگوید: علم ارزش دارد، علمی ارزش دارد که برای مردم نقل کنی. علمی که در کتابخانه باشد و خارج نشود، ارزش ندارد. تعلیم کار خداست.
پس موضوع بحث: تبلیغ در قرآن.
1- وظیفه عالمان ربّانی در تعلیم قرآن
1- عالم ربانی، معلم قرآن است. شامل روخوانی، ترجمه، تفسیر، اصلاً قصههای قرآن را، قرآن را روی منبر باز کنید. قصههای قرآن را، آیاتش را بخوانید به مردم بگویید این آیه چه میگوید؟ به جای اینکه از کتابهای قصه استفاده کنیم، از قصههای خود قرآن، البته با توجه به تفسیر.
2- تعلیم کار خداست. امام فرمود: معلمی کار انبیاء است. درست است. کار خدا هم هست. «الرَّحْمَانُ، عَلَّمَ الْقُرْءَانَ» (الرحمن/1 و2) یعنی خدای رحمان معلم است. کار جبرئیل هم هست. «عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوى» (نجم/5) که فاعل «عَلَّمَ» جبرئیل است. پس معلمی کار خداست، کار جبرئیل است، کار انبیاء هم هست. «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم» (آلعمران/164) منتها نگفته: «الصمد علم القرآن»، «القیوم علم القرآن»، «الخالق علم القرآن» میگوید: «الرَّحْمَانُ، عَلَّمَ الْقُرْءَانَ». اگر میخواهی معلم موفقی باشی، معلمی شرطش محبت است. وگرنه میگفت: «القاسم الجبارین علم القرآن». «الله الصمد علم القرآن»، خدا هزار تا اسم دارد. اینکه در بین اسمهای خدا آنکه به «عَلَّمَ» میخورد، یعنی معلم، استاد دانشگاه، طلبه، روحانی باید مهمترین صفتش محبت باشد. «الرَّحْمَانُ، عَلَّمَ الْقُرْءَانَ»!
محتوا هم باید قرآن باشد. اگر چیز دیگر میگویید، اگر یک شعری هم میخوانید، اگر تاریخی هم میگوییم، یک مثلی هم میزنیم، باز همه مثل ساختمان، ساختمان محتوایش سیمان و آجر است. حالا اگر یک جای گچی هم هست، این برای روکاری، بندکشی، با گچ نمیشود ساختمان ساخت. ساختمان باید با آهن و بتون آرمه و تبلیغ باید محتوایش قرآن باشد. یعنی باید وقتی مردم پای منبر مینشینند، بگویند: بدنه قرآن است. نه این که یک آیهی قرآن هم در آن باشد.
نواب صفوی را خدا رحمت کند. یک دوستی داشت میگفت: دو رقم آبگوشت داریم. بعضی آبگوشتها آآآآآآآآآبگوشت… همه آب است. مثل خانهی فقرا، همه پیاز و سیب زمینی و زردچوبه و هویج و یک ذره هم گوشت دارد. منبر نباید یک آیه داشته باشد و باقی شعر و خواب و قصه و تاریخ و چیزهای دیگر باشد. سهم خدا خیلی کم بود. بعضی آبگوشتها اینطوری است. آبگوووووووووشت! پس دو تا آبگوشت داریم. آآآآآآآآبگوشت یا آبگوووووووشت؟ گوشتش باید زیاد باشد.
2- خداوند، معلم همه پیامبران و انسانها
خدا در قرآن گفته: معلم انبیاء من هستم. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماء» (بقره/31)، «لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیث» (یوسف/21)، «وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَهَ لَبُوس» (انبیاء/80)، «عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ» (نمل/16)، «عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَم» (نساء/113) خدا به همهی انبیاء چیز یاد داده است. انبیاء هم به اوصیا و اوصیا هم به ما.
تنها جایی که میگوید: برپا! به احترام استاد میگوید: برپا. آیهی برپا کدام است؟ «انْشُزُوا» (مجادله/11) برپا. در آیه داریم «انْشُزُوا» یعنی برپا. چه خبر است؟ میگوید: عالم وارد شد. «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات» (مجادله/11) اگر مؤمنی و عالمی وارد شد، «انْشُزُوا» یعنی برپا. احترام بگذار.
3- دعوت مردم، همراهی با عمل
چیزی را که میخواهیم بگوییم، حالا اگر دائماً هم عمل نمیکنیم، یک چند روزی عمل کنیم. این سفارش شهید محراب به بنده بود. به آیت الله مدنی(ره)! گفتم: آقا ما طلبهها هرچه میگوییم باید عمل کنیم؟ ایشان فرمود: لااقل مقداری عمل کن. مثلاً میخواهی نماز شب بگویی، یک دو سه شب نماز شب بخوان و بعد بگو. لازم نیست نماز شبت ترک نشود، ولی وقتی که میگویی، یک روز، دو روز، یک هفته، یک ماه، دوماه، اگر میخواهی راجع به اهمیت نماز جماعت صحبت کنی، یک چند تا نماز جماعت برو و بعد بگو. بالاخره کفاش لازم نیست همه کفشهایی را که میدوزد پا کند. ولی یک کفشش را پا کند. نمیشود پا برهنه شد و به مردم گفت: کفش پا کنید! «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِر» (بقره/44) قرآن میگوید: شما مردم را به نیکی سفارش میکنید، خودتان غافل میشوید از خودتان. یا جای دیگر میگوید: «کَبُرَ مَقْتاً» (غافر/35) «مقت» یعنی غضب، «کَبُرَ» کبیر است، غضب خدا. غضب خدا برزگ است برای کسی که حرف میزند و عمل نمیکند. عالم بیعمل! بنابراین از خدا باید توفیق عمل هم بخواهیم که آنچه میگوییم، لااقل عمل کنیم.
خدا وقتی میخواهد به ما بگوید: صلوات ختم کنید. میگوید: من خودم به حرفم عمل میکنم. صاف نمیگوید: مردم صلوات! اینطور نمیگوید. میگوید: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ» (احزاب/56) خدا و ملائکه صلوات میفرستند. بعد بخشنامه میکند که «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً» (احزاب/56) (صلوات حضار) این هم یک مسأله.
یک وقت در تبلیغ گرفتار بیمهری میشوید. بیمهری در شما اثر نکند. ببینید، یک پزشکی که میرود دست بیمار را بگیرد تا تب را ببیند. این بیمار هم بیمار روانی است. هی به دکتر اینطور میکند، هوم.. هوم… هوم… هزار رقم بازی هم دربیاورد، دکتر ولش نمیکند. خواسته باشد بگوید: تو سر به سر من میگذاری؟ من هم تو را نمیبینم. یک کسی که میرود، دکتری که دست بیمار را میگیرد و بیمار به خاطر این هیجانی که دارد بازی درمیآورد، دکتر دست از دکتری برنمیدارد. یک وقت ممکن است یک جایی برویم، یک جایی مثلاً حالا بسیجاش، هیأت امنایش، میزبانش، بچههایش، کدخدایش، شورای اسلامیاش، آخوند محله، نمیدانم مؤذنش، خادمش، گاهی ممکن است یک بیمهری شود. البته گاهی وقتها در بیمهریها ممکن است ما مقصر باشیم. گاهی هم ما بیتقصیر هستیم و او بیادب است.
4- مقاومت در برابر مشکلات و بیمهریها
اگر بیمهری شد، شما روی خودت نیاور. به چه دلیل؟
قرآن میگوید: حضرت موسی و خضر با هم وارد یک روستا شدند. آیهاش را میخوانم، ترجمهاش را بلد هستید. «اسْتَطْعَما أَهْلَها» (کهف/77) طلب طعام کردند. گفتند: آقا ما گرسنهمان است. یک تکه نان به ما بدهید. «فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما» (کهف/77) از ضیافت، از مهمانی اِبا کردند. یعنی یک تکه نان به این پیغمبرها ندادند. اما در عین حال حضرت خضر در همان روستا یک دیوار خرابه دید گفت: بیا بنایی کنیم. که دیگر موسی داغ کرد. عربیهایی که میخوانم قرآن است. «لَوْ شِئْتَ» اگر هم میخواهی بنایی کنی، «لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً» (کهف/77) پول بگیر. اینها یک تکه نان به ما ندادند، حالا عملگی مفت! مفت کی گفت. تأمین اعتبار نشده. چون تأمین اعتبار نشده، کار نمیکند. منتظر تأمین اعتبار است. ولذا موسی اینجا رفت کنار ایستاد. همهجا موسی و خضر با هم بودند. «رَکِبا» (کهف/71) با هم سوار کشتی شدند. «اسْتَطْعَما» با هم طلب طعام کردند. «فَوَجَدا» (کهف/65) با هم دیوار را دیدند. ولی به بنایی که رسید خضر تنهایی وارد بنایی شد، گفت: من کار به بیمهری اینها ندارم. من بنایی میکنم، موسی کنار رفت و ایستاد. نمیگوید: «اقاما»، میگوید: «اقامَ» خود خضر تنهایی شروع به ساختن دیوار کرد. بعد گفت: برایت بگویم چرا دیوار را ساختم. ماجرای دیوار این است که میخواهم قصه را بگویم. این خودش یک درس است.
گاهی پیغمبر خدا مورد بیمهری قرار میگیرد، انتقام نکشیم. یک نمونه از یوسف بگویم. برادران یوسف گفتند: «إِنَّا کُنَّا خاطِئینَ» (یوسف/97) بد کردیم تو را در چاه انداختیم. فرمود: «لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْم» (یوسف/92) بر گذشتهها صلوات، هیچی هیچی! همین الآن شما را بخشیدم. این خصلت یوسفی است.
روز فتح مکه مردم مکه به پیغمبر گفتند: میخواهی با ما چه کنی؟ ما خیلی تو را اذیت کردیم. خاکستر روی سرت ریختیم. مؤمنین را شکنجه دادیم. سنگت زدیم. ما بدترین جسارت را کردیم. حرفهای زشت زدیم. کاهنی، شاعری، مجنونی، هرچه توانستیم به تو ظلم کردیم. حالا میخواهی چه کنی؟ امروز تو پیروز شدی. فرمود: برادرم یوسف چه کرد؟ برادرم یوسف همه را یکجا بخشید. من هم همهی مردم را الآن یکجا بخشیدم. او یازده تا برادر را بخشید، من کل شهر را بخشیدم. این خودش یک درس است. انتقام نگیریم. من پشت سر این آقا نماز نمیخوانم، چرا؟ به او گفتم: استخاره کن، گفت: حوصلهام نمیرسد. پشت سر این آقا نماز نمیخوانم. چرا؟ نمیدانم فلان جا بد جواب مرا داد. حالا یک آقایی یک وقت یک کلمهای را گفته، نباید بگوید. یا یک مریدی یک کلمه گفته، نباید بگوید. ما باید بگذریم.
در آستانهی رمضان 91هستیم. همین الآن هرچه من میگویم، آنچه با لب میگویم شما در قلب بگو. خدایا چون میخواهم پاک شوم، قلب مرا پاک کن. هرکس به من ظلم کرده، و بدی کرده، جسارت، بیمهری، توهین، غیبت، فحش، هرکس به من ظلم کرده، همه را من بخشیدم، ببخشید تا خدا هم شما را ببخشد. «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا» (نور/22) ببخشید! «أَ لا تُحِبُّون» دوست نداری خدا تو را ببخشد. اگر دوست داری خدا تو را ببخشد، تو هم مردم را ببخش. «وَ لْیَعْفُوا» امر است، باید عفو کنند. «وَ لْیَصْفَحُوا» از صفحه، چرا به این میگویند: صفحه؟ این صفحه برای این است که آدم چنین میکند. هان! این را میگویند: صفحه. این را میگویند: صفحه، یعنی برمیگردد. «وَ لْیَصْفَحُوا» یعنی صفحه را برگردان، شتر دیدی، ندیدی. انگا نه انگار که گفته. حالا یک جسارتی کرده. این هم یک مسألهی مهمی است.
عبادتها را خدا چند رقم بیان دارد. بعضی جاها میگوید: «ضِعف» مثل ضَعف با (ض). ضاد و عین! ضِعف، دو برابر اجر میدهم. یک چیزهایی را ده برابر، «اضعاف» چند برابر! یک آیه داریم، «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) ده برابر! تا هفتصد تا آمده است.
راجع به کسی که از خانهاش هجرت میکند، این برای طلبههایی که از قم و مشهد و اصفهان و سایر حوزهها، میروند هجرت میکنند برای تبلیغ، قرآن میگوید: «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ» (نساء/100) اگر کسی هجرت کند برای خدا، نمیگوید: ضِعف و اضعاف، ده برابر و صد برابر و یک میلیون برابر نیست. میگوید: «فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» هیچی نگو، اجرت با خداست! گفته: به من واگذار کن. مثل روزه، راجع به روزه میگوید: «الصَّوْمُ لِی وَ أَنَا أَجْزِی [أُجْزَى] بِهِ» (بحارالانوار/ج93/ص254) روزه برای من است، جزایش را خودم میدهم. مثل اینکه میگویم:آقا برو مکه، خرجیات با من. دیگر حالا نیم میلیون است، یک میلیون است، دو میلیون است، حرفش را نزن. برو مکه با من. وقتی میگوید: با من، یعنی راحت باش دیگر. بیمه هستی.
5- لزوم هجرت برای تبلیغ دین
یک کسی هجرت نمیکند، یک آیه داریم میگوید: کسانی که هجرت نمیکنند، نه دوستشان داشته باشید، نه به اینها مسؤولیت بدهید. آیهاش این است. «وَ الَّذینَ آمَنُوا» ایمان دارد، ولی «وَ لَمْ یُهاجِرُوا» (انفال/72) تکان نمیخورد. «آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا» کسانی که ایمان دارند و هجرت نمیکنند، «ما لَکُمْ» حق ندارید، «مِنْ وَلایَتِهِمْ» از دوستی یا حکومت دادن به اینها، «مِنْ شَیْءٍ» یعنی هیچی، هیچی دوستش نداشته باش. هیچ مسؤولیت هم به او ندهید. چون تکان نمیخورد. کسی که میتواند هجرت کند، هجرت نمیکند، مشرکینی که روی کرهی زمین هستند، گناهش به گردن ما است. ما باید هجرت کنیم. از کجا روز قیامت به من نگویند، آقای قرائتی تو غلط کردی در تلویزیون بودی؟ تو یک سال اردو یاد میگرفتی، میرفتی در گاو پرستهای هندوستان، این سی سالی که در تلویزیون بودی، اگر به هندوستان هجرت میکردی، میلیونها آدم خداپرست میشدند. تو غلط کردی در تلویزیون آمدی. هیچکس دلش را خوش نکند به کاری که دارد.
من رفتم خانهی یک بزرگواری، میگفت: چهل بار مطوّل گفتم. مطوّل از کتابهایی است که ما آخوندها میخوانیم. به او گفتم: خدا از سر تقصیرات شما بگذرد. اگر حضرت امیر میگفت: 39 بار مطول، میگفتی: یک دور هم نهجالبلاغه میگفتی. یک دور هم تفسیر میگفتی. آخر این هم شد کار، تو چهل دور از مطول گفتی، یک دور از قرآن و نهجالبلاغه نگفتی. خدا از سر تقصیراتت بگذرد.
هرکسی یک کاری را گرفته و فکر میکند، بیش از این کار ندارد. هرکسی احتمال بدهد کارش درست نباشد. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُون» (کهف/104) خیال میکند به رشد رسیده است.
گاهی وقتها یک مسجدی شلوغ است. آقایش خوب است، برنامههایش شلوغ است. در کارش موفق است. باید هر شب به یکی از مسجدهای شهر برود.
من سراغ دارم عالمی را که محبوبیت داشت و مرید، میرفت در مسجدهای خاکی عبایش را میانداخت و نماز میخواند. مردم گفتند: آقای فلانی مسجد ما آمده است. اِ… خودش آمده، آقای فلانی آمده؟ چون آدم محبوبی بود، تا میدیدند مردم فلانی آمده، آن عالم محبوب در مسجد آمده، میدویدند یک پتو میآوردند، زیلو میآوردند میگفتند: فرداشب هم میآیم. یک مدتی آنجا نماز میخواند، تا آنجا موزاییک شود، در و دیوارش درست شود، برق و آبش درست شود، میرفت یک مسجد دیگر. هنر این است که ماشین قراضههای جاده را بوکسل کنیم. هنر این نیست که ماشینت خوب است، گاز میدهی میروی. مردی کار ماشین قراضهها را انجام بده. این است وگرنه آن کسی که مسجد میآید، میآید. با چهار نفر را به مسجد اضافه کردیم.
من غصه میخورم وقتی خودم را با تریاکیها مقایسه میکنم. میبینم هر تریاکی سالی یک تریاکی تولید دارد. یعنی اگر هزار تا تریاکی را یکجا کنند، سال دیگر حضرت عباسی دو هزار تا میشوند. اما نمازخوانها نمیتوانند یک چنین کاری کنند. بگویند: آقا هر نمازخوانی، سالی یک نمازخوان درست میکند.
6- جذب نسل نو به مساجد
حاج خانمهایی که مسجد میروند، صف اول را میگیرند انگار ارث پدرشان است. یک دختر تازه میآید، میگویند: دختر کجا بودی؟ ماه رمضان مسجد میآیی؟ در طول سال کجا هستی؟ برو صف عقب! یعنی خودش را بعد از جبرئیل میگوید: نفر دوم من هستم. و هر تازه واردی باشد به او نیش میزند. آقایان هم همینطور هستند. نمیدانم به نظرم این را گفته باشم. در ذهنم هست گفتم. حالا دو بار بگویم طوری نیست.
مقام معظم رهبری میفرمود: من در یک مسجدی در مشهد نماز میخواندم. یک جوانی با یک بولیز رنگی و زرق و برقی صف اول آمد و نشست. یکی از این پیرمردهای مشهدی گفت: تو با این لباست خجالت نمیکشی صف اول آمدی؟ برو صف دوم! این پیرمرد نیش زد و این جوان هم صف دوم رفت. من گفتم: پدر، چه کسی گفته اگر کسی صف اول است باید رنگ بولیزش چه رنگ باشد؟! آقاجان بیا جلو، بیا جلو! میگفت: او را جلو آوردم سر به سر کسی نگذاریم که حالا مسجد آمده و بلد نیست چطور بایستد، وضویش غلط است، نمازش غلط است، به او میخندیم. گاهی سر به سرش میگذاریم.
من سراغ دارم کسی را که گفت: تا آخر عمرم مسجد نمیروم. گفتند: چرا؟ گفت: پدر من مسجد رفت، کلاه نمدی داشت. یک کسی یک نخ نیم متری را سرش را با آب دهن تر کرد و چنین کرد. این آب دهانی بود به این نمد چسبید. باقی نخ آویزان بود. مردم مسجد به پدر من خندیدند. چون یک خرده از نخ به کلاهش چسبیده بود و باقیاش آویزان بود. حالا که مردم مسجد به پدر من خندیدند، تا آخر عمر مسجد نمیروم. ببینید این است.
سراغ دارم پسری را که گفت: آقای قرائتی تا آخر عمر مسجد نمیروم. برای اینکه لباس شیک پوشیدم مسجد رفتم، خادم دید لباس من شیک است، گفت: این قرتی بازیها چیه؟ مگر اینجا عروسی عمهات است؟! این هم برگشت. از آن طرف هم سراغ دارم. اینها را همه میشناسم. در ذهنم هست چه کسانی را میگویم. سراغ دارم که بچهای مسجد آمد کفشهایش نو بود دزدیدند. پیش نماز پیرمردی بود. گفت: آقاجان چه مشکلی داری؟ گفت: کفشهایم را دزدیدند، حالا خانه بروم مادرم دعوایم میکند. گفت: هیچ غصه نخور. در تاکسی نشاند و خیابان رفت و یک جفت کفش خرید و پای او کرد و گفت: سلام به مادرت برسان. این بچه تا آخر عمر مسجدی است. ما بلد نیستیم چه کنیم. عوض اینکه مخ را کاشی کنیم، منار را کاشی میکنیم. مسألهی بیمهری و توجه به اینها مهم است.
7- تبلیغ دین به میزان توان و امکان
شرایط مبلغ: 1- ما در قرآن دو تا تبلیغ داریم. یک تبلیغ فنی، یک تبلیغ غیر فنی. یعنی رسمی و غیر رسمی. تبلیغ رسمی این است که آدم باید دانشمند شود. قرآن میگوید: «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا» (توبه/122) تفقه یعنی اول عمیق اسلام را بشناس و بعد «وَ لِیُنْذِرُوا» انذار کن، هشدار بده. این شرط مبلغ رسمی است. البته یک مبلغ هم داریم لازم نیست فقیه باشی. همان که بلد هستی بگو. ما دو تا کشتی داریم. یک کشتی داریم که مسافرکشی میکند و رسمی است. یک کشتی هم داریم که رسمی نیست. یک برگ زرد است و در حوض میافتد. همین برگ زرد هم که در حوض افتاد، کشتی 50 تا مورچه میشود. این برگ زرد کشتی نیست ولی میتواند بالاخره برای مورچهها کشتی شود. هردو هم در قرآن داریم. رسمیاش، «لِیَتَفَقَّهُوا» آیهی فقر، فقیه شوید و بعد تبلیغ کنید. غیر رسمیاش را قرآن میگوید: به نظرم سورهی احقاف است. «اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ» (جن/1) یک عده از جنیها عبور میکردند، صدای قرآن را شنیدند. گفتند: «إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً» (جن/1) عجب، قرآن عجیبی داریم میشنویم. «یهَْدِى إِلىَ الرُّشْدِ» (جن/2) چه آیههای خوبی دارد. یک سری تکان دادند و گفتند: «فََامَنَّا» پس ما ایمان میآوریم. همانجا هم تبلیغ را شروع کردند. گفتند: «یا قوم» ای باقی جنیها، شما هم بیایید، ایمان بیاورید. یعنی ساعت هشت آیه را شنیدند. هشت و یک دقیقه ایمان آوردند. هشت و دو دقیقه تبلیغ را شروع کردند. همان که بلد هستی را بگو.
و لذا خیلی از روحانیون میتوانند از طریق خانمهایشان، خوب این آقا در مسجد صحبت میکند، خانم این آقا هم زنها را دعوت کند، آن مقداری که بلد است. نه آن مقداری که… مثلاً اگر میخواهد تفسیر بگوید سورهی لقمان را بگوید که آیات پیچیده و متشابهی نداشته باشد. احکام میخواهد بگوید، احکام بانوان هست، آقای فلاح زاده و دیگران هم نوشتند. قصه میخواهد بگوید، داستان راستان هست مرحوم مطهری نوشته است. یک قصه از داستان راستان، یک مسأله از احکام، یک آیه از تفسیر، در حد ده دقیقه سخنرانی کند. زن طلبهها هم میتوانند تبلیغ کنند.
مبلغ باید سوز داشته باشد. قرآن راجع به پیغمبر میگوید: «حَریصٌ عَلَیْکُم» (توبه/128) دلسوز بود. «لَعَلَّکَ باخِع» (شعرا/3) خودش را میخورد. سوز، چون اگر سوز بود حرف اثر دارد. سوز، سوز، سوز! «حَریصٌ عَلَیْکُم» دلسوزی بوده.
مبلغ باید بیتکلف باشد. قرآن میگوید: پیغمبر میگوید «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفینَ» (ص/86) حتماً به من پول بدهید. دادند، دادند. ندادند، ندادند. طی کردن ممنوع! خیلی کار بدی است. خیلی کار بدی است!
مردم خودشان کمک میکنند. حالا یک جا هم گیرم کمک نکردند. این ارزش ندارد که بگویند، فلانی طی میکند، چه مداح، چه روحانی! البته نداریم، ولی چند درصد هستند مثلاً 95 نفر همینطور منبر میروند. یکی دو تا هم ممکن است طی کنند که آن کار بدی است. بد بد است، از آدم مهم بدتر است.
بیتکلف باشیم. ماشین آوردند، نشد خودمان میرویم. ماشین شد، شد. نشد، پشت موتور بنشینیم برویم. پذیرایی چطور شد. اصلاً بیتکلف باشید. «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفینَ»
تکلف گر نباشد، خوش توان زیست *** تعلق گر نباشد خوش توان مُرد
گیر نباشید.
8- اخلاص در تبلیغ دین
اخلاص، خدا به پیغمبران میگوید: «أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْرا» (طور/40) مگر از مردم پول خواستید که «فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ» (طور/40) بخاطر غرامت سنگین ایمان نمیآورند. نمیگویم پول نگیرید. به خود بنده هم پول دهند، میگیرم. راستش را بخواهید خوشحال هم میشوم. علامت اخلاص دو تا چیز است. یکی «لا نُریدُ مِنْکُم» (انسان/9) نیت پول نکن. یکی «لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرا» (انعام/90) حرف پول نزن. در دلت نیت پول نکن، به زبانت هم حرف پول نزن. نمیگوید: «لا اخذ منکم اجرا» نمیگوید: اگر دادید، نمیگیرم. بیینید الآن شما از اکسیژن استفاده میکنید، اما هیچ کدام به نیت اکسیژن در سالن نیامدید. نیت پول نکنید، حرف پول هم نزنید، اگر دادند دستشان هم درد نکند. چون مردم هم باید بدانند. حالا من زشت است بگویم، نه زشت هم نیست، افتخار هم میکنم. باسوادترین طلبهها، تمام شهریهای که از مراجع میگیرند تقریباً 250 هزار تومان میشود. بیانصافی است که کسی بگوید همه کار بکنند… حالا چهار تا آخوند یا قاضی هستند، یا منبری هستند، یا نویسنده هستند، یا مشهور هستند. یک جایی دستشان بند شده است. اینها کل اینها 5000 تا میشوند. دو هزار تا میشوند، نود درصد طلبهها زندگیشان روی شمعک است. بنابراین مردم کمک کنند ولی طلبه نیت پول نکند.
باید «بِلِسانِ قَوْمِه» (ابراهیم/4) «لِسانِ قَوْمِه» امروز هنر هم هست. یعنی مراعات فهم مردم را کن. گاهی مردم میخواهند بخندند. ما اگر بتوانیم در بحثهایمان یک خرده شاد حرف بزنیم. حالا کسی میگوید: آقا من نمیتوانم بخندانم. نمیتوانی بخندانی حرفهایت را کم کن. اگر بیش از بیست دقیقه میخواهی صحبت کنی حتماً باید یک خندهای در آن باشد. اما اگر نمیتوانی بخندانی، سر بیست دقیقه تمامش کن. این یک مسأله است. چون مردم گاهی خسته میشوند.
خانمهایی که تبلیغ میکنید در جلسهی زنانه، لازم نیست با چادر مشکی تبلیغ کنید، دختر ما آمده از شما حدیث یاد بگیرد. به چه دلیل یک ساعت به رنگ سیاه نگاه کند. کدام آیه داریم به سیاه نگاه کنید؟یا کدام حدیث داریم؟ چادر سیاه برای خیابان خوب است. آنجا مرد است، خوب باید جاذبه کم شود که مردم نبینند. اما وقتی یک دختری آمده از شما حدیث بشنود، این سیاه پوشی مبنایش چیست؟ ما دینمان نباید سلیقهای باشد.
اگر جسارت نیست. یک عبای مشکی به من بدهید. یک نفر از شما که عبایش مشکی است به من بدهید. من این را روبروی مردم نشان بدهم. شما الآن قیافهی مرا دیدید؟ حالا هم ببینید. چرا یک نفر که میخواهد قال الصادق یاد بگیرد، یک ساعت سیاه ببیند. حساب محرم، حساب 21 ماه رمضان، شهادت امام رضا، عزاداری حسابش جداست. اما دین ما سیاه پوشی ندارد. و سیاه پوشی هم مکروه است. جز برای عمامه، کفش، عبا. که چادر زنها هم جزء عبا حساب میشود. چادر سیاه خوب است برای بیرون. اما آنجا که همه دخترند با رنگ شاد باشید، نه رنگ شادی که حواس پرت کن باشد. شاد بی گل و بلبل. وگرنه باز آن گل و بلبل حواس طرف را پرت میکند.
خدا رحمت کند استادی داشتیم، سرش را تکان میداد درس میداد، آن روزی که سرش را تکان میداد، این تحت الهنکش شل میشد. هی چنین میکرد و ما نمیفهمیدیم، چه میگوید. چون باز اگر گل و بلبلی باشد، یا انگشتری باشد، یا جوری باشد، حتی ریش، یک بنده خدایی را من هروقت نگاهش میکنم، از بس ریشش بلند است حواسم پرت میشود. اصلاً من دیگر ریشهایش را وجب میکنم. اینقدر ریش میخواهی چه کنی؟ قیافه یعنی انگشتر، یک کسی بود همهی انگشتهایش پر از انگشتر بود. میگفت: امام صادق فرمود، من انگشترهایش را میشمردم. (خنده حضار) آن هفت هزار تومان، او هم چهار هزار تومان، آن هم یازده هزار تومان، اوه… خوب خرجی یک ماه ما به انگشتهایش است. یک انگشتر در یک دست، قیافه باید آرام باشد. «وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ» (مدثر/4) خدا به پیغمبر میگوید: لباسهایت را درست کن. این مسأله هم مسألهی مهمی است.
یک زمانی مقام معظم رهبری اولین جلسهای که ما خدمتش آشنا شدیم و ایشان را شناختیم، در یک سمیناری بود زمان شاه برای فرهنگیها بود. دبیرهای تعلیمات دینی از استانهای مختلف جمع شده بودند، مرحوم مطهری بود. دکتر بهشتی بود، دکتر باهنر بود، مقام معظم رهبری بود. آقای هاشمی رفسنجانی بود. آقای ربانی املشی بود. جمعی بودند و من هم جز دبیران تعلیمات دینی نبودم. عقب یکی از دبیرها داخل رفتم. دیدم عجب جمعیتی و به مرحوم بهشتی گفتم: میشود من 5 دقیقه صحبت کنم؟! گفت: چه میخواهی بگویی؟ گفتم: من کاشان، جوانها را جمع کردم، کلاس گذاشتم، قصه برای سالها قبل از انقلاب است. من یک ابتکارهایی دارم میخواهم یکی را روی تخته پیاده کنم. پنج دقیقه به ما وقت دادند و آن پنج دقیقه خوششان آمد، دکتر صادقی بود نماینده مشهد که در حزب جمهوری اسلامی، جزء هفتاد و دو تن شهید شد. او کل وقتش را به من داد. ما یک نیم ساعتی صحبت کردیم. همه خندیدند، چند بار کف زدند.
آنجا مقام معظم رهبری آمد گفت: من از طرف دولت حق سخنرانی ندارم. منبرم ممنوع شده است. من نماز میخوانم، تو بیا مسجد ما صحبت کن. پس الآن منزل ما برویم، شب مسجد برویم.ما را خانه برد و یک خرده نگاه کرد و گفت: آقای قرائتی، یک حمام برو! یک خرده تمیز تر شوی. (خنده حضار) گفتیم: چشم! در خانهی خودش، حمام را نشان من داد و گفت: آخوندی مسألهی مهمی است. تمیزی هم مسألهی مهمی است. حتی گاهی وقتها یک لک روی قبای آدم باشد، حواسها پرت میشود و میگویند: ببین، این لک است.
حضرت وقتی میخواست بیرون بیاید، عمامهاش را درست میکرد، یک روز آینه نبود در آب درست کرد. یکبار میخواست عطر بزند، عطر نداشت به خانمش گفت: روسری شما بوی عطر نمیدهد؟ گفت: چرا. روسری خانمش را گرفت، نم کرد. روسری خانمش را گرفت و به سر و گردنش مالید که بوی عطر روسری به بدنش منتقل شود.
گفتند: امام زینالعابدین کجا نماز میخواند؟گفتند: بروید فرشها را بو کنید، هر فرشی که بوی عطر میدهد، آنجا جای عبادت امام سجاد است. اینها یک چیزهایی است… بی خود نمیگویند که اگر مسواک کنی یک رکعت نماز تو هفتاد برابر میشود. شانه کنی، سی ثواب برای شانه اضافه میشود. عطر هم بزنی، سی ثواب هم برای عطر اضافه میشود. بیخود نیست که گفتند اگر نمازت با لباس سفید باشد، ثوابش بیشتر است. یکی از خوبی خانمها همین است که چادر نمازشان سفید است.
مسألهی کلام، لبی که تکان میخورد، برای سخن گفتن شش تا آیه داریم. چه بگوییم؟ «قَوْلاً کَریما» (اسراء/23) حرفهایت کریمانه باشد. «قَوْلاً لَیِّنا» (طه/44) نرم باشد. «قَوْلاً بَلیغاً» (نساء/63) حرف را مردم بفهمند. یک چیزی نگویید مردم نفهمند. بگو خدا عمرت بدهد. نگو: ابقاکم الله! وقتی میگویی: «علیه آلاف التحیه والثناء» یک عده لذت میبرند. اما یک عده نمیفهمند آلاف چه بود؟ صلوات بی شمار خدا بر او! وقتی میگویی آلاف، یعنی همان صلوات بیشمار. خدا عمرت بدهد، یعنی ابقاکم الله! کلماتی باشد که مردم بفهمند چه میگویی. «میسورا» روان باشد. «معروفا» اصطلاح جدید خلق نکن. همان چیزی که مردم با ذهنشان آشناست همان را بگو.
تبلیغ، قرآن محور باشد. میخواهی موعظه کنی، «فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخاف» (ق/45) میخواهی موعظه کنی، آیات اخلاقی قرآن را بگو. میخواهی قصه بگویی، قصههای قرآن را بگو. محور قرآن باشد و روایات و نهجالبلاغه، توجه به نسل نو داشته باشیم. یعنی حواسمان جمع نباشد که پیر مردها خوششان بیاید، نگاه کنیم چند تا بچه مسجد آمدند. اصل برای ما نسل نو باشد. «عَلَیْکَ بِالْأَحْدَاث» (کافی/ج8/ص93)
بزرگها از بچهها احترام بگیرند. یعنی یک بچه که وارد مسجد شد، پیرزنها و پیرمردها تحویلش بگیرند.
عبارتها مختصر باشد، کوتاه باشد. حرفها را ساده بزنیم نه سست! فرق است بین ساده و سست. سادگی خوب است «وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْر» (قمر/17) «یُسر» یعنی ساده، ولی سست نباشد. «قَوْلاً سَدیداً» (نساء/9) میگویند سد سازی، این یعنی محکم سازی. «سدید» حرف منطقی باشد، ساده باشد ولی سست نباشد. جامعیت داشته باشد. مثلاً ده شب راجع به یک مسأله صحبت کردی، کار غلطی است، قدیمیها این کار را میکردند، به چه دلیل یادم نیست، نمیدانم چرا. امروز که من یک ماه رمضان بین مردم هستم باید همه دین را بگویم. یک شب از خانواده بگویم. یک شب از خمس و زکات بگویم. یک شب از نماز میگویم. یک شب از تعلیم و تربیت بگویم. یک شب از تحلیل سیاسی بگویم. یک شب از عبادت و مناجات و تضرع بگویم. بعضی از آقایان فکر میکنند هنر است که مثلاً ده شب راجع به تضرع صحبت کنی. همه دین را باید سعی کنیم در این یک ماه بگوییم.
خوب میگویند: وقت من تمام شد ولی خیلی حرف مانده است.
امیدوارم که رمضان مبارکی باشد. دو تا دعا میکنم. خدایا تمام کسانی که در طول تاریخ اهل مسجد و محراب و تبلیغ بودند و الآن نیستند، الساعه همه را با امام صادق محشور بفرما. خدایا تمام خیرات و برکاتی که در تمام ماههای رمضان به همهی بندگان خوبت دادی، همهی آنها را در ماه رمضان امسال به همهی ما مرحمت بفرما. به همهی ما اخلاص، علم مفید، سعه صدر، ایمان کامل، بدن سالم، نیت خالص، شناخت درست از همه دین، عمل خالص به همه دین، و چشاندن مزه دین به نسل آینده، که ذخیرهی قیامت باشد به همهی ما مرحمت بفرما. قلب امام زمان را از ما راضی بفرما.
1- بر اساس قرآن، وظیفهی عالمان ربّانی چیست؟
1) تعلیم و تدریس قرآن
2) تزکیه نفوس مردم
3) تزکیه نفس خود
2- آیات اولیه سوره رحمان، چه کسی را به عنوان معلم قرآن معرفی میکند؟
1) خداوند متعال
2) پیامبر اکرم
3) جبرییل امین
3- آیه 35 سوره غافر، چه کسانی را مذمّت میکند؟
1) جاهلان متکبّر
2) عالمان بیعمل
3) عالمان دنیا پرست
4- چه کسی دیوار مخروبهی یتیمان را تجدید بنا کرد؟
1) حضرت موسی
2) حضرت خضر
3) حضرت موسی و خضر
5- آیه 72 سوره انفال، در کنار ایمان بر کدام وظیفه دینی تأکید دارد؟
1) عمل صالح
2) هجرت
3) جهاد