جایگاه قرآن کریم در زندگی انسان

1- برتری کتاب خالق بر کتاب مخلوق
2- قرآن، کتاب حکومت و مبارزه
3- قرآن، کتاب اخلاق و فضیلت
4- قرآن، کتاب طبیعت
5- قرآن، کتاب جامع و هماهنگ
6- تبیین آیات قرآن، وظیفه‌ی مبلّغان دین
7- کارها به دست خداست

موضوع: جایگاه قرآن کریم در زندگی انسان

تاریخ پخش:  06/05/90

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

خوب بحث ما به مناسبت ماه قرآن، رمضان نود بیننده‌ها بحث را می‌بینند و در آستانه‌ی آغاز ماه هستیم، بحث قرآن است. ما دیروز که با قطار سمنان می‌آمدیم برای اینکه با عزیزان سمنانی بحث را داشته باشیم، یادداشت‌هایم را نگاه کردم و حدود 57 نکته به اندازه‌ی سن امام حسین راجع به قرآن در یادداشت‌هایم بود، تنظیم کردم حالا نمی‌دانم بتوانم چقدر از آن را بگویم.

اول اینکه قرآن بر انسان مقدم است. قرآن می‌فرماید: «الرَّحْمَانُ، عَلَّمَ الْقُرْءَانَ» (الرحمن/1و2) بعد می‌گوید: «خَلَقَ الْانسَنَ» (الرحمن/3) چرا؟ برای اینکه همیشه باید جاده قبل از ماشین باشد. راه باید قبل از انسان باشد. اول راه، بعد انسان. اول جاده می‌سازند، بعد ماشین را در آن می‌برند. اول مکتب بعد انسان. اول برنامه بعد مجری.

1- برتری کتاب خالق بر کتاب مخلوق

کتاب خالق بر کتاب مخلوق مقدم است. «فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» (توبه/13) من تعجب می‌کنیم کتاب مخلوق را می‌خوانیم، کتاب خالق را نمی‌خوانیم. عنایتی که به کتاب مخلوق هست، به کتاب خالق نیست. حتی در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها و مراکز علمی چند ساعت وقتمان صرف کتاب مخلوق می‌شود، چند ساعت وقتمان صرف کتاب خالق می‌شود. من از جمعی از مراجع شنیدم، مراجع مهم، درجه یک که در پیری گفتند که ما وقتمان را باید صرف قرآن بیشتر کرده باشیم. البته فقه هم قرآن است، هرچه آنها می‌گویند تقریباً از قرآن و روایات است. ولی باز می‌گفتند خط ویژه برای قرآن می‌رفتیم. که همینطور که مثلاً یک دور فلان کتاب را گفتیم، یا پنج دور فلان مسأله را مطرح کردیم، یک دور هم نهج‌البلاغه و قرآن را مطرح می‌کردیم.

کتاب هدایت است. «هُدىً لِلنَّاس‏» (بقره/185) آدم را از گیجی بیرون می‌آورد. آدم قرآنی گیج نیست چون «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم‏» (انعام/91) خدایا وظیفه‌ی شرعی‌اش چیست؟ آدمی که کار با قرآن ندارد، می‌گوید: این خوشش آمد، این ناراحت شد، دائم دنبال این است که حزبش، قبیله‌اش، مریدش، استادش، کارفرمایش را راضی کند. آخرش هم راضی نمی‌شوند. خدا یکی است «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» (اخلاص/1) زود هم راضی می‌شود. «یا سریع الرضا» یکی است، زود راضی می‌شود. مردم هم خیلی هستند، هم دیر راضی می‌شوند.  «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْر» (یوسف/39) یوسف در زندان به بت‌پرست‌ها گفت: چند تا آقا بالا سر داشته باشید، بهتر است یا یکی؟

فرمان خدا فرمان اداری نیست. فرمانی است همراه با محبت، «یُحِبُّ الْمُتَّقین‏» (آل‌عمران/76)، «یُحِبُّ الْمُحْسِنین‏» (بقره/195)، «یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرین‏» (بقره/222)، «یُحِبُّ الصَّابِرینَ» (آل‌عمران/146)، «یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ» (آ‌ل‌عمران/159) یعنی بحث یُحِبُّ و لا یُحِبُّ در آن است. بحث امر و نهی‌اش همراه با عاطفه است. غیر از کتاب‌های قانون است که امر و نهی در آن هست اما عاطفه در آن نیست.

2- قرآن، کتاب حکومت و مبارزه

کتاب سیاست است. «اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْن‏» (طه/24) اول کار تو این باشد که باید به سراغ طاغوت بروی، برای محو طاغوت. «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوت‏» (بقره/256) «أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِه‏» (نساء/60) مبارزه با طاغوت‌ها و ستمگران.

کتاب آزادی است. اول مسئولیت موسی این بود که به فرعون گفت: مردمی که اسیر کردی آزاد کن. «فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنی‏ إِسْرائیل‏ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ» (طه/47) چرا بنی اسرائیل را به بردگی گرفتی؟ چرا اسیرشان کردی؟ به چه دلیل تو باید رئیس ما باشی؟ به چه دلیل تو باید شاه ما باشی؟ چه کسی گفت: تو شاه باشی؟ چه کسی گفت: تو رئیس جمهور باشی؟ چه کسی گفت: تو رهبر باشی؟ مگر اینکه مردم انتخاب کنند. الآن دنیا غیر از جمهوری اسلامی ایران که مردم، خبرگان تعیین می‌کنند، خبرگان، رهبر تعیین می‌کنند. مردم نماینده تعیین می‌کنند، نماینده قانون وضع می‌کند. غیر از ایران و بعضی از کشورها همینطور شاه در شاه در شاه در شاه، پسر به پسر، ولیعهد به ولیعهد، خوب به چه دلیل تو رئیس ما باشی؟ آن شبی که متولد شدم آزاد بودم. چه کسی گفت بله قربان‌گوی تو باشم؟ سگ نزد سگ سر خم نکرد. من به چه دلیل پیش تو سر خم کنم؟ به چه دلیل باید بحرین و امثال بحرین قلع و قمع شوند برای اینکه حالا فلانی می‌خواهد رئیس شود؟ اولین آیه‌ی مأموریت موسی «اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْن‏»، «فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنی‏ إِسْرائیل» کتاب آزادی است. کتاب مبارزه است.

کتاب مبارزه با خرافات است. «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی‏ کانَتْ عَلَیْهِم‏» (اعراف/157) قرآن یک آیه دارد می‌گوید: پیغمبر یکی از مسئولیت‌های تو این است که غل و زنجیرها، آداب و رسوم غلطی که بر فکر مردم است باید این آداب را زنجیرها را پاره کنی. یک سری قانون‌های بی‌خود بر ما حاکم شد، و ما پذیرفتیم. باید این خرافات را کنار بگذاریم.

کتاب عبرت و بصیرت است. «إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَعِبْرَهً» (نازعات/26) کتاب احکام است. «تِلْکَ حُدُودُ اللَّه‏» (بقره/187) کتاب تعقل است، «ا فَلا یتفکرون»، «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (بقره/44) کتاب مثل است، «وَ تِلْکَ الْأَمْثال‏» (عنکبوت/43) کتاب عمل است. «لَسْتُمْ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ حَتَّى تُقیمُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجیلَ» (مائده/68) اگر می‌خواهید باشید، اصلاً کسی که قرآن را به پا دارد، هست و کسی قرآن را به پا ندارد، نیست. نیست، اصلاً هویّت ندارد پوک است. حتی سنگ هم نیست. گاهی خدا می‌گوید «کَالْحِجارَه» (بقره/74) می‌گوید: اگر کتاب آسمانی بین شما بلند نباشد، یعنی محورتان، حرکتتان‌، فکرتان، گفتن‌تان، موضع‌گیری‌تان طبق این آیه‌ی قرآن نباشد پوک هستید. آیه‌اش این است. «یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَیْ‏ء» (مائده/68) ای اهل کتاب پوک هستید. مگر اینکه کتاب آسمانی را به پا کنید. هویت ما، بود و نبود ما بند به این است که ما بنده‌ی چه کسی هستیم؟ قانون چه کسی را اجرا می‌کنیم؟

3- قرآن، کتاب اخلاق و فضیلت

 کتاب اخلاق است. «خُذِ الْعَفْو» (اعراف/199) یکدیگر را ببخشید. بینندگان عزیز اول ماه رمضان است. هرکس فحشتان داده حلال کنید. ظرفتان را بشویید تا خدا شیرش کند. اگر من یک لیوان آوردم گفتم: چای بریز. شما اگر دیدی پشه‌ای در آن افتاده، غباری در آن است، شیر و چای و شربت در آن نمی‌ریزی. می‌گویی: ظرفت را بشوی. «بِقَلْبٍ سَلیم‏» (شعرا/89) «بِقَلْبٍ مُنیبٍ» (ق/33) حالا یک فحشی به تو داده است، خوب اول ماه رمضان سال نود نمی‌خواهی او را ببخشی. او را ببخش! ما اینقدر نباید ضعیف باشیم. «خُذِ الْعَفْو» ببخش!

کتاب فضائل است. «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ» (اعراف/199) نادانی کرده، او را ببخش. «فَقُلْ سَلام‏» (انعام/54) حتی اگر چرت و پرت گفت با مسالمت با او برخورد کن. «مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً» (فرقان/72) «خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/63) «مَرُّوا کِراماً» با کرامت رد شوید. به دل نگیرید. «قالُوا سَلاماً» کتاب فضیلت است.

حق نداری نیش بزنی. «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ» (همزه/1) وای به کسی که نیش می‌زند. چرا نیش می‌زنی؟ «عَبَسَ وَ تَوَلَّى» (عبس/1) یک فقیر نابینا آمد، ابرو خم کشیدی؟ به پولدارها لبخند زدی؟ نسبت به فقیرها عبوس کردی؟ افطاری خانه‌ی پولدارها را پذیرفتی؟ افطاری خانه‌ی فقیرها را رد کردی؟ در عروسی دختر و دامادی پسرت پولدارها را دعوت کردی، عید که شد خانه‌ی فامیل‌های پولدار رفتی، خانه‌ی فقیرها نرفتی؟ «عَبَسَ وَ تَوَلَّى»

کتاب مبارزه است. «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْر» (توبه/12) رهبران کفر را بکشید. کتاب مبارزه است. کتاب آماده باش است. «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» (انفال/60) ما فکر می‌کنیم قرآن فقط  کتاب نماز و روزه است. هرچه از لبم بیرون می‌آید که عربی است قرآن است. قرآن خودش را چطور معرفی می‌کند، آنوقت ما قرآن را به کجا کشیدیم؟ 1- یا نمی‌خوانیم. 2- یا نمی‌توانیم بخوانیم. 3- یا نمی‌فهمیم. 4- یا غلط می‌خوانیم. 5- یا قانع به تجوید می‌شویم. یا قانع می‌شویم به حفظ، تجوید و حفظ خوب است، اما نباید قانع شویم. باید زمانی بیاید به هر طلبه‌ای بگویند: چه می‌خوانی؟ بگوید: تفسیر، مکاسب. تفسیر، لمعه. تفسیر، ادبیات. تفسیر، جواهر. به استاد بگویند: چه می‌گویی: بگوید یک فقه می‌گویم، یک اصول می‌گویم، یک تفسیر. شما چه می‌گویی؟ من یک نهج‌البلاغه می‌گویم. یک درس خارج هم می‌گویم. چه می‌شود؟ حضرت علی سواد ندارد. اصول گفتن مقام است. فقه گفتن مقام است. استاد دانشگاهی مقام است. نهج‌البلاغه مقام نیست. قرآن باید سر قبرها خوانده شود؟ باید کاشی‌کاری باشد. باید ابزار تبلیغات صابون و روغن نباتی و اینها شود.

قرآن کتاب امید است. «وَ نُریدُ أَنْ نَمُن‏» (قصص/5) ای مستضعفین کره‌ی زمین! در آینده حکومت دست شماست. بگذارید بکوبند، بزنند و بکشند. خدا گفته: «وَ نُریدُ أَنْ نَمُن‏» ما اراده کرده‌ایم. اراده‌ی خدا هم خلل ناپذیر است. عملی می‌شود. خدا قول داده، امید داشته باشید، آینده با شماست. «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّه‏» (توبه/33) سه بار فرموده: اسلام کره‌ی زمین را خواهد گرفت. «مُوتُوا بِغَیْظِکُم‏» (‌آل‌عمران/119) از غصه بمیرید. اسلام کره‌ی زمین را خواهد گرفت. «وَ نُریدُ أَنْ نَمُن‏» کتاب امید است.

4- قرآن، کتاب طبیعت

قرآن کتاب طبیعت است. همه‌ی سوره‌هایش اکثرش برای طبیعت است. سوره‌ی بقره، «نحل» زنبور عسل، سوره‌‌ی «نمل» یعنی مورچه، سوره‌ی عنکبوت، سوره‌ی «دخان» دود، سوره‌ی طارق، سوره‌ی آسمان، سوره‌ی خورشید، سوره‌ی ماه، سوره‌ی ستاره، اصلاً نام سوره‌ها و چقدر آیات. شب قدر دعای جوشن کبیر می‌خوانیم: «یَا مَنْ فِی الْأَرْضِ آیَاتُه‏»، «یا من فی السماء عظمته»، «یا من فی البحار عجائبه»، «یا من فی الجبال خزائنه»، «یَا مَنْ فِی الْحِسَابِ هَیْبَتُه‏» کتاب طبیعت است. خدا را از همین «أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِل‏» (غاشیه/17) همین شتر را ببین و خدا را بشناس. «وَ إِلىَ السَّمَاءِ کَیْفَ رُفِعَتْ» (غاشیه/18) «وَ إِلىَ الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ» (غاشیه/20) توجه قرآن به طبیعت و تدبّر در طبیعت.

قرآن کتاب تاریخ است. «تِلْکَ الْقُرى‏ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبائِها» (اعراف/101) تاریخ‌ها را من برایتان می‌گویم. تاریخ سالم نه تاریخ منحرف، نه تاریخی که موّرخش گول خورده، ترسیده، پول گرفته، تملق کرده یک چیزی را نوشته، بعضی از موّرخین همینطور هستند. نمی‌شود به تاریخ اعتماد کرد. چون ما شک داریم، این تاریخ را از روی ترس نوشتند، یا از روی تهدید  نوشتند، یا از روی طمع نوشتند، یا حقیقت را نوشتند. مورّخ خوب هم داریم. اما در عین حال مورّخ ترسو و تطمیع شده هم داریم. قابل اعتماد نیست. تاریخ حق، «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَق‏» (کهف/13) یعنی قصه‌های من حقیقت دارد. خیال بافی نیست. موهومات نیست. شعر نیست، خواب نیست.

کتاب حکمت است. «ذلِکَ مِمَّا أَوْحى‏ إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَهِ» (اسراء/39) کتاب حکمت است، یعنی کتاب منطقی است. کتاب استدلال است. کتاب برهان است. کتاب فراگیر است. «وَ ما هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ» (قلم/52) کتاب یک قبیله و عشیره و یک قوم  منطقه نیست. قرآن مرز ندارد. خلاص! قرآن تاریخ مصرف ندارد، خلاص! قرآن جغرافی خاصی ندارد، شما وقتی می‌گویی: یا حسین! کار نداری که این در عراق بود یا در جای دیگر. فکر حسین، مکتب حسین برای شما مهم است که سر به نی می‌دهم. اما سر پهلوی ناکس خم نمی‌کنم. زیر سم اسب می‌روم، ولی زیر بار زور نمی‌روم. کربلا تاریخ است، وقتی کسی کربلا می‌رود نمی‌گوید، شمال شرقی‌اش به کجا می‌خورد؟ جنوب غربی‌اش به کجا می‌خورد؟ کربلا ولو جغرافی است اما تاریخ است. این هم نه تاریخ سه روزه. «کل ارض کربلا، کل یوم عاشورا» فراگیر است. «ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ».

کتاب موعظه است. «قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَه» (یونس/57) کتاب موعظه است. «فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ» (ق/45) مگر نمی‌‌خواهی ما ماه رمضان، برادران عزیز روحانی مگر نمی‌خواهیم ما ماه رمضان مردم را موعظه کنیم. آیات اخلاقی را باز کن. «فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ» از قرآن موعظه کن. چرا با چیز دیگر موعظه می‌کنی که خدای نکرده خارج شویم. حتی حدیث هم می‌خواهیم بگوییم حدیث را با قرآن متر کنیم. اگر به قرآن خورد بگویید. اگر این حدیث ضد قرآن بود، نگویید. اینها را باید بگوییم وگرنه پرت می‌شویم.

قران کتاب پاک است. «صُحُفاً مُطَهَّرَهً» (بینه/2) کتاب وزین است. «فیها کُتُبٌ قَیِّمَهٌ» (بینه/3) قرآن کتاب بی‌لغزش است. «غَیْرَ ذی عِوَجٍ» (زمر/28) تجدید نظر ندارد. باسواد ترین پروفسورها کتاب می‌نویسند در چاپ هفدهم تجدید نظر می‌کنند. اعلم علمای ما، مراجع تقلید، گاهی بعد از اینکه فتواهایشان را نوشتند، ممکن است بعضی از فتواهایشان عوض شود، تغییر نظر بدهند. قرآن کتابی است که تغییر نظر و تجدید نظر در آن نیست. «غَیْرَ ذی عِوَجٍ»

5- قرآن، کتاب جامع و هماهنگ

اختلاف در آن نیست. بعضی وقتها آدم یک کتابی می‌نویسد اول کتاب یک چیزی می‌نویسد، آخر کتاب یک چیز دیگری می‌نویسد. قرآن می‌گوید: از معجزه‌های قرآن این است که اگر قرآن را غیر از خدا نازل کرده بود «لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً» (نساء/82) اینقدر اختلاف در آن بود، در قرآن اختلاف نیست. یعنی آیات مکی‌اش با آیات مدنی‌اش. آیات زمان صلح، با آیات زمان جنگ. آیات زمان فقر با آیاتی که زمان فقر نیست. هیچ تعارضی در قرآن نیست. بله بعضی وقتها می‌گوییم: او چرا چنین است؟ او چرا چنین است؟ پوستش تعارض است. مثلاً یک آیه داریم جهنم تنگ است. یک آیه داریم جهنم گشاد است. می‌گویند: این تعارض است. قرآن می‌گوید: «مَکاناً ضَیِّقاً» (فرقان/13) یعنی جهنم تنگ است. آیه هم داریم که به جهنم می‌گوییم: پر شدی، می‌گوید: باز هم داری بفرست بیاید. خوب بالاخره گشاد است یا تنگ؟! هم گشاد است هم تنگ است. چطور؟ میخ که به دیوار می‌کوبی هر میخی جایش تنگ است. اما اگر از دیوار بپرسیم جای میخ دارد؟ می‌گوید: باز هم داری بفرست بیاید. یعنی دیوار جای میخ‌های زیادی دارد، با اینکه هر میخی به خودی خود جایش تنگ است. اشکال ندارد.

یا مثلاً می‌گوید: اگر می‌توانید عادل باشید دو تا سه تا زن بگیرید. اما اگر نمی‌توانید یک زن. بعد می‌گوید: هیچ وقت نمی‌توانید عادل باشید. می‌گوییم خوب این اگر با هیچ‌وقت نمی‌سازد. یک آیه می‌گوید: اگر عادل هستید دو تا زن بگیرید، یک آیه می‌گوید: هیچ وقت عادل نیستی. این چطور جمع می‌شود. این اختلاف است. می‌گوییم: نه! اگر می‌توانید عادل باشید یعنی در زندگی مادی! دو تا خانه، دو تا اتاق دو رقم، لباس دو تا، کفش دو تا، خرجی دو تا، دو تا زن را مثل هم ببینیم. اما اینکه می‌گوید: هیچ وقت نمی‌توانید عادل باشید، در علاقه هیچ‌وقت نمی‌توانید عادل باشید. آدم بالاخره ممکن است یک کسی را بیشتر دوست داشته باشد. دل که دست من نیست. یکی را آدم بیشتر دوست دارد. بنابراین در علاقه هیچ‌کس نمی‌تواند عادل باشد. دست خودش نیست. خوب این را بیشتر دوست دارد. اما حالا اگر بیشتر دوستش داری، معنایش این نیست که به یکی بی‌مهری کنی، به یکی زیاد مهر کنی. یعنی در عمل باید عادل باشید. قلب دست شما نیست. آدم مثلاً یک میوه را بیشتر از این میوه دوست دارد. حالا یا حق، یا باطل. ممکن است به باطل هم باشد. خیلی سیگاری‌ها سیگار را دوست دارند ولی خوب این علاقه‌شان باطل است. دود تلخ دوست‌داشتنی نیست. اگر غلط هم هست، دوست دارد. معتادین تریاک را دوست دارند. ولو این دوستی غلط اما دست خودش نیست. اگر قرآن از غیر خدا بود، اختلافات زیادی بود.

قرآن کتاب جامع است. می‌گوید: «تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ» (نحل/89) هرچه می‌خواهی در قرآن هست. منتهی ببینید هرچه علم پیش می‌رود تازه روشنتر‌ می‌شود. چند روز پیش یک جمعی از اساتید دانشگاه آمدند ستاد نماز تهران گفتند: شما این آیه را چگونه معنا می‌کنید. «وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ» (تکویر/6) زمانی که دریا جوش می‌آید. من گفتم که من اینطور می‌فهمم که زمین لرزه که می‌شود، «زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» (زلزله/1) وقتی کوه از زمین کنده می‌شود، «سُیِّرَتْ» (تکویر/3) کوهها به هم می‌خورد، «دُکَّت‏» (فجر/21) سنگها به هم می‌خورد شن می‌شود. شنها به هم فشار می‌آورد «کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ» (قارعه/5) می‌شود. وقتی که زمین یک تخته می‌شود، چون کوهها زمین لرزه شده و کوه از زمین کنده شده، گداختگی مغز زمین به اقیانوسها می‌خورد. گداختگی مغز زمین به اقیانوس که بخورد، اقیانوس جوش می‌آید. «وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ» حرفهای من را که گوش داد، گفت: معنای دیگر، گفتم: نمی‌فهمم. گفت: حالا یک معنا من  برایت بگویم. گفتم: چه؟ گفت: این آب ترکیب شده از یک مولکولهایی که اگر ترکیبش، نوع ترکیبش عوض شود این آب بنزین می‌شود. و الآن دنیا به این فکر افتاده و این کار هم کرده است. که از آب بنزین درست کرده. مثل اینکه دو نفر اگر از این طرف بنشینند، با هم دوست هستند. از این طرف بنشینند با هم قهر هستند. همینطور مولکولهای آب یعنی ترکیب آب اگر فرمولش عوض شود، آب بنزین می‌شود. می‌شود «وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ». گفتم: نمی‌دانم! ولی قابل تأمل است. ما نمی‌فهمیم اسرار قرآن چیست. چرا اسم این میوه در قرآن آمده است؟ چرا گفته: «وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ» (تین/1) چرا نگفته: «وَ التِّینِ وَ النخل»؟ «وَ التِّینِ وَ العنب»؟ رابطه‌ی بین این دو میوه در غذاشناسی چیست؟ هرچه علم پیش می‌رود…

یک حدیثی را ما اول طلبگی، جوان بودم شاید چهل پنجاه سال پیش، خدا رحمت کند آیت الله نجفی در  کاشان بود، یکی از علما تفسیر می‌گفت. حدیثی گفت من بچه بودم.15، 16 ساله بودم. گفت: امیرالمؤمنین فرموده: زمین نزد آسمان اول مثل یک حلقه است در یک بیابان. آسمان اول نسبت به آسمان دوم مثل حلقه، سوم نسبت به چهارم، چهارم نسبت به پنجم، پنجم نسبت به ششم، ششم نسبت به… هر آسمانی نسبت به آسمان دیگر مثل یک حلقه در بیابان است. ما گفتیم: مگر می‌شود؟ حالا که پای تلویزیون نشسته می‌گوییم: بله! یک کهکشان کشف شد که سالهای نوری با ما فاصله دارد، تازه کشف شده است. می‌بیند همینطور است حضرت علی درست گفته است. هرچه علم پیش می‌رود قرآن بازتر می‌شود.

کتابی است که تضمین شده است. «لا یَأْتیهِ الْباطِل‏» (فصلت/42) اصلاً باطل سراغ قرآن نخواهد آمد. حالا معلمش خداست. «الرَّحْمَانُ،عَلَّمَ الْقُرْءَانَ» (الرحمن/1و2) واسطه‌اش شدید القوی، جبرئیل است. دریافت‌کننده‌اش «نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِک‏» (بقره/97) معصوم است. قرآن چه کتابی است؟ کتاب سنگین است. «قَوْلاً ثَقیلاً» (مزمل/5) قرآن کریم است. اتمام حجت است. «یَهْدی إِلَى الرُّشْد» (جن/2) است. نمی‌خواهم بیش از این معطل کنم.

خوب حالا ماه رمضان است و قرآن… «الْحَمْدُ لِلَّه‏» وضع قرآن در جمهوری اسلامی تکان خورده است. الآن جلسات قرائت زیاد است. حافظ قرآن زیاد هستند. تفسیر تکان خورده است. اما هنوز در بورس نیست. در بورس نیست. از همه‌ی علما و روحانیون عزیز تقاضا کنید، خواهش کنید به جای شعر، خوب شعر باشد بعد. نمی‌گویم: شعر بد است. شعر هم خوب است. یعنی شعر خوب هم خیلی داریم. اما به جای تاریخ که نمی‌دانیم راست است یا دروغ. به جای شعر که بالاخره تخیلات یک شاعر است. ولو حق بگوید تخیلات از یک مغز بیرون آمده است. قرآن از یک مغز نیست.

6- تبیین آیات قرآن، وظیفه‌ی مبلّغان دین

می‌گوید: «تَنْزیلاً» می‌دانی از کجا نازل شد؟ «مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى‏» (طه/4) فرق می‌کند یک چیزی که از خالق آسمانها صادر شود. یا چیزی که از یک تحلیلگر سیاسی، تحلیلگر سیاسی ممکن است تحلیل کند، ولی تحلیلش درست نباشد.  تاریخ ممکن است دروغ باشد. ممکن است نویسنده ترسیده باشد. تطمیع شده باشد. محور بحث باید قرآن باشد.

آقای قرائتی از کجا بفهمیم حرفهای تو سلیقه‌ای نیست؟ ممکن است تو خودت هم حرف‌هایت سلیقه‌ای باشد. قرآن می‌خوانم. قرآن به پیغمبرش می‌گوید: می‌خواهی سخنرانی کنی؟ از چه کتابی سخنرانی کنی؟ می‌گوید: سخنرانی‌ات باید این باشد. «لِتُبَیِّنَ لِلنَّاس‏» (نحل/44) این آیه‌ی قرآن است. وظیفه‌ی همکاران روحانی. محوریت قرآن… بعد از قرآن محوریت روایات، نه هر حدیثی، روایات معتبر، چون حدیث دروغ هم داریم. علامه امینی در الغدیر می‌فرماید: چهارصد هزار حدیث دروغ داریم. علامه امینی…حدیث معتبر، محور باید باشد. منتهی حالا گاهی وقت‌ها یک تکه شعری، خوابی، روضه‌ای، مصیبتی، سخنرانی، هرچه می‌خواهید. مثل این ساختمان، این ساختمان محورش آجر و سیمان است. حالا یک گوشه‌اش چوب است، یک گوشه اش موکت است. یک گوشه‌اش نمی‌دانم بندهایش را با گچ کشیدید. از چیزهای دیگر هم استفاده کنید. هنر مهم است. شعر یک جاهایی خیلی مهم است. مثل یک جاهایی خیلی مهم است. اما بدنه باید قرآن باشد. آیه‌اش این است «لِتُبَیِّنَ لِلنَّاس»‏ پیغمبر بیان کن برای مردم. چه چیزی را بیان کنی؟ «ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» خلاص! به پیغمبر می‌گوید: می‌خواهی سخنرانی کنی، بیانت برای مردم چه چیزی باشد؟ «ما نُزِّلَ»… یعنی قرآن را باز کنی و عین همان را بخوانی. یکی از علمای بزرگ به من زنگ زد گفت: نمی‌توانید یک کاری را در مملکت رسم کنید؟ گفتم: چه؟ گفت: آقا قرآن را باز کنیم از رو بخوانیم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏» «فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعینَ» (حجر/92) خدا اینطور می‌گوید. «عَمَّا کاَنُواْ یَعْمَلُونَ» (حجر/93) از همه‌ی عملکردتان مورد سؤال قرار می‌گیرید. «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ» (حجر/94) یک تفسیر روان ببینیم و برای مردم بگویید. هدایتش هم با خداست.

7- کارها به دست خداست

هدایت با خداست، دست ما نیست. ما نباید زور بزنیم. اصلاً دست ما نیست. بنده که در تلویزیون حرف می‌زنم، وظیفه‌ام این است که از قرآن و حدیث بگویم. اما حالا چه حرفی، چه زمانی، به چه دل می‌نشیند…

چند روز پیش یک کسی در خانه‌ی ما آمد من را جایی ببرد. گفت: آقای قرائتی به گردن من حق داری. گفتم: ممنون! گفت: ما خواستگاری دختری رفتیم. خوب حالا به طور طبیعی لابد گلی، شیرینی، به پدر دختر گفتیم امیدواریم که ما را به غلامی بپذیرید. امیدواریم که ما هم جز فرزندان شما باشیم. خلاصه خواستگاری رفتیم. خوب که حرف‌هایمان را زدیم، پدر دختر گفت: دختر ما فعلاً درس می‌خواند و آمادگی ازدواج ندارد. می‌گفت: خوب من هم حالم گرفته شد. گفتیم چای بخوریم و برویم. نشسته بودیم، تو در تلویزیون آمدی. یک مرتبه گفتی: آقایی که دخترت بزرگ شده داماد خوب خانه‌ات آمده، چرا می‌گویی دخترم می‌خواهد درس بخواند؟ (خنده حضار) شما نمی‌دانی که اگر داماد بی‌عیب را رد کنی خدا سیلی‌ات می‌زند. بله یک وقت داماد معیوب است، خوب عذر دارید. دختر می‌گوید: این داماد را دوست ندارم. نگاهش کردم و خوشم نیامد. خیلی خوب، مریض است. نمی‌دانم یک عیبی دارد. اما این پسر خوبی است. حالا سربازی که چیزی نیست. شش ماه، یک سال چیزی نیست. حالا لیسانس ندارد، بعد می‌گیرید. اینها که چیزی نیست. مثل دختری که جهازیه‌اش جور نیست. خوب بعد جور خواهد شد. سر سربازی و لیسانس و مدرک و اینها که اگر کسی پسر سالمی خانه‌شان آمد و داماد را رد کرد منتظر قهر خدا باشد. می‌گفت: این پدرزن ما همه پیچ و مهره‌هایش باز شد. (خنده حضار) گفت: خیلی خوب، چشم! هیچی می‌گفت: دختر را گرفتیم و این هم آقازاده‌ی ما است. یک پسر دوازده ساله‌ی خوبی هم داشت. حالا واقعاً من می‌دانستم چه زمانی این حرف در چه خانه‌ای به چه دلی می‌نشیند؟ «إِنَّکَ لا تَهْدی‏» (قصص/56) دست تو نیست. البته گاهی هم به عکس می‌شود.

یکی از بستگان ما می‌گفت: مهمان بودم، بچه‌های کوچکم را همراه بردم. سر سفره نشسته بودیم تو در تلویزیون آمدی گفتی: وقتی شما را دعوت می‌کنند، برای جایی، برای افطاری، برای مهمانی، خودت را دعوت می‌کنند. چرا یک مشت بچه‌هایت را می‌بری؟ مگر تو گربه هستی؟ گربه هرجا برود، بچه‌هایش را هم با خودش می‌برد. (خنده حضار) می‌گفت: من به قدری سر سفره خجالت کشیدم… (خنده حضار) آدم نمی‌داند چه حرفی به چه دلی چه زمانی می‌نشیند. باز یک خاطره‌ی دیگر…

خانمی نوشته بود تو حق حیات به گردن من داری. ازدواج کردم، شوهرم معتاد، دو تا بچه‌ی فقیر، مستأجری. یکبار دیگر. مستأجری، معتادی، فقیری، بیکاری… گفتم: تا آخر عمر می‌خواهی با این زندگی نکبت زندگی کنی؟ خودکشی کن! راحت می‌شوی. می‌گفت: این فکر خودکشی به ذهنم زد و یک مدتی گذشت پررنگ شد… یک روز تصمیم گرفتم این کار را بکنم. بچه‌هایم را که راه افتاده بودند از خانه بیرون کردم. مادرشوهرم هم در خانه بود به یک بهانه‌ای بیرون کردم. یک قلاب و طنابی را درست کردم و در خانه را بستم، خواستم قلاب را به گردنم بیاندازم، گفتم: ممکن است خِرخِر کنم. بروم تلویزیون را روشن کنم که صدای تلویزیون غالب شود بر خرخر من. می‌گفت: تا باز کردم یک مرتبه تو آمدی گفتی: خانم می‌خواهی خودکشی کنی؟ می‌گفت: یک مرتبه جا خوردم! حالا گیرم یک مشکلاتی، بیماری، فقیری، اعتیاد، مستأجری، یک مشکلی حالا شوهرت یک حرفی زشتی هم زد، نباید بزند. حالا مثلاً… آنوقت این فکر تو درست است، تو می‌گویی خودکشی کنم راحت می‌‌شوی؟ هرکس خودش را بکشد فوری به جهنم می‌رود. «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها» (نساء/93) تو فکر می‌کنی خودکشی کنی راحت می‌شوی. لحظه‌ی خودکشی ورود به جهنم است. می‌گفت: یک مرتبه جا خوردم. «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» (شرح/6) پس آیه‌ی توکل چیست؟ پس آیه‌ی صبر چیست؟ می‌گفت: یک خرده اصلاً من دیدم که تو… حالا این فیلم‌ها را ما چه وقت پر می‌کنیم؟ یعنی الآن که من سمنان هستم ماه اردیبهشت است. ما اردیبهشت پر می‌کنیم برای ماه رمضان. همیشه دو سه ماه جلوتر هستیم. مثل زنها سبزی را سرخ می‌کنند برای دو ماه دیگر… (خنده حضار) چون نمی‌توانیم آن لحظه پر کنیم. آن لحظه ممکن است، یک پشه دماغ مرا بگزد، باد کند. خودم با دماغ کلفت نمی‌توانم پشت تلویزیون بروم (خنده حضار) و لذا تا دماغمان کلفت نشده باید حرفهایمان را بزنیم.

حالا اگر تعجب نکنید من برای چند سال دیگر هم برنامه ذخیره دارم. یعنی اگر الآن سکته کنم، تا 15 سال دیگر فیلم تلویزیون دارد پخش کند. یک دور تفسیر قرآن را ما 5 دقیقه، 5 دقیقه گفتیم. من دیدم آبیاری قطره‌ای داریم، گفتم: سخنرانی قطره‌ای، تفسیر قطره‌ای. قاری آیه را می‌خواند. قاری درجه یک، بعد من می‌آیم می‌گویم: این آیه می‌خواهد این را بگوید. 5 دقیقه! تفسیر قطره‌ای، 5 دقیقه، 5 دقیقه… حالا کسی حوصله دارد ده تا 5 دقیقه گوش بدهد. حوصله ندارد یک 5 دقیقه گوش بدهد. در بعضی از مساجد تهران این را گذاشتند. در بعضی از پادگان‌ها این را گذاشتند. دکمه را می‌زنند، 5 دقیقه تفسیر گوش می‌دهند سراغ کارشان می‌روند. یعنی مثل نعنا خشک، «من لا یحضره الفقیه» داریم. این «من لا یحضره المعلم» است. هرجا که معلمی نیست، تفسیر بگوید یکی از آن 5 دقیقه‌ها.

قبل از ماه رمضان است با روح قرآن آشنا شوید. البته «الْحَمْدُ لِلَّه‏» خیلی روحانی و عالم در ایران زیاد است. ایران نیاز نیست. اما هستند مسلمانهایی که در دنیا پخش هستند و ماه رمضان هم روحانی ندارند. ما این را برای کشورهای دنیا هم صادر کردیم. قفل هم ندارد که هرکس می‌خواهد از روی ان تکثیر کند. یعنی چیز خاصی نیست. این یک فرمی است که چطور آدم 5 دقیقه تفسیربگوید. به یک کسی گفتم، گفت من نمی‌توانم 5 دقیقه تفسیر بگویم. تا من می‌روم بگویم: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏» یک خطبه بخوانم 5 دقیقه تمام شده است. گفتم: نه.

به یک کسی گفتند: می‌توانی در ده ثانیه بگویی پدرت چطور مرد؟ گفت: ده ثانیه! گفت: بله. گفت: تب کرد و لرز کرد و مرد. گفت: حالا شد. می‌شود خلاصه حرف زد.

دیروز من جلسه‌ای داشتم با وزیر محترم آموزش و پرورش و همه‌ی مدیران کل. از آنها تقاضا کردم که در هر شهری رییس آموزش و پرورش یک تفسیری برای فرهنگی‌ها بگذارد. در کدام شهراست که عالم نداشته باشیم؟ یک جلسه‌ی فرهنگی، فرهنگی‌های ما با قرآن آشنا شوند. دانشگاه هم همین کار را بکند. باید یک طوری باشد، من یک چیزی هم به شما بگویم. چه زنده، چه مرده، اگر مزه‌ی قرآن را بچشیم خواهیم گفت تا حالا کلاه سرمان رفته است. آخرین دقیقه… مادر موسی که موسی را زایید چون فرعون پسرها را می‌کشت. به او گفته بودند: پسری به دنیا می‌آید کاخ تو را زیر و رو می‌کند. این هم پسرها را می‌کشت. مادر موسی پسر زایید ترسید، خدا می‌گوید: به مادر موسی «وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏ أَنْ أَرْضِعیهِ» (قصص/7) به مادر موسی وحی کردیم، الهام کردیم بچه را شیر بده و در رودخانه بیانداز. من گفتم: «أَوْحَیْ» یعنی چه؟ وحی کردیم. خوب همه‌ی مادرها به بچه‌شان شیر می‌دهند. وحی کردیم شیرش بدهی، یعنی چه؟ بعد دیدیم یک نکته در آن است. وقتی شیرش داد و در جعبه گذاشت و در رودخانه انداخت، فرعون او را گرفت هر دایه‌ای را آورد، سینه‌ی دایه‌ها را نمکید. پس کسی که شیر مادر بخورد، دیگر شیر دایه‌ها را نمی‌خورد. اگر ما شیر قرآن را مکیده بودیم، شیر کتاب‌های دیگر را نمی‌مکیدیم. علت اینکه سراغ همه رقم کتاب می‌رویم، معلوم می‌شود هنوز شیر مادر را نخوردیم.  

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- در سوره‌ی الرحمن، کدام موضوع ابتدا آمده است؟
1) آفرینش انسان
2) تعلیم قرآن
3) آموزش بیان
2- اوامر و نواحی قرآن با چه امری همراه است؟
1) محبت الهی
2) قهر الهی
3) ربوبیت الهی
3- آیه 157 سوره‌ی اعراف به کدام ویژگی قرآن اشاره دارد؟
1) مبارزه با طاغوت‌ها
2) مبارزه با کفر و نفاق
3) مبارزه با خرافات
4- آیه 57 سوره‌ی یونس، قرآن را به چه عنوانی معرفی می‌کند؟
1) کتاب هدایت
2) کتاب موعظه
3) کتاب طبیعت
5- بر اساس آیه 44 سوره‌ی نحل، وظیفه‌ی مبلّغان دینی چیست؟
1) تلاوت قرآن
2) حفظ قرآن
3) تبیین قرآن

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3363

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.