قرآن، پاسخگوی نیازهای بشر (2)

1- قرآن، راه دريافت حقايق دور از دسترس بشر
2- نياز انسان به مواعظه و تذكرهاي قرآني
3- مقايسه سرانجام مؤمنان و كافران
4- شيوه جدال و مناظره با منكران قيامت
5- لزوم رجوع به قرآن در برنامه‌هاي فرهنگي
6- توجه به نماز نسل نو در برنامه‌هاي فرهنگي
7- بهره‌گيري از فرصت‌هاي تابستاني و ماه رمضان

موضوع: قرآن، پاسخ‌گوي نيازهاي بشر (2)

تاريخ پخش: 02/06/88

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بينندگان عزيز بحث را در رمضان 88 مي‌بينيد. رمضان ماه قرآن است. «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآن‏» (بقره/185) جالب اين است كه نمي‌گويد: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيام» نمي‌گويد: ماه رمضاني كه روزه واجب است. مي‌گويد: ماه رمضاني كه قرآن نازل شد. پيداست قرآن از رمضان اهميتّش در ماه رمضان بيشتر است. راجع به قرآن يك دو جلسه صحبت كرديم. اين جلسه‌ي سوم است. بحث به اينجا كشيد كه انسان به چه نياز دارد؟ هرچه مي‌خواهيد در قرآن هست. در جلسه‌ي قبل گفتيم: اگر راهنما مي‌خواهيد، قرآن راهنما است. اگر مي‌خواهيد ربّاني شويد، ربّاني بودن قرآن مي‌گويد: «كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ» (آل‌عمران/79) از راه قرآن. اگر انسان نور مي‌خواهد، قرآن نور است. اگر انسان عدالت و قانون مي‌خواهد، در قرآن عدالت و قانون مطرح است. شعار هم نداديم حرف‌هايش را استدلالي گفتيم.

 تا رسيديم به اينكه اگر انسان اميد مي‌خواهد، در قرآن اميد هست. اگر انسان منجي و ناجي مي‌خواهد، قرآن منجي و ناجي است. اگر منطق و استدلال مي‌خواهد، قرآن منطق و استدلال است. حالا اگر هفتم. راجع به اينكه هرچه مي‌خواهيم در قرآن هست، اين را باز كنيم. تا بلكه انشاءالله اين بحث‌ها مقدمّه‌اي شود كه ديگر در ايران ما تحصيل كرده‌اي نداشته باشيم كه قرآن را باز مي‌كند نتواند بخواند. اين همه سازمان تبليغات، دفتر تبليغات، روحانيّون مهاجر، مستقر، معلميّن، دبيرهاي تعليم ديني، راديو‌ها، سيماي قرآن، شبكه‌هاي قرآن، اين همه پيشرفت‌هاي مختلف در زمينه‌هاي مختلف، يك زماني بعضي از استان‌هاي ما چند تا ليسانس رياضي داشتند. الآن ما ميليون‌ها ليسانس داريم. آنوقت ديگر در اين زمان كسي نتواند قرآن را بخواند اين خيلي بد است. بعد هم قرآني كه علم است. آخر ما الآن گيرمان اين است كه ثابت كنيم كه قرآن حرف دارد براي زدن، حرفي كه بشر نمي‌داند.

1- قرآن، راه دريافت حقايق دور از دسترس بشر

فرق اين دو تا كلمه را به شما بگويم. «ما لا تَعْلَمُون‏» يك معنا دارد. يعني چيزي را كه «لا تَعْلَمُون‏» شما معنا كنيد. با هم! مي‌گويد: چيزي كه نمي‌دانيد. يك آيه داريم مي‌گويد: «ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون‏» (بقره/151) اين هم يك آيه‌ي قرآن است. «ما لا تَعْلَمُون‏» يعني چيزي را كه نمي‌دانيد. «ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون‏» يعني چيزي كه نمي‌توانيد بدانيد، جز از راه وحي. «ما لا تَعْلَمُون‏» را دبير فيزيك و شيمي و هر دبيري مي‌تواند بگويد: چيزي به تو ياد دادم كه بلد نبودي. از كلاس نهضت و دانشگاه و سواد آموزي تا آن طرف دانشگاه. آدم يك چيزهايي ياد مي‌گيرد كه نمي‌داند. اما قرآن يك آيه دارد مي‌گويد: يك چيزهايي ياد شما دادم كه «لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون‏»، «لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون‏» غير «لا تَعْلَمُون‏»، «لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون‏» يعني نمي‌توانيد بدانيد. يعني اگر قرآن نباشد اصلاً شما نمي‌دانيد. مثلاً بحث ملائكه، دانشگاه نمي‌داند، حوزه هم نمي‌داند. بحث جن، بحث عالم برزخ، بحث حوادث قيامت، علم غيب، اينها چيزي نيست كه در آزمايشگاه و با تجربه آدم بفهمد. يك خبرهايي است كه نمي‌داند. «ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون‏» يعني يك چيزهايي به شما مي‌دهد كه هرچه با عقلتان با تجربه‌ي شما، عقل ما مثل ترازوي زرگري مي‌ماند. مي‌تواند بكشد، اما هندوانه را نمي‌شود با ترازوي زرگري كشيد و خدا مي‌گويد: اين هندوانه چند كيلو است. وگرنه بايد ذرّه ذرّه كني، با ترازوي زرگري آخرش هم درست حساب نمي‌شود. يعني آدمي كه ايمان دارد از يك اطلاعاتي برخوردار است، يك بينشي دارد كه و لذا آدم مخلص چون خط را از خدا مي‌گيرد در عمرش پشيمان نمي‌شود. اين قوانين بشري دائماً قانونشان عوض مي‌شود. امروز يك مصّوبه دارند، فردا يك مصوّبه ضد مصوبّه! ولي آيات قرآن، روايات پيغمبر و اهل بيت اينها هيچ‌وقت تغيير پيدا نمي‌كند. بله آياتي داريم كه نسخ شده است. نسخ نه اينكه خدا پشيمان شده است. يا فهميديم اشتباه كرديم نسخه را عوض كنيم. يعني اين تا اين مرحله، مثل كتاب بچه‌ها كه عوض مي‌شود. اگر كلاس اوّلي رفت كلاس دوّمي، كتابش عوض مي‌شود. نه يعني معلم يا آموزش و پرورش پشيمان شده است. فرصت مصرف اين كتاب… مثلاً مي‌گويد: اين كار را تا اينجا انجام بده. امروز اين قرص را صبح و ظهر و عصر بخور. بعد صبح و شب بخور، بعد 24 ساعت يكي بخور. دكتر پشيمان نيست، از اول مي‌داند كه بايد اين تغيير پيدا كند.

حالا راجع به قرآن داشتيم صحبت مي‌كرديم. خيلي‌ها به من مي‌گويند: نمي‌شود از مقام معظم رهبري وقت بگيري، من بروم يك چيزي به او بگويم؟ جمكران مي‌روند، نمي‌شود ما امام زمان را ببينيم؟ نمي‌شود من خواب پدربزرگم را ببينم؟ خيلي‌ها دلشان مي‌خواهد با يك آدم صاحب نفسي ملاقات كنند، حرف بزنند. آقاي فلان نمي‌شود تلفنت را به من بدهي؟ من دلم مي‌خواهد گاهي دلم مي‌گيرد با تو حرف بزنم. خيلي‌ها دلشان مي‌خواهد با يك كسي كه صاحب نفس است رابطه داشته باشند. قرآن! خالق تو است. هروقت مي‌خواهي رابطه داشته باشي، باز كن ببين خود خدا مي‌گويد چه؟ با چه كسي مي خواهي حرف بزني؟ «مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ»، «عزيز»، «عَليمٍ» حالا اگر انسان نياز به تذكّر و تعقّل دارد، قران هم تذكّر است و هم تعقّل. اگر چيز است.

2- نياز انسان به مواعظه و تذكرهاي قرآني

موضوع: نياز بشر، هفتم را گفتيم، هشتم: انسان به موعظه و تذكّر و تعقّل نياز دارد. و قرآن همه را تأكيد مي‌كند. قرآن هم موعظه هست. چه موعظه‌هاي خوبي! فلان قوم، موعظه‌هايش هم در قالب قصّه است. در قرآن تقريباً بيش از 260 قصّه است. مي‌گويد: چنين شد. فلاني چه كرد. چه كرد، چه كرد. قصّه‌ي يوسف حالا ديگر فيلمش را هم شما ديديد. چقدر حرف‌ها در قصّه‌ي يوسف بود. قلّه‌ها، درّه‌ها، چقدر يوسف قلّه داشت؟ چقدر درّه داشت؟ قلّه، درّه، قلّه، درّه، قلّه، درّه، قلّه، درّه، نابينا، بينا. هم نابينا در قصّه بود، هم بينا. فراق، وصال، هم جدايي بود و هم وصلت. شد؟ هم عشق به بشر، هم عشق به خدا! هم تهمت، هم پاكي. هم گردن كلفتي، هم شرمساري، يعني هم قحطي، هم باران و فراواني. هم عزّت، هم ذلّت. هم چاه، هم جاه. آنوقت لا به لاي اين قصه‌هاي پر فراز و نشيب، آخر فيلم‌هايي كه هست گاهي فيلم‌ها مثلاً بزن بزن است. گاهي عشق و شهوت است. گاهي بزن بزن است، بكوب بكوب است. فيلم‌ها يك راه است. ولي من يك وقت شمردم در تفسير 20 قلّه و 20 درّه، بعد قسمت‌هاي مديريتي است. كه چطور مي‌شود مثلاً يك حكومت تشكيل داد بدون خونريزي؟ يا با اَقل خونريزي. مي‌شود مثلاً جنايت و عفو. قلّه‌ي جنايت برادر كشي، قلّه عفو بخشش فوري. وقتي به يوسف گفتند: ما را ببخش. گفت: همين الآن شما را بخشيدم. «لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ» (يوسف/92) «الْيَوْمَ» يعني همين الآن شما را بخشيدم. آخر گاهي وقت‌ها خيلي خوب حالا برو داخل ببينيم. من فكرهايم را بكنم. بعد به تو خبر مي‌دهم. حالا برو ببينيم نيست. همين الآن. بالاترين جنايت عفو فوري است. چطور مثلاً همه تصميم گرفتند نباشد، خدا تصميم گرفت باشد. كُشتي اراده‌ي مردم، با اراده‌ي خالق. خالق مي‌خواست يوسف عزيز باشد، خلق مي‌خواستند يوسف ذليل بشود. چطور نگاه‌ها مختلف است؟ يوسف يك آدم بيشتر نبود. هركسي يك عينكي، يكي عينك سرخ مي‌گذاشت. فكر مي‌كرد لبو است. يكي عينك سبز مي‌گذاشت، فكر مي‌كرد سبزي است. هركسي يوسف را با يك عينكي مي‌ديد. برادرها كه عينك گذاشتند، گفتند: اين رقيب ما است. پدر ما اين را بيشتر دوست دارد. اين را برداريم كه ديگر جلوي چشم پدر نباشد. پدر مجبور شود توجّه‌اش به ما باشد. اين مانع است. با عينك برادرها يوسف مانع بود. او را در چاه انداختند. از چاه كه او را بيرون آوردند، به عينك آنهايي كه از چاه او را بيرون آوردند، اوه چه مي‌ارزد او را مي‌فروشيم پول است.

مثل يك زميني كسي نگاه مي‌كند مي‌گويد: اينجا به درد واليبال مي‌خورد. اينجا به درد فوتبال مي‌خورد. يكي مي‌گويد: سبزي بكاريم. يكي مي‌گويد: بفروشيم. يكي مي‌گويد: براي انبار سوله بسازيم. يعني يك قطعه زمين را هركسي يك نگاهي… يوسف پهلوي برادرها مانع بود. از چاه بيرونش آوردند، متاع شد. كه او را بفروشيم يك پولي بگيريم. در خانه رفت، معشوق شد. زن شاه عاشق شد. در زندانش كردند، تعبيرگر خواب شد. يعني گفتند: ما خواب ديديم خواب ما را تعبير كن. يعني ديگر فكر كردند، تا بالاخره آن كه از همه مهمتر بود، نزد خدا بنده‌اي بود. بنده‌ي صالح بود. هركسي يوسف را يك نگاهي مي‌كرد. ببين چطور نگاه‌هاي مختلف.

3- مقايسه سرانجام مؤمنان و كافران

دنيا هم همينطور است. يك حديث پريشب‌ها ديدم كه امام مي‌گويد كه: مؤمنين برنده هستند، كفّار باختند. چطور؟ براي اينكه همان چيزي كه از گلوي كفّار پايين مي‌رود، از گلوي مؤمن هم پايين مي‌رود. او آبگوشت مي‌خورد. پلو مي‌خورد. برنج مي‌خورد. سيب‌زميني مي‌خورد، نمي‌دانم ميوه مي‌خورد، مؤمن هم اينها را مي‌خورد. او مي‌خندد. او هم مي‌خندد. او همسر دارد، او هم همسر دارد. او خواب دارد، او هم خواب دارد. او بيداري دارد، او بيداري دارد. او از اكسيژن استفاده مي‌كند، او از نور استفاده مي‌كند. او گردش مي‌رود، او هم گردش مي‌رود.بعد امام فرمود: برنده شما هستيد. چون تمام لذّت‌هاي كافرها را داريد، قيامت هم داريد.

 بگذار يك حساب رياضي بكنم. بد نيست خواهش مي‌كنم همه شما عزيزان و آنهايي كه تلويزيون را مي‌بينند، اين را همينطور روي فرمول رياضي حساب كنند. اگر ما براي آخرت كار بكنيم، هم آخرت داريم، چون نيّت ما خدا بوده است، هم دنيا. عرض كردم دنيا از آب و گاز و برق و تلفن و سفر و خنده و گريه و همسر و هرچه استفاده‌هاي دنيا هست خوب مسلمان‌ها محروم نيستند. از هيچ چيز محروم نيستند. بله مثلاً ممكن است از گوشت خوك محروم باشند. گوشت خوك كه كمال نيست. ممكن است مثلاً از شراب محروم باشند. شراب چه بهتر، محروم باشند. از تمام لذّت‌هاي طبيعي هر دو هم… حالا اين دنيا هم آخرت صد در صد، دنيا هم ممكن است برسند، ممكن هم هست 50 درصد كه مي‌رسيم حالا ممكن است كه بعضي‌ها به خاطر اينكه ايمان دارند كم‌فروشي نكنند، دزدي نكنند. بعضي‌ها هم ممكن است به خاطر ايمانشان زندگي‌شان كمرنگ باشد. بعضي‌ها هم دين دارند و هم زندگي‌شان پررنگ است. ما آدم‌هايي را داريم كه هم دين دارند و هم زندگي‌شان پررنگ است. ممكن هم هست به خاطر دين، يك جايي بايد از پول بگذرند. پس ما اين را 50 درصد حساب مي‌كنيم.

آدم مؤمن آخرتش صد در صد است. دنيا هم شايد رسيد. شايد… نرسيد. حالا گيرم مؤمن فقير. گيرم مؤمن فقير به خاطر اينكه تقوا دارديك غذايي را نخورد، از يك جايي محروم شد. يك لذّتي را چشم پوشيد. گاهي هم نه رسيد. پس مؤمن 150 درصد است. آخرتش صد در صد است. دنيا هم شايد رسيد، شايد نرسيد. اما منحرف. آخرتش هيچ چيز ندارد. آخرت صفر است. دنيا چه؟ يك سؤال مي كنم شما جواب بدهيد. دنياي كافر صد در صد است يا پنجاه درصد؟ 50 درصد است. (همه حضار با هم مي‌گويند) چون كافرها هم همه‌ي كافرها، همه‌ي دزدها موفّق نمي‌شوند. دزد مي رود دزدي كند، آخرتش را از دست داده است. دنيا هم پليس او را مي‌گيرد. اينطور نيست كه هركس دزدي كند، صد در صد به دزدي برسد. خيلي‌ها مي‌روند جنايت كنند، گير مي‌كنند. ما خيلي آدم‌ها را داريم. آدم‌هايي كه دست به جنايت مي‌زند. اما از آخرت مانده به جنايت هم… پس شايد رسيد، شايد نرسيد. بسم الله، پس حالا شما اينجا يك فرمول رياضي است. مؤمن آخرتش صد در صد است. دنيايش هم شايد رسيد، شايد نرسيد. منحرف آخرتش هيچ، دنيا هم 50 درصد. پس اين چقدر دارد؟ 150 درصد. اين چقدر؟ 50 درصد خلاص!

4- شيوه جدال و مناظره با منكران قيامت

بگذار يك چيز ديگر هم بگويم.اين‌ها فرمول‌هايي است كه براي مباحثات شما خوب است. يعني اگر با يك جوان بي‌ديني با يك دختري با يك پسري، دخترها با دختري، پسرها با پسري راجع به عقيده، اسلام، ما را ول كن بابا شيخ‌ها چه مي‌گويند! اگر با يك آدم نااهلي، بگو: آقا ببينيد يا قيامت هست يا نيست. اين را سالهاي قبل هم گفتم. چون سي سال است در تلويزيون هستيم. اگر شش بار هم تكرار كنم، طوري نيست. يعني هر پنج سالي يكبار. زيادي گوش بدهيد اين تكّه از خودم نيست. از امام رضا است. امام رضا فرمود: با آدم نااهل كه برخورد كردي، اين طور حرف بزن طرف مي‌شكند. ديگر چيزي ندارد بگويد. بگو: ببين، تو مي‌گويي: ول كن بابا دين چيست؟ بي‌خودي روزه بگيريم. بي‌خودي نماز بخوانيم. حجاب چيست؟ ول كن اين آهنگ حلال است، يا حرام است. ول كن اينها را آخوندها درست كردند. دو روز خوش باش. بنشين و به او اينطور بگو. بگو: آقا ببينيد يا قيامت نيست، يا قيامت هست. خيلي هم نگو قيامت هست. غيظ نكن. شل بگير كه او مشتري شود. تعاوني حساب كن. بگو: حالا يا قيامت هست يا نيست. شل بگير كه جلو بيايد. اگر قيامت نباشد، مي‌خواهيم ضررهاي مؤمن را حساب كنيم. در سال سي روز نهارش را پنج ساعت عقب مي‌اندازد. پنج ساعت تأخير نهار. يعني چون ايمان دارد، روزه مي‌گيرد. نهاري كه بايد دو بخورد، هفت مي‌خورد. هشت مي‌خورد. پس نهارش را در سال سي روز عقب مي‌اندازد. ديگر چه؟ اين خانم 80 كيلو است. يك نيم كيلو هم حجاب دارد مي‌شود هشتاد و نيم كيلو. اين نيم كيلو هم حجاب. چون يك سري از لباس‌ها را كه همه بي‌حجاب‌ها مي‌پوشند. آن فرق خانم با حجاب و بي‌حجاب، نيم كيلو است. وگرنه يك سري از لباس‌ها را كه بايد بپوشند. ديگر چه؟ نماز هم 17 ركعتش را بگو بيست دقيقه. هر 24 ساعتي 20 دقيقه هم نماز مي‌خواند. نماز ظهر و عصر و همه 20 دقيقه هم نمي‌كشد. اگر مكّه رفت، پول يك موتور گازي، يك موتور هُندا، يك ميليون، دو ميليون هم مكّه مي‌رود. در عمرش بگو دو ميليون، سه ميليون هم مكه مي‌رود. چه شد؟

گيرم قيامت نبود، فرض كنيد قيامت نيست. نيست، نيست، نيست. از اين بالاتر كه نيست. ضرر ما اين است كه در سال چند روز نهار عقب انداختيم. نيم كيلو اضافه وزن داشتيم. ديگر 20 دقيقه نماز خوانديم. 20 دقيقه نماز چيست؟ اينقدر كه راست آينه بايستي، زلف‌هايت را از شمال شرقي به جنوب غربي ببري. (خنده حضار) به اندازه‌اي كه مثلاً دو تا آستين را اتو كني. اگر قيامت نبود، تمام غم ما همين است. تمام غم همين است. كه اين هم چيزي نيست. اما اگر قيامت بود، كه به هزار و يك دليل هست، تارك الصلاة چه خاكي بر سرش خواهد كرد؟ خدا به او مي گويد: با هر كس و ناكسي حرف زدي، آنوقت نخواستي با من دو تا كلام حرف بزني؟ براي دو فلس پول اين همه مثل فنر خم شدي. بله قربان گفتي. نعمت‌هاي من به اندازه‌ي يك الحمدلله نمي‌ارزيد. با هركسي رابطه داشتي، با اولياي من رابطه نداشتي. اين همه سفر اين طرف و آن طرف رفتي. يك زيارت امام رضا و كربلا نرفتي؟ نمي‌توانستي چند ساعت نهارت را عقب بياندازي؟ اگر قيامت بود كه به هزار و يك دليل هست، آدم لا ابالي چه خاكي بر سرش خواهد كرد؟ عقل مي‌گويد: بايد دين داشته باشيد. جوان‌هايي كه دين ندارند از نظر عقلي محكوم هستند. بگذار مثال را تكرار كنم. صد تا اتوبوس مي‌آيد جمعيتي را دويست كلومتري ببرد. از اين صد تا اتوبوس 50 تا اتوبوس يك چيزهايي صندوق عقب مي‌گذارند. جك، زاپاس، چراغ قوّه، زنجير، يك كمك‌هايي يك وقت براي خطري پيش آمد، يك چيزهايي صندوق عقب مي‌گذارد. 50 تا ماشين اينها را برمي‌دارد، 50 تا ماشين برنمي‌دارد. مي‌گويد: ول كن بابا! ول كن بابا! مي‌رويم يا نيازي نيست، اگر نيازي نبود، راننده‌اي كه يك جك و زاپاس و يك چراغ قوه و نمي‌دانم زنجيري گذاشته است، اگر نيازي به اينها نداشت ضرر آن راننده‌اي كه اينها را برداشته با خودش برده است، ضررش چقدر است. چيزي ضررنكرده است. اين همه وزن ماشين است. اين همه وزن مسافر است. حالا بگذاريد يك 5 كيلو هم، 10 كيلو هم، 20 كيلو هم يك چرخ و زاپاس اضافه كند. اگر نيازي نبود، بين صدها كيلو يك ده، بيست كيلو اضافه برداشتيد. اما اگر نياز بود و راننده جك و زاپاس و زنجير نداشت، چه خاكي بر سرش خواهد كرد؟ بنابراين عقل مي‌گويد: انسان بايد دين داشته باشد. ما كه بايد به حرف كسي گوش بدهيم. گوش به حرف كسي بدهيم كه تقوايش بيشتر است.

5- لزوم رجوع به قرآن در برنامه‌هاي فرهنگي

حالا، رجوع به قرآن. بحث ما اين است. ماه قرآن است. يك نهضتي بايد و شانسي هم كه امسال و سال قبل و يك سال بعد هم ممكن است داشته باشيم اين است كه رمضان به تعطيلات خورده است. يعني ديگر درس هم نداريم. يعني اگر واقعاً كسي اراده داشته باشد، مي‌تواند همين ماه رمضان منتهي مسئولين فرهنگي يك مقدار كارهايشان پخش مي شود. ببين وقتي دست را چنين مي‌زني، دست مي‌شكند كسي هم دردش نمي‌آيد. اين بايد اين انگشت ها جمع شود مشت شود تا بخورد. ما گيرمان اين است كه يك سري مسائل ما چون همينطور پخش مي‌شود، اخرش هم مي‌بيني هنوز بعد از سي سال ده‌ها هزار، ده‌ها هزار مدرسه داريم، سي سال از انقلاب مي‌رود، جوان مي‌خواهد نماز بخواند جا ندارد. يعني مدرسه‌‌ي ما سالن نمازخانه ندارد. بعد از سي سال! چرا؟ كار فرهنگي كه خيلي شده است. از بس كامپيوتر خريديم و اردو برديم و تواشيح و نمي‌دانم مسابقات فلان و مسابقات فلان و پوستر و همايش و يعني از بس كه نيروهاي ما پخش مي‌شود، آنوقت آن نيروي اصلي مثل آدمي كه از بس قاشق و چنگال و مربّا وترشي مي‌گذارد آخرش مي‌بيند سر سفره نان نيست. آن ناني كه جز واجبات است، نيست. بعد نگاه مي‌كني در سفره بيست رقم قلم است. ما گاهي وقت‌ها در مسائل فرهنگي به اموري مي‌رسيم كه نيازش مثل شال گردن مي‌ماند. يعني نياز چهارم و پنجم است. نمي‌گويم نباشد. ولي نياز چه؟

6- توجه به نماز نسل نو در برنامه‌هاي فرهنگي

ما يك استاني رفتيم. استاندار بود. گفت: بله پارسال، در اين چند ساله، مثلاً فلان مشكل را حل كرديم. فلان مشكل را حل كرديم. همه‌ي حرف‌هايش را كه زد، گفتم: بله تنها مشكلي كه حل نكرديد مشكل نماز بچه‌ها است. مشكل نماز بچه‌ها حل نشده است. ما مي‌توانيم در اين شهريوري كه ماه رمضان در آن هستيم يك حركتي شود، پيشنماز، بسيج دانشجويي، بسيج دانشجويي، يك حركتي بكند. نهاد رهبري، جهاد دانشگاهي، در دانشگاه اينقدر گروه‌هاي اسلامي هستند. يك حركت كنند، كلك را بكنند. ديگر دانشجو نداشته باشيم، قرآن را باز كند نتواند بخواند. دبيرستان بسيج دانش‌آموزي داريم. نمي‌دانم هلال احمر تقريباً يكي دو ميليون دانشجو دارد. انجمن‌هاي اسلامي هستند. نمي‌دانم هيئت امنا هستند. چه پولدارهايي هستند. يك پول‌هايي خرج مي‌كنند. بعضي‌هايشان را مي‌شناسم. مثلاً دويست ميليون خرج يك چيز الكي مي‌كنند. دلشان هم خوش است. الكي خوش است. يك سري امكاناتمان را اگر بسيج كنيم مسئله‌ي قرآن بايد در كشور ما حل شود. پوست قرآن، اينقدر خانم هست جلسات ختم انعام مي‌گيرد. چه سفره‌هايي مي‌كشند. چه افطاري‌هايي مي‌دهند. چه روضه‌خواني‌هايي مي‌كنند؟ در هيئت‌ها چه علامت‌هايي مي‌خرند؟ يك آهني مي‌خرد سر دل مي‌كشد. خوب پول آهن را به دو تا استاد بده بچه‌هاي محله قرآن ياد بگيرند. اين آهن را سالي يكبار سر دل مي كشي. ولي اگر اين بچه‌هاي محله پول اين آهن را بدهي خرج آموزش و مخ اينها بكني، اين بچه تا آخر عمر از تو يادگاري دارد. مي‌گويد: من قرآنم را از اين آقا، اين رئيس هيئت عوض اينكه علامت بخرد، دو تا استاد دانشگاه، دو تا دبير تعليمات ديني، دو تا طلبه آورد و همه‌ي بچه‌هاي هيئت را قرآن خوان كرد. نمي‌دانم چرا در كارهاي… البته شيطان نمي‌گذارد. در قرآن يك آيه داريم مي‌گويد كه: اين آيه خيلي قشنگ است. مي‌گويد: «زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ» (انفال/48) يعني شيطان عملشان را نزد آنها زيبا قرار مي‌دهد. فكر مي‌كند كار خوبي است. يك آيه‌ي ديگر داريم اين را احتمالاً شنيده باشيد. در قرآن سه تا «يَحسَبون» است. يك آيه داريم مي‌گويد: «يَحْسَبُون‏» يعني خيال مي‌كند چه؟ «أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» خيال مي‌كند فكرش درست است. كج مي‌رود خيال مي‌كند درست است. يك آيه داريم «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُون‏» (كهف/104) خيال مي‌كند كارهايش درست است. اولي خيال مي‌كند فكرش درست است. «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُون‏» دومي خيال مي‌كند كارش درست است. سوم «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى‏ شَيْ‏ء» (مجادله/18) خيال مي‌كند يك كسي است. يك آدم پوكي است، خيلي شخصيت پوكي است، منتهي در دنياي خيال فكر مي‌كند يك كسي است. مثلاً شاه است. خان است. نمي‌دانم فرض كنيد كه مقام چه است. چه كسي است؟

انجمن‌هاي اسلامي، در همه‌ي روستاها هستند. خانه به خانه مي‌شناسند. اين انجمن‌هاي اسلامي حرف حسابش چيست؟ مي‌خواهي چه كني؟ اگر مي‌خواهي به مردم خدمت كني، پول كه نداري، انجمن‌هاي اسلامي بودجه‌اي ندارند. ولي همين انجمن‌هاي اسلامي اگر كمر ببندند براي گرفتن زكات، زكات را از روستايي مي‌گيرند در همان روستا خرج فقرا مي‌كنند. فقرا مي‌گويند: خدا پدرت هم بيامرزد. از وقتي كه ايشان انجمن اسلامي شد، هم حكم خدا زنده شد، هم مال اغنيا پاك شد، هم شكم فقرا سير شد. مال اغنيا پاك شد. شكم فقرا سير شد. حكم خدا اجرا شد. خوب انجمن اسلامي حرف حسابش چيست؟ مگر انجمن اسلامي فقط براي انتخابات است؟ انجمن اسلامي اگر مي‌خواهد فقرا را سير كند، پرچم زكات را دست بگيرد. زكات هم خيلي پول است. خمين يك شهر كوچك است. فاصله‌ي سه سال از شش ميليون زكاتش رفت و به دويست، سيصد ميليون رسيد. يزد شهر كشاورزي نيست. از يازده ميليون زكاتش رفت دو ميليارد و دويست ميليون. كه دو ميليارد و دويست ميليون هم دولت روي آن مي‌گذارد. مي‌شود چهار ميليارد و … با چهار ميليارد و چهارصد ميليون مي‌شود خيلي از مشكلات فقرا را حل كرد. انجمن‌هاي اسلامي اگر مي‌خواهيد، براي خودتان هم اگر هست، پرچم زكات را دست بگيريد. با كميته‌ي امداد همكاري كنيد. زير نظر روحاني بگيريد، منتهي زكات هم نمي‌شود از روستا بيرون برد. تا روستا فقير دارد، كسي حق ندارد. غير خمس است. خمس و سهم امام بخشي‌اش را بايد داد سهم مراجع و حوزه‌هاي علميّه، ولي زكات تا در اينجا فقير هست، نبايد جاي ديگر ببري. تقريباً 500 ميليارد تومان زكات گندم كشور ما است. تقريباً! بعد آقاي انجمن اسلامي حرف حسابت چيست؟ مي‌خواهي خدمت فرهنگي بكني؟ در همين روستا، خانه به خانه مي‌داني چه كسي بي‌سواد است. امسال هم نهضت سوادآموزي ديگر، ببينيد درخت را كه پر ميوه است، تا تكانش دادي ميوه‌هايش مي‌ريزد. ديگر بعداً هرچه تكانش مي‌دهي نمي‌ريزد. بايد نوك درخت رفت يك ميوه، يعني بايد دانه دانه چيد. ما الآن ديگر نمي‌توانيم كلاس بي‌سوادي جمع كنيم. كه با يك «قد قامت الصلاة» بيست نفر بي‌سواد در كلاس بيايد. الحمدلله در ايران بي‌سوادي به دوازده درصد، مثلاً از هشت درصد است تا تقريباً بيست درصد. در اين روستا تو كه انجمن اسلامي هستي، مي‌داني كدام خانه بي‌سواد است. اين بي‌سوادها را تحويل ما بده ما با استاد قرارداد تن به تن، مي‌گوييم: استاد يك نفر اينقدر مي‌گيري، با سواد مي‌كني. يك سوّمش را پيش مي‌گيري، نصف يك سومّش را وقتي بازديد مي‌آييم، يك سومّش را هم روز آخر. آموزش تن به تن. تا انجمن اسلامي هستي بي‌سوادها را براي ما جمع كن. آقاي انجمن اسلامي مي‌خواهي مردم بدانند، تو كه خانه نداري، امكانات نداري، چراغ مسجد را روشن كن، بگو: هركس با من كار دارد در مسجد بيايد. گفت‌وگو‌ها در مسجد باشد هم چراغ خانه‌ي خدا روشن مي‌شود، هم مردم كه در مسجد آمدند نمازشان را مي‌خوانند. هم تو را مي‌بينند. چيزهاي ديني ارزان‌تر است. راحت‌تر است. آنوقت بعداً سه سال، چهار سال كه شما شوراي اسلامي شدي،مردم روستا مي‌گويند: چيست؟ مي‌گويند: آن زماني كه ايشان شوراي اسلامي بود، جهازيه‌ي دخترمان درست شد، زماني كه ايشان شوراي اسلامي بود من را با زور سر كلاس نهضت سواد آموزي آوردند، ولو تن به تن با سواد شديم. آن روزي كه ايشان چيز شد، اين مشكلات حل شد. ما مي‌توانيم.

7- بهره‌گيري از فرصت‌هاي تابستاني و ماه رمضان

الآن اردوهاي تابستاني چقدر از دانشگاه‌ها و خيلي از طلبه‌ها گروه‌هاي اردويي مي‌روند، تابستان در يك جايي مي‌روند بيست روز مي‌مانند. يك مشكلي را حل مي‌كنند، برمي‌گردند. اين اردوها خيلي اردوهاي با بركتي است. ما چه كاري را نمي‌توانيم بكنيم؟ كاري كه نتوانيم بكنيم وجود ندارد. همه كار مي‌شود كرد. ما نمي‌توانيم يك نهضتي براي قرآن راه بياندازيم. اين آقا كه منبر مي‌رود. من تقاضا مي‌كنم همه‌ي عزيزاني كه بحث مرا گوش مي‌دهيد، از همه‌ي روحانيون مسجد بخواهيد سلام مرا هم به عنوان يك نوكر، يك برادر، يك شاگردشان بگوييد: آقا قرائتي سلام رساند، گفت: خواهش مي‌كنم قرآن را دست بگيريد، يك آيه قرآن تفسير كن. قرآن حتي شب قدر هم غريب است. شب قدر «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةِ الْقَدْر» (قدر/1) شب قدر هم كه شب نزول قرآن است باز قرآن غريب است. مداحي سهم دارد. بيست دقيقه، يك ساعت. «بك يا الله» قرآن سر مي‌گيريم سهم دارد. بيست دقيقه، يك ساعت. شعر سهم دارد. روضه سهم دارد. پول جمع كنيم براي اينكه فرش‌هاي مسجد را قالي كنيم، پشت بام مسجد را ايزوگام كنيم، يعني همه‌چيز سهم دارد. ولي خود قرآن، شب قرآن خود قرآن سهم ندارد. يعني شب قدر يك مردمي كه مي‌آيند در مسجد، با تفسير يك آيه آشنا نمي‌شوند. فضائل حضرت علي بايد باشد. روضه بايد باشد. مناجات بايد باشد. نمي‌گويم آنها نباشد. آنها بايد باشد، اما فهم قرآن يك آيه هم تفسير شود. آخر شب قدر شب قرآن است. بعد مي‌بينيم شب قرآن همه كاري كرديم، ولي با يك آيه آشنا… وقتي در مسجد رفتيم بلد نبوديم… نهضتي بايد براي فهميدن شود. سي سال هم مي‌خوانيم «اَنجَزَ، اَنجَزَ، اَنجَزَ وحده» «نَصَرَ، نَصَرَ، نَصَرَ عبده» زشت است كه معنايش را ندانيم. پس ببينيد شهريور است. تابستان است. حوزه و دانشگاه و آموزش و پرورش و تربيت معلم‌ها، همه تعطيل هستند. ماه قرآن هم هست. ماشين‌هايي كه هوا گرفته در سرازيري روشن مي‌شود.

سرازيري قرآن ماه رمضان است. در ماه رمضان بايد چراغ قرآن را روشن كنيم. از منبري‌ها بخواهيد از نيم ساعت ده دقيقه‌اش را دو تا آيه براي ما تفسير كن. ده دقيقه‌اش را هم تاريخ بگو. خواب بگو. شعر بگو. هرچه مي‌خواهي بگو. اما خدا هم سهم دارد. يك فشاري بايد، تقاضايي بايد، خواهشي بايد… و اگر هم ديديم نمي‌شود خودمان، چون ما كه نمي‌توانيم منتظر هيئت امنا باشيم. ممكن است هيئت امنا بگويد: نخير اينجا مراسم همين است كه هست. شما مي‌خواهيد قرآن ياد بگيريد جاي ديگر برويد. اگر هيئت امنا با قرآن اينطور برخورد كرد وسط كوچه فرش بياندازيد يك معلم قرآن پشت ديوار مسجد جلسه درست كنيد. هركس هم آمد بگوييد: اين هيئت امنا نمي‌گذارد. هيئت امنا مي‌گويد: مسجد جاي قرآن نيست. ولي جاي ختم و شش و اربعين هر پير زن و پيرمردي هست. گير هيئت امنا هم هستيم. مشكل ما اين است كه هيئت امنا بعضي‌هايشان پير پير پير هستند، مخشان جوان پسند نيست. و قرآن بخوانم. دقيقه‌ي آخر يا ثانيه‌هاي آخر، قرآن مي‌گويد: هيئت امنا بايد يك بچه در آن باشد يك پيرمرد. اين آيه‌ي قرآن است. «طَهِّرا بَيْتِي‏» (بقره/125) ابراهيم تو صد ساله هستي، اسماعيل تو 13 ساله هستي. هردو با هم بايد مسجد الحرام را تطهير كنيد. يعني هيئت امنا بايد يك پير باشد، يك جوان. الآن هيئت امنا هشت نفر همه 85 ساله. 9 نفر همه 64 ساله. اين هيئت امنا كه يك طبقه هستند، فكرشان يك طور است خوب در را روي نسل نو مي‌بندند. «طَهِّرا بَيْتِي‏» يكي ابراهيم صد ساله است، يكي اسماعيل 13 ساله است. صد ساله و سيزده ساله. در هيئت امنا بايد يك خانم هم باشد. قرآن بخوانم. قرآن مي‌گويد: مريم جز هيئت امنا بود. مادر مريم، مريم در شكم مادرش بود، مادرش نذر كرد خدايا وقتي من اين را زاييدم خادم مسجد شود. زاييد ديد دختر است. گفت: دختر باشد. قنداقش كرد او را در مسجد الاقصي برد. به حضرت زكرياي پيغمبر داد. گفت: اين هم بزرگ كه شد خادم شود. يعني در هيئت امنا بايد يك خانم هم باشد، خانم با فضيلت نه پيرزني كه باز بد اخلاق باشد. خانم دانشمند. يك استاد دانشگاه، يك دانشجو، يك دبيرستاني،        اگر اينها باشد يك حركتي بايد براي قرآن بكنيم. خودتان بنشينيد راه پيدا مي‌كنيد. قرآن مي‌گويد: بنشين فكر كن، تلاش كن، من به تو مي‌گويم چه كن. بعد از سي سال قابل تحمل نيست، قرآن به اين وضعي كه هست باشد.

خدايا بيننده‌ها ماه قرآن بحث را مي‌بينند. تو را به آبروي قرآن مزه‌ي قرآن را به ما بچشان و توفيق بده به نسل نو بچشانيم.        

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3227

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.