شیوهی برخورد با مردم
1- سفارش به صبر و پایداری در مشکلات
2- گذشت از خطا و بدی دیگران
3- رعایت ادب در سخن گفتن
4- محبت و رأفت، حتی نسبت به غیر مسلمانان
5- انصاف در برخورد، حتی نسبت به مخالفان
6- رعایت آداب اخلاقی در مورد همسایه و همسفر
7- خاطرهای اخلاقی از شیوهی برخورد امام خمینی رحمه الله علیه
8- وفای به عهد و پیمان و عذرخواهی در اشتباهات
موضوع: شیوهی برخورد با مردم
تاریخ پخش: 18/07/87
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
امسال در خدمت عزیزان بودیم در کرمانشاه! جلسات متعدد و این آخرین جلسهای است که در شهر شما هستیم و بحثی را که آماده کردم که خدمتتان بگویم، بحث برخورد با مردم، معاشرت و بحثی است که همهی ما به نحوی به این بحث نیاز داریم. برخوردهای روحی، یا برخوردهای مالی!
خوب پس بحث ما: برخورد با مردم! امور معنوی، امور مادی!
1- سفارش به صبر و پایداری در مشکلات
در امور معنوی … قرآن میفرماید که «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر» (عصر/3) سفارش به حق و پایداری! خیلی مشکلات پیش میآید. دختر میآید خانه مادرش و از زندگیاش گله میکند. کارگر پهلوی کارفرمایش میآید. همسایه پهلوی همسایه میگوید. یعنی مشکلاتی که پیش میآید مرتب برای همدیگر نقل میکنند. در اینجا باید گفت که: «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر» زود تصمیم نگیر. به خاطر یک قلوه یک گاو را نکش. به خاطر یک روسری قادسیه را آتش نزن. آخر بعضیها هستند که به خاطر یک ماجرا که پیش میآید… نخیر! این چون به من این حرف را زد، من باید طلاق بگیرم. حالا که اینجا همچین شد، من باید انتقام بگیرم. حالا یک مسئله جزئی پیش آمده است، به خاطر یک مسئله جزئی اصلاً نظام زندگی را به هم میریزد. «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر» دیگران هم مشکلات داشتهاند. این خیلی مهم است. مثلاً با دبیرش مسئله پیدا میکند، دیگر دبیرستان نمیرود. یک حادثهای در پادگان رخ میدهد، فرار میکند و دیگر سربازخانه نمیرود. طلاق میگیرد به خاطر یک مسئله جزئی … حالا یک کسی گفته است که بالای چشمت ابرو است.
2- گذشت از خطا و بدی دیگران
حتی اگر جسارت کرده است، خوب جسارت کند، آدم میگذرد. پس «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ» (آلعمران/134) را برای چه گذاشتهاند؟ «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر» یک آیهی دیگری داریم که میفرماید: «وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَهِ» (بلد/17) این «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر» پهلوی هم است. یک آیهی دیگری داریم که میفرماید: «وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر» «وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَهِ» رحمت! بگذر! عفوش کن و او را ببخش، تمام میشود و میرود. قرآن میگوید که: آن کسی که فحشت داده است، تو یک کلمهی خوب به او بگویی «فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیم» (فصلت/34) یک مرتبه دشمنت 180 درجه برمیگردد. تمام شد و رفت. در روایات داریم: «صِلْ …» یعنی وصلت کن! «مَن قَطَعَک» (الفقیه/ج4/ص177) با تو قطع رابطه کرده است؟ تو به خانهاش برو! نه خیر! او رابطهاش را با ما قطع کرده است، ما هم به خانهاش نمیرویم. اسلام این را نمیگوید. اسلام میگوید: «صِلْ …» وصلت کن با کسی که با تو قطع رابطه کرده است. «مَنِ اغْتَابَنِی» هر کس غیبت من را کرده است، «إِلَى حُسْنِ الذِّکْر» (صحیفه سجادیه/ص92) من نام خوبش را میبرم. «إِلَى حُسْنِ الذِّکْر» او فحشت داد، شما دعایش کن! او به شما وام نداد،… او برای عروسی دختر شما کمک نکرد، شما برای عروسی دختر او کمک کن. پاتک بزنید، پاتک اخلاقی! «یَدْرَؤُن …»آیهی قرآن است. میگوید: «یَدْرَؤُن» یعنی دفع میکند، «یَدْرَؤُن» دفع میکند، «بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَه» (قصص/54) یعنی بدیها را با خوبی دفع میکند. نمیگوید فحشم داد، من هم او را فحش بدهم. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما» (فرقان/63) با جاهلان میگویند: «سلام علیکم» و به روی خود نمیآورند. «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراما» (فرقان/72) با کرامت! او لغو گفت، شما با بزرگواری! او جهالت نشان داد، تو سلام کن! او قطع کرد، تو وصلت کن! او غیبت کرد، تو خوبیاش را بگو! او سیئه داشت، تو سیئهاش را با حسنه جواب بده! «وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَهِ» دین ما این است. اگر مسلمانان یک ماه به این آیهها عمل کنند، بعد معلوم میشود که اسلام چقدر شیرین است. ما میگوییم تو یکی، ما یکی! تو یکی، من هم یکی!
3- رعایت ادب در سخن گفتن
خوب! «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا» (بقره/83) خوب حرف بزنید. نمیگوید: «وَ قُولُوا لِلمؤمنین» «قُولُوا لِلنَّاسِ» یعنی چه مؤمن و چه کافر خوب حرف بزنید. آقازادهی آقای دکتر بهشتی – شهید مظلوم – یک خاطرهای از پدرش نقل کرد، گفت که در یکی از کشورها غیر از ایران، قبرستان کفار رفته بود. قبر یکی از رهبران کفر هم در آنجا بود. در قبرستان یک سگ هم در حال راه رفتن بود. میگفت یک نفر به دکتر بهشتی شهید مظلوم گفت که سگه میرود سر قبر فلانی که فاتحه بخواند!!! متلکی گفت. دکتر بهشتی گفت: سگ، سگ است و کافر، کافر! اما حرف شما حرف بدی بود. «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا» هر کس قشنگ حرف بزند.
«شاوِرْهُم» (آلعمران/159) با ایشان مشورت کن. به چه کسی میگوید: «شاوِرْهُم»؟ به پیغمبر! پیغمبر با چه کسی مشورت کند؟ با این عربهای زمان خودش. عقل کل بود ولی میگوید با اینها مشورت کن. چون وقتی با ایشان مشورت میکنی، به ایشان شخصیت میدهی. به مردم شخصیت بده! نظر شما چیست؟ اوه … اوه … من با این تحصیلات عالیه از این بپرسم؟ چه اشکالی دارد؟ گاهی وقتها این آقا تحصیلات عالیه ندارد، اما ممکن است خدا چیزی به ذهنش بیاندازد که به شما که تحصیلات عالیه دارید، آن چیز به ذهن شما نرسد. «شاوِرْ» امر است. خدا به پیغمبرش امر میکند که با اینکه عقل کل هستی، از آدمهای عادی و بیسواد مشورت کند. این برخوردهای با مردم است.
حرف میخواهید بزنید؟ قرآن برای حرف زدن، 5 تا حرف زده است. میگوید: «قُولُوا» حرف بزیند! چه طوری؟ «قَوْلاً …» یک جا میگوید: «کَریماً» (اسراء/23) یک جا میگوید: «بَلیغاً» (نساء/63) یک جا میگوید: «قَوْلاً مَعْرُوفا» (نساء/8) یک جا میگوید: «قَوْلاً لَیِّنا» (طه/44) «کَریماً»، «بَلیغاً»، «مَعْرُوفا»، «لَیِّنا»! حرفهایتان به پدر و مادر با کرامت. گفتگوی معلم و شاگرد رسا باشد و پیچیده نباشد. از اصطلاحات جدید استفاده نکنید، حرفهایی بزنید که مردم بفهمند یعنی چه، به زبان خود مردم صحبت کن. مثلاً من با شما که صحبت میکنم، نگویم «ابقاکم الله» شما که عرب نیستی، «ابقاکم الله» که بگویم گیج میشوی. بگویم: خدا عمرت بدهد. خدا عمرت بدهد. یک جوری حرف بزنیم که مردم بفهمند. «لَیِّن» در امر به معروف نرم بگو. نرم بگویید، اصطلاحات عرفی را بگویید که مردم بفهمند، حرفتان برفک نداشته باشد. کریمانه باشد. «قَوْلاً … کَریماً»، «بَلیغاً»، «مَعْرُوفا»، «لَیِّنا»! در حرفها هم «یَقُولُوا الَّتی هِیَ أَحْسَن» (اسراء/53) هر حرفی را که بهتر است، بزنید. نه! بگذار من حالش را بگیرم. بده به من تلفن را، بده به من تلفن را جواب بدهم! بده به من که حالش را بگیرم. اصلاً کیف میکنیم که یک کسی را اذیت کنیم.
بیعرضه کیست؟ رئیس بیعرضهها کیست؟ بیعرضه کسی است که نتواند رفیق بگیرد. رفیق صالح! دختر با دختری! برادر با برداری! رئیس بیعرضهها کیست؟ بیعرضهتر از بیعرضهها کسی است که رفیق خوبش را با برخورد بد، از دست میدهد. رضاشاه تونل ساخت و کوه را سوراخ کرد، آن وقت شما نمیتوانی یک دل را سوراخ کنی؟ پس معلوم میشود که رضاشاه از تو باعرضهتر است. افراد باید یک کاری بکنند ….
4- محبت و رأفت، حتی نسبت به غیر مسلمانان
قرآن میگوید: حتی از زکات از مسلمانها بگیر، به کفار بده، بابا خودمان کشورمان هزار و یک مشکل دارد، میدانم و میدانم که هزار و یک مشکل دارد، در عین حال بخشی از پول، باید خرج کفار بشود. چرا؟ «وَ الْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُم» (توبه/60) آیه قرآن است. برای اینکه دل آنها را به دست بیاوری! دل آنها را به دست بیاوری! امام این اخلاق را داشت. یک وقت یک جعبه گز برای امام آوردند. باز کردند و امام یک مقداری از آن را خورد، فرمود: خیلی گز خوبی است، این جعبه را به فلانی بدهید. آن فلانی که امام اسمش را برد، کسی بود که رابطهاش با امام قطع شده بود. گفتند آقا ایشان دیگر حالا با شما نیست. اصلاً در فکرش، روزنامهاش، مریدهایش، اصلاً کج شده است یا جدا شده است. حالا اگر کج هم نشد، جدا شد. گفت: حالا بروید و بدهید، دیگر چقدر شما تنگ نظر هستید. باز اطرافیان امام گفتند: خیلی سال است که اینجا نمیآید، از ما دیگر قطع شده است، امام فرمود: بروید و بدهید. گفتند: آقا این جعبه درش باز شده است. گفت: خوب بله! خوبیاش این است که درش باز شده است، اگر در بسته باشد، فکر می کند که ما از دکان خریدهایم و به او دادهایم. بروید و بگویید این را برای من آوردهاند، هدیه! من خوردهام، گزش خوب بوده است، میخواهم باقیاش را تو بخوری! بعدش سلام من را هم به او برسانید. در خانهاش رفتند، در را زدند، پشت در آمد و گفت: بفرمایید.گفتیم: والا یک جعبه گز برای امام آوردند، امام خورده است و گفته است که باقیاش را به شما بدهیم. سفت هم گرفته است که حتماً به شما بدهیم. گفت که خود امام گفت؟ این جعبه را امام فرستاد؟ خود امام گفت؟ گفتند: بله! خود امام گفت. اصلاً میگفتند پشت در ماند که چه کار کند. بشر دارد فضا را تسخیر میکند. تو قلب بغل دستیات را تسخیر کن. خوب!
5- انصاف در برخورد، حتی نسبت به مخالفان
انصاف! در یک سری از برخوردها انصاف داشته باشیم. ببینید حالا برخورد را میخواهم بگویم. چون بحث من برخورد با مردم است. پیغمبر ما به کفار میگفت: بیایید و با هم گفتگو کنیم. یکی من میگویم، یکی تو، یا درست میگوییم و یا غلط! با هم گفتگو کنیم. یک بار در قرآن نداریم که پیغمبر بگوید بیایید ثابت کنم که راه من حق است و راه شما باطل است. بگذار قرآن را بنویسم، که بعضیها پای تلویزیون آیات را دوست دارند. پیغمبر فرمود: «اِنّا» یعنی ما. «اَوْ اِیّاکُم»یا شما. «اِنّا اَوْ اِیّاکُم» یا ما یا شما! «لَعَلى هُدى» یعنی یا بر هدایت هستیم، «أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ» (سبأ/24) یا در انحراف روشن هستیم. «أَوْ فی ضَلالٍ» بابا! نمیگوید من در هدایت هستم، من راهم درست است و تو راهت کج است. بنشین که ثابت کنم، که تو کج هستی. این رقم چه برخوردی است! میگوید: یا ما، یا شما، یا صافیم، یا کجیم، انصاف! بنشینیم و با هم صحبت کنیم و ببینیم حالا، ما گاهی وقتها حرف که میزنیم، من میخواهم ثابت کنم. میخواهم استدلال بیاورم و دندانهایش را بشکنم. میخواهم حالی از او بگیرم. میخواهم … خیز میگیریم. چه چیز میگویند؟ گارد میگیریم. یا ما، یا تو! یا درست میگوییم، یا غلط میگوییم، حالا بنشینیم و صحبت کنیم. خیلی آیات را آدم میخواند و لذت میبرد از اینکه چه دینی داریم ما!
دیگر چه؟ امام سجاد (ع) یک کنیز داشت، این رفت آب بیاورد. این ظرف آب از دستش افتاد و به سر امام سجاد(ع) خورد و حالا خون آمد و یا نیامد، سر آقا آسیب دید. امام سجاد(ع) به این کنیز یک نگاهی کرد، فوراً این کنیز قرآن خواند و گفت: «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظ» معنایش را دیگر بلد هستید. یعنی غیظت را نگهدار. امام گفت: خیلی خوب، باشد. گفت: «وَ الْعافینَ عَنِ النَّاس» غیر از اینکه غیظت را قورت دادی، مرا عفو هم بکن! گفت خیلی خوب! تو را بخشیدم. گفت: «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنین» (آلعمران/134) گفت که خدا نیکوکاران را دوست دارد. امام گفت: اصلاً تو آزاد هستی و به دنبال کارت برو.
یک کسی یک مقداری کاغذ برای ستاد نماز داده بود، ششصد هزار تومان بود. چند سال پیش! سالهای اول ستاد نماز! آمد و گف: حاج آقا پول بده! گفتم: این ششصد هزار تومان است، دویست هزار تومانش را ببخش. نماز که برای من نیست و من هم که برای خودم چاپ نکردم! دویست تومانش را ببخش. گفت: باشد. گفتم: ببین! دویست تومان دومش را هم ببخش. مگر فقیری؟ حالا ششصد هزار تومان برای تو که چیزی نیست. گفت: خیلی خوب! گفتم: دویست تومان سومش را هم ببخش! … گفت: برویم یک هشتصد متری راه برویم. گفت: اوههه … هشتصد متر!!؟ گفت: یک کیلومتر! گفت: بیا برویم. یعنی گاهی وقتها، عبارت را باید ساده کرد که طرف بپسندد.
6- رعایت آداب اخلاقی در مورد همسایه و همسفر
برخورد با مردم! «وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْب» (نساء/36) قرآن میگوید بغل دستیات را مواظب باش! ما گاهی وقتها، دیدهایم که یک افرادی به قدری بنزینی هستند که با یک برخورد مسلمان شدند. حضرت امیر(ع) در راه میرفت، با یک نفر همسفر شد، گفت: کجا؟ گفت: مثلاً میرویم فلان منطقه، خوب در راه همسفر شدند، دم دو راهی که باید حضرت امیر(ع) از اینطرف برود و آن آقا از آن طرف، حضرت امیر(ع) رفت به سمت آن جادهی رفیقش! رفیقش گفت: آقا جادهی شما آنجاست. گفت: میدانم، ولی اسلام به ما گفته است با یک کسی که همسفر شدی، وقتی میخواهید جدا بشوید، چند قدم او را بدرقه کنید. من بدرقهی شما آمدم. اصلاً طرف وا رفت. ما خیلی آدمها داریم … حدیث دیدم با همین دو تا چشم! با همین دو تا چشم! حدیث دیدم کسانی که با برخوردها مسلمان شدهاند، آمارشان بیش از کسانی است که بقول امروزیها با ایدئولوژی و جهانبینی مسلمان شدهاند.
ما الان مشکل ایدئولوژی نداریم. اوه … در تلویزیون چقدر آخوند و کت و شلواری همه ایدئولوژی میگوییم. یکی از آنها هم خود من هستم. مشکل ما مشکل برخورد است. چهارسال برای جوانهای سوپردولوکس کلاس داشتم. بقول امروزیها تفسیر گفتم، حدیث گفتم، ایدئولوژی گفتم. یک روز چند تا از این شاگردهای ما رفتند دیدن یک آقا و برگشتند، گفتند: آقای قرائتی! آقا او است. گفتم: بنده هم به ایشان ارادت دارم، اما حالا شما در یک ملاقات چند دقیقهای چه دیدید؟ گفتند دیدنش رفتیم، آقا بیرون رفت و برگشت. ما نفهمیدیم که رفت چه کار کند! ولی بعداً وقتی خداحافظ کردیم، بلند شدیم که برویم دیدیم، آقا دیدهاست که پشت در آفتاب است، آفتاب به کفشهای ما میتابد، ایشان نگفته بیرون رفت و یک گونی تر کرد و گونی تر را روی کفش ما انداخت که آفتاب به کفشهای ما نتابد. ما چهار سال ایدئولوژی گفتیم، آن آقا هم یک گونی تر کرد. گونی تر او ایدئولوژی ما را برداشت و رفت. زور برخورد است. ما الان مشکلمان مشکل برخوردهاست. اگر مسئولین ما، اگر پدر و مادرهای ما، مربیان ما، اگر مسئولین ما احساس کنند که ما راست میگوییم، صداقت را از ما ببینند، همه عاشق میشوند. «وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْب» بغل دستیات را ببین. سر سفره غذا میخوریم. نگاه میکنیم و میبینیم که آن طرف سفره غذا تمام شده است، میگوییم آقاجان این غذا را بردار و به آنجا ببر. بردار و ببر آنجا! آنهایی که آن طرف سفره هستند، میگویند: ای خدا پدرت را بیامرزد، چه آدم با معرفتی هست. و میشود آدم سرش را پایین بیاندازد و بخورد و نگاه هم نکند که آن طرف سفره هست و یا نیست. «وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْب» ببین بغل دستیات دارد و یا ندارد؟ داریم که اگر میوهی نوبر خریدی، به بچهات نده که برود و در کوچه بخورد. چون میوهی نوبر را بچه در کوچه میخورد و بچهی همسایه ندارد و اذیت میشود، یا برای همسایه هم بخر و یا اگر نمیتوانی بخری، بچهی خودت میوهی خوب را، میوهی نوبر را در خانه بخورد که دل بچهی همسایه نسوزد. وقتی در خیابان این همه جوان بیهمسر هست، این دختر چرا خودش را درست میکند و نشان میدهد؟ میخواهی دل چه کسی را آب کنی؟ میخواهی دل چه کسی را آب کنی؟ البته بعضیهایشان میخواهند، بلکه شوهر گیرشان بیاید. ولی گیرشان نمیآید، چون میگوید آن کسی که خودش را نشان من داده است، نشان صد نفر دیگر هم داده است. چون آدمهای هرزه هم وقتی میخواهند دختر بگیرند، دختری را میخواهند بگیرند که … ما داریم آدمهایی را که چشمشان پاک نیست، دستشان پاک نیست، زبانشان پاک نیست، جوان هرزهای است، اما وقتی میخواهد ازدواج کند، میگوید: مادر ببین! یک دختر خوب! حالا خودش خوب نیست ها! یعنی آنهایی هم که خوب نیستند، خوبها را دوست دارند. آنهایی که بهر حال … دل را نسوزانیم حالا با شکلمان، با لباسمان، ممکن است من بتوانم یک ماشین قیمتی، یک لباس قیمتی یا نمیدانم یک خوراک کذایی … در مسافرتها سعی کنید که همخرج همدیگر باشید. اگر میبینی که او یک بریز و بپاشی دارد، یا با او مسافرت نرو، یا یک خورده او کوتاه بیاید. «وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْب» بغلدستیات را حساب کن. میخواهی سیگار بکشی، بگو: آقا اجازه میفرمایید؟ اگر گفت: تنگی سینه دارم، بگو من به احترام شما نمیکشم، تمام! حقوق مردم را حفظ کنیم.
7- خاطرهای اخلاقی از شیوهی برخورد امام خمینیرحمهاللهعلیه
امام آمد در مدرسهی فیضیه درس بدهد، این حرفی را که میزنم از آیت الله سبحانی نقل میکنم. در سفر حج خدمت ایشان بودیم، این قصه را گفت. گفت امام وارد مدرسهی فیضیه شد که در سالن بیاید و درس بدهد، یک بچه طلبه حالا 14، 15 سالش کمتر یا بیشتر بود، روی کتابش افتاده بود و داشت مطالعه میکرد. امام تا وارد و شد دید این بچه طلبه دارد مطالعه میکند، فرمود: هیس! … حالا شاگردهای امام آن زمان چه کسانی بودند؟ مطهریها، بهشتیها، خیلی از مراجع امروز … میگفت امام فرمود هیچ نگویید و برگردید. برگشتیم و گفتیم: آقا درس تعطیل است؟ گفت: ببینیم اگر این بچه طلبه رفت ما میرویم و درس میدهیم. گفتیم آقا ما چهار دلیل داریم که حق ما است. 1- ما همه طلبههای عالم و فاضل و ملا، این سال اولش است. ما دکتریم، این آقا هنوز کلاس دبیرستانش است. ما باسوادتر هستیم. فرمود: سواد دلیل بر حقانیت نیست. این اول آمده است، نوبت ایشان است. 2- گفتیم آقا ما صد نفر هستیم و این مثلاً یک نفر است. گفت: عدد هم دلیل بر حقانیت نیست. نمیگوید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَکثَرُکُم» یا «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَعلَمَکُم» علم و تعداد این دلیل نیست. 3- گفتیم آقا ما هر روز میآمدیم اینجا و درس میخواندیم. این امروز آمده است و بیخود آمده است. جای ماست. فرمود: هر روز شما زودتر میآمدیم، جای شما بوده است، امروز این آمده است، جای این است. گفتیم: آقا به او بگوییم خودش میرود، گفت خوب در رودربایستی میرود. چیزی را که با رودربایستی بگیری، حرام است. «المأخُوذ حیاءً کالمأخوذ غَصباً» چیزی را که از رودربایستی بگیریم، مثل این میماند که دزدی کنیم. گفتیم: آقا چه کنیم؟ گفت هیچی! قدم میزنیم. مدرسهی فیضیه هم یک حوضی دارد به اندازه کعبه! میگفت هی دور حوض تاب خوردیم. امام راه میرفت، حدوداً صد تا هم طلبهی فاضل آن زمان دور حوض میچرخیدیم. یک ساعت راه رفتیم و بالاخره طلبه خبر نداشت و نشسته بود و … «ضَرَبَ» در اصل از «الضَرب» بود الف و لامش را برداشتند وسطش را فتحه دارند، شد ضَرَبَ! … آیت الله سبحانی گفت که آن روز امام به ما درس نداد، من هم فوری یک جمله گفتم! گفتم آن روز امام به شما درس داد. اصلاً درس حقیقی این است. اینهایی که ما میخوانیم محفوظات است. درس حقیقی اخلاق و ادب است. آدمی که باسواد است، ولی بیادب است، این در حقیقت کلهاش مثل ضبط صوت است.
رفتم نزد علامهی طباطبایی، گفتم در قرآن یک آیهای داریم که «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» (فاطر/28) علماء از خدا میترسند. گفت خوب بله! آیهی قرآن است. گفتم من اول طلبگیام سر نماز گریه میکردم و حالی داشتم، اما الان باسواد شدم، حواسم پرت است. پس این آیه چه میگوید. گفت این آیه درست است. پس معلوم میشود که آنچه تو خواندی علم واقعی نبوده است. اگر علم واقعی بود، حدیث داریم از امیرالمؤمنین(ع): «ثَمَرهُ العِلمِ العبودیه» اگر هر چه باسوادتر میشویم … شما الان میخواهی ببینی که علمت مفید است یا نه، ببین لیسانسها بیشتر مسجد میروند یا دیپلمهها؟ فوقلیسانسها بیشتر به مسجد میرودند یا لیسانسها؟ دکترها بیشتر سلام میکنند یا دانشجوها؟ آیتالله تواضعشان بیشتر است یا طلبهها؟ تاجرها تواضعشان بیشتر است یا کارگرها؟ حدیث داریم: «ثَمَرهُ العِلمِ …» پیغمبر ما به بچه هم سلام میکرد. حالا ما دو تا کلمه درس خواندیم… من! به این؟ اوه… اوه…! اوه… اوه… اوه…! اوه… اوه… اوه…! صد تا کتاب خواندی. آخر صدتا کتاب که امروز سواد نیست. زود غرور میگیردمان.
8- وفای به عهد و پیمان و عذرخواهی در اشتباهات
برخورد چگونه باشد؟ برخورد امور مادی این است. «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِم» (بحارالانوار/ج24/ص39) قول دادی عمل کن. حدیث داریم اگر به بچهات گفتی بیسکویت میخرم، بخر! یا قول نده، یا اگر قول دادی، بخر! حدیث داریم. حالا این حدیث را بچهها میشنوند، میگوید: مامانی! پس چرا برای من نخریدی! عذرخواهی کن بگو مامان جان! قرائتی درست میگوید. نه اینکه چون من قرائتی هستم، چون حدیث درست میگوید. اسلام درست میگوید، من اشتباه کردم. معذرت میخواهم. آن وقت شما نمیدانی که اگر یک مادر به دخترش میگوید معذرت میخواهم، این دختر تربیت میشود. روانشناسی نمیخواهد بخواند. همین بگو: معذرت میخواهم. این تربیت شد. ما گاهی وقتها دخترمان فوق لیسانس روانشناسی میگیرد، منتها یک معذرت خواهی نمیکند. یک معذرت خواهی کن، فوق لیسانس هم نمیخواهد بگیری. «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِم» قول دادی، عمل کن ولو به غیر از مسلمانها! اگر به غیر از مسلمان قول دادی، عمل کن. مسلمانی نباشد، قول دادی.
خیلی آرام حرف بزنید. قرآن به آنهایی که خیلی نعره میکشند، میگوید: «إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیر» (لقمان/19) نعره کشیدن … خیلی آرام حرف بزنید. اگر ندارد فرصت بدهید «فَنَظِرَهٌ إِلى مَیْسَرَه» (بقره/280) این در کمکهای مادی! تمام آیات انفاق! در قران حدوداً چند صد تا آیه، که به نظرم 500 آیه باشد، 500 آیه داریم برای کمک مادی به محرومان! اصلاً بعضی از سورهها، سورهی کمک است. سورهی ماعون! «أَ رَءَیْتَ الَّذِى … وَ یَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» (ماعون/1-7) «مَاعُونَ» میدانید یعنی چه؟ «مَاعُونَ» همان چیزهایی است که در بعضی خانهها هست و در بعضی خانهها نیست. مثل دیگ بزرگ! نردبان! قالی! جرثقیل! طناب! میآید و میگوید: آقا طناب داری؟ فرش داری؟ دیگ بزرگ داری؟ نردبان داری؟ چهارپایه داری به ما بدهی؟ میگوید: نه! میگوید: «وَ یَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» میگوید یعنی حتی حاضر نیست که دیگش را به همسایهاش برای مهمانی بدهد. کمک مالی! تمام آیات انفاق! آیات قرض الحسنه! آیات «وارزُقُوهُم»! آیات «وَ اکْسُوهُمْ»! رزق دادیم، لباس دادیم.
یک بزرگواری من را برد و گفت یک مؤسسه برای ایتام داریم، بیا و بازدید کن! ما رفتیم. دیدیم یک انبار لپه، برنج، گوشت، نمیدانم قند، عدس، چای … از این طرف هم کفش، لباس، بلوز … خیلی سالن را قشنگ چیده بود و گفت: چطور بود؟ گفتم: پنجاه درصدش خوب بود. پنجاه درصد خوب است. گفت: اِ … این سالن دهها میلیون تومان به فقرا و ایتام … گفتم عرض کردم پنجاه درصد خوب است. گفت: خوب چرا صد در صد نیست؟ گفتم: قرآن که نمیگوید در خانه یتیم لپه بده و برنج و روغن! میگوید: «وارزُقُوهُم» بله رزق لپه و عدس به او بده «وَ اکْسُوهُمْ» لباس هم بده، بعد میگوید: «وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفا» (نساء/5) بنشین و برای بچه قصه بگو. شما به شکم بچه میرسی و به روح بچه نرسیدی. 50 درصد قصه عاطفه است.
حدیث داریم فقیر که میآید، تا سه فقیر را کمک کن، اگر فقیر چهارم را حال نداشتی و پول نخواستی به او بدهی، دعایش کن. بگو انشاءالله خدا برایت برساند. میگویند وقت تمام شد.
برخورد! اگر ما برخوردهایمان خوب باشد، بگوییم آقا تو! همین رئیسهای هیأت … بگویند آقا ما رئیس هیأت بودیم، این ریاست هیأت را به شما میدهیم. ریاست را به یک جوان بدهند و ببینند جلسهها چطور میشود. این جوان میرود و همهی همشاگردیهایش را میبرد. یک مرتبه میبینی یک نسل چهل ساله تبدیل میشود به یک نسل بیست ساله! بشرطی که این رئیس هیأت این پستش را وارد کند. هیأت امنا بیشتر آدمهای 60 سال به بالا هستند! اگر هیأت امنا بگویند آقاجان تشریف بیاورید، ما این مسئولیت مسجد را به شما میدهیم. (گر تو بهتر میزنی، بستان بزن) آن وقت ببین این جوانها چه میکنند. هیأت امنای مسجد، باید یک خانم تحصیلکرده در آن باشد، یک دانشجو، یک استاد دانشگاه، یک فرهنگی، یک ورزشکار، یک بازاری، یک نهادی، باید یک جمعی باشند. گیر ما این است که هیت امناء یک قشر هستند و همه شصت سال به بالا، همه هم کلههایشان یک جور کار میکند. و لذا هیچ وقت در مسجد ما با این کلهها ابتکار به وجود نمیآید. به بچهها بده و ببین چه میکند. اصلاً به بچهها بگو برای حضرت مهدی(عج) نقاشی کنید. همین بچههای ابتدایی! اصفهان به بچهها گفتند راجع به نیمه شعبان عکس بکشید، یک نمایشگاه بود من رفتم، یک جا خیلی لرزیدم. دیدم یک بچهای، کلاس دوم – سوم، یک نردبان کشیده است، از نردبان بالا رفته است و دارد چراغانی میکند. اصلاً ماندم. به بچهها بدهید، بچهها ابتکار دارند. زنها ابتکار دارند. مردها ابتکار دارند. بدهید به آنها. میگوید: اِ اِ اِ … مرحوم پدرم متولی بوده است، من هم باید بعد از او … مرحوم پدر را نگهدارم. ما گاهی وقتها برخوردهایمان این است که کارهای دینی را فکر میکنیم که دکان است و شغل است. چون دکان و نگاه دکان و شغل به آن میکنیم، و نگاه پست به آن میکنیم … حالا اگر هم وقف این است که قرائتی رئیس مسجد باشد، طوری نیست، بگویند نذر کردهاند و تولیت گفته است: آقای قرائتی! خوب بگوید: آقا تولیت و کار را زیر نظر من انجام بدهید. یک خورده واگذار کنیم.
خوب! خدایا چقدر حرف زدیم و چقدر عمل نکردیم و چقدر عمل کردیم و کجایش را عمل کردیم، نمیدانم! تو میدانی! خدایا به همهی ما توفیق بده آنچه میفهمیم، عمل کنیم.
من در این جلسهی آخر از تمام دستاندرکارانی که در این شهر عزیز این شهری که بسیاری از جوانها در ایام جنگ، عمودی و ایستاده و آمدند و با آمبولانس و افقی برگشتند، شهید شده و ترکش خورده، شهری که با خون قاطی شده است. در این چند جلسهای که در اینجا پر کردیم از همهی دستاندرکاران، صوت، برق، صدا، سیما، امنیت، از حفاظت، نمیدانم تدارکات مختلف، ایاب و ذهاب شما، خود شماها … چون گفته بودیم احدی اجباری نیاید. داوطلب باشد، و استقبال خیلی بیش از حد شد. از همهی برگزارکنندگان و دستاندرکاران و شما که شرکت کردید، تشکر میکنم. تشکر میکنم از خدا! یک آن اگر حرفها از ذهن برود، خلاص! تشکر میکنیم از مفیدها، طوسیها، مجلسیها، از کسانی که قرنها قبل، دهها قرن قبل سوختند و این حدیثها را برای ما نوشتند و این تفسیرها را نوشتند و آیات و روایات را نوشتند. تشکر میکنیم از امام، از شهداء که این انقلاب را به ثمر رساندند. تشکر میکنیم از مرزداران که در کشور امنیت برقرار کردند. تشکر میکنیم از پدران و مادران که عامل وجود و تعلیم و تربیت ما شدند. تشکر میکنیم از مربیان و معلمین در آموزش و پرورش و در موارد دیگر، از همهی اساتید، از همهی نیاکان، از همه … بالاخره یک لوستری که آویزان است، ما برقش را میدهیم، اما این لوستر بند به آهن است، یاد آهن فراموش نشود. این آهن بند به آن سنگهای زیر است. این برق برای اختراع است، برای نیروگاه است. در نیروگاه نمیدانم چقدر نیروها کار میکنند، ساده نگیریم. یک حدیث که میخوانم شاید هزاران دست در کار است تا من این حدیث را میخوانم. خدایا! هر کس در وجود ما، در اسلام ما، در عشق ما به اهلبیت و تشیع ما، در تعلیم و تربیت ما، در عزت و آبروی ما، هر کس هر سهمی در کار ما دارد و حقی به گردن ما دارد، اگر از دنیا رفته است، با محمد و آل محمد محشور بفرما! و اگر زنده هست، و اگر زنده هست، به او خیر دنیا و آخرت مرحمت بفرما! ماه رمضان امسال هم تمام. تا سال 87 چه کسی زنده و چه کسی مرده است! خدایا کسانی که بودند، نیستند، ببخش! آنهایی که هستند خیر دنیا و آخرت به همهشان مرحمت بفرما! نسل ما را تا آخر تاریخ بهترین مؤمنین و مؤمنات قرار بده! یک دعای دیگر هم میکنم: خدایا! به همهی بیهمسرها، همسر خوب، به همهی بیمسکنها مسکن خوب، به همهی بیکارها شغل حلال، به همهی مریضها شفای عاجل، به همهکدورتها صفا و صمیمیت، به همهی بیفرزندها فرزند صالح، برای همهی مسافرها برگشت سالم به وطن، برای همهی بیسوادها علم مفید، مرحمت بفرما.
آخر بحث من. یک کمی دیگر بیسواد در مملکت است. مقام معظم رهبری هم فرمود: نهضت را جمعش کنید. ما میخواهیم زیر چهل را جمعش کنیم. یا بیایید و باسواد شوید و یا در آینده برای همیشه بیسواد میمانید. این خطاب به آن چند درصد است. و بعد هم اگر خواسته باشید باسواد شوید، باید صدها هزار تومان بدهی و معلم خصوصی بگیری! تا این ساعت معلم نهضت مجانی است. از این به بعد ممکن است معلم پولی گیرتان بیاید. باید چند صدهزار تومان بدهید، یا پهلوی عروس و داماد هی بیسواد بمانید. یک حرکتی بکنید. کشور ما تقریباً 50 درصد بیسواد داشت. الان تقریباً ده درصد بیسواد دارد. بعضی از استانها 15 – 16 درصد است، بعضی از استانها 7 – 8 درصد است. یک چند درصدی که بیسواد ماندهاند، وقتی درس را گوش می دهید، ایام ثبت نام است. من تقاضا میکنم، این مقداری که بیسواد ماندهاست، یک هجومی بیاورند که قصه را کلکش را بکنیم. کار شدنی است. هزاران بیسواد الان در دبیرستان و دیپلم و فوق دیپلم و لیسانس گرفتهاند، هزارها! شما چیزی از آنها کمتر نیستید. نترسید و بیایید و انشاءالله این بیسوادی هم همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند، بساطش را جمع کنیم.