توسل به اولیای خدا(2)
1- امام باقر(علیهالسلام)، شکافنده علم و دانش
2- استمداد و کمک خواستن از غیر خداوند
3- کمک خواستن اولیای خدا از مردم
4- حیات جاویدان اولیای خدا در عالم برزخ
5- تجلی اوصاف الهی در اولیای خدا
6- خداوند، عطا کننده کمالات به اولیای خود
7- اولیای خدا، در راه خدایند، نه غیر خدا
8- نظام اسباب و مسببات حاکم بر هستی
موضوع: توسل به اولیای خدا(2)
تاریخ پخش: 13/04/87
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در خدمت عزیزان هستیم و بحث زمانی پخش میشود که تولد امام باقر(ع) است. امام، بنیانگذار جمهوری اسلامی، در وصیتنامهشان میفرماید که: ما افتخار میکنیم که امام باقر از ما است. یعنی به خودمان مینازیم. کلمهی باقر یعنی شکافنده. قایق چون نوکش تیز است، آب را میشکافد. هواپیما هوا را میشکافد. کشتی آب را میشکافد.
1- امام باقر(علیهالسلام)، شکافنده علم و دانش
امام باقر یعنی علم را میشکافد. چطور میگویند شکافتن اتم، شکافتن علم. یعنی از درون علم مطلب بیرون میآورد. ما میگوییم: نفت چیست؟ میگوییم: نفت همین است که در چراغ است. اما دنیای پتروشیمی از نفت هزار مواد بیرون میکشد. همینطور که کارشناسان پتروشیمی از نفت ساده هزار چیز بیرون میکشد، اینقدر نانی که شما میخورید این نان یک گندم است. تبدیل به آرد و خمیر و نان شده است. اما این نان وقتی به انسان رسید این شکافته میشود. بخشی از این نان، گوشت میشود. بخشی خون میشود. بخشی لالهی گوش میشود. دندان میشود. مو میشود. ناخن میشود. اشک میشود. یعنی از همین یک قطعه نانی که ما میخوریم، این بچه رشد میکند و همهی اعضای بچه با همین نان… یک تکه نان خوردیم اما تبدیل به چه شد؟ «یُسْقى بِماءٍ واحِد» (رعد/4) یک آب وارد یک زمین میشود، میوهی شیرین شیرین درمیآید، در یک باغ، مثل خرما. ترش ترش مثل لیمو ترش. ترش و شیرین مثل انار و پرتقال. از یک باغچه در بعضی از جاها مثل جهرم، مثل دزفول، از یک باغ… آدم در یک باغ میرود میبیند هم نخل خرما است. شیرینِ شیرین، ترشِ ترش، ترش و شیرین. این قدرت الهی است. خداوند به بعضی از اولیای خودش قدرت داده، که از یک چیز حرفهای زیادی را استخراج کنند.
تولد امام باقر را خدمت شنوندگان و بینندگان تبریک میگویم. بحثی که داریم بحث همین اتصال ما با اهل بیت است. جلسهای داشتیم راجع به توسل صحبت کردیم. ما به اهل بیت متوسل میشویم. که نمونهاش همین دعای توسل است که ما میخوانیم. اما اصل این است که انسان خودش را وصل کند. توسل یعنی با اهل بیت وصل شویم. راجع به توسل، یک مطالبی را گفتم یک مطالب دیگری را هم بگویم.
* توسل به اولیای خدا!
بعضیها میگویند: آدم هرچه میخواهد از خدا بخواهد. بگو: یا الله! میگوییم: ما یا الله میگوییم. یا الله و یا الله و یا الله. یا رّب، یا رّب میگوییم. اما معنای یاالله این نیست که از غیر خدا کاری نخواهد. چون خود خدا یک صفاتی را به غیر خدا هم داده است. حالا، یک نمونههایی برایتان بگویم. مثلاً آفرینش کار چه کسی است؟ کار خدا است.
2- استمداد و کمک خواستن از غیر خداوند
سوال: آیا استمداد از غیر خداوند جایز است؟ قرآن میگوید: بله! حالا کار نداریم چهار تا وهابی میگویند: نه! ولی کل شیعه و بدنهی اهل سنت، قبول دارند. چون قرآن میگوید. چون من به عنوان معلم قرآن سعی میکنم چیزی از غیر قرآن نگویم. دوست دارم این بحث را همه گوش بدهند. برادران اهل سنت، تشیع، و ما همه یکی هستیم جز فرقهی وهابیت. ما وهابیها را نه سنی میدانیم نه شیعه! یک گروهی هستند، کج فکر. طبق قرآن هم اینها همه محکوم هستند. مثلاً میگویند: استمداد از غیر خدا جایز نیست. میگوییم: خوب پس اگر شما به جای یا الله از هرکس کمک بخواهی شرک است. در حالی که خود خدا دستور داده است، گفته: بروید مشرک شوید. چون خدا گفته: «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِر» (مائده/2) چه؟ «تَعاوَنُوا» کمکم کنید. شما که میگویید: استمداد از غیر خدا شرک است. اینجا گفته از غیر خدا کمک بگیرید. همدیگر را کمک کنید. پس خود خدا ما را به شرک، دعوت کرده است. «تَعاوَنُوا» آیهی قرآن است.
3- کمک خواستن اولیای خدا از مردم
ذوالقرنین از اولیای خدا بود. به مردم گفت: «أَعِینُونى» (کهف/95) «اعینون» اعانت کنید مرا. «أَعِینُونى» یعنی کمکم کنید. من میخواهم سدی بسازم، «ءَاتُونىِ زُبَرَ الحَْدِیدِ» (کهف/96) قطعات آهن را بیاورید. من هم مس را آب میکنم با آهن، آلیاژ بین آهن و مس، یک چیز محکمی میشود، سدی میسازم که آدمهای ظالم به شما هجوم نیاورند. «تَعاوَنُوا»آیهی قرآن است. «اعینوا» آیهی قرآن است.
خدا به موسی گفت: تو میخواهی پهلوی فرعون بروی، تنهایی ممکن است کم بیاوری. مثل نخی که تنهایی نمیرود، دولا میکنند. من تو را «سَنَشُدُّ» «نَشُّدُ» یعنی محکم میکنم. «سَنَشُدُّ» «عَضد» یعنی بازو، «سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخیک» (قصص/35) موسی تو نزد فرعون برو، من بازو را قوی میکنم توسط «أَخیک» من هارون را میفرستم دوتایی بروید. «اذْهَبا إِلى فِرْعَوْن» (طه/43) با هم بروید. چون این فرعون دندهاش سنگین است، با نخ دولا، «سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخیک» یا گاهی وقتها میگوید: «فَعَزَّزْنا بِثالِث» (یس/14) یا مثلاً میفرماید: «وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا» (انفال/72) قرآن تعریف میکند میگوید: یاران پیغمبر کسانی هستند که «آوَوْا» یعنی مأوا دادند. «وَ نَصَرُوا» و پیغمبر را نصرت کردند. «نَصَرُوا» نصرت کردند. اگر استمداد از غیر خدا شرک است، پس زمان پیغمبر هم، آنهایی که پیغمبر را کمک کردند، مشرک بودند. فقط اینها یک حرف دارند. ممکن است بگوید: این برای زندهها است. «أَعِینُونى» برای چه کسی بود؟ ذوالقرنین از زندهها کمک خواست. حضرت هارون که برادرش بود زنده بود. اصحاب پیغمبر زنده بودند. میگویم: ببین اگر استمداد از غیر خدا شرک است، زنده و مرده ندارد. شما میگویید: غیر خدا هرچه باشد شرک است. چه زنده چه مرده! یا حضرت عیسی میفرماید: «مَنْ أَنْصاری إِلَى اللَّه» (آلعمران/52) چه کسی است که کمک من کند با هم به در خانهی خدا برویم. راه خدا را طی کنیم؟ «انصار» نصرت. این 5 چیزی که نوشتم همه آیهی قرآن بود. همه هم معنایش این است که استمداد از غیر خدا جایز است و شرک نیست.
4- حیات جاویدان اولیای خدا در عالم برزخ
حالا بحثم این است که، اینها میگویند: مردهاند، ما میگوییم: ما قبول نداریم مردهاند. این متن قرآن است. میفرماید: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ» (آلعمران/169) نه زنده یعنی نامش به نیکویی ببرند. مثل آن شاعری که میگوید: مرده آن است که… زنده هستند نه اینکه خیابان را به اسمش کنند. واقعاً زنده است. چون قرآن راجع به زندگی شهدا میگوید: «فَرِحین» یعنی در دنیای خودشان شادی میکنند. «یَسْتَبْشرُِون» به هم بشارت میدهند. خوش و بش دارند. «یرزقون» چیزی میخورند. آخر یک وقت میگوییم: فلانی زنده است. یعنی نامش زنده است. قرآن نمیگوید: نامش زنده است. بله در قرآن آیه هم داریم که نامش زنده باشد. مثلاً «وَ اجْعَلْ لی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرینَ» (شعراء/84) حضرت ابراهیم گفت: خدایا بعد از من نامم را زنده بدار. بله در قرآن نام زنده هم آیه داریم. اما اینکه می گوید: شهید زنده است، نه یعنی نامش زنده است. آیهی نامش زنده است، این آیهی دیگر است. دربارهی زندگی شهدا، چهار تا، سه تا جمله داریم. «فرحین» فرح یعنی… «یستبشرون» به هم بشارت میدهند. «یرزقون» رزق میخورند. یعنی واقعاً حیات، حیات واقعی است. نه یعنی نام خیر، ذکر خیرش میشود. ذکر خیر هم خوب است. منتها آیهی دیگر دارد. خوب این 5 آیه برای اینکه استمداد از دیگران اشکالی ندارد.
اما بیاییم که اصلاً خداوند قدرتش را به کسی واگذار کند. چه اشکالی دارد؟ خداوند میگوید: این قدرت برای من است به تو تفویض کردم. قرآن به سلیمان میگوید. میگوید: «هذا» هذا یعنی چه؟ «عَطاؤُنا» این عطای ما به شما است. «عَطاؤُنا» این هدیهی ما به شما است. «هذا عَطاؤُنا» «فَامْنُن» میخواهی منت بگذار به مردم بده. «أَوْ أَمْسِک» (ص/39) میخواهی امساک کن نده. این برای خودت. این پول را به تو دادم. میخواهی خرج خودت کن. میخواهی به مردم بده. این آیهی قرآن است که خداوند به حضرت سلیمان میگوید: من به تو عطا میکنم. تو میخواهی کجا مصرف کنی، اختیار مصرف با تو است. چه اشکال دارد خداوند به اولیای خودش یک چیزی تفویض کند؟ مگر ما در ادارهها نمیبینیم وقتی امضا میکنند میگوید: از طرف! یعنی من حق امضا به قائم مقامم میدهم. میگویم: از طرف امضا کن. اشکال دارد؟ از اول انقلاب تقریباً ما رئیس نهضت سواد آموزی بودیم. بودجههای سنگین نهضت را، یک ریالش را من تا به حال در این بیست و چند سال امضا نکردم. همیشه هم تقریباً رئیس بودم. ولی همیشه گفتم: به بانک نوشتم پولهای نهضت را با امضای ایشان و ایشان بدهید. من امضا نمیکنم چون هم فکرم فکر جای دیگر است. هم در تبلیغ و صدا و سیما و تفسیر و زکات و نماز و… اصلاً من نمیتوانم دائماً در نهضت باشم، همینطور چکهای نهضت را امضا کنم. امضا را اینهایی که مورد امین من هستند. آدم حق امضایش را به کسی میدهد. در دنیا رسم است. چیز مهمی نیست.
5- تجلی اوصاف الهی در اولیای خدا
حالا، اگر به ما به هر مسلمانی بگویند: قهرمان توحید روی کرهی زمین چه کسی است؟ در همهی انبیا آن کسی که قهرمان توحید است، چه کسی به ذهن شما میآید؟ ابراهیم… ابراهیم قهرمان توحید است. ما سراغ قهرمان توحید میرویم. قهرمان توحید چند جمله گفت. سخنان قهرمان توحید را میگوید که: «یُطْعِمُنی» (شعراء/79) «یُطْعِمُنی» این آیهی قرآن است برای قهرمان توحید است. یعنی ابراهیم گفت: خدا به من اطعام میدهد. «وَ یَسْقین» (شعراء/79) از سقایی است. یعنی خدا من را سیراب میکند. «وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفین» (شعراء/80) حضرت ابراهیم گفت: خداوند وقتی مریض شدم به من شفا میدهد. «یُطْعِمُنی» اطعام، «یَسْقین» سقا، آبم میدهد. نانم میدهد. آبم میدهد. مریض شدم،… همه هم ضمیرهایش به خدا برمیگردد. یعنی خدا اطعام میکند. خدا سیرابم میکند. خدا شفایم میدهد. مگر اینها برای خدا نیست. پس ببینید این صفات از حلقوم ابراهیم بیرون آمد. یعنی این کلمات، کلماتی است که در قرآن است. خداوند از زبان ابراهیم گفته است. پس قهرمان توحید گفته: خدا اطعام میدهد. خدا سیراب میکند. خدا شفا میدهد. اما در همین قرآن، میگوید: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعام» (انسان/8) یعنی اهل بیت هم، غذایشان را به فقرا دادند. خدا «یُطْعِمُنی» اهل بیت هم «یُطْعِمُونَ الطَّعام» «یَسْقین» خدا آب میدهد. «أَجْرَ ما سَقَیْت» (قصص/25) دختران شعیب پهلوی موسی آمدند گفتند: موسی! ما پدرمان شعیب پیرمرد بود، پسر هم نداشت، ما دو تا دختر با هم بزغالهها را میچراندیم. حضرت موسی آمد دید، که فرعون تحت تعقیبش بود. فرعون تحت تعقیب بود و موسی یک عامل نفوذی داشت. دوید گفت: موسی فرار کن. گفت: چه شده؟ گفت: برای تو دادگاه صحرایی تشکیل دادند، هر کجا دیدند تو را میکشند. بدو! منطقه را ترک کن. موسی هم منطقه را ترک کرد و وارد مدین شد. جوان، تشنه، خسته، دویده، حالا وارد یک شهر جدیدی شده است. دید که یک چاهی است، چوپانها دارند سر چاه حیوانهایشان را آب میدهند. دو تا دختر هم آن کنار هستند. حالا خودت فراری هستی فرار کن. رفت پهلوی دخترها و گفت: خانم چرا اینجا ایستادی؟ گفت: ما یک پدر پیری داریم حضرت شعیب، پدر پیری داریم نمیتواند چوپانی کند، بزغالهها و گوسفندهایش را ما چوپانی میکنیم. حالا لب چاه آمدیم. میبینیم مرد است، برای اینکه تنهی ما به مردها نخورد کنار ایستادیم. مردها بروند ما آب بدهیم. گفت: میخواهی کمک کنم؟ گفتند: کمک کن. بزغالهها را از این دخترها گرفت و رفت آب داد و خترها زودتر خانه رفتند. پیرمرد حضرت یعقوب گفت: چطور زود آمدید؟ گفت: والله یک جوانی بود امروز آمد به ما کمک کرد. گفت: خیلی خوب، برو بگو بیاید. بیاید مزد سقاییاش را بدهم. یکی از این دخترها آمد جلو و گفت: «إِنَّ أَبى یَدْعُوک» دعا، یعنی دعوت میکند. پدرم دعوتتان میکند «لِیَجْزِیَک» جزا بدهد، «أَجْرَ ما سَقَیْت» (قصص/25) میخواهد اجر سقاییات را به تو بدهد. یعنی مزد اینکه بزغالههای ما را آب دادی، پدرم میخواهد مزد آب دادن بزغاله را بدهد. اینجا یک آیهی قرآن است. «سَقَیْت» یعنی تو آب دادی. پس «یَسْقین» خدا آب میدهد. ولی میگوید: «سَقَیْت» انسان هم آب میدهد. «وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفین» خدا شفا میدهد. اما همین خدا که میگوید: این شفا میدهد در قرآن یک آیه داریم «فیهِ شِفاء» (نحل/69) در عسل هم شفا است. اشکال ندارد. خدا شفا بدهد اما همین شفا را از طریق عسل بدهد. خدا شفا میدهد از طریق عسل. اینکه ما بگوییم که… ببینید قهرمان توحید ابراهیم است. کلماتی که خدا از ابراهیم نقل کرده است. گفته: خدایا، تو اطعام میکنی، تو تشنه را سیراب میکنی. تو مریض را شفا میدهی. دائم گفته: تو! اما خداوند این قدرت را به افرادی دیگر، یا به چیزهای دیگر هم داده است. حالا، «فَهُوَ یَهْدین» (شعراء/78) «یَهْدین» هم از کلمات ابراهیم است. «یَهْدین» یعنی خدایا تو مرا هدایت میکنی. اما در عین حال دربارهی قرآن میفرماید که: «هُدىً لِلْمُتَّقین» (بقره/2) یعنی قرآن هم هدایت میکند. «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ» (بقره/2) یعنی قرآن هم هدایت میکند. با اینکه هدایت کار خداست. اما کار قرآن هم هست. یا مثلاً میگوید: «الَّذی خَلَقَنی» (شعراء/78) خدا من را آفرید. اما میبینیم حضرت عیسی میگوید: «أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّین» (آلعمران/49) من هم از گل خلق می کنم یک مجسمه پرنده درست میکنم، بعد به اذن خدا این مجسمهی گلی میپرد. «خَلَقَنی» «أَخْلُقُ» عیسی میگوید: من هم خلق میکنم. ببین کلمات را ببینید. «یطعمنی، یطعمون» «یسقین، سقیت» «یشفین، شفا» «یهدین، هدیً» «خلقنی، اخلق»
6- خداوند، عطا کننده کمالات به اولیای خود
یعنی خداوند اشکال ندارد کمالاتی که برای خودش است، و سرچشمهی همهی کمالات هم او است، بخشی از این امکانات را به دیگری هم واگذار کند. هیچ جای این هم شرک نیست. خداوند به امام رضا قدرتی بدهد، که بگوید: ای امام رضا، این زوارهایت را دریاب. مشکلات را حل کن. ای مهدی، تو ولی من هستی. چون امام را خدا تعیین میکند. «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما» (بقره/124) امام را که نمیشود مردم تعیین کنند. امام را باید خدا تعیین کند. خوب صلواتی بفرستید. (صلوات حضار) خداوند امام را تعیین میکند، بعد یک اختیاراتی هم در اختیارش میگذارد و توسلی که ما پیدا میکنیم، حالا شب تولد امام باقر است، عرض کردم حساب شیعه و سنی با حساب وهابیها فرق میکند. ما باید حساب وهابیها را از حساب شیعه و سنی جدا کنیم. شیعه و سنی هیچ مشکلی ندارد. قرنها است… دهها قرن است. دهها قرن است، در ایران شیعه و سنی کنار هم زندگی می کنند، مشکلی هم نداشتیم. حالا یک گروه وهابی قبرستان بقیع آمدند، قبرامام باقر، قبر امام حسن و قبر امام عسگری را منفجر میکنند بعد هم میگویند: شما که راست قبر میایستی میگویی: ای امام عسگری، ای امام باقر، این شرک است. باید بگویی: ای خدا! میگوییم: کجای این شرک است؟ میگوید: باید بگویی یا الله! تو میگویی: یا ابالفضل! میگوییم: بابا اشکال دارد خداوند قدرتی را به ابالفضل بدهد؟ میگوید: از کجا؟ میگویم: از مردم. مردم تا چیزی نگیرند، چیزی نمیدهند. اینکه طلایش را برای دخترش که خیلی عزیز دلش است، یک گوشواره میخرد. اما همین خانم طلای خودش و طلای دخترش را برای ابالفضل میدهد. معلوم میشود به ابالفضل یک چیزی گفته، ابالفضل حاجتش را داده، حالا طلا میدهد. مردم سر قبر پدر تو که چیزی نمیبرند. یک نخود هم سر قبر پدر تو پرت نمیکنند. اینکه طلایش را به او میدهد، همینهایی که صحن و سرا برای ابالفضل و امثال ابالفضل میسازند، همینها برای سنگ قبر پدرشان هم پول نمیدهند. برادرها جمع میشوند میگویند: ببین، بیایید با هم بدهیم. یعنی یک سنگ برای قبر پدرش، حاضر نیست بدهد. شریکی… آنوقت چطور برای ابالفضل طلا را مفت میدهد؟ تمام اینهایی که نذر میکنند، تا چیزی نگیرند، چیزی نمیدهند. پس معلوم میشود ابالفضل خدا یک اختیاراتی به او داده است. و این هم شرک نیست. چون ما ابالفضل را خدا نمیدانیم. میگوییم: یا ابالفضل…
7- اولیای خدا، در راه خدایند، نه غیر خدا
یک آیهای است. این آیه را قاطی کردند. یک آیه است این آیه را بد نیست بگویم. میگویند: قرآن میگوید: «َلا تَدْعُوا» یعنی دعا نکنید. دعوت نکنید. «مَعَ اللَّهِ» «مع» یعنی چه؟ «مَعَ اللَّهِ أَحَداً» (جن/18) یعنی با خدا احدی را صدا نزنید. فقط بگویید: یا الله! یا حسین و یا فاطمه را کنار بگذارید. وهابیها میگویند با خدا احدی را صدا نزنید. فقط بگویید: یا الله! ما میگوییم: آقا فقط این آیه که در قرآن نیست. آیههای دیگر هم داریم. آیهی دیگر میفرماید: «وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَر» (قصص/88) این هم آیهی قرآن است. یعنی کسی را با خدا به عنوان اله نخوان. اگر یک آیه میگوید: با خدا کسی را نخوان، آیهی دیگر میگوید: با خدا کسی را به عنوان خدا نخوان. ما هم هیچ کسی را به عنوان خدا نمیخوانیم. آنها بندهی خدا هستند. «قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ» (آلعمران/169) این آیه تفسیر میکند این آیه را. شما آیات قرآن را باید کنار هم بگذارید تفسیر کنید. نمیشود یک آیه را به تنهایی گرفت تفسیر کرد. اینها باید با هم باشد. اگر قرآن میگوید: صدای احدی نزن، یعنی کسی را به عنوان خدا نخوان. ما امام رضا را خدا نمیدانیم. میگوید: پس چرا سجده میکنید؟ میگوییم: ما سجده نمیکنیم. ما سجدهی شکر میکنیم که به حرم رسیدیم. یکی از زوارهای امام رضا بگوید: آقا من به امام رضا سجده کردم. مصاحبه کنید. میگوید: آقا به شکرانهی اینکه توفیقم داد آمدم کربلا، آمدم مکه، سجده میکنم. سجدهی شکر میکنم و سجدهی شکر هم شرطش قبله نیست. آدم پشت به قبله هم میتواند سجدهی شکر کند. ما که… اینها همه بندهی خدا هستند. ما در نماز میگوییم: «واشهد ان محمداً» اول میگوییم: «عبده» (صلوات حضار) «واشهد ان محمداً عبده» اول میگوییم: محمد عبد است. بعد از «عبده» چه میگوییم؟ «و رسوله» رسول هست اما قبل از رسول «عبده» است. خدا میگوید: «سُبْحانَ الَّذی أَسْرى بِعَبْدِهِ» (اسراء/1) پیغمبر معراج رفت، اما میدانی چرا معراج رفت؟ «عبده» چون بندهی خدا بود. ما فقط خدا را میپرستیم. با خدا هیچ کس را به عنوان اله قبول نداریم. اصلاً یک چیزی به شما بگویم. آرم شرک این است. «دون الله» دون الله آرم شرک است. «دونه» آرم شرک است. یعنی غیر از او، منتهی کسانی که در راه او هستند، غیر از او نیستند. ببین آقا یک کاغذی، از دست من میافتد. شما عبای من، دستمال من، از دست من میافتد. شما برمیداری، میگویی: حاج آقا، بفرمایید! درست است که من بگویم: شما احترام کاغذ را گرفتی؟ میگویی: من هزارتا کاغذ هم ببینم برنمیدارم. این چون از جیب شما افتاد من برداشتم فوت کردم، و تمیز کردم تحویل دادم. پس احترام کاغذ نیست. احترام من است. این کاغذ اگر بند به من نبود، کسی محل نمیگذاشت. ما وقتی یک کسی را میبوسیم، دون الله نیست. این در را که میبوسیم چون این فرد «قتل فی …» در راه خدا جان داده است. چون در راه خدا جان داده است، پس این دیگر ضد خدا نیست. این در راه خدا است. کسی که «فی سَبیلِ اللَّه» «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّه» «لِوَجْهِ اللَّه» کسانی که رنگ خدایی دارند، یعنی شما وقتی مهمان داری، بچهات را هم با خودت میبری، من احترام بچهات را هم که میگیرم به خاطر شما است. وگرنه این بچه تنهایی بیاید در بزند که من در را رویش باز نمیکنم. مهمانی که در خانه میرود با همراه بچههایش، صاحبخانه از بچهها احترام میگیرد. احترام بچهها نه به خاطر بچه، به خاطر پدر و مادرش است. اولیای خدا، اینها حسابشان جدا است.
بعد هم ما میگوییم: خوب در قبرستان بقیع، این قبر امام باقر(ع) است. شما بنویس، «هذا قبر محمد الباقر» امام باقر. میگوید: نه شرک است. می گوییم: چرا شرک است؟ میگوید: آخر روی قبر بنویسی شرک است. میگوییم: چطور خودتان قبرستان بقیع تابلو زدید؟ یک تابلو زدند چند متر در چند متر. کلی روی آن چیز نوشتند. اگر نوشتن شرک است، چطور بالا بنویسی توحید است. پایین بنویسی شرک است. اقا بنویسی این قوطی شکر است. شرک است؟ معرفی میکنیم که این قبر امام باقر است. میگوید: نه این شرک است. میگوییم: چرا قبرستان بقیع تاریک است؟ میگویند: آخر اسراف است. یعنی چه؟ یعنی مثل اینکه همه بودجهای که در آنجا خرج میشود همه حق است. فقط یک لامپ اسراف است. آن لامپ هم سر قبر امام حسن مجتبی… چهار تا امام است یک لامپ ندارد. میگویند: لامپ اسراف است. مثل اینکه تمام برق آن کشور همه حق است. فقط آنکه زیادی است این یک لامپ است. آخر ببینید گاهی انسان، نمیدانم چطور شدند. اینها نفرین شده هستند. اینها چطوری، چه فکری میکنند؟ ما از نظر قرآنی دستمان پر است. خلقت دست خدا است. میگوییم: بله، «خلق الانسان» «خلقکم» خَلَقَ، خَلَقَ یعنی خدا خلق کرده است. اما ابراهیم… عیسی را چه میکنی؟ «اخلق» من هم خلقت دارم. عیسی گفت: من خلق میکنم. کبوتر میسازم همین کبوتر را تبدیل به پرنده میکنم. اگر «خلقنی» کار خدا است. اگر این آیهی قرآن است، این هم آیهی قرآن است. اگر «یهدین» هدایت کار خدا است، قرآن گفته: «هداً» اگر شفا دادن کار خداست، خود خدا گفته: «فیه الشفا» اگر سقایی، آب دادن کار خداست، خود خدا میگوید: «سقیت» اگر «یطعمنی» کار خدا است، خود خدا میگوید: «یطعمون» یعنی این صفاتی که خدا دارد جرقهای و پرتویی و ذرهای از این صفات را خدا به اولیائش داده است. اگر من حق دارم 100 میلیارد امضا کنم، یک امضا تا دو میلیون اجازه به معاونم میدهم. میگویم: آقا چکهای زیر 100 هزار تومان را تو امضا کن. چکهای بالایش را…
البته خدا یک چیزهایی دارد که به اینها هم نمیدهد. خداوند یک علومی و یک قدرتی دارد، که به اولیائش هم نمیدهد. حساب خدا جدا است. بالاخره اینها هرچه هم بالا بروند، مخلوق هستند. یک وقت خالق و مخلوق را کنار هم نگذاریم. در دعا داریم «و بحق علمک» خدایا به حق آن علمی که «استأثرت به لنفسک» به حق آن علمی که به احدی ندادی. و این درست است. ممکن است خداوند علم غیبش را به افرادی بدهد اما بخشی را میدهد. «تلک من» «من» یعنی بعضی. «من انباء الغیب» یک گوشه خبرهای غیبی را به تو دادم. اصل خزینهی غیب دست من است. «وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر/21) این چیزهایی که به شما میدهم جیرهبندی شما است. سهم شما است. وگرنه «عِنْدَنا خَزائِنُهُ» (حجر/21) معدن دست خدا است. منتهی یک جرقههایی را به اولیا میدهیم.
8- نظام اسباب و مسببات حاکم بر هستی
خوب، «اللَّهُ یَتَوَفَّى» خدا جان را میگیرد، در همین قرآنی که میگوید: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُس» (زمر/42) خدا جان را می گیرد، آیهی دیگر میگوید: «یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْت» (سجده/11) عزرائیل هم جان را میگیرد. یعنی همان جان گرفتنی که گفته: خدا جان را میگیرد، گفته: عزرائیل هم جان را میگیرد. یعنی خداوند این جان گرفتن را تفویض کرده به عزرائیل. اشکالی هم ندارد. «یُدَبِّرُ الْأَمْر» (یونس/3) خدا تدبیر میکند. مدیریت دست خدا است. اما میگوید: «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً» (نازعات/5) «نَحْنُ قَسَمْنا» (زخرف/32) تقسیم برای ما است. میگوید: «فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً» (زاریات/4) تقسیم دست خدا است. اما این تقسیم را به فرشتهها هم داده است. تدبیر برای خدا است. این تدبیر را به فرشتهها هم داده است. اصلاً خدا کند شما به مکه بروید. این کعبه را میبینید. کنار کعبه یک نیم دایره است. این وسطش خالی است. این انگشتهای من را فرض کنید حاجی است. این حاجیهایی که دارند میروند، حق ندارند از این میانبر بزنند. باید اینطوری طواف کنند. دست من را میبینید؟ تلویزیون نشان بدهد. همینطوری. حاجی میگوید: بابا اینجا وسط است. از اینجا بیا. می گوید: نه! میگوییم: خوب این کعبه، خانهی خدا، این دیگر چیست؟ میگوییم: قبر اسماعیل. خداوند در طول تاریخ گفته: همینطور که دور خانهی من می گردی، باید دور قبر اولیای من هم بگردی. شیعه و سنی، وهابی و غیر وهابی، بفهمی نفهمی اتوماتیک، خدا همهی اینها را دور قبر اولیای خود تاب میدهد. یعنی خدا قبر اولیای خدا را کنار خانهی خودش گذاشته است. گفته: حق ندارید میانبر بزنید. یعنی دور من بگردید. اولیای من را از میدان… اتوماتیک ما بخواهیم یا نخواهیم دور قبر اولیای خدا میگردیم. آنوقت چطور ما وقتی دور قبر اولیای خدا میگردیم مشرک هستیم؟ خود شما صبح تا شام دور قبر اولیای خدا… هیچ سنی و هیچ شیعه اجازه نمیدهد که شما میانبر بزنید، قبر اسماعیل را کنار بگذارید، همینطور که دور خانهی خدا میگردید، ما اولیای خدا را بندهی خدا میدانیم. منتها بندگانی که معصوم هستند. یا پهلوی خدا آبرو دارند. و خداوند به خاطر پاکی آنها یک قدرتهایی در اختیارشان قرار داده است. و ما متوسل میشویم.
شب تولد امام باقر است. خدایا به آبروی امام باقر و نسلش، امامان معصوم و مهدیاش، به آبروی امام باقر و آباء و اجدادش، امام سجاد و امام حسین، و امام حسن، و امیرالمومنین و پیغمبر تمام مشکلات فرد و جامعه را حل بفرما. ما را از همهی انحرافها دور بدار. بحث ما این بود که به بچهها بگوییم: مبنای توسل ما قرآن است. من این مقداری که اینجا مینویسم، خیلی آیهی دیگر هم هست، که ما توسلمان با متن قرآن است. تنها حرف آنها این است که میگویند: آن که متوسل شده زنده است. ما میگوییم: غیر خدا اگر شرک است، زنده و مرده ندارد. از همه گذشته ما به مقام متوسل میشویم. میگوییم: خدایا به مقام امام حسین ما را ببخش. مقام که زنده و مرده ندارد. پوست و گوشت زنده و مرده دارد. مقام زنده و مرده ندارد. اصلاً بعضی چیزها زنده و مرده ندارد. مقام زنده و مرده ندارد. ما به مقام اهل بیت متوسل میشویم. خدایا روز به روز بر معرفت ما، مودت ما، اطاعت ما نسبت به خودت و اولیائت بیفزا.