اصول و آفات كار فرهنگی (1)

1- بهره‌گيري از شيوه‌هاي درست تعليم و تربيت
2- شيوه و شرايط توبيخ و تشويق
3- شناخت شرايط فردي و اجتماعي در كار فرهنگي
4- دوري از معمّا گويي در كارهاي فرهنگي
5- رعايت سنّ و سواد مخاطب در برنامه‌هاي فرهنگي
6- خطر انحراف در كارهاي پژوهشي و تحقيقاتي
7- بهره‌گيري از عمر در امور ضروري و مورد نياز
8- بهره‌گيري از ميراث گذشتگان و بزرگان كشور

موضوع: اصول و آفات كار فرهنگي (1)

تاريخ پخش: 23/03/87

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

جلسه‌اي داشتيم با افرادي كه در دانشگاه‌ها كار فرهنگي مي‌كنند، حدود يك سال و نيم، دو سال پيش، من يك تذكراتي دادم. اينها از اين تذكرات من خوششان آمد، رفتند اين را در يك مجله‌اي چاپ كردند. بعد اين مجله دست من رسيد فكر كردم كه اين را براي امت بگويم: آفات و خطرات كار فرهنگي، چون خيلي‌ها مي‌خواهند كار فرهنگي بكنند، نمي‌دانند چه كنند. و كار فرهنگي هم كارشناس مي‌خواهد. در مملكت ما و خيلي از كشورهاي ديگر كارهايي به اسم دين مي‌كنند، جز دين نيست. به اسم فرهنگ مي‌كنند، جز فرهنگ نيست. يك چهارچوبي براي كارهاي فرهنگي، من يا از قرآن دليلش را مي‌آورم، يا از عقل. بنابراين ويژگي‌هاي كار فرهنگي در مملكت چيست؟ اين امور تربيتي مورد مخاطب ما است. آموزش و پرورش ميليوني، دانشگاه ميليوني، نسل نو، تربيت معلم، اصلاً كارهايي كه انجمن‌هاي اسلامي، دارالقرآن‌ها، طلبه‌ها، اينها كه مي‌خواهند كار فرهنگي بكنند مبناي كار فرهنگي چيست؟ بحث خوبي است. چون خيلي نيروها و پول‌ها هدر مي‌رود. عمرها تلف مي‌شود. و هرچه هم مي‌دويم به جايي نمي‌رسيم.

1- بهره‌گيري از شيوه‌هاي درست تعليم و تربيت

موضوع بحث ما آفات و اصول كار فرهنگي است.گاهي وقت‌ها يك پدر مي‌خواهد كار فرهنگي بكند. به بچه‌اش مي‌گويد: احمق، پسر عمويت از تو بهتر است. بچه هم يك خرده نگاه مي‌كند مي‌گويد: خوب عمو هم از تو بهتر است. خراب شد. اين به نظر خودش رفت كار فرهنگي بكند، تك زد پاتك محكمتر خورد. تو هروقت من التماس مي‌كنم اينقدر پول به من مي‌دهي، ولي عمو اينقدر پول به بچه‌اش مي‌دهد. عمو براي بچه‌اش اين را خريده است. تو براي من اين را نخريدي. گاهي وقت‌ها مثلاً مي‌رويم خوبش كنيم بدتر مي‌كنيم. يا يك طلبه مي‌خواهد كار فرهنگي بكند، روي منبر مي‌گويد: «الْغِيبَةَ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا» (وسائل‏الشيعة/ج12/ص280) غيبت از زنا بدتر است. پاي منبر مي‌گويد: اِ… پس برويم زنا كنيم. ما كه غيبت مي‌كنيم پس برويم آن كار را هم بكنيم. غيبت ما از آن بدتر است. پس سراغ آن كار برويم. به نظر خودم رفتم به مردم بگويم غيبت نكن. اينها را به سمت يك گناه ديگر هل دادم. «الْغِيبَةَ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا» درست است اما كجا جايش است. ببينيد چشم من الآن يك چيز ارزشي است. مي‌بيند. اما اگر اين چشم را با چاقو بردارم در يك نعلبكي بگذارم، ديگر نمي‌بيند. اين چشم من وصل به مويرگ‌ها و رگ موها بايد باشد. اين «الْغِيبَةَ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا» سرش كجاست؟ آخرش كجاست؟ در چه شرايطي؟ به چه كسي؟ به چه؟ خيلي از حديث‌هايي كه ما مي خوانيم و خيلي آيه‌ها مثل شكر است. شكر را در حلق بچه بريزي، خفه مي‌شود. اصلاً گاهي وقت‌ها بچه سرما مي‌خورد ما مي‌رويم رويش لحاف كرسي مي‌اندازيم. بيشتر زير لحاف مي‌ميرد. بايد ديد كه هوا درجه‌اش چقدر، درجه‌ي حرارت چقدر است؟ توان نفس بچه چقدر است؟ ما گاهي وقت‌ها مي‌بينيم يك كسي سردش است، يك لحاف كرسي رويش مي‌اندازيم، همان زير لحاف كرسي خفه مي‌شود. كار فرهنگي فرمول دارد. شما يك عمل جراحي را اگر، دكتر بيهوشي بالاي سرش نباشد يك وقت مي‌بيني بيهوش شد، كه شد كه شد كه شد كه شد كه رفت.  اين بايد معلوم بشود كه اين مقداري كه بايد اين بيهوش باشد  زير عمل چقدر است؟ كدام عضوش را بيهوش كنيم؟ چند دقيقه بيهوشش كنيم؟ با چه وسيله‌اي بيهوشش كنيم؟ در كدام اتاق اين كار انجام شود؟ خيلي كار دقيقي است. خيلي كار دقيقي است. گاهي وقت‌ها يك كساني كار فرهنگي مي‌كنند كه البته من به بعضي از آنها يك متلك‌هايي گفتم. آمدم ديدم كه كارهاي خيلي ناشيانه‌اي مي‌كنند. يك مثلي برايشان زدم. گفتم كه: يك كسي ديوانه شد. روز اول ديوانگي يك پرچمي دست گرفت و شروع به خواندن كرد. هاي و هاي و هاي و هاي… مي‌روم كربلا! يك ديوانه‌ي ديگر به او رسيد، گفت: كجا مي‌روي؟ گفت: مي‌روم كربلا! گفت: چه قدر وقت است ديوانه شدي؟ گفت: امروز صبح! گفت: من سي سال قبل از تو ديوانه شدم، هنوز امامزاده‌ي شهر نرفتم. تو روز اول ديوانگي‌ات مي‌خواهي كربلا بروي؟ حالا گاهي وقت‌ها كساني كار فرهنگي مي‌كنند كه مشورت هم نمي‌كنند. آدم‌هاي خوبي هستند. ما بحث آدم‌ها را نمي‌كنيم. آدم‌ها خوب هستند. بعضي‌هايشان خيلي خوب هستند. بعضي‌هايشان نيت‌هايشان خيلي خوب است. منتهي خوب اين يك مثل هست در كاشان ما هست. لابد در شهر شما هم هست. مي‌گويند: رفت دوا چشمش كند، كورش كرد. كار فرهنگي يك كار خيلي ظريفي است.

2- شيوه و شرايط توبيخ و تشويق

قرآن كه از طرف خداي رب العالمين است، بعضي جاها مي‌گويد: اگر اين كار را بكني شايد رستگار شوي. شايد مي گويد. «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (بقره/189) «لعل» يعني اميد است. يكي دو جا مي‌گويد: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (مؤمنون/1) ديگر «لعل» نمي‌گويد. «قد» يعني حتماً رستگار مي‌شوي. كجا بايد بگوييم: حتماً تو پسر خوبي هستي؟ كجا بگوييم: انشاالله پسر خوبي هستي؟ كجا بگوييم: خوبي؟ كجا بگوييم: خيلي خوبي؟ كجا بگوييم: بايد از اين بهتر… كجا بگوييم: تو نسبت به سال… يعني در تشويق چقدر تشويق كنيم؟ اميرالمومنين در نهج البلاغه مي‌فرمايد: اگر تشويق بيش از اندازه شد، چاپلوسي مي‌شود. «الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ …  مَلَق‏» (بحارالانوار/ج70/ص295) «ملق» يعني تملق. كجا چه مقدار بگوييم؟ توبيخ ما چقدر باشد؟ كد و مقدار توبيخ، كد و مقدار تشويق، بعد مكان تشويق، زمان تشويق، جلسه‌اي كه در آن تشويق مي‌شود. تماشاچيان تشويق، در يك جاهايي اصلاً بايد توبيخ كرد.

امام صادق يواشكي به زُراره خبر داد. گفت: من بعضي وقت‌ها در جلسه‌هاي عمومي تو را توبيخ مي‌كنم. ولي در جريان باش، من قلباً تو را دوست دارم و تو از ما هستي. منتهي مي‌بينم آنهايي كه نشستند جاسوس‌هاي بني عباس هستند، اگر من از زراره تعريف كنم مي‌روند مي‌گويند: زراره از ياران امام صادق است، مي‌گيرند تو را مي‌كشند. من مجبور هستم در آن جلسه فتيله را پايين بكشم. اگر خبر دادند كه امام صادق تحويلت نگرفت، ناراحت نشوي! گاهي وقت‌ها جلسه… گاهي وقت‌ها امامان ما مي‌گفتند: مي‌خواهي بگويم تو چقدر پول در جيبت است؟ مي‌خواهي بگويم چند كيلو برنج در خانه‌ات است، يا چند كيلو مثلاً فلان جنس در خانه‌ات است؟ مي‌خواهي بگويم: ديشب به خانم چه گفتي؟ يك ذرّه برق او را مي‌گيرد. گاهي هم امام مي‌گفت: بابا نمي‌دانم من را رها كن. طرف را ببين، اگر اسرار را بگويد، اين مي‌گويد: اين خدا است. يعني امام را از مرز امامت مي‌برد به مرز خدايي… آنجايي كه مي‌بيني اين چراغش گُر مي‌زند، شما هم مي‌گوييد: گُر؟ آنجا كه چراغش گُر مي‌زند، اين ظرفيت ندارد. آنجا كه ظرفيت ندارد اگر امام خصوصيات خودش را بگويد، طرف مي‌گويد: نكند اين خدا باشد؟ آنجا كه طرف امام را تا خدا مي‌برد، اينجا دائم فتيله‌اش را پايين مي‌كشد. آنجا كه مي‌گويد: آقا اي امام صادق! اصلاً تو و ما چه فرقي مي‌كنيم؟ تو يك آدم هستي. من هم يك آدم! آنوقت امام مي‌گفت: من يك آدم هستم تو هم يك آدم، اما مي‌خواهي بگويم: چه خبر است؟ آنجايي كه امام مي‌‌ديد طرف ايمان ندارد، از علم غيب مي‌گفت تا ايمانش زياد شود. آنجايي كه مي‌ديد از ايمان اوج مي‌گرفت، ما خودمان هم در خانه اينطور هستيم. گاهي وقت‌ها خانم به شوهرش مي‌گويد: تو هميشه بي‌پولي! يكبار هم شد ما تو را با‌پول ببينيم؟ اينجا زن مثلا‌ً مي‌گويد: عجب زن گدايي شدم. اينجا شوهر مي‌گويد: من گدا هستم؟ بيا اين پول! يك وقت مي‌بيند طرف، مي‌گويد: گدا، مي‌گويد: اين پول! يك وقت مي‌گويد: خوب بابا اين پول‌هايي كه داري يك خرده‌اش را بده. مي‌گويد: بابا بيت المال است. سهم امام است. خمس است. يعني ببين توقع چيست؟ يعني براساس آن… مثل خود ما هوا داغ مي‌شود پيراهن، لباس را نازك مي‌كنيم. هوا سرد مي‌شود لباس را ضخيم مي‌كنيم. اين است كه بايد حساب كرد كه شرايط روحي، شرايط اجتماعي، اينها شرايط است.

3- شناخت شرايط فردي و اجتماعي در كار فرهنگي

بسم الله الرحمن الرحيم. در كار فرهنگي چند اصل است. 1- چه كسي كار فرهنگي بكند؟ كجا كار فرهنگي بكند؟ گاهي وقت‌ها يك مرجع تقليد، پير مرد به يك دختر مي‌گويد: عزيزم! شما چنين باش. چنين باش. تا مي‌گويد: عزيزم، هم دختر خوشحال مي‌شود. هم پدر دختر خوشحال مي‌شود. اما اگر حالا يك جوان به اين دختر بگويد: عزيزم، پدرش در گوشش مي زند. ببين يك كلمه عزيزم است. منتها از حلقوم پير مرد لذت دارد. از حلقوم يك جوان يك معناي ديگر دارد. چه كسي بگويد؟ كجا بگويد؟ شما اگر وقت اذان، اذان گفتي، يعني وقت ظهر، مغرب صبح اذان گفتي مي‌گويند: طيب الله! اما اگر الآن كسي در خيابان اذان بگويد او را مي‌گيرند. چه كسي؟ كجا؟ با چه وسيله‌اي؟ چه مقدار؟ با چه لحني؟ لحن‌ها فرق مي‌كند. شما در راهپيمايي مي‌گويي: الله اكبر! اما سر نماز مي‌گويي: الله اكبر! سر نماز مي‌گويي: الله اكبر! با چه لحني؟ اينها مهم است. اينها را بايد حساب كرد.

آنوقت كار فرهنگي… به سراغ چه كاري برويم؟ كار فرهنگي چيست؟ مثلاً الآن مي‌گويند: كار هنري، مثلاً مي‌خواهد بنويسد علي، علي (ع) چنين مي‌نويسد. مي‌گوييم: خوب هيچ جني نمي‌تواند اين را بخواند. مي‌گويد: نه هنر است. سَرت نمي‌شود! مي‌گوييم: نه ما سَرمان مي‌شود. تو سَرت نمي‌شود.

4- دوري از معمّا گويي در كارهاي فرهنگي

معناي هنر چيست؟ معناي هنر اين است. 1- زود بفهمد. 2- شيرين بفهمد. 3- دير فراموش كند. اين معناي كار است. هركاري كه وسيله شد زود بفهميم، راحت بفهميم، و دير… اين معناي هنر است. يك عكسي است براي عصر عاشورا، مال فرشچيان، اين هنر است. براي اينكه آدم در تاكسي هم كه مي‌رود يك نگاه كند مي‌فهمد عصر عاشورا است. امام حسين را كشتند. اسب كنار خيمه آمده است. بچه‌هاي امام حسين دور هستند. يعني با يك نگاه آدم هم زود مي‌فهمد. هم همه چيزي در آن است. يال‌هاي اسب افتاده است. گردن اسب پايين، خيمه‌ها وا رفته، باد آمده، اصلاً علف‌هايي هم كه آنجا است همه… يعني يك حالت… غم به همه چيز نشسته است. اين را آدم زود مي‌فهمد و دير هم يادش مي‌رود. اما يك مرتبه پولي از يك جايي گرفتند، زير يك پلي براي نماز تبليغ كردند. شهردار آن منطقه به من زنگ زد كه آقا، آقاي قرائتي ما براي نماز در فلان شهر خوب تبليغ كرديم. ما به فلان شهر رسيديم. گفتم: كجا؟ گفت: زير پل‌هاي فلان! به آن شهر رسيديم. تصادفاً به آن پل رسيديم و از همان داخل ماشين با تلفن همراه به شهردار زنگ زديم. كه آقا ما الآن زير پل هستيم. من چيزي نمي‌بينم. گفت: نگاه كن. يك پل بلند بود، مي‌گفت: مگر ماهي نمي‌بيني؟ يك خرده عقب عقب رفتيم. يك خرده جلو جلو رفتيم. ديديم بله يك ماهي 40 متري است. گفتيم: خوب ماهي كجايش نماز است؟ گفت: برو جلو، برو جلو برو تا گردن ماهي. ماشين را گاز داديم و جلو رفتيم. گفتيم به گردن رسيديم بگو. گفت: يك سياهي نمي‌بيني در گلوي ماهي؟ گفتم: چرا در گلوي ماهي يك چيز سياهي هست. مثل يك ساك سياه! گفت: يك خرده دقت كن يك آدم سجده مي‌كند. باز يك خرده فكر كرديم. بعد گفتم: حالا فرض كن اين يك آدم است. اين چيست؟ گفت: حضرت يونس در شكم ماهي سجده كرد گفت: «سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ» (انبياء/87) گفتم: اَي قربان آدم چيز فهم! پس خودت هم يك چهار پايه بگذار اينجا بنشين، يا آنهايي كه بازنشست مي‌شوند. ايام فراغت دارند آنها را اينجا بنشان با يك عصا بيا. مي‌گفت: يك دروغ‌گو يك دروغ‌پرداز هم مي‌خواهد. بيايد آنچه را كه بافته پردازش كند. آخر اين چه كار فرهنگي است؟ گفت: آخر هنري است. گفتم: پولت را گرفتند سر تو شيره ماليدند. خيلي‌ وقت‌ها به اسم كار هنري پول آتش مي‌گيرد، و هيچ جني هم نمي‌تواند اين را بخواند. مي‌گوييم: آخر اين چيست؟ مي‌گويد: نه بگذار يك خرده عميق! يك اصل غلطي در سر بعضي‌ها هست. مي‌گويند: اگر تعليمات ديني بچه‌ها ساده باشد، بچه‌ها زود مي‌فهمند. احساس نياز به معلم نمي‌كنند. پس ما تعليمات ديني را طوري بنويسيم كه بچه‌ها گيج شوند. كجاي اين به عقل مي‌خورد؟ خدا مي‌گويد: «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ» (قمر/17) ما روان گفتيم تا بفهمند. ما مي‌گوييم: نه، سخت بگو تا نفهمند. يعني يك اصولي در ذهن ما است. هنر چيست؟ مردم را گيج كنيم. مثلاً مي‌توانم بگويم: ايشان برادر من است. ايشان خواهر من است. من نمي‌گويم: اين برادر من است. مي‌گويم: والله پدر من مادر ايشان را عقد كرده است. پدر شما مادر ايشان را عقد كرده؟ آخرش يك ربع كه فكر كرد مي‌گويد: برادر من است. چون اگر برادر من باشد خوب پدر من مادر ايشان را عقد كرده است. يعني بگو: برادرم است. ما فكر مي‌كنيم معما گفتن …

5- رعايت سنّ و سواد مخاطب در برنامه‌هاي فرهنگي

مثلاً كتاب مي‌نويسيم كه بعد هم گاهي نگاه مي‌كنيم سن، ربطي ندارد. مثلاً بحث لقمه حلال، در چه كتابي بايد بيايد؟ براي چند ساله؟ مثلاً براي بچه‌ي… مناجات، بچه را برمي‌داريم و جمكران مي‌بريم. بچه‌ي كلاس دوم ابتدايي آن وقت مناجات عارفين مي‌خواند. «إِلَهِي نَفْسِي مَعْيُوب» «قَلْبِي مَحْجُوبٌ»  بابا آخر تو نفس نداري. 9 ساله است. بچه‌ي 9 ساله نفسش كجاست؟ مناجات عارفين را براي بچه‌ها مي‌گوييم. پيش دبستاني را وادار مي‌كنيم قرآن حفظ كند. مبنايش چيست؟ البته حفظ قرآن يك ارزش است. هركس تيز هوش است، به او فشار نمي‌آيد حفظ قرآن يك ارزش است. منتهي بچه‌ي دو ساله آيات دو كلمه‌اي را حفظ كند. «فَاذْكُرُوني‏ أَذْكُرْكُم‏» (بقره/152) بس است. «اقيموا الصلاة» بس است. بچه اول بايد شير بخورد. يك خرده كه معده‌اش به شير عادت كرد، بعد فِرِني بخورد. چون فرني هم گرد برنج است. بعد وقتي يك خرده قوي‌تر شد، شير برنج بخورد. ديگر گرد شير نيست. خود برنج است. يك ذره يك ذره تا برسد به گوشت ماهي كه پر از استخوان است. يعني از شير شروع كند به گوشت ماهي برسد. بچه را مي‌بريم، حفظ قرآن. سخت‌ترين آياتي كه بعضي از مراجع هم خواسته باشند حفظ كنند، نمي‌توانند. «وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ» (مائده/3) سخت ترين آيات براي بچه‌ي پيش دبستاني. اسمش را هم كار فرهنگي مي‌گذارند. خيلي كارهاي فرهنگي ما در كشور، كارهاي غلطي است. آقاياني كه كار فرهنگي مي‌كنند، هم ضامن كاغذ هستند. هم ضامن قلم و دفتر هستند. هم ضامن از همه مهمتر عمر هستند. اينها ضامن هستند. طراحان كار فرهنگي، يك كارهايي مي‌كنند، كارهاي غلط، و خيلي وقت‌ها همينطور حالا اسمش را هنر مي‌گذاريم. حالا… يك مقداري بايد مواظب باشيم.

6- خطر انحراف در كارهاي پژوهشي و تحقيقاتي

اصول كارهاي فرهنگي، پژوهشكده، 1- انحراف در پژوهش‌ها و دانستني‌هاي غير مفيد. گاهي وقت‌ها يك تحقيقاتي مي‌كنند، كه اين تحقيقات هيچ باري ندارد. مثلاً نوشته خندقي كندند. مي‌گوييم: در اين لغت تحيق كنيم. پژوهش كنيم.كتاب‌هاي لغت را مي‌آوريم. نه خندقي كندند نيست. در فارسي قديم…. خندقي كندند هست؟ مي‌گوييم: نه! خندقي كندند نيست. در فارسي قديم خندقي بكندند. در فارسي قديم قديم خندقي بكندندي! گفتيم: مشكلات مملكت حل شد. الان ما يك مشكل بيشتر در مملكت نداشتيم. كه آيا خندقي كندند يا بكندند … سومي را هم شما بگوييد… يا بكندندي. اسمش را هم پژوهش مي‌گذارند. از من زنگ مي‌زند يك آدم مهمي كه آقا فرق بين لُب و عقل چيست؟ اولي الالباب يا لقوم يعقلون؟ گفتم: والله من بلد نيستم. اين جواب من. دوم حالا چه مشكلي را مي‌خواهي حل كني؟ گوشت كيلويي چند هزار تومان مي‌خوري. يك دانشكده در اختيار تو است. نه، گفت: مي‌خواهيم تحقيق كنيم. گفتم: مگر هر تحقيقي مهم است؟ افرادي مكه مي‌آيند قلم و كاغذ دست مي‌گيرند سفرنامه مي‌نويسند. مي‌روند پايه‌هاي مسجد النبي را مي‌نويسد در مسجد النبي 2732 پايه بود. بابا پيغمبر آنجا است، برو از او حرف… برو با او صحبت كن. اين رفته پايه مي‌شمارد. مثل اينكه كسي حسينيه جماران برود موزاييك بشمارد. امام دارد حرف مي‌زند اين دارد موزاييك مي‌شمارد. در سفرنامه‌ها خدا مي‌داند چقدر حرف بيخود است. در كتاب‌هاي زندگي‌نامه‌ها خدا مي‌داند فلاني در قريه‌ي فلان به دنيا آمد. خيلي خوب، دو خواهر و سه برادر داشت. حالا كه چه؟ حالا دو خواهر داشته و سه برادر، يا سه خواهر داشته باشد و دو برادر. اين مثلاً به ما چه؟ پدر ايشان نجار بود. حالا پدرشان يا نجار بود، يا بنا بود. يا نقاش بود. اين چه زندگي است؟ شما به من بگو: فلاني كه ترقي كرد رمز ترقي‌اش چه بود تا من ياد بگيرم و بفهمم. خدا كه قصه مي‌گويد، مي‌گويد: يوسف چنين بود. هيچ وقت نمي‌گويد: يوسف 13 سالش بود يا 14 سال، چه فرقي مي‌كند؟ چاه 16 متري افتاد. يا 15 متري، يا 13 متري؟ دهان چاه گشاد بود يا تنگ؟ آنوقتي كه افتاد پيراهنش قرمز بود يا سفيد؟ صبح بود يا عصر؟ وقتي افتاد بعد از چند ساعت امدند و به اسم آب كشيدن از چاه اين را بالا آوردند؟ برادرها وقتي او را در چاه انداختند فوري نزد پدر رفتند. يا صبر كردند مثلاً بعد از چند ساعت رفتند. حالا كه چه؟ مهم اين است كه حسادت برادر را به كشتن وادار مي‌كند. پيامش اين است. آدم حسود حاضر مي‌شود برادرش هم بكشد. آدم حسود حاضر مي شود داغ به دل پدر بگذارد و پدر را در فراغ بچه گرفتار كند. پيام آيه اين است كه اينها همه تصميم گرفتند يوسف نباشد. خدا اراده كرد يوسف … بگوييد… باشد. يعني با خدا كشتي نگيريد. پيام قصه را بگوييد. حالا چاه 12 متر يا 13 متر. يوسف 14 ساله يا 15 ساله. صبح انداختند يا عصر. اين چاه شمال شرقي بود يا جنوب غربي كنعان؟ كتاب‌هاي تاريخ پر است از چيزهايي كه… هرچيزي كه مي‌خوانيد من اين شعار را دو سه سال است ياد گرفتم، اصرار مي‌كنم كه همه آنهايي كه سري در كتاب دارند، استاد دانشگاه يا آيت الله، يا نمي‌دانم هركس، اصرار دارم اينكار را بكند. آنچه ياد مي‌گيريم بايد يا واجب باشد يا بايد واجب باشد ياد بگيريم. يا بايد حداقل مستحب باشد. يا بايد نياز فرد باشد. يا بايد نياز جامعه باشد.

من در دانشگاه تهران پيشماز هستم. به دانشجوها گفتم: به شرطي مي‌آيم نماز مي‌خوانم كه سوالاتتان يكي از اينها باشد. مي‌آيد مي‌گويد: حاج آقا ما در قطب شمالي كه شش ماه شب است شش ماه روز، آنجا نماز چطوري است؟ مي‌گويم كه ننه‌ات رفته؟ مي‌گويد: نه! مي‌گويم: بابات رفته؟ مي‌گويد: نه! مي‌گويم: شما براي رفتن پرواز داري؟ مي‌گويد: نه! مي‌گويم: جواب اين نه واجب است بلد باشم. الآن واجب نيست. مستحب هم نيست كه بداني. نياز شخص شما هم نيست. چون بليط پرواز نداري. الآن هم جامعه‌ي ما مشكلشان نماز در قطب شمالي نيست. برو دنبال كارت!

در رساله مراجع مي‌نويسند مسائلي كه مورد نياز است بايد ياد بگيريم. بله در رساله چهار هزارتا مسئله هست. آنچه مورد نياز است بايد شما ياد بگيريد. وگرنه مثلاً شناسنامه‌ي مثلاً فلاني، فلان مرجع تقليد، شناسنامه، تاريخ تولد فلان مرجع چيست؟ نه واجب است ياد بگيرم، نه مستحب است. نه نياز … اين حديث از امام صادق است يا امام باقر. مثل اينكه كسي نماز جمعه مي‌آيد بگوييم: آقا با كدام شير آب وضو گرفتي؟ همه آبش يكي است. از امام سوال كردند يك چيزي را مي‌شنوم، نمي‌دانم كدام‌ها بود. فرمود: چه فرق مي‌كند. شما بگو: معصوم گفته. حالا يا امام باقر، به اين بچه برگه مي‌دهند، مي‌رود پهلوي پيشنماز مي‌گويد: آقا ببخشيد، اين حديث كه مومن آينه‌ي مومن است از كدام امام‌ها است؟ از كدام پيغمبر‌ها است؟  «المومن مرآة المؤمن» بابا حديث هست ياد بگير. ول كن كه از كجا است. مثلاً مي‌خواهد بگويد: كليني در كافي گفته است. مثلاً مي‌بيني چند دقيقه روي كليني مي‌ايستد. كليني چه كسي بود؟ چه كسي بود؟ كجاي تهران است؟ اخيراً جاده‌اش را هم آسفالت كردند. ولي خوب آسفالت نكردند. دوباره خراب شد. هيچي در كلين مي‌رود. و بالاخره نفهميد امام صادق چه گفته است؟ روي منبرها، در كتا‌ب‌ها…

7- بهره‌گيري از عمر در امور ضروري و مورد نياز

مگر ما چقدر عمر داريم؟ عمر ما محدود است. پيري و بچگي و اينها را كنار بگذار، چقدر عمر داريم؟ 10 سال 20 سال عمر مفيد براي چيز ياد گرفتن داريم. 10، 20 ساله حساب كنيم، اين همه معلومات! شما وقتي اتاقت تنگ است، بيخودي بشكه و نردبان در آن نمي‌گذاريد. در اتاق تنگ يك فرش و يك پتو و يك استكان و ليوان و… يعني وقتي اتاق كوچك است، نردبان را نمي‌آوري در اتاق بگذاري. اين نردبان براي انبار و در بيابان است، اتاق تنگ را ضروريات مي‌گذاريم. عمر ما تنگ است. 10 سال الي 20 سال وقت ترقي است. در اين 10، 20 سال، مواظب باشيم الكي چيزي ياد نگيريم. هيچ دليلي ندارد كه مثلاً تاريخ فلاني را بدانم. هيچ دليلي ندارد كه من متر به متر آن را بدانم. بله يك وقت همه چيزي بلد هستيم، آدم هرچه را بداند يك كلمه‌اي هست مي‌گويند: آدم هرچه را بداند بهتر از اين است كه… در شهر ما هست. شما هم هست؟ نصفش را من مي‌گويم نصفش را شما بگوييد. مي‌گويند: انسان هرچه را بداند بهتر از اين است كه نداند. اين حرف غلط است. آياتي در قرآن داريم كه اين فكر، اين شعار غلط است. اصلاً خيلي چيزها را بدانيم ضرر دارد. «وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُم‏» (بقره/102) آيه‌ي قرآن است. يعني يك چيزهايي مي‌داند كه مضر است. نداني بهتر است. الآن شما عيب‌هاي من را بداني بهتر است؟ خوب بنده بيايم بگويم: آدم هرچه بداند بهتر است. من مثلاً عيب‌هاي خودم را براي شما بگويم. خوب عيب‌هاي خودم را بگويم، شما هفته‌ي ديگر پاي تلويزيون گوش به حرف‌هاي من نمي‌دهيد. مسئولين سيلو‌ها و گندم در تلويزيون بيايند بگويند: مي‌خواهيم شفاف سازي كنيم. آقايان مثلاً چند روز ديگر بيشتر گندم نيست. خوب همين الان دكان نانوايي چاقو كشي مي‌شود. نه بگوييم: مي‌خواهيم مردم بدانند. شفاف سازي كنيم. چه شفاف سازي! گندم نيست بايد بخري سيلوها را پركني. همه‌جا شفاف سازي كار غلطي است. هرچه را بداني… قرآن مي‌گويد:… اصحاب كهف را مي‌گفتند: 6 نفر هستند. 5 نفر هستند. 4 نفر هستند. مي‌گويد: آقا چه كار به آمارشان داري؟ اصحاب كهف، هنر اصحاب كهف اين بود كه در جامعه‌ي فاسد هضم نشدند. وقتي ديدند همه‌ي منطقه منحرف هستند گفتند: ما در اين منطقه زندگي نمي‌كنيم. بياييد در بيابان برويم. در غار زندگي مي‌كنيم. اما در جامعه‌ي فاسد از رفاه و لذت شهر مي‌گذريم. روستا نشيني و غار را ترجيح مي‌دهيم. اما دينمان را حفظ مي‌كنيم. دينمان حفظ باشد ولو در غار، شرف دارد كه در شهر زندگي كنم، با همه‌ي امكانات و زرق و برقش ولي دينم از دستم برود. هنر اصحاب كهف اين است. اصحاب كهف به مسلمان‌هاي كانادا و آمريكا و نمي‌دانم غرب و شرق و فرانسه و لندن و مي‌گويد، به مسلمان‌ها مي‌گويد: شما ببينيد از اصحاب ياد بگيريد. اينها براي حفظ دينشان از خير رفاه گذشتند. پيامش اين است.

كار فرهنگي چيست؟ هرچه مي‌بينيم نادر كارش درست است؟ يعني به «نادر» نادر يعني به ندرت. خيلي كم مي‌شود كه كار فرهنگي درست باشد.

8- بهره‌گيري از ميراث گذشتگان و بزرگان كشور

بچه‌هاي تبريز بايد بدانند، علامه‌ي اميني چه كسي بود؟ صاحب الغدير، بچه‌هاي تبريز بايد بدانند علامه طباطبايي چه كسي بود؟ بچه‌هاي هر استاني بايد شخصيت‌هاي درجه‌ي يك استان خودشان را بشناسند. مي‌پرسيم مي‌گوييم: علامه طباطبايي چه كسي بود؟ به بچه‌هاي كاشان مي‌گوييم: فيض كاشاني چه كسي بود. قبرش آنجاست. مي گوييم: آخر فيض كاشاني چه كسي بود؟ فيض كاشاني به قدري كتاب نوشت كه امام فرمود: ما اگر ورق بزنيم مچ ما درد مي‌گيرد. 200 كتاب فني نوشته است. آنوقت بچه‌ي كاشان فيض كاشاني را نمي‌شناسد، مي‌فهمد كوه هيماليا چند متر است؟ آخر ننه‌ات مي‌خواهد بالاي آن برود. يا بابات مي‌خواهد بالاي آن برود؟ كوه هيماليا چند متر است به تو چه؟ نه آدم هرچه را بداند بهتر است كه نداند. اين فكر غلط است. اين فكر غلط است. كه علامه اميني را نمي‌شناسيم. ما الان بايد امام خميني را خوب بچه‌هاي ما بشناسند. علامه اميني را بايد بشناسند. علامه طباطبايي را بايد بشناسند. مطهري را بايد بشناسند. شعراي درجه يك، هنرمندهاي درجه يك، صنعت‌گرهاي درجه يك، نوابغ درجه يك، تمدن خودمان را بايد بشناسيم. نمي‌شناسيم آنوقت يك سري اطلاعات غير واجب را ياد مي‌گيريم. بعد بچه فكر مي‌كند هرچه دارند ديگران دارند و ما پوك هستيم. پوكي بچه‌هاي ما به خاطر اين است كه كله‌ي بچه‌هايمان را پر كرديم از چيزهايي كه لازم نيست و خالي كرده‌ايم از چيزهايي كه لازم هست. اين كار فرهنگي خيلي حرف دارد. بايد يك انقلاب فرهنگي در ايران بشود همه كتاب‌ها يكبار ديگر بررسي شود. اين چه ضرورت دارد؟ بله ممكن است كوه هيماليا براي يك گروهي لازم باشد، آن خلبان كه از آنجا پرواز مي‌كند، آنها بدانند. حالا اقيانوس اطلس چند متر است. ممكن است آنهايي كه مي‌خواهند كشتي در اقيانوس اطلس ببرند، ممكن است يك چيزي براي يك كسي مثل پوستين است! پوستين ممكن است براي پيرمردهاي قوچان در ماه زمستان مفيد باشد. اما اين در بندر عباس با آن هواي داغ يك ريال ارزش ندارد. پوستين مي‌خواهيم چه كنيم؟

ما گاهي وقت‌ها ادا در مي‌آوريم. مثلاً مي‌خواهيم نماز بخوانيم. اسرار الصلاة امام را مي‌خوانيم. اسرار الصلاة امام، يك اسرار نماز فني است. شاگردش آقاي حسن زاده آملي، آقاي جوادي آملي و اين… آقاي مطهري و اينها بودند. امام 50 سال پيش براي يك گروه خاص اين اسرار الصلاة را گفته است. فقهي و عرفاني، حالا اين بچه‌ي 13 ساله، مي‌خواهد نماز بخواند مي‌گويد: چرا نماز مي‌خواني؟ برمي‌دارد اسرار الصلاة امام خميني را برايش مي‌نويسد. اين مثل آن است كه يك بچه مي‌گويد: لرز كردم. شما يك لحاف كرسي رويش مي‌اندازي. ادا درمي‌آوريم. مثلاً حاضر نيستيم، مثلاً مي‌گوييم: نه، اين كتاب را… يك خرده ادا درمي‌آوريم. بابا اين را كجا ديدي؟ بگو در داستان راستان ديدم. مي‌گويد: نه اگر بگويم داستان راستان، خواهند گفت: ايشان از كتاب داستان راستان مي‌گويد. مي‌گوييم كه «المستدرك الوسايل في شرح الفلان» حالا نگاه مي‌كنيم … داستان راستان اين حديث را از مستدرك الوسائل، نوشته است. ما نمي‌گوييم اين را در داستان راستان ديديم. ما كتاب منبع را نقل مي‌كنيم. در الميزان ديديم. حضرت عباسي در الميزان ديدي؟ تو را به خدا! تو كه نديدي چرا پز مي‌دهي؟ قرآن مي‌گويد: كساني كه مطالعه نكرده پز مي‌دهند قطعاً جهنمي هستند. آيه‌اش اين است. «يحِبُّونَ» يعني دوست دارند «أَنْ يُحْمَدُوا» حد و ستايش شوند «بِما لَمْ يَفْعَلُوا» (آل‌عمران/188) يعني خوشش مي‌آيد ستايش شود به كاري كه انجام نداده است. به كاري كه انجام نداده، دوست دارد كه مثلاً بگويند: بله، ايشان مثلاً كتاب فلاني را ديده است. بلند پروازي‌هاي زشت… اگر صفحات تاريخ را ورق بزنيد… بيا، چند صفحه تاريخ ديدي؟ يك كتاب تاريخ دستش آمده ولي حرف كه مي‌زند، مي‌گويد: اگر صفحات تاريخ را ورق بزنيد، انگار همه‌ي تاريخ را ورق زده است. در اينجا نظر فلاسفه اين است. آقا بيا، تو چند ساعت فلسفه خواندي؟ مطهري بگويد طوري نيست. آخر اين حرف اندازه‌ي دهان تو نيست. «رحم الله امرءً عرف قدره» درود بر كسي كه بفهمد نيم كيلو مي‌ارزد حرف دو كيلويي نزند. كار فرهنگي خيلي كارشناسي مي‌خواهد و خيلي دانشگاه‌ و حوزه و دبيرستان ما اگر دقت نگاه كنيم خيلي حرف‌هايش بايد برود، يك حرف‌هاي ديگر بايد بيايد.

خدايا تو را به حق محمد و آل محمد، همه‌ي ما را «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» (فاتحه/6) به راه مستقيم هدايت كن. به خيال اينكه درس مي‌خوانيم مثلاً ليسانس ما، فارغ التحصيل ما اينقدر اطلاعات دارد كه اگر هم بلد نبود هيچ طوري نمي‌شد. و اينقدر چيزهايي كه لازم است بداند، و متأسفانه يادش ندادند. چه كسي؟ كجا؟ چه؟ اولويت چه؟ خدايا دست ما را در گفتن و عمل و نوشتن، در مسائل فرهنگي و مسائل اقتصادي و مسائل سياسي، در همه‌ي ابعاد دست ما را، دست همه‌ي ما را بگير. كمتر از آني ما رابه خودمان رها نكن. بي‌خود نيست كه پيغمبر ما مي‌گفت: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» و بيش از ما مي‌گفت. ما روزي 10 بار مي‌گوييم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» بر پيغمبر نماز شب واجب بود، روزي بيست بار مي‌گفت «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» يعني بالاترين فرد هستي كه پيغمبر است دو برابر آدم عادي مي‌گفت: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» چون انسان با يك ذره ممكن است منحرف شود. به خيال خودش كار فرهنگي مي‌كند، ولي كار غلط مي‌كند.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3143

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.