تفسیر سوره فیل
1- همه معارف قرآن در بسم الله
2-بهرهگیری از تاریخ گذشتگان
3-نقش مهر و قهر در تربیت
4-عزت و قدرت مخصوص خداست
5-پرندگان، لشگریان الهی در آسمان
6-توجه به امدادهای غیبی الهی
7-قدرت اولیای الهی، زمینه توسّل و تبرک
8-لطف و عنایت خداوند در لحظات حساس
موضوع: تفسیر سوره فیل
تاریخ پخش: 05/02/87
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
به مناسبت اینکه بحث در زمانی واقع میشود که سالگرد نابودی طرح آمریکایی در طبس و حملهی آمریکا به ایران توسط لشگر خدا شنهای طبس است، فکر کردم به سورهی فیل یک نگاهی بیاندازیم. گرچه سورهی فیل را تقریباً همه ایرانیها میدانند و تفسیرش را هم تقریباً خیلیها میدانند. اما باز هم یک مروری بکنیم ببینیم چیز تازهای هم گیرمان میآید. «بسم الله الرحمن الرحیم». «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفیل» (فیل/1) «أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فی تَضْلیل» (فیل/2) «وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابیلَ» (فیل/3) «تَرْمیهِمْ بِحِجارَهٍ مِنْ سِجِّیلٍ» (فیل/4) «فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُول» (فیل/5)
1- همه معارف قرآن در بسم الله
خوب، مسئلهی بسم الله، شنیدید میگویند: همهی قرآن در سورهی حمد است. همهی حمد در بسم الله است. آخرش را هم شما بگویید. همهی بسم الله در (ب) بسم الله است. این یعنی چه؟ نمیدانم اما به ذهن قاصر من رسیده که شاید اینکه میگویند: همهی قرآن در (ب) است. این (ب) به نام او، کسی میگوید: به نام او، که چند عالم را طی کرده باشد. یعنی چند مرحله را طی کرده است. یعنی چه؟ یعنی کسی میگوید: به نام او که 1- او را شناخت داشته باشد. چون تا نشناسیم نمیگوییم به نام او. بعد از شناخت باید ایمان هم داشته باشد. ممکن است آدم یک کسی را بشناسد ولی به او ایمان نداشته باشد. 2- او را قوی بداند. چون اگر قوی ندانم که به او پناه نمیبرم. از او کمک نمیخواهم. باید به او توکل هم بکند. مشکلات هم که شد به او پناه ببرد. باید او را دوست هم داشته باشد. چون اگر دوست نداشته باشد، به او پناهنده نمیشود. از او کمک نمیخواهد. اینکه میگوید: به نام او، یعنی خدایا تو را میشناسم. به تو ایمان دارم. تو قادر هستی. به تو توکل میکنم. به تو پناه میبرم. دوستت دارم و کل قرآن هم که نازل شده، برای همین مسائل نازل شده است. بنابراین اگر گفتند: کل قرآن در (ب) بسم الله است. قابل توجیه است. البته نمیگویم، معنای که میگویم این است. به ذهن من این رسیده است. تا ببینیم به عقل کامل شما چه میرسد؟ خدا آیت الله طالقانی را رحمت کند. نقل میکنند ایشان تفسیر که میگفت، میگفت به عقل ناقص من این آمد. بعد به مردم میگفت، به مخاطبینش که حالا میخواست با آنها شوخی کند، میگفت ببینید به عقل ناقص شما چه میآید؟ حالا او پیرمرد و ریش سفید و سید بود. حق داشت به مخاطبینی که با آنها رفیق هست و میخواست شوخی کند اینطور بگوید. من جسارت نمیکنم. من اینطور میگویم. به عقل ناقص من این آمد. تا ببینیم به عقل کامل شما چه میآید؟
2-بهرهگیری از تاریخ گذشتگان
به نام خداوند بخشنده مهربان. «أَ لَمْ تَرَ» ندیدی؟ «أَ لَمْ تَرَ» ندیدی. یعنی همیشه از تاریخ کمک بگیرید. درس اول: کمک از تاریخ؛ از تاریخ کمک بگیرید. در قرآن کلمهی «کذلک» زیاد است. یک خاطرهای را نقل میکند. مثلاً تاریخ یوسف را میگوید. بعد میگوید: «وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنین» (انعام/84) تو هم اگر یک صحنهی شهوتی پیش آمد، خودت را نگه داشتی و گناه نکردی آن چیزی را که به یوسف دادیم به تو هم میدهیم. «وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنین» (انبیا/88) این کلمه «کذلک» یعنی استفاده از تاریخ! کما اینکه باید از طبیعت کمک گرفت. «کَذلِکَ الْخُرُوج» (ق/11) «کَذلِکَ النُّشُور» (فاطر/9) «أَ لَمْ تَرَ» نمیبینی؟ درس اولی که ما باید از تاریخ استفاده کنیم.2- از تاریخهای شفاف استفاده کنیم. بعضی تاریخها برفک دارد. آدم نمیداند راست است یا دروغ؟ آدم نمیداند راست است یا دروغ؟ این قصه، از تاریخی باید استفاده کنیم که شفاف باشد. تاریخ شفاف، دوم اینکه «أَ لَمْ تَرَ» «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ» «کَیْفَ» یعنی کیفیت! خدا خیلیها را عذاب کرده است. اما این کیفیت اصحاب فیل، مثلاً افرادی که عذاب شده هیکلشان مانده، زمین افتادند. مثل «أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَهٍ» (الحاقه/7) مثل تنه درخت.یا فرعون غرق شد. یا قارون در گل فرو رفت. اما هیچ کس پودر نشد. صاعقه آمده. زلزله آمده. قحطی آمده. غرق آمده. سقوط آمده. اما «فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُول» (فیل/5) «عصف» یعنی کاه. «مأکول» یعنی اکل شده، خورده شده. کاه خورده شده چیست؟ مثلاً پِهن، خورده کاه، یعنی پودر شدند. در قهر خدا در قرآن هیچ کس پودر نشده است. خداوند افراد و قومهای زیادی را نابود کرده است. اما هیچ کس پودر نشد. این خیلی مهم است. ولذا میگوید: «کیف» نگاه کن. کیفیت را ببین! قهرمان زیاد است. اما «کیف»! این برای بدیاش. کما اینکه او میگوید: «علیٌ بشر کیف بشر» (کتاب سلیم/933) در خوبیاش هم «کیف» بشر است اما چه بشری؟ در بدی «کیف»، در خوبی «کیف» «کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ»
3-نقش مهر و قهر در تربیت
این «ربک» یعنی مربی تو. مربی تو، مربی باید هم تهدید داشته باشد، هم تشویق. اینکه میگوییم: نه، ما بچهها را فقط باید با ناز تربیت کنیم، اینطور نیست. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین» (فاتحه/2) «رَبِّ الْعالَمین» یعنی خدا که مربی هستی است، هم جهنم میگوید هم بهشت. هم پاداش میگوید، هم کیفر. این تفکر اینکه ما بیاییم بگوییم ما بچهها را باید با تشویق، بله. اصل تشویق است. اما مربی بدون تهدید نمیتواند تربیت کند. دیروز بود یک کسی آمد، بله دیروز بود. یک کسی گفت: حاج آقا، من در گناه میتوانم خودم را نگه دارم. اما به دخترها رسیدم نمیتوانم نگاه کنم. هرچه میخواهم انگار یک قلاب چشم من را به آن طرف میکشد. من از نگاه به دخترها نمیتوانم بگذرم. اول باید به دخترها بگوییم: اینقدر دلربایی نکنید. گناه است. آزار میدهید افرادی را که… تحریک میکنید. به چه دلیل؟ حالا خدا یک شکلی به شما داده، به چه دلیل دیگران را تحریک میکنی؟ میخواهی چه بگویی؟ شریک در گناه نشوید. فردا خطرات برای شما دخترهای زیبا هم هست. مرضها، سرطانها، فقرها، طلاقها، آواریها، فرار شوهرها، چون قرآن میگوید: از هر دستی بدهی از همان دست میگیری. دل را میبری فردا یک دختر دیگر دل شوهر تو را میبرد. حدیث داریم به ناموس کسی خیانت کنید، به ناموست خیانت میکنند. «کَمَا تَدِینُ تُدَان» (کافی/ج3/ص134) گندم از گندم بروید جو ز جو. اینطور دلبری میکنی فردا یک کسی زندگیات را به هم میزند. نکنند. خانمها نکنند. حجابتان را حفظ کنید. این همه دختر تحصیل کردهی با حجاب هست. که چه؟ حالا مثلاً چه میخواهی بگویی؟ دل چه کسی را خوش میکنی؟ و اما به جوان گفتم. به جوان گفتم: شما هر یک نگاهی یک 5000 تومان خودت را جریمه کن. یک 2000 تومان. دوبار خودت را جریمه کنی دیگر… نذر کن. تعهد کن. آدم باید خودش را… یک کسی میگفت: آقا من نمیتوانم نمازم را اول وقت بخوانم. گفت: آقا خودت را جریمه کن. یک جریمهای که به هر حال خیلی هم جریمهاش سنگین نباید باشد. جریمههای سبک. به هر حال «کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ» پس اگر «رب» بود گاهی هم باید تهدید داشته باشد. اینکه ما بیاییم بگوییم: اسلام دین خشونت است. دین رأفت، بسمه تعالی اسلام هم خشونت دارد. هم رأفت. بگوییم: آقا اسلام طرفدار زوج است یا طاق… یعنی چه؟ در اعداد هم زوج است… اسلام طرفدار آب است یا خاک؟ سوال غلط است. هم آب لازم است. اسلام طرفدار سوزن است یا نخ؟ سوزن و نخ با هم هستند. مهر و قهر با هم است. اصل مهر است اما در مواردی هم مهر کارساز نیست. همان خدایی که «ارحم الراحمین» است میگوید: اصحاب فیل را پودرشان کردیم. خدای «ارحم الراحمین» پودر میکند. یعنی خدایی که سرچشمهی همه رحمها است. خدا حلیم است. اما تا چقدر؟ تا حدی که حالا مثلاً سوار فیل شود بیاید کعبه را خراب کند. «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ» پس ببینید از «أَ لَمْ تَرَ» استفاده میکنیم. 1- از تاریخ استفاده کنید. 2- از تاریخهای نزدیک استفاده کنید که قابل دیدن باشند. آخر گاهی یک پدری میگوید: پسر جان! در عصر مثلاً چند قرن پیش… خوب که حرفها را گوش داد، پسر میگوید: از کجا اینها راست باشد؟ تاریخ وقتی خیلی قدیمی شد، آدم میگوید: از کجا راست باشد؟ اما از این تاریخهای نو استفاده کنید. یعنی از چیزهایی که قابل دیدن باشد. چیزهایی که قابل انکار نباشد. «أَلَمْ تَرَ» از «اَ لَمْ تَرَ» دو نکته استفاده میشود. 1- از تاریخ استفاده کنید. 2- از تاریخهای نزدیک استفاده کنید. «أَ لَمْ تَرَ کَیفَ» یعنی عذاب خدا در قرآن چند رقم است اما کیفیت عذاب اصحاب فیل را هیچ عذابی ندارد که پودر شوند. «فَعَلَ رَبُّکَ» «رَبُّکَ» یعنی خدایی که مربی است، قهر هم دارد. یعنی امور تربیتی، آموزش و پرورش، پدر، معلم، روحانی ضمن اینکه اصل را باید بر تشویق بگذارد، گاهی هم باید قهر هم داشته باشد. اصحاب الفیل میگوید: اصحاب حیوان. خوب ما اصحاب رسول الله داریم. اصحاب علم، اصحاب تقوا، یعنی آدم میتواند سقوط کند تا یاران فیل شود. به جای اینکه بگویند: اینها اصحاب چه کسی هستند؟ میگویند: اصحاب … مثل اینکه آدم بگوید: مثلاً حزب خر، خوب این حزب خر یعنی آدم این همه حزب است، دانشمند، سیاسی، نمیدانم اقتصادی، سلیقههای مختلف، بگوییم: تو حزب خر، خوب این کلمه… اصحاب فیل! این اصحاب فیل خودش یک توهین است. اصحاب فیل!
4-عزت و قدرت مخصوص خداست
«أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فی تَضْلیل» (فیل/2) آیا خداوند کیدشان را در انحراف قرار نداد؟ خوب، نیرنگشان را بیاثر کرد.
در قرآن چند چیز گفته صد در صد برای ما است. چند کلمه جمیع در قرآن است. یکی میگوید: «أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمیعا» (بقره/165) یکجا میگوید: «إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمیعاً» (یونس/65) یکجا میگوید: «فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمیعاً» (رعد/42) خداوند سه چیز را گفته دربست برای من است. قدرت از من است. اگر فکر میکنی که با این کار زور پیدا میکنی، زور دست خداست. ممکن است به تمام شاخهها بچسبی، نمونهاش شاه! به همهی کشورهای زور، ابرقدرتها باج میداد، به ایرانیها هم زور میگفت. تحت زور آنها بود. به ایرانیها هم زور میگفت. در عین حال، دیدید شاه چه شد؟ دیدید صدام چه شد؟ «أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمیعا» جولانهایی دارند اما «آخِذٌ بِناصِیَتِها» (هود/56) «ناصیه» موی اینجا را میگویند. «آخِذٌ بِناصِیَتِها» یعنی پیشانیتان، زلفتان در دست من است. یک تکانی بخورید اما هرجا بخواهید، کلیدش دست من است. شما هرچه میخواهی به این اتاق لگد بزن. در باز نمیشود. کلیدش دست من است. «أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمیعا» «إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمیعاً» مثلاً گاهی وقتها کسی فکر میکند که اگر شورای شهر بشود، نماینده مجلس شود. رئیس جمهور شود، با فلانی عکس بگیرد، نمیدانم فلانجا تابلو بزند، فلانجا خانه بسازد. فلانجا سوار فلان ماشین شود. افرادی فکر میکنند با این کارها عزیز میشوند. همهی آن کارها را میکنند ذرهای در جامعه عزیز نمیشوند. «إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ» «الهی بیدک لا بید غیرک زیادتی و نفقصی» در مناجات شعبانیه داریم خدایا عزت و ذلت دست توست. بیخودی نه، من آخر مثلاً لیسانس هستم، این داماد دیپلم است. آنوقت به دختر عمههایم بگویم: شوهرم دیپلم است. خوب، در خانه ماندی بگو: بله! (خنده حضار) قدیم شاهزادهها دستشان را اینجا میگذاشتند و راه میرفتند. (با نشان دادن حرکت) این مثلاً یعنی من خان هستم. یک کسی در چاه افتاد. طناب انداختند گفتند: دستت را به طناب بگیر و بالا بیا. گفت: آخر اگر دستم را به طناب بگیرم شاهزادگی من به هم میخورد. گفت: خوب بایست! (خنده حضار) بایست! حدیث داریم جوان که سراغ دختر میآید اگر جوان از نظر فکری و اخلاقی ایمانی سالم است، نه نگو به خاطر اینکه سوار دوچرخه میشود، پدرش شغلش چیست؟ هرچه میخواهد باشد. سوادش چیست؟ سن هم دو، سه سال مهم نیست. حالا یک کسی یک سال این طرف، دو سال آنطرف. چون قرآن میگوید: «إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما» (اسرا/23) اینکه میگوید: پدر و مادر نزد تو پیر شدند یا هردو پیر شدند یا یکی، اینکه میگوید: یکی پیر شد، معلوم میشود یک تفاوت سنی هم چه؟ دارند، وگرنه میگفت: «کِلاهُما» اینکه میگوید: «أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما» پیداست که البته باید به تفاوت سن عنایت کرد. اصل تفاوت سن است.ولی اینطور هم نیست که حالا اگر یک کسی به هم همسن بودند این مثلاً… کمالاتش را… ببین اصلاً کمالبین باشیم. آخربین باشیم. نه آخُربین! روشن فکر یعنی دور را ببینیم نه نزدیک بینیمان را! حالا امروز آخر تالار نگیریم شخصیت من به هم میخورد. حالا از یکی از این بانکها وام بگیر، تالار بگیریم. خوب با پول قرضی، برای اینکه داماد کنار تالار چنین کند. کنار رفیقهایش چنین کند. نه پهلوی مهمانها چنین کن. نه پهلوی رئیس بانک چنین کن. هیچی به هیچی! ما با چه چیزی میخواهیم عزیز شویم؟ عزت این است که بنشینی بگویی: «بسم الله الرحمن الرحیم»، به هیچ کس بدهکار نیستم. اما برج میسازیم. پشت خانه را هم سنگ مرمر میکنیم، اما به 36 بانک البته غیر از بانک خون، به همهی بانکها وام میدهیم. فقط به بانک خون بدهکار نیستیم. عزت را از چه میدانیم؟ «إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمیعاً» «کَیْدَهُمْ فی تَضْلیل» «کید» یعنی نقشه، نقشههای شما را بیاثر میکنم. نقشههای شما را بیاثر میکنم. دست خدا است.
5-پرندگان، لشگریان الهی در آسمان
«وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابیلَ» (فیل/3) «ابابیل» را مردم فکر میکنند نام پرندهای است. «ابابیل» به معنای دسته دسته و گروه گروه است. پرندهای برایشان فرستادیم «ابابیل» یعنی گروه گروه پرندهها آمدند. «تَرْمیهِمْ بِحِجارَهٍ مِنْ سِجِّیلٍ» (فیل/4) معلوم میشود این پرندهها هم تیراندازیشان خوب است. اینها مأمور خدا هستند. افراد را ساده نگیرید. اشیا هم ساده نگیرید. این پرندهها مأمور خدا هستند. اینها میآمدند یک چیزی زیر نوکشان بود، در تفسیر داریم از عدس بزرگتر از نخود کوچکتر. این چه موادی بود، شیمیایی بود، نمیدانم. اتمی بود نمیدانم. هرچه بود قرآن میگوید که وقتی اینها را روی سر اینها میانداختند این پودر میشد. حالا یک چیزی پیدا کنید از عدس بزرگتر، که اگر روی سر بخورد آن انسان پودر میشود. شیمیایی است، نمیدانم. اتمی است، نمیدانم. برقی است نمیدانم. هرچه میخواهید بگویید، من نمیدانم چیست. ولی قرآن میگوید. آنوقت حالا تیراندازی اینها، اینها از کجا پیدا شدند؟ کجا این سنگها تولید شد؟ خدا چه میکند؟ واقعاً آدم گیج است. این زنبور عسل را شما پایش را کنار بگذار. سر و بالهایش را هم کنار بگذار. این شکمش چقدر است؟ شکم زنبور عسل چقدر است؟ دو میلیمتر در یک میلیمتر، دو میلیمتر در سه میلیمتر، اصلاً یک آنوقت در این دو میلیمتر در یک میلیمتر خدا سه کارخانه جاسازی کرده است. کارخانهی عسل سازی، کارخانهی زهر سازی، کارخانهی… عسل سازی و زهرسازی و یادم رفت. موم سازی. چون این کندوهایش را خودش… حالا در این دو میلیمتر در… حالا تمام مهندسین کرهی زمین را بیاورید، بگویید: آقا زمین ما یک میلیمتر در یک میلیمتر است. سه کارخانه هم میخواهیم در این زمین خلق کنید. چطور ما برای یک کسانی که یک کارخانه درست میکنند، در هکتارها کف میزنیم. (با نشان دادن حرکت) آنوقت برای خدایی که در یک میلیمتر سه کارخانه درست کرده سجده نمیکنیم. چطور وجدانهای آنهایی که نماز نمیخوانند، چطور ناآرام است؟ یک بستنی به او میدهد، سلام مخلصم، قربانت بروم. خدا سایهات را از سر من کم نکند. میگوییم: چه کسی بود؟ میگوید: دیروز پول بستنی من را داد. تو برای یک بستنی اینقدر قربانت بروم میگویی. آنوقت خدایی که همه چیز به تو داده است، دو رکعت نماز نمیخوانی؟ سنگین است. یک روایت میگوید که خدا میگوید: «ما انصف» خیلی بعضیها بیانصاف هستند. خیلی بیانصاف هستند. یک میلیاردم آنچه که من دادم مردم به آنها میدهند نوکرش میشود. اما میلیاردها برابر آن من به او دادم…
6-توجه به امدادهای غیبی الهی
من نقشههایشان را بیاثر میکنم. اثر برای خداست. به آتش میگویم ابراهیم را نسوزاند. به تار عنکبوت میگویم: بایست که تمام بسیج یک شهر علیه یک نفر بسیج میشوند که امشب پیغمبر را بکشند. پیغمبر هم امیرالمومنین را جای خودش میخواباند میرود. (اینجا صدای آهنگ زنگ موبایل میآید. مقداری هم مکث دارد) یک شهر علیه یک نفر بسیج میشوند، ولی خداوند این یک نفر را را با تار عنکبوت حفظ میکند. «أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فی تَضْلیل» (فیل/2) «وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ»، «تَرْمیهِمْ» خطا هم نمیرفت. تیراندازیهای ما خطا میرود. میخواستند آبروی امام باقر را بریزند. گفتند: آقا یک تیر بزن ببینیم. گفت: ببین، ما پیر شدهایم دیگر الآن مدتی است مثلاً تیراندازی نکردیم. گفتند: آقا! اصرار کردند که بزند. گفت: حالا اصرار می کنید تیر را به من بدهید. گرفت، 17 تیر را روی هم زد. همه نگاه کردند. یک پهلوان به قدرت خودش مغرور بود. آمد گفت: یا رسول الله! کُشتی بگیریم. من را به زمین زدی به تو ایمان میآورم. آخر نبوت به کشتی است؟ مثل اینکه آدم به استادش میگوید: بیا کشتی بگیریم. زمینم زدی معلوم میشود استاد هستی. آخر این چه سوال احمقانهای است؟ استاد یعنی کشتی؟ به پیغمبر میگفتند: خوب تو اگر پیغمبر هستی چرا خانهی طلا نداری؟ «بَیْتٌ مِنْ زُخْرُف» (اسرا/93) چرا خانهی طلا نداری؟ «تَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ مِنْ نَخیلٍ وَ عِنَب» (اسرا/91) نمیدانم تو چرا باغ انگور نداری؟ آخر باغ انگور چه کار به نبوت دارد؟ پیغمبر گفت: خیلی خوب، کشتی بگیریم. کشتی گرفت و پیغمبر ایشان را زمین زد. گفت: یکبار دیگر! گفت: باشد یکبار دیگر. دوباره زمین خورد گفت: یکبار دیگر. گفت: آخری است. گفت: بله آخری است. سه مرتبه او را زمین زد. یکجا اگر لازم باشد، گاهی وقتها مثلاً فکر میکنند که حالا فلانی سیاست سرش نمیشود. فلانی نمیفهمد. فلانی اینطور نیست.
یکی از مراجع تقلید پیر شده بود، یک مشت از این جوانها و اینها میگفتند: آقا دیگر پیر شده است، ذهنش نمیکشد. گفتند: خوب هم میکشد. بنا شد آقا را امتحان کنند. آقا هرکس زنش میزایید و خدا به او بچه میداد، یک پولی به او میداد. در سال هم چند بار علما مینشینند، روز مبعث، نیمه شعبان، عید فطر، عید قربان، عید نوروز، این در شلوغی میرفت و میگفت خدا امشب یک بچهای به ما داده است و آقا یک پولی به او میداد. همینطور پول دوم، پول سوم، پول هشتم را دید، گفت: دیدی گفتم آقا دیگر خرفت شده. دیگر نمیفهمد. گفت: والله میفهمد. دفعهی هشتم یک پولی کف دستش گذاشت، و کنار گوشش گفت: برو قدر خانمت را داشته باش. یک سال است که هشت بار برایت زاییده است. (خنده حضار) گفت: دیدی میفهمد. دیدی میفهمد. اگر خداوند بخواهد، «تَرْمیهِمْ بِحِجارَهٍ» خداوند میتواند در یک آن همه چیز را درست کند. این هم نه هلیکوپتر میخواهد نه هواپیما. شنهای طبس هم کاری با او ندارد. شن طبس حریف آمریکا میشود. ولی ابابیلها را لشگر فیل سوار ابرهه هم حریفش نشد. ما باید مواظب باشیم. اولیای ما هم همینطور هستند.
7-قدرت اولیای الهی، زمینه توسل و تبرک
اولیای ما به ارادهی خدا خیلی زور دارند. مسئلهی توسل را… یکی از این آدمهای کج فهم در قبرستان بقیع، به شیعهها گفت که چیست که شما متوسل میشوید یا امام حسن! یا امام حسن! امام حسن مُرد. اینها نه قدرتی دارند. نه علمی دارند. این گفت: آقا جان هم علم دارند، هم قدرت. ایشان هم یک قلمی انداخت، گفت: یا امام حسن، قلم را به من بده، یا الله قلم را به من بده. گفت: دیدی! نه میشنود. نه زور دارد. اگر میشنید و زور داشت، امام حسن بلند میشد… بگویید… قلم را به من میداد. این شیعه را این رقمی سرکوب کرد. شیعه گفت: ببخشید، قلم را به من بده. قلم را گرفت و روی زمین انداخت. گفت: خدایا قلم را به من بده. دیدی خدا هم علم ندارد. خدا هم قدرت ندارد. خوب خدایا اگر تو زنده هستی و حرفهای من را میشنوی قلم را به من بده. مگر هرکس قدرت دارد باید نوکر تو باشد؟ مثل اینکه میگوییم: آقا یا پیراهن من را بدوز. یا خیاط نیستی! میگوید: هم خیاط هستم و هم پیراهن تو را… چه حرف قلدری میزنی؟ یا مهندسی بیا خانهی من را بساز.آقای قرائتی اگر سخنران هستی خانهی ما بیا وگرنه سخنران نیستی. میگویم: هم سخنران هستم. هم خانهی تو نمیآیم. مگر من نوکر تو هستم؟ در خانه زنگ میزند حاج آقا استخاره کن. میگویم: مسجد محله برو، نماز مغربت را اول وقت با جماعت بخوان، پهلوی آقا هم استخاره کن. آقای قرائتی شما که خوش اخلاق بودی. خوش اخلاق هستم اما نوکر تو نیستم. که هروقت میخواهی هرکاری بکنی من برای شما استخاره بکنم. وظیفهی من استخاره برای تو نیست. در ثانی شما اگر خیلی مرا قبول داری، حرف من را قبول کن. مگرنمیخواهی من استخاره کنم بگویم: خوب است یا بد؟ اگر به استخارهی من اعتقاد داری به حرف من هم اعتقاد داشته باش. حرف من این است که امشب مسجد برو، نمازت را اول وقت پشت سر آقای محله بخوان. همانجا هم استخاره کن. هم نماز اول وقت در مسجد با جماعت، مومنین هم ببین. یک پولی هم به یک فقیر بده. آنجا هم استخاره کن. میگوید: نه، من آنجایی که تو میگویی قبول ندارم. تو نوکر من باش. ببین اینجا گاهی وقتها نگاه… افرادی توقع دارند.
طلبهی جوانی بودم. در مدرسهی علمیه نشسته بودم. یک مرتبه دیدم یک تاجری خیلی سوپر دولوکس وارد شد. اتو کشیده، شیک! شما شیخ هستید؟ گفتم: بله شیخ هستم. یک پولی داد و گفت که این پول را بگیر. آن زمان 5 تومان بود. 5 تومان 40 سال پیش زیاد بود. 5 تومان را بگیر و یک سورهی قرآن برای مادرم بخوان. یک خرده نگاهش کردم و گفتم: ببخشید، شما این ده تومان را بگیرید، یک سورهی قرآن برای پدر من بخوان. (خنده حضار) گفت: خوب من که بلد نیستم. گفتم: قل هو الله که بلد هستی. تو یک ربع قل هو الله بخوان. من یک ربع قرآن میخوانم. گفتم: ببینید من حرفی ندارم که برای پدر شما قرآن بخوانم. اما قرآن خوان پدرت… چون وقتی 5 تومان میدهی میگویی: برای مادرم قرآن بخوان، نگاه تو به قرآن نگاه کتاب آسمانی نیست. نگاهی است که شیخ گدا است یک پولی به او بدهیم برای امواتمان… یعنی نگاه تو بد است. من به نگاه تو اشکال دارم. وگرنه قربان همهی کلمات قرآن بروم. خدا همهی اموات را رحمت کند. سلام و صلوات هم به کلمه کلمهی قرآن. اما برخورد تو از اینکه یک سوره برای پدرم بخوان، نگاه تو نگاه سبک است. نگاه سبک است. به همین دلیل هم به تو برخورد. وقتی گفتم: تو هم یک سوره برای من بخوان، به تو برخورد. اینکه به تو برخورد پیداست… میگوید: کاری که میکنی… قرآن یک آیه دارد میگوید: کاری که میکنی اگر همان کار را با خودت بکنند، چه میکنی؟ مثلاً یک چیزی به فقیر بدهی. لباسی، کفشی، چادری، پیراهنی به فقیر میدهی. قرآن میگوید: اگر خودت فقیر بودی، این را به تو میدادند برمیداشتی؟ «وَ لَسْتُمْ بِآخِذیه» (بقره/267) اگر خودت فقیر بودی این را نمیگرفتی. بله «إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا» (بقره/267) یعنی حضرت عباسی خودت فقیر بودی، میآمدی؟ یک کسی مکه آمده بود، خیلی در گرما اذیت شده بود. گفت: خدایا ما که آمدیم، حالا خودت بودی میآمدی؟ (خنده حضار) حالا از گرما اذیت شده بود. حالا خودت فقیر بودی به تو میدادند، برمیداشتی؟ «فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُول» (فیل/5) آمریکا خیلی طراحی کرد. ولی وقتی خدا اراده میکند، ارادهی خدا به شن تعلق بگیرد، آمریکا را فلج میکند. آنوقت به ابالفضل تعلق نگرفته است؟مردم سر قبر پدرشان اگر بفهمند باران میآید دیگر نمیروند. شما مثلاً میخواهی سر قبر اجدادت بروی. پدر، مادر، فامیل، بستگان اگر باران بیاید نمیروی. مردم در کربلا صد تا صد تا کشته میشوند و باز هم دست از کربلا برنمیدارند. الآن به شما بگویند: آقا شانزدهمین سالگرد جدتان است. میخواهیم فاتحه بگوییم. یک خرده پول میدهی میگویی: آقا خدا بیامرزد. من حوصلهام نمیرسد. فوقش تا هفته و چهل و حالا اگر هم بشود اولین سالگرد، دیگر سی و دو سال پیش سالگرد پدرم، برای سی و دو سال پیش من پول نمیدهم. آنوقت مردم برای سالگرد شهادت اولیای خدا اندازهی هزار سال پول میدهند. مردم عاقل هستند. محاسبه میکنند. تا چیزی نگیرند چیزی نمیدهند. اول حاجتشان را میگیرند، پعد پول در ضریح میاندازند. این دلیل بر این است که امامها حرف را میشنوند و توسل جدی است. حالا نمیشود خدا خودش به ما بدهد. بسمه تعالی نه! مگر میشود لامپ کوچک را به نیروگاه وصل کرد؟ نیروگاه برقش ضعیف، قوی است. برق قوی به ضعیف… یاران موسی چانه زدند خدایا میخواهیم تو را ببینیم. خدا گفت: مگر من دیدنی هستم. تجلی کرد کوه تکه تکه شد. کوه توان نداشت پودر شد. حضرت موسی، پیغمبر اولوالعزم تحمل علوم خضر را نکرد. وسط راه برید. گفت: «هذا فِراق» (کهف/78) نمیتوانم، یعنی خضر یک کارهایی میکرد موسی ظرفیت نداشت. ظرفیت موسی کوچکتر از خضر است. ظرفیت میخواهد. مگر ما ظرفیت داریم که یک مرتبه وصل به منبع شویم. توسل «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَه» (مائده/35) هیچ وقت لامپ کوچک از خود نیروگاه، نباید برق بگیرد. واسطه میخواهد. ما واسطه میخواهیم. من سراغ دارم، آدمهای شریفی هستند، دانشمند، شریف، حتی به حضرت زهرا متوسل نمیشود. به حضرت معصومه میگوید: تو به حضرت زهرا بگو. ما مکه بودیم. مدینه یکبار سر قبر احد میروند. ما هر روز میرفتیم. یک کسی گفت: هرروز احد میآیی! گفتم: آخر پیغمبر میداند من چه کسی هستم. هرجا میروی میگوید: میشناسمت برو گم شو. ولی معلوم نیست حضرت حمزه بشناسد. این نمیشناسد برویم ببینیم میشود کلاه سرش گذاشت. به حضرت حمزه میگفتیم: آقا جان، تو به پیغمبر بگو: بالاخره حالا شتر دیدی ندیدی! ما را ببخشد. گاهی وقتها توسل ما به ابالفضل هم باید واسطه داشته باشد. بنابراین اصل توسل مسئلهی مهمی است. اینکه قلم را میاندازد میگوید: امام حسن به من نداد. پس امام حسن نمیتواند. شما قلم را بردار به خدا میگوید: به من بده. پس خدا قدرت ندارد. چون قلم را به من نداد. مگر معنای قدرت این است که هرچه ما گفتیم گوش بده. مگر نوکر ما است؟ به هر حال!
8-لطف و عنایت خداوند در لحظات حساس
خدایا! خیلی ما را کمک کردی، جاهایی بوده که همه از دَم تا دُم همهی ما با هم خوابمان برده است. با هم خوابمان برده است. جاهایی بوده همه با هم خوابمان برده اما تو بیدار بودی و با دست غیبی ما را هدایت کردی.
یک بچهای کنار در خانه گریه میکرد. یک نفر از وزرا به او رسید. گفت: چه شده است؟ گفت: میخواهم زنگ را بزنم دستم نمیرسد. گفت: خوب گریه ندارد من برایت میزنم. گفت: آخر میخواهم خودم بزنم. گفت: دیدم خیلی گریه میکند، بغلش کردم گفتم: زنگ را بزن. زنگ را زد و او را زمین گذاشتم. گفت: بیا با هم فرار کنیم. (خنده حضار) این مثل اینکه میخواست بزند و فرار کند. گاهی، جاهایی بوده همه با هم باید فرار کنیم. همه با هم خوابمان برده است. لشگری و کشوری و سیاسی و حقوقی و سپاه و ارتش و آنوقتی که کل ایران خوابش برد، خدا بیدار بود و شنهای طبس به سراغ آمریکا رسید. هلیکوپترها و هواپیماهایشان از بین رفتند و ضایع شدند. «فَجَعَلَهُمْ»، «أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فی تَضْلیلٍ» نقشهها را، اینکه میگوید:«کَیْدَهُمْ» یعنی هروقت، این خدا همان خداست. همان خدایی که ابابیل را برای ابرهه فرستاد، شنهای طبس را برای آمریکا فرستاد. اینها فتوکپی آن است. وقتی قرآن میگوید: «یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ» (مریم/12) یعنی «یا ایها الذین آمنوا خذ القرآن بقوه» اگر استفاده نکنیم «یا یحیی» خدا به حضرت یحیی گفت: کتاب آسمانی را محکم بگیر. خوب این تاریخ است. مگر قرآن کتاب تاریخ است؟ قرآن کتاب هدایت است. وقتی به یحیی میگوید: کتاب آسمانی را جدی بگیر، یعنی «یا ایها الذین آمنوا» شما هم «خذ القرآن بقوه» جدی بگیرید. وقتی میگوید: لشگر فیل سوار نابود شدند، یعنی آمریکا هم نابود میشود. از این به بعد هم خداوند از ما حمایت خواهد کرد. اگر ما مومن باشیم.
خدایا هرکجا غافل هستیم، خودت ما را از غفلت بیرون بیاور. تمام نقشههایی که علیه اسلام و مسلمین میکشند، نقش بر آب بفرما. کسانی که در گلوی ابرقدرتها استخوان هستند، استخوان در گلوی ابرقدرتها هستند، مثل جمهوری اسلامی، مقام معظم رهبری، مثل آیت الله سیستانی، مثل سید حسن نصرالله، یک آدمهایی هستند یکی هستند اما یک امت هستند. امام در گلوی شاه!
خدایا تمام کسانی که ابرقدرتها را به وحشت میاندازند و ابرقدرتها روی اینها حساب میکنند، خدایا روز به روز بر عزت و مصونیت و نفوذ کلامشان بیفزا. گناهی که ما میکنیم که باید سیلی بخوریم، آن گناهها را از ما ببخش و بیامرز. قلب حضرت مهدی را از ما راضی کن.