ازدواج -16

«بِِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»
الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی

مدتهاست بحث ازدواج را مطرح می‌كنیم. مهمترین كار كارهای فرهنگی است، من نمونه كارهای فرهنگی را می‌خواهم اینجا بگویم. یكی از كارهای فرهنگی الگوهای موفق است، بیان نمونه‌های موفق، عرض كردیم اگر مردم ازدواجهای خوبی داشته‌اند برای خودشان، خواهرشان، بستگان و همسایگانشان، در یك صفحه بنویسند كه چطور یك ازدواج آسان شد اینرا فیلم سازی كنند و نمونه‌های موفق را نشان بدهند.
 مسئله ترغیب به قناعت، به زندگی ساده، سیما و تلویزیون هر چه فیلم می‌گیرد از شمال شهر است یك اِلّا هم دارد، زندگی‌های عرفی را نشان نمی‌دهد خانه‌های سوپر دولولس، آشپزخانه آنچنانی یعنی برنامه‌های ما ترغیب به ساده زیستی نیست خیلی از آنها. . .
1- اعتماد به نفس، شرط اول همسرداری
 مسئله اعتماد به نفس، جوان باید خودش جوهر داشته باشد. . . گیر من اینست كه خیلی حرف می‌زنم و نمی‌دانم این حرفهایی كه می‌خواهم بزنم گفته‌ام یا نگفته‌ام حالا یك جایی گفته‌ام شاید هم بیرون تلویزیون بوده است، یكی از مسئولین مهم مملكتی فقیر بود و پدرش هم كارگر بود خودش هم جمعه‌ها با دمپایی پاره یا پا برهنه می‌رفت عملگی می‌كرد برای خرید قلم و كاغذ، شانزده سالگی هم داماد شد بعد هم كه دبیرستانش تمام شد و رفت دانشگاه و مهندسی و بعد هم شد مسئول مملكتی از مسئولین مهم، می‌گفت به مادر خانمم گفتم حالا من یك كسی شده‌ام یك زمانی پسر شانزده ساله بودم عملگی می‌كردم جمعه‌ها برای خرید قلم و دفتر، بابام هم كارگر ساده‌ای بود چطور تو جرأت كردی به یك پسر شانزده ساله‌ی فقیر دخترت را دادی؟ می‌گفت من دیدم كه تو روی پای خودت هستی اعتماد به نفس داری تو جوهر داری، گفتم می‌شود كه به من بگویی كه جوهر چیه؟ گفت مادر تو آمده بود خانه ما برای روضه زنانه هفتگی، تو آمدی شانزده ساله بودی، كه مادرت را برداری و ببری خانه در خانه باز بود دیدی روضه خوان روی منبر است زنها هم پای منبر نشسته‌اند اما هنوز روضه تمام نشده كه مادرت را ببری نگاه كردی توی حیاط دیدی حوضی است كه سر آن خالی است بغل حوض هم چاه آب بود تند تند تا آقا روضه می‌خواند از این چاه آب كشیدی و سر حوض را پر كردی من فهمیدم كه تو روی پای خودت هستی یعنی منتظر ابلاغ و بخشنامه و ذی حسابی و جمع بندی و ماموریت نیستی نژاد تو نژاد كار است یعنی منتظر كسی دیگر نیستی من از این خصلت تو خوشم آمد ولذا دخترم را دادم به تو. جوان ما باید اعتماد به نفس داشته باشند یعنی كسانی كه با دست خالی شروع كردند یك كارهای مهمی هم كردند.
می خواستم عمامه بگذارم طلبه‌ها برای عمامه گذاشتن جشن می‌گیرند نظیر جشن عقد، رفتم پیش آیت الله العظمی گلپایگانی كه من می‌خواهم عمامه بگذارم جشن عمامه‌ام را از سهم امام. . . ایشان فرمود من عمامه گذاشتم و جشن هم نگرفتم و پول امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را هم خرج نكردم تو هم عمامه بگذار و جشن نگیر یا اگر هم می‌خواهی بگیری از پول امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نباشد.
حاج احمد آقا می‌گفت كه امام(رحمة الله علیه) دویست تا كتاب بیشتر نداشت هم رهبر شد و هم مرجع، یعنی امام با دویست تا كتاب روی پای خودش بود با دویست تا كتاب آدم می‌تواند هم رهبر جامعه باشد و هم. . . آدمهایی هستند اعتماد به نفس ندارند تا می‌گویی چیزی را مطالعه كن می‌گوید فرصت مطالعاتی، كولر گازی، كامپیوتر، اینترنت، كتابخانه، آدم اگر جوهر داشته باشد بدون بخشنامه سر حوض را پر می‌كند بدون جشن آیت الله العظمی می‌شود بدون اینترنت و كامپیوتر رهبر می‌شود این اعتماد به نفس می‌خواهد.
2- تشویق به ازدواج زنان بیوه
دلگرمی به ازدواج مجدد كسانی كه در ازدواج شكست خورده‌اند، ما خانواده شهید داریم كه می‌گوید اگر من شانس ازدواج داشتم شوهرم شهید نمی‌شد البته بعضی از آنها به ندرت هستند، و فكر می‌كند كه اگر حالا شوهرش شهید شد باید تا آخر عمر بیوه بماند یا دختری است كه شوهرش تصادف كرده است یا معتاد درآمده است به هر حادثه‌ای برخورده‌اند و زندگی را رها كرده‌اند می‌گوید من دیگر شانس ندارم. كی گفته تو شانس نداری آقای داروین در دو رشته دانشكده شكست خورد پدرش پزشك بود او را فرستاد رشته پزشكی توی دانشكده پزشكی رد شد باباش ضمن اینكه پزشك بود روحانی مسیحی‌ها هم بود یعنی كشیش بود دنبال درس آخوندی رفت باز هم شكست خورد رفت دنبال علوم طبیعی شد داروین، ناپلئون كه فكر می‌كنید خیلی مهم است در چهارده عملیات شكست نظامی خورد در عملیات پانزدهم موفق شد ما فكر می‌كنیم كه اگر یك جا شكست خوردیم، اصلاً گاهی وقتها شكست‌ها خوب است، یكی از علمای بزرگ خیلی مقام بالایی پیدا كرد گفتند چرا؟ گفت بخاطر اینكه من در منبر شكست خوردم گفتند چطوری؟ گفت من رفتم بالای منبر بجای اینكه بگویم یك صلوات بلند ختم كنید گفتم یك بسم الله بلند ختم كنید همه خندیدند. بنده خودم روی منبر یك مرتبه بجای اینكه بگویم امام حسین(علیه السلام) گفتم شمر(علیه السلام) گاهی وقتها آدم یك جاهایی ضربه فنی می‌شود ولی همین ضربه فنی مقدمه‌ای می‌شود برای بعد، این می‌تواند موفق بشود.
حالا این دختر در كنكور رد شده خوب رد شده، مگر خیلی مهم است؟ آمدم خانه دخترم گفت بابا در دانشگاه قبول شده‌ام گفتم شدی كه شدی گفت عجب بابای بی احساسی هستی! گفتم حالا مثلاً برقصم حالا مثلاً خیلی دانشگاه مهم است شما بنویس هر كس رفت دانشگاه خوشبخت می‌شود و هر كس نمی‌رود بدبخت می‌شود، ما همچین قانونی نداریم خیلی‌ها رفتند دانشگاه خوشبخت نشدند خیلی‌ها هم دانشگاه نرفتند. . . البته دانشگاه ارزش است ولی اینقدر ارزش نیست كه تو فكر كنی تمام سعادتها توی كنكور است و تمام بدبختی‌ها اینطرف كنكور است گاهی وقتها آنطرف كنكور بدبختی هست گاهی وقتها هم اینطرف كنكور خوشبختی هست خودتان را اینقدر گیر ندهید گیر می‌دهیم، حدیث داریم كه به خدا گیر ندهید می‌خواهی بروی مكه بگو(اللهم ارزقنی حج بیتك الحرام) آنهایی كه گیر می‌دهند می‌گویند خدایا به من پول بده كه برویم مكه خوب به تو چه، ما اینقدر حاجی داریم كه بدون پول رفته مكه و اینقدر آدم داریم كه پول دارد و مكه نرفته حدیث داریم كه به خدا نگو با چه واسطه‌ای واسطه‌اش را به تو چه، بگو خدایا به من عزت بده یكوقت می‌بینی. . .
 یك ترشی فروش بود زیر راه پله، یك جایی یك متر در دو، متر ترشی می‌فروخت ولی آدم خوبی بود گفت خدایا می‌شود طوری بشود كه تمام این خیابان را ببندند برای تشیع جنازه ما؟ پسرش گفت بله شما آیت الله هستی كه خیابان را برای شما ببندند؟ متلك گفت، اتفاقاً این ترشی فروش روز شهادت امام كاظم(علیه السلام) از دنیا رفت چون سید خوبی بود مردم گفتند دو كار یك كار كنیم روز شهادت است بازار بسته است همه آمدند، تشیع جنازه‌ای از این ترشی فروشی شد كه. . . گفتند دیدی چه متلكی به بابا گفتی خدا می‌خواهد بگوید تو فضولی نكن ما فضولی می‌كنیم.
 یك كسی به خدا تلگراف كرد و گفت خدایا یك كامیون اسكناس می‌خواهیم كه خوش باشیم جواب آمد یك كامیون اسكناس می‌دهیم با دو تا پسر هروئینی گفت نه، دو مرتبه گفت یك گونی اسكناس بفرست كه خوش باشیم گفت یك گونی اسكناس به تو می‌دهیم با یك دختر كچل گفت آقا نمی‌خواهم گفت یك ساك اسكناس بده گفت یك ساك اسكناس می‌دهم با تنگی سینه گفت آقا نمی‌خواهم بعد گفت همان روزی خودم را بده گفت بیا، گفت تدریجاً می‌رسد فضولی موقوف! ما نباید فكر كنیم كه عزت ما از طریق كنكور است از طریق، از طریق. . . بعضی‌ها می‌گویند یك پسر خاله‌ای داشتیم پسر عمه‌ای داشتیم این رفت تهران به كجا رسید، ما توی شهرمان بودیم گرسنگی می‌خوریم اینقدر آدم هست كه توی تهران است و چهل سال است كه گرسنگی می‌خورد به هر دری زده است باز نشده و اینقدر آدم هست كه پشت یك تپه زندگی می‌كرده یك مرتبه پشت تپه یك بلواری كشیده‌اند یك اتوبانی كشیده‌اند زمین‌های تپه هم گران شده‌اند آدم هست پشت تپه پولدار می‌شود و آدم هم هست كه وسط بازار تهران بدبخت می‌شود برای خدا تكلیف تعیین نكنید حدیث داریم خدا می‌گوید بشر تو بندگی بكن خدایی یاد من نده من خیلی سال است كه خدا هستم من بلدم كه خدایی كنم تو بلد نیستی كه بندگی كنی.
3- آمادگی برای برخورد با مشكلات
به مردم اعتماد بدهیم، به مردم آمادگی بدهیم برای برخورد با مشكلات، دنیا پر از مشكل است اینكه آقا. . . یكی از بزرگان نقل شد كه آیت الله سید حسن اصفهانی اگر اشتباه نكرده باشم، از مراجع تقلید مهم بود لب رودخانه كرج نشسته بود یك كیسه دستش بود كه هی كاغذ از توی كیسه در می‌آورد و می‌ریخت توی رودخانه گفتند چیه؟ گفت نمی‌خواهد بدانید گفتند نه آقا بگو چیه؟ گفت گونی فحش است! من فحش‌هایی را كه برایم می‌آید می‌ریزم تو كیسه گاهی كه می‌آیم اینجا می‌آیم و می‌ریزم توی رودخانه ما هم از ایشان یاد گرفتیم نامه‌هایی كه می‌آمد انتقادهایی كه از ما می‌شد جمع می‌كردم یكبار مدیر نهضت یكی از استانها آمد گفت آقا به من نامه فحش نوشته‌اند گفتم بیا فایل را باز كردم به او گفتم شما یك نامه فحش برایت نوشته‌اند من این همه نامه گفت پس هیچی آقا خداحافظ! قرآن می‌فرماید طوری نیست «فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنْ الرُّسُلِ» الأحقاف/35 باقی پیغمبرها هم این مشكلات را داشته‌اند بنا نیست كه زندگی. . . همه مشكلات را داشته‌اند با مشكلات باید دست و پنجه نرم كنیم پنج سال از زندگی‌ام گذشته بود اول زندگی‌ام بود بی پول شدم رفتم خانه استادم گفتم آقا زمانی كه شما طلبه بوده‌ای بی پول هم شده‌ای؟ گفت خیلی، گفتم یك خاطره به من بگو كه حال بیایم گفت در قم درس می‌خواندم وارد خانه شدم خانمم حامله بود جیغ كشید كه می‌خواهم زایمان كنم یا الله ماما می‌خواهم می‌گفت دویدم توی كوچه دیدم هیچی پول ندارم رفتم توی خانه خانمم گفت چه كردی؟ باز آمدم توی كوچه دیدم هیچی پول ندارم هی رفتم خانه و آمدم توی كوچه فكرم به هم ریخت می‌گفت آیت الله العظمی بروجردی زنده بود رفتم در خانه را زدم در را باز كردند خادم گفت چیه؟ گفتم این نامه را بده به آقا می‌گفت یك نامه نوشتم روی نامه این آیه نوشتم «وَهُزِّی إِلَیْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْكِ رُطَبًا جَنِیًّا» مریم/25 مریم یكدفعه حامله شد می‌خواست زایمان كند گیج شد گفت حالا خواهند گفت تو بی شوهر چگونه حامله شده‌ای؟ وحشتش گرفت خدا گفت نترس درخت خرما را تكان بده خرما تازه برایت می‌فرستم می‌گفت توی نامه نوشتم مریم درخت را تكان بده خرما تازه می‌آید! گفتم اینرا بده به آقا، گفت آقا رفته بخوابد، گفتم تو را به خدا اگر خوابش نگرفته آنرا بهش بده گفت باشد آقا هم دیده بود و خندید گفت خانمش درد زایمان دارد و پول ندارد زود به او پول بدهید به من گفت آقای قرائتی بی پولی تو به اینجاها رسیده گفت حالا حالاها خیالم راحت است من حالا حالاها پول دارم.
 گاهی وقتها غصه‌های دیگران را هم ببینید، یك دیوانه توی كاشان بود می‌گفت همه مردم غصه دارند اگر غصه‌ها را از مردم بگیریم بریزیم توی یك فلكه همه مردم می‌شوند مردم بی غصه، بگوئیم‌ای مردم بی غصه دور فلكه جمع شوید دنیا جای غصه است خودتان یكی از غصه‌ها را بردارید می‌گفت مردم دور فلكه جمع می‌شوند نگاهشان به غصه‌های دیگران بیفتد می‌گویند آقا تو را به خدا غصه‌ی خودم را بدهید یعنی اگر غصه‌های دیگران را ببینیم می‌گوئیم زنده باد غصه خودمان بنابراین یك جوانی كه می‌خواهد ازدواج كند وحشت نكند غصه داری؟ دیگران هم داشته‌اند قرآن می‌گوید به تو متلك گفتند؟ به تمام انبیاء گفتند ساحر به همه می‌گفتند این مشكلات را همه داشته‌اند.
دلگرمی به اینكه اگر در یك ازدواج شكست خوردید. . . ناپلئون چند بار شكست خورد؟ داروین در چند رشته شكست خورد؟ . . . همیشه حادثه‌ها فاجعه نیست شعار قشنگی است. حالا یك زنی حرف زشتی به شوهرت زده می‌گوید نه. . . می‌دانی چی به من گفت. . . خوب یك چیزی گفت این حادثه است این فاجعه نیست موها را طناب نكنید ساقه‌ها را تنه درخت نكنید از جرقه‌ها جریان درست نكنید حادثه‌ها فاجعه نیست «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا» الفرقان/72.
4- ایستادگی در برابر تهمت‌ها و تحقیرها
خدا رحمت كند شهید محراب مدنی را، یك جایی داشت راه می‌رفت بچه‌ها می‌گفتند سلام علیكم سلام علیكم گفت آقای قرائتی این بچه‌هایی كه امروز به من سلام می‌كردند یك زمانی همین بچه‌ها به من جسارت می‌كردند اینقدر به این بچه‌ها سلام كردم تا بالاخره اینها. . . آیت الله قائمی خدا رحمتش كند از علمایی بود كه آیت الله بروجردی فرستاده بود آبادان آنجا هم زمان كسروی منحرف گروههایی داشت و فعالیت‌هایی می‌كردند چون میدان برای آخوند نبود یكمرتبه دیدند نماینده آیت الله بروجردی وارد آبادان شد گفتند اینرا باید بشكنیم گفتند هر روز یك تهمت می‌زنیم یك روز گفتند این شیخ چند تا زن دارد یكبار دیگر گفتند قاچاقچی است یكبار دیگر گفتند این. . . هر روزی برای این آقا یك چیزی. . . آقای قائمی برای من می‌گفت كه یكبار گفتم جمع شوید من حرف آخر را بزنم اینها فكر كردند كه حرف آخر یعنی اینكه بزنم و بروم فكر كردند بخاطر متلك‌ها و شبنامه‌ها و سی دی‌ها می‌خواهم بروم بخاطر نامه و اینها من بریده‌ام و شكسته شده‌ام می‌خواهم بروم، می‌گفت هم دوستان جمع شدند و هم مخالفین، مسجد پر شد می‌گفت رفتم بالای منبر گفتم بسم الله الرّحمن الرّحیم اینجانب عبدالرسول قائمی نماینده آیت الله العظمی بروجردی در آبادان مدتی است كه آمده‌ام شبنامه‌هایی پخش كرده‌اید كه من زنهای متعدد دارم، بشنوید باور كنید، شنیدید كه من با قاچاقچی‌ها رابطه دارم، بشنوید باور كنید، شنیده‌اید كه من خمس و سهم امام را از مردم می‌گیرم و به فامیل‌های خودم می‌دهم، بشنوید باور كنید، اما اگر شنیدید كه من خسته شدم و از آبادان رفته‌ام بشنوید و باور نكنید من هستم! می‌گفت تا اینرا گفتم دیگر تمام شد. مقوا نیستیم كه با باران آب بشویم به هر حال اعتماد به نفس. . .
از طریق بیان پاداشها، شما هر چه سختی بكشی اجرت بیشتر است اصلاً این سختی‌ها استعداد شما را روبه رشد می‌دهد به ما گفته‌اند كه روزه بگیر تا ما سالی یكبار گرسنگی بچشیم تا بفهمی كه گرسنه‌ها چی می‌كشند، گاهی سختی‌های امروز گامی است برای اینكه اگر فردا پولدار شدی حالیت بشود كه گرسنگی یعنی چه، وعده‌های خدا، مشكلات بالاتر، شما یك مشكل داری افرادی مشكلات بالاتری دارند. به هرحال برای اینكه زندگی گرم بشود اینها مال ازدواج بود برای بعد از ازدواج هم یك تذكراتی بدهم من اینجا نوشته‌ام، چیزهایی كه زندگی را گرم می‌كند و چیزهایی كه زندگی را سرد می‌كند یعنی گرم كن و سرد كن اینجا آورده‌ام اما وسائل گرم كن:
زن و شوهرها با هم راست حرف بزنند كاری كنید كه مردتان دروغگو نشود می‌پرسد كه شما خمس دادی؟ می‌گوید بله یك میلیون می‌گوید پس شما پنج میلیون داری پس چطور شد كه من گفتم بیا طلا بخریم گفتی پول ندارم؟ ! تو برای من طلا نخریدی حالا می‌روی خمس می‌دهی؟ اگر اینطور شد آنوقت مرد می‌گوید نه بابا هر روز چكم برگشت می‌خورد یعنی كاری می‌كنیم كه. . . تحمل كنیم و مرد هر چه هست بیاید و توی خانه بگوید حساسیت نشان می‌دهیم آن هم باقی‌اش را نمی‌گوید باقی‌اش را كه نگفت زندگی منافقانه می‌شود.
برخورد، كجا بودی؟ رفته بودم خانه مادرم، چی برایش بردی؟ ده هزار تومان به او دادم یك بستنی هم برایش بردم خوب چرا برای ما كه سه ماه است می‌گویم بستنی بخر نمی‌خری؟ بابا حساسیت نشان نده همچین عروس خیز می‌گیرد كه. . . این حساسیت‌ها باعث می‌شود كه مرد دروغگو بشود خانم‌ها اگر می‌خواهید زندگی‌تان شیرین بشود حساسیت نشان ندهید.
ادب خیلی مهم است گاهی یك كلمه بی ادبانه مثل سوزن می‌ماند یك سوزن می‌رود توی توپ، بازی فوتبال لغو می‌شود گاهی یك كلمه مثل سوزن توی توپ می‌ماند ادب خیلی مهم است.
5- اظهار محبت و دوستی به همسر
مهربانی، حدیث داریم مرد به خانمش بگوید من تو را دوست دارم، منتهی اینرا هم صادقانه بگوید چون طرف می‌فهمد راست می‌گوید یا دروغ. من یكوقت مهمان داشتم بچه مهمانم را بوسیدم دیدم بچه خودم كوچولو بود سه ساله بود دیدم دارد نگاه می‌كند بچه خودم را هم بوسیدم گفت بابا گفتم بله، گفت تو من را الكی بوسیدی! راست می‌گفت من برق از چشمم پرید چون او را بوسیدم بعد دیدم كه آن دارد نگاه می‌كند بوسیدم من چشم هایم خیره شد او هم رفت توی اتاق و برگشت گفت بابا گفتم بله؟ گفت دیدی چی به تو گفتم چشم هایت را همچین كردی! همچین حال ما را گرفت كه. . . اینطوری است، مهربانی، منتهی مهربانی صادقانه اگر آدم می‌گوید دوستت دارم راست بگوید. اشتباه خودت را بپذیر آقا من اشتباه كردم یك آقایی روی منبر اسم آیت الله بروجردی را گفت باید می‌گفت(قدس سرّه) یعنی خدا رحمتش كند گفت خدا عمرش بدهد یعنی توی جلسه فاتحه گفت خدا عمرش بدهد دید خیلی بد شد گفت چرا نگویم خدا عمرش بدهد كسی كه این مسجد را دارد خدا عمرش بدهد كسی كه این همه طلبه دارد خدا عمرش بدهد! بابا جان بگو اشتباه كردم راحت شویم همه فهمیدند كه داری دست و پا می‌زنی بگو باسمه تعالی اشتباه كردم. پشت سر یك آقایی نماز می‌خواندیم گفت(مالك یوم الدین) ایستاد بعد برگشت گفت آقا وضو نداشتم خودتان بخوانید اقرار به اشتباه راحت‌تر از این است كه آدم نماز بی وضو بخواند بعد هم احتیاطاً بخواند خیلی. . . آقا من اشتباه كردم باید به بچه گفت بچه جان من اشتباه كردم اقرار به اشتباه خیلی زندگی را شیرین می‌كند.
وعده و وعید اشتباه ندهید، حدیث داریم كه حتی اگر به بچه‌ات گفتی می‌خواهم چیزی بخرم بخر نگو حالا این بچه است اگر قول دادی بخر وعده و وعید ندهید.
 اگر یكوقت زن و شوهر دلتنگ شدند فوری اینرا جبران كنند نگذارد كه كهنه بشود یعنی سیمان‌تر روی آن كاشی می‌چسپد سیمان كه خشك شد دیگر كاشی روی آن نمی‌چسپد نگذارید كه ناراحتی‌ها كهنه بشود من یادم نمی‌رود كه دو تا آدم مهم به هم رسیدند با هم دست دادند یكی‌شان تا رفت دست بدهد آن یكی دستش را پیش گرفت گفت چرا؟ گفت یازده سال پیش من آمدم دیدنت تو بازدید من نیامدی این عوض آن! بابا سركه هفت ساله شنیده بودیم كینه یازده ساله؟ كینه را نگذارید كه كهنه بشود حتی حدیث داریم گناه هم كه كردی شب كه می‌خواهی بخوابی بگو خدایا من امروز گناه كردم من را ببخش خدایا من را ببخش یك عذرخواهی بكن و بخواب.
درك شرایط دیگران، زن و شوهر همدیگر را درك كنند شوهر چه شغلی دارد چه سختی‌هایی دارد چه مشكلاتی دارد می‌آید توی خانه آن شانزده تا مشكل دارد این هم می‌گوید هفده و هجده و نوزده. من رفتم پیش یكی از بزرگان شروع كردم به مشكلات مملكت را گفتن ایشان دستش را بلند كرد و گفت آقای قرائتی ببین این دست من نازك است شما هی چاقو بر می‌داری و همچین می‌كنی خوب پاره می‌شود می‌خواست به من بگوید ظرفیت من هم بی نهایت نیست من هم محدودیت دارم اینقدر به من فشار نیاورید مشكل است برو خودت حل كن همه مشكلات را باید من حل كنم؟ من هم از آنوقت دیگر مشكلات را سعی كردم یا خودم حل كنم یا. . . منعكس نكنم به قسمت‌های بالا.
روشن كردن توقعات و دوری از سردرگمی، گاهی وقتها عروس و داماد با هم بد هستند آدم نمی‌فهمد كه چیه؟ بگو آقا علت اینكه ناراحتم این است حالا یا عذرخواهی می‌كند یا توجیه می‌كند گاهی وقتها آدم نمی‌داند كه این مرد چرا عبوس كرده است، آقا بنده از این رنگ قرمز بدم می‌آید بنده از این رنگ مشكی بدم می‌آید من كه می‌آیم توی خانه یك لباس سفید بپوش یك لباس كرمی بپوش رنگ شاد بپوش تو هر وقت می‌روی بیرون رنگ شاد می‌پوشی و هر وقت می‌آیی پیش من. . . مثل اینهایی كه تشیع جنازه می‌روند. یك كسی می‌دوید خانه گفتند چیه؟ گفت زنم از عروسی برگشته الان لباسهایش را در خواهد آورد من می‌خواهم تا لباسهایش را در نیاورده من هم نگاهی به او بیندازم الان لباس كهنه هایش را برای من خواهد پوشید توقعاتتان را بگوئید.
پس چی زندگی را شیرین می‌كند؟ ادب، برخورد صادقانه، اعلام دوست داشتن، مهربانی، عیب خودت را بپذیر، وعده بیخودی ندهید، گذشت، دلتنگی‌ها را سریع جبران كن، موقعیت همدیگر را درك كنید، توجه به چیزهای جزئی گاهی وقتها می‌گوید بابا این جزئی است، درست است كه این جزئی است اما این جزئی برای او كلی است بچه می‌گوید بابا ببین می‌پرم، بچه می‌خواهد از یك متری بپرد می‌گوید بابا نگاه كن، نگاه كردن بابا برای بچه مهم است می‌گوید برو بابا مسائل اقتصادی سیاسی. . . مسائل اقتصادی و سیاسی سر جایش اما فعلاً نیاز این بچه را هم باید تأمین كنید مسائل جزئی را جزئی نگیرید گاهی این مسائل كلی است از این جزئی هاست كه كلی‌ها درست می‌شود این چیزها زندگی را شیرین می‌كند.
6- قضاوتِ عجولانه، عامل تلخ شدن زندگی
چیزهایی كه زندگی را تلخ می‌كند: قضاوت شخصی و عجولانه، چرا نرفتی تشیع جنازه فلانی تكبر داری؟ بابا صبر كن ممكن است شاید رفته‌ام شاید خیابان را گم كرده‌ام ممكن است توی ترافیك مانده‌ام هم توبیخ می‌كند و هم قضاوت می‌كند كه تو متكبر هستی صبر كن بعد بپرس رفته‌ای یا نرفته‌ای چطور شده كه نرفته‌ای چرا سلام نكردی به مادر من؟ بابا سلام كردم گاهی وقتها بسیاری از تلخی‌های خانوادگی بخاطر این است كه طرف قضاوت شخصی و قضاوت عجولانه می‌كند.
گاهی خودستایی می‌كند، من زمانی كه داشتم پایان نامه فوق لیسانس می‌نوشتم. . . این می‌خواهد به زنش می‌گوید كه تو سیكل داری این گاهی خودش را بزرگ می‌كند به معنای بزرگی كه خودش را. . . ما داشته‌ایم افرادی كه متكبر بوده‌اند و طرف را تحقیر كرده‌اند سیلی خورده‌اند شما می‌گویی آقا برای ما سخنرانی كن. . . شما از كجا می‌دانی شاید همانكه تحقیر می‌كنیم قبول بشود من دیروز چند تا سخنرانی تلویزیونی داشتم غروب هم بنیاد مستضعفین بچه‌های مناطق محروم آورده بودند توی اردوگاه دیروز رفتم اردوگاه آبعلی برای بچه‌هایی كه از استانهای محروم. . . بچه‌های راهنمایی بودند دیشب آخر شب فكر می‌كردم پنج تا بحث تلویزیونی من قشنگ‌تر بود یا این صحبتی كه برای بچه‌های راهنمائی استانهای محروم داشتم، به نظرم خودم آن بیشتر به دلم چسپید آدم نمی‌داند كه كدام قبول می‌شود یكوقت می‌بینی كه خدا آنرا قبول كرد و اینرا قبول نكرد.
كسی از خواب بلند شد نیاز به حمام داشت آب نداشت خاك خشك هم نداشت دید آفتاب دارد می‌زند با همان بدن شروع كرد نماز خواندن چون لباسش نجس بود و بدنش هم نجس بود هی از خودش بدش می‌آمد تند وتند می‌خواند بعد از نماز هم زد توی سرش و گفت خاك توی سرت با این نمازت! بعد گفت خدایا اگر مردی این نماز را قبول كن! بعد از مردن خوابش را دیدند گفتند حالت چطور است؟ گفت خدا همان نماز را قبول كرد گفتند چرا؟ گفت برای اینكه باقی نمازها غرور داشته‌ام ولی این نماز را غرور نداشته‌ام.
 بابای من توی یك خانه پانصد متری است ولی تو توی یك آپارتمان چهل متری آنوقت كه تو خانه بابات را توی كله داماد می‌زنی زندگی‌ات شیرین می‌شود؟ من با چند میلیون جهازیه آمدم تو یك زیلو هم نداشتی، خوب حالا با این حرف زندگی‌ات شیرین شد؟ قضاوت عجولانه نكنید تحقیر نكنید.
 گوش نداند زندگی را تلخ می‌كند خانم حرف می‌زند مرد. . . دارم با تو حرف می‌زنم می‌گوید من فعلاً این روزنامه را بخوانم این اخبار را گوش بدهم این تجربه شده است، من خودم گاهی وقتها مشغول مطالعه هستم خانواده‌ام دارد حرف می‌زند می‌گوید من دارم با تو حرف می‌زنم چرا گوش نمی‌دهی؟ من برایم این كتاب مهم‌تر است ولی او ناراحت می‌شود حق با خانم است گوش ندادن زندگی را تلخ می‌كند.
7- خطر شوخی‌های بی جا و سرزنش همسر
بعضی شوخی‌ها، شوخی با جدی اثرش یكی است اگر من یك سیخ طلا زدم توی چشم شما و شما گفتی آخ من كور شدم من بگویم ببخشید این سیخ طلا بود حالا این یا طلا بود یا آهن یا چُدن بالاخره من كور شدم نمی‌شود طرف را از بین برد و گفت شوخی كردم حالا یا شوخی كردی یا جدی من آبرویم رفت به اسم شوخی نمی‌شود كه. . . باید مواظب بعضی از شوخی‌ها باشیم.
 سرزنش خیلی مهم است بعضی گناهان را آدم می‌گوید خدایا ببخش او هم می‌بخشد(واستغفروا) داریم یعنی خودتان از خدا عذرخواهی كنید یك آیه داریم كه می‌گوید پیغمبر اگر هفتاد بار هم به اینها دعا كنی من نمی‌بخشم، چه گناهی است كه اگر پیغمبر هم هفتاد بار دعا كند خدا نمی‌بخشد قرآن می‌گوید آن گناهی كه مردم را مسخره می‌كردی، مسخره نكنید پسر چهارده ساله‌ای كه به سن تكلیف رسیده می‌گوید یا الله شما می‌گویی تو هنوز مرد نشده‌ای بیا تو! این بچه می‌خواهد دین داشته باشد دختر عمه‌ها و دختر خاله‌ها به او متلك می‌گویند من یادم نمی‌رود كه چهارده سالم شده بود به سن تكلیف رسیده بودم هی می‌گفتم یا الله گفتند بیا تو، تو هنوز مرد نیستی! یكوقت خانه خوابیده بودم یكی از همان دخترها آمد گفت محسن آقا محسن آقا بلند شو می‌خواهم برایت چادر سر كنم! متلك می‌گفتند اگر مومنی را بخاطر ایمانش. . . یك خانمی دارد نماز می‌خواند می‌گوید اه! دارد نماز می‌خواند، تا حالا فكل داشته حالا در آستانه نیمه شعبان می‌گوید یا حضرت مهدی من با تو یك قرارداد می‌بندم می‌خواهم فكل‌ام را كسی نبیند می‌گوید شیخ شده‌ای؟ نه بابا. . . حدیث داریم اگر مومنی راه حقی را برود دوستان او به او متلك بگویند بخاطر آن كار اگر پیغمبر هم هفتاد بار در حق اینها دعا كند خدا اینها را نمی‌بخشد خیلی مهم است متلك نگوئیم.
ایجاد تردید. . . تمام شد. . . یك كسی تصمیمی دارد حالا بالاخره یك حلقه آورده‌اند یك خطبه خوانده‌اند انشاءالله می‌خواهند. . . والله شما تحقیق كرده‌اید كه این پسر كیه؟ شما فكر نمی‌كنی اگر صبر كنی عروس بهتری گیرت بیاید، بابا چرا. . . «وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ» الفلق/4(نفاثات) یعنی فوت می‌كند(فی العقد) یعنی عقد و گره، می‌آید به گره فوت می‌كند كه به هم بزند، از آنهایی است كه می‌آید فوت می‌كند كه كار انجام نشود. تصمیمات دیگران را به هم نزنیم زندگی تلخ می‌شود، ذهنیت بد داشتن به هم می‌زند، بعضی‌ها هستند می‌گویند من هر وقت این را می‌بینم راجع به ایشان حساس هستم بیخود حساسی، ذهنیت دارد از اول عینك سرخ می‌زند همه شلغم‌ها را لبو می‌بیند این از اول عینكش سرخ است ذهنیت. . . وقتم تمام شد بس است.
بییندگان بحث را وقتی می‌بینند كه در آستانه تولد آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستیم نیمه شعبان بعد از شب قدر از بهترین شبهاست حدیث داریم اگر كسی بتواند شب نیمه شعبان تا صبح نخوابد و احیاء بگیرد آن شبی كه همه مردم خوابند و دلها خواب رفته است دل این بیدار است و بسیار شب عزیزی است.
خدایا تو را به حق مولود این ماه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) همه مشكلات ما را برطرف بفرما.
در همه لحظات دست ما را بگیر.
دولت ما رهبر ما جوانان ما نسل ما ناموس ما مرز ما انقلاب ما هر چه كه به ما داده‌ای در پناه آقا امام زمان حفظ بفرما.
خدایا هر وقت كه امام علی(علیه السلام) یارانش را می‌دید لذت می‌برد به ما توفیق بده جوری عمل كنیم كه هر وقت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به ما توجه می‌كند یا لذت ببرد یا لااقل از ما غمناك نشود.
والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2947

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.