ملاکها و معیارها
یکى از مسائل مهم اینست که انسان چیزى را درست بشناسد شناخت درست در هر کارى مهم است یعنى ببینیم کسى که با او رفیق مىشویم واقعاً آدم درستى است یا نه این آقایى که حرف مىزند واقعاً حرفش درست است یا نه.
نترسیدن از مرگ، نشانهى اولیاى خدا
یکى از مهمترین مسائل اینست که آدم خودش را خوب بشناسد چون آدم گاهى هم خودش را نمىشناسد مثلاً فکر مىکند که خیلى هم قوى است در یک صفحه مىبیند خیلى هم پوک است فکر مىکند خیلى با سواد شده بعد مىبیند نه خیلى هم بى سواد است توى این خیال بوده.
فکر مىکرده مثلاً به درد این کار مىخورده بعد مىبیند نه اصلاً به درد این کار نمىخورد. فکر مىکند ازدواج با این خوب است فکر مىکند مىبیند عجب، خیلى هم خطرناک بود اصلاً ما اشتباه کردیم همه اینهایى که مىروند صلاق بگیرند همه کسانى هستند که قبلاً به همسرشان مىگفتند قربانت بروم بعد هر دو به هم درى وَرى مىگویند طلاق هم مىگیرند تمام اینهایى که پشیمان مىشوند، به تعداد پشیمانىهایى که روى کره زمین شده این نشان دهنده اینست که اینها در شناختشان دچار اشتباه شدهاند.
فرض کنید نشانه اینکه رابطه ما با خدا چه جورى است نشانهى اینکه ما واقعاً دانشجو هستیم یا نیستیم عاشق علم هستیم یا نیستیم نشانه دوست خوب نشانه دوست خوب، نشانه، یک چیزى به دلت برات مىشود حالا نمىدانى واقعاً این الهام الهی است یا وسوسه شیطانى است از کجا بفهمیم که آدم گاهى چیزى به سرش مىافتد که یک کارى بکند ممکن است خدا به دلت انداخته ممکن است شیطان به دلمان انداخته، هم وسوسه داریم هم الهام داریم این نشانهاش چیه؟
نماز مىخوانیم نمىدانیم که نمازمان قبول هست یا نه؟
نشانه انقلابى بودن نشانه اینکه راهمان مستقیم است یا بى راهه مىرویم چند نشانه مىخواهم برایتان بگویم. پس بحثمان این باشد میزانها و ملاکها. بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. میزانها و ملاکها از اول شروع کنیم. 1. نشانه اولیاء خدا بودن: خیلىها خودشان را آدم خوبى مىدانند هر که خودش را آدم خوبى مىداند اصلاً همین که فکر مىکند آدم خوبى است دلیل بر اینست که آدم خوبى نیست پیداست که نور ایمانش کم است.
شما اگر با یک چراغ قوه بیایى توى یک سالن چیزى نمىبینى چون نور چراغ قوه کم است فقط اگر بشکهاى، کامیونى، یک گونى بزرگى باشد مىبینى چون نور کم است فقط چیزهاى بزرگ مىبینى اما اگر پرژکتور انداختى نور که زیاد شد حتى ته سیگار هم مىبینى پوست پرتقال را هم مىبینى هر چه نور ایمان بیشتر باشد آدم ضعفهاى ریزش را بیشتر مىبیند اما اگر نور ایمان کم باشد فقط اگر یک بشکه باشد مىبینیم.
نور ایمان، مایهى دورى از گناه
اینکه امامها توى دعاها هى گریه مىکردند… یک سؤال هم اینست که مىگویند چرا این قدر گریه مىکردند و نماز شب مىخواندند مناجات مىکرده امامى که معصوم است دیگر گریه چیه؟ جوابش اینست که چون آنها نور ایمانشان زیاد است حتى پوست تخمه را مىبینند الان اگر کسى به کسى بگوید تو خلاف کردهاى، من خلاف کردهام؟! بابات خلاف کرده ننهات خلاف کرده! از دیوار کسى بالا رفتهام یعنى مثلاً ب… از دیوار کسى رفتهام بالا، کسى را کشتهام، مالى را دزدیدهام.
یعنى وقتى به یک کسى مىگوئیم بدى، بدى رفتیم توى خانه مردم، مالى دزدیدیم، آدمى کشتیم و از این کارها. اما حالا مثلاً فرض کنید که یک کسى سیگار مىکشد دودش بغلى را اذیت مىکند هیچ کس هم احساس نمىکند که این هم تجاوز به حریم هوایى مىکند تجاوز به حریم هوایى اگر هواپیمایى از یک کشورى به کشور دیگر بیاید مىگویند ایشان به حریم هوایى تجاوز کرده خوب بنده هم که سیگار مىکشم و دودش مىرود توى حلق ایشان خوب من هم تجاوز به حریم هوایى ایشان کردهام. ایشان مىخواهد هواى سالم بخورد من نمىگذارم بخورد یعنى همیشه کارهاى بزرگ را مىبینیم هر چه نور ایمان قوىتر باشد…
شما اگر نگاهى به کتابخانههاى دنیا بکنید اصلاً آدم خجالت مىکشد که بگوید من با سوادم 100 تا کتاب خواندهایم 200 تا کتاب خواندهایم آخر با 100 تا کتاب و 200 تا کتاب که آدم دانشمند نمىشود.
دید که وسیع شد یعنى کتابخانههاى دنیا را که دیدى احساس کنیم که بى سوادیم ایمان به خدا که زیاد شد… به امام سجاد (علیه السلام) گفتند خیلى عبادت مىکنى فرمود من کجا على (علیه السلام) کجا! به امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفتند خیلى عبادت مىکنى فرمود من کجا پیغمبر (صلی الله علیه و آله) کجا! به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) گفتند خیلى عبادت مىکنى فرمود من کجا عبادت خدا کجا!
اینکه آدم مىگوید قُلّکم پر شد چون غافل مىشود از پولهاى بانک مرکزى اگر به پولهاى بانک مرکزى نگاه کند اصلاً خجالت مىکشد که بگوید قُلّکِ من پُر شد یعنى دید وسیع شناخت آدم را بالا مىبرد. یهودىها ادعایى داشتند هنوز هم اسرائیل دارد اسرائیل خودش را نژاد برتر مىداند مثل سفید پوستهاى آمریکا که خودشان را نژاد برتر مىدانند قرآن مىفرماید که خیلى فکر مىکنید که آدم خوبى هستید. "ان زعمتم انکم اولیاء للّه من دون الناس فتمنوا الموت" (جمعه،6) هر که فکر مىکند آدم خوبى است نباید از مرگ بترسد.
(امام (ره) در وصیت نامهاش خیلى مطالب دارد اما یک جملهاش که خیلى برجسته است، حالا نمىدانم که شما یادتان هست یا نه وقتى وصیت نامه را در مجلس خواندند خبرگان، به این کلمه که رسید که فریادى بلند شد از بس گریه کردند بعد هم همین توى سر قبر امام (ره) فقط توى همه وصیت نامهاش این کلمه را کاشى کارى کردند و نوشتند من با قلبى، من با دلى آرام و قلبى مطمئن و نفسى…. این طورى من دارم مىروم ولى هیچ دغدغهاى ندارم.)
ترس از مرگ، ناشى از ارتکاب گناهان و خلافها از ولى خدا پرسیدند چرا از مرگ مىترسیم گفت براى اینکه این طرف را آباد کردهاید آن طرف خراب است از خانه آباد مىخواهید بروید خانه خراب وحشت دارید اگر آن طرف خانه هم آباد بود از این اتاق مىرفتید آن اتاق. حدیث داریم مؤمن وقتى از دنیا مىرود انگار لباس کثیف را از تن بیرون مىآورد لباس نو مىپوشد از جاى کم مىرود جاى بزرگ مثل بچهاى که از رحم مادر مىآید به دنیا. اگر فکر مىکنید که درست است نباید بترسید این نشانه اینست که ما آرامش داریم یا نه مثلاً به بنده بگویند آقاى قرائتى شما هفته آخر عمرت است اگر من باز هم حدیث توى تلویزیون خواندم معلوم مىشود کارم درست است. اگر گفتم راست مىگویى هفته دیگر!؟ خداحافظ من رفتم اگر وحشتم گرفت پیداست این کارى که مىکنم درست نیست.
انسان وقتى دلش آرام است.. مثل رانندهاى که قاچاق بار نکرده پلیس مىبیند خوب باشد هم ماشینم سالم است هم خودم سالمم قاچاق بار نکردهام بنزین هم دارم جاده را هم بلدم خیلى راحت 100 تا پلیس هم باشد ذرهاى تکان نمىخورد آن کسى دلش تو مىریزد که قاچاق بار کرده. 1. قاچاق بار کرده 2. گواهینامه ندارد 3. بنزین ندارد 4. گیرى در او هست که مىترسد پس ترس نشان دهنده اینست که انسان کارش درست نیست.صدقه براى ملاقات خصوصى با پیامبر
نشانه اولیاء خدا: 1. نترسیدن از رفتن و مرگ. نشانه دانشجو بودن: عشق به تحصیل پیغمبر اسلام (ص) نشسته بودن تند تند مىآمدند تنگ گوشش مىگفتند آقا حرف خصوصى نجوا مىکردند پیغمبر (ص) خسته شد بعد هم رویش نمىشد بگوید آقا خسته شدم وِلم کنید بس است آیه نازل شد هر کس مىخواهد با پیغمبر (ص) صحبت کند بورد به فقیر صدقه بدهد بعد صحبت کند تا دیدند پولى شد گفتند نه آقا غرض عرض سلامى بود همه رفتند حضرت امیر (علیه السلام) رفت درهم داد آمد یک سؤال خصوصى کرد بعد رفت یک درهم داد باز یک سؤال دیگر گرد هر سؤال مىرفت یک درهم مىداد برمىگشت آیه نازل شد "أأشفقتم" ترسیدید "أن تقدموا بین یدى نجواکم صدقه" در نجوایى که مىخواستید بکنید ترسیدید یک صدقه بدهید دیدید شما عاشق علم نیستید پیغمبرِ مفت گیرتان آمده مىگوئید در گوشى… آخوند مفت استخاره کن شما طناب مفت هم گیرتان بیاید خودتان را خفه مىکنید. شما عاشق نیستید.
دانشجو ساعت مچىاش را هم مىفروشد کتاب مىخرد اگر امر دایر شد بین ساعت و کتاب مىگوید کتاب اگر امر دایر شد بین کفش و… با دمپایى مىآید دانشگاه اما کتاب مىخرد یعین دانشجو محور برایش علماش است هیچى… خدا رحمت کند آیت اللّه العظمى مرعشى نجفى یک کتابخانه دارد در دنیا مثلاً اگر چند تا کتابخانه درجه یک توى دنیا باشد یکى کتابخانه آیت اللّه العظمى مرعشى است به من مىگفت من یک کتابى را در نجف – مرحوم شد چند سال پیش خدا رحمتش کند – مىگفت کتابى را در نجف دیدم که دیدم خوب کتابى است پول نداشتم بخرم به کتابفروش گفتم مىشود این کتاب را براى من نگه دارى من برایت پول مىآورم تا من پول مىآورم به کسى دیگر نفروش گفت مثلاً اگر تا یک ساعت دیگر پول بیاورى کتاب مال تو اما بیش از یک ساعت دیگر نمىتوانم معطل تو بشوم مثل اً، مىگفت دویدم آمدم بیرون قبایم را کندم ما اگر قبا را بِکَنیم یک پیراهن داریم و یک عبا چیزى نمىشویم، مىگفت قبا را کندم عبایم را گذاشتم مىگفت قبایم را مثل شقه گوشت کنار خیابان آقا قبا مفت ارزان حراجش کردم خلاصه مىگفت قبایم را فروختم و رفتم کتاب را خریدم.
زحمات علاّمه امینى براى تألیف الغدیر
علامه امینى صاحب کتاب الغدیر ایشان یک کتابى مىخواست توى کتابخانههاى دنیا توى هندوستان پیدا کرد به پهلوى مسئول کتابخانه رفت گفت مىشود ما فتوکپى بنویسیم گفت امکان ندارد شش ماه بمانید شبانه روز تمام ساعات کتابخانه را مىنوشت گاهى هم اضافه تقاضا مىکرد اگر هم هستى من باز هم بنویسم شش ماه رونویس کرد کتاب را کل کتاب را رونویس کرد وقتى برگشت از او پرسیدند هواى هند چه جور بود گفت نفهمیدم این قدر غرق در مطالعه بودم نفهمیدم این فوتبالیستها گاهى توى زمین چمن مىافتدند استخوان پایشان هم مىشکند اما چنان عاشق گل زدن هستند که حالیشان نیست.
علامه جعفرى مىگفت توى اتاق نشسته بودیم چراغ من دود کرد من نفهمیدم مطالعه مىکردم دود اتاق را گرفت و دود از پنجره رفت بیرون طلبهها توى حیاط بودند گفتند اتاق آقا شیخ آتش گرفته در را باز کردم دویدند افتادند روى من گفتم چیه؟ گفتند نمىفهمى؟ گفتم چیه؟ بعد من را کشیدند بیرون بعد دیدم اُه!! اتاقم پُر دود شده من نفهمیدهام مىشود کسى جورى عاشق بشود که حالیش نشود.
اگر به ما بگویند چند کیلومتر مىدوید مىگوئیم دو کیلومتر اما اگر گرگ دنبالمان کند 30 کیلومتر مىدویم یعنى یک توانها و استعدادهایى در انسان است که در شرایط حساس شکوفا مىشود. (نشانه تحصیل و عشق اینست الان مثلاً مىگوئیم تابستان تعطیل داریم مطالعه مىکنیم یک سرى چیزى جزئى مىآید مطالعه را کنار مىگذاریم خوب اینها مهم است. (صلواتى بفرستید). زمانى بود که ترور مِرور زیاد بود نظام احساس کرد که ممکن است من را هم ترور کنند دیگر حالا ما که کسى نیستیم خدا رحمت کند مطهرى و بهشتى و… آنها به درد مىخوردند حالا، براى ما هم محافظ گذاشتند گفتم این محافظ را امتحان کنم دو سه تا تخمه گذاشتم توى جیبام توى ماشین تخمهها را دادم به ایشان ترور هم جدى بود حتى توى خیابان هم مىزدند یک مرتبه دیدم ایشان اسلحه را گذاشت و شروع کرد به تخمه شکستن من زنگ زدم به حفاظت و گفتم آقا این من را به تخمه کدو فروخت خواهش مىکنم این را عوضش کنید. اگر یک کسى واقعاً جدى مىخواهد درس بخواند وللّه امروز هوا گرم است فردا هوا سرد است امروز باران مىآید فردا برف مىآید فردا زمستان است من هم پیشنهادم به اینست هم به دانشگاه ما دلیلى نداریم تابستان تعطیل کنیم ما تابستان ساعت را عوض مىکنیم مثلاً حالا مطالعه ما 3 بعد از نصف شب درس بخوانیم تا 8 صبح هوا که داغ شد برویم خانه برویم زیر پنکه، کولر مگر ماه رمضان که مىخواهیم روزه بگیریم سحرخیزى نمىکنیم یک خورده ساعتها را جابجا کنیم چرا روى میخ بنشینیم بگوئیم آخر آن طرف بنشین. ظهر که مىخواهیم درس بخوانیم هوا گرم است پس حالا که هوا گرم است دانشگاه تعطیل است پس حوزه تعطیل است اصلاً نمىشود جابجا بشویم طلبههاى خوزستان نمىتوانند بروند تویسرکان دانشجوهاى بندرعباس نمىتوانند بروند ملایر یعنى مطالعه؟)
ترک پیامبر در حال خطبه نماز جمعه
اگر آدم عاشق باشد خیلى کارها را مىشود برنامه ریزى کرد. نشانه عبادت، پیغمبر اسلام سخنرانى مىکرد نماز جمعه بود مثل امروز که مثلاً جنسى را مىآورند با یک طبلى یک طبلى زدند که مثلاً جنس ارزان آوردهاند قرآن مىگوید همه بلند شدند و رفتند پیغمبر (ص) همین طور ماند 12 نفر نشستند همه رفتند مثلاً شانه تخم مرغ آمده آیه نازل شد "و اذا رعوا" یعنى وقتى روئیت کردند دیدند "و اذا رعوا تجاره او لهواً" یک تجارتى را که دیدند جنس تجارت ارزان است یا لهوى دیدند "انفضوا….." همه مىدوند. تو را ترک مىکنند براى اینکه (قائما) قائم یعنى ایستاده همین طورى که ایستادهاى "قل" به آنها بگو بابا از وسط خطبه نماز جمعه پا نشود برو خطبه نماز جمعه 2 خطبه دارد بجاى 2 رکعت است نماز ظهر 4 رکعت است نماز ظهر 4 رکعت بجاى 2 رکعت 2 خطبه است.
البته این همه معنا دارد اینکه مىگوید 2 تا خطبه بجاى 2 رکعت معنایش اینست که خطبهها هم خیلى طول نکشد من خطبههاى پیغمبر و امیرالمؤمنین (علیه السلام) آنجایى که دیدم مختصر بوده خطبه باید خیلى مختصر باشد خطبههاى نماز جمعه ایران طول مىکشد و اگر خطبهها مختصر باشد شرکت کنندهها بیشتر مىآیند البته حالا یک چیز هم هست زمان پیغمبر (ص) این قدر حوادث نبوده الان گاهى وقتها در یک هفته چندین مناسبت است که هر مناسبتى را 2 دقیقه خواسته باشى بگویى… به یک آقایى گفتند بالاى منبر سخنرانى کن نیم ساعت بیشتر طول نکشد گفت چى بگویم گفتند راجع به على (علیه السلام) گفت اُه!! رفت بالاى منبر گفت على بن ابى طالب علمى داشت (سوت) تقوا (سوت) زهد (سوت) شجاعت (سوت) هى سوت کشید آمد پائین گفتند این چه سخنرانى بود؟ گفت آخر شما گفتید نیم ساعت موضوع هم على (علیه السلام) بیش از یک سوت نمىشد.
حالا گاهى هم این قدر حوادث و شرائط هست که اگر خواسته باشى هر کدام 5 دقیقه هم بگویى کمتر از نیم ساعت هم نمىشود ولى خوب…
نشانههاى دوست خوب
نشانه اینکه ایشان عاشق نماز است… تا حالا سه تا آیه تفسیر کردهایم. نشانه دوست خوب مىخواهیم با یک کسى رفیق شویم نمىدانیم واقعاً دوست خوب هست یا نه گاهى وقتها مثلاً عوض مىشود تغییر پیدا مىکند نشانه دوست خوب سه چیز است یکى اینکه رابطه این دوست با خدا چه جور است اگر با دوست واقعى بالاخره ما دوستها ظرف بستنى هستیم یک بار مصرف 10 سال مصرف 5 سال مصرف 20 سال سال مصرف آن کسى که از اول با این بوده به قول دعاى جوشن کبیر (یا نعم الرفیق) رفیق واقعى ما اوست آن واقتى که بابا و ننه یادمان نبود یک اسپرم و تک سلولى بودیم خدا "فى قرار مکین" اصلاً "لم یکن شیئا" هیچى بودیم بعد مىگوید چیزى که شدى "لم یکن شیئا مذکورا" یعنى چیز قابل ذکرى نبودى بعد مىگویید "من منّى یُمنى" از منى و نطفه بودى آب اندک بعد مىگوید "فى ظلمات ثلاث" توى رحم مادر توى سه تا تاریکى بودى بعد مى
آن خدایى که این همه به من چیز داده این آقا چقدر راجع به آن خدا تسلیم است آن وقت حالا تو که چیزى به او ندادهاى فوقتش مىخواهى یک کارت برایش بفرستى اگر هم داماد شده تبریک یا دسته گُل یا بستنى پارکى و سینمایى و… آن که این همه چیز به او داده تشکر نمىکند آن وقت حالا شما به چه امیدى مىخواهى با او رفیق شوى.
دوم ببینید رابطهاش با پدر و مادرش چه جور است این پدر و مادرى که این همه زجر کشیده براى ایشان این چقدر به خدمات پدر و مادر قدردانى مىکند تا شما خدمات کنى و خدمات شما را قدردانى کند.
سوم اینکه با رفیقهاى قبلىاش چقدر وفادار بوده اگر به رفیق قبلىاش جفا کرده ممکن است به شما هم جفا کند پس ببینید اگر به خدا جفا کرد ممکن است به شما هم جفا کند اگر به والدینش جفا کرده به شما هم جفا خواهد کرد اگر به رفیقهاى قبلىاش… اگر جوانى 4 تا دختر گرفته طلاق داده شما خواهرتان را به او مىدهید؟ برو بابا این ده نفر دیگر را هم گرفت و طلاق داد یعنى اگر جوانى سه تا دختر بگیرد و طلاق بدهد قطعاً شما خواهر سرطانى هم داشته باشید به او نمىدهید.
کسى که سه سال رفوزه شده رابطهاش با خدا بد است رابطهاش با والدین تار است رابطهاش با رفیقهاى قبلىاش جفا است به چه دلیل من با او رفیق شوم این هم حدیث.
تفاوت رشوه با هدیه
نشانه رشوه و هدیه، اخیراً اسمش را مىگذارند رشوه ببخشید، اسم رشوه را مىگذارند هدیه یکى مىگفت حق التسریع گفتم یعنى چه؟ گفت به او پول مىدهم که کار من را سرعت بدهد گفتم اگر حالا اسمش را گذاشتى حق التسریع اشکال برطرف مىشود؟ مثل جوانهایى که مىگوئیم آقا حلقه طلا براى مرد حرام است مىگوید آقا این نامزدى است خوب اگر اسمش را گذاشتیم نامزدى این حلال مىشود.
یک کسى روى منقل جگر بو مىداد گربهها دور منقل جمع شدند یک مرتبه گفت بلاله بلاله این فکر کرد مثلاً اگر به جگر بگوید بلال دیگر گربهها مىروند بابا طلا حرام است حالا نامزادیه نامزدى… بابا رشوه رشوه است حالا اسمش را مىگذارى هدیه اسمش را مىگذارى چشم روشنى.
(یک کسى مىگفت وام مىخواستم از رئیس بانک فکر کردم چه جور… رفتم اداره ثبت شماره سال تولد رئیس بانک را گرفتم روزش یک دسته گل گرفتم و گفتم آقا این بمناسبت تولد شما گفت راست مىگویى امروز تولد من است؟ هیچى، به من وام داد اینها رشوه واقعى است ولى…)
نشانه الهامات الهى و القاءات شیطانى
نشانه الهامات الهى و القائات شیطانى: یک چیزى به قلب شما خطور مىکند نمىدانى این خدایى است یا شیطانى چون توى قرآن دو تا الهام داریم آیهاش اینست "ان الشیاطین لیوحون الى اولیائهم" شیطانها وحى مىکنند به طرفدارهایشان یک الهام الهى هم داریم "و اوحى الىام موسى" خداوند به دل مادر موسى (علیه السلام) انداخت که این بچه را شیرش بده توى جعببه بینداز توى آب اگر چیزى به شما القاء شد خدایى است یا شیطانى در تفسیر المیزان علامه طباطبایى، دو تا "اوحى" داریم "اوحى الىام موسى" "ان الشیاطین لیوحون" یعنى هم شیطانها وحى مىکن ند هم خدا، این چیزى که به ذهن من آمد خدایى است یا شیطانى الهام الهى است یا القاء شیطانى اگر بعد از آن که به تو وحى شد باز شدى این خدایى است اگر قفل شدى شیطانى است مثلاً فرض کنید یک فقیرى، یک کسى وام مىخواهد بهش نده اینکه مىگویى بهش نده خدایى است یا شیطانى مىگوید ارث بهش نده پیرى دارى کورى دارى حالا نمىخواهد مالت را وقف کنى نمىخواهد حالا بروى مکه بروى… بعد مىروى مکه نمىخواهد خمس بدهى چراغى که به خانه رواست به مسجد حرام است اگر هى قُفلت کرد که هى نده قرض نده مکه نرو نبخشش، خانهات را بهش نده یک وقت مىبینى پا نمىشود اگر هى قُفلت کرد این شیطانى است.
اگر گفت کار این را راه بینداز خدا هم کار تو را راه مىاندازد این فعلاً پول خُرد مىخواهد آخر بعضىها هستند مىگویى پول خُرد دارى مىگوید نه دارد ها! مىگوئیم بهش بده مىگوید اگر بهش بدهم ممکن است یک ساعت دیگر خودم خواسته باشم بابا این الان گیر است تو ممکن است یک ساعت دیگر گیر باشى تو گیر این را حل کن بعد بگو خدایا من گیر این را یک ساعت پیش حل کردم تو هم گیر من را وا کن یک فرجى مىشود اگر بعد از القاء باز شدى الهى است اگر بعد از القاء قفل شدى شیطانى است. برو بزنش، آبرویش را مىریزم، دو تا را چهار تا مىکنم اگر هى جوش آمدى… اما اگر باز شدى اى بابا!
یک عالم با کرامتى، خیلى بزرگ بود بعضى از… آیت اللّه حق شناس در جهرم ساکن بود پیرمرد خیلى از علماى وارسته خوب چند تا جوان از دست این عصبانى شدند گفتند برویم حالش را بگیریم گفتند چه جورى آخر پیرمرد محترم است گفتند مىرویم گوئیم به درد نمىخورى این شکسته مىشود رفتند آقا ببخشید ناراحت نمىشوید یک چیزى به شما بگوئیم گفت نه شما پسر من هستید بگو آقا جان چى مىخواستى بگویى گفتند اصلاً به درد امروز نمىخورى تو آخوند 100 سال پیش هستى گفت به جدم به درد 100 سال پیش هم نمىخورم بیا تو چاى بخور!! دیگر خلع ید شده بود یعنى اگر یک کسى به تو فحش داد حالا وِل کن مقوا نیستیم که خانم به من جسارت کرده برو بابا ول کن بابا به من توهین… بابا بگذر اگر باز شدى ببخش، بگذر، چیزى نیست این الهام الهى است.
حالا اگر یکى زد سمت راست من مىزنم راست، چپ، جنوب، شمال اگر بعد از القاء قفل شدیم شیطانى است اگر بعد از القاء باز شدیم الهى است. (2 تا خودنویس دارى یکى بده به این بابا الان مىخواهد عروسى کند تالار ندارد تو خانهات بزرگ است بگو بیا خانه ما عروسى کن دیگر پول تالار… آقا یک وقت میهمانها با کفش مىآیند روى قالى، حالا با کفش بیایند روى قالى تکانش مىدهى تمام مىشود مىرود آقا یک وقت لامپ مىشکند ظرفها… حالا 2 تا بشقاب بشکند، دل مردم بهتر از شکستنى است این بشقاب مىشکند آن دلش مىشکند تو دل آن را بدست بیاور ولو به قیمت اینکه چهار تا بشقاب بشکند اگر بریز و بپاش و سخاوتت بیشتر شد این الهى است اگر قفل شدى چشمش کور من زحمت کشیدهام تو درس خواندهاى یادش بده نه حالا تقلب سر امتحان قبل از امتحان کمکش کن. بابا حال آشپز مریض است آقا جان بیاور ما خودمان مىپزیم من بپزم تو بخورى حالا که دستت واکسى شد کفشهاى این را واکس بزن مگر نوکرشم! آن وقت مىدانى اگر کفش آن را واکس زدى دل او را واکس زدهاى او قلبش نسبت به تو شفاف مىشود. تو کفش این را نورانى مىکنى خداوند دل و مغز او را نسبت به تو نورانى مىکند چرا معامله نمىکنید چرا بسته شدهاید) چرا مىگوئید خودم خودم اصلاً اینکه مىگویند ازدواج خوب است یکى از خوبىهاى ازدواج… خوب جوانها مىگویند ازدواج خوب است فقط براس شهوت ما اسلام 10، 15 خوبى دارد یکىاش اینست که آدمى که ازدواج مىکند خود مش قف… باز مىشود آدمى که زن نارد مىگوید خودم، خودم، شلوارم، کیفم، زلفم اما وقتى ازدواج کرد مىگوید خودم، زنم، مادر زنم، پدر زنم، بچهام یعنى یک خورده این خودم باز مىشود هر چیزى که انسان را باز کند ارزش است هر چیزى که انسان را قفل کند ضد ارزش است.
والسلام علیکم و رحمه اللّه