رستگاری در قرآن

موضوع: رستگاري در قرآن
تاریخ پخش: 15/09/80

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

«السلام عليك يا ابالحسن، يا اميرالمؤمنين»

1- فوز و رستگاري واقعي چيست؟
بيننده‌ها بحث را در آستانه شهادت حضرت امير تماشا مي‌كنند. اميرالمؤمنين شناخته نشدند. ما در جلسه قبل كلمه فوز را معني كرديم، در اين جلسه هم، يكچيزي برايتان بگويم، در قرآن هجده بار كلمه فوز و فائز آمده، «أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ»، در هر آيه كه فائز آمده، ذيلش يك حديث داريم كه مراد علي بن ابيطالب است، تكرار مي‌كنم. هركجا در قرآن كلمه فائز آمده يعني رستگار، ذيلش يك حديث داريم كه مراد اميرالمؤمنين است. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ» (توبه/111). در اين هجده آيه، يك آيه‌اش سوره توبه است. مي‌فرمايد كه «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى»، خدا مشتري است، اصولاً دنيا بازار است. «الدُّنْيَا سُوقٌ» (بحارالانوار/ج‏75/ص‏366)، دنيا بازار است، همه مردم هم فروشنده‌اند، مالشان و جانشان را دارند مي‌دهند، منتها انتخاب مشتري مهم است. بعضي به خدا مي‌فروشند، بعضي به خلق مي‌فروشند خلق خدا كه يك چيزي را مي‌خرد يا صلوات مي‌فرستد يا كف مي‌زند و سوت مي‌زند.
به هرحال فوقش يه دسته گلي، يه خياباني، كوچه‌اي هم به اسم انسان مي‌كند. يعني مردم بيشتراز اين نمي‌خردند. خيلي هم اگر آدم حواسش جمع مردم باشد، يك تشييع جنازه بيشتر از آدم نمي‌كنند، اگر باران نباشد، بعد هم خلاص، خدا به چه چيزي مي‌خرد؟ خدا مشتري مقتي است، «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى» بدرستيكه خداوند مشتري است. جان مي‌خرد، مال مي‌خرد به بهشت مي‌خرد. ديگران به كف و سوت و صلوات، خداوند به بهشت مي‌خرد.
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ». خدا مشتري است. « بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ».. «يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ». «يُقاتِلُونَ» دائماً در حال جبهه و جنگ هستند. بخوانيد بقيه‌شان را. «يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُون‏». «فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُون‏». در راه خداوند مي‌جنگد. همه‌تان اين را احتمالاً شنيده باشيد. از چيزهايي است كه همه‌تان حفظيد. در جنگ اميرالمؤمنين ديد دشمن بهش جسارت كرد، آب دهان پرت كرد، رفت قدم زد و برگشت. گفت نگران شدم يكوقت غيظ كنم و روي حساسيت غيظ، «في‏ سَبيلِ اللَّهِ»، فقط بايد در راه خدا باشد.
شب شهادت ايام شهادت اين فيلم پخش مي‌شود. اميرالمؤمنين مي‌خواستند مهماني بروند، مي‌آمد خانه يك چيزي مي‌خورد مي‌رفت. فاطمة زهرا پرسيدند: آقا مگر شما مهمان نيستيد؟ گفت چرا. گفت پس چرا اينجا غذا مي‌خوري؟ گفت مي‌خواهم نيمه سير بروم، كه وقتي مي‌خواهم بروم مهماني فقط بخاطر زيارت مؤمن بروم، نه بخاطر خوردن غذا. «في‏ سَبيلِ اللَّهِ»، در راه خدا. «فَيَقْتُلُونَ‏» مي‌كشد. اين «فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُون‏» مسأله مهمي است. مي‌خواهد بگويد پايين و بالا مهم نيست، يك آيه داريم مي‌گويد كه « قُتِلْتُمْ في‏ سَبيلِ اللَّه» (آل‌عمران/157). « قُتِلْتُمْ» مهم نيست كشته شوي يا به مرگ طبيعي از دنيا برويد، مهم اين است كه «في‏ سَبيلِ اللَّهِ» باشد. در راه خدا طلبه مبتدي يا طلبه خارج خوان. كاسب جزء يا كمپاني و تاجر. چون خدا حساب نمي‌كند كه كي چقدر است. خدا حساب مي‌كند كه اين نيتش چيست؟ گاهي پولهاي زيادي براي امام كاظم مي‌آوردند يك خانمي دو، سه فلس فرستاده مي‌گويد پول همان خانم را مي‌خواهم. پول خانم از همه پولهايي كه آورده‌اي ارزشش بيشتر است. ما چه مي‌دانيم خدا چي را قبول مي‌كند؟
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُون‏ ». هم «يَقْتُلُونَ»، هم «يُقْتَلُون‏»، امام در ايام جنگ گفت مي‌خواهم به وظيفه عمل كنم. حالا بكشيم پيروزيم. شهيد بشويم َّ «إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ» (توبه/52)، بقول قرآن. بعد مي‌فرمايد كه سند اين حرف كجاست؟ «‏وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ وَ الْقُرْآنِ». عجب سندهايي دارد. مي‌گويد اين و اين حرفي كه مي‌زنند، اين معامله صد تا سند دارد. همه معاملات يك سند منگوله دار دارد. اين صد تا سند دارد. خدا مشتري است. از مومنين جان و مال به بهشت مي‌خرد، بعد سيماي آنان را مي‌گويد كه در راه خدا مي‌جنگند، چه كشته بشوند، چه بكشند معامله قطعي است. خدا جان اينها را مي‌خرد. بعد مي‌گويد: اين وعده‌اي است بر خداوند. يعني خداوند اين وعده را بر خودش الزام كرده كه عملي كند. «حَقًّا». شك ندارد. هم در تورات اين ثبت شده، كتاب آسماني يهوديها. هم در انجيل كتاب آسماني مسيحي‌ها، هم در قرآن. در همه كتابهاي آسماني ثبت شده است. خب. بعد مي‌فرمايد: «مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ» كي از خدا بهتر وفا مي‌كند؟ يعني اگر خداوند وعده داده به وعده‌اش وفا مي‌كند «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ». اين آيه مي‌گويد خوشا بحالتان با اين معامله. كه عمرتان را به خدا فروختيد. مالتان را به خدا فروختيد. بشارت باد به اين معامله كه در همه كتاب‌هاي آسماني وعده خدا داده كه به شما بهشت بدهد بشارت داد بعد مي‌گويد «ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ» غرضم اين كلمه بود. اميرالمؤمنين تا ضربت خورد مي‌گويد «فُزْتُ» مي‌گويد «ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ». فوز اين است. رستگار كسي نيست كه خانه و ماشين و تلفن دارد. آقا فلاني عجب آدم خوشبختي است؟ مي‌داني چه خانه‌اي دارد؟ مي‌داني چه ماشيني دارد؟ مي‌داني به كجا و چه مقامي رسيده است؟ اينها رستگاري نيست. «ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ». اين فوز است.
فوز چيست؟ فوز اين است كه انسان با خدا معامله كند. فوز اين است كه انسان با خدا معامله كند. همه چيزها مي‌پرد. رياست‌ها، چهارساله، هشت ساله، پست‌ها، اصلاً در جمهوري اسلامي يكي از مسئوليني كه رئيس سازمان مديريت و برنامه ريزي بود مي‌گفت ما حساب كرديم ميانگين رياست جمهوري اسلامي سه سال و نيم است. آنوقت براي سه سال و نيم، آدم چه چيزي را معامله كند. خدا نكرده دست به يك خلافي بزند. مي‌گويد «ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ». فوز اين است. آيه بعد مي‌گويد «التَّائِبُون» (توبه/112). من مي‌دانيد براي چه اين را مي‌گويم! براي اين كه اميرالمؤمنين تا ضربت خورد گفت «فُزْتُ». رستگار شدم. من اين فوز را مي‌خواهم معنا كنم. فوز چيست؟ معامله با خدا.
2- بدبختي چيست؟
بدبختي چيست؟ باختن. «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَيْرِكَ» (اقبال‏‌الاعمال/ص‏643). «غَيْرِكَ» يعني غير خدا. آنهايي كه با غير معامله كردند «خاب» يعني باختند. در معامله با غير خدا باختند. و فوز در معامله با خداست. آنوقت اگر آدم براي خدا كار بكند يك آرامشي دارد. بالاخره من براي خدا درس خواندم حالا شد شد، نشد نشد، آيت الله العظمي اراكي را كه در كنار قبرش هستيم، اين چند سالي مرجع شد افرادي را مي‌فرستاد مكه از كشورهاي عربي يك عده آمدند كه عكس ايشان را مي‌خواهند و اعضاي بعثه آمدند و به آقا گفتند آقا شما مقلديني در كشورهاي مختلف جهان پيدا كرديد. آيت الله العظمي اراكي گريه كرد كه وضع مسلمانها بايد طوري باشد كه من مرجع تقليدشان بشوم؟ يعني حساس ترين و باعظمت ترين شغلها برايش ارزشي نداشت.
«التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ» (توبه/112). فوز كي است؟ اهل توبه، اهل عبادت، اهل حمد، من در اين دو سه دقيقه سريع اين‌ها را بگويم. آيه ديگري داريم «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ» (نور/52). فائز كسي است كه «يُطِعِ اللَّهَ»، مطيع خدا باشد.
3- خاطره‌اي از عظمت علي
يك چيزي شيرين برايتان بگويم، الله اكبر، من اين حرف‌هايي كه مي‌زنم همه‌اش به ذهنم مي‌آيد‌. بنا دارم چيز ديگري بگويم، مثل اين كه خود اين ارواح مقدسه‌اي كه اينجا دفن‌اند هي دارند اشاره مي‌كنند اين تكه را هم، از ما بگو. در كنار قبر آيت آلله حائري هستيم. حاج آقا مرتضي پسر آيت الله العظمي حاج عبدالكريم. يكي از علماي مصر، عبدالفتاح عبدالمقصود از مصر آمد قم، جلسه‌اي بود. يك جمله گفت، گفت شما مي‌دانيد چرا علي در كعبه هست؟ گفتند نه، گفت خدا علي را گذاشت در كعبه كه همه مردم كه مي‌روند نماز بخوانند روي به كعبه مي‌ايستند ياد علي هم بيفتند. خدا علي را گذاشت توي كعبه بعد آيت الله حائري گفت پس من هم يك چيزي به شما بگويم «شما هيچ مي‌دانيد تمام خطبه‌هاي اميرالمؤمنين بعد از فوت پيغمبر بود، يعني تا پيغمبر زنده بود اميرالمؤمنين ادب مي‌كرد تا پيغمبر زنده بود سخنراني نمي‌كرد «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»، مطيع خدا و رسول بود. تا پيغمبر زنده بود عقب پيغمبر. «يَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمَا وَ آلِهِمَا» (اقبال‏الاعمال/ص‏296). بخاطر يك دروغ سال‌ها حكموتش عقب افتاد. خليفه دوم يك شورايي تشكيل داد. شش نفر بودند گفتند، يا علي بعد از خليفه دوم، قبل از عثمان تو خليفه باش فقط به يك كلمه، بگو من آنچه خدا گفته عمل مي‌كنم آنچه رسول گفته عمل مي‌كنم آنچه شيخ هم گفته عمل مي‌كنم. اميرالمؤمنين گفت آنچه خدا گفته عمل مي‌كنم آنچه رسول خدا گفته عمل مي‌كنم آنچه هم كه شيخين گفتند اگر مطابق خدا و رسول بود عمل مي‌كنم، اما اگر نبود عمل نمي‌كنم. عثمان گفت من عمل مي‌كنم. گفتند زنده باد تو. اين درست شد. دوازده سال حكومتش عقب افتاد. مي‌گفتند بابا حالا يك دروغ بگو بعد عمل نكن. من دروغ بگويم؟ دوازده سال حكومت دست كسي ديگر باشد من خلاف نمي‌گويم. حديثي هست از حضرت علی(ع) «إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ ص» (كافي/ج‏1/ص‏89)، من عبد محمد هستم بنابراين «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»، مطيع خدا و رسول باشد اين فوز است. حرفم را جمع كنم. آستانه شهادت اميرالمؤمنين تا پيغمبر زنده بود. خطبه نخواند. مي‌گفت من عبد پيغمبر هستم. در احد كه همه فرار كردند. اميرالمؤمنين مثل پروانه دور پيغمبر مي‌چرخيد. اميرالمؤمنين شهيد شد ولي يك چيزي برايتان بگويم. اميرالمؤمنين هم تشييع نشد. الله اكبر، صد سال قبر اميرالمؤمنين مخفي بود. وقتي مردم ايران چهل روزه قبر امام را ساختند، ياد اين افتادم كه امام فرمود: ياراني كه ما داريم، علي بن ابيطالب نداشت. چهل روزه قبر امام را ساختند. ولي اميرالمؤمنين صد سال قبرش مخفي بود. شب دفن كردند. مثل همسرش. فازمه زهرا، اميرالمؤمنين سوخت. تمام اهل بيت سوختند. در هر خانه‌اي يك نهج‌البلاغه اميرالمؤمنين باشد. اسم بچه‌هايمان را علي بگذاريم. اميرالمؤمنين رفت مسجد مي‌دانيد يعني چه؟ يعني حتي اگر سرم برود پايم از مسجد قطع نمي‌شود. آنوقت شما شيعه اميرالمؤمنين ماه رمضان تمام مي‌شود مسجدها خلوت است. اميرالمؤمنين فرمود سرم برود پا از مسجد نمي‌كشم. امام حسين روي ني قرآن خواند يعني چه؟ يعني سرم جدا شود از قرآن جدا نمي‌شوم. ما شيعه اميرالمؤمنين هستيم در آستانه شهادت. از شب‌هاي قدر استفاده كنيم. شما را به خدا مي‌سپارم. از برادرانمان استفاده كنيم. «السلام عليك يا ابا الحسن، يا اميرالمؤمنين، يا علي بن ابيطالب» باز از محراب خون شوق سفر دارد علي، باز خلوت با خدا شب تا سحر دارد علي، بوسه بر جام شهادت مي‌زند زيرا به مرگ انس با پستان مادر بيشتر دارد علي، بي نوايان عرب صد كاسه شير آورده‌اند، تا بچه‌هاي يتيم متوجه شدند طبيب براي مولا شير تجويز كرده، هر كدام ظرف شيري دستشان گرفتند، پشت در خانه مولا آمدند گريه مي‌كردند، التماس مي‌كردند، ظرف شير مرا براي علي ببر، بي نوايان عرب، صد كاسه شير آورده‌اند، تا بدست مرحمت يك جرعه بردارد علي، نخل‌هاي كوفه را يك عمر در ماتم نشاند، داغ‌هايي كه از مدينه بر جگر دارد علي، در هواي ديدن محبوب هجده ساله‌اش، با همه چشم انتظاري چشم‌تر دارد علي، عزيزانش دور سرش نشسته‌اند، بصورت بابا گريه مي‌كنند، اما بيش از همه بي بي زينب بي تابي مي‌كند، بابا گاهي از هوش مي‌رود گاهي بهوش مي‌آيد، وصايايش را گفت مولا، حرف‌هايش را زد آقا، اما لحظه آخر يك جمله‌اي هم با دخترش زينب گفت، آقا بي بي زينب آمد جلو گفت بابا جان از‌ ام ايمن شنيده‌ام من با حسينم كربلا مي‌روم بابا، كربلا حسينم را سر مي‌برد بابا، آيا حديث‌ام ايمن صحيح است باباي من؟ فرمود بله دخترم، هرچه‌ام ايمن برايت گفته صحيح است، اما من هم يك جمله بهت بگم، بابا جان تو را يك روزي به عنوان اسير توي كوفه مي‌آورند بابا، گذشت، آن روزي كه كاروان اسرا وارد شد تا نگاه بي بي به در و ديوار كوفه افتاد، ياد آن جمله باباش علي افتاد، زينبم تو به عنوان اسير توي كوفه مي‌آيي، اما وقتي سر بريده حسين را توي كوفه ديد صدا زد حسينم شهادت تو را مي‌دانستم داداش، اسارت خودم را بابام علي بهم خبر داده بود برادر، اما حسينم ديگر كسي برايم نگفته بود سر بريده تو بالاي نيزه قرآن مي‌خواند، ‌اي سر تو خون بپاي نيزه ريزد، چرا خون از سر زينب نريزد؟

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2701

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.