فرصت ها، استفاده از تابستان
موضوع: فرصتها، استفاده از تابستان
تاریخ پخش: 76/03/29
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث ما در مورد استفاده از ایام تابستان و فراغت است. مسئله تفریح، کار، مطالعه، عبادت و… در اینجا مطرح است. من 40 مورد را پیدا کردهام که کلمه «عبادت» در مورد آن به کار رفته است. یکی میگوید: عبادت فقط نماز است. دیگری میگوید: عبادت به جز خدمت خلق نیست و… هرکسی یک گوشه عبادت را گرفته است.
1- گستره عبادات در اسلام
اسلام یک ترکیب است و به همه اجزای این ترکیب باید عمل شود. خداشناسی نوعی عبادت است. واقعا اگر کسی در این موارد سؤالی دارد: راجع به صفات خدا، جبر و اختیار، قضا و قدر، در این فرصت خوب (تابستان) اشکالاتش را برطرف کند. در تابستان هم درس طلبههای فاضل و هم درس دانشجویان عزیز تعطیل است. در این فرصتها وقت بگیرید و سؤالاتتان را بپرسید. انسان وقتی به چیزی معتقد میشود که درباره آن چیز شبههای نداشته باشد. وقتی شبههای داشته باشد اصلا معتقد نمیشود. وقتی هم معتقد نشد پا به جلو نمیگذارد و تعهدی نخواهد داشت. میگوید: در این قبر مردهای نیست که من برایش فاتحه بخوانم. این هستی صاحب و حساب ندارد که من متعهد باشم. بنابراین اعتقادات مسئله مهمی است.
یاد گرفتن قرآن از بهترین عبادتهاست. فکر کردن از بهترین عبادتهاست. «إِنَّ أَشْرَفَ الْعِبَادَهِ خِدْمَتُکَ إِخْوَانَکَ الْمُؤْمِنِین» (تفسیرالإمامالعسکری/ص619)
کمک به مردم به خصوص کمک به پدر و مادر بهترین عبادتهاست. دعا بهترین عبادت است. لازم نیست حتما عربی باشد، میتواند فارسی هم باشد. نگفتهاند که چه دعایی بخوانید. آدم میتواند هر دعایی را که دلش میخواهد، بخواند.
نشستن با دانشمندان از عبادتهای خوبی است. هر یک از شما لا اقل باید شماره تلفن یک دانشمند و اسلام شناس را داشته باشید. انسان گاهی عقاید نادرست دارد. باید آنها را بپرسید و خود را اصلاح کند. ازدواج از بهترین عبادتهاست. مطالعه از بهترین عبادتها است. اینها نمونههایی از عبادات بود.
2- تعریف و شرایط عبادت
معنای عبادت: معنای عبادت این است که کار رنگ الهی داشته باشد. و لذا عبادتها را نمیشود نام برد که چند تا است. عبادت قابل شمارش نیست. هر چیزی رنگ الهی دارد عبادت است. اگر هدف از دانشگاه، خدمت، کار و… خدا باشد، عبادت است و گرنه نیست.
در عبادت نیت و قصد قربت شرط است. آدم میتواند در هر کاری قصد قربت کند. من در خانهای میهمان بودم و در آنجا مطالعه میکردم. بنده خدایی برای من غذایی درست کرد. غذا را خوردیم. گفت: خاک بر سر من و خوشا به حال تو!! گفتم: چرا؟! گفت: تو 3 ساعت مطالعه کردی و همه از مطالعه هایت استفاده میکنند. من هم عدس پاک کردم و تو آن را خوردی و تمام شد. یعنی هنر من در قابلمه و هنر تو در همه ایران. تو خوشبختی و من بدبخت. روی این کد حرف او صحیح است. اما اگر طبق خط کشی که خدا با آن متر میکند حساب کنیم میفهمیم که مهم مطالعه یا پاک کردن عدس نیست، بلکه انگیزه را در نظر میگیرد. اگر هدف من از مطالعه جلب نظر مردم و پول باشد و هدف او از عدس پاک کردن، خدا باشد، کار او عبادت است و کار من هیچ! اگر انگیزه من الهی نبود، از لابلای همین آیات و احادیث به جهنم میروم. و او از هدف شوم من آگاهی ندارد. و به این هدف غذا درست میکند که شکم من را سیر کند تا بهتر مطالعه کنم و به مردم خدمت کنم. او هم از لابلای این عدسها به بهشت میرود. پس معنای عبادت یعنی رنگ الهی به کارها دادن. به قول قرآن: «صِبْغَهَ اللَّهِ» (بقره/138) یعنی « رنگ الهی».
3- ارزش کار برای خدا و اهتمام بر آن
واقعا دنیا چیزی نیست. من به خیلی از جاهای دنیا رسیدهام. دنیا چیزی نیست که آدم قصد قربت نکند. دنیا یا پول است، یا مقام است و یا شهرت. پول چیه؟ شما اگر کل پس اندازتان را جمع کنید حداکثر چند میلیون میشود. با این پول فقط یک خانه میتوان خرید. این همه کار و تلاش فقط برای خریدن یک خانه ارزش دارد؟! «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ» )عصر/2). مقام دنیا هم چیزی نیست. امروز نصب میشوید و خوشحال هستید و فردا عزل میشوید و ناراحت. شهرت دنیا هم چیزی نیست. مثلا بنده که آدم مشهوری هستم الان بمیرم، مردم میگویند: اِ اِ و خلاص!! یعنی فقط تعجب میکنند. خدا رحمت کند شهید مطهری را. به من میگفت: قرائتی این دعا را زیاد بخوان. دعا مال ماه رجب است. اما به من گفت: هر روز آن را بخوان. دعا این است: «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِکَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلَّا لَکَ» (صحیفه سجادیه/دعاى 46) کسانی که برای غیر خدا حرکت کردند باختند. زیان کردند کسانی که سراغ غیر خدا رفتند.
ما باید هر کاری که میکنیم قصد عبادت کنیم. وقتی به صورتمان آب میریزیم قصد وضو کنیم. آدمی که مخلص باشد هیچوقت غصه نمیخورد. شما برای خدا به طرف مسجد حرکت میکنی تا نماز جماعت بخوانی. اگر در مسجد بسته بود یا امام جماعت نبود شما غصه نمیخورید. چون آمدید و نبود و شما قصد داشتید. اما اگر کار برای خدا نبود آدم عقدهای میشود. علامت اخلاص هم همین است. مثلا اگر کسی خود را برای رضای خدا کاندیدای مجلس یا ریاست جمهوری کرد اگر رأی بیاورد میگوید: الحمدلله. اگر هم رأی نیاورد میگوید: الله اکبر. این انسان مخلص است.
جوانی میخواست ازدواج کند. به خانه پدر دختر رفت. گفت: دخترت را به من میدهی یا نه؟! البته با وجود سه مسئله: پول ندارم، شکل ندارم، خانه ندارم، کار هم ندارم. گفت: «ان تزوجونا الحمدلله و ان تمنعونا الله اکبر» خیلی جمله قشنگی است. «اگر دخترت را به من دادی الحمدلله، اگر هم دخترت را به من ندادی، الله اکبر» اما اگر غیر این باشد، مثل گربه تملق میکند: شما مرا به اولادی خودتان بپذیرید. امیدوارم مرا به نوکری خودتان قبول کنید. اگر جواب رد بدهی سکته میکند!
و لذا وقتی امام (ره) در هواپیما بود (هنگام حرکت به طرف ایران) وقتی از ایشان پرسیدند: شما چه احساسی دارید؟ فرمود: هیچی! این خیلی است. تنها جایی که امام (ره) فرمود: هیچ و در این هیچی، همه چیزی است، آنجا بود. همه دنیا در حیرت ماندند که چطور ممکن است که شخصی در هواپیما باشد، ممکن است سرنگون شود، ممکن هم هست زنده بماند. در این ماجرا برد و باخت خیلی مهم است. و آدمهایی هستند که همه چیزی میگویند ولی خودشان هیچ هستند. مثل رعد و برق. امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه میفرماید: «وَ قَدْ أَرْعَدُوا وَ أَبْرَقُوا وَ مَعَ هَذَیْنِ الْأَمْرَیْنِ الْفَشَلُ» (نهجالبلاغه/خطبه 9) رعد و برق کرد ولی باران نیامد. آدم اگر خدایی شود هیچ حادثهای او را تکان نمیدهد. البته کار مشکلی است. من خودم به اخلاص نرسیدهام.
4- تفریح و ورزش در اسلام
تفریح: در مورد تفریح مطالبی را به عرضتان میرسانم. اصل مسابقه را در اسلام داریم. پیامبر اکرم(ص) شخصا در مسابقات شرکت میکردند. و نقره جایزه میدادند. مثلا با اسامه شخصا مسابقه میداد. به امام باقر(ع) گفتند: تیراندازی بلدی؟ فرمود: ریشهای من دیگر سفید شده است ولی تیر میاندازم. 17 تا تیر روی هم شلیک فرمود. داریم: بدن تو به گردنت حق دارد. نمیتوانی (نباید) از او خیلی کار بکشی.
قرآن میفرماید: «وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا» )قصص/77) از بهره دنیاییت نگذر. از لذتهای دنیا نگذر. پیغمبر(ص) تصمیم گرفته بود یک کار حلالی را انجام ندهد! آیه نازل شد: «لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ» (تحریم/1) تو چه حقی داری حلال خدا را حرام کنی؟! ما هم گاهی برخی چیزهای حلال را برای خودمان حرام میکنیم.
ورزش، سلامتی و نشاط را به همراه دارد. آدم سالم کار بهتری میکند، خوش اخلاقتر است. آدم سالم بهتر میتواند به مردم خدمت کند. منتها روی نوع ورزش، اسلام نظر دارد. یعنی ورزشهای شنا، تیراندازی و اسب سواری. و هر کدام شامل گروههایی میباشند. کشوری که قسمت زیادی از مرزش آب است همه افرادش باید شنا بلد باشند. حتما هم لازم نیست میلیاردها تومان خرج استخر کنیم، بلکه ما چندین هزار نفر داریم که در خانه هایشان استخر دارند. اما استخر با بخل قاطی شده است.
5- اهتمام به تربیت اسلامی فرزندان و هجرت
خیلیها به من گفتهاند: راجع به اولاد کم صحبت کن. گفتم: من که صحبت نمیکنم! چون عقیده ندارم. گفتند: مشکلات زیاد است. مشکل مسکن، تحصیل، کار و… گفتم: ببین. اسلام با هم است. ما یک تکهاش را عمل میکنیم و یک تکهاش را رها کردهایم؛ اسلام میگوید: بچه دار بشوید 1- بچه هایتان هنر داشته باشند 2- هجرت کنید. 3- زنهای ما میزایند و بچههای بی هنر کنار هم مینشینند. کسی که 6 تا بچه دارد عوض اینکه بگوید 6 شکم دارند باید بگویند12 بازو دارند. آقا هجرت کنید. اگر ما در هر کشوری مثلا یک میلیون ایرانی داشتیم، ایرانی که هنر داشته باشد، اسلام ما، زبان ما و آداب ما به دنیا صادر میشد. بنابراین اسلام سه چیز دارد: 1- زاد و ولد 2- علم و کار 3- هجرت. این مانند یک ماشینی است که یکی از لاستیکهایش نباشد. ما رفتیم زنگبار در تانزانیا. آنجا ایرانیها را خیلی دوست داشتند. چون میگفتند: اسلام برای ایرانی هاست. عدهای از تجار شیراز به آنجا رفته بودند و اسلام آنجا برای شیراز است. در چین حدود یک میلیون مسلمان وجود دارد. چند سال پیش عدهای از طلاب و آیت اللهها به چین رفتند و اسلام را در آنجا ترویج کردند (قبر آیت الله علامه قزوینی هم در آنجاست.) در خیلی جاها مثل اندونزی اصلاً کلمات فارسی بکار میبرند. حتی چینیها وقتی میخواهند بخوانند فارسی میخوانند. میگویند: دو رکعت نماز صبح میخوانم قربه الی الله. وضو میگیرم قربه الی الله. مسئله هجرت کور شده است.
6- توجه به قدرت جسمانی، سلامت و شادابی
حدیث داریم که حضرت جایی رسید و کفشهایش را از پا کند. گفتند: یا رسول الله چرا این کار را کردید؟ فرمود: در اینجا تیر اندازی یاد داده میشود. زمینی که در آن آموزش نظامی داده میشود مثل مسجد احترام دارد و من به همین خاطر کفشهایم را در آوردم. پس پادگان مقدس است.
قرآن درباره حضرت ابراهیم(ع) میفرماید: «فَراغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمینِ» )صافات/93) یعنی با یک ضربه بت را شکست. درب خیبر را 40 نفر نمیتوانستند تکان بدهند، حضرت علی(ع) از جا کند. حضرت موسی(ع) با یک سیلی شخصی را کشت (به حق). پیغمبران ما پر زور بودند. بی حال بودن جزو دین ما نیست. در دعای ابوحمزه ثمالی که سحرهای ماه مبارک رمضان خوانده میشود، میخوانیم: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَسَلِ» (کافی/ج2/ص585) پناه میبرم به تو از کسالت و بی حالی.
در رابطه با پیاده روی روایتی داریم که حضرت میفرماید: «خَیْرُ مَا تَدَاوَیْتُمْ بِهِ الْمَشِیُّ» (بحارالانوار/ج59/ص128) بهترین چیزی که داروی تو است راه رفتن است. میشود ورزش همراه با کار باشد. کار ما ورزش باشد. و اگر ما بخواهیم به استکبارهای جهانی «نه» بگوییم باید همه جوانهای ما یک هنری بلد باشند. در دعای کمیل داریم: «قَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوارِحِی» (مصباحالمتهجد/ص849) خدایا قدرتی به من بده که بتوانم به وظیفهام عمل کنم.
در قرآن داریم: فلانی به درد رهبری میخورد که: «وَ زادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» (بقره/247) هم علم داشته باشد و هم زور زیاد. در روایت میخوانیم: در سجده هایتان بگویید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْعَافِیَهَ عَافِیَهَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ». برد و باخت حرام است ولی در تیراندازی حلال.
7- آداب و شرایط ورزش
ورزش شرایطی دارد. ورزش باید همراه با آرامش باشد. بعضی از ورزشها هیجان دارند مانند: قمار. طرف بعد از این بازی به قدری خسته میشود که حال هیچ کاری را ندارد. نتیجه ورزش باید آرامش باشد نه هیجان. ورزش باید به انسان شادابی بدهد. ورزش باید مستقل باشد نه تقلیدی. ورزش باید با یاد خدا باشد نه غفلت. ورزش باید همراه تقوا باشد نه ابتذال. ورزش نباید عواطف را از بین ببرد. ورزش نباید خلاف عرف باشد. در ورزش نباید افراط و تفریط شود. ورزش باید برادری ایجاد کند و تفرقهها را بزداید.
ورزش باید طوری باشد که به برنامههای دیگر لطمه نزند. بعضی وقتها چنان غرق ورزش میشویم که مسائل معنوی از یادمان میرود. دیگر لطمه نزند. قرآن میفرماید: وقتی برادران یوسف(ع) میخواستند او را ببرند، پیش خود گفتند: با چه بیانی او را از پدر بگیریم؟ گفتند: «أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» (یوسف/12) او را با ما بفرست تا تاب بخوریم و بازی کنیم. یعنی به بهانه بازی یوسف(ع) را از یعقوب(ع) گرفتند. ولذا قویترین دلیلی که پیغمبر(ص) بچهاش را تحویل داد، نیاز بچه به ورزش بود.
پیامبر اکرم(ص) وقتی مسابقه میگذاشتند، جایزه یک شتر حامله یا درخت خرمای باردار میدادند. الان جایزه یک جام میدهند که فقط به درد دکور میخورد. باید جایزه کاربردی باشد. حدیث داریم: هنرتان در بازوهایتان باشد. علمتان کاربردی باشد.
کار داشتن مهم است. جوانی پیش پیامبر(ص) آمد. پیغمبر(ص) از او پرسید: چه کاره هستی؟! گفت: بیکار. فرمود: از پیش چشم من دور شو که از چشمم سقوط کردی.
8- توجه به کتاب و مطالعه و استعدادها
در رابطه با کتاب: خدا حفظ کند آیت الله مشکینی را. یک صورت از کتابهایش را نوشته و گفته: هرکس میخواهد بیاید و استفاده کند. اینقدر جوان داریم که میخواهد مطالعه کند اما به علت گرانی کتاب نمیتواند، و اینقدر کتاب احتکار شده وجود دارد که هیچ کس آنها را نمیخواند. قرآن میفرماید: «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» (آلعمران/195) شما از یکدیگر هستید. البته باید مال مردم را از خودمان بدانیم و در حفظ مال مردم دقت کنیم. حدیث داریم: سه چیز نشانه مسلمانی و کافری. 1- قول دادن: به هر کس قول بدهی باید به آن عمل کنی گرچه به غیر مسلمان قولی داده باشی. 2- امانت داری. 3- احترام به پدر و مادر حتی اگر مسلمان نباشند.
در رابطه با مطالعه: ساعت مطالعه مهم است. نور مطالعه مهم است. روش مطالعه مهم است. هرکسی باید خودش را بشناسد و علاقه هایش را دریابد. خداوند هرکسی را برای کاری آفریده است. ما باید تشخیص بدهیم که خدا ما را برای چه ساخته است. استعداد ما در چیست؟ امام صادق(ع) بچهها و شاگردانش را تقسیم میکرد و میفرمود: تو تربیت کار بکن، تو تاریخ بخوان، تو در پاسخ به سؤالات کار کن، تو در بحثهای فلسفی کار کن و… بسیاری از آدمهایی که حال مطالعه ندارند به خاطر این است که اولین کتابی را که مطالعه کردهاند به آن علاقه نداشتهاند و آنها را از کتاب زده کرده است. سال گذشته آمدند برای دخترها مسابقه حفظ سوره انعام را گذاشتند! این کار آنها غلط بود. چون محتوای سوره انعام هیچ ربطی به دخترها و خانمها ندارد.
ما باید از فرصت، مخها و… حداکثر استفاده را بکنیم. امام علی(ع) میفرماید: نوک قلم را تیز کن و بعد بنویس، چون اسلام تحمل اینهمه ضرر را ندارد. باید صرفه جویی کرد. متأسفانه مقام معظم رهبری پارسال هرچه پیام دادند کمتر به آن عمل شد. مهمترین و بزرگترین اسراف، اسراف عمر است.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»