تفسیر سوره تکاثر

موضوع: تفسير سوره تکاثر
تاريخ پخش: 75/11/15

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»

1- فزون طلبي و تفاخر به قبر مردگانشان
«أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ» (تكاثر/1) فزون طلبي و تفاخر شما را سرگرم کرده تو بهتري من بهترم من آنم که… «حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» (تكاثر/2) بين دو قبيله بحث شد او گفت ما بيشتريم ديگري گفتند ما بيشتريم سرشماري کردند يک قبيله باخت پيشنهادي مطرح شد که زنهاي حامله را دو تا حساب کنيم از نو باز باخت. گفتند نه خيلي از ماها مرده‌‌اند برويم مقبره پدرمان را بشماريم ببينيم مرده و زنده کداميک از ماها بيشتر است اينها رفتند گور پدرشان را بشمارند آيه نازل شد «أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ» تکاثر يعني کثير ما بيشتريم يا شما «الها» لهو است يعني سرگرم «کُمْ» يعني شما «أَلْهاكُمُ» يعني شما را لهو و سرگرم کرده چه چيزي شما را سرگرم کرده؟ ما بيشتريم و شما بيشتريد. حتي اينکه «زُرْتُمُ» زيارت کرديد «الْمَقابِرَ» مقبره پدرتان را. حضرت امير(ع) در نهج البلاغه مي‌‌فرمايد حواستان کجاست خوابيد، مستيد، کجاي کاريد؟ «يَا لَهُ مَرَاماً مَا أَبْعَدَهُ وَ زَوْراً مَا أَغْفَلَهُ وَ خَطَراً مَا أَفْظَعَهُ لَقَدِ اسْتَخْلَوْا مِنْهُمْ‌‌اي مُدَّكِرٍ وَ تَنَاوَشُوهُمْ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ أَ فَبِمَصَارِعِ آبَائِهِمْ يَفْخَرُونَ‌‌ام بِعَدِيدِ الْهَلْكَى يَتَكَاثَرُونَ يَرْتَجِعُونَ مِنْهُمْ أَجْسَاداً خَوَتْ وَ حَرَكَاتٍ سَكَنَتْ وَ لَأَنْ يَكُونُوا عِبَراً أَحَقُّ مِنْ أَنْ يَكُونُوا مُفْتَخَراً وَ لَأَنْ يَهْبِطُوا بِهِمْ جَنَابَ ذِلَّةٍ أَحْجَى مِنْ أَنْ يَقُومُوا بِهِمْ مَقَامَ عِزَّةٍ لَقَدْ نَظَرُوا إِلَيْهِمْ بِأَبْصَارِ الْعَشْوَةِ وَ ضَرَبُوا مِنْهُمْ فِي غَمْرَةِ جَهَالَةٍ» (نهج‌البلاغه/خطبه 221) وَه چه مرام بدي داريد چه زائرهاي غافلي هستيد زائر قبر پدرتان هستيد ولي غافل. عوض اينکه ببينيد پدرت در چه حال است رفته‌‌اي ببيني چند تا هستند «وَ خَطَراً مَا أَفْظَعَهُ» چه خطر بزرگي «لَقَدِ اسْتَخْلَوْا مِنْهُمْ‌‌اي مُدَّكِرٍ» گويا مردگاني که وسيله تذکراند ديگر وسيله تذکر نيستند وسيله شمارش شده. الآن هم افرادي هستند که به مدينه مي‌‌روند پايه‌‌هاي مسجد النبي را مي‌‌شمارند مثلاً مي‌‌گويد مسجد پيغمبر(ص) 280 پايه داشت 700 بلندگو داشت بابا اين مسجد زماني 10 پايه از درخت خرما داشت اما دنيا را لرزاند الآن پايه‌‌ها 300 تا است بلندگوها 700 تا است اما يک سوسک هم از آن نمي‌‌ترسد مخ از کار افتاده.
2- عبرت از مردگان بهتر از افتخار به آنان است
اينها دست دور از آتش دارند «أَ فَبِمَصَارِعِ آبَائِهِمْ يَفْخَرُونَ» آيا به محل سقوط پدرانشان افتخار مي‌‌کنند به قبر پدرانشان افتخار مي‌‌کنند رفته‌‌اند مرده بشمارند «‌‌ام بِعَدِيدِ الْهَلْكَى يَتَكَاثَرُونَ» به آدمهاي هلاک شده سرشماري مي‌‌کنند «يَرْتَجِعُونَ مِنْهُمْ أَجْسَاداً خَوَتْ وَ حَرَكَاتٍ سَكَنَتْ» از اجسادي که از بين رفته و حرکات که ساکن شده اينها را مي‌‌خواهند برگردانند مُرد ديگر «وَ لَأَنْ يَكُونُوا عِبَراً أَحَقُّ مِنْ أَنْ يَكُونُوا مُفْتَخَراً»، «عِبَراً» يعني عبرت بگيريد به جاي اينکه عبرت بگيريد افتخار مي‌‌کنيد «وَ لَأَنْ يَهْبِطُوا بِهِمْ جَنَابَ ذِلَّةٍ أَحْجَى مِنْ أَنْ يَقُومُوا بِهِمْ مَقَامَ عِزَّةٍ» اگر از اين قبرها که در آستانه ذلت قرار گرفته‌‌اند اينها بهتر است که اينها را وسيله عزت و مقام قرار بدهند.
بعد اميرالمومنين(ع) غصه مي‌‌خورد که انسان بقدري احمق مي‌‌شود که نگاه مي‌‌کند اما ديگر کور است يعني نمي‌‌بيند «لَقَدْ نَظَرُوا إِلَيْهِمْ بِأَبْصَارِ الْعَشْوَةِ» با ديد تار به مردگان نگاه مي‌‌کنند يعني با ديده عبرت نگاه نمي‌‌کنند «وَ ضَرَبُوا مِنْهُمْ فِي غَمْرَةِ جَهَالَةٍ» اينها در ورطه جهالت رفته‌‌اند بعد يکي يکي همينطور اضافه مي‌‌کند بعد مي‌‌فرمايد: «أُولَئِكُمْ سَلَفُ غَايَتِكُمْ وَ فُرَّاطُ مَنَاهِلِكُمْ» (نهج‌البلاغه/خطبه 221) آقا جون «أُولَئِكُمْ سَلَفُ غَايَتِكُمْ» گورهايي را که مي‌‌رويد اينها قبل از شما رفته‌‌اند «وَ فُرَّاطُ مَنَاهِلِكُمْ» سرچشمه‌‌ها و آبشخورهايي که بناست برويد اينها قبل از شما رفتند فکر کنيد دو سه روز ديگر شما هم مي‌‌آييد «إِنَّا بِكُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَاحِقُونَ» (كامل‌الزيارات/ص‌322) ما به شما ملحق مي‌‌شويم فکر کنيد اينها الآن چه هستند چه پهلوانهايي اينجا خوابيده‌‌اند چه دانشمنداني چه پولدارهايي.
3- خطاب علي(ع) با مردگان و پاسخ آنان از زبان حضرت علي(ع)
اميرالمومنين(ع) با جمعيتي از صفين برمي گشتند رسيدند به قبرستاني فرمود بايستيد من چند تا حرف با اين مرده‌‌ها بزنم ‌‌اي مُرده‌‌ها زن هايتان شوهر کردند بچه هاتان مال‌‌هايتان را تقسيم کردند خود شما فراموش شديد سرِ ارثتان دعوا شد جان کَندي کيف‌‌اش را بچه‌‌ها مي‌‌کنند بعد فرمود‌‌اي مرده‌‌ها اين حرفها خبرهاي ما بود شما بگوئيد چه خبر است. رو به اصحاب کرد و فرمود اگر اينها به زبان بيايند مي‌‌گويند ما در چه شرايطي هستيم «جِيرَانٌ لَا يَتَأَنَّسُونَ وَ أَحِبَّاءُ لَا يَتَزَاوَرُونَ بَلِيَتْ بَيْنَهُمْ عُرَا التَّعَارُفِ وَ انْقَطَعَتْ مِنْهُمْ أَسْبَابُ الْإِخَاءِ فَكُلُّهُمْ وَحِيدٌ وَ هُمْ جَمِيعٌ» (نهج‌البلاغه/خطبه 221) قبرهايشان پهلوي هم است ولي با هم اُنسي ندارند حبيب و دوست همديگر هستند اما زيارت همديگر نمي‌‌روند، نخ تعارف پوسيد قربانت بروم چاکرتم تمام شد توي همين دنيا هم همينطور است. در سرزمين منا پشت مکه روز عيد قربان بندِ کفشم پاره شد آسفالت داغ هواي 50 درجه با پاي برهنه روي آسفالت مي‌‌سوختم کاروانهاي ايراني مي‌‌گفتند آقاي قرائتي سلام مي‌‌گفتم سلام عليکم هي پريدم بالا به من سلام مي‌‌کردند يک لنگ کفش به من ندادند البته من هم داشته باشم به شما نمي‌‌دهم خوب پاي خودم مي‌‌سوزد. عزيزترين عزيزها يک هفته بلوز سياه مي‌‌پوشد بقدري فراموش مي‌‌شود که حتي حاضر نيست دو رکعت نماز بخواند و ثوابش را هديه کند «وَ انْقَطَعَتْ مِنْهُمْ أَسْبَابُ الْإِخَاءِ» سبب اخوتها قطع شد «فَكُلُّهُمْ وَحِيدٌ وَ هُمْ جَمِيعٌ» با اينکه قبرهايشان پهلوي هم است ولي تک تک‌‌اند مثل ميخي که روي ديوار است اگر هزار ميخ روي ديوار بکوبي ميخ‌‌ها پهلوي هم است اما اين ميخ کاري به آن ميخ ندارد.
آيه‌‌اي در قرآن است که مي‌‌فرمايد به جهنم مي‌‌گوئيم «يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزيدٍ» (ق/30) پُر شدي مي‌‌گويد باز هم داري آيه‌‌اي ديگري داريم «وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَيِّقاً» (فرقان/13) تنگ است خوب باز هم داري يعني جا هست «مَكاناً ضَيِّقاً» يعني جا نيست. من توي اين دو آيه ماندم بعد گفتم هر دو آيه درست است صد ميخ که به يک منطقه مي‌‌زني براي هر ميخي «مَكاناً ضَيِّقاً» جايش تنگ است با چکش فرو مي‌‌رود اما باز هم جا براي ميخ هست.
4- مواقف قيامت
آمد گفت آقا يک جا داريم روز قيامت فرياد مي‌‌زنند يکجا داريم روز قيامت دهانشان مُهر مي‌‌خورد کسيکه دهانش مهر بخورد نمي‌‌تواند فرياد بزند امام فرمود يک صحنه داد مي‌‌زنند يک صحنه داد نمي‌‌زنند گمرکها مختلف است. دبير رياضي از رياضي مي‌‌پرسد کاري به شيمي ندارد دکتر قلب با قلب کار دارد کاري به کليه ندارد آنجا موارد مختلف است صحنه‌‌ها مختلف است و لذا حديث داريم 50 مُوقف در قيامت است. يک موقف فقط گريه مي‌‌کند ديگر هيچ حرفي نمي‌‌تواند بزند فقط به هم نگاه مي‌‌کنند و مي‌‌گويند سوختيم هيچ کاري نمي‌‌توانند بکنند به ما گفتند ما گردن کلفتي کرديم ما ديديم همسايه‌‌ها سحر بلند مي‌‌شوند ما خوابيديم راديو و تلويزيون خواندند چراغ همسايه‌‌ها روشن شد حتي شب 21 هم روزه نگرفتيم آخر يک مشت آدم داريم سالي يک روز روزه مي‌‌گيرد آن هم به عشق حضرت علي(ع).
حضرت امير(ع) مي‌‌فرمايد «لَا يَتَعَارَفُونَ لِلَيْلٍ صَبَاحاً وَ لَا لِنَهَارٍ مَسَاءً‌‌اي الْجَدِيدَيْنِ ظَعَنُوا فِيهِ كَانَ عَلَيْهِمْ سَرْمَداً» (نهج‌البلاغه/خطبه 221) آنهايي که توي قبراند نه شبي مي‌‌شناسند و نه روزي، اگر شب مرده باشند براي آنها هميشه شب است و اگر روز مرده باشند براي آنها هميشه روز است. مفسر قصه تا مي‌‌رسد به اينجا که مي‌‌فرمايد «فَكَمْ أَكَلَتِ الْأَرْضُ مِنْ عَزِيزِ جَسَدٍ وَ أَنِيقِ لَوْنٍ» (نهج‌البلاغه/خطبه 221) زمين گوشتهاي اين عزيزان خوش سروصورت را خورد تا مي‌‌رسد باينکه از خونشان مکيده.
5- خيريه به جاي مقبره‌‌هاي گران قيمت
آقا مُرده براي اينکه خيريه‌‌اي براي روح درست کند مثلاً مقبره‌‌اش را چه مي‌‌کند اين آقايي که مُرده دورتادور همسايه هايش فقيراند 5 ميليون براي پدرش مقبره مي‌‌سازد اين پول را 10 تا 500 هزار کن ده دختر را توي محله به خانه بخت بفرست بعد بگو خدايا من اين دخترها را جهازيه دادم ثواب اين جهازيه مال پدرم هزار رقم بدبختي توي آن محله هست برمي دارد روي قبر پدرش مقبره مي‌‌سازد. کج فکر مي‌‌کنيم درست فکر نمي‌‌کنيم خيلي پول حرام مي‌‌شود پول منار پول عَلَمات توي عزاداري‌‌ها پول کتاب يک هيئت وقتي مي‌‌خواهد يک علمات بخرد زندگي امام حسين(ع) را بخرد مگر شما نمي‌‌خواهيد 2 ميليون علمات بخريد 2 ميليون کتاب بخر تاريخ عاشورا بده به 2 ميليون جوان مطالعه کنند. ما نيرو و پول داريم کج مي‌‌رويم.
6- تكاثر درآمد نامشروع است
اينقدر جوان داريم که قوطي کبريت جمع مي‌‌کند اينقدر جوان داريم انواع سيگارها را جمع مي‌‌کند دنياي غرب هم همينطور است دنياي غرب خُل بيشتر از ايران دارد. گاهي مي‌‌گويند اين رقاصه اين لنگه مرغ را خورده استخواني که آن رقاصه ليسيده چندهزار دلار مي‌‌خرند خيلي توي دنيا خر هست اف 16 مي‌‌سازند. اما اينقدر هم آدم نفهم توي آنها هست يک خرده فکر کنيم کجا مي‌‌رويم قرآن مي‌‌فرمايد «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ» (تكوير/26) کجا مي‌‌رويد؟ پول خرج کردن عقل مي‌‌خواهد «التَّكاثُرُ» چيست روايت داريم رسول الله فرمود: تکاثر اينست که آدم درآمدش نامشروع باشد. درآمد حرام بعد حق‌‌اش را هم ندهد در گنج و گنجينه هم پنهان کند اين تکاثر است گاهي درآمدها حلال است من و شما مي‌‌رويم کنار دريا تور مي‌‌اندازيم. تورها را بالا مي‌‌آوريم يک تور 5 تا ماهي گرفته يک تور 25 تا يکي پولدار مي‌‌شود يکي کم پول کسي هم اينجا کسي را استثمار نکرده يعني قراردادي با ماهي‌‌ها و نهنگ‌‌ها نداشته گاهي يک کسي بطور طبيعي پولدار مي‌‌شود خطش خوب است صدايش خوب است هنرش خوب است ابتکاري، اختراعي گاهي وقتها هم نه يک کسي زنگ مي‌‌زند نان او را قطع مي‌‌کند با او زدوبند مي‌‌کند با او گاوبندي مي‌‌کند (تکاثر) درآمدهاي نامشروعي که حقش داده نشود.
7- درست فكر نمي‌‌كنيد
«كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ» (تكاثر/3) چنين نيست که خيال مي‌‌کنيد. درست فکر نمي‌‌کنيد «سَوْفَ تَعْلَمُونَ» در آينده خواهيد فهميد «ثُمَّ كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ» (تكاثر/4) سه «كَلاَّ» در اين است «كَلاَّ» يعني کج مي‌‌فهميد در مورد کج فهمي در قرآن خيلي آيه داريم.
«يحْسَبُونَ» (اعراف/30) اينها خيال مي‌‌کنند «أَ فَحَسِبْتُمْ» (مومنون/115) اينطوري خيال مي‌‌کنيد «فَلا تَحْسَبَنَّ» (ابراهيم/47)، «لا يَحْسَبَنَّ» (آل‌‌عمران/178) اينطور فکر کن يعني گاهي وقتها انسان فکرش کج است. در ازدواج فکر مي‌‌کند که اگر دختر فلاني را بگيرد خوشبخت است مي‌‌گويد دعا کردم دعايم مستجاب نشد. آخر دعا يعني خير. تو از کجا مي‌‌داني اينکه تو دعا مي‌‌کني خير توست؟ خيلي از دعاهايي که مستجاب نمي‌‌شود خير نيست مثل بچه‌‌اي که گريه مي‌‌کند عسل مي‌‌خواهد و پدرش مي‌‌داند که اين عسل بابش نيست. خدا حکيم است گاهي وقتها آدم نمي‌‌داند خيرش است يا نه گاهي وقتها يک خيري است عوارض دارد گاهي وقتها يک خيري هست آدم نداشته باشد بهتر است.
سال اول انقلاب بود من از قم به تهران مي‌‌آمدم فيلم پر مي‌‌کردم و بر مي‌‌گشتم با اتوبوس مي‌‌آمدم و مي‌‌رفتم ميدان شوش سوار اتوبوس شدم رسيديم به بهشت زهرا خواستم بگويم براي شادي روح شهدا صلوات بلند شدم توي اتوبوس که اين را بگويم بلند شدم نگاهي کردم و نشستم چون صلوات ختم کن مال جگر فروشها و شاگرد شوفرها آدمهاي داش و ميداني از نژادهاي اينرقمي آنها روح و جگر اينرا دارند. گفتم خوب بابا کار خوبي است از ميدانيها ياد بگير ميدانيها خيلي کارشان خوب است ما بايد از آنها ياد بگيريم دو مرتبه بلند شدم و نگاهي کردم. تو حجت الاسلامي بنشين نشستم و گفتم نامرد انقلاب از اين شهداست فرار شاه و آمدن امام(ره) از اين شهداست اينکه تو رفتي توي تلويزيون از اين شهداست پاشو يک صلوات ختم کن باز بلند شدم و خجالت کشيدم و نشستم. اين بغل دستي‌‌ام گفت آقا شيخ؟ صندلي‌‌تان ميخ دارد گفتم نه صندلي‌‌ام ميخ ندارد خودم گير دارم گفت گير چه هستي؟ گفتم گير عمامه و لباس. من اگر اين عمامه و لباس را نداشتم راحت صلوات مي‌‌فرستادم گير خودم افتادم گاهي وقتها آدم گير خودش است اين بابا ليسانس گرفته گير خودش افتاده شنا بلد نيست مي‌‌گوئيم برو ياد بگير مي‌‌گويد بابا زشت است من ليسانسم ليسانس که سواد نيست تو کل کتابهايي که خوانده‌‌اي 200 تا است 200 ميليون کتاب نخوانده داري به 200 خوانده نگاه نکن به 200 ميليون نخوانده نگاه کن برو قرآن ياد بگير. من! بله پس تو. بنده گيرم بخاطر عمامه‌‌ام او گير است بخاطر ليسانس‌‌اش او گير است بخاطر پول‌‌اش او گير است بخاطر لباس‌‌اش مي‌‌خواهد اذان بگويد گير است مي‌‌گويد زشت است چرا زشت است از الله اکبر گير کرده حلقوم پر است.
8- علم‌‌اليقين و حق‌‌اليقين و تفاوت آنها
مي فرمايد در سرشماري گير کرده‌‌ايد شما بيشتريد يا ما بيشتريم رفته‌‌ايد گور پدرتان را مي‌‌شماريد کجاي کاريد؟ به استخوان پوسيده‌‌هاي پدرت افتخار مي‌‌کني «سوف تعلمون» چشم هايت باز خواهد شد و خواهيد فهميد «كَلاَّ» اينطور که شما فکر مي‌‌کنيد نيست «كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ» (تكاثر/6-5) اگر پرده‌‌ها کنار برود جهنم را مي‌‌بينيد «ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقينِ» (تكاثر/7) يکوقت آدم دود را مي‌‌بيند مي‌‌گويد آتش است اين علم اليقين است. يکوقت مي‌‌رود نزديک و خود آتش را مي‌‌بيند اين عين اليقين است. يکوقت دست‌‌اش را مي‌‌گذارد و حرارت آتش را لمس مي‌‌کند اين را حق اليقين مي‌‌گويند يعني درجات شناخت فرق مي‌‌کند.
فزون طلبي عامل سرگرمي و غفلت است، دامنه فزون طلبي تا مرده شماري پيش مي‌‌رود ناآگاهي از قيامت انسان را به انحراف وادار مي‌‌کند «حَتَّى زُرْتُمُ» در برابر افکار انحرافي و متحجر بايد تکرار کنيد «كَلاَّ»، «كَلاَّ»، «كَلاَّ» هشدار به غافلين يک ضرورت است «سَوْفَ تَعْلَمُونَ»، «سَوْفَ تَعْلَمُونَ» در آينده خواهيد فهميد، در آينده خواهيد فهميد، با ديد عميق آدم مي‌‌تواند آينده را ببيند «لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ» (تكاثر/6) علم درجاتي دارد. فرق است بين علم و يقين. يقين يعني باور. حاج آقا مي‌‌آيد توي خانه و مي‌‌گويد چکم دست مردم است فردا چکم برمي گردد و آبرويم مي‌‌ريزد به بچه‌‌ها و خانمش اينرا مي‌‌گويد شام را مي‌‌خورند و مي‌‌روند توي رختخواب خروپف همه مي‌‌خوابند فقط خواب از سر حاج آقا مي‌‌پرد همه مي‌‌دانند که چک برمي گردد اما خواب از سر حاج آقا مي‌‌پرد يعني همه علم دارند علم اليقين حاج آقا عين اليقين.
همه مي‌‌دانيم که مرده نيشگون و گاز نمي‌‌گيرد لگد نمي‌‌زند پس پهلوي او بخواب نه مي‌‌ترسم علم داريم که مرده به ما کاري ندارد علم اليقين هست اما حق اليقين نيست اما اگر به مرده شور بگويند بخواب سرش را روي شکم مرده مي‌‌گذارد و تا صبح مي‌‌خوابد ما و مرده شور هر دو علم داريم که کسي با ما کاري ندارد اما ما علم داريم و مرده شور يقين، يقين يعني آدم چيزي را از پِي گِل بداند. ما مي‌‌گوئيم قيامت هست اما باورمان نيامده اگر باورمان بيايد گريه مي‌‌کنيم مي‌‌فرمايد اگر قيامت داشته باشيم.
9- روز قيامت از نعمت‌‌ها سؤال مي‌‌شود
«ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ» (تكاثر/8) روز قيامت از نعمت‌‌ها سوال مي‌‌شود عمرت را چه کردي؟ درآمدت چه بود؟
امام باقر(ع) يا امام صادق(ع) ميهماني داشت خرماي خوبي داشت خرماها را آورد اين ميهمان يک خرده به اين خرماها نگاه کرد و گفت «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ» روز قيامت از نعمت‌‌ها سوال مي‌‌کنند خواهند گفت‌‌ اي امام باقر(ع) چرا اين خرماي خوب را خوردي امام(ع) فرمود کج فهميدي نمي‌‌گويند چرا خرما خوردي مي‌‌گويند خط فکري کي بوده‌‌اي؟ رهبرت کي بود؟
10- نعمت ولايت نعمت واقعي
نعمت واقعي ولايت است دينت را از کي مي‌‌گيري؟ عمده فکر و خط عملي است. خدا بزرگتر از اينست که از خرما و نان سوال کند هيچ گدايي به کسي نمي‌‌گويد من به تو خرما دادم «يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ» نعمت، نعمت ولايت است يعني آقا واقعاً در دنيا خط فکري کي را قبول داشتي؟ مرجع تقليدت کي بود؟ در انتخابات نماينده مجلست کِي بود؟ به چه دليل به اين رأي دادي؟ به چه دليل اينرا رئيس جمهورش کردي؟ به چه دليل اينرا رهبر کردي؟ دليل‌‌اش علم بود، تقوا بود، فاميلي بود، خوشگلي بود، پلو و پول بود، پارتي بود، حق بود، عدالت بود، شکنجه بود، زندان بود، روي چه ملاکي؟ و لذا روز قيامت اولين سوال را از ولايت مي‌‌پرسند اگر ولايت باشد همه کارها درست است ولايت سوزن است اگر سوزن درست برود نخ دنبالش مي‌‌رود اما عبادت بي ولايت مثل نخ بي سوزن است چيزي از آن دوخته نمي‌‌شود. هستي مال ولايت است مهم نيست آجر و ميز و کلاسش چطور است اينها جزيي است مهم اينست که استاد کيست؟
استاد است که تربيت مي‌‌کند خط اصلي را استاد مي‌‌دهد گاهي کلاس، زنگ، سلف سرويس، بهداشت، شوفاژ، زمين ورزش همه نمره 20 اما يک استاد کجي توي اين مي‌‌آيد همه را کج مي‌‌کند و گاهي وقتها هم حياط تنگ کلاس تنگ اما يک استاد توي آن مي‌‌آيد که پنجاه رجايي و چمران تحويل مي‌‌دهد مهم اين است که استاد کي باشد.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2357

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.