امام باقر(علیه السلام)
موضوع: امام باقر(ع)
تاریخ پخش: 70/03/30
بسم الله الرحمن الرحیم
1- امام باقر(ع)
هفتم ذی الحجّه شهادت امام باقر(ع) است و مردم هم در مکه خودشان را آماده میکنند، که اعمال حج را انجام دهند. و روز بعدش، شهادت مسلم بن عقیل(ع) است. ما یک مقداری درباره امام باقر امام پنجم و مقداری هم درباره حج صحبت میکنیم. اما سعی میکنیم بحثمان برای همه مفید باشد. خوب، چند نکته را باید خدمتتان عرض کنیم. اول اینکه، کلمه باقر یعنی چه؟ «باقر» یعنی شکافنده. شما حتماً در تلویزیون دیدهاید که کشتی، چطور دل آب را میشکافد، چطور تراکتور زمین را میشکافد. نوک هواپیما چطور فضا را میشکافد. باقرالعلوم یعنی کسی که مغزش، درون علم را میشکافد. حالا درباره امام محمد باقر(ع) چند نکته بگویم.
2- انواع برخورد با انسانهای دیگر
شخصی کلمه باقر را جور دیگری تحریف کرد. به جای باقر کلمه دیگری گفت که معنای توهین در آن باشد. امام فرمود: نه من باقر هستم، نه آنکه تو گفتی. از این خودش معلوم میشود، که برخورد انسان در برابر انسان جاهل، چند رقم است. بد نیست این را بنویسم. انواع برخوردها: 1- گاهی سلام است. 2- گاهی سکوت است. 3- گاهی اعتراض است. 4- گاهی حرکت است. 5- گاهی جنگ است. با مخالفین آدم باید چند رقم برخورد کند. چون چند رقم مخالف داریم.
بعضی مخالفها، آدمهای جاهلی هستند. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/63) قرآن میگوید: مرد خدا به آدم جاهل که رسید، سلام میکند. نه جاهلین بی سواد، ممکن است که خیلی هم باسواد باشد، اما باز هم شعور ندارد. ما دانشمند بی شعور هم داریم. مدرک بالا، شعور نیست. دانشمند است، جلوی پدرش راه میرود، سر مادرش نعره میکشد، در صف نانوایی میخواهد نوبت دیگران را از بین ببرد. دروغ میگوید. آبروی مردم را میریزد، ظلم میکند و هزاران کار دیگر… پس سواد خیلی نجات نمیدهد. اگر طرف بی شعور بود؛ «سلام».
گاهی وقتها هم باید ساکت شد. «إِنَّا لَنَراکَ فی سَفاهَهٍ» (اعراف/66) به بعضی پیغمبرها میگفتند: تو «سفیه» هستی. میگفت: «لَیْسَ بی سَفاهَهٌ» (اعراف/67) نه اینطور که میگویی نیست. گاهی سلام باید کرد، گاهی باید ساکت شد، هرچه حرف زد آدم باید نگاهش کند.
گاهی هم باید بلند شد و رفت. در حدیث داریم که در جلساتی که حرف یاوه میزنند، حق ندارید بنشینید، بلند شوید و بروید. یا حال و هوای جلسه را عوض کن و یا بلند شو برو.
گاهی هم باید «فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ» (آل عمران/159) گاهی هم باید کتک کاری کرد. «فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَیْهِ» (قصص/15) قرآن میگوید: حضرت موسی یک مخالف دید «فَوَکَزَهُ» یعنی همچنان حضرت موسی در کوچه مشت زد. «فَقَضى عَلَیْهِ» طرف مرد، حالا نمیدانم که حضرت موسی به چه ترتیبی مشت زده است و به کجا زده است؟ با چه نحوی زده که با مشت اول طرف از دنیا رفت. پس مؤمن هم باید در مشتش، زور باشد. هم باید در دهان و در زبانش، بیان سلام علیکم باشد. و در مجموع با همه مردم نباید یکجور رفتار کرد.
امام باقر(ع) در مقابل یک سری افراد، ساکت میشدند. یک کسی میخواست امام را ناراحت کند. به امام گفت: بچه آشپز! تو مادرت آشپز است. میخواست امام را کوچک کند، امام فرمود: اتفاقاً آشپزی هنر است. اگر آشپزها به من تلفن نمیکردند که چرا اینطور گفتی، من میگفتم که یک آشپز روزی دو، سه تومان درآمد دارد، یعنی ماهی هفتاد هزار تومان، و هیچ وزیر و وکیلی ماهی هفتاد هزار تومان درآمد ندارد، ولی یک آشپز در مملکت ما اینقدر درآمد دارد. منتها حالا هرروز نیست. به امام گفتند: مادرت آشپز است! امام بارها فرمود: اتفاقاً آشپزی هنر است، افتخار میکنم که آشپزی بلدم.
یک روز یک کسی یک متلک فرهنگی به امام گفت. خانه امام مهمانی بود. امام غذای خوبی داشت. البته اصل در اسلام زهد است. زهد و سادگی خوب است. حالا نگویید، آقای قرائتی تو که حرف از زهد میزنی، این باغ کجا بود؟ این باغ مال ناصرالدین شاه است. دست آثار میراث فرهنگی است. ما امروز آمدهایم اینجا تا فیلم ضبط کنیم. اصل در اسلام زهد است نه اینکه فقر کمال باشد.
یک حدیث برایتان بخوانم، شاید نشنیده باشید. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: شب دامادیم به قدری بی پول بودم، که زرهام را فروختم، ولی بقدری وضع مالیم خوب است، که میتوانم همه فقرای منطقه را با مالیاتم، تامین کنم. منتها در عین حال که پول داشت، لباسش ساده بود. یعنی زنده باد کسی که داشته باشد، اما عیاشی، اسراف، تبذیر نداشته باشد. نداشتن کمال نیست، گدا بودن هنر نیست، عیاشی بد است. امیرالمؤمنین، آنوقتی که نداشت و آنوقتی که داشت، زندگیش ساده بود.
امام باقر(ع) مهمان داشت، غذای خوبی نزد آنها گذاشت، طرف غذا را خورد، دید غذا خوشمزه است، یک آیه خواند، این آیه یک متلک فرهنگی است. (به قول ما این را میگویند: «شوخی آخوندی») گفت: «لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ» (تکاثر/8) آیه قرآن است. یعنی روز قیامت از نعمتها سؤال میکنند. میگویند: ای امام باقر(ع) این غذای خوشمزه چه بود که خوردی؟ امام باقر(ع) فرمود: این غذا نعمت است. اما آن نعمتی که از آن سؤال میکنند، میپرسند: پای پرچم چه کسی سینه زدی؟ خط فکری و رهبر سیاسیت که بود؟ نمیپرسند: لباست پشم بود یا پنبه؟ میگویند: جزو منافقین بودی یا لیبرالها، یا در خط امام بودی؟ یعنی میخواست با این جمله امام را یک نیشی بزند.
یک روز امام باقر(ع) مهمان برایش آمد، او را در یک اتاقی برد. اتاق وضعش خیلی خوب بود. فرش و پرده و لباسها و… این مهمان یک خورده به اطراف نگاه کرد و به قول امروزیها سرش هم یک سوتی کشید و یک ابرویی هم بالا و پایین انداخت و… امام باقر(ع) فرمود: این وضع تغییر میکند. فردا هم به منزل ما تشریف بیاورید. فردا که آمد امام او را در یک اتاق دیگر که ساده و حصیری و بی آلایش بود، برد. مهمان گفت: آقا آن اتاق چه بود و این اتاق چیست؟ گفت: آن اتاق مال خانمم است. مهریهاش را گرفته، مالک است، با پول مهریهاش اتاق را زیبا کرده است. من دیروز شما را در اتاقی که مربوط به خانواده است، بردم. دیدم حواستان پرت شد، فهمیدم سردرگم شدهای. خانمم مالک پولش است، حق دارد این کار را بکند. البته، امیدوارم خانمها سوء استفاده نکنند. به شوهرهایشان نگویند: «دیدی قرائتی چه گفت؟» زودباش حقوق من را بده! زن و شوهر نباید، تو و من داشته باشند. اما اگر هم زن چیزی داشته باشد، مرد حق ندارد آن را از او بگیرد. زن باید مالک باشد. اما نباید از این مالکیّتش هم سوء استفاده کند. زندگی باید با رفاقت و صفا باشد.
شخصی، یکی از فامیل بنی امیه بود، ناراحت بود که چرا فامیل آدمهای بدی است، محضر امام صادق(ع) آمد و گفت: من غصّه میخورم. فرمود: چرا؟ فرمود: فامیلم، فامیل بدی است. بعضیها هستند، افراد حزب اللهی ولی داییاش طاغوتی است، عمویش طاغوتی است، پسرعموهایش طاغوتی هستند. اصلاً تمام فامیل آدمهایی جور و واجور هستند. اما این یکی در آنها، اهل تقوا و پاکی و کمالات است. یک دختری توی همه فامیلی که وضع حجابشان بد است، مراعات عفت را میکند. عفت خیلی مهم است. چون ماه ذی الحجه است بگوییم، همه حاجیها باید، عمامه هایشان را بردارند، کلاهشان را بردارند، اما زن نباید روسریش را بردارد. چون عفت زن از هر عبادتی بالاتر است. وقتی به حاجیها میگویند: حاجی سربرهنه باش، سربرهنگی عبادت است. اما برای زن سربرهنگی عبادت نیست. خدمت امام صادق عرض کرد: من ناراحتم، فامیل من از بنی امیه است. فرمود: تو که خوب هستی! گفت: بله، من خوب هستم. من کاری به آنها ندارم. فرمود: «فَمَنْ تَبِعَنی فَإِنَّهُ مِنِّی» (ابراهیم/36) غصه نخور! چون تو در خط ما هستی. اسلام یکی از امتیازاتش این است که فامیل گرا نیست. عموی پیغمبر است. ما میگوییم: «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ» (مسد/1) اما در مورد سلمان میگوییم: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ» (المناقب/ج1/ص85) سلمان از ما هست، ابولهب از ما نیست. درباره پسر نوح آیه نازل شد که «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ» (هود/46) پسرت از اهل تو نیست.
این هم برای بعضیها بد نیست!
3- چه کسی موعظه کند؟
یک کسی به یک خانمی قرآن درس میداد. اول باید توجه کنیم، این خانمهای سخنران، باید در مملکت ما، زیر نظر امام جمعه و مسئولین دفتر تبلیغات، یا سازمان تبلیغات چک شود که چه میگویند. خدا میداند، یک خانمهایی سخنرانی میکنند، که ما تعجب میکنیم. یکی، دو سال هم بیشتر درس نخواندهاند. ما که سی سال است ریشمان را در این راه سفید کردهایم، چنین حرفهایی نمیزنیم.
می گویند که یک دیوانه یک پرچم در دست گرفت و شروع کرد خواندن که؛ «دارم میروم کربلا» یک دیوانه دیگر به او رسید و گفت: کجا داری میروی؟ گفت: دارم کربلا میروم، گفت: کی دیوانه شدهای؟ گفت: امروز صبح! گفت: من سی سال قبل از تو دیوانه شدهام، هنوز امامزاده شهر نرفتهام، تو روز اول دیوانگیت میخواهی کربلا بروی؟ حالا داستان ماست. ما سی سال است که آخوندیم، هنوز هم خراب میکنیم. حالا یک خانم بر میدارد دو کلمه درس میخواند، سخنرانی میکند، من نمیدانم که چه میگوید. البته بعضی از این خانمها خیلی خوب هستند و خیلی هم باتقوا هستند، اما بعضی از حرفهای اینها کم مایه است، بیروغن سرخ میکنند، یعنی مطلب ندارند ولی جلسه میگذارند.
بنابراین سخنرانیها، باید هم نوارش و هم آخوندش چک شود. الآن دبیرخانه امام جمعه همین گونه است، وقتی میخواهد به یک آقا بگوید: «شما امام جمعه باش! » اول نوارهای آقا را گوش میدهد، سابقه ایشان را بررسی میکند و… تبلیغ مهم است. نمیشود هر مغزی را در اختیار هر کسی گذاشت. باید روی مسائل فکری یک نگرش دقیق شود.
4- چند حکایت از امام باقر
یک معلم قرآنی، کلاس قرآن داشت و به خانمی درس میداد. آخر اگر شما مردی، چرا به خانم درس میدهی؟ خانم باید به خانم درس بدهد، آقا به آقا درس بدهد. اگر هم یک آقایی میخواهد به یک خانم درس بدهد، نه اینکه یک خانم با یک آقا و در یک اتاق باشند، نفر سوم شیطان است. بگذریم، زمان امام باقر(ع) یک معلمی به یک خانم درس میداد. یک روز دید کسی نیست، خلاصه یک شوخی هم با این خانم کرد، توی اتاق دربسته، یک شوخی هم معلم قرآن، با این خانم کرد. وقتی به امام باقر(ع) رسید، امام گفت: وقتی اتاق خالی گیرت میآید، شوخی میکنی؟ طرف سرش را پایین انداخت، خیس عرق شد، خیلی خجالت کشید، گفت: به اسم تعلیم قرآن، میروی شوخی میکنی؟ و از این حدیث معلوم میشود، گاهی خداونداز طریق غیب، امامها را از کارهای ما، با خبر میکند. واقع آن این است که، وقتی آدم میخواهد، حرم امام رضا(ع) برود، باید سرش را پایین بیندازد و برود، چون امام میداند که من چه کار کردهام. میداند که شما چکار کردهای.
خدایا! آبرویمان را در دنیا و آخرت نریز.
این یک حادثه مربوط به امام باقر(ع) بود. حادثه دیگر، شخصی آمد، در خانه امام باقر(ع)، در خانه امام باقر(ع) یک کنیزی بود، آمد پشت در، این مهمان یک نگاهی به این کنیز کرد و یک دستی به سینهاش برد. تا دست برد و دست این مهمان به سینه کنیز خورد، امام باقر(ع) از پشت دیوار گفت: آهای، کجایی؟ چه میکنی؟ طرف هم باز خیس عرق شد، خیلی خجالت کشید. گفت: آقا شما از پشت دیوار…؟ گفت: اگر من بیرون دیوار ببینم، تو هم بیرون دیوار ببینی، آنوقت فرق ما و شما چیست؟ خاصیت ما این است. گفت: فرق رادیوی ایران با رادیوی خارجی چیست؟ گفت: رادیوی ایران تهران را بد میگیرد، رادیوی خارج از اینور دنیا تا آنطرف را میگیرد. گاهی وقتها یک رادیو، همین که میآیی از زیر پل رد شوی، دیگر نمیخواند، سه متر بیشتر نیست، اما همین سه متر را نمیخواند. رادیو هم هست که اگر در سی متر قعر زمین بروی باز هم واضح و شفاف میخواند. عزیز دل، ما امام باقر هستیم، ما عمود از نور داریم، ما علم غیب داریم.
یک قصه دیگر هم راجع به امام داریم، ابوبصیر یکی از یاران امام است، فرمود: «مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ» (بصائرالدرجات/ص358) گفت: ای امام باقر، چقدر امسال حاجی مکه آمده است و چقدر ضجّه میزنند. امام باقر(ع) دستی مالید به چشم ایشان و فرمود: خوب، این که تو دیدی، کانال یک بود، بگذار من یک دستی به چشم تو بکشم. امام باقر(ع) دست مبارکش را کشید به چشم ابوبصیر، گفت: حالا ببین، دید: اصلاً حاجی خبری نیست. تک و توکی حاجی هستند. باقی همه به شکلهای مختلفی هستند. فرمود: «مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ»، جیغ زن خیلی است، حاجی واقعی کم است. در حدیث داریم، که اگر کسی برود مکه و برگردد، ولی عوض نشود، این شترش حاجی است، خودش حاجی نیست. چون قدیمیها با شتر میرفتند. یعنی حالا باید گفت: هواپیمایش، حاجی شده است. حج واقعی که امام(ره) فرموده است، همان حجّی است که برائت داشته باشد. ما برائت جزو دینمان است. اصلاً در نماز میگوییم و اولین جمله مسلمان، برائت است. هرکس خواست مسلمان شود، قبل از هرچیزی، اول باید برائت پیدا کند.
5- شرط مسلمان بودن
الان اگر کسی آمد پهلوی شما، گفت: من میخواهم، مسلمان شوم. شما میگویی: اگر میخواهی مسلمان شوی، بگو: «لا اله الا الله» کلمه «لا اله الا الله» برائت است، کلمهای است برای ورود به اسلام. دروازه ورود به اسلام برائت است. در آیت الکرسی میخوانیم: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ» (بقره/256) اول کفر به طاغوت، یعنی اول مرگ بر آمریکا، بعد «یُؤْمِنْ بِاللَّهِ» اصلاً کسی که نماز میخواند اگر مرگ بر آمریکا نگوید، نمازش قبول نیست. میگوید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً» (فتح/29) اول بگو مرگ بر آمریکا و بعد «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» بگو: درود بر فلسطین، بعد «تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً» حالا رکوع و سجود کن. اگر رکوع داری، سجود داری، مرگ برآمریکا نداری، این نماز شما، نماز. واقعی نیست. خیلی مهم است.
آیه قرآن است که: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ» کسانی که با پیغمبر هستند، «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» یعنی نسبت به کفار باید شدید باشند. «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» نسبت به خودشان باید رحم داشته باشند. بعد میفرماید: «تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً» این آیهای است که هرکه فارسی هم بلد باشد، لازم نیست عربی بلد باشد. بعضی آیههای قرآن، آدم سواد فارسی هم داشته باشد، میفهمد. نسبت به کفار شدید و خشن باشید. نسبت به خودمانیها رحم داشته باشید. نسبت به خودی رحم داشته باشید، نسبت به کفار خشن باشید. بعد که گفتید: مرگ بر آمریکا، بعد بگو «تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً»، «رُکَّعاً» یعنی رکوع، «سُجَّداً» یعنی سجود. رکوع و سجود بدون «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» فایده ندارد.
امام باقر(ع) قصّهای از پدرش نقل میکند. میگوید: امام صادق(ع) وقتی مشکل پیدا میکرد، زن و بچه را جمع میکرد، میگفت: من دعا میخوانم، شما آمین بگویید. چه کار خوبی است، در خانوادهها سر سفره نشستهاید، شام خوردید، چه مانعی دارد این کار را بکنیم؟ گاهی با زن و بجه که نشستهاید، شام بخورید، بعد از شام بگویید: خدایا ما سالم هستیم، مریضها را شفا بده. ما فکر نکنیم دعا مال آخوند و آنهم افطاری و در ماه رمضان است، آخر وقتی افطاری میدهند، به آقا میگویند: آقا دعای سفره فراموش نشود. اصلاً حدیث داریم: وقتی سفره پهن شد و نشستید، دعا کنید. ما نان داریم، خیلیها نان ندارند. ما آب داریم، خیلیها آب ندارند. ما سالم هستیم میتوانیم غذا بخوریم، خیلیها نمیتوانند. ما دلمان خوش است سر این سفره، خیلیها ناراحتی دارند. چقدر زیباست که وقتی آدم شام خورد، نهار خورد، به بچهاش بگوید، با هم دعا کنیم، خدایا همه مریضها را شفا بده، همه گرسنهها را سیر کن، دل همه را خوش کن.
امام باقر(ع) میفرماید: گاهی پدرم ما را جمع میکرد، دعا میکرد، ما بچهها « آمین» میگفتیم. شخصی است به نام جابر جوئفی، میگوید: هفتاد هزار حدیث از امام باقر(ع) یاد گرفتهام، که امام فرمود: اینها نگفتنیهاست. حتماً اسناد دولتی را دیدهاید، بعضیها نوشتهاند: محرمانه و سرّی، هفتاد هزار پرونده سرّی، و حدیث نگفتنی در اختیار جابر بود. یک روز گفت: آقا دارم دیوانه میشوم، فشار میآورد، حدیثهای نگفتنی، فرمود: میروی توی بیابان سرت را توی چاه میکنی، اینها گفتنی نیست. اما همین امام باقر(ع) بقدری عزیز بود.
6- جابربن عبدالله صحابی پیامبر
پیغمبر یک یار داشت به نام، جابربن عبدالله انصاری، آن پیرمردی که اربعین آمد کربلا، پیغمبر فرمود: جابر تو خیلی عمر خواهی کرد. اینقدر عمر میکنی، زمان حضرت علی(ع) را درک میکنی، زمان امام حسن(ع) را درک میکنی، زمان امام حسین(ع) را درک میکنی، زمان امام چهارم(ع) را درک میکنی، زمان امام پنجم را هم درک میکنی. پیغمبر فرمود: تو اینقدر عمر میکنی که زمان چهار امام را درک میکنی، سلام ما را بر امام باقر(ع) برسان. بعد جابر هم از آن توفهها بود، از آن پیرمردهایی بود که پیغمبر را دیده بود. هروقت که وارد مسجد میشد، به عنوان قدیمیترین اصحاب پیغمبر، قابل احترام بود. ایشان یک عمّامه سیاه میبست میآمد در مسجد، آخر عمرش هم نابینا شده بود. مینشست در مسجد، مدام میگفت «السلام علیک یا باقرالعلوم»، «یا باقرالعلوم»، حالا زمانی که حکومت دست بنی امیه است و اسمی از اهل بیت نیست، اما این را هم نمیشود کاریش کرد چون پیرمرد صحابی است، ایشان یک مصونیت دارد. مثل مرجع تقلیدی که الآن یک چیزی بگوید، نمیشود چیزی به او گفت. مصونیت قانونی دارد.
جابری که نابینا بود، یک روز در کوچه میرفت، گفتند: این امام باقر است، پیرمردی صد ساله با این سن در کوچه، روی خاک افتاد، پای امام باقر را در آن سن کم بوسید. گفتند: آقا زشت است، پیرمرد صدساله، پای بچه را میبوسی؟ فرمود: این بچه نیست، امام باقر(ع) است. من ماموریت دارم، ابلاغ سلام از رسول خدا بکنم. و خلاصه در زمان تاریک و خفقان، این صحابی پیامبر، با درود و سلام و صلوات هایش، به امام باقر(ع) توجه داشت.
یک دعا میکنم، همه آمین بگویید؛ خدایا! همه کسانی را که علاقمند به حج هستند، حج مقبول نصیب بفرما. خدایا! اینهایی را که در مکه هستند، حجّشان را حج ابراهیمی، و حج مقبول، سعی مشکور، دعایشان را مستجاب بفرما. اهداف امام عزیز(ره) را در هر سال، در حج پیاده بفرما.
امام باقر(ع) وارد مکه شد، وارد مسجدالحرام شد. تا نگاهش به کعبه افتاد، داد زد و بقدری بلند داد زد که یک کسی آمد و گفت: آقا زشت است، صدایتان را کوچک کنید. مردم دارند شما را نگاه میکنند، اینطور بلند گریه نکنید، برای شما صلاح نیست، اینطور جیغ میکشید، یک خورده آرامتر باشید. فرمود: چه میگویید، باز شروع کرد، با چه حالی رفت و طواف کرد. هفت دفعه طواف کرد، آمد. دو رکعت نماز خواند و سجده را طولانی کرد و بقدری امام گریه کرد که راوی میگفت: من ایستاده بودم، وقتی امام سرش را از روی زمین برداشت، دیدم که اشک هایش زمین را تر کرده است. عبادت امام، شاگردان امام، حوزه علمیه امام، صبر امام و…
7- دعوت به کار خیر و بیداری مردم
امام باقر(ع) وصیت کرد، که وقتی من شهید شدم، تا ده سال امت اسلامی جمع شوند، در یک فرسخی مکه، هرحاجی که میرود مکه، دو سه شب باید منی باشد، فرمود: در این مدتی که حاجیها در منی هستند، ده سال برای من عزاداری کنید. یعنی از فرصت استفاده کنید، سال نمیخواست بگیرد، میخواست تبلیغات کند. چون اگر سال میخواست بگیرد، باید هفتم ذی الحجه باشد. چون شهادت امام باقر(ع) هفتم ذی الحجه بود. سالگردش هم باید هفتم ذی الحجه باشد، امام فرمود: سه روز عقب بیندازید. بیندازید، یازدهم و دوازدهم، آخر بعضیها میگویند: سر سالش سه شنبه است، آخر سه شنبه، یک عده اداره هستند، یک عده بازار هستند، دو روز حالا سال پدرت را عقب بینداز، بیندازش به جمعه، که بتوانند فامیل بیایند. اصلاً ما راجع به سال گرفتن، هفت گرفتن و سوم گرفتن حدیث نداریم. اینها یک سری چیزهای، قراردادی است. آدم میتواند پنج روز عقب بیندازد، پنج روز جلو بیندازد.
سالگرد امام باقر(ع) هفتم بود، اما روز هفتم مردم، پخش و پلا هستند. باید یا دهم باشد و یا یازدهم چون دهم و یازدهم همه حاجیها یک جا هستند. آن زمانی که حاجیها جمع هستند، میشود تبلیغات کرد. معلوم میشود که سالگرد، تشریفاتی نیست و هدفدار است. بعضیها سالگردشان هم هدف دارد.
رحمت خدا بر یکی از علمای هندوستان، یکی از علمای هندوستان، از علمای بزرگی است، پسر صاحب عقبات، وصیت میکند و میگوید: اگر من مُردم راضی نیستم که واعظ برود روی منبر، تعریف من را بکند. حالا روی منبر میگویند: «این آقا چنین بود، آیت الله چنین بود» اگر من مُردم بروید روی منبر، قال الصادق، قال الباقر و چهار تا حدیث بخوانید، ثواب حدیث خیلی بیشتر است، هی میروند و تعریف میکنند، این آقا کسی بود که چنین کرد و چنان کرد و… وصیت کرد، این عالم بزرگ وصیت کرد که من راضی نیستم، برای من کاری بشود. اینها کارهای خوبی است.
من یک آدم تیزهوش را هم از شهرهای استان خراسان برایتان بگویم، پدرش مرحوم شد. پدرش مهم بود، سالگرد پدرش میخواست که یک کار خوبی بکند، گفت: میآیم قم، بعضی از روحانیون را در شهرم میبرم. تابستانی برای جوانها، کلاس قرآن بگذارند. اصول عقاید بگویند و پولی که میخواهیم شام و نهار بدهیم و یک شبه تمام شود، آن پولی که میخواهیم، خرج یک بیست و چهار ساعت کنیم، یک موجی بیندازد و تمام شود. این پول را میدهم برای نسل نو، این نسل نو را تعلیم نماز و اصول دین میدهم و اگر احیاناً درسهایشان کمبود دارند، برایشان کمکی بشود. خیلی کارهای خوبی میتوان انجام داد. بخصوص، تابستان که دارد نزدیک میشود. آدمهایی که باغ دارند، مسئول هستند. آدمهایی که استخر دارند، مسئول هستند. ما مملکتمان، خانهها تنگ است و پسر بچهها زیاد هستند، امور تربیتی نمیرسد. آموزش و پرورش نمیرسد. مساجد، امکانات رفاهی ندارند. مسئلهای که هست اینکه کسانی که میخواهند مسجد بسازند، یک مقداری شعاع فکریشان را بالا ببرند.
وقت حج است، این را هم بگویم، قرآن نمیگوید: «اِنَّ الطَّوافَ مِنْ شَعائِرِالله» طواف از شعائر خداست. میگوید: «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعائِرِ اللَّه» (بقره/158) چرا طواف شعائر نیست، اما صفا و مروه شعائر است؟ چون در طواف حتماً باید وضو بگیرند، اما سعی صفا و مروه وضو ندارد. کسانی که مسجد میسازند، یک کاری بکنند که اگر غیر از نماز هم خواست استفاده دیگری شود، بشود. یعنی اگر یک وقت اردویی است، کلاسی است، میز پینگ پونگی است، ما باید بیاییم رو به اینکه، آن محدودیتهایی را که مسجدها را خلوت میکند، جلویش را بگیریم. خودمان را محدود نکنیم. شخصی وصیت میکند، اگر من مردم، فلانی نمازم را بخواند، شاید کسی مریض بود، شاید فلانی نبود، اگر وصیت میکنید، برای حق الناس و حق الله باشد.
یک حدیث شیرین بخوانیم، خیلی شیرین است؛ رسول اکرم(ص)، دقیقههای آخر عمرش بود و در بستر افتاده بودند، چشمانشان را باز کردند، گفتند: هفت درهم من بدهکارم، زود بروید و مال مردم را بدهید، گفتند: باشد. باز رسول خدا از حال رفتند، لحظاتی بعد به هوش آمدند و باز فرمودند: هفت درهم بدهکارم رفتید بدهید؟ گفتند: آقا شما الآن فرمودید، چشم، میدهیم، فرمود: بروید و بدهید. باز پیغمبر از حال رفتند، باز به هوش آمدند و فرمودند: دادید و این نشاندهنده این است که در دقیقههای آخر عمر، پیامبر عنایت داشت که مال مردم، در زندگیش نباشد، وصیت میکنید راجع به این چیزها، راجع به نماز، راجع به تقوا، راجع به مال مردم و…
اما ما وصیت میکنیم، مقبرهام لوستر باشد یا چراغ، بابا وقتی رفتی توی گور، حالا بالای قبرت هر چه روشن باشد چه فرقی میکند؟ چقدر گفتند: حجاب داشته باش، گوش ندادی؟ حالا آقا من را بهشت زهرا دفن کنید. اصلاً اگر کنار قبر امام حسین(ع)، آدم لجباز را دفن کنند، فایده ندارد. آخر ما که نمیتوانیم، بگوییم قرآن دروغ است. قرآن میگوید: آدم بی تقوا گرفتار است. حالا وصیت کن رو سینه امیرالمؤمنین دفنت کنند، فایده ندارد. اصول که بخاطر وصیتها از بین نمیرود. بله شما اگر بنزینی بودی، با کبریت آتش میگیری، اما اگرتر بودی، دو کیلو گوگرد هم روی شما بریزند آتش نمیگیری. انسان، اصلش باید باتقوا باشد، اصل ما تقواست. از اصول تقوا، حفظ حجاب است، حفظ نماز است، حفظ مال مردم است، حفظ بیت المال است. و بیت المال هم این نیست که آدم ماشین شرکت واحد را از بین ببرد. همین بچههایی که خوب درس نمیخوانند، ظلم به بیت المال است. چون این بچه میاید بازی گوشی میکند و درس نمیخواند یعنی همه را الاف کرده است، کلی پول خرج شد، تا ایشان باسواد شود، ایشان باسواد نمیشود. اگر میخواهیم تقوا داشته باشیم، باید اینچنین باشیم.
ایام حج است و سالگرد امام باقر(ع)، اگر بدانید حج چه نکاتی دارد، الآن که میخواستیم پشت دوربین بیاییم، چندتا نکته را یاد گرفتم، اصلاً حج یک رژه سالانه با لباس فرم است، همه باید لباس فرم بپوشند، همه حاجیها، فرداشب، کفن میپوشند و رژه میروند، کجا میروند؟ عرفات میروند. کنار چه کسی رژه میروند؟ فرمانده کل قوا بازدید میکند، فرمانده کل قوا در عرفات حضرت مهدی (عج) است. به گفته روایات ما، امام زمان (عج) در عرفات است و همه حاجیها باید، با لباس فرم در مقابل ایشان رژه بروند. رژه حاجیها اشک است.
و جالب است که به شما بگویم، لباس حاجی، لباس احرام، آستین ندارد. لباس حاجی، آستین ندارد، چرا؟ شاید میخواهد بگوید که من لباست را آستین نکردم، تا باد، توی آستینت نیفتد. لباس حاجی و لباس احرام سفید است، میگویند قبل از آنکه، این لباس را میپوشی غسل کن. چقدر شباهت است بین کسی که غسل میکند و کفن میپوشد با کسی که غسل میکند و لباس احرام میپوشد. دنیای درس است.
بهترین حاجیها، حاجیهای ایرانی هستند و خدا میداند، در همه زمینهها، عددشان از همه کشورها بیشتر است. زنده باد ایران! وقتی اشک میریزند در عرفات، چنان زار زار گریه میکنند، که گویا، فقط آمدهاند اینجا گریه کنند. وقتی مرگ بر آمریکا میگویند، چنان داد میزنند، که انگار فقط آمدهاند اینجا، که مرگ بر آمریکا بگویند. وقتی هم سوغاتی میخرند، همچین در بازار میریزند، مثل اینکه، فقط آمدهاند اینجا سوغاتی بخرند. وقتی پشت بامهای مکه جوجه کباب درست میکنند، آدم احساس میکند، اینها آمدهاند اینجا، فقط جوجه کباب بخورند، اصلاً ایرانیها، دست به هرکاری میزنند، خوب انجام میدهند، هم خوب مرگ بر امریکا میگویند، هم خوب اشک میریزند، هم خوب سوغاتی میخرند و… البته حیف که سوغاتیها خارجی است. اگر میشد، کشورهای اسلامی یک بازار بین المللی داشتند و سوغاتیها، اینطوری نبود، بهتر بود. و لی حالا، امیدوارم رو به مسیری بروید که اهداف امام پیاده شود.
خوب، ما چون بحثمان به مناسبت شهادت امام باقر(ع) بود، از برادرمان آقای حسام، دعوت کردیم چند جملهای و چند بیت شعری برای ما در این زمینه بخوانند، هم ایشان و هم سبیهشان، راجع به نماز شعر برای ما فرستادند، و من اینجا باید تشکّر کنم. ما اینها را جمع بندی کردیم، و انشاءالله در یک مراسمی اینها را مطرح خواهیم کرد. فعلاً از همه برادران تشکّر میکنیم، از این برادر هم تقاضا میکنیم، چند دقیقه آخر، آن اشعارشان را که راجع به بقیع است در اختیار شنوندگان بگذارند.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»