آرامش

موضوع بحث: آرامش
تاریخ پخش: 21/10/68

بسم الله الرحمن الرحیم

الهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى

بحثمان در این جلسه بحث آرامش است. موضوع بحث: آرامش.
1- همه مردم دنبال آرامش هستند
آرامش خیلى چیز ارزشمندى است. همه ى دنیا هم دنبالش مى‌‌روند. یکى مى‌‌گوید یک سیگار بکشیم یک آرامشى پیدا کنیم. یکى مى‌‌گوید: دوشى بگیریم، تفریحى برویم. غیر حزب اللهى هایش مى‌‌گویند، فلان کار را بکنیم بلکه آرام بشویم. مواد مخدر، مشروبات الکلى، هر کسى براى آرامش دنبال جایى مى‌‌رود. یکى مى‌‌گوید: اگر ما ازدواج کنیم خیالمان راحت مى‌‌شود: یکى مى‌‌گوید: اگر از این مستأجرى بیاییم بیرون راحت مى‌‌شویم. یکى مى‌‌گوید: حقوقمان، پایه ى حقوقیمان: اگر استعفا بشویم، اگر از این محله کنده بشویم، اگر از این اداره و شغل و بازار و مغازه و مزرعه کنده بشویم، خلاصه‌‌اش این که همه ى مردم دنبال یک آرامشى مى‌‌گردند،
2- فقط آرامش در یاد خداست
هرچه هم خدا داد مى‌‌زند گوش بهش نمى‌‌دهیم. خدا فریاد مى‌‌زند توى قرآن، مى‌‌گوید: الا، الا یعنى توجه، توجه یعنى بى خود جاى دیگرى مى‌‌روى «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»، الا یعنى توجه داشته باشید، خدا همه جا نمى‌‌گوید «الا». یک جایى که انسان گول مى‌‌خورد مى‌‌گوید: «الا». توجه توجه. بعد اگر مى‌‌گفت: «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ بِذِکْرِ اللَّهِ»، یک معنا داشت، اگر بگوید «بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»، ببینید، یک وقت مى‌‌گویم: تو را دوست دارم. یک وقت مى‌‌گویند دوست دارم تو را. فرقش چى است؟ اگر گفتند تو را دوست دارم یعنى چه؟ یعنى کس دیگر را دوست ندارم. اما یک موقع مى‌‌گوید: دوست دارم تو را، معنایش این است که آدم ممکن است صد نفر دیگر را هم بهش علاقه داشته باشد. اگر مى‌‌گفت: «بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» یک معنا دارد «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ بِذِکْرِ اللَّهِ» یک معناى دیگر دارد. این که گفته «بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» یعنى فقط با یاد خدا، پس توجه، بیراهه نروید. فقط این «الا» یعنى توجه، توجه، «بِذِکْرِ اللَّهِ» یعنى فقط، «تَطْمَئِنُّ»، «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» آرامش، حالا ما این را مى‌‌خواهیم در این جلسه یک خورده بررسى کنیم. چطور با یاد خدا دل آرام مى‌‌گیرد؟ این آیه‌ى قرآن را بازش کنیم.
3- درمان آرامش در جهان ایمان به خداست
الآن دنیا اف 14 و اف 16 و برو تا اف چند ساخت. این همه کارخانه‌‌هاى اسلحه سازى، مشروبات سازى، این همه بالاخره سؤال این است، با این همه امکانات باز دنیا آرامش دارد یا ندارد؟ هر کشورى وسائل پناهندگى‌اش بیش‌‌تر است، اضطراب هم بیش‌‌تر است. یک وقت مى‌‌گفتند: آقا شمال شهرى‌‌ها آرامش دارند، چون وضع مالى‌شان خوب است. نه، توى خانه‌‌هاى شمال شهر هم که وارد بشوى مى‌‌بینى آن‌‌ها هم حرف هایى که به هم مى‌‌زنند زن و شوهر یک جورى آرامش نیست. همه به همدیگر مى‌‌گویند خوش به حال او. پهلوى هر که مى‌‌نشینى، آرامش ندارد. در کشورها با همه‌ى قدرت و تکنیکى که دارند آرامش نیست، کمبود آرامش در جهان و دواى آرامش فقط ایمان است. خوب، این نگرانى‌‌ها را بررسى مى‌‌کنیم. بعد مى‌‌بینیم واقعاً ایمان به خدا آرامش به ما مى‌‌دهد یا نمى‌‌دهد. جهان در دیدگاه خدا پرست، خدا پرست جهان را که نگاه مى‌‌کند برایش زیباست. یک، زیباست. یک سرى ناراحتى‌‌هاى ما این است که مى‌‌گوییم خدا چرا همچین کرده؟ قرآن مى‌‌گوید: «أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‌‌ءٍ خَلَقَهُ» (سجده/7) آیه ى قرآن است. یعنى هر چیزى را زیبا آفرید.
4- هستی در کل زیباست نباید مقطعی و جزئی دید
یک سرى نگرانى‌‌ها این است که ما داریم به هستى اشکال مى‌کنیم. دود چرا؟ مار چرا؟ زلزله چرا؟ طوفان چرا؟ رعد و برق چرا؟ یک سرى ناراحتیم از هستى طبیعت، اما خداپرست همه را زیبا مى‌‌بیند. تحلیل دارد. مى‌‌گوید: اگر این براى این هم نا زیباست، در جمع زیباست. زایمان براى زنى که دارد مى‌‌زاید درد است اما براى نظام خانواده و براى ابدى خود خانم این درد زیباست و لذا اگر ببیند نمى‌‌زاید، به صد تا دکتر مراجعه مى‌‌کند، درد است ولى همین درد نسبت به یک زمان درد است، نسبت به کل زندگى خانم و کل نظام خانواده این بچه دار شدن کمال است. کمال است گر چه یک موقع درد هم دارد. هواى داغ از یک منطقه پا مى‌‌شویم، آخ این دیگر چه هوایى است ناراحت، اما مى‌‌نشیند فکر مى‌‌کند خدا پرست مى‌‌گوید این هواى داغ از روى جنگل‌‌ها عبور مى‌‌کند تبدیل به نسیم خنک مى‌‌شود و به میلیون‌‌ها نفرى که آن ور جنگل زندگى مى‌‌کنند در وسط هواى داغ نسیم خنکى بهشان، گر چه فعلاً براى این منطقه گرم بود، اما پس از این که این باد داغ از روى دریا و جنگل عبور کرد تبدیل به نسیم مى‌‌شود. براى صد هزار نفر داغ بود براى چند میلیون خنک، پس زیباست.
خدا پرست کل هستى را از یک خداى حکیم مى‌‌داند و تلخى‌‌ها را پهلویش شیرینى‌‌مى گذارد مى‌‌بیند زیباست. یک سرى نگرانى‌‌ها، اعتراض مى‌‌کنیم، اعتراض ما نظیر اعتراض مورچه است که بیاد، بیاید بگوید: مرگ بر خورشید و مرگ بر بارندگى و انسان و کشاوزى. به مورچه مى‌‌گوییم: چرا مرگ؟ مى‌‌گوید براى این که آب آمد لانه ى مرا خراب کرد. مى‌‌گوییم: آقاى مورچه خورشید ارزش است. تابش ارزش است، بخار ارزش است. ابر و باد و مه و خورشید ارزش است، انسان ارزش است، کشت و رود و جنگل و همه ى این‌‌ها ازش است. منتهى در لابلاى این ارزش‌‌ها که انسان آبیارى مى‌‌کند و کشت مى‌‌کند یک لانه ى مورچه هم خراب مى‌‌شود. یک خانه خراب مى‌‌شود نگو مرگ بر شهردار. مرگ بر فرماندار، مرگ بر استاندار، مرگ بر نمى‌‌دانم نظام، براى این خانه ى من خراب شد. بابا این شهر و این مملکت نیاز به خیابان دارد. منتهى در مسیر خیابان ممکن است خانه‌ى افرادى هم خراب بشود. یک سرى ناراحتى‌‌ها این است که جهان پهلوى ما زیبا نیست.
لیمو ترش خودش ترش است اما در ظرف و در جمع قابلمه همین لیموترش، وجودش، مار چون ما را مى‌‌گزد مار است و گر نه خود مار، اگر به خودى خود روى کره ى زمین ما راه مى‌‌رفت که خوب، زیبا بود. منتهى چون با من اصطکاک دارد، مگر محور هستى من هستم؟ مگر محور هستى امروز من است، بنابراین یک سرى نگرانى‌‌ها و دلهره‌‌ها و نق و نوق‌‌ها براى این است که ما در قضاوت مقطعى قضاوت مى‌‌کنیم. مى‌‌گوییم این درد امروز، این ساعت براى این زن، اذیت کننده است. اما باید حساب کرد، کل زندگى، کل نظام خانواده، کل این شهر و خیابان مى‌‌خواهد، کل افردى که از این نسیم داغ استفاده مى‌‌کنند بعد از خنک شدنش، به هر حال.
5- وقتی همه کارها زیر نظر خداست نگرانی ندارد
2- یک سرى نگرانى‌‌ها این است که مى‌‌گوید که ما که جان کندیم هیچ فایده‌‌اى نداشت، عمرمان تمام شد، موحد مى‌‌گوید: نخیر زیر نظر است. اگر آدم بداند زیر نظر است شیرین است. شما وقتى نفس عمیق مى‌‌کشى مى‌‌روى زیر آب، زیر آب نفست مى‌‌سوزد، بیرونى دارد مى‌‌شمرد، یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، شاید دارد مى‌‌شمرد هیجده، نوزده، بیست، بیست و یک، بیست و دو، زیر آب نفس شما تمام مى‌‌شود اما هى به خودت فشار مى‌‌آورى بیش‌‌تر تحمل کنى بمانى. چرا؟ براى این که مى‌‌بینى زیر نظر است. یک پهلوان که ماشین باری را سر دست بلند مى‌‌کند، جان مى‌‌کند، اما زیر ماشین بارى این جان کندن برایش زیباست. براى این که مى‌‌گوید: مردم دارند برایم کف مى‌‌زنند. اگر آدم بداند که مردم دارند برایش کف مى‌‌زنند این وزنه، اصلاً یک وقت مى‌‌بینى عمرش را تمرین مى‌‌کند که یک بار مردم برایش کف بزنند. خوب اگر بناست مردم کف بزنند، زیر نظر مردم زیر آب مى‌‌ماند. زیر آب مى‌‌ماند چون زیر نظر است.
زیر ماشین بارى مى‌‌ماند چون زیر نظر است. خدا مى‌‌گوید تمام کارهایت زیر نظر است. زیر ماشین بارى مى‌‌ماند، چون زیر نظر است. خدا مى‌‌گوید: تمام کارهایت زیر نظر خودم است. براى همین غصه نخور «وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلاَّ یَعْلَمُها» (انعام/57) برگى از درخت جدا نمى‌‌شود مگر این که مى‌‌دانیم، : آدم اگر بداند کارهایش را خدا مى‌‌داند، آقا ما شانزده دفعه به ایشان سلام کردیم جواب نداد. شانزده تا ثواب شما بردید. آن نشنید غصه نخور، آقا وارد جلسه شد ما پا شدیم، ولى او ندید که ما برایش پا شدیم. خوب ببینید، شما یک مؤمنى آمد، به احترام او پا شدى، شما اجرت را بردى، گر چه آن مؤمن رویش آن طرف بود پا شدن تو را ندید. والله رفتیم بیمارستان عیادت دور تخت شلوغ بود این دو کیلو لیمو شیرینى که ما بردیم گذاشتیم روى کمدش، اصلاً نفهمید که این دو کیلو مال ما است. از بس شلوغ بود هرکیلو لیموى ما، نه آقا غصه نخور، یک سرى غصه‌‌هاى ما این است که چرا کارهاى خوب ما را دیگران نفهمیدند؟ خوب، نفهمند، خدا که مى‌‌داند. اگر آدم بداند خدا مى‌‌داند و اجرش هم دارد آرام مى‌‌گیرد.
3 – مورد توجه است، یک سرى افراد این است که آقا فلانى به ما محل نمى‌‌گذارد. ما اگر بدانیم که مورد توجهیم «وَ ما کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلین‌‌» (مومنون/17) قرآن مى‌‌گوید: «وَ ما کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلین‌‌» ما از خلق غافل نیستیم. لحظه به لحظه ما شما را زیر نظر داریم. غصه نخور که فلانى شما را مورد توجه قرار نداد، کار ارزش دارد.
6- حسابرسی دقیق، بخشندگی خدا و آرامش انسان
4 – حساب کارها دقیق است. ما اگر این را مطمئن باشیم که هر کارى توى این عالم مى‌‌شود حسابش دقیق است. یک معلم که درس مى‌‌دهد، حساب نمى‌‌کند بابا این حقوق ما، این ارتقاء ما، آین درآمدما، ما با فلانى، فلان، حساب مى‌‌کند که این کار من ارزش است، خدا مى‌‌داند. در محضر خدا هستیم. آدم اگر بداند مقدار کارها حساب شده است، آرامش پیدا مى‌‌کند. اگر انسان بداند که کارهابه بن بست رسیده، غصه مى‌‌خورد. از فوت فلانى مى‌‌گوید: اگر فلانى برود، خرجى چه کنم؟ اگر این از دنیا برود چه خواهم کرد؟ اگر این شغلم را از من بگیرند چه خواهم کرد؟ بسیارى از نگرانى‌‌ها این است که انسان چنان بند شده به یک چیزى که اگر خیال مى‌‌کند زمان، مکان، مبلغ، آدم جابه جا بشود، دنیا زیر و رو مى‌‌شود. احساس بن بستى مى‌‌کند. اصلاً کل هستى بن بست ندارد. قرآن مى‌‌گوید: ما آسمان‌‌ها را خلق کردیم، خیال نکنید همین جورى بود. «وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ» (ذاریات/47) آیه ى قرآن است. یعنى ما آسمان‌‌ها را هم مى‌‌توانیم اصلاً هفت آسمان را هشت تایش کنیم. اصلاً مى‌‌توانیم همه را ببریم یک گروه دیگر بیاوریم. «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ» (فاطر/16) مى‌‌توانیم همه ا ببریم و یک گروه نو بیاوریم. بخواهم حرکت زمین را کندش مى‌‌کنم شب طولانى بشود. روز طولانى بشود. اصلاً اگر بخواهم نبوت را از پیغمبر مى‌‌گیرم. اگر خدا بخواهد «وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْک» (اسراء/86) قرآن مى‌‌گوید: بخواهم وحى را بر تو قطع مى‌‌کنم. دیگر اصلاً اگر بخواهم حافظه‌ات را ازت مى‌‌گیرم. اسمت را هم حتى فراموش کنى. ما یک مقدار بدانیم این برنامه ریزى هایى که ما کرده‌‌ایم این آخر خط نیست.
«یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ» (رعد/39) خدا مى‌‌تواند همه ى برنامه‌‌ها را جور دیگرى کند. مى‌‌تواند تغییرش بدهد این قدر براى عزت خودت برنامه نریز که از این راه عزیز بشوى و خیال کنى که اگر مثلاً در این جا شکست خوردى به بن بست رسیده‌‌اى. ما بدانیم خدا دوستمان دارد کل مشکلات حل مى‌‌شود. بدانیم خدا لغزشمان را مى‌‌بخشد، ایمان و توجه به این‌‌ها خیلى مسائلمان را حل مى‌‌کند. بدانیم خدا دوستمان دارد، اصلاً کلاً، خداوند ما را دوست دارد. شما در پرونده‌‌هاى کارگزینى‌تان اگر یک تشویق نامه آمد مى‌‌گویى خیلى خوب معلوم مى‌‌شود که وزارت خانه هم از کار ما با خبر شد، ما را مورد تشویق، خود مدیر کل با دست خودش امضا کرد، جناب وزیر با دست خودش امضا کرده، اگر ما اطمینان داشته باشیم که کارى که ما مى‌‌کنیم زیر نظر است، حساب مى‌‌شود، اجر مى‌‌دهند، ما محبوب خدا هسیتم، «کَتَبَ عَلى‌‌ نَفْسِهِ الرَّحْمَه» (انعام/12) خدا واجب کرده رحمت را بر خودش. گناه کرده، ناراحت، یک سرى ناراحتى‌‌ها این است که من با این جنایتى که کرده‌‌ام چه کنم؟ یا دست به خودکشى مى‌‌زند یا از خواب مى‌‌پرد، البته بخشى‌اش خوب است انسان، علامت مؤمن این است که به خاطر گناهش ناراحت باشد، حدیث داریم اگر گناه کردید و غمى نداشتید منافقید. از این که آدم مى‌‌خواهد ببیند واقعاً مؤمن است یا منافق، حدیث داریم اگر بعد از گناه ناراحت شدى، مؤمنى. اگر گناه برایت مسئله‌‌اى نبود منافقى. یکى از راه‌‌هاى شناختن این که آدم مؤمن است یا منافق، ولى این طور نیست که حالا اگر مؤمن گناه بکند به بن بست برسد خدا مى‌‌بخشد.
7- نا امیدی از رحمت الهی از گناهان کبیره است
آقا من با این وضع، نخیر خدا مى‌‌بخشد. آمده بود پرده ى کعبه را گرفته بود مى‌‌گفت: خدا مرا ببخش، ولى مى‌‌دانم نمى‌‌بخشى. یکى از اولیاء خدا نقل شد گفت: چرا این طور مى‌‌گویى؟ گفت: من مى‌‌دانى چه کرده‌‌ام؟ من از آن هایى بودم که رفتم کربلا امام حسین را بکشم. گفت: در عین حال این کلمه‌‌اى که مى‌‌گویى مى‌‌دانم نمى‌‌بخشى، این یأس تو از گناه تو کمتر نیست. همه‌ى آقایانى که درباره ى گناه کبیره چیزى نوشته‌‌اند، نوشته‌‌اند یأس از رحمت خدا گناه کبیره، چون یأس آدم را نگران مى‌‌کند. امید داشته باشیم هر چى گناه داشته باشیم، قرآن مى‌‌گوید: «إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً» (زمر/53) از این آیه بهتر «یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً» هر چى گناه دارى من مى‌‌بخشم. دیگر از چى ناراحتى؟ آقا من با این وضع و با این وضع؟ هر چى هستى، هر چى هستى، قرآن مى‌‌گوید: «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ» (زمر/53) هیچ وقت مأیوس نشوید «وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ» (یوسف/87) اگر مأیوس شدى، به بن بست رسیدى، این معنایش این است که خدا را محدود حساب مى‌‌کنى. مى‌‌گویى: خدا اگر سى تا گناه باشد مى‌‌بخشد، اما سه هزار تا گناه را نمى‌‌بخشد. مى‌‌گوید: «یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً» البته خوب آمرزش شرایطى دارد. گاهى انسان نماز یک مدتى نخوانده، خوب کم کم مى‌‌خواند، آقا چهار سال نماز نخوانده‌‌ام، حالا چهار سال نماز بخوانم؟ یواش یواش، شما نماز صبح که مى‌‌خوانى دو تا دو رکعتى بخوانى قضایت را مى‌‌دهى.
آمد گفت: یا رسول الله خیلى دشمن است، فرمود: برو یکیش را بکش. گفت: آقا خیلى است، گفت: یکیش را بکش. گفت: حالا یکیش را کشتم بعد چى مى‌‌شود؟ گفت: اگر جان داشتى آن یکى را هم بکش. لازم نیست که حالا شما تا نگاهت به جمعیت افتاد خودت را ببازى که، یکى یکى، هرم‌هاى بزرگ را یک آجر، یک آجر ساختند. انسان آرامش ندارد، چرا آرامش ندارد؟ گاهى به هستى اشکال مى‌‌کند، چرا سیل؟ چرا طوفان؟ چرا چى؟ چرا چى؟ چرا چى، بسیارى از تلخى‌‌ها شیرین است، حدیث داریم مؤمن وقتى از دنیا مى‌‌رود، آن وقت این آرامش‌‌ها، نه در زندگى مهم است، در لحظات مرگ هم مهم است.
یکى از جاهایى که پرستارها و بهیارهاى عزیز و پزشک‌‌هاى محترم و این‌‌ها گاهى مى‌‌مانند، همه‌شان مى‌‌مانند این است که مى‌‌بینند مریض دیگر خوب شدنى نیست. البته قدرت خدا ممکن است چوب هم زنده بشود. عصاى موسى اژدها شد، منهاى قدرت خدا بر حسب علم طب این مریض دیگر خوب شدنى نیست. مریض خودش هم فهمیده که دارد مى‌‌میرد. تمام فشارها روى این مریض بار مى‌‌شود. چى مریض را نجات مى‌‌دهد؟ این جا مى‌‌گویند بنشینید، تلقین بگویید «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» تو در ولایت خدا بودى، الآن هم که هستى در ولایت خدا، بعداً هم در ولایت خدا هستى. رفیق‌‌ها عوض مى‌‌شود، الآن رفیق‌‌ها فلانى و فلانى و فلانى بودند. بعد ان شاءالله رفیق هایت سلمان و ابوذرند، جایت عوض مى‌‌شود، لباس هایت عوض مى‌‌شود. تو همیشه هستى. تنها چیزى که در آن شرایط حساس، یعنى از اول زندگى تا حتى اون لحظه ى مرگ، تمام دکترها و پزشک‌‌هاى متخصص جمع بشوند، فشارى که روى روح مریضى مى‌‌آید که مأیوس شده و طب هم دیگر به بن بست رسیده تنها چیزى که آرامش مى‌‌کند همین «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ» ناراحت نباش، خدا تو را مى‌‌بخشد. جایت عوض مى‌‌شود. مرگ بو کردن گل است براى مؤمن. مال مردم را خودب وصیت کن فلان مبلغ به فلانى بدهکارم بده. نمازت را نخواندى قابل جبران است «إِنِّی لَغَفَّارٌ» (طه/82) من همه‌ى گناه هایت را مى‌‌بخشم «یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً» خلاصه آن آرامشى که مى‌‌خواهیم توى آکسار و آسپرین نیست، توى مشروبات الکلى و مواد مخدر نیست، توى این نیست که من اگر با فلانى خیال مى‌‌کنیم که اگر بنا بود که انسان رسیدن به پستى، مقامى، آدم را آرامش کند، باید آن هایى که به پستى رسیده‌‌اند آرامشى داشته باشند. آرامش وجود خارجى ندارد جز در دل کسانى که ایمان دارند. آدم مؤمن آرام است. بسیجى عزیز مى‌‌آمد، مى‌‌گفت کجا مى‌‌خواهى بروى؟ امام فرموده: بروید جبهه‌‌ها را پر کنید. خوب، کجا مى‌‌خواهى بروى؟ هر جا لازم است. چه کار ازت مى‌‌آید؟ این، این. اصلاً هیچى برایش مطرح نبود. اما کسى هم داشتیم در همان زمان که بسیجى مى‌‌رفت جبهه، براى تغییر یک ذره ساده‌‌ترین چیزها، اگر شش تا بشقاب مى‌‌خرید و گل یکى از این بشقاب‌‌ها با آن پنج تا بشقاب جور در نمى‌‌آمد تا صبح خوابش نمى‌‌برد. آدم بود که خلبان داشتیم پرواز مى‌‌کرد، نمى‌‌دانست سالم برمى گردد یا خودش و هواپیمایش را مى‌‌زنند. خلبان پرواز مى‌‌کرد آرامش بود، آدم هم داشتیم که گل بشقابش تا به تا بشود، آرامش نداشت. کفشش تا به تا مى‌‌شد روانى مى‌‌شد. اگر یک شانه تخم مرغ از کوپن‌اش غفلت مى‌‌کرد خورد مى‌‌شد، به هر حال اگر خدا را از دست بدهیم، هیچى جبران نمى‌‌کند.
در زندگى، در وقت امتحان‌‌ها، در وقت انتخاب شغل، چرا این قدر جوان‌‌هاى ما دنبال شغل‌‌هاى کاذب مى‌‌گردند؟ خواستگار مى‌‌آید براى دختره چرا این قدر خواستگارها را رد مى‌‌کند؟ دخترى که این خواستگارها را مى‌‌گوید: من زن این نمى‌‌شوم، این آرامش خودش را در جاى دیگر مى داند و گرنه اگر دختر با ایمان باشد به بابایش مى‌‌گوید: به شوهرش مى‌‌گوید: به نمى‌‌دانم به بابایش مى‌‌گوید، به برادرش مى‌‌گوید، مى‌‌گوید: اگر پسر 1 – مسلمان است، با تقواست، اخلاقش خوب است مهم نیست، قد و قالى ارزش این را ندارد که من چانه زنم. نه اگر مهریه اینطور است ما دخترمان را نمى‌‌دهیم. مگر دختر فروشى مى‌‌کنى؟ پدر زنى که سر مهریه چانه مى‌‌زند پیداست دلهره دارد. اگر داماد، داماد خوبى است، آدم داماد خوب را دختر مفت بهش مى‌‌دهد، مگر مى‌‌فروشى دخترت را؟ تمام این قیدهایى که، این همه قانون در دلت است، همه به خاطر این است که آن مى‌‌خواهد آن را چهار میخ کند اون مى‌‌گوید: پس من پنج میخش کنم. او مى‌‌گوید: پس ما بیاییم شش میخش کنیم. آن قدر خانه خالى هست و نمى‌‌دهند صاحبان خانه، مى‌‌گویند بدهم دیگر پا نمى‌‌شوى، از همدیگر مى‌‌ترسیم. خیال مى‌‌کنیم مقررات مى‌‌تواند به ما آرامش بدهد.
8- بهترین خلقت خداوند انسان است
مقررات، ضوابط، قوانین به ما آرامش بده نیست. باید برگردیم به خودمان. یک مؤمن وقتى هستى را مى‌‌بیند؛«کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ» کل هستى دارند تسبیح مى‌‌کنند. قرآن مى‌‌گوید: آیات زیادى داریم، «یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض» (جمعه/1) هستى دارند تسبیح مى‌‌کنند. کل هستى دارد سبحان مى‌‌گوید. اِ، اِ ندارد چطور ما نمى‌‌فهمیم؟ خود قران گفته شما نمى‌‌فهمید «وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ» (اسراء/44) کل هستى سبحان الله مى‌‌گوید شما نمى‌‌بینید. علم بشر توانست که یک صدا را با یک آنتن از آن در دنیا بگیرد کل هستى تسبیح مى‌‌گوید «کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ» (بقره/116) بعد به خودش مى‌‌گوید: پس چرا من تسبح نگویم. چرا من یک وصله ى ناهمرنگ این هستى باشم؟
گاهى مى‌‌گوید: خدا براى چى مرا خلق کرد؟ من نباشم بهتر است. قران مى‌‌گوید: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‌‌ آدَمَ» (اسراء/70) تو کرامت دارى، عیناً مثل یک بچه‌‌اى که دارد گریه مى‌‌کند مى‌‌گوید: این سفال است، بیایند بگویند: آقا جان این طلا است. گریه مى‌‌کند که چرا به من سفال و حلبى دادند، ما مى‌‌گوییم آقا جان طلاست. تو خلیفه ى خدا هستى، تو کرامت دارى «کَرَّمْنا بَنی‌‌ آدَمَ» تو فضیلت دارى «فَضَّلْناهُمْ عَلى‌‌ کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً» (اسراء/70) تو جانشین خدا هستى «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً» (بقره/30) این دیدها به آدم ارزش مى‌‌دهد اِ، پس من خیلى مهم هستم. پس من خلیفه ى خدا هستم، کرامت دارم، فضیلت دارم، ابر و باد و مه و خورشید براى من است، زمین ذلول من است، زمین مهد من است. انسان با این دید اگر نگاه کند هم عاشق خدا مى‌‌شود، هم عاشق آفرینش، همه چیزى را دوست دارد. اصلاً تمام طبیعت برایش مقدس مى‌‌شود. اصلاً دیوار را مى‌‌خواهد ببوسد. درخت را مى‌‌خواهد ببوسد. چون مى‌‌بیند همه‌ى این‌‌ها را خدا آفریده. خداى حکیم آفریده براى این که خدمت من بکنند. بعد انسان نگاه کند در تمام موجودات، بهترین ساختمان را خدا به انسان داده. تمام موجودات دمرى راه مى‌‌روند، تمام موجودات درنده، موجودات زنده از ین ورى راه مى‌‌روند. تنها موجودى که سیخکى راه مى‌‌رود، انسان است. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‌‌ أَحْسَنِ تَقْویمٍ» (تین/4) یعنى تو سیخکى هستى، تمام دمرند. حیوانات صحرایى، دریایى، هوایى، همه ى موجودات از این ورى‌اند جز یک انسان که از این ورى است «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‌‌ أَحْسَنِ تَقْویمٍ»
9- در میان موجودات انسان مختار است
و تازه همه‌ى حیوانات مجبورند، تو انتخاب دارى «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‌‌» (حجر/29) تو انتخاب گرى، دیگران مجبورند، تو میتوانى انجام بدهى «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ» (کهف/29) بخواهى مى‌‌گویى آره، بخواهى مى‌‌گویى نه. انبیا آمدند، حتى آن موجوداتى که ما خیال مى‌‌کنیم ضعیفند، خیال مى‌‌کنیم ضعیفند. بعضى افراد خیال مى‌‌کنند زن ضعیف است. قرآن مى‌‌گوید: زن ضعیف است؟ اى بابا، کجاى کارى، زن ضعیف است؟ زن به قدرى قوى است که نوح پیغمبر نهصد و پنجاه سال تبلیغ کرد، زنش گوش به حرفش نداد. یعنى زن به قدرى مقاوم است که مى‌‌تواند در مقابل نهصد پنجاه سال نبوت بگوید نه، این قدر لجباز است، اگر بخواهد لجباز باشد. چى چى مى‌‌گویى ضعیف است؟ تو ضعیفى که او را ضعیف مى‌‌دانى. خدا به چهارده تا چیز گفته بزرگ، یکیش حیله‌ى زن هاست. شما نگو بچه است، بچه، بچه است؟ ساده نگیرید،
هدهد توى هوا مى‌‌فهمد کى بت پرست است، کى خداپرست. هدهد آمد پهلوى سلیمان، سلیمان گفت: کجا بودى؟ گفت: داشتم پرواز مى‌‌کردم از روى یکى از کشورها، آن منطقه و آن کشور مردم خداپرست نبودند. هدهد را کوچک نشمار. نگو یک پرنده توى هواست، آن هدهد مى‌‌فهمد که من خدا پرستم یا مشرک، مورچه قرآن مى‌‌گوید: مورچه به مورچه‌‌هاى دیگر گفت: زود بروید توى لانه هایتان، این که دارد مى‌‌آید شاه است و آن هم سلیمان است و خودش و لشکرش شما را پایمال مى‌‌کنند. یعنى مورچه آدم‌ها را مى‌‌شناسد. هدهد کفر و شرک را مى‌‌شناسد. چیزى را کوچک ندانید. کوچک کسى است که دیگران را کوچک بشمرد. هیچى را کوچک حساب نکنید.
10- عظمت هستی
هستى خیلى با عظمت است. هستى بزرگ است. کجایش را ما دیده‌‌ایم؟ قرآن مى‌‌گوید: تمام این ستاره‌‌ها زینت آسمان اولند. نمى‌‌گوید آسمان اولند. آن چه شما ستاره ببینى و بشناسى، این‌‌ها آسمان اول نیستند، این‌‌ها زینت آسمان اولند. آسمان اول خودش معلوم نیست چى است؟ امیرالمؤمنین مى‌‌فرماید: آسمان اول نسبت به آسمان دوم مثل یک حلقه توى یک بیابان است. آسمان دوم نسبت به آسمان سوم مثل یک حلقه توى بیابان است. همین طور مى‌‌رود تا آسمان ششم نسبت به آسمان هفتم، مثل یک حلقه توى یک بیابان است و ما آسمان اول را نمى‌‌شناسیم و آن چه دیده‌‌ایم از کهکشان‌‌ها، آن چه دیده‌‌ایم از ستارگان این‌‌ها زینت آسمان اولند. هستى بزرگ است و تازه بزرگ هم به بن بست نرسیده «وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ» (ذاریات/47) باز هم مى‌‌توانیم کش بدهیم. قدرت خدا بن بست ندارد، اراده کنیم چوب مى‌‌خورد به آب سفت مى‌‌شود. «أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ» (شعراء/63) موسى چوبت را بزن‌‌به آب سفت مى‌‌شود. اراده کنیم چوب را بزن به سنگ آب در مى‌‌آید. دو تا «اضْرِبْ» توى قرآن است. یک جا م یگوید: «اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ» یک جا مى‌‌گوید: «اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ» (بقره/60) یک چوب بزن به آب سفت مى‌‌شود، بزن به سنگ شل مى‌‌شود. فقط ما بدانیم که هستى بن بست ندارد.
این طور نیست که آقا ما که دیپلم رد شدیم پس جهان براى ما تاریک است. حالا که این عقد به هم خورد روزگار ما سیاه است. الآن که جنس کوپنى گیرمان نیامد، الآن که استخدام نشدیم ى، ما گاهى وقت‌‌ها به بن بست مى‌‌رسیم، به خاطر شناخت‌‌هاى ضعیفى که داریم، شناخت ما ضعیف است. خیال مى‌‌کنیم اگر این مورد ازدواج شد و این شغل شد سعادتمان است و اگر نه دست خدا بسته است. قرآن مى‌‌گوید: دیگرانند که مى‌‌گویند «یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ»(مائده/64) عده‌‌اى بودند از یهودى‌‌ها که مى‌‌گفتند: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ» (مائده/64) یعنى دست خدا بسته است. قرآن مى‌‌گوید: «غُلَّتْ أَیْدیهِمْ» دست خودشان بسته باد. دست خدا باز است، اگر خدا اراه کند آب را خشک مى‌‌کند. خشکى را آب مى‌‌کند. هیچ وقت به خدانمى رسیم.
11- مؤمن مسئول است و می‌داند چشم و گوش و غیره مورد سؤالند
دنیا پهلویتان تاریک نباشد. آرام باشیم. آرامش، اگر لباس ساده پوشیدى رفتى توى جلسه عروسى، هى چته؟ آقا اتوشویى بسته بود لباس شما را اتو نکرد، با لباس دست دوم برو عروسى، دنیا روى سرمان دور مى‌‌گردد. سه بار از خواب مى‌‌پریم که اتوشویى بسته بود. اى بابا، اگر یک کسى اعصابش به خاطر اتو خرد مى‌‌شود، این کمبود از خودش است. رسول خدا خوابیده بود. یک کسى گفت: الآن کلک را مى‌‌کنم. شمشیر دست گرفت رفت بالاى سرش گفت: یک ضربت مى‌‌زنم پیغمبر را مى‌‌کشم، خلاص. تا شمشیرش را بلند کرد، پیغمبر بیدار شد. گفت: من ینجیک؟ کى تو را الآن از دست من نجات مى‌‌دهد؟ پیغمبر خوب شمشیر برهنه بالاى سرش، او بیدار، او خواب، فرمود: خدا. تا گفت خدا، یک حالتى به ایشان دست داد، سنگ لغزید و زیر پایش لق شد. چون خدا که زمین را لقش مى‌‌دهد ممکن است یک آجر هم زیر پاى ایشان لق کند، چیزى نیست، افتاد زمین، تا افتاد زمین، پیغمبر پا شد شمشیر را برداشت گفت: حالا که، گفت کرمک گفت: لطف تو مرا نجات مى‌‌دهد. تو بزرگوارى کوتاه بیا. گفت: باشد.
به هر حال جامعه‌مان اگر موحد باشد آرام است. سعى کنیم بچه هایمان را یک جورى کنیم که شرکت در یک شغل و در یک کنکور و در یک سربازى، تغییر زمان و مکان آن‌‌ها را آرام نگه دارد. بدانیم هر کجا که برویم تحت ولایت خدا هستیم. انسان مؤمن حضرت امام، اصلاً وقتى مى‌‌خواست از دنیا برود قبل از دنیا رفتنش مى‌‌گوید که به مؤمنین مى‌‌گوید: به بعضى از مؤمنین مى‌‌گوید: دعا کنید خدا مرا بپذیرد. انگار مى‌‌خواهد برود در یک بارگاه ملکوتى و مى‌‌گوید که مثلاً مرا بپذیرد. اصلاً لذت مى‌‌برد از مردن. دعا کنید که خدا مرا بپذیرد. اصلاً از مرگ لذت مى‌‌برد. حدیث داریم که مؤمن موقع مردن، مثل کندن لباس کثیف و پوشیدن لباس تمیز است. به هر حال مؤمن خودش را مسئول مى‌‌داند. نمی‌گوید: بابا، حالا که فعلاً چراغ قرمز نیست، کسى هم که نفهمید ما این جا خلاف مى‌‌کنیم مى‌‌گوید: حالا کسى نفهمید اما قرآن مى‌‌گوید: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» (اسراء/36) چشم و گوش و دل همه ى این‌‌ها مورد سؤالند.
یک کسى آمد گفت: آقا ما خانه‌مان موسیقى نمى‌‌گذاریم، اما خانه ى ما آخر خانه دست شویى و مستراحى است، گاهى که ما مى‌‌رویم توى آن دست شویى، همسایه‌مان یک رقاصه‌‌اى آورده‌‌اند مى‌‌زنند، بالاخره ما آن جا گاهى گوش مى‌‌دهیم. گناه است؟ فرمود که، حالا اگر رقاصه خانه ى شما نبود شما خیال مى‌‌کنید دیگر گناه نیست. بعد حضرت این آیه را خواند «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ» چشم و گوش، به گوش مى‌‌گویند چى شنیدى؟ به چشم مى‌‌گویند.
ما سابق مى‌‌گفتیم، قرآن که مى‌‌خواندیم مى‌‌گفت که «تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ» (نور/24) دست شهادت مى‌‌دهد که من خیانت کردم، دزدید، قرآن مى‌‌گوید: دست، همین انگشت شهادت مى‌‌دهد که دزدى کردى متن قرآن است «تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ» دست شهادت مى‌‌دهد که من خیانت کردم، دزدیدم، قرآن مى‌‌گوید: دست، همین انگشت‌‌ها شهادت مى‌‌دهد که دزدى کردى متن قرآن است «تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ» یعنى دستشان علیه این‌‌ها شهادت مى‌‌دهد، دست شهادت مى‌‌دهد، دست من شهادت مى‌‌دهد که من دروغ به تخته سیاه نوشتم. قرآن مى‌‌گوید: «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا» (فصلت/21) انسان روز قیامت به دستش مى‌‌گوید: چرا شهادت دادى علیه من مگر نمى‌‌بینى وضع من داغان است. مى‌‌گوید: خدا مرا به زبان در آورد، مى‌‌گوید: آخر پوست دست چطور مى‌‌شود حرف بزند. انگشتر الآن دنیاى علم و صنعت درست کرده که به دست شما مى‌‌کنى. این انگشتر فرستنده است. یعنى با انگشتر مى‌‌آید پهلوى شما مى‌‌گوید: حال شما خوب است؟ تا مى‌‌گویى الحمد لله این انگشتر الحمد لله شما را به آن ور دنیا رد مى‌‌کند. اگر نباشد انسان توانست خودکار بسازد که صدا را از این ور دنیا به آن ور دنیا رد کند. چه اشکالى دارد که یک تکه آهن است، اما بشر مخلوق انسانى که از ترس پشه مى‌‌رود توى پشه بند، انسان ضعیف عاجز، انسان مخلوق ضعیف توانست از یک قطعه آهن فرستنده بفرستد، گیرى ندارد.
اگر بدانیم که زیر نظریم، اگر بدانیم که کارهایمان را خداوند چند برابر ارزش مى‌‌دهد بدانیم خدا دوستمان دارد، گناهانمان را مى‌‌بخشد آن وقت همچین راحت، وقتى مى‌‌آیند سراغ دخترمان، راحت، دیگر این قدر چانه نمى‌‌زنیم. بله تحقیق مى‌‌کنیم که داماد چه جور پسرى است اما دیگر این قدر توى مهریه، خانه ى شخصى چى؟ نخیر ایشان با مادر شوهر زندگى نمى‌‌کند. نه، نه، آقا دخترت را بده به چى که هیچ کس را ندارد. این که پسره هیچ کس را ندارد خودش یک امتیاز است. یک قید و شرط هایى آدم توى عروسى‌‌ها مى‌‌بیند توى کوچه و بازار که راه مى‌‌رود یک حرف هایى مى‌‌شنود که مى‌‌بیند تمام مردم اضطراب دارند به خاطر این که خدا را رها کرده‌‌اند دنبال این مى‌‌گردند که آرامش را از نداشتن خویش و قوم، انسان مؤمن مى‌‌داند که هرچى دارد از خداست، نماز شب که مى‌‌خواند، ولى خدا مى‌‌گوید: خدایا نماز شب خواندیم، ما این نماز شب از ما نیست. آخر ما که نماز شب مى‌‌خوانیم آستینمان را تکان مى‌‌دهیم که ملائکه بریزند بیرون، چون من دیشب نماز شب خواندم دیگر، یعنى ما که نماز شب مى‌‌خوانیم خیال مى‌‌کنیم، حالا این نماز شب چقدر طول کشیده؟ یک ربع، شما ساعتى صد تومان، یک ربعت بیست و پنج تومان مى‌‌شود. حالا بیست و پنج تومان نماز خوانده یک خانه ى بیست و پنج میلیونى مى‌‌خواهد. دو تا هم بچه هایش مى‌‌خواهد از سربازى معاف شود. سه تا پسرش هم توى کنکور قبول شود. مى‌‌گوید: آقاى قرائتى ما چهار شب نماز خواندیم فایده نکرد. مى‌‌گوییم بیا این چهار تا نیم ساعت چقدر پولش مى‌‌شود بگیر و برو.
ما باید بدانیم خدا دوستمان دارد. آن وقتى که دعایمان مستجاب نمى‌‌شود لطف خداست. حدیث بخوانم، حدیث داریم گاهى انسان دعا مى‌‌کند، خدا به فرشته‌‌ها مى‌‌گوید: اگر ایشان دعایش مستجاب بشود، دیگر نمى‌‌آید. یک خورده نگهش داریم. نگهش داریم یا الله او بیشتر بشود. آن وقتى هم که توى پرسمان مى‌‌گذارند براى همین است. قرآن مى‌‌گوید: «فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ» (انعام/42) توى پرستان مى‌‌گذارم جیغ بزنید. «لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ» قرآن مى‌‌گوید: گاهى شما را توى پرس مى‌‌گذارم جیغ بزنید، جیغ که زدید این قساوت قلبتان ساییده مى‌‌شود. چرا وقتى ماه رمضان مى‌‌آید مى‌‌گوید: مهمان من هستید، گرسنگى بکشید، آخر آدم مهمانى باید یک چیزى بخورد. این چه مهمانى است که مى‌‌گوید: چیزى نخور. مى‌‌گوید: چون مى‌‌خواهم لایروبى کنم. چون مى‌‌خواهم لایروبى کنم، چون مى‌‌خواهم صیقلت بدهم این سوهان را مى‌‌کشم به آهن که خوب گردهایش گرفته بشود.
12- انسان هرچه از تو پر باشد آرامتر است
حرفم را کم‌‌کم جمع کنم. بحث امروز ما چى بود؟ بحث ما این بود که دنیا آنى که کم دارد، چى، آرامش است. اف 4 کم ندارد. اف 6 کم ندارد. اسلحه سازى کم ندارد. علم و صنعت دنیاى پیشرفته کم ندارد. بله کشورهاى عقب مانده کم دارند. علم و صنعت کم ندارد. تخصص کم ندارد. اونى که انسان کم دارد از خود فرد تا خانواده، در انتخاب همسر، درشغل، در بازار، در تمام کمبودهاى انسان این است که انسان از خدا قیچى شده. انسان که از خدا قیچى شد دلش مى‌‌خواهد هر لحظه دلش را به یک چیزى خوش کند. یک مرد محقق خیلى آرام راه مى‌‌رود. علامه طباطبایى وقتى راه مى‌‌رفت توى خیابان، آدم نگاهش مى‌‌کرد مى‌‌گفت: اصلاً هیچ کس باور نمى‌‌کرد این علامه طباطبایى است و استاد مطهرى است. آدمى که از تو پر است، آرام است. آدمى که از تو پر نیست سر در خانه‌‌اش را عوض مى‌‌کند، کتابخانه‌‌اش را عوض مى‌‌کند. ژستش را درست مى‌‌کند، دسته ى عینکش را، انگشترش را، عصایش را، به هزار رقم بازى در مى‌‌آورد بلکه بگوید که مردم به من نگاه کنید، نه که از تو خالى است هى هم از تو چیزى ندارد مردم نگاهش کنند، از بیرون هى پز مى‌‌دهد بلکه مردم، کسى که از خدا خالى شد به هر کس و ناکس مى‌‌چسبد که بلکه جبران کمبودش را بکند. ما اگر خواستیم آرام باشیم باید بند به قدرت ابدى باشیم. براى خدا کار کنیم و بهترین چیزى که ما را با خدا گره مى‌‌زند همین نمازهاست. منتهى نه این نمازهایى که ما مى‌‌خوانیم، چون نمازها را هم مى‌‌خوانیم باز آرام نیستیم.
دو تا برادر، دو تا خواهر چند ماه با هم قهرند. آقا شما مسلمانید، اسلام را قبول ندارید؟ پیغمبر فرمود: دو تا مسلمان با هم اگر قهر کنند سه روز، روز چهارم آشتى نکنند، فرمود: «لَیْسَ مِنِّی» این‌‌ها به عنوان امت محمد من قبولشان ندارم و جالب این است که و جالب این که از بسیارى جاها اگر رد شویم غصه مى‌‌خوریم. اما پیغمبر مى‌‌گوید: «لَیْسَ مِنِّی» تو از من نیستى، غصه نمى‌‌خوریم. چه خبر است قهر کرده‌‌ایم. آقا ما رفتیم فلانى به ما همچین گفت. به او همچین گفت، به او چى گفت. به ما همچین گفت. سر یک چیزهاى جزئى، هر چى ایمانمان به خدا بیش‌‌تر بشود این مسائل پهلویمان، چرخ‌‌هاى تراکتور دیده‌‌اید؟ هر چه چرخ ماشین بزرگ‌‌تر باشد چاله، چوله‌‌ها کمتر پیداست. این دوچرخه تا توى چاله مى‌‌افتد اوخ، هر کى سوارش است خودش و کمرش و دوچرخه‌‌اش همه با هم رینگ و پینگش لوله مى‌‌شود به خاطر این که لاستیک دوچرخه، چون لاستیک کم است تا توى یک چاله افتاد دوچرخه و صاحبش با هم لوله مى‌‌شوند. اما تراکتورها که لاستیک هایش بزرگ است همین طور که رد مى‌‌شود هرچى هم که زمین موج داشته باشد از بس که بزرگ است همه‌ى موج‌‌ها را پشت سر مى‌‌گذارد و هیچ آقایى که روى تراکتور نشسته احساس چرخ ما کوچک است، چاله چوله‌‌هاى زندگى ما را در هم مى‌‌شکند. اگر چرخ روحمان بزرگ باشد، اگر چرخ روحمان خیلى بزرگ باشد باید با بزرگ متصل بشویم. آدمى که با بزرگ متصل شد، الله اکبر به نام تو «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» (فاتحه/5) فقط بندگى تو فقط کمک از تو، خدایا عزتم دست تو است، ذلتم دست تو است. یک خورده با خدا حرف بزنیم. اگر با خدا حرف بزنیم و ارتباطمان را با خدا از طریق نماز یاد کنیم روحمان بزرگ مى‌‌شود. و روح بزرگ حوادث او را نمى‌‌شکندش «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد آرامش روحى در سایه ى ایمان کامل به فرد فرد امت ما مرحمت بفرما.
مقام معظم رهبرى، مسئولین دیگر، امت حزب الله به سلامت بدار.
خدایا، آن ضعف هایى که ما را د رهم مى‌‌شکند با ایمان قوى جبران بفرما. نماز جمعه را فراموش نکنید.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1846

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.