امتیازات در اسلام

موضوع بحث: ارزشها و ضد ارزشها در اسلام
تاريخ: 4/12/67

بسم الله الرحمن الرحيم

در خدمت برادراني از پليس و سپاه و گمرك و هواپيمايي در فرودگاه مهر آباد هستيم. عزيزاني كه شبانه روز زحمت مي‌كشند و سيمايي هستند براي مهمانان داخلي و خارجي و اميدواريم برخوردشان با مهمانان طوري باشد كه اگرخسته هستند، خستگي‌شان برطرف شود و با روحيه‌اي شاد بروندو رفتارشان طوري باشد كه با حيثيت و آبروي افراد بازي نشود.
حال كه شما حزب اللهي هستيد و كارتان شرافت و زحمت دارد و شبانه روز با حقوق كم بي خوابي مي‌كشيد، ان شاء الله برخوردهايتان باعث آبروي جمهوري اسلامي باشد. بحث ما ارزش هاست چون انقلاب ما انقلاب ارزش هاست.
1- انواع ارزشها
ارزش‌ها بر دو گونه‌اند: 1 – خيالي. 2- واقعي
ارزش به مال؛ البته نه اين كه مال ارزش ندارد، چون امام مي‌فرمايد: اگر نان براي خوردن نباشد، حال نماز خواندن هم نداريم. پس زندگي مهم است. اما اين كه مي‌گوييم خيالي است يعني نبايد به آن افتخار كرد. اقتصاد اصل هست ولي سبب افتخار نيست. قرآن مي‌فرمايد که عده‌اي مي‌گويند: «وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً»(سبأ/35) ارزش ما بيشتر است چون پولدارتر هستيم. الان، رييس جمهور بسياري از كشورها از پولدارترين‌ها انتخاب مي‌شود چون پولدار است و با تبليغات رأي مردم را بدست مي‌آورد.
10 سال از انقلاب مي‌گذرد و اگر الان اين طور باشد كه هر كس پولدار است، كارش جلو باشد انقلاب ما انقلاب ارزش‌ها نيست و اسلامي نيست. ولي اگر هر كس رييس جمهور يا قاضي و مدير عامل و نماينده مجلس شد بر اساس لياقت بود، نه پول، انقلاب ما انقلاب ارزش‌ها است و اسلامي است.
ارزش به اولاد؛ مثلاً فلاني براي اين رييس شوراي محله يا انجمن اسلامي يا كدخداي روستا است كه بچه زياد دارد. قرآن مي‌فرمايد: «وَ بَنينَ شُهُوداً»(مدثر/13) كسي مي‌گفت: زنده باد من كه پسر دارم. و از آن طرف به پيامبر مي‌گفتند: تو پسر نداري پس عاقبت نداري و ابتر هستي و ناقص هستي و به خودشان كه بچه دارند مي‌گفتند: خان! پس تعداد فرزند و تعداد نوه و نتيجه و. . . افتخار نيست كه برخي مي‌نشينند پشت كرسي و مي‌گويند من نوه دارم فلان مقدارش پسر است و فلان مقدارش دختر.
قرآن مي‌فرمايد: «أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ»(تكاثر/2-1) دو فاميل با هم دعوا كردند كه كدام بيشتر هستند و سرشماري كردند و(ب) از (الف) برد، ولي گفتند که زن‌هايي حامله هستند و باز سرشماري كردند و(ب) باخت و نوبت رسيد به شمردن مرده‌ها و وقتي به قبرستان رفتند اين آيه نازل شد. يعني آنقدر سرگرم ارزش‌هاي خيالي هستيد كه به زيارت قبرها آمده‌ايد. علي(ع) مي‌فرمايد: واي به حال شما «أَمْ بِعَدِيدِ الْهَلْكَى يَتَكَاثَرُونَ»(نهج‌البلاغه، خطبه 221) آيا به عدد هلاك شده‌ها افتخار مي‌كنيد و استخوان پوسيده‌هاي پدرتان را مي‌شماريد؟
«وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ»(بقره/247) خداوند به يكي از انبياي بني اسراييل وحي كرد كه طالوت چوپان بايد فرمانده نظامي شود. عده‌اي گفتند: او كه پولدار نيست و پدرش شلغم فروش است. البته الان برخي شلغم فروش‌ها پولدار هستند. ولي به هر حال اين كه فقيراست و اين كه هنر نيست و ما شايسته تريم. «وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ» يعني بچه گدا را براي ما رييس كرده‌اند. و قرآن انتقاد مي‌كند كه ارزش به مال و اين كه پدرش چه كاره است، نمي‌باشد.
2- توجه به ارزش‌هاي واقعي و حفظ آنها
وقتي قرآن بر پيامبر نازل شد گفتند: قرآن بر اين نازل شده است؟ و اگر مي‌خواست بر كسي نازل شود، مثلاً بر فلاني درفلان قريه نازل مي‌شد. «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‌ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيمٍ»(زخرف/31) قرآن هم اگر مي‌خواست نازل شود بايد بر كسي نازل مي‌شد كه به قول امروزي‌ها سرش بر تن بيارزد، نه محمد فقير و يتيم! و همه چيز را كيلويي حساب مي‌كردند. البته امروز هم هستند كساني كه وقتي پسر مي‌رود خواستگاري، به خاطر همين ارزش‌هاي خيالي مي‌گويند به ما نمي‌خورد. و اگر جمهوري اسلامي انقلاب كرد به خاطر اين ارزش هاست كه چه كسي بالا بيايد و چه كسي پايين برود. «خافِضَةٌ رافِعَةٌ»(واقعه/3) خلاصه اينها گفتند: چرا قرآن بر فلاني در فلان قريه نازل نشد كه حداقل براي خودش كسي است. يا پيامبر فرمود: ايمان بياوريد. گفتند: ما حرفي نداريم ولي اطراف تو فقط يك مشت گدا جمع شده اندف اينها را از خودت دور کن. قرآن مي‌فرمايد: «قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ»(شعراء/111) يعني ايمان بياوريم و بياييم با اين افراد رذل و پست كه فقير و مستضعف هستند يكي شويم؟ ما نمي‌توانيم!
فرعون مي‌گفت: من حق هستم «فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‌»(نازعات/24) و بالاترين پروردگار شما من هستم چون «يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لي‌ مُلْكُ مِصْرَ»(زخرف/51) من حاكم مصر هستم پس حرف من درست است. ملاحظه كنيد مي‌گويد: حرف من درست است. چون حاكم مصر هستم، شاه هستم، رييس جمهور و. . . و ما فقط ولايت فقيه را قبول داريم چون:
1- اسلام شناس است.
2 – عادل است.
و اگر اين دو نباشد ولايت فقيه هيچ ارزشي ندارد. و اگر ما بدانيم مرجع تقليدمان يك روز صبح نمازش را نخوانده است، ديگر حتي برايمان پيش نماز هم نخواهد بود.
اين طور نيست كه يك زماني به حرف شاه گوش مي‌داديم و حالا به ولايت فقيه. چون شاه تابع هوس خود و ابرقدرت‌ها بود ولي ولايت فقيه نه تابع هوس خود است و نه ديگران و اين ارزش است. البته مشكلات اقتصادي هم هست. حضرت علي(ع) مي‌فرمايد: «مَنْ صَنَعَ شَيْئاً لِلْمُفَاخَرَةِ حَشَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَسْوَدَ»(ثواب ‌الأعمال، ص‌255) اگر كسي كاري را براي افتخار انجام داد، خداوند روز قيامت او را روسياه مي‌كند.
به قارون گفتند: مقداري از اين پولهايت را احسان كن «وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْك»(قصص/77) حالا كه خدا به تو داده است، تو هم به ديگران احسان كن. گفت: خدا به من نداده و خودم پيدا كرده‌ام. «إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى‌ عِلْمٍ عِنْدي»(قصص/78) اين چيزهايي كه به دست آوردم به اين خاطر است كه علمي نزد من است و من فخر اقتصادي داشتم.
حديث داريم: «لا حمق أعظم من الفخر»(غررالحكم، ص‌311) بيشترين حماقت اين است كه انسان به چيزهاي خودش افتخار كند. چون ما چيزي نيستيم و مثل لامپ هستيم كه اگر به برق وصل شد كه شد و گرنه هيچ فايده‌اي ندارد. امت ايران هم اگر به امداد و لطف خدا وصل شد همه كاري مي‌تواند بكند. همين طور كه چند سال پيش كرد. الان هم اگر به رييس جمهور آمريكا بگويند 200 جوان از ايران آمده وحشت مي‌كند. ولي اگر بگويند 200 رييس جمهور از کشورهای مختلف آمده است، آمريكا وحشت نمي‌كند. بايد مواظب باشيم اين ارزش‌ها را از دست ندهيم چون خوب شدن ذره ذره است و تدريجي، اما بدشدن يك لحظه است و آبرو و پول خرج كردن هم همين طور.
3- پرهيز از ارزشهاي خيالي و غير واقعي
ارزش به نژاد؛ اول كسي كه به نژادش باليد و افتخار كرد ابليس بود. گفت: نژاد من از آتش است و انسان از خاك است. «خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني‌ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ»(اعراف/12) نژادپرستي تفكر شيطان است و هر كس بر نژاد تكيه كند ابليس گونه است.
ارزش به زبان؛ كه من عرب، ترك، فارس، كرد يا بلوچ هستم. اين هم ارزش خيالي است. قرآن مي‌فرمايد: «وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ»(روم/22) اين كه هر كدام يك جوري صحبت مي‌كنيد قدرت خداوند است.
من رفته بودم شهر قمشه و داشتم كاسه سفالي مي‌خريدم و دنبال يك دست با نقش مشابه مي‌گشتم و فروشنده به من گفت: اگر يك شكل باشند كه مي‌گويند: كار كارخانه است نه دست. و انسان‌ها هم اگر همه يكسان صحبت مي‌كردند، مي‌گفتند: كارخانه است ولي حال كه هر كسي يك طوري صحبت مي‌كند معلوم مي‌شود خدا به هر كدام عنايت خاصي دارد و مثل كارخانه نيست كه همه برايش يكسان باشد. و اين كه هر كسي سر انگشتانش با ديگري فرق مي‌كند و حتي دو نفر نيستند كه اثر انگشت مشابه داشته باشند نشان دهنده عنايت خداست.
افتخار به طلا و زينت آلات؛ فرعون به موسي گفت: تو با همين عصاي چوپاني پيامبر شدي؟ و او گفت: بله! آنگاه به مردم گفت: نگاه كنيد چه كسي پيامبر شده است! «فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ»(زخرف/53) اگر او پيامبر است، طلايش كو؟ خيال مي‌كردند: پيامبر بايد زرگر باشد يا مي‌پرسيدند: باغ انگورت كجاست؟ يا مي‌گفتند: اگر تو پيامبر هستي بگو آسمان بيفتد پايين. و او مي‌گفت: من آمده‌ام شما را هدايت كنم نه اين كه هستي را بر هم بريزم. و اين است توقعات بي جهت قدرت‌ها.
صعصعه يكي از ياران خوب علي(ع) بود و مريض شده بود و علي(ع) به عيادت او رفته بود. ولي موقع برگشتن به او فرمود: نكند به اين كه من به عيادت تو آمده‌ام افتخار كني و جلوي ديگران باد كني. برخي افتخار مي‌كنند كه من پهلوي فلاني بودم يا بچه فلان جا هستم. چون اين حرف‌ها هنوز هم هست.
شخصي از امام رضا وقت خواست. مشغول سؤال و جواب بودند و پاسي از شب گذشت و آخرش امام به او گفت: كه مي‌خواهي شام نزد ما بماني و او هم بدش نيامد. غذا خورد و موقع رفتن امام به او گفت: مي‌خواهي اين جا بخوابي؟ او هم قبول كرد. گفت: مي‌گويم خانه امام رضا خوابيده‌ام. امام رضا متوجه شد كه فشار خون آقا بالا رفته و ظرفيتش پر شده است و نمي‌كشد. امام نزد او آمد و گفت: گمان نكني امشب با من بودي و شام خوردي و اينجا خوابيدي براي تو ارزش است. نه هيچ ارزشي براي تو ندارد و ارزش واقعي به تقوي است. پس مراقب خودت باش. البته اين‌ها كه خوب هستند چون برخي افراد دلشان به قوطي كبريت و تمبر و قوطي سيگار و عصا خوش است.
مي گويند: ملا نصر الدين عبايش را گرفته بود و راه مي‌رفت از او پرسيدند: چرا عباي خود را گرفته‌اي؟ گفت: شنيده‌ام برخي پرنده‌ها تخم مي‌اندازند، مي‌خواهم زمين نيفتد. گفتند: واقعاً در عالم خيال هستي و او گفت: نه اين طور هم نيست. چون به عيال گفته‌ام: آب را جوش بياورد تا من تخم مرغ را ببرم.
يا وقتي دختر و پسر ازدواج نمي‌كنند و در عالم خيال خود مي‌خواهند همسرشان توي فاميل از همه بهتر باشد. و اين ارزش‌هاي خيالي است.
4- توجه به ارزشهاي واقعي
پيامبر فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يَنْظُرُ إِلَى صُوَرِكُمْ وَ لَا إِلَى أَمْوَالِكُمْ وَ لَكِنْ يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ وَ أَعْمَالِكُمْ»(أمالي طوسي، ص‌535) خدا به هيكل‌هاي شما نگاه نمي‌كند و به اين كه چه كسي هستيد و اين كه چند خانه داريد. بلكه به روحيه‌تان نگاه مي‌كند. حتي حديث داريم: «لَا تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُكُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِكَ شَيْ‌ءٌ اعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ لِذَلِك»(كافى، ج‌2، ص‌105) يعني به نمازها هم نگاه نكنيد چون ممكن است ارزش خيالي باشد، كه كسي خيلي نماز مي‌خواند و حتي به ركوع و سجود هم نگاه نكنيد. چون ممكن است دكان باشد و در هيچكدام از اين نمازها و ركوع و سجودها رشد نباشد. يا حتي اين كه فلاني چند بار به حج رفته است.
علي(ع) به كسي حكم و مسئوليت داد و او خراب از آب درآمد. «فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ»(نهج‌البلاغه، نامه 71) فرمود: فكر كردم پدرت خوب است تو هم خوب هستي ولي پوچ بودي. من خودم كسي را سراغ دارم كه پدرش بهايي است. ايشان به دست آيت الله شهيد مدني مسلمان شد و سپس عاشق اسلام و طلبه شد و آمد نجف و فاضل شد و وقتي با سواد شد برگشت ايران و در جبهه شهيد شد و همه اين مراحل را طي كرد.
آمدند به رسول الله گفتند: اگر گداها را رها كني ما آدم حسابي‌ها سراقت مي‌آييم. آيه نازل شد: «وَ لا تَطْرُدِ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ»(انعام/52) اين پيشنهاد را قبول نكني و همين گداها ارزش دارند.
گاهي ما را دعوت مي‌كنند كه آقاي فلاني شما تشريف بياوريد ولي پاسدارها يا كميته اي‌ها نيايند. آقا اصلاً انقلاب مال اينها است. البته من اين خانه‌هاي شخصي نمي‌روم و مي‌گويم نمي‌شود تنها بيايم، اگر مي‌خواهي چند نفر هستيم مي‌آييم چون امام فرمود: اگر سپاه نبود كشور نبود. پليس و ژاندارمري شب تا صبح نمي‌خوابند آن وقت بگوييم اينها نيايند يا ببريم اتاق ديگر! البته اگر بحث محرمانه است حرف ديگري است يا اگر بحث علمي يا سياسي است چيز ديگري است، ولي اگر بگويند مي‌خواهيم دعا بخوانيم پاسدار و كشاورز و شخصيت فرق نمي‌كند و اگر در چنين مواردي فرق بگذاريم در عالم خيال هستيم.
5- اهتمام و توجه به كارداني و كارشناسي افراد
مواظب باشيم بعد از 10 سال اين رده بندي‌ها حاكم نشود و ارزش‌هاي واقعي از بين نرود. مي‌خواهم حرفي بزنم كه هرچند به ما ربطي ندارد ولي مي‌گويم. بايد بعضي وقت‌ها مدرك را توي پاكت گذاشت و به كسي داد و گفت: اگرچه تو ديپلم هستي ولي حق تو ليسانس است. مثلاً يك دانشجو كه تمام قرآن را حفظ است در برخي كشورها نمي‌گويند: بيا ادبيات بخوان و به او مدرك را مي‌دهند. يا يك كارگر ممكن است هنري داشته باشد كه ليسانس‌ها نداشته باشند و ارزش بايد بر اساس هنر باشد نه كتاب! يا اگر كسي چند سال سيگاري بود و يك باره كنار گذاشت بايد در گزينش او را 5 مرحله بالا برد يا اگر كسي يك عمل انقلابي يا اخلاقي و يا ابتكار به خرج داد هم همين طور. مثل خانمي كه پيراهن مي‌دوزد و هنرمند است ولي ديپلم ندارد. چون خيلي وقت‌ها مغز آدم پر از حرف‌هاي بي مصرف مي‌شود ولي فايده و هنري هم ندارد. پس بايد ارزش‌ها را واقعي تصور كرد.
بايد به آن زني كه در ايلام زير بمباران عمل سزارين انجام داد و مادر و بچه را سالم به دنيا آورد، عالي ترين پست‌هاي وزارت بهداري را داد. چون «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»(قدر/3) طلبه‌اي مي‌گفت: زمان طاغوت رفتم روستايي كه آب نداشتند و غروب با اسب و قاطر و سطل مي‌رفتند آب مي‌آوردند و خيلي دلم سوخت. برگشتم قم خانه خودم را فروختم و با پول آن براي مردم آن روستا استخري ساختم تا مجبور نباشند براي آب وقت و نيمه وقت بروند و هنوز هم بعد از 15 سال خانه اجاره‌اي مي‌نشيند و بايد به اين طلبه بهترين پست‌ها را داد و نپرسيد كه آيا مكاسب مي‌خواني يا معالم؟ و ممكن است طلبه‌اي كه يك سال درس خوانده است برتر از كسي باشد كه 10 سال درس خوانده و خلاصه بايد گفت قرآن كتاب لوتي‌ها است و هر كس يك كار شيرين كرد مي‌گويد «بسم الله» «وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَة»(بقره/251) داود در جبهه حق، طاغوت را كشت و شد حضرت داود و پسرش هم شد سليمان بن داود و همه اينها به دليل همان يك ساعت شيرين كاري بود و اصولاً زندگي براي همين است.
اصحاب امام حسين هم نصف روز بيشتر زحمت نكشيدند، اما همه افراد در طول تاريخ بايد بروند بگويند: «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي» پدر ومادران ما فداي شما و آن نصف روز. چون در اسلام ممكن است نصف روز ارزشي بيشتر از 90 سال داشته باشد. پس روي ارزش‌ها تكيه كنيم.
دختري ممكن است ديپلم نداشته باشد ولي چند رقم خورشت بلد باشد بپزد. بايد به او ديپلم داد. ولي يك دختر ديپلمه مي‌داند اقيانوس اطلس چند متر است ولي نمي‌تواند تخم مرغ بپزد. يا يك پسر 13 ساله دوچرخه و ساعت را باز مي‌كند و مي‌بندد پس بايد برويم دنبال ارزش‌هاي واقعي و اگر اين طور شد مردم بجاي يك مدرك به واقعيت‌ها كار دارند.
كسي براي استخدام مي‌رود وزارتخانه از او مي‌پرسند: چه مدركي داري؟ يا فرق بين رسول و نبي چيست؟ او بايد بگويد مدرك ندارم يا فرق بين اين دو را نمي‌دانم ولي بايد بگويم که ميليون‌ها تومان پول بود من به آن چپ نگاه نكردم يا نماز قضايي ندارم. و ما نبايد بگذاريم پست‌هاي كاذب روي ارزش‌ها را بپوشاند.
اگر قرار است بنياد مستضعفان خانه‌ها را نصف قيمت بدهد، به آنهايي بدهد كه عالي ترين شيرين كاري‌ها را كرده باشند و اگر كسي نمره 20 سراغ دارد ولي نمره 18 را تشويق مي‌كند نمي‌دانم كه عادل هست يا خير؟ چون مسأله فقهي است.
در استخدام هم همين طور بايد باشد. اگر دوباره جنگ شود مردم نگاه مي‌كنند كه زمين شهري به رزمنده‌ها زمين داد، يا كساني كه پاي در جبهه‌ها هم نگذاشته‌اند؟ و اگر ببينند كسي بارها عمل جراحي شده ولي الان هنوز زمين ندارد خوب مي‌گويد: طرف بدنش تكه تكه شده هنوز زمين ندارد. ما براي چه برويم؟ البته خود طرف هم نبايد بگويد: ما خوب هستيم. ولي مردم هم بايد بدانند. چون آدم‌هايي هم هستند كه مرتب مي‌گويند: ما دو بار رفته‌ايم جبهه و مي‌خواهند مالك ملك و ملكوت بشوند.
6- حاكميت ارزشهاي واقعي
ارزش‌هاي واقعي؛
تقوي؛ مكه فتح شد، بلال رفت پشت بام و شروع كرد به اذان گفتن و همه از غصه اين كه بلال سياه پوست اذان مي‌گويد، سياه شده بودند. آيه نازل شد: اگرچه سياه و برده و فقير است اما «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»(حجرات/13) پيامبر فرمود: اگر برده خوبي پيدا كرديد به او دختر بدهيد آن وقت گفتند: دختر آزاد را بدهيم به جوان برده؟ و پيامبر فرمود: بله و خود پيامبر هم يكي از بستگانش را به ازدواج برده درآورد. اسامه برده زاده بود ولي فرمود: تو بايد فرمانده لشكر باشي و همه پيرمردها در لشكر تو باشند.
بلال چند پست داشت: 1- خزانه بيت المال دست او بود 2 – مؤذن هم بود 3 – محافظ پيامبر هم بود.
عمار استانداركوفه شد و سلمان فارسي استاندار مدائن. روزي خليفه دوم به سلمان گفت: بگو پدرت كه بوده است؟ خوب پدر سلمان هم ايراني و آتش پرست و مجوسي بوده است. سلمان هم گفت: من آدم گمراهي بوده‌ام و الان هدايت شده‌ام. تو به پدر من چه كار داري؟ و برخي هستند كه مي‌خواهند كسي را تحقير و شرمنده كنند چنين مي‌كنند.
حسن خاتمه؛ ملاك ارزش‌ها اين است كه عاقبت عمل چه باشد. ممكن است كسي فقيه باشد و عمري درس خوانده باشد ولي در پايان عمر فراموشي پيدا كند. مي‌شود مثل يك انسان بي سواد و در قيامت مثل عوام محشور مي‌شود. از طرفي هم حديث داريم اگر كسي حديث مفيد بلد باشد و عمل كند، پس ممكن است يك عامي، همچون فقيه محشور شود و يك فقيه همچون عامي محشور شود. ما هم در فارسي مي‌گوييم جوجه‌ها را بايد آخر پاييزشمرد.
به سلمان گفتند: ريش تو بهتر است يا دم سگ؟ گفت: نمي‌دانم هركدام از پل صراط بگذرد. پيامبر فرمود: هر كس يك سبحان الله بگويد درختي بر درختان او در بهشت افزوده مي‌شود و كسي خيلي خوشحال شد اما پيامبر فرمود: گاهي هم يك آتش مي‌فرستي و همه را مي‌سوزاند. مثل اين كه پول در كيسه سوراخ بريزي. لذا در دعا آمده است «اللَّهُمَّ. . . سَدِّدْنِي»(مصباح‌المتهجد، ص‌496) يعني خدايا مرا سد بندي كن تا مثل آن كيسه سوراخ نباشم.
7- پاسداري از ارزشها و پرهيز از زمينه‌هاي ضد ارزش
برادران انقلابي چند سال از انقلاب گذشت؟ جبهه رفتيد و شهيد شديد و شهيد داديد و مشكلات و گراني و همه چيز را تحمل كرديد، مواظب باشيد چيزي از دهانتان بيرون نيايد كه همه را بسوزاند. قالي بافتن يك سال طول مي‌كشد ولي حفظ آن سال‌ها است. يا به دنيا آوردن نوزاد 9 ماه طول مي‌كشد ولي بچه داري چند سال است. يا ازدواج چند دقيقه طول مي‌كشد و زن داري و بچه داري چند سال. چون هميشه حفظ چيزي از بوجود آوردن آن مشكل‌تر است. انقلاب هم همين طور است و اگر هر بدي از هركس و هر چيزي ديديد با خدا قهر نكنيد. مثل زن و شوهري كه هرچه از مشكلات و فرزندان خود بدي ببينند نبايد با خدا قهر كنند. و اين انقلاب انقلابي خدايي است و هزاران شهيد داديم تا به اينها رسيديم اگرچه كمبودها فراوان است ولي آقايان مسئول كه يخچال و قالي و زمين و تلويزيون مي‌دهند و برنامه ريز هستند، مواظب باشند ارتشي‌ها نگويند 11 عمل جراحي روي من انجام شد ولي زمين شهري به فلاني داده شد.
يك تبعيض براي وسوسه انداختن در يك شهر كافي است. اگر قرار بود حج نرويم پس چرا فلاني حج رفت و. . . البته اگرچيزي هم هست كه دليل خاصي دارد به مردم بگوييد تا قانع بشوند. مثل اين كه همه روزه هستند و قرائتي روزه نيست ولي اگر نسخه پزشك يا بليط سفر خود را نشان بدهم مردم مي‌پذيرند.
پيامبر داشت با زني صحبت مي‌كرد و كسي عبور كرد. پيامبر به او گفت: ايشان همسر من است، او گفت: مگر من چيزي گفتم! پيامبر گفت: شايد رفتي و گفتي: اين چه كسي بود؟ پيامبر به ما مي‌گويد: به زن‌ها نگاه نكنيد، ولي خودش فلان مي‌كند. پس پيامبر هم مردم را توجيه مي‌كند. پس مردم را توجيه كنيد و اگر هم اشتباه كرديد بگوييد.
ما به يك روحاني در نهضت ماشين داديم بعد فهميديم اشتباه كرديم و او را صدا زديم گفتيم: يا پس بده يا در تلويزيون مي‌گويم و او هم پس داد. در درود خيانتي شده بود امام قاضي فرستاد و خائن را كه بچه‌ها را مي‌كشت و مردم ترسيده بودند و بچه هايشان را به مدرسه نمي‌فرستادند، اعدام كردند(استان لرستان) و يك مرتبه همه مردم زير برف گفتند: اماما، اماما، تشكر، تشكر. و بايد به جايي برسيم كه مردم به مسئولين هم همين طور بگويند و در اين حال است كه هر لحظه هر ابرقدرتي حمله كند مردم در خدمت هستند. اما اگر يك كيلو پنير با تيعيض تقسيم شود ممكن است يك قطار بسيجي را دلسرد كند.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1801

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.