امتیازات در اسلام
موضوع بحث: ارزشها و ضد ارزشها در اسلام
تاریخ: 4/12/67
بسم الله الرحمن الرحیم
در خدمت برادرانی از پلیس و سپاه و گمرک و هواپیمایی در فرودگاه مهر آباد هستیم. عزیزانی که شبانه روز زحمت میکشند و سیمایی هستند برای مهمانان داخلی و خارجی و امیدواریم برخوردشان با مهمانان طوری باشد که اگرخسته هستند، خستگیشان برطرف شود و با روحیهای شاد بروندو رفتارشان طوری باشد که با حیثیت و آبروی افراد بازی نشود.
حال که شما حزب اللهی هستید و کارتان شرافت و زحمت دارد و شبانه روز با حقوق کم بی خوابی میکشید، ان شاء الله برخوردهایتان باعث آبروی جمهوری اسلامی باشد. بحث ما ارزش هاست چون انقلاب ما انقلاب ارزش هاست.
1- انواع ارزشها
ارزشها بر دو گونهاند: 1 – خیالی. 2- واقعی
ارزش به مال؛ البته نه این که مال ارزش ندارد، چون امام میفرماید: اگر نان برای خوردن نباشد، حال نماز خواندن هم نداریم. پس زندگی مهم است. اما این که میگوییم خیالی است یعنی نباید به آن افتخار کرد. اقتصاد اصل هست ولی سبب افتخار نیست. قرآن میفرماید که عدهای میگویند: «وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً»(سبأ/35) ارزش ما بیشتر است چون پولدارتر هستیم. الان، رییس جمهور بسیاری از کشورها از پولدارترینها انتخاب میشود چون پولدار است و با تبلیغات رأی مردم را بدست میآورد.
10 سال از انقلاب میگذرد و اگر الان این طور باشد که هر کس پولدار است، کارش جلو باشد انقلاب ما انقلاب ارزشها نیست و اسلامی نیست. ولی اگر هر کس رییس جمهور یا قاضی و مدیر عامل و نماینده مجلس شد بر اساس لیاقت بود، نه پول، انقلاب ما انقلاب ارزشها است و اسلامی است.
ارزش به اولاد؛ مثلاً فلانی برای این رییس شورای محله یا انجمن اسلامی یا کدخدای روستا است که بچه زیاد دارد. قرآن میفرماید: «وَ بَنینَ شُهُوداً»(مدثر/13) کسی میگفت: زنده باد من که پسر دارم. و از آن طرف به پیامبر میگفتند: تو پسر نداری پس عاقبت نداری و ابتر هستی و ناقص هستی و به خودشان که بچه دارند میگفتند: خان! پس تعداد فرزند و تعداد نوه و نتیجه و. . . افتخار نیست که برخی مینشینند پشت کرسی و میگویند من نوه دارم فلان مقدارش پسر است و فلان مقدارش دختر.
قرآن میفرماید: «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ»(تکاثر/2-1) دو فامیل با هم دعوا کردند که کدام بیشتر هستند و سرشماری کردند و(ب) از (الف) برد، ولی گفتند که زنهایی حامله هستند و باز سرشماری کردند و(ب) باخت و نوبت رسید به شمردن مردهها و وقتی به قبرستان رفتند این آیه نازل شد. یعنی آنقدر سرگرم ارزشهای خیالی هستید که به زیارت قبرها آمدهاید. علی(ع) میفرماید: وای به حال شما «أَمْ بِعَدِیدِ الْهَلْکَى یَتَکَاثَرُونَ»(نهجالبلاغه، خطبه 221) آیا به عدد هلاک شدهها افتخار میکنید و استخوان پوسیدههای پدرتان را میشمارید؟
«وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِنَ الْمالِ»(بقره/247) خداوند به یکی از انبیای بنی اسراییل وحی کرد که طالوت چوپان باید فرمانده نظامی شود. عدهای گفتند: او که پولدار نیست و پدرش شلغم فروش است. البته الان برخی شلغم فروشها پولدار هستند. ولی به هر حال این که فقیراست و این که هنر نیست و ما شایسته تریم. «وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِنَ الْمالِ» یعنی بچه گدا را برای ما رییس کردهاند. و قرآن انتقاد میکند که ارزش به مال و این که پدرش چه کاره است، نمیباشد.
2- توجه به ارزشهای واقعی و حفظ آنها
وقتی قرآن بر پیامبر نازل شد گفتند: قرآن بر این نازل شده است؟ و اگر میخواست بر کسی نازل شود، مثلاً بر فلانی درفلان قریه نازل میشد. «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٍ»(زخرف/31) قرآن هم اگر میخواست نازل شود باید بر کسی نازل میشد که به قول امروزیها سرش بر تن بیارزد، نه محمد فقیر و یتیم! و همه چیز را کیلویی حساب میکردند. البته امروز هم هستند کسانی که وقتی پسر میرود خواستگاری، به خاطر همین ارزشهای خیالی میگویند به ما نمیخورد. و اگر جمهوری اسلامی انقلاب کرد به خاطر این ارزش هاست که چه کسی بالا بیاید و چه کسی پایین برود. «خافِضَهٌ رافِعَهٌ»(واقعه/3) خلاصه اینها گفتند: چرا قرآن بر فلانی در فلان قریه نازل نشد که حداقل برای خودش کسی است. یا پیامبر فرمود: ایمان بیاورید. گفتند: ما حرفی نداریم ولی اطراف تو فقط یک مشت گدا جمع شده اندف اینها را از خودت دور کن. قرآن میفرماید: «قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ»(شعراء/111) یعنی ایمان بیاوریم و بیاییم با این افراد رذل و پست که فقیر و مستضعف هستند یکی شویم؟ ما نمیتوانیم!
فرعون میگفت: من حق هستم «فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى»(نازعات/24) و بالاترین پروردگار شما من هستم چون «یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لی مُلْکُ مِصْرَ»(زخرف/51) من حاکم مصر هستم پس حرف من درست است. ملاحظه کنید میگوید: حرف من درست است. چون حاکم مصر هستم، شاه هستم، رییس جمهور و. . . و ما فقط ولایت فقیه را قبول داریم چون:
1- اسلام شناس است.
2 – عادل است.
و اگر این دو نباشد ولایت فقیه هیچ ارزشی ندارد. و اگر ما بدانیم مرجع تقلیدمان یک روز صبح نمازش را نخوانده است، دیگر حتی برایمان پیش نماز هم نخواهد بود.
این طور نیست که یک زمانی به حرف شاه گوش میدادیم و حالا به ولایت فقیه. چون شاه تابع هوس خود و ابرقدرتها بود ولی ولایت فقیه نه تابع هوس خود است و نه دیگران و این ارزش است. البته مشکلات اقتصادی هم هست. حضرت علی(ع) میفرماید: «مَنْ صَنَعَ شَیْئاً لِلْمُفَاخَرَهِ حَشَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَسْوَدَ»(ثواب الأعمال، ص255) اگر کسی کاری را برای افتخار انجام داد، خداوند روز قیامت او را روسیاه میکند.
به قارون گفتند: مقداری از این پولهایت را احسان کن «وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْک»(قصص/77) حالا که خدا به تو داده است، تو هم به دیگران احسان کن. گفت: خدا به من نداده و خودم پیدا کردهام. «إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدی»(قصص/78) این چیزهایی که به دست آوردم به این خاطر است که علمی نزد من است و من فخر اقتصادی داشتم.
حدیث داریم: «لا حمق أعظم من الفخر»(غررالحکم، ص311) بیشترین حماقت این است که انسان به چیزهای خودش افتخار کند. چون ما چیزی نیستیم و مثل لامپ هستیم که اگر به برق وصل شد که شد و گرنه هیچ فایدهای ندارد. امت ایران هم اگر به امداد و لطف خدا وصل شد همه کاری میتواند بکند. همین طور که چند سال پیش کرد. الان هم اگر به رییس جمهور آمریکا بگویند 200 جوان از ایران آمده وحشت میکند. ولی اگر بگویند 200 رییس جمهور از کشورهای مختلف آمده است، آمریکا وحشت نمیکند. باید مواظب باشیم این ارزشها را از دست ندهیم چون خوب شدن ذره ذره است و تدریجی، اما بدشدن یک لحظه است و آبرو و پول خرج کردن هم همین طور.
3- پرهیز از ارزشهای خیالی و غیر واقعی
ارزش به نژاد؛ اول کسی که به نژادش بالید و افتخار کرد ابلیس بود. گفت: نژاد من از آتش است و انسان از خاک است. «خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ»(اعراف/12) نژادپرستی تفکر شیطان است و هر کس بر نژاد تکیه کند ابلیس گونه است.
ارزش به زبان؛ که من عرب، ترک، فارس، کرد یا بلوچ هستم. این هم ارزش خیالی است. قرآن میفرماید: «وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ»(روم/22) این که هر کدام یک جوری صحبت میکنید قدرت خداوند است.
من رفته بودم شهر قمشه و داشتم کاسه سفالی میخریدم و دنبال یک دست با نقش مشابه میگشتم و فروشنده به من گفت: اگر یک شکل باشند که میگویند: کار کارخانه است نه دست. و انسانها هم اگر همه یکسان صحبت میکردند، میگفتند: کارخانه است ولی حال که هر کسی یک طوری صحبت میکند معلوم میشود خدا به هر کدام عنایت خاصی دارد و مثل کارخانه نیست که همه برایش یکسان باشد. و این که هر کسی سر انگشتانش با دیگری فرق میکند و حتی دو نفر نیستند که اثر انگشت مشابه داشته باشند نشان دهنده عنایت خداست.
افتخار به طلا و زینت آلات؛ فرعون به موسی گفت: تو با همین عصای چوپانی پیامبر شدی؟ و او گفت: بله! آنگاه به مردم گفت: نگاه کنید چه کسی پیامبر شده است! «فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَهٌ مِنْ ذَهَبٍ»(زخرف/53) اگر او پیامبر است، طلایش کو؟ خیال میکردند: پیامبر باید زرگر باشد یا میپرسیدند: باغ انگورت کجاست؟ یا میگفتند: اگر تو پیامبر هستی بگو آسمان بیفتد پایین. و او میگفت: من آمدهام شما را هدایت کنم نه این که هستی را بر هم بریزم. و این است توقعات بی جهت قدرتها.
صعصعه یکی از یاران خوب علی(ع) بود و مریض شده بود و علی(ع) به عیادت او رفته بود. ولی موقع برگشتن به او فرمود: نکند به این که من به عیادت تو آمدهام افتخار کنی و جلوی دیگران باد کنی. برخی افتخار میکنند که من پهلوی فلانی بودم یا بچه فلان جا هستم. چون این حرفها هنوز هم هست.
شخصی از امام رضا وقت خواست. مشغول سؤال و جواب بودند و پاسی از شب گذشت و آخرش امام به او گفت: که میخواهی شام نزد ما بمانی و او هم بدش نیامد. غذا خورد و موقع رفتن امام به او گفت: میخواهی این جا بخوابی؟ او هم قبول کرد. گفت: میگویم خانه امام رضا خوابیدهام. امام رضا متوجه شد که فشار خون آقا بالا رفته و ظرفیتش پر شده است و نمیکشد. امام نزد او آمد و گفت: گمان نکنی امشب با من بودی و شام خوردی و اینجا خوابیدی برای تو ارزش است. نه هیچ ارزشی برای تو ندارد و ارزش واقعی به تقوی است. پس مراقب خودت باش. البته اینها که خوب هستند چون برخی افراد دلشان به قوطی کبریت و تمبر و قوطی سیگار و عصا خوش است.
می گویند: ملا نصر الدین عبایش را گرفته بود و راه میرفت از او پرسیدند: چرا عبای خود را گرفتهای؟ گفت: شنیدهام برخی پرندهها تخم میاندازند، میخواهم زمین نیفتد. گفتند: واقعاً در عالم خیال هستی و او گفت: نه این طور هم نیست. چون به عیال گفتهام: آب را جوش بیاورد تا من تخم مرغ را ببرم.
یا وقتی دختر و پسر ازدواج نمیکنند و در عالم خیال خود میخواهند همسرشان توی فامیل از همه بهتر باشد. و این ارزشهای خیالی است.
4- توجه به ارزشهای واقعی
پیامبر فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یَنْظُرُ إِلَى صُوَرِکُمْ وَ لَا إِلَى أَمْوَالِکُمْ وَ لَکِنْ یَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِکُمْ وَ أَعْمَالِکُمْ»(أمالی طوسی، ص535) خدا به هیکلهای شما نگاه نمیکند و به این که چه کسی هستید و این که چند خانه دارید. بلکه به روحیهتان نگاه میکند. حتی حدیث داریم: «لَا تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُکُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِکَ شَیْءٌ اعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ لِذَلِک»(کافى، ج2، ص105) یعنی به نمازها هم نگاه نکنید چون ممکن است ارزش خیالی باشد، که کسی خیلی نماز میخواند و حتی به رکوع و سجود هم نگاه نکنید. چون ممکن است دکان باشد و در هیچکدام از این نمازها و رکوع و سجودها رشد نباشد. یا حتی این که فلانی چند بار به حج رفته است.
علی(ع) به کسی حکم و مسئولیت داد و او خراب از آب درآمد. «فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِیکَ غَرَّنِی مِنْکَ»(نهجالبلاغه، نامه 71) فرمود: فکر کردم پدرت خوب است تو هم خوب هستی ولی پوچ بودی. من خودم کسی را سراغ دارم که پدرش بهایی است. ایشان به دست آیت الله شهید مدنی مسلمان شد و سپس عاشق اسلام و طلبه شد و آمد نجف و فاضل شد و وقتی با سواد شد برگشت ایران و در جبهه شهید شد و همه این مراحل را طی کرد.
آمدند به رسول الله گفتند: اگر گداها را رها کنی ما آدم حسابیها سراقت میآییم. آیه نازل شد: «وَ لا تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداهِ وَ الْعَشِیِّ»(انعام/52) این پیشنهاد را قبول نکنی و همین گداها ارزش دارند.
گاهی ما را دعوت میکنند که آقای فلانی شما تشریف بیاورید ولی پاسدارها یا کمیته ایها نیایند. آقا اصلاً انقلاب مال اینها است. البته من این خانههای شخصی نمیروم و میگویم نمیشود تنها بیایم، اگر میخواهی چند نفر هستیم میآییم چون امام فرمود: اگر سپاه نبود کشور نبود. پلیس و ژاندارمری شب تا صبح نمیخوابند آن وقت بگوییم اینها نیایند یا ببریم اتاق دیگر! البته اگر بحث محرمانه است حرف دیگری است یا اگر بحث علمی یا سیاسی است چیز دیگری است، ولی اگر بگویند میخواهیم دعا بخوانیم پاسدار و کشاورز و شخصیت فرق نمیکند و اگر در چنین مواردی فرق بگذاریم در عالم خیال هستیم.
5- اهتمام و توجه به کاردانی و کارشناسی افراد
مواظب باشیم بعد از 10 سال این رده بندیها حاکم نشود و ارزشهای واقعی از بین نرود. میخواهم حرفی بزنم که هرچند به ما ربطی ندارد ولی میگویم. باید بعضی وقتها مدرک را توی پاکت گذاشت و به کسی داد و گفت: اگرچه تو دیپلم هستی ولی حق تو لیسانس است. مثلاً یک دانشجو که تمام قرآن را حفظ است در برخی کشورها نمیگویند: بیا ادبیات بخوان و به او مدرک را میدهند. یا یک کارگر ممکن است هنری داشته باشد که لیسانسها نداشته باشند و ارزش باید بر اساس هنر باشد نه کتاب! یا اگر کسی چند سال سیگاری بود و یک باره کنار گذاشت باید در گزینش او را 5 مرحله بالا برد یا اگر کسی یک عمل انقلابی یا اخلاقی و یا ابتکار به خرج داد هم همین طور. مثل خانمی که پیراهن میدوزد و هنرمند است ولی دیپلم ندارد. چون خیلی وقتها مغز آدم پر از حرفهای بی مصرف میشود ولی فایده و هنری هم ندارد. پس باید ارزشها را واقعی تصور کرد.
باید به آن زنی که در ایلام زیر بمباران عمل سزارین انجام داد و مادر و بچه را سالم به دنیا آورد، عالی ترین پستهای وزارت بهداری را داد. چون «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»(قدر/3) طلبهای میگفت: زمان طاغوت رفتم روستایی که آب نداشتند و غروب با اسب و قاطر و سطل میرفتند آب میآوردند و خیلی دلم سوخت. برگشتم قم خانه خودم را فروختم و با پول آن برای مردم آن روستا استخری ساختم تا مجبور نباشند برای آب وقت و نیمه وقت بروند و هنوز هم بعد از 15 سال خانه اجارهای مینشیند و باید به این طلبه بهترین پستها را داد و نپرسید که آیا مکاسب میخوانی یا معالم؟ و ممکن است طلبهای که یک سال درس خوانده است برتر از کسی باشد که 10 سال درس خوانده و خلاصه باید گفت قرآن کتاب لوتیها است و هر کس یک کار شیرین کرد میگوید «بسم الله» «وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَه»(بقره/251) داود در جبهه حق، طاغوت را کشت و شد حضرت داود و پسرش هم شد سلیمان بن داود و همه اینها به دلیل همان یک ساعت شیرین کاری بود و اصولاً زندگی برای همین است.
اصحاب امام حسین هم نصف روز بیشتر زحمت نکشیدند، اما همه افراد در طول تاریخ باید بروند بگویند: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی» پدر ومادران ما فدای شما و آن نصف روز. چون در اسلام ممکن است نصف روز ارزشی بیشتر از 90 سال داشته باشد. پس روی ارزشها تکیه کنیم.
دختری ممکن است دیپلم نداشته باشد ولی چند رقم خورشت بلد باشد بپزد. باید به او دیپلم داد. ولی یک دختر دیپلمه میداند اقیانوس اطلس چند متر است ولی نمیتواند تخم مرغ بپزد. یا یک پسر 13 ساله دوچرخه و ساعت را باز میکند و میبندد پس باید برویم دنبال ارزشهای واقعی و اگر این طور شد مردم بجای یک مدرک به واقعیتها کار دارند.
کسی برای استخدام میرود وزارتخانه از او میپرسند: چه مدرکی داری؟ یا فرق بین رسول و نبی چیست؟ او باید بگوید مدرک ندارم یا فرق بین این دو را نمیدانم ولی باید بگویم که میلیونها تومان پول بود من به آن چپ نگاه نکردم یا نماز قضایی ندارم. و ما نباید بگذاریم پستهای کاذب روی ارزشها را بپوشاند.
اگر قرار است بنیاد مستضعفان خانهها را نصف قیمت بدهد، به آنهایی بدهد که عالی ترین شیرین کاریها را کرده باشند و اگر کسی نمره 20 سراغ دارد ولی نمره 18 را تشویق میکند نمیدانم که عادل هست یا خیر؟ چون مسأله فقهی است.
در استخدام هم همین طور باید باشد. اگر دوباره جنگ شود مردم نگاه میکنند که زمین شهری به رزمندهها زمین داد، یا کسانی که پای در جبههها هم نگذاشتهاند؟ و اگر ببینند کسی بارها عمل جراحی شده ولی الان هنوز زمین ندارد خوب میگوید: طرف بدنش تکه تکه شده هنوز زمین ندارد. ما برای چه برویم؟ البته خود طرف هم نباید بگوید: ما خوب هستیم. ولی مردم هم باید بدانند. چون آدمهایی هم هستند که مرتب میگویند: ما دو بار رفتهایم جبهه و میخواهند مالک ملک و ملکوت بشوند.
6- حاکمیت ارزشهای واقعی
ارزشهای واقعی؛
تقوی؛ مکه فتح شد، بلال رفت پشت بام و شروع کرد به اذان گفتن و همه از غصه این که بلال سیاه پوست اذان میگوید، سیاه شده بودند. آیه نازل شد: اگرچه سیاه و برده و فقیر است اما «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»(حجرات/13) پیامبر فرمود: اگر برده خوبی پیدا کردید به او دختر بدهید آن وقت گفتند: دختر آزاد را بدهیم به جوان برده؟ و پیامبر فرمود: بله و خود پیامبر هم یکی از بستگانش را به ازدواج برده درآورد. اسامه برده زاده بود ولی فرمود: تو باید فرمانده لشکر باشی و همه پیرمردها در لشکر تو باشند.
بلال چند پست داشت: 1- خزانه بیت المال دست او بود 2 – مؤذن هم بود 3 – محافظ پیامبر هم بود.
عمار استاندارکوفه شد و سلمان فارسی استاندار مدائن. روزی خلیفه دوم به سلمان گفت: بگو پدرت که بوده است؟ خوب پدر سلمان هم ایرانی و آتش پرست و مجوسی بوده است. سلمان هم گفت: من آدم گمراهی بودهام و الان هدایت شدهام. تو به پدر من چه کار داری؟ و برخی هستند که میخواهند کسی را تحقیر و شرمنده کنند چنین میکنند.
حسن خاتمه؛ ملاک ارزشها این است که عاقبت عمل چه باشد. ممکن است کسی فقیه باشد و عمری درس خوانده باشد ولی در پایان عمر فراموشی پیدا کند. میشود مثل یک انسان بی سواد و در قیامت مثل عوام محشور میشود. از طرفی هم حدیث داریم اگر کسی حدیث مفید بلد باشد و عمل کند، پس ممکن است یک عامی، همچون فقیه محشور شود و یک فقیه همچون عامی محشور شود. ما هم در فارسی میگوییم جوجهها را باید آخر پاییزشمرد.
به سلمان گفتند: ریش تو بهتر است یا دم سگ؟ گفت: نمیدانم هرکدام از پل صراط بگذرد. پیامبر فرمود: هر کس یک سبحان الله بگوید درختی بر درختان او در بهشت افزوده میشود و کسی خیلی خوشحال شد اما پیامبر فرمود: گاهی هم یک آتش میفرستی و همه را میسوزاند. مثل این که پول در کیسه سوراخ بریزی. لذا در دعا آمده است «اللَّهُمَّ. . . سَدِّدْنِی»(مصباحالمتهجد، ص496) یعنی خدایا مرا سد بندی کن تا مثل آن کیسه سوراخ نباشم.
7- پاسداری از ارزشها و پرهیز از زمینههای ضد ارزش
برادران انقلابی چند سال از انقلاب گذشت؟ جبهه رفتید و شهید شدید و شهید دادید و مشکلات و گرانی و همه چیز را تحمل کردید، مواظب باشید چیزی از دهانتان بیرون نیاید که همه را بسوزاند. قالی بافتن یک سال طول میکشد ولی حفظ آن سالها است. یا به دنیا آوردن نوزاد 9 ماه طول میکشد ولی بچه داری چند سال است. یا ازدواج چند دقیقه طول میکشد و زن داری و بچه داری چند سال. چون همیشه حفظ چیزی از بوجود آوردن آن مشکلتر است. انقلاب هم همین طور است و اگر هر بدی از هرکس و هر چیزی دیدید با خدا قهر نکنید. مثل زن و شوهری که هرچه از مشکلات و فرزندان خود بدی ببینند نباید با خدا قهر کنند. و این انقلاب انقلابی خدایی است و هزاران شهید دادیم تا به اینها رسیدیم اگرچه کمبودها فراوان است ولی آقایان مسئول که یخچال و قالی و زمین و تلویزیون میدهند و برنامه ریز هستند، مواظب باشند ارتشیها نگویند 11 عمل جراحی روی من انجام شد ولی زمین شهری به فلانی داده شد.
یک تبعیض برای وسوسه انداختن در یک شهر کافی است. اگر قرار بود حج نرویم پس چرا فلانی حج رفت و. . . البته اگرچیزی هم هست که دلیل خاصی دارد به مردم بگویید تا قانع بشوند. مثل این که همه روزه هستند و قرائتی روزه نیست ولی اگر نسخه پزشک یا بلیط سفر خود را نشان بدهم مردم میپذیرند.
پیامبر داشت با زنی صحبت میکرد و کسی عبور کرد. پیامبر به او گفت: ایشان همسر من است، او گفت: مگر من چیزی گفتم! پیامبر گفت: شاید رفتی و گفتی: این چه کسی بود؟ پیامبر به ما میگوید: به زنها نگاه نکنید، ولی خودش فلان میکند. پس پیامبر هم مردم را توجیه میکند. پس مردم را توجیه کنید و اگر هم اشتباه کردید بگویید.
ما به یک روحانی در نهضت ماشین دادیم بعد فهمیدیم اشتباه کردیم و او را صدا زدیم گفتیم: یا پس بده یا در تلویزیون میگویم و او هم پس داد. در درود خیانتی شده بود امام قاضی فرستاد و خائن را که بچهها را میکشت و مردم ترسیده بودند و بچه هایشان را به مدرسه نمیفرستادند، اعدام کردند(استان لرستان) و یک مرتبه همه مردم زیر برف گفتند: اماما، اماما، تشکر، تشکر. و باید به جایی برسیم که مردم به مسئولین هم همین طور بگویند و در این حال است که هر لحظه هر ابرقدرتی حمله کند مردم در خدمت هستند. اما اگر یک کیلو پنیر با تیعیض تقسیم شود ممکن است یک قطار بسیجی را دلسرد کند.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»