حق و باطل در قرآن
موضوع بحث: حق و باطل در قرآن
تاریخ پخش: 30/5/65
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
1- حق و باطل
در جلسهی قبل بحث ما، بحث مقایسه در قرآن بود. قرآن برای اینکه مطالب را خوب به مردم نشان بدهد، مقایسه میکند. «أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ»(سجده/18) سیستم مقایسهای در تربیت و تعلیم سیستم خوبی است. «هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُون»(زمر/9) آیا آگاه و بی خبر یک طور است؟ آیا ظلمات و نور مثل هم است؟ آیا ظل و حرور مثل هم است؟ «أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمینَ کَالْمُجْرِمینَ»(قلم/35) آیا مجرمین و مؤمنین مثل هم هستند؟ در این جلسه هم یک مقداری درباره جلوههای حق و باطل صحبت میکنیم.
2- صفات رهبر بر حق و رهبر باطل
مثلاً دربارهی رهبر حق و رهبر باطل داریم که رهبر حق نسبت به مردم تواضع میکند، آن یکی هم تکبر میورزد. قرآن میفرماید: «وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنینَ»(حجر/88) بال هایت را برای مؤمنین باز کن. خدا به پیغمبرش امر میکند. ای پیغمبر تو رهبرهستی، اما نسبت به مردم تواضع کن. مردم که پیش تو میآیند، آنها را تحویل بگیر. رهبر حق مردم را تحویل میگیرد. وقتی یک رهبر باطل شد. میگوید: «ما أُریکُمْ إِلاَّ ما أَرى»(غافر/9) حرف همین است که من گفتم. «تواضع» در مقابل «تکبر». خودمان را نسبت به مردم مقایسه کنیم که آیا تواضع داریم یا تکبر میورزیم.
3- ملاک تواضع
یک کسی پهلوی امام آمد و گفت: وضع من خیلی خوب است. آیا با مردم متکبر هستم؟ فرمود: وضع خوب دلیل برتکبر نیست. ممکن است آدم روی قالی بنشیند به او بگویند: کارت غلط است. بگوید: چشم. روی خاک بنشیند، بگویند: کارت غلط است. بگوید: به تو چه ارتباطی دارد.
تکبر و تواضع به وسیله کار ندارد. یک حالت است. تواضع این است که وقتی حرف حق باشد، بگوید: تو درست میگویی. تکبر این است که حرف را میشنود، میگوید: نه! همین که من میگویم.
یک بچه که حرف میزند، بگو: چشم. من در برنامهی قبل که مثال چسب را زدم، گفتم: اگر چسب را به کف دست بچسبانی، راحت کنده میشود ولی از روی دست سخت کنده میشود. یکی از برادرها آمد و گفت: شما خواستی چسب را بکنی، کاغذهایش را زیرپا انداختی. چرا شما این کار را کردی؟ مراعات نظافت را نکردی. همان جا که خواستی بگویی، مصرف نکنید خودت مصرف کردی. گفتم: نه این حرف تو درست نیست. بالاخره گچ هم مصرف میشود. مصرف گچ در راه آموزش اشکال ندارد.
روز عاشورا در کربلا رسم بود که چند خیمه را نفتی میکردند و آنها را آتش میزدند. خدا توفیق داد، چند عاشورا در کربلا بودیم. یک سال من نزد یکی از علما رفتم. گفتم: این خیمهها را آتش میزنند، گناه نیست؟ ایشان فرمود: نه! گفتم: خیمهی نو را میسوزانند. ایشان فرمود: اگر خواسته باشیم آن خاطرات و وحشی گریهای بنی امیه را نشان بدهیم، نشان دادن جنایات بنی امیه این خرج را دارد.
ما به نصیحت نیاز داریم. اینطور نیست که یک کسی کاری یا سمتی داشته باشد، احتیاج به نصیحت نداشته باشد. اگر یک نظامی ترسید که حرف بزند، پیداست که آن نظام، نظام اسلامی نیست. نظام اسلامی نظامی است که خدا به پیغمبرش میگوید: مؤمنین که میآیند حرفی میزنند بال را باز کن. بال باز کردن کنایه از در آغوش گرفتن است.
یک وقت یک نفر به یک نفر دیگر عزت میدهد. ما خیال میکنیم که همیشه باید بزرگ ترهای خودمان را عزیز کنیم. در حالی که قرآن میگوید: باید کوچکها را هم عزیز کنیم.
خدا به پیغمبرش میگوید: «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»(آل عمران/159) برای این که به مردم شخصیت بدهی با آنها مشورت کن. پیغمبر مأمور میشود که با مردم عادی مشورت کند تا به مردم عزت بدهد. برخوردهای خوب و بد را مقایسه میکنیم. مثلاً من و شما نشستیم، یک نفر وارد میشود. خیال میکنیم که اگر بلند شویم، ارزش ندارد. حالا این چه کسی است که من برایش بلند شوم. ما خیال میکنیم اگر بلند شویم او عزیز میشود. در حالی که اگر بلند شوم، خودم شکوفا میشوم. چون وقتی بنشینم، غرور و تکبر دارم. البته در برابر بزرگ ترها که باید بلند شویم. برای شما ارزش است که خط تکبر خودت را بشکنی. گاهی هم افرادی، افرادی را ذلیل میکنند. قرآن میفرماید: بچه حرف میزند. ما میگوییم: بچه حرف نمیزند. او را تحقیر میکنیم. این که میگویند: استضعاف و استعمار و. . . همه به خاطر این است که طرف را تضعیف میکنیم.
4- اخلاص در کارها
یکی از برخوردهای اسلامی اخلاص است. یک کاری که میکند منت نمیگذارد. منت گذاشتن خیلی بد است. اگر منت بگذاری اجرت از بین میرود «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»(بقره/264) اگر خدمتی کردی ولی منت گذاشتی، هیچ ارزشی ندارد. «وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى یَدِیَ الْخَیْرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ»(صحیفه سجادیه، دعاى 20) امام سجاد میفرماید: خدایا به من کمک کن تا خدمت بکنم و منت نگذارم. حتی اگر به خانمت منت بگذاری. قرآن میگوید: حق خودش است «وَ آتُوا حَقَّهُ»(انعام/141) اگر میوهای چیدی به فقیر دادی، این حق خودش است، منت ندارد. اگر گرهای را باز کردید به روی خودتان نیاورید. منت نگذارید.
«قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فینا وَلیداً»(شعراء/18) فرعون به موسی میگفت: یادت رفت که بچه بودی و در کاخ خودم تو را بزرگ کردم؟ موسی گفت: به همین دلیل که در کاخ تو بزرگ شدم باید پدرت در بیاید. «وَ تِلْکَ نِعْمَهٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنی إِسْرائیلَ»(شعراء/22) این منت است که میگذاری. فرعون منت میگذارد ولی خدا میگوید: حق خودت است. به بچههایتان نگویید برایت خریدم. بگوخداوند لطف کرده و من اینها را برای شما خریدم. حالا که خدا لطف کرده است، بیایید نماز خدا را هم بخوانیم. به بچه بگو برای خودت است. حدیث داریم به فقیر که پول میدهید دستتان را ببوسید. به فقیر بگویید: به شما دعا کند. احساس نکند بدبخت است.
5- خود برتر بین نباشیم
برخورد حق و همزیستی: بعضیها دوست دارند که همیشه در هر جایی مشخص باشند. مثلاً افرادی هستند که طرز لباس پوشیدن، طرز نشستن، طرز خوابیدن و خوردنشان طوری است که همیشه مشخص باشند. یعنی میخواهد افکار عمومی را به خودش جلب کند. مثلاً همه میگویند: ما نوشابه کانادا میخوریم. ایشان میگوید: برای من پپسی بیاورید. یک وقت وارد مجلس میشود که جلسه آرام باشد و ورودش نشان داده بشود. گاهی وقتها با عطسه هم میخواهد، افکار عمومی را به خودش جذب کند. مرض امتیاز طلبی دارد. قرآن میفرماید: «وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ»(انعام/9) آن زنی که دلش میخواهد وقتی به عروسی میرود، یک مدل لباس و کفش را بپوشد. حتی فرم راه رفتن طوری است که نظر همه را نسبت به خودش جلب کند. اصلاً این زن مریض است. مرضش کمبود است. میخواهد کمبود خودش را با مطرح شدن از بین ببرد. این مرض است.
مرد خدا، زن خدا، کسی است که با رفتارش، افکار را به خودش جلب نکند. مرد خدا راحت زندگی میکند. بارها حضرت علی را میدیدند و نمیشناختند که این حضرت علی است. سلمان فارسی استاندار شده بود و داشت با الاغ میرفت. مردم هم به دروازهی شهر آمده بودند. وقتی سلمان وارد شد، مردم گفتند: استان دار را ندیدی؟ سلمان گفت: اسمش چیست؟ گفتند: سلمان فارسی. گفت: من هستم. مردم گفتند: تو!
هرچه میتوانیم سعی کنیم. قرآن میگوید: «وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ» از همان لباسهایی که همه میپوشند دارد. «فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فی زینَتِهِ قالَ الَّذینَ یُریدُونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ»(قصص/79) قارون با دبدبه و کبکبه راه میرفت که هرکسی نگاهش میکرد، میگفت: «یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ» ای کاش ما هم مثل قارون بودیم. آن وقت همینهایی که گفتند: ای کاش ما مثل قارون بودیم همین که دیدند قارون به گل نشست. گفتند: عجب! خوب شد که ما مثل قارون نبودیم. چقدر آدمهایی که گفتند: خوشا به حال شاه! چه وضعی دارد. بعد که مرگ بر شاه راه افتاد، گفتند: خوب شد که ما شاه نیستیم.
«وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»(فرقان/63) مرد خدا کسی است که وقتی راه میرود آرام راه میرود. ولی مرد غیر خدا با مرح راه میرود. قرآن میفرماید: «وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً»(اسراء/37) وقتی کسی یک چیزی دارد میگوید: ازخداست ولی وقتی کسی چیزهای زیادی را دارد، میگوید از خودم است.
سلیمان پول داشت. قارون هم پول داشت. اما سلیمان میگفت: خدا به من پول داده است برای این که من را امتحان کند. قارون میگوید: «إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدی»(قصص/78) آدم خیلی خوب میداند در خط خداست یا در خط خدا نیست. افرادی هستند تا یک کمکی به کسی میکنند، منت میگذارند. افرادی زود باور هستند. افرادی هم تحقیق میکنند. قرآن میگوید: هرچه شنیدید «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا»(حجرات/6) اگر یک آدم فاسقی یک خبری را برای شما گفت، تحقیق کنید. تحقیق کار یک عده است. افرادی هم زود باور هستند، هرچه میگویند، زود باور میکنند. قرآن میفرماید: «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ»(نساء/83) تا یک خبری میآید که امن است، جنگ تمام شد، زود باور میکنند. آدم با خواب هم زود یک چیزی را قبول نمیکند.
6- حکایت
یکی از بزرگان خواب دید که اول صبح به مسجد برود و به هرچیزی که اول وارد مسجد شد، احترام بگذارد. بلند شد و به مسجد رفت. دید یک سگ در مسجد آمده است. در رساله نوشته است که سگ نباید به مسجد بیاید. از آن طرف هم خواب دیده که اولین چیز را احترام کن. خلاصه چوب را به دست گرفت. فردا شب دوباره خواب دید که مگر نگفتیم که به اولین چیز احترام بگذار. چرا به او احترام نکردی؟ فردا باید احترام بگذاری. فردا هم باز یک سگ آمد. بعد گفت: خواب فایده ندارد. سه چهارشب همین طور شد، او هم سگ را بیرون کرد. بعد گفتند: حقاً که تو محقق هستی. اسمش را هم محقق گذاشتند. البته ما منکر اصل خواب نیستیم. حضرت یوسف خواب دید. ابراهیم خواب دید. پیغمبر ما خواب دید. خواب رؤیای صادقه است، اما هیچ وقت خواب کار بیداری را نمیکند. چهرهی حق این است که آدم تکیه بر منطق دارد. آقا دلیل تو چیست؟ میگویی: دلیل من این است. این که آدم برعدد تکیه کند، باطل است. همه که برای ما دلیل نیستند، منطق ارزش است.
7- اکثریت میزان حقانیت نیست
امام صادق فرمود: اگر حرف تو منطقی است، در این که طرفدارش زیاد و کم است، ناراحت نباش. خودت کارها را ارزیابی کن. اگر در دستت طلا است همه گفتند: سفال است. بگو نه طلا است. اگر در دستت سفال است، همه گفتند: طلا است، بگو: نه سفال است. خودت کارها را ارزیابی کن. نگاه نکن که دربارهی فلان چیز، قضاوت چیست؟ چون یک مرتبه جو را چنان آلوده میکنند که بهترین چهرهها را خراب میکنند. پس تکیه بر منطق، چهرهی حق است. تکیه برعدد، چهره باطل است. در قرآن هشتاد مرتبه از عدد انتقاد شده است. چه کار داری که عدد زیاد است؟ «وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ»(انعام/116) قرآن هشتاد مرتبه از اکثریت انتقاد کرده است. پس در انتخابات وکیل، خبرگان و رئیس جمهور، چطور میگویند که اکثریت آراء مهم است. اکثریت راه حل است، راه حق نیست. مثل قرعه کشی کردن است. ده موتور داریم، همه میگویند: به ما بدهید. قرعه میکشند. اما قرعه معنایش این نیست که راه حق است، راه حل است. چون ممکن است قرعه به نام یک پیره زن بیفتد. داشتیم که در این قرعه کشیها یک ماشین صورت تراشی به یک پیرزن افتاده بود. قرعه راه حل است، راه حق نیست. اکثریت هم همین است. در میان دو آدم خوب، میگوییم: هرکس رأی آورد. اما اکثریت راه منطقی و علمی نیست. ممکن است آقایی که رأی میآورد، معمولی باشد. اما آن آقایی که رأی نیاورده، بهتر باشد.
وقتی پیغمبر مبعوث شد، چند نفر پشت سرش نماز خواندند. عدد یا تعداد، حقانیت نیست.
بر عدد تکیه نکنید. «وَ نَحْنُ عُصْبَهٌ»(یوسف/8) علت این که یوسف را به چاه انداختند این بود که گفتند: یوسف یکی است و ما چند نفرهستیم. یعنی به جمعشان تکیه میکردند.
گاهی وقتها محرم میشود و ما میخواهیم به سینه زنی برویم. میگوییم: بروم آن جا که جمعیت زیاد است. مگر آن جا که جمعیت زیاد است، بهتر است؟ یعنی هر جا که تعداد سینه زن بیشتر است، امام حسین آن جا را قبول دارد.
مسألهی دیگر این است که افرادی با یک چیزی که نمیدانند، برخورد میکنند. این جا یک حق و یک باطل داریم. یک چیزی میشنویم، درباره آن چیزی هم نمیدانیم ولی هرچه هست، قبول داریم. قرآن میگوید: «وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا»(آل عمران/7) آنهایی که خوب هستند، میگویند: ما نمیدانیم. هرچه هم نمیدانند، میگویند: علم آن پهلوی خداست. اما چهرهی باطل هرچه را هم که همین که نمیفهمد، میگوید: اصل مطلب از بیخ اشتباه است. خراب است. میگوید: آقا چرا این حلال و این حرام است. میگویم: نمیدانم. میگوید: پس اگر نمیدانی، معلوم است که عیب ندارد.
دو آیه داریم. یک چهره «وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا» هستند. چهرهی دیگر «بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحیطُوا بِعِلْمِهِ»(یونس/39) هستند. همین که خودش نمیداند، میگوید: از بیخ اشتباه است.
می گوید: فلانی چه طور آدمی است؟ والله من او را نمیشناسم. این چهرهی حق است. فلانی چه طور آدمی است؟ به نظر نمیآید آدم خوبی باشد. ما که از او خوبی ندیدیم. خوب یعنی اگر تو خوبی ندیدی آدم خوبی نیست. این چهرهی باطل است.
یک مشکلی پیش میآید. این جا یک مدار حق و یک مدار باطل داریم. سنگی به پیشانی بچهات خورد و خدای نکرده، مرد. خسارتی، ضرری، آتش سوزی، یک پیشامدی شد. آدمی که برایش پیش آمد تلخی روی میدهد، یا در مدار حق میافتد «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ»(شورى/30) میگوید: این مصیبتی که پیش آمده است، لابد یک جایی، یک خطایی کردم. چون حدیث داریم که حتی اگر نوک پایتان به سنگ بخورد این پس گردنی است که یک کار خلافی کردید. یعنی آدمی که برایش یک خاطرهی تلخ پیش آمد، تحلیل میکند و عیب را در خودش جستجو میکند. این چهرهی حق است. اما چهرهی باطل را بگویم. به محض اینکه یک تلخی پیش میآید، میگوید: اصلاً من صبح که نگاهم به فلانی خورد، گفتم که امروز یک خبری خواهد شد. فال بد میزند. یعنی عیب خودش را به گردن دیگران میاندازد.
چشم زخم هست. ولی ما حق نداریم بگوییم که چه کسی ما را چشم زد. نمیدانم تخم مرغ میشکنند. میگویند: فلانی چشم کرده است. مگر تخم مرغ میتواند سرنوشت ساز باشد. بله ما چشم زخم داریم، اما پیدا کردن چشم شور، گناه است.
«وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ»(آل عمران/120) قرآن میگوید: زمان حضرت موسی تا حادثهی تلخی پیش میآمد میگفتند: اینها همه تقصیر موسی است. بعضی میگویند: تا جمهوری اسلامی شد، همه چیز گران شد. بی انصاف بگو صدام چه کار کرد. معلوم است وقتی جنگ شد، کمبود هم هست. تا یک آدمی را میبینی که یک عیبی دارد، ممکن است یا در مدار حق و یا در مدار باطل باشی. مدار حق این است که عیبش را با محبت به او بگویی. مدار باطل این است که کینهاش را به دل بگیری. قرآن میگوید: بعضی انتقاد میکنند ولی کینه دارند.
«وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا»(توبه/58) بعضی از مردم به حکومت پیغمبر اشکال میگرفتند که چرا مالیات و صدقات را این طوری کرد. کارها دست بچه افتاده است. این نیشهایی که میزنیم، این است. قرآن میگوید: «فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا» یک صدتومان کف دستش بگذاری راضی میشود.
دو چهره وجود دارد: چهرهی حق، چهرهی باطل. چهرهی حق این است. قرآن میگوید: «إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ»(حج/41) خوبها همین که پست گرفتند، فوری اقامه نماز میکنند. تا قدرت را گرفتند، اول نماز جمعه تشکیل میدهد. اما وقتی آدم حکومت را گرفت و در مدار باطل قرار گرفت «وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ»(بقره/205) در زمین که کشاورزی میکند سعی میکند، هستی را از بین ببرد. همه چیز چهرهی حق و باطل دارد.
ما همیشه، در هر لحظه امتحان میشویم. آن وقتی که میدهند، امتحان است. وقتی هم که میگیرند، باز یک امتحان است. داری رد میشوی، یک سنگی در آن گوشه افتاده است. چهرهی حق این است که سنگ را برداری و آنطرف بیاندازی، که مشکل ساز نشود. چهرهی باطل این است که آن سنگ را وسط خیابان بیندازی.
ما در هر لحظه، در تمام کارهایمان، چهرهی حق و چهرهی باطل را داریم. وارد خانه میشوی، چهرهی حق این است که سلام کنی. اما چهرهی باطل این است که بگویی من مرد هستم و او باید سلام کند. اگر تو بزرگ هستی، سلام هم بکنی بزرگتر میشوی. پیغمبر اسلام فرمود: تا آخر عمر، سلام به بچهها را رها نمیکنم.
ما همیشه در امتحان حق و باطل هستیم. اینطور نیست که باطل یزید بود، حق هم امام حسین بود. باطل تارک الصلاه ها هستند. حق نماز خوانها هستند. این طور نیست. هر نماز خوانی هم در هر لحظه آزمایش میشود.
خدایا، تو را به حق محمّد و آل محمّد به ما کمک کن در دو راهیها به سمت حق حرکت کنیم. خدایا اینهایی که به باطل گرایش دارند را نجات بده.
خدایا عزیزانی که در این حکومت به حمایت از مستضعفین میپردازند و به جبهه، جهاد، تحصیل، جامعه، خدمت میکنند را ثابت قدم بدار. آنهایی را هم که عقدهای و بی تفاوت هستند، هدایت کن و اگر قابل نیستند در همان باطل دفن کن.
رهبر عزیزانقلاب را به سلامت بدار.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»