غم و شادی – 2
موضوع بحث: غم و شادی – 2
تاریخ: 26/10/64
بسم الله الرحمن الرحیم
بینندههای عزیز بحث را در روز تولد حضرت زینب میبینند. زینب کبری قهرمان تاریخ و قهرمان زمین و زمان است. پرستار کربلا است و به خاطر همین هم روز تولد این خانم را روز پرستار نامیدهاند. هفته گذشته بحثمان در مورد عاطفه بود و مقداری هم در مورد حجاب و عاطفه صحبت کردیم. گفتیم: زن عاطفه است و نقش زن را در تاریخ نباید از یاد ببریم. قرآن میفرماید: تمام زنان و مردان با ایمان باید از زن فرعون یاد بگیرند که چطور در کاخ بود ولی فکر کاخ نشینی نداشت. زن فرعون تمام افکار مارکسیستها را پاره کرد. چون مارکسیستها میگویند: هرکسی هر کجا که باشد، طرز تفکرش بسته به طرز سیستم اقتصادی است. یعنی کاخ نشین فکر کاخ نشینی دارد. کوخ نشین فکر کوخ نشینی دارد. زن فرعون این منطق مارکسیتها را پاره کرد.
الآن در خدمت خواهرهای پرستار هستیم. چون روز تولد حضرت زینب(س) روز پرستار است، حق این است که از ایثارگرانی که در شرایط بمب باران و در جبههها هستند تشکر کنیم. در حج، امدادگرانی هستند که بی نام و نشان کار میکنند و حقوقشان هم زیاد نیست. من یک حدیث تازه از کتاب «مرآت العقول» که بسیار کتاب مهمی است، پیدا کردهام. چون پرستاری شغلی عاطفی، انسانی و الهی است یک مقدار در مورد این روایت صحبت کنیم و بعد بحث غم و شادی را مطرح کنیم.
1- سیره رسول خدا
امیرالمومنین(ع) میفرمایند: دنیا بازاری است که همه ما در آن تجارت میکنیم. چه تاجران خوبی هستند کسانی که میتوانند با اعمالشان دلی را بدست بیاورند و با لبخندشان، با امدادشان، با پرستاریشان، با محبتشان، با کمکشان دل کسی را شاد کنند. دختر کوچکی، حدودا 3-4 ساله بود که در کوچههای مدینه راه میرفت. به پیغمبر(ص) رسید. پهلوی پیغمبر آمد و گفت: دستت را به من بده. پیغمبر(ص) هم یک نگاهی به این دختر کوچک کرد و گفت: بگیر. این بچه کوچک دست پیغمبر را گرفت و گفت بیا برویم. ایشان را کلی راه برد. پیغمبر اسلام بخاطر اینکه دل یک بچه را بدست بیاورد، چند ساعت همینطور در کوچه و محله راه رفت. چقدر این حدیث مهم است.
این دنیا، دنیایی است که وقتی آدم میخواهد با یک مسئول مملکتی صحبت کند، باید در صف برود. یک کسی گفت: آقای قرائتی میخواهم شما را ببینم، باید در صف بروم. گفتم: تازه مثل گوشت یخی تهران شدم. کسی هم که میخواهد گوشت یخی بخرد، باید در صف برود. این دنیا، دنیایی است که نمیشود با هرکسی تماس گرفت. آن وقت یک بچه کوچک دست رهبر اسلام را میگیرد و او را در بیابانها میبرد و پیغمبر برای اینکه پیغمبر دل این بچه را بدست بیاورد، چیزی نگفت. «کانت الولیده من ولائد المدینه» یک بچه کوچک از مدینه، «تأخذ بید رسول الله ص» دست پیغمبر را گرفت ولی پیغمبر «و لا ینزع منها یده» دستش را نکشید. «حتى تذهب به حیث شاءت» (بحار الانوار/ج70/ص206) وقتی که خسته شد، پیغمبر را رها کرد.
دین ما و رهبر ما چنین است. هرچه از این دین فاصله بگیریم، از اسلام جدا هستیم. باز برای بدست آوردن دل و عواطف داریم که میفرماید: «کان رسول الله(ص) فی بعض الأوقات یمشی مع الأصحاب»(بحارالأنوار، ج70، ص206). گاهی پیغمبر با اصحاب راه میرفت. میگفتند: آقا شما بفرمایید جلو. میفرمودند: نه شما جلو بروید. من دوست دارم شما جلوتر از من راه بروید. وقتی میخواست به یک جایی داخل شود، این طور نبود که اول ایشان بروند. این حدیث پیغمبر است: «فی بعض الأوقات یمشی مع الأصحاب» وقتی با جمعیتی راه میرفت، «فیامرهم بتقدم» میگفتند: شما جلو بروید «و یمشی» و هم خود پیغمبر پشت سر اینها راه میرفت(عاطفه).
2- دو صد گفته، نیم کردار نیست
خواهرها و برادرانی که در بهداری هستید، مریضهایی هستند که پیرهستند. کار شما خیلی کار مشکلی است ولی خیلی انسانی است، کسانی که با اخلاق به اسلام گرویدند، آمارشان بیشتر از کسانی است که با سخنرانی به اسلام روی آوردند. خواهرهای امدادگر، برادران امدادگر و پرستارها شما میتوانید نقشی داشته باشید که از نقش یک روحانی بیشتر باشد. چون آدم در وقتهای مرض یک حالتی دارد که دیگر گردن کلفت نیست. اما حالا که سالم است «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى»(علق/6)، «لَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ»(عنکبوت/65) جفتک میزند. انسان وقتی سالم است یک حالی دارد ولی وقتی مریض میشود افت میکند. برنامه ریزی داشته باشد که من چه چکار میتوانم بکنم. . . شما میتوانید هم جسمشان را از مرض نجات بدهید و هم روحشان را از انحراف دور کنید. شما هم میتوانید پزشک روح باشید و هم پزشک جسم. نقشی که شما میتوانید داشته باشید من نمیتوانم آن نقش را بپذیرم.
یک قصه برایتان بگویم یک قصه واقعی خوب گوش دهید. در زمان طاغوت یکی از دانشمندان که از مدرسین حوزه علمیه قم هم بوده است، برای تبلیغ به جزیره خارک میرود، آپاندیس میگیرد و فوری با هواپیما او را به اهواز بیمارستان جندی شاپور منتقل میکنند و بعد یکی از دوستان آنجا پیش رئیس بیمارستان میرود. گفت: آقا ایشان از فضلا است، از مدرسین اهل قلم است، اهل بیان است، فاضل، انقلابی، ملا است. او که حرفهایش را میزند. رئیس بیمارستان میگوید: آقا من اصلا به شما روحانیون ارادتی ندارم. آن رئیس بیمارستان در زمان طاغوت به او میگوید: من ارادتی به شما روحانیون ندارم، بی خود سفارش نکن. بعد وقتی از اتاق بیرون آمدم، رئیس بیمارستان گفت: آقا بیا. گفت: من یک آخوند را دوست دارم. به خاطر آن آخوند به او احترام میگذارم. گفت: خیلی خوب شما احترام بگذار حالا به خاطر هرچه میخواهی، حالا شما از ایشان پذیرایی کنید. گفت: این آخوندی که مرید او هستی کیست؟ گفت: بنده را میبینی که الان رئیس بیمارستان هستم، من یک زمانی بچه بودم و تهران بودم و فقیر بودم و 13 ساله بودم و لوزتین گرفتم. چه شد؟ بچهی فقیر در تهران، لوزیتن گرفته و 13 ساله است. بیمارستان فیروزآبادی رفتم، در حرم حضرت عبدالعظیم برای عمل اسم نوشتم و نوبتم شد و خداحافظی کردم و رفتم و خوابیدم و مرا عمل کردند و مرحوم حجت الاسلام و المسلمین، آن عالم که فیروزآبادی نام داشت و آن بیمارستان را ساخته است بالا سر تخت من آمد و گفت: حال او چطور است؟ و حال و احوال کرد و یک قرآنی به من داد و برای من شیرینی آورده بود. میگفت: آن محبتی را که آن روحانی، روی تختخواب به من کرد یک ریال به من داد و الان 40، 50 سال از آن موقع میگذرد. الان ماهی 16 هزار تومان حقوق دارم ولی هنوز مزه آن یک ریالی از من دور نشده است. چون آن عالم بزرگوار فیروزآبادی ساعت 10 شب آمد و لبخندی به من زد و یک قرآن به من داد، به همین خاطر من مرید او هستم. ملایی نقش نداشت، محبت نقش داشت.
مسیحیت برای این کار برنامه ریخته و ماخواب هستیم. خواهرها و برادرهای امدادگر، اگر بدانید مسیحیها چه برنامههایی دارند. بد نیست این خاطره را بشنوید خاطره مهمی است. اینها درس عبرت است باید توجه داشته باشیم که چرا مسلمانها عقب هستند؟ ما که از نظر رزمی و سیاسی و مکتبی و امتی و امت و رهبر خیلی جلو هستیم و ما باید دقت کنیم. حالا که این همه کمال داریم این نقاط ضعف را تبدیل به قوت شود. دوستمان میگفت: بیماری را به خارج بردیم. بیمارستان خصوصی و تخت خصوصی برای این گرفتند و بعد هم نصف شب این بیمار بیدار شد و دید یک کارت بالا سر تختش است. دید هم به زبان فارسی و هم به چند زبان دیگر نوشته شده است که: «بیمار عزیز هر وقت از خواب بیدار شدی و احساس کردی که دوست داری با کسی حرف بزنی به این شماره زنگ بزن» خوب شماره را گرفتم، تلفن بالای تخت بود زنگ زدم. همین که فهمید ایرانی هستم، گفت: چقدر میخواهی با تو صحبت کنیم. من هم گفتم: یک ربع. میگفت: چند دقیقه شروع کرد شعر خواند و یکی دو تا جک هم تعریف کرد. بعد که یک خورده ما را حال آورد، بعد 5 دقیقه از مسیحیت تبلیغ کرد. میگفت: مسیحیت برای بیمار ایرانی که به خارج رفته باشد، نصف شب بیدار شود و یک ربع وقت داشته باشد، برای آن 5 دقیقه برنامه ریزی کرده است(تبلیغ دیگران) و ما در تبلیغات خیلی عقب هستیم.
یک جاهایی میشود کارهایی کرد و از جمله جاهایی که میشود کارهایی کرد بیماری است که شما پرستار ایشان هستید یا امدادگر او هستید. امدادگر یک ظرافتهایی در یک جاهایی دارد، میتواند یک کلمههایی بگوید که خیلی مهم است. بنابراین قدر شغل خود را بدانید. بین افراد فرق نگذارید، حدیث داریم: «یُصَافِحُ الْغَنِیَّ وَ الْفَقِیر وَ الصَّغِیرِ وَ الْکَبِیرِ»(بحارالأنوار، ج70، ص208). گاهی وقتها بیمارستان(افراط و تفریط) است گاهی وقتها میگویند: چون فقیر است، محلش نمیگذارند. این بد است گاهی هم یک کسی وضعش خوب است، میگویند: بگذار بمیرد پولدار گردن کلفت است. آن هم خوب نیست. بالاخره اسیر توست. اسیر است حتی اگر ابن ملجم شد، بیمارستان اسیر است. نمیشود که گفت: این مریض حزب الهی نیست، خوب نباشد به او محبت کن که خوب بشود.
3- عدالت علی (ع)
من دوست دارم یک حدیثی برایتان بخوانم. این حدیث هم خیلی حدیث مهمی است. ابن ملجم به مغز امیرالمومنین زد و فرار کرد. حضرت علی(ع) در محراب ضربت خورد و او را به منزل بردند و دویدند ابن ملجم را دستگیر کردند، آن وقت فکر میکنید چه کرد؟ «در انساب الاشراف» میخوانیم که ابن ملجم را گرفتند و به خانه آوردند. آن وقت حضرت علی(ع) دید قاتلش آمده فرمود: به او غذای خوب بدهید. امیرالمومنین میگوید: به قاتلم غذای خوب بدهید. رختخواب خوب به او بدهید. نگویید: حالا این قاتل است، بگذارید روی حصیر خوابش ببرد. اگر خودم زنده ماندم خودم صاحب خون هستم، خودم برنامهاش را پیاده میکنم. یا میبخشم و یا قصاص میکنم. و اگر مردم او با شمشیر کشت، شما هم او را بکشید اما اگر یک ضربت زد، شما هم به او یک ضربت بزنید. نگویید: حالا او یک ضربت زده ما چند ضربت بزنیم.
4- تبعیض قائل نشوید
میگویم: شما پرستارید گاهی وقتها آدم میگوید: چون پولدار است به او بی احترامی میکنم. گاهی میگوید: چون فقیر است. برایتان قرآن بخوانم، قرآن میگوید: کل حکومت، کل دولت و مردم باید دلشان برای مستضعفین بسوزد. اصل خط مستضعفین است معنایش این نیست کسی که مستضعف نیست، تحقیر شود. تحقیر گناه است، ما باید به مستضعف احترام بگذاریم، اما مستکبر را هم باید بکوبیم. ولی یک کسی که مستکبر نیست، طاغوتی نیست، مستضعف هم نیست کسی است که وضع مالیش خوب است، نباید این را تحقیرش بکنید. برای پولش هم تواضع نکنید، چون اگر کسی برای پول تواضع کند یک سوم یا دو سوم دینش را از دست داده است. تحقیر هم درست نیست.
حدیث داریم اگر زنی یا مردی خلاف کار بود به او شلاق بزن ولی به او خاک بر سرت هم نگو. «کَانَ النَّبِیُّ(ص) یُصَافِحُ الْغَنِیَّ وَ الْفَقِیر وَ الصَّغِیرِ وَ الْکَبِیرِ»(بحارالأنوار، ج70، ص208). پیامبر اسلام با غنی و فقیر مصافحه میکرد. ما همیشه در افراط و تفریط هستیم. یک زمانی به فقرا اعتنا نمیکردند. هنوز هم بعضی جاها هستند. چون فقیر است به او بیاعتنا هستند. یک زمانی یک کسی وضع مالیش خوب است، میگویند: بگذار پولدار بمیرد. هر دوی آنها غلط است. «یُصَافِحُ الْغَنِیَّ وَ الْفَقِیر وَ الصَّغِیرِ وَ الْکَبِیرِ». اسود و احمر، صغیر و کبیر، غنی و فقیر، حر و عبدالله و. . . نباید فرقی داشته باشد. اجمالا این که در کارتان فرق نگذارید. اجازه بفرمایید یک قصه دیگر برایتان بگویم.
امیرالمومنین به والیش گفت: تو وقتی نگاه میکنی، باید همه را به یک چشم نگاه کنی. وقتی سر یک مریض احوالپرسی میکنی(بیمار خیلی عطوف است و خیلی ظریف است) روی تختخواب خوابیده است میبیند این خانم پرستار در کنار این بیمار آمد و 10 دقیقه صحبت کرد و دوباره در کنار یک بیمار دیگر 8 دقیقه صحبت کرد و در کنار بیمار دیگر2 دقیقه صحبت کرد، اینها در روحش اثر میگذارد. آن وقت که در روحش اثر میگذارد و میگوید: این هم جمهوری اسلامی و این هم پرستارهای جمهوری اسلامی. بالای سر آن 10 دقیقه بود و بالای سر من 5 دقیقه بود. خیلی مواظب باشید و اگر لازم بود 5 دقیقه اضافه باشید. بایستید لااقل به بقیه مریضها هم بگویید. یک وقتی به بقیه بیمارها نگاه کنید، فرق نگذارید. تبعیض ظلم است، تبعیض این نیست که در تقسیم کالاها به یکی کولر و یخچال بدهد و به یکی ندهد. شما در نگاههایی که به بیمارها میکنید اگر به یکی یک دقیقه و به یکی سه دقیقه نگاه کنید این در روحش اثر میگذارد. کارتان خیلی مهم و ظریف است.
اما در مورد کم کاری، در مورد کم کاری من یک حدیثی دیدهام که خیلی مهم است. یکی از مأمورین مملکتی سرکار نمیآمد، گاهی وسط ساعتی که باید کار کند اسلحه بر میداشت و به شکار میرفت. امیرالمومنین برایش نامه نوشت: به من گزارش دادند. به من گفتند: گاهی در اداره نشستی و روزنامه میخوانی. تخمه میشکنی و ژاکت میبافی. متصدی اداره را به بازی گرفتی. (تو صید میکنی) من که علی هستم قسم میخورم. اگر این گزارش راست باشد بند کفشت از تو بیشتر شرف دارد. چرا؟ از بیت المال و عمر مردم کوتاه میکنی و کم میگذاری. باید منظم باشیم، اگر مسئول اداره گفت: این کار را بکن، بکنیم. اگر رئیس سپاه، رئیس ژاندارمری، رئیس شهربانی، فرمانده ارتش، ولایت فقیه، مسئول هیات دولت، نخست وزیر و رئیس جمهور گفت: یک کاری را بکن، انجام دهیم. بعد اگر خلاف بود «لَا طَاعَهَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَهِ الْخَالِقِ»(منلایحضرهالفقیه، ج2، ص621). مثلاً اگر رئیسی گفت: آقا لطفا برو برای من فلان چیز را بیاور. نمیگوییم: بله قربان، آنجایی که گناه است بله قربان نداریم. اما آنجایی که گناه نیست وقتی میگویند: گوش بده.
5- حدود اطاعت
بد نیست یک قصه برایتان بگویم، حدیث هم است و خیلی شیرین است. فکر میکنم شنیده باشید. یک بار امیرالمومنین در خیبر بود. حضرت فرمود که: «اذْهَبْ فَقَاتِلْ حَتَّى یَفْتَحَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْکَ وَ لَا تَلْتَفِتْ فَمَشَى سَاعَهً أَوْ قَالَ قَلِیلًا ثُمَّ وَقَفَ وَ لَمْ یَلْتَفِتْ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَلَى مَا أُقَاتِلُ النَّاس»(أمالى طوسى، ص380) (برو) «فَقَاتِلْ»(بجنگ) «وَ لَا تَلْتَفِتْ». (رویت را بر نگردان) برو و بجنگ و رویت را برنگردان. حضرت علی هم شمشیر دستش بود همین طور که میرفت یک سوالی برایش پیش آمد. خواست سوال کند، دید پیغمبر فرموده است که رویت را برنگردان. همانطور که رویش آن طرف بود، گفت: «یَا رَسُولَ اللَّهِ عَلَى مَا أُقَاتِلُ النَّاس» تا کجا بجنگیم؟ پیغمبر فرمود: بجنگ تا دست از بت پرستی و شرک بردارند و تا در مدار توحید بیایند. یعنی حضرت امیر چون پیغمبر این حرف را به او گفته بود، به طور کامل انجام داد. چه حدیث مهمی است، چون پیغمبر گفته: برو و روی برنگردان امیرالمومنین رفت و رو برنگرداند. وقتی هم برایش سوالی پیش میآید همینطور که رویش به طرف جبهه است، سوال میکند. این انضباط است.
اما حالا بیا وضع ما را ببین که چقدر ما فاصله داریم؟ ما هر وقت با طاغوت فاصله خودمان را میبینیم(فاصلهمان را) خیلی جلو آمدیم ولی وقتی با قرآن و حدیث مقایسه میکنیم، میبینیم فرسنگها عقب هستیم. وقتی میگوید: «اذْهَبْ فَقَاتِلْ حَتَّى یَفْتَحَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْکَ وَ لَا تَلْتَفِتْ». برو بجنگ و روی برنگردان و او میرود. وقتی سوال برایش پیش میآید چون رسول الله دستور داده است که رویت را برنگردان و او رویش را برنمیگرداند. آدم باید منضبط باشد. گفتند: انجام بده. گوش کن و انجام بده. ولی اگر یقین داری خلاف میگوید، اطاعت نکن. ولی اگر یقین نداری باید اطاعت کنی. این را انضباط میگویند. خیلی حدیث خوبی است، حالا ممکن است بعضیها اهل فضل باشند و بگویند: این حدیثها را از کجا میآوری. این حدیث از «انساب الاشراف جلد 2 صفحه 93» است. آن حدیثی که گفت: ساعت اداری به شکار میروی، کار مردم را رها میکنی. بند کفشت شرفش بیشتر از تو است. «از انساب الاشراف جلد 2 صفحه 163». چه حدیثهای قشنگی است، اصلا چه دین خوبی داریم ما هنوز با دین آشنا نیستیم. یک جمله به شما بگویم، دهها هزار حدیث است که هنوز به گوشمان نرسیده است. ما از اسلام چیزی بلد نیستیم، الان یکی از ما بپرسد اسلام چه دارد؟ میگوییم: نماز دارد و روزه و حج دارد.
عرض خوش را برایتان گفتم. عرض خوش یعنی چه؟ یعنی اگر کسی دستش را روی دست شما بگذارد و یک خورده فشار بدهد و دستش را بردارد جایش سرخ میشود؟ همان مقداری که جایش سرخ میشود من برایش قانون دارم. یعنی از هیچ چیز فروگذار نکرده است. شما جز حدیث و آیه قانونی اجتماعی، سیاسی، اخلاقی ندارید. ولیکن اسلام ما شناخته نشده است. الان حزب اللهیهای ما چند نفر هستند که میتوانند از روی قرآن بخوانند. و آن کس که میخواند چقدر میفهمد؟ و چقدر عمل میکند؟ آن که میفهمد چه قدر مخلص است و آن که مخلص است چه قدر تبلیغ میکند؟ بنابراین کارهای ما خیلی مهم است و خیلی عقب هستیم، همیشه نصف راه هستیم. خواهرها و برادرهای امدادگر و پرستار شغلتان الهی و انسانی است ولی بین مریض فرق نگذارید. روز تولد حضرت زینب است روز تولد حضرت زینب روز پرستار است.
6- سیره اهل بیت
زینب کبری در کربلا بود و یک قصه برایتان بگویم. داریم که پیغمبر اسلام در جنگ اهل بیتش را جلو میانداخت. در تقسیم بیت المال اهل بیتش را آخر همه قرار میداد. الله اکبر از این مکتب، الله اکبر از این رهبر، در کربلا اول بنی هاشم شهید شد، امام حسین از بچههای بنی هاشم اول حضرت علی اکبر را به جبهه فرستاد. و وقتی شهید شد گفت: جوانان بنی هاشم بیایید، علی اکبر را ببرید. من دیگر طاقت ندارم. قبل از جوانان بنی هاشم اول علی اکبر را در جبهههای جنگ فرستاد. امیرالمومنین در نهج البلاغه میگوید: خود پیغمبر از همه بیشتر به دشمن نزدیک بود. و بعد از رسول خدا حضرت علی از همه بیشتر به دشمن نزدیک بود. در مسائل جنگ اهل بیتش را جلو میانداخت و در مسائل سخت اهل بیتش را جلو میانداخت ولی در تقسیم بیت المال اهل بیتش را آخر صف میبرد. هر وقت همه داشتند بعد ما داشته باشیم و این همان پیغمبر است که گاهی وقتها در مسجد در ماه رمضان نماز میخواند، بعد از افطار میآمدند صحبت میکردند. گاهی افطار شب را تا 4 ساعت بعد از نماز مغرب به تاخیر میانداخت ولی کار مردم را راه میانداخت.
ای امدادگران حقوقتان کم است، من خیال میکردم نهضت سوادآموزی و آموزش و پرورش حقوقشان کم است. دیروز من در یک بیمارستان بودم، دیدم که عجب حقوق شما هم کم است. اصلا حقوق همه کارمندها کم است، حالا ممکن است یکی دو تا سازمان یا وزارتخانه بد نباشد، ولی اگر کسی بخواهد 7 یا 8 تومان کرایه خانه بدهد، مشکل دارد. ولی میدانید من میگویم: مگر حقوق حضرت علی(ع) چقدر بود؟ مسئله این است که حالا که دارید با این حقوق کار میکنید، کار سختی است. همه گرفتار هستند، شما چقدر باید محبت داشته باشید؟ یعنی وقتی موج زیاد است، دیوار دریا باید خیلی سفت باشد که هرچه موج میآید، این با اخلاق موجهایش را نگهدارد، یعنی باید خیلی مایههای انسانی شما زیاد باشد. به خاطر اینکه هرکسی وارد بیمارستان میشود با آه و ناله وارد میشود. با پول قرض به بیمارستان میرود. آن وقت با یک سری مشکلات که نامه داری باید به آنجا بروی. برای رادیولوژی یا عکس باید جای دیگر بروی، پدر آدم در میآید. ای کاش یک برنامه ریزی میشد که دیگر زجرکش نمیشدیم. ما مرض در مرض پیدا میکنیم، گاهی یک کسی یک کمی کسالت دارد، اما وقتی به بیمارستان میآید مریضیش بیشتر میشود. یعنی عکسش یک جا است، فتوکپیاش یک جای دیگری است. پروندهاش یک جای دیگر است. کشاورزی هم همینطور است تراکتور که خراب میشود پروندهاش را میدهند، میگویند: برای تعمیر آن به وزارت کشاورزی برو میگویند: جهاد سازندگی برو و. . . یعنی تراکتور که خراب میشود زجرکش میشود، که فحش میدهد به هرچه تراکتورداری و تراکتور و. . . یعنی این طور نیست که حالا که تراکتور خراب شده همه چیز یک جا باشد. یک بیمار گاهی وقتها به بیمارستان میآید، آنقدر او را این طرف و آن طرف میکنند که مریضی فراموشش میشود.
7- ثواب پرستاری
بچه دبیرستانیهای ما باید یک مقدار مسئله پزشکی را تعقیب کنند. پزشکی باید جهت داشته باشد و از امام رضا(ع) یک حدیث بخوانم. حدیث قشنگی است از امام رضا(ع) است. اگر کسی علم تشریح نداشته باشد، اصلا نمیداند کار کلیه چیست و کلیه در کجای بدن قرار دارد؟ جگر چه میکند؟ اگر کسی از درون خودش خبر نداشته باشد در شناختن خدا گنگ است. کما این که اگر در علم هیئت کسی بی اطلاع باشد، لنگ است. یک مقدار باید استقبال کنند، این کمکهای اولیه را همه یاد بگیرند. روستاهای ما پزشک ندارد، امدادگر ندارد، پرستار ندارد. این همه جوان دیپلمه است در کارها یک مقدار از روی قداست عمل کنند، نه از روی پز. پرستاری پز ندارد و مقدس است. اگر آدم بگوید: استاد دانشگاه هستم، یک پزی دارد. ولی میگوید: آقا اجازه من معلم کلاس اول هستم، معلم بچه پز ندارد اما مقدس است. و اجازه بدهید. در مورد پرستارها و پزشکها بگویم. تولد حضرت زینب است و روز پرستار است. میارزد که این جمله را بگویم. اگر شما با قرص و آمپول و پرستاری یک نفر را از مرگ نجات دادید و اگر با محبت و تلاشت یک نفر را از مرگ نجات دادی این آقا که نجات پیدا کرد هرکار خوبی کند شما هم در ثوابش شریک هستید. بنده مریض میشوم، اگر به من رسیدگی نشود، میمیرم. تلاش میکنی مرا از مرگ نجات میدهی. من تا آخر عمر هرچقدر حدیث بگویم، شما در ثوابش شریک هستید. چون به گردن من حق حیات دارید. ولی باید پزشکها هم یک مقداری ویزیت هایشان را کم کنند.
الآن یک دعایی در مسجدها میکنند خدا میداند که بد دعایی است. میگویند: خدا انشاءلله روزگارتان را به دکترها نیندازد. بد دعایی است. اگر بگویند: خدایا مریضها را شفا بدهد، این بهتر است، اما سر و کارت را به بنا نیندازد مگر بنا چه کار کرده است؟ این بنا زجرکشیده است و بنا شده است. البته آنها میخواهند بگویند: خدا مریضت نکند، خدا شفایت بدهد. خلاصه کم انصافی است. اگر سرکهاش زیاد باشد شما باید بیشتر شکر کنی. اگر کسی وارد بیمارستان میشود با آه و ناله و فریاد شما باید محبتت و تلاشت بیشتر شود. شغل مهمی است. گاهی وقتها پزشک یا چند پزشک، پرستار یا چند پرستار، میخواستند خدمت کنند ولیکن تصادفا این مریض حالش بد شده است، هدف خدمت بوده است ولی خوب حالا این حالش بد شده، حالا این مریضها خیلی جسارت میکنند. من را کشت. چه کرد و چه کرد.
یک آیه از قرآن بخوانم. قرآن میفرماید: «ما عَلَى الْمُحْسِنینَ مِنْ سَبیلٍ»(توبه/91) یعنی راهی برای نیکوکاران نیست، یعنی راه انتقاد بر نیکوکاران نیست. این آقا نیکوکاری کرده میخواسته خوب کند ولی بد انجام داده است. بر او نفوذ و راه نیش نگذارید. قصدش خدمت بوده است. بنده دیدم بچهای وسط خیابان نشسته است. ترسیدم موتور یا ماشین به او بخورد به قصد احسان بچه را از وسط خیابان کنار پیاده رو آوردم و نشاندم تا نشاندم یک عقرب از دیوار آمد و بچه را گزید. حالا مادر نباید به ما فحش بدهد. غرض من خدمت بوده است. برادری اهل حمل و نقل است، کارتون شکستنی را بر میدارد از اینجا به آنجا بگذارد پایش لیز میخورد و میافتد و شکستنی میشکند. خوب این آقا محسن است، میخواسته خدمت کند. حالا همچنین پیش آمده است. گاهی پرستار و پزشک میخواهد خدمت کند و موقع خدمت پیش آمدی رخ میدهد، خوب این نیش ندارد. از آن طرف هم باید به آقایان بگوییم،
8- کاری را که نمیدانیم، قبول نکنیم
1- اگر مریضی را تشخیص نمیدهید با جان مردم بازی نکنید. نمیفهمد چیست. نمیفهمی بگو نمیدانم. راحت بگو نمیدانم، بلد نیستم. علامه طباطبایی عجب علامهای بود. دائم میگفت نمیدانم. علامه طباطبایی، استاد مطهری، استاد همه اساتید است ولی میگفت: نمیدانم.
2- اگر نمیدانی بگو آقا پولت را پس بگیر.
3- بیا یک انقلاب انسانی داشته باش. انقلاب انسانی چیست؟ بگو فلان پزشک در مورد این مرض سوادش از من بیشتر است. این هم آدرسش است.
اما حالا ما چه میکنیم. ما مرض را تشخیص نمیدهیم، نسخه میدهیم و میگوییم: خوب حالا این را عمل کن تا پس فردا ببینم چه شده است. یعنی خلاصه این که میگوید: برو تا پس فردا ببینم چه میشود؟ یعنی نمیدانم. با جان من، با پول من. خوب بگو نمیدانم. زشت است، زشت نیست. اتفاقاً اگر آدم نزد پزشکی برود و پزشک بگوید: آقا من مریضی تو را نمیدانم، فلانی از من بهتر است. من میگویم: جان من فدای تو پزشک باشد. چه کسی گفته است که حرف مرد یکی است؟ یک وقتی من دارم دروغ میگویم، بگویم: حرف من یکی است؟ نامرد آن کسی است که یک غلطی بگوید و روی حرفش بماند و مرد کسی است که روی حرف حق بماند. در قرآن سورهای به نام برائت داریم. سوره مبرا نازل شد رسول خدا به یک نفر داد و گفت: برو بخوان. بعد از چند لحظهای خبر رسید که این نمیتواند این کار را بکند. فوری او را عزل کرد و به نفر بعدی داد، گفت: تو برو بخوان. دو مرتبه دید او هم نمیتواند بخواند. به علی ابن ابیطالب داد. چه مانعی دارد رسول خدا در نصف روز دو دفعه نصب کرد و دو دفعه عزل کرد. اما ما باشیم میگوییم که حالا تازه آوردیم و او را رییس کردیم. حالا بگوییم: نه زشت است. بگو: نمیدانم. دیگری از من بهتر است. شغلتان شغل خوبی است. به محبت خیلی نیاز دارد، بین مریضها فرق نگذارید برای خدا کار کنید شغلتان شغل حضرت زینب در کربلا است.
خدا به حق محمد و آل محمد همه شما را توفیق بدهد که با اخلاقتان و تخصصتان بتوانید افرادی را از مرگ نجات بدهید. که شما فرشته نجات هستید.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»