پیامبر اسلام (ص)، سیره حکومتی
موضوع: پیامبر اسلام(ص)، سیره حکومتی
تاریخ پخش: 7/9/64
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التّقوی
1- پیامبر احیاگر است
شب جمعه خوبی است که بینندهها این بحث را میبینند. شب جمعهای است که در آستانهی تولد رهبر آسمانی، حضرت محمّدبن عبدالله(ص) هستیم که به گردن ما حق حیات دارد. من امشب در بحثم به مناسبت هفتهی وحدت چهل حدیث انتخاب کردم. در مورد ریزه کاریهای حکومت پیامبر، یک حدیثهایی هستند که حدیثهای خیلی جدیدی هستند. این حدیث در دو جلد کتاب نوشته شده است. یکی از علمای اهل سنت این دو جلد کتاب را نوشته است که نام آنها نظام حکومت و پیغمبر نظام حکومت است. این دو جلد کتاب حدود هزار صفحه است. من این هزار صفحه را در یک صفحه آوردهام. چهل حدیث جدید آورده¬ام. انشاءالله میخواهم این چهل حدیث را بخوانم. یک مقدار هم میخواهم به مناسبت هفتهی وحدت از خدمات و ایثارگریهایی که اهل سنت برای انقلاب کردند، برای شما بگویم. قرآن میفرماید: «إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ»(انفال/24) به پیغمبر گوش بده، چرا؟ برای این که پیغمبر شما را دعوت میکند، برای چه؟ «لما یحییکم» شما را برای حیات دعوت میکند. ما چند نوع حیات داریم. یک حیات زمین است که میمیرد. داریم که «یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(روم/30) قرآن میگوید: باران میفرستیم و زمین زنده میشود. در بهار درختها شکوفه میکند. چمنها و علفها سبز میشوند. یک حیات است که مربوط به زمین است. یک حیات است که مربوط به حیوان است. یک حیات است که مربوط به نفس کشیدن، اکسیژن گرفتن و کربن دادن است. یک حیات حیوانی است و یک حیات انسانی است. «لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا»(یس/70) خدا در قرآن به پیغمبرش میگوید: حرفهای تو در افرادی اثر دارد که زنده هستند. نه زنده به منظور این که اکسیژن تنفس میکنند، یعنی قلبشان زنده است و زنده دل هستند. «لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا» برخلاف آن که میگویند: دین از سیاست جداست و با این شعار خیلی موفقیتها نصیب استعمار شد، اسلام دین حکومت است و تکههای عجیبی را داریم که کم کم برایتان نقل میکنم.
2- شیوه حکومتداری
خود پیغمبر اسلام در زمانی که حکومت را تشکیل داد، گروهی داشت که مسئولین امنیتی بودند. این مسئولین داشتند اتاق را بازرسی میکردند. چون پیامبر دشمن داشت. چند دفعه قصد داشتند که پیغمبر را ترور کنند. یک دفعه قصد داشتند وقتی که پیغمبر سوار شتر بود، شتر را رم بدهند و پیغمبر را از بالای کوه پرت کنند. یک مرتبه، چند نفر از سر دیوار خانهی پیغمبر ریختند که آن شب پیغمبر از خانه رفت و هجرت کرد. پیغمبر دشمن داشت. در مدینه هم دشمن داشت و لذا برنامهی تشکیلاتی را طوری قرار داده بود که در تاریخ میخوانیم که محافظین و پاسدارهایی داشت. هر وقت پیغمبر میخواست به یک سالنی وارد شود، اول آنها وارد میشدند و سالن را بازدید میکردند. یک پیشنماز سادهای نبود. یک مسئولی بود که حکومت را تشکیل داد. حکومتش یک حکومت سیستماتیک بود. گاهی اوقات حکومت به یک فرد بند است که اگر فرد نباشد، حکومت هم نیست. قرآن میگوید: حکومتی که پیغمبر درست کرده است باید طوری باشد که حتی اگر پیغمبر هم از دنیا رفت، حکومت از بین نرود. چون یک مرتبه در جنگ احد یک شعاری دادند که پیغمبر کشته شد. مسلمانان از جبهه فرار کردند. آیه نازل شد: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ»(آل عمران/144) بر فرض اینکه پیغمبر کشته شد. آیا شما باید فرار کنید. چرا فرار کردید؟ خدای پیغمبر که هست. علامه طباطبایی(ره) از این آیه استفاده میکند که نظام حکومت اسلامی باید نظام داشته باشد. نظام یعنی چه؟ یعنی حتی اگر فردی هم کم و زیاد شد، نظام از بین نرود. اسلام دین حکومت است. امام رضا(ع) وقتی میخواست برای جایی نامه بنویسد، به اصحابش میگفت: اول یک نسخه از رویش بردارید و بعد بفرستید که اگر در نامه دست بردند، نسخه دوم آن نزد شما باشد. امام رضا(ع) فرمود: هرکس میخواهد در تشکیلات من نامه بفرستد یک نسخه بایگانی باید در دفترمرکزی داشته باشد. اسلام دین حکومت است. کار امام رضا(ع) بسیار درست بوده است. اصولاً اگر انبیا ما به حکومت کار نداشتند، طاغوتها مزاحم آنها نبودند. وقتی میخواهد حکومت تشکیل بدهد، مخالف دارد. تمام جنگها به همین خاطر بود. یک جملهای هست که در برنامهها میبینید «روانشناسی تبلیغی در روش کلاس داری به معلمین» گویندهها چنین دستور میدهند. روان شناسان اگر میخواهید گویندهای خوب حرف بزند، بگویید: شنوندهها جمع بنشینند. هرچه شنوندهها جمع بنشینند و پشت سر هم بنشینند، گوینده با نشاط بیشتری حرف میزند. تا هر دوتا، یک گوشه برای خودشان باشد. پیغمبر فرمود: «إِذَا جَلَسْتُمْ إِلَى الْمُعَلِّمِ أَوْ جَلَسْتُمْ فِی مَجَالِسِ الْعِلْمِ فَادْنُوا وَ لْیَجْلِسْ بَعْضُکُمْ خَلْفَ بَعْضٍ وَ لَا تَجْلِسُوا مُتَفَرِّقِینَ کَمَا یَجْلِسُ أَهْلُ الْجَاهِلِیَّهِ»(مشکاهالأنوار، ص205) وقتی کنار عالم مینشینید که علم یاد بگیرید «فَادْنُوا» مثل دانهی انار بنشینید. کنار هم و چسبیده به هم بنشینید. «وَ لْیَجْلِسْ بَعْضُکُمْ خَلْفَ بَعْضٍ» پشت سر هم بنشینید.
در کتابهای عربی دو روش کلاس داری است. اگر معلم دید که شاگردهایش کم هستند، در یک اتاق کوچک برود. اگر هشت تا کلاس است و هشت نفر شاگرد دارد، هشت نفر را در یک سالن نبرد. چون اگر هشت نفر در یک سالن باشند، سرد است. اما اگر هشت نفر در یک اتاق کوچک باشند، کلاس گرم است. اینها خیلی ظریف است. پیغمبر میفرماید: «لا تجلسوا متفرقین» متفرق ننشینید. یک روحانی که در مسجد دارد مسئله میگوید، جمع شوید و بنشینید. دو تا این طرف مسجد، دو تا آن طرف مسجد نباشد. «وَ لَا تَجْلِسُوا مُتَفَرِّقِینَ» وقتی میخواهید حرفی را گوش دهید، متفرق ننشینید. «کَمَا یَجْلِسُ أَهْلُ الْجَاهِلِیَّهِ» این روش جاهلیت است که متفرق مینشینند.
3- جایگاه زن در حکومت پیامبر
اسلام حکومت دارد. به همهی افرادش شخصیت میدهد. همان زمانی که دختر را زنده به گور میکردند، خدا به پیغمبر دختر داد و اسم دخترش را هم کوثر گذاشت. «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ»(کوثر/1) ما به تو کوثر دادیم. کوثر به معنای خیر کثیر است. دختر را تجلیل میکند. همان زمانی که دختر را زنده به گور میکردند، همان زمان پیغمبر ما دست دخترش را میبوسد. پیغمبر ما در زمانی که میگفتند: زن و دختر آدم به حساب نمیآیند سه مرتبه فرمود: «فِدَاهَا أَبُوهَا»(المناقب، ج3، ص343) پدر فاطمه به قربان فاطمه گردد. رسول خدا به فاطمه میگفت: پدر تو به قربانت برود. قربان فاطمه رفتن به خاطر این نبود که فاطمه دخترش بود. رشد و شخصیت حضرت زهرا(س) طور دیگری بود. «فِدَاهَا أَبُوهَا» حدیث جدیدی است. عدهای از زنها پهلوی پیغمبر آمدند و گفتند: یا رسول اللّه! شما هفتهای یک روز با مردها ملاقات دارید. هفتهای یک روز را هم برای ملاقات زنها قرار بدهید، که زنها خدمت شما بیایند. آن وقت در حدیث میخوانیم پیغمبر در زمانی که زنها را زنده به گور میکردند، یک روزی را برای زنها قرار داده بود که زنها نزد پیغمبر میآمدند و حرف هایشان را میزدند. پیغمبر روزی را برای زن انتخاب کرد.
یکی از چیزهایی که امروز در دنیا به آن اهمیت میدهند، مسئلهی آمار است. دنیا خیلی روی مسئله آمار تکیه میکند. الآن در هر وزارت خانهای که بروی، آمار دارد. سنجش افکار دارد. خیال میکنیم آمار، سنجش افکار و. . . از چیزهای اداری امروز است؟ اما این از پیغمبرمان است و حیف است که ما مسلمانان پیغمبر را نشناختیم. آیا اسلام سرشماری و آمار دارد؟ بله! سرشماری و آمار دارد. حدیث آن هم این است. پیامبر(ص) فرمود: هرکس اسلام را تلفظ کرد، اسمش را بنویسید. یعنی هرکس که میگوید: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» اسمش را بنویسید. سرشماری آمار مسلمانان جهان را بنویسید.
4- بوسه پیامبر بر دست کشاورز
هیچ میدانید که امیرالمؤمنین مربی نظامی بوده است. حضرت علی(ع) افراد را تربیت نظامی میداد. خیلیها میگویند: کجا نوشته است که پیغمبر دست کارگر را بوسید؟ این حدیث در کتاب «التراتیب الذاریه» است. پیغمبر یک روزی دست سعد را گرفت و گفت: چرا دستت پینه بسته است؟ عرض کرد: بیل دست گرفتم. آن وقت پیغمبر دست سعد را بوسید. در روی کرهی زمین تا به حال هیچ کس دست کشاورز را نبوسیده است. هرکسی که دم از خلق میزند تا به حال دست کارگر را نبوسیده است. اول کسی که در طول تاریخ دست کارگرها را بوسید، پیغمبر بود. برخوردهای پیغمبر بد نیست. چون تولد پیغمبر است از پیغمبر بگوییم. حدیثها از پیغمبر است. تمام حدیثها هم از کتابهای اهل سنت است. بحث هفتهی وحدت خیلی زیباست. گاهی پیغمبر بلند میشد و به باغ اصحابش میرفت و در باغ قدم میزد و نماز میخواند. گاهی هم نماز جماعت میخواند و به طور طبیعی در باغها سرکشی میکرد. اینطور نبود که فقط مردم خدمت پیغمبر بیایند. گاهی پیغمبر بلند میشد و به باغهای اطراف مدینه سرکشی میکرد و احوال صاحبان باغ را میپرسید. وقتی میخواستند ارزاق را از مدینه بیرون ببرند، پیغمبر نظارت میکرد. یک روز آمدند و گفتند: یا رسول اللّه! میخواهیم گندم را از این جا ببریم و خرما را بیاوریم. از این که مواد غذایی را از شهری به شهر دیگر ببرند یا نبرند، با نظارت پیامبر بود. اسلام دین حکومت است. پیغمبر اسلام در حمل و نقل مواد از شهری به شهری نظارت میکرد و نمیگفت: به ما چه ربطی دارد.
5- نظارت بر امور
در جنگ خیبر پیغمبر اسیر گرفت. به اسیرها گفت: اگر هر نفر از شما10 نفر بی سواد را با سواد کند، آزاد میشود. افرادی که در جنگ خیبر بودند با سواد نبودند ولی در بعضی فن و حرفهها متخصص بودند. پیغمبر آنها را آزاد کرد به شرط آن که سواد آموزی کنند. این را شنیده بودیم. اما این را نشنیده بودیم که پیغمبر افرادی را هم که فن و حرفهای بلد بودند، آزاد میکرد، به شرط آن که فن وحرفهشان را به دیگران یاد بدهند. مسلمانان نباید از فن و حرفه عقب بمانند. الآن انسان برای حفاظت محیط زیست، بخشنامه میکند و یا از طریق رسانههای گروهی مثل رادیو، تلویزیون و روزنامهها ابلاغ میکند. از طریق ادارهی جنگلبانی و وزارت کشاورزی وغیره برنامه ریزی میکند که کسی فلان گیاه را صید نکند. صید فلان گیاه ممنوع است. صید ماهی در فلان وقت ممنوع است و پیغمبر این کار را کرد. قبیلهای به نام بنی اسد بودند که صیّاد بودند. پیامبر شخصی را به قبیله بنی اسد فرستاد و صید را یک مدتی متوقف و ممنوع کرد. یعنی جلوگیری از صید هم جزء یکی از برنامههای پیامبر بود. پیغمبر آمارگیری و سنجش افکار و سرشماری داشته است. مسلمانان باید فن و حرفهای را بلد باشند. حتی اگر استادشان کافر باشد. پیغمبر کفار خیبر را که اسیر شده بودند، آزاد کرد به شرط آن که آنهایی که آزاد میشوند، یک حرفه و فنی را بلد باشند و قول بدهند که حرفه و فنشان را به دیگران هم یاد بدهند.
6- شراکت زنان در کارها
پیغمبر بهتر کار را به دست افراد میداد. در ساختمان مسجد چند نفر کارگر بودند که یکی از همه بهتر کار میکرد. پیغمبر گفت: حالا که تو از همه بهتر کار میکنی، مسئولیت همهی کارگرها با تو است. مردها مسجد پیغمبر را میساختند. زنها هم خواستند کمک کنند. قرار شد که روزها مردها کمک کنند و هنگام غروب مردها بروند و زنها برای کمک بیایند. آن وقت زنها بنایی میکردند. اینکه زنها هم در ساختن مسجد پیغمبر سهم داشته باشند، خیلی مهم است. پیامبر یک روزی را برای ملاقات با زنها قرار میداد. برای ساختن مسجد زنها را شرکت داد. حتی پیغمبر زنهایش را از روی قرعه در جبههها میبرد. مثلا زنها در جبهه چه کار میکردند؟ میگفت: تو مسئول آن هستی که ظرفها را آب کنی. تو مسئول پانسمان مجروحین هستی. زنها را به جبهه میبردند و کارهایی را که در حد عاطفه زنها باشد و با ساختمان روحی و فکری و جسمی زنها مناسب باشد، به آنها واگذار میکردند. پیغمبر اسلام طوری زن هایش را تربیت کرده بود که همهی زنهای پیغمبر در خانه کار میکردند. این که ما میآییم میگوییم: زن مدیر کل که نباید ظرف بشوید. زن وزیر که نباید فلان کار را کند. این حرفها نیست. پیغمبر اشرف مخلوقات بود و بهترین زنها، زنهای پیغمبر بودند. ام سلمه زن رسول خدا در خانه کار میکرد. آمدند و گفتند: هروقت ما میآییم تو کار میکنی. چرخ ریسی میکنی. ام سلمه گفت: بله، کار کردن برای زن است. وقتی زن که کارمی کند، شیطان از او دور میشود. تمام فتنهها زیر سر بیکاری است. آدم بی کار مشغول فتنه انگیزی میشود. اگر زن کار نداشته باشد، فتنه ایجاد میشود. وقتی جوانهای ما، دختر و پسر ما گناه میکنند، که بی کار باشند. وسوسهها و افکار انحرافی هم به خاطر بیکاری است. هفتهی وحدت است و تولد پیغمبر و امام صادق(ع) است. میگویم: اسلام دین حکومت است. حتی در انتخاب بازار نیز در مدینه خدمت پیامبر آمدند و گفتند: یک زمینی است که میخواهیم در آنجا بازار درست کنیم. فرمود: برویم ببینم. پیغمبر آمد و منطقه را دید. فرمود: این جا برای ساختن بازار خوب است. یعنی در ساختمان بازار دخالت میکرد. اینطور نبود که پیامبر فقط سرش را پایین بیندازد و در مسجد نماز بخواند و برود. اسلام دین حکومت است و حاکم اسلامی باید بر بازار، بر خیابان، برآب، بر برق، بر تلفن، بر روابط و. . . نظارت داشته باشد.
وقتی پیامبر به مدینه تشریف آوردند، چند کار مهم کردند. یکی از کارهای مهمی که انجام دادند، این بود که بین مسلمانان برادری قرار داد. میگفت: شما دو نفر با هم برادر هستید. دو نفر دو نفر بین اینها برادری قرار میداد. بین سلمان و اباذر هم برادری قرار داد. منتها برای هردو آنها شرط کرد. گفت: ای اباذر به شرطی تو با سلمان برادر میشوی که معصیت سلمان را نکنی. به حرف سلمان گوش بده. اباذر مردی انقلابی و سلحشور بود. ولی وقتی بین اینها اخوت گذاشت و شرط کرد، گفت: به شرطی که از دستورات سلمان تخلف نکنی.
7- پیامبر رحمه للعالمین است
پیغمبر بعد از فتح مکه برای ابوسفیان پول میفرستاد. میگفت: ای ابوسفیان! این پول را بگیر و بین مشرکین تقسیم کن. واقعا انسان از این اخلاق پیغمبر تعجب میکند. توجه کنید پیغمبر از مدینه برای ابوسفیان پول میفرستاد و میگفت: بین مشرکین تقسیم کن. ابوسفیان و مشرکین میگفتند: الله اکبر ما تشنه خون پیغمبر هستیم و او برای ما پول میفرستد. اسلام دین حکومت است. پیغمبر ما چند سر دفتر داشت. یعنی چند منشی، رئیس دفتر، مسئول دفتر داشت. یکی از مسئولین دفترش «خلسن نخل» بود که به باغها و مزرعهها میرفت و درختهای خرما را تخمین میزد. مثلا میگفت: این درخت خرما چقدر خرما دارد. زکاتش چقدر میشود. علامهی شهید مطهری میفرماید: که پیامبر هفده نفر منشی داشت. اسلام دین حکومت است.
پیغمبر دو مکان داشت. «دارالوفود» و «دارالضیوف». ضیوف چیست؟ وفود چیست؟ به مهمانهای داخلی ضیوف میگویند. به مهمانهای خارجی وفود میگویند. پیغمبر ما یک مکان برای مهمانهای داخلی و یک مکان برای مهمانهای خارجی داشت. پیغمبر دارالوفود را با دست خودش ساخت. یعنی خودش در عملگی و بنایی آن شرکت داشت. پیغمبر برای هر10 نفر یک مسئول قرار داد و گفت: شما مسائل این ده نفر را به من بگو. یعنی سازمان دهی میکرد. به این مسئولین عرفا میگویند. عرفا جمع عریف است. عریف یعنی کسی که مسائل را شناسایی میکند و به پیغمبر میگوید. اسلام دین حکومت است.
علی بن ابیطالب یک جایی را تحت عنوان سازمان عدالت تشکیل داد که دیوان عدالت اداری بود. فرمود: هرکس از مسئولان مملکتی، از کارمندهای دولت حکومت اسلامی شکایت دارد، شکایتش را به اینجا منتقل کند. اول کسی که برای کارمندهای دولت مکانی را تعیین کرد به منظور اینکه هرکس از کارمندهای دولت خلافی سراغ دارد به آن جا مراجعه کند، علی بن ابیطالب بود. پیغمبر اسلام در بازار آمد جنسی را دید. دستش را زیر جنسها کرد. دیدتر است. دستش را بیرون آورد و به صاحب جنس گفت: چرا روی آن خشک است اما درونشتر است؟ همین کلک است. این زشت است که تو کلک میزنی. گفت: به مردم آب میفروشی؟ گفت: آقا باران آمده است. گفت: این چه بارانی است که از داخل آمده بود. بعد پیغمبر فرمود: اگر مسلمانی به مسلمان دیگر کلک بزند، مسلمان نیست. پیغمبر برای بازار بازرس تعیین کرد. چون اسلام دین حکومت است و حکومت بازرس میخواهد. «سعید بن عاص» را بازرس بازار مکه قرار داد. برای مدتی هم «عمرو» را بازرس بازار مدینه قرار داد که اگر بازاری تخلف میکند به پیغمبر گزارش بدهد. در تاریخ میخوانیم که دور مدینه حراس داشت. یعنی دروازه بان داشت. دژبان داشت. ژاندارمری داشت. پیغمبر نزدیک در دروازهها دور تا دور مدینه نگهبان داشت. نگهبانهایش هم شیفتی بودند. چون در تاریخ میخوانیم که میگوید: من فلانی را در نوبتی که مسئول نگهبانی بود، دیدم. مثلاً پیغمبر نگهبانی شهر را نظارت میکرد. اسلام فقط دین نماز نیست، دین حکومت هم است. در بازار برای کارمندهای دولت مأمور میگذاشت که اگر تخلف میکردند جایی را برای شکایت از کارمندها تعیین کرده بود. دروازه بان داشت. حضرت علی(ع) در زمان حکومتش زندان ساخت و لذا درتاریخ میخوانیم اول کسی که در اسلام زندان ساخت، علی بن ابیطالب(ع) بود. ما در اسلام هجده نوع زندانی داریم. من این دلیل برای زندان رفتن را یادداشت کردم.
پیغمبر اسلام برای بازی بین افراد یا همان ورزش، مسابقه تعیین کرد. یکی از کارهای پیغمبر این بود. یک موقع خود پیغمبر ایستاده بود. به دو نفر از اصحابش گفت: بدوید بیایید. هرکس زودتر به من رسید، من به او جایزه میدهم. گاهی خود پیغمبر با اصحاب مسابقه میگذاشت. یعنی پیامبر هم در تأمین بدنی، هم در تفریحات، هم در ورزش شرکت داشت. در سواد آموزی در حدیث داریم اگر دو همسایه بودند که یکی با سواد و دیگری بی سواد بود، پیغمبر هر دو را تحت عقوبت قرار میداد. تهدید میکرد. انتقاد میکرد. میفرمود: چرا تو که با سواد هستی، نرفتی معلم بشوی؟ چرا تو که بیسواد هستی، خجالت میکشی که شاگرد شوی؟ هر همسایهای که با سواد است، باید معلم بشود. هر همسایهای که بی سواد است باید شاگرد بشود. گاهی پیغمبر یک زن را به عنوان مأمور به بازار میفرستاد و میگفت: خانم به بازار برو و یک نگاهی بکن و برگرد و اطلاعات را به من بگو. چون گاهی وقتها ممکن است خلافی باشد که زن بتواند آن را کشف کند ولی مرد نتواند آن را بفهمد. برای این که بازار مسلمانان بازار سالمی باشد، رسول خدا بعضی وقتها زنهایی را مأمور میکرد که به بازار بروند و ببینند و به پیامبر گزارش بدهند. اگر اسلام دین حکومت نباشد، این همه بازرس برای چیست؟ دروازه بان برای چیست؟ برای سواد آموزی تهدید برای چیست؟ در زمان پیغمبر مسئول سواد آموزی که بود؟
داریم عبدالله بن سعید شخصی از اصحاب پیغمبر بود. پیامبر به عبدالله بن سعید گفت: تومسئول با سواد کردن افراد بی سواد در مدینه، دارالقراء هستی. در آن زمان یک دفتر مرکزی و در واقع محلی برای آمد و شد و تبادل نظر میان افرادی که قرآن را بلد بودند، وجود داشت. زمان پیغمبر بلندگو نبود. گاهی پیغمبر صحبت میکرد و حضرت علی(ع) صحبت پیغمبر را با صدای بلند به مردم میگفت. پیغمبر(ص) صحبت میکرد و علی بن ابیطالب صحبت پیامبر را میگرفت و به آنهایی که دور بودند میرساند. این عمل در زمانی بود که پیامبر در سرزمین «منی» خطبه میخواند و مردم هم زیاد بودند. پیغمبر هم سخنرانی میکرد و امیرالمؤمنین فرمایش پیغمبر را میگرفت و میگفت. پیغمبر فرمود: هرکس از مسلمانان از دنیا میرود به من بگویید، تا در دفتر اموات ثبت شود. فرمود: هروقت مسلمانی از دنیا میرود، زود بیایید به من خبر دهید. یعنی همیشه میخواست در جریان آخرین مسائل باشد. رهبر باید بداند که چه کسی مسلمان شد؟ چه کسی اعلام همبستگی کرد؟ چه کسی از دنیا رفت؟ این هم خیلی مهم است. انواع سلاحهایی که کشورهای دیگر داشتند، پیغمبر هم داشت. چه نزد پیغمبر بود؟ انواع اسلحههایی که امتها داشتند. پیغمبر اسلام هم سلاحهایی داشت. مسئول خرید آنها هم سعید بن زید بود. گاهی که از کشورهای دیگر مهمان میآمد، وقتی پیغمبر میخواست با مهمانهای خارجی ملاقات کند، آرایش میکرد. ولی هنگامی که مهمانهای داخلی میآمدند، بسیار ساده و خودمانی برخورد میکرد. مهمانهای خارجی را در اتاق مخصوصی میبرد. اما برای خودمانیها و مهمانهای داخلی این کار را نمیکرد. اگر مهمان خودمانی بود میگفت: در اتاق بیا و با همان لباس ساده نزد مهمان مینشست. اما برای مهمانهای خارجی حساب باز میکرد.
پیغمبر اسلام چند نفر منشی داشت. یکی از این منشی هاخیلی زیبا بود. پیغمبر اسلام هر وقت میخواست برای افراد بیگانه کسی را بفرستد، او را میفرستاد. وقتی آدم غریبه به خانهاش میآمد، او را در اتاق مهمان خانه میبرد.
گفتند: موشک جواب موشک است. بمب شیمیایی را باید با بمب شیمیایی جواب داد. در حدیث میخوانیم که پیغمبر فرمود: با دشمن بجنگید با همان سلاحی که آنها میجنگند، شما هم بجنگید. همان طوری که آنها میجنگند تو هم بجنگ. موشک جواب موشک است. اگر بمب شیمیایی میزنند، تو هم از بمب شیمیایی استفاده کن. تیر با تیر، نیزه با نیزه. اگر شمشیر زدند تو هم شمشیر بزن. اگر تیراندازی کردند تو هم تیراندازی کن. اگر نیزه و سر نیزه فرو کردند تو هم سر نیزه فرو کن. پیغمبر تبلیغات جبهه وجنگ هم داشته است. وقتی پیغمبر در جنگ بدر پیروز شد، فرمود: فوری به همهی شهرها خبر دهید که مسلمانها در جنگ بدر پیروز شدند. الان هر وقت رزمندگان عزیز ما در یک جایی پیش روی میکنند، فوری ستاد تبلیغات جنگ از نمایندگان داخلی و خارجی دعوت میکند که بیایند و مناطق آزاد شده را ببینند. پیغمبر میفرماید: همین که بدر پیروز شد، به همهی شهرها اعلام کرد که بیایند و قسمتهای آزاد شده را ببینند.
8- گوشهای از سیره حکومت پیامبر اکرم
عجب دینی داریم. یک عده که دیر تلویزیون را روشن کردند، میگویند: امشب قرائتی چه گفت؟ ما امروز در خدمت برادران کرد هستیم. به خاطر این که شب تولد پیامبر نزدیک است من فهرست مطالبی را که گفتم برایتان میخوانم. پیغمبر اسلام علاوه بر رهبر آسمانی و مربی انسانی، شخصی بود که مؤسس حکومت حق بود. دین اسلام دین حکومت است. پیغمبر ما وقتی که میخواست وارد جایی بشود، پاسدارهایش قبل از آن که پیغمبر وارد شود، میآمدند و اتاق را بررسی میکردند. امام رضا(ع) وقتی نامه میفرستاد، هنگام نامه نوشتن نسخه مینوشت و استنساخ میکرد. یک نسخه را بایگانی میکرد و نگه میداشت و یک نسخه را میفرستاد. به ما گفتند: وقتی مینشینید که چیزی را یاد بگیرید، پشت سر هم و کنار هم و مسجدی بنشینید. نشستن در کنار هم و پشت سر هم تاثیر بیشتری در شنیدن حرف و گیرایی بهتر آن دارد. پیغمبر فرمود: سرشماری کنید. آمار یادتان نرود. هرکس مسلمان شد، اسمش را بنویسید و به من بدهید. علی بن ابیطالب به افراد تربیت نظامی میداد. یعنی همان علی بن ابیطالب که با اشکش و با خطبههایش و با مناجاتش و با کلماتش باعث رشد فکری مردم میشد، مردم را دسته دسته میبرد و آموزش نظامی هم میداد. پیغمبر دستان سعد را دید و گفت: چرا دست هایت ورم کرده است؟ عرض کرد: اینها به خاطر بیل است. پیغمبر دستان سعد را بوسید. در طول تاریخ هیچ طرفدار کشاورزی دست کشاورزی را نبوسیده است. پیغمبر اسلام گاهی در باغهای اصحاب میرفت. هم گردش میکرد و هم آن جا نماز جماعت میخواند.
پیامبر در ارزاقی که میخواستند از شهری به شهر دیگر ببرند، نظارت میکرد که آیا مصلحت است که ارزاق را منتقل کنید یا ارزاق همین جا باشد؟ در جنگ خیبر اسیر گرفت. اسیرهایی بودند که از نظر فنی و حرفهای تخصص داشتند. فرمود: من اسیرها را آزاد میکنم به شرط آن که اسیرهای متخصص هنرشان را به مسلمانان یاد بدهند. یک قبیلهای میخواستند یک مسجدی را بسازند. پیغمبر برای کلنگ زدن مسجد رفت و اولین کلنگ مسجد را زد.
قبیلهی بنی اسد شکار میکردند و برانداختن نسل آن شکار ضرر داشت. پیغمبر افرادی را برای حفاظت محیط زیست فرستاد. فرمود: به بنی اسد بگویید که این حیوانها را شکار نکند.
در مسجدی که پیغمبر میساخت، پیغمبر در میان کارگرها دید که یک کارگر بهتر از همه کار میکند. به آن کسی که از همه بهتر کار میکرد، مسئولیت داد. زنها پهلوی پیغمبر آمدند و گفتند: یا رسول الله! در مسجد مدینه، مردها عملگی میکنند و افتخار بنایی از زنها سلب شده است. برنامه ریزی شد که مردها روزها عملگی کنند و شبها زنها بیایند و در حمل و نقل خشت و آجر کمک کنند. برای بازار سازی خود پیغمبر کمک نمود و فرمود: این جا برای بازار خوب است و این جا برای بازار خوب نیست. یعنی پیغمبر در ساختن بازار نظارت داشت.
پیغمبر اسلام به مکه برای ابوسفیان پول فرستاد. فرمود: بین کفار مکه تقسیم کن. کفار مکه گفتند: عجب! ما میخواهیم پیغمبر را بکشیم و او برای ما هدیه میفرستد. پیغمبر اسلام هفده منشی داشت که هر منشی مسئول انجام یک کاری از حکومت بود.
پیغمبر اسلام دو خانه داشت. یک خانه به نام «دارالضیوف» داشت که مهمانهای داخلی را به آنجا میبرد. یک خانه هم به نام «دارالوفود» داشت که مهمانهای خارجی را به آنجا میبرد. برای مهمانهای داخلی و مهمانهای خارجی، مهمان خانه درست کرده بود و خود پیغمبر آن را ساخته بود. پیغمبر فرمود: اگر یکی از مسلمانها کم میشود و از دنیا میرود به من خبر دهید.
پیغمبر زنها را در جبههها میبرد، برای این که ظرفها را آب کنند و یا مجروحین را پانسمان کنند. این خیلی حدیث خوبی است. گاهی کشورهای مختلف بازبانهای مختلف نامه مینوشتند. خطشان عربی نبود. پیغمبر باید این نامه را به یک مترجم بدهد تا ترجمه کند. گاه این نامه محرمانه بود و نمیخواست این نامه دست کسی بیفتد. به زید بن ثابت گفت: تو میتوانی زبان ابری را یاد بگیری تا نامههایی که میآید را ترجمه کنی و من دست هرکس و ناکسی ندهم؟ گفت: بله. زیدبن ثابت مسئول شد که برود زبان خارجی را یاد بگیرد و مترجم شخصی پیامبر شود. تمام انواع اسلحههایی که کشورها در آن زمان داشتند، پیغمبر تهیه کرده بود.
پیغمبر برای مهمانهای خارجی لباس بهتری میپوشید. پیغمبر در جنگها فرمود: با همان وسیلهای که تو را میزنند او را بزن. موشک جواب موشک است. بمب شیمیایی جواب بمب شیمیایی است. سخن پیامبر است که با دشمن بجنگ با همان وسیلهای که آنها با تو میجنگند. همین که پیغمبر در جنگ بدر پیروز شد، فرمود: به همه شهرها خبر دهید که مسلمانان پیروز شدند. پیغمبر افراد را سامان دهی کرده بود. برای هر ده نفر یک نفر را مسئول کرده بود که کارها را گزارش بدهد. علی بن ابیطالب صندوقی درست کرده بود که هرکس از مأمورین دولت ناراحت است، به آنجا برود و شکایت کند. پیغمبر سعیدبن عاص را در بازار مکه و عمر را در بازار مدینه مأمور خودش کرده بود که ناظر بر بازار باشند. پیغمبر برای دور شهر نگهبان گذاشته بود که شهر را حفظ کنند. پیغمبر برای مسابقات ورزشی جایزه تعیین کرد. پیغمبر برای جرم، قاضی قرار داد. گاهی پیغمبر در بازار مأمور زن میفرستاد.
پیغمبر عبدالله بن سعید را مأمور سواد آموزی کرد و فرمود: تو باید مسئول شوی که مردم را با سواد کنی. در مدینه دارالقراء تشکیل شد. این وضع پیغمبر بود. هفتهی وحدت است. همان طور که شیعهها و اهل تشیع شهید دادند، اهل تسنن هم شهید دادند. من در این جا باید اسم چند نفر را ببرم. ما یک پیرمرد را در بانه سراغ داریم که اهل سنت است. هفت تا از پسرهایش شهید شدهاند. الان هم خودش در سپاه میجنگد. این افتخار مردم بانه است.
ملا حیدر فهیم از علمای سنی بود که نود و پنج سال سن داشت. این عالم نود و پنج ساله را هم حزب دموکرات شهید کردند.
شخص عالمی از علمای سنی به نام کریمیان داریم. یک عالم هفتاد سالهای است که در سنندج زندگی میکند. ایشان وارد خانهاش شد. کتابهای اتاق آن عالم هفتاد ساله وسط اتاق ریخت. این عالم هفتاد ساله، آقای کریمیان را وسط کتابها گذاشت. با اسلحه به خانمش گفتند: برو نفت بیاور. خانمش هم ترسید و رفت نفت آورد و سر این عالم ریخت و این عالم را وسط کتابهایش سوزاندند. بنابراین از اول انقلاب تا حالا حدود شصت نفراز علما و طلاب اهل سنت شهید شدهاند و این که ما اسم علمای شیعه را میبریم سزاوار است که در هفتهی وحدت اسم این عزیزان را هم ببریم. شصت نفر از علما و طلاب اهل سنت برای حمایت از انقلاب شهید شدند. اینها غیر از آن افرادی هستند که در پاوه یا جمالرود یا مرودشت یا مریوان به شهادت رسیدند. ان شاءالله که ریشه اینها از بین برود و همهی ما در پناه کلمهی لا اله الا الله بتوانیم انقلاب خودمان را پیش ببریم. چون استعمار یک آرزو دارد و میخواهد بین شیعه و سنی تفرقه بیاندازد. اهل سنت ایران ثابت کردند که انقلاب انقلاب اسلامی است. شیعه و سنی با هم خون میدهند و انقلاب مرز ندارد. انقلاب باید تحت کلمه لا اله الا الله به همهی دنیا صادر بشود.
آیت الله العظمی منتظری با پیشنهاد هفتهی وحدت و استقبال مردم، یک تو دهنی خوبی به آنهایی که میخواهند با تبلیغاتشان تفرقه به وجود بیاورند، زد. شب جمعه بود و در خدمت برادران کردستانی بودیم. هم نامی از یکی دو نفر شهدای بزرگوارشان بردیم و هم فهمیدیم که در آنها هم شصت طلبه شهید شدند. همین طور که در حوزهی علمیهی قم از یازده هزار طلبه، هشت صد طلبه شهید شدهاند. از طلاب اهل سنت هم حدود شصت نفر شهید شدهاند.
مطالبی را که امشب گفتم، از نماینده امام در کردستان پرسیدم. بقیه مطالب را هم از کتاب نظام حکومت نبوی استفاده کردم. نظام حکومت نبوی دو جلد کتاب است و باید در این جا از برادر عزیزمان، دانشمند مهتر جناب آقای مرتضی جعفر جمال آملی که از دانشمندان به حق است و ایشان هم در هدایت ما، در راهنمایی ما به این اسناد کمک کردهاند تشکر و قدر دانی کنیم. چون من طلبه هستم. سواد من کم است و من از تمام علما و دانشمندان میخواهم که من را کمک کنند، چون بالاخره هفت سال است که من در تلویزیون هستم و مطالبی را که میگویم از قرآن و حدیث میگویم و نیاز دارم که کتابهای جالبی را بخوانم و از مطالب آن هم استفاده کنم.
خدایا، شهدایی که با خون خودشان تلویزیون را در اختیار ما گذاشتند، از ما راضی و ما را پاسدار خون آنها قرار بده. خدایا، وحدت بین مسلمین را روز به روز زیادتر بفرما. رهبر عزیز انقلاب را به سلامت بدار. این راهیان کربلا را هرچه زودتر راهی کربلا کن و به همهی ما توفیق بده که با این راهیان کربلا، ما هم همراه باشیم. هر وقت نماز جمعه خلوت شد آمریکا شاد میشود. کسانی که میخواهند بگویند: مرگ بر آمریکا در نماز جمعه شرکت کنند. روزی آمریکا شاد است که نماز جمعه خلوت است. نمازجمعه یادتان نرود.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»