موضوع بحث: حج -1
تاریخ: 04/04/63- رمضان 63
بسم الله الرحمن الرحیم
عبادتهای شب بیست و یکم قبول. با سلام به همه رزمندگان و عبادت کنندگان و روزه داران و شهدا و به خصوص سردار بزرگ اسلام شهید چمران که سالگرد شهادت ایشان است. پنجشنبه و شب بیست و یکم آماده شویم برای روزهای بیست و دوم و سوم و دهه آخر. این دهه خیلی مهم است و بحث حج را انجام میدادیم. درباره حج اولین بحث را مطرح میکنیم. درباره حج آیات و روایاتی که در کتابهای حدیثی شیعه و سنی بوده است، یک لطایف و بریدههایی از آنها گرفته و عرض میکنیم. ولی این را بگویم که دو مسأله است که انسان تا خودش گرفتار نشود نمیتواند درک کند. یکی ازآن را میگویم، مسأله حج را تا آدم نرود و نبیند هرچه نیز به او بگویند که حج چیست، حتی آنهایی که یک بار و دفعهی اول است که میروند یک مقدار گیج هستند، حج یک بلوغی میخواهد، نه اینکه آدم سالش بشود، یک بلوغ عرفانی میخواهد که انسان بداند که حج چیست؟ و به همین خاطر است که امامان ما در ماه رمضان شب و روز و سحر همهاش میگویند: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرَام»(إقبال الأعمال، ص37) اینقدر ماه رمضان دعا برای حج دارد، حج یک بلوغ است، کسی که میداند و عاشق آن است و همهاش میخواهد برود و کسی که نمیداند میگوید حال که چی؛ پولی که آنجا میدهیم به فلانیها میدهیم به گروه دیگر. حالا مقداری درباره حج صحبت میکنم، البته حجی که بچه مدرسهای هم اگر خواست مقالهای بنویسد، کارمند دولت هم اگر خواست در مصاحبهها و در سؤالات ایدئولوژی چهار تا سؤال از او درباره حج کردند، بتواند پاسخ دهد. البته یک دورنمایی از حج ارائه میکنیم، یک خطوط کلی مطرح میکنیم.
1- اهمیت حج و تاریخچه آن
اهمیت حج، معنای حج، تاریخ حج و سیمایی از حج، در اهمیت حج؛ همین بس که در روایت نه یکی، بلکه دهها حدیث داریم که میفرماید«بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاهِ وَ الزَّکَاهِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَهِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَهِ»(کافى، ج2، ص18) بنای اسلام، زیر بنای اسلام، پایه اسلام بر چند چیزاست. یکی نماز، ویکی نیز نوشتهاند حج. روایات ما میگوید بنای اسلام حج است. حج بنای اسلام است. در حدیث میخوانیم«بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاهِ وَ الزَّکَاهِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَهِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَهِ» یکی هم «وَ الْحَجِّ » بنای اسلام چند چیز است یکی اسلام و یکی حج و یکی مسأله رهبری و ولایت. باز در اهمیت حج همین که داریم «فَرَضَ اللَّهُ تَعَالَى الْإِیمَانَ تَطْهِیراً مِنَ الشِّرْکِ وَ الصَّلَاهَ تَنْزِیهاً عَنِ الْکِبْرِ وَ الزَّکَاهَ تَسْبِیباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّیَامَ ابْتِلَاءً لِإِخْلَاصِ الْمُحِقِّ وَ الْحَجَّ تَقْوِیَهً لِلدِّین»(بحارالانوار، ج6، ص110) حج پشتوانه مذهب است. «جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لِلْإِسْلَامِ عَلَماً»(نهج البلاغه، خطبه 1) حج علم و پرچم اسلام است، تا مادامی که کعبه هست اسلام هم هست و به همین خاطر میگویند اگریک وقت حکومت اسلامی دید که حج خلوت شده است باید با زور مردم را به مکه بفرستد و حتی اگر مردم هم ندارند، باید از بیت المال اسلامی صرف کند و افرادی را به مکه بفرستد.
حج خیلی مهم است و در اهمیت آن همین بس کسانی که حج باید بروند و به حج نروند، روز قیامت اعمی و نابینا محشور میشوند. از اهمیت حج همین بس که اگر کسی حج نرود وقت مرگ مسلمان نمیمیرد. به او میگویند میخواهی بمیری بمیر، در خط اسلام نیستی. نرفتن حج بی اعتنایی به قوانین خدا و به اهمیتی است که حج دارد ومحروم ماندن از اهمیت حج است.
معنای حج: حج یعنی قصد کردن، منتهی این از لحاظ لغت ولی از لحاظ اسلام معنای مناسک و اعمالی که جایی باید در مکه انجام دهد. وحج تاریخ بس طولانی دارد. روایاتی داریم که حج حضرت آدم را بیان میکند. روایاتی داریم که حج حضرت ابراهیم را بیان میکند. حدیث داریم در مسجد الحرام نهصد پیامبر نماز خواندهاند. حدیث داریم که حضرت موسی(ع) کاروانی از انبیاء راه انداخت(همه پیغمبر بودند) چون غیر از زمان پیغمبر ما در زمان پیغمبرهای دیگر در هر منطقه یک پیغمبر داشتند. منتهی همه آن پیغمبرها شعبه و شاخه و نماینده پیغمبر اصلی بودند.
حدیث داریم حضرت موسی(ع) با جمعیت کثیری از پیغمبرها، یک کاروانی از انبیاء به حج رفتند. حج مربوط به اسلام نیست. دینهای دیگر، دین موسی(ع)، دین عیسی(ع)، دین ابراهیم(ع)، حضرت ابراهیم(ع)، مسأله حج تاریخی طولانی دارد. منتهی کم کم هر آب زلالی بخاطر دستهای آلودهای که با آن تماس میگیرد آب هم آلوده میشود. حج مقدس بخاطرکار غلط و خرافی به صورت غلطی در آمد. در قبل از اسلام که رسید به جایی که برهنه دور کعبه میچرخیدند و وقتی به نزدیک کعبه میآمدند عوض عبادت و نماز سوت میکشیدند و کف میزدند و قرآن اینها را بیان میکند و میگوید: «وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاَّ مُکاءً وَ تَصْدِیَهً»(انفال/35) یعنی عوض نماز سوت میکشیدند و دست میزدند. یعنی حج مقدس انبیاء قبلا بخاطر خرافه کم کم از بین رفته بود.
2- گوشهای از اعمال حج
حج تاریخی بسیار طولانی دارد و اما سیمای حج که بحث مهم ماست. تا امروز صبح به چندین نکته ازروایات رسیدم، نکتهها را میگویم، یکی یک توضیح و شرح و ترجمه میکنم. اگر خدا رساند باز هم میگویم و اگر نرسید که حرفهایمان را جمع میکنیم.
نکاتی که در حج است؛ درسهایی که از حج میتوان گرفت که البته بعضی از ما نگرفتهایم. از حج چه درسی را میتوان گرفت؟ بد نیست قبل از اینکه وارد مطالب شویم، یک شبههای برایتان بگویم؛ آنهایی که مکه نرفتهاند میگویند که حج چیست؟ همه زن و مرد، دختر و پسر گوش کنید. حاجی از اینجا که به مکه میخواهد برود. نرسیده به مکه یک جایی است، چند فرسخی مکه، که باید سه مرتبه هجرت کند. اول حاجی از اینجا از زن و بچه و پدر و شوهر و همسر و مادر و خانه وزندگی، اول از وطن و خانه و زندگیش هجرت میکند. میرسد به چند فرسخی مکه آنجا میگویند حاجی از زن و بچهات هجرت کردی و گذشتی حالا باید از خود نیز بگذری. یعنی لباس هایت را در آور، همه لباسها را باید در آورد. فقط باید یک پارچه سفید به کمر مثل لنگ و یک پارچه سفید روی دوش. میگویند لباس احرام، محرم میشود. بعد چه میکند؟ اللهم لبیک میگوید، یعنی خدایا گفتی بیا، آمدم. حج لبیک یا الله است. ما طرحی داشتیم لبیک یا خمینی، این طرح لبیک یا الله است. گفتی بیا، آمدم. میرسند به کعبه، کعبه در قسمتی از آن حجرالاسود است.
حالا این حجرالاسودچیست؟ مقداری از کارهای ظاهری حج را بگویم. انسان نمیداند که چگونه بگوید؟ از اینجا شروع میکنند و طواف میکنند، هفت مرتبه دور خانه خدا میگردند و وقتی به این نقطه میرسند یک بار میشود و دوباره شروع میکنند تا هفت مرتبه میگردند. (ممکن است در آینده یک مقدار بازتر و با نمایشی بهتر بتوانیم بگوییم) میگردند و میآیند جلوی در خانه کعبه حدود 15 یا 16 متری اگر جا نبود مقداری عقبتر دو رکعت نماز میخوانند، بعد میروند یک خیابان سرپوشیده حدود 400 متر، هفت مرتبه بین این دو کوه را که این خیابان بین این دو کوه صفا و مروه است، خیابان سرپوشیدهای است که بین این دو کوه را هفت مرتبه طواف میکنند. بعد مقداری مو یا ناخن میگیرند. این را میگویند عمره.
پنج کار شد 1- لباس احرام پوشیدن و لبیک گفتن 2- هفت مرتبه طواف و چرخیدن 3- دو رکعت نماز 4- هفت مرتبه بین دو کوه صفا و مروه حرکت کردن 5- کوتاه کردن مو یا ناخن(این را میگویند عمره) این مراسم پیش قراول حج است. مثل اینهایی که افطاری میخواهند بدهند. افطاری یکی هفت و نیم میآید، یکی 40/7 یکی 50/7. اینها را میبرند در یک اتاق، یک خرمایی، آب جوشی، یک نانی میخورند تا همه جمع شوند، جمع که شدند میگویند: بفرمایید سر سفره. یعنی این آب جوش و خرمای قبل ازسفره و مقدمه است.
اینهایی که به مکه میآیند یکی دوشنبه، یکی سه شنبه و. . . میآیند، هر کس میآید این کار را انجام میدهد و یک چند روزی میماند تا همه حاجیها برسند. از دو شب به عید قربان مسائل حج رسمی آغاز میشود که فرودگاهها بسته، بندرها بسته، همه حاجیها آمدهاند و دیگر اگر کسی هم دیر کند به جایی نمیرسد. دو شب به عید قربان اعمال حج رسمی شروع میشود. حال گاهی آدم نمیداند که چه بگوید. مثلاً الآن به شما بگویند: بگو آب چیست؟ آب، آب است. یعنی آدم در بیان نمیتواند بگوید. اما وقتی عمیق میشوی میبینی «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ»(انبیاء/30) زندگی درنده و چرنده و انسان وگیاه و همه بستگی به آب دارد. ولی وقتی میخواهی بگویی، حتی آدم نمیتواند یک سطر درباره آب بنویسد. هستی ازآب است اما یک سطر هم نمیشود نوشت. مکه چنین حالتی دارد.
3- سیمایی از حج
قرآن دو نوع منافع دارد. قرآن یک جاهایی گفته است منافع، مثلاً درباره آهن گفته است که در آهن منافعی است. حالا شما بگویید که منافع آهن چیست؟ در حج میگوید «لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ»(حج/28) بروید مکه تا به منافع برسید.
در زندگی مادی منفعت آهن چیست؟ خدا گفته است در آهن منافعی است. در حج نیز خدا گفته است منافع. آنوقت در زندگی مادی شما آهن را از زندگی مادی بردارید. خانه هایتان فرو میریزد. راه آهن و هواپیمایی وماشین، برق و کارخانه و. . . و الان اگر شما آهن را برداری، هیچی، نان خالی و سوار الاغ. آهن را برداری نقش آهن معلوم میشود. ولی الان میگویند نقش آهن چیست؟ آهن معدنی دارد که استخراج میکنند و سپس ذوب میکنند و قطعه سازی میکنند تا تبدیل به ماشین میشود. در بیان خیلی ساده است اما عمق آن خیلی مهم است.
24 درس اینجا یادداشت کردهام. خدا کمک برساند باز هم اضافه میکنیم و این حج نیست، این آن مقداری است که من از حج فهمیدهام. بارها این را گفتهام. اگر من دستم را در آب زدم گفتم این آب است. نه، این دریا یا حوض نیست، آن مقدار آبی است که به دست من رسیده است. از حج این مقداری است که خدا به ما یاد داده است. و الا حج چیزی است که امام زین العابدین پیاده میرفت، حج چیزی است که امام زین العابدین(ع) شبانه روز ماه رمضان به خدا میگوید «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرَام»(إقبال الأعمال، ص37) حج میدانی چیست؟ چیزی است که امام میفرماید به زنانتان نان و سرکه بدهید اما پولهایتان را جمع کنید و زنهایتان را مکه ببرید. النگو میخواهد چه کند؟ پرده میخواهد چه کند؟ پرده میزند روی آن قرقره، روی قرقره طناب کشی میکند، روی طناب کشی نوار کوبی میکند و. . . . حدیث داریم که نان و سرکه به زنت بده، یعنی از زندگی کم بگذار، اما مکه او را ببر. و اگر بدانیم حج چیست؟ دمپایی هایمان را میفروشیم، ساعت مچی نیز نمیخواهیم، خیلی چیزها را کم میکنیم و حتی المقدور خود را به حج میرسانیم.
4- حج تبلور عشق و محبت
حج بلوغ میخواهد. افرادی فهمیدهاند و عدهای نمیدانند که حج چیست؟ همه عبادات همینگونه است. حج اصل اولش عشق است به خدا و تعبد. این بعد عرفانی حج است که حالا خود آدم باید عاشق باشد تا بگوید و من چه میتوانم درباره عشق بگویم. ولی این را برای یک سری افراد بهانه گیر که میگویند: چرا آدم میرود گوسفند را میکشد و دور میاندازد و میآید؟ این آدم متوجه نیست. این مثل این میماند که داماد وقتی کنار عروس مینشیند و به احترام و عشق عروس دست میکند در جیب و کلی سکه روی سر عروس میریزد، یک کسی بگوید آقای داماد، بله، این 2 تومان که افتاد زیر پا این را 7 تا پیاز میدهند. میگوید، تو سرت بخورد. حواسش نیست و خیال میکند 2 تومانی را پیاز میدهند و 1تومانی را یک قرقره میدهند و 5 ریالی را دو آدامس میدهند. گاهی انسان یک فردی را که دوست دارد و تمام خیابان راقالی پهن میکند، میگوید به فدای اینکه چرخهای ماشین فلانی با گلهایش بیاید و از روی قالی برود. شما مهمانی را که دوست دارید، میگویید: قدمتان روی تخم چشم من! وقتی میگویی قدم به چشم، ما به امام زمان که میرسیم میگوییم: خدا جان مرا فدای خاک پای حضرت مهدی(ع) کند. وقتی عشق است دیگرچه میگویی؟
امامان ما خیلی ساده زندگی میکردند، اما وقتی به مکه میرفتند، میگفتند وادی عشق است. امام حسن(ع) وقتی به مکه میرفت شتر راه میانداخت و خود نیز پیاده میرفت. میگفتند: آقا چرا اینگونه؟ یا سوار شوید و یا این کاروان را راه نیندازید. میگفت خودم میخواهم در راه معشوق زجر بکشم و مالم نیز در راه معشوق خسته شود و صرف شود. یک چیزهایی بعضیها میفهمند و بعضیها خیر. مزهاش را نچشیدهاند. عشق به خداست. دور این خانه آدم راه میرود، اینجا کجاست؟ کعبه است. خانه ابراهیم است. همه خانهها محل سکونت است. تنها خانهای که قرآن میگوید «قِیاماً لِلنَّاسِ»(مائده/97) باعث حرکت است این خانه است. همه خانهها را باید رفت و خوابید، کنار این خانه باید بیدار شد.
قرآن میگوید «قِیاماً لِلنَّاسِ» یعنی بایستید. یعنی باید حرکت کنید. کجاست اینجا؟ ابراهیم(ع) آنرا ساخته است، اسماعیل(ع) کمک کرده است. خدا طراح آن بوده است. چیست؟ هیچ، سنگهایی است که نظر خدا به آنهاست. این چیست؟ گهواره علی بن ابی طالب است. دور گهواره میگردم. بچهاش کو؟ بچهاش را دور انداختهاند و دورچوبهایش میگردند. توجه به این مطلب، علی در کعبه متولد شده است. دور کعبه میگردیم چگونه؟ پروانه وار. تنهایی نه، همراه مردم. پایت را میگذاری آنجایی که آدم در طواف پایش را میخواهد بگذارد، نگاه به زمین که میکند، میبیند که حضرت ابراهیم نیز پایش را اینجا گذاشته است. کجا هستی؟ از راه دور آمدهای و پایت را جا پای ابراهیم میگذاری. جای پای امام صادق(ع)، جای پای حضرت مهدی(عج) صدها پیغمبر پایشان را اینجا گذاشتهاند. حرکت میکنی. دست بمال به حجرالاسود. آنرا ببوس. حجرالاسود چیست؟ دست خداست. بیعت کردی با خدا، دستی که با خدا بیعت کرد، دیگر با ضد خدا بیعت نمیکند. پیمان را نشکنی، خیلی مهم است.
آدم پایش را جا پای انبیاء میگذارد و با دست خدا بیعت میکند. این هم در یک عالمی، عشق به خدا و تعبد. خدا گفته است. چشم. چند بار این مسأله را گفتهام، باز هم میگویم. یک کسی که شیرجه میرود. نمیگویند چه میخواهی در بیاوری؟ هیچ، خود شیرجه کیف دارد. گر چه در حوض چیزی نیست. اگر هم هیچ چیز نباشد. امیرالمؤمنین(ع) میگوید: کعبه سنگهایی است که نه نفع دارد و نه ضرر دارد. اما خود خدا که گفته این کار را بکن، من انجام میدهم. «إِلَهِی کَفَى بِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً»(کنزالفوائد، ج1، ص386) همینکه تو گفتهای، چشم. حدیث داریم که: «وَ یَأْلَهُونَ إِلَیْهِ وُلُوهَ الْحَمَامِ»(نهجالبلاغه، خطبه 1) حاجیها وقتی به کعبه میرسند، یک حالی پیدا میکنند که انگار پرندههایی که به آب رسیدهاند. حج که میروی مسافرت به خانه خداست.
5- حج و ریاضت و خودسازی
صاحب جواهر لطیفهای دارد. قبل از اینکه وارد بحث شود تیتری دارد که خوشم آمد میگوید: حج یک رقم ریاضت است. حج یک ریاضت نفسانی است. یعنی خدا خواسته است که ریاضت بکشی، یک مقدار از پرواری و شکم بیرون بیایی. زمان رضا شاه حاجیها که برمیگشتند، میگفتند: پرتقالها بود اینقدر، موزها بود اینقدر. اصلاً حاجی که میرفت مکه انگار کنی که به اتوشویی دادهاند. این آستین را زیر اتو میگذاشتند و صاف میشد و آن یکی. او را به عرفه منی میبردند و آن مزهای که میچشید ریاضت است. پول را باید خرج کنید، هم باید اطاعت کنید همراه با پول خرج کردن، باید به بدنتان انواع شدائد را بچشید. عبارتها فقط زبانی است. بعضی عبارتها عملی است. میگوید هم قول است و هم عمل است. بعضی از عبادتها وجودی است، مثل نماز است که باید انسان انجام دهد و بعضی عبادتها عدمی است، یعنی باید کارهایی را انجام ندهیم. مثل روزه که میگویند: نخور، نیاشام، همهاش نکن و نکن است.
در حج ریاضت هست، ریاضت روحی و طاعت مالی و عبادت بدنی. کارهای زبانی، کارهای عملی و مربوط به دست و پا. کارهای انجام ندادنی. عبارت قشنگی است. در حج چه میخوانیم؟ در حج وحدت و مساوات، کنار هم است. جالب این است که در طواف حج که دور خانه میگردیم در طواف چند متر بیشتر حرکت نمیکنیم. همه مردم کره زمین هر کجا هستند، باید بیایند در همین چند متر. چنان کتفها به هم فشار میآورد و لذا گفتهاند «حطیم» آنجایی که کتفها و دست پاها مالیده میشود. «وَ ما أَدْراکَ مَا الْحُطَمَهُ»(همزه/5) حطیم: جایی که حسابی آدم خورد میشود. خدا خواسته است که هر که از اینجا بیرون میرود، اتاقش، باغش، خانهاش و ماشین شخصی و حمام و. . . جدا باشد. ولی اینجا هر کس در هر موقعیتی هم که هست در همین چند متر فشرده که مثل دانه انار هر کس هم هر چه دارد باید کنار بگذارد، بی رنگی، موهایت بلند است باید موهایت را بزنی انگشترت را باید بیرون بیاوری، بوی عطر؟ ابداً، کفش؟ ابداً، حاجی سرتراشیده و پای برهنه منهای لباس و عطر و. . . فقط مثل همانگونه که به دنیا آمدهای!
6- حج توجه به خویشتن خویش
چگونه به دنیا آمدهای؟ روز قیامت چگونه هستی؟ ما یک انسان اولی بودیم وقت تولد، یک انسان آخری هستیم در هنگام مردن و قیامت، این انسان وقتی لخت میشود و کفن میپوشد. میگوید: شدم مثل روزی که از مادر متولد شدم. یک پارچه سفید به دورم پیچیدند و الان نیز همینطور. وقت مردن نیز باز یک پارچه سفید. یعنی حج نهیب میزند که حالا شدی آنی که بودی، بقیه همه پل است و میریزد. چه هستی؟ حج تو را هشدار میدهد، حج شما را به اول و به آخر گره میزند. شما را به یک انسان طبیعی باز میگرداند. حال اینجاخانه کیست؟ خانه خودت است. هر کس میآید احساس نمیکند که اینجا خانه کس دیگری است. حج خانه خودمان است.
قرآن میگوید: (در پرده کعبه آیاتی مربوط به کعبه نوشته است «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ»(آل عمران/96) یعنی این کعبه «وُضِعَ لِلنَّاسِ » یعنی این کعبه درست است که خانه خداست، قرآن میگوید: «بَیْتِیَ»(بقره/125) خانه خودم است. همان خدایی که میگوید: «بَیْتِیَ» خانه من است. میگوید: «وُضِعَ لِلنَّاسِ» خانه خودتان هم هست. آدم وارد خانه خودش میشود. به خودت برمی گردی، یعنی هر چه تا حالا در رنگ و لباس خودش نیست، همه را که بیرون ریخت، میشود خودش. میگویند فردی رفت حمام و لنگ 100 تومانی بست. در حمام مرد حکیمی بود. گفت: پیرمرد، من چقدر میارزم؟ یک نگاهی به اوکرد و گفت 100 تومان. گفت: بی انصاف، 100 تومان پول لنگم است. گفت: من پول لنگت را گفتم خودت هیچ نمیارزی. هر چه داری ریختهای حال خودت چه داری؟
انسان وقتی آنجا کفن پوشید، خوب حالا چه داری و چه هستی؟ حالا خودت هستی. به عمویم، پسر عمویم میگویم، سفارش میکنم، میزنم و میکوبم، همه را میریزی کنار و خودت میشوی، خودِ خودت میشوی. آنوقت میآیی در خانه خودت «وُضِعَ لِلنَّاسِ » حج یک خانه تکانی است.
پنجاه سال آدم انس پیدا کرده است به یک رقم لباس و عطر و خانه وزندگی و حال و هوا و پنجاه سال رنگ گرفته است. همه رنگها را آنجا میریزد. وقت تولد چگونه بودی؟ خودت بودی، حالا نیز خودت هستی. بیا در خانه خودت.
یک وقت حرفی نزنی که آنجا جر و بحث شود. «لا جِدالَ فِی الْحَجِّ»(بقره/197) جدال نکنید، منتهی جدل غیر از مرگ بر آمریکا است. مرگ بر آمریکا جدل نیست، مرگ بر آمریکا تبرئه است، که یکی از دستورات حج برائت است. راهپیمایی و مرگ بر آمریکا از واجباتی است که ما آنجا باید انجام دهیم.
چون آیه آمد که در مکه تبری بجویید از کفار و مسلمانان باید با صدای بلند این تبری را بجویند. و در آینده ان شاء الله میگویم.
وحدت و مساوات؛ حج میدانی چیست؟ حج یعنی مرگ بر ملی گرایی. چون هر کسی یک ملیتی دارد، سیاه پوست، سفید پوست، زرد پوست، عرب، عجم، ترک، لر، همه اینها را میکوبد و میگوید هر چه هستی من کار ندارم، توفقط یک آدمی، همه جمع شوید در همین چند متر کتفهایتان نیز بهم خورد، میشود. باید همین جا باشید. یعنی ملیتها باید همه از بین برود. حج یعنی کوبیدن ملی گرایی.
7- حج، هجرت از وابستگیها
یک قصه برایتان بگویم. در مکه یک راه خصوصی بود، نور چشمیها از آن راه میرفتند. قرآن فرمود: چرا از این راه میروید؟ همه از یک راه بروید. «ثُمَّ أَفیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ»(بقره/199) آیه قرآن است. یعنی حرکت کنید از همان راهی که «ناس» از همان راهی که مردم میروند، شما از همان راه بروید. کسی حق ندارد غیر از این عمل کند. مساوات به معنای واقعی.
حج یعنی هجرت. هجرت از چه چیزی؟ سه رقم هجرت داریم؛ 1- هجرت میکند از خانه و همسر و زن و فرزند و مال و سوار هواپیما میشود و از اینها هجرت میکند و به حج میرود. 2- میرسد به نزدیک مکه، آنجا باید هجرت کند از لباس و کفش و کلاه، باید اینها را هم بیرون آورد. انگشتر و. . . . 3- کم کم باید از خودش نیز هجرت کند. یعنی توخالیِ توخالی! فقط بند به الله.
حج یعنی هجرت، حج یعنی انفاق، پول خرج کردن، پول حلال. حدیث داریم که اگر کسی با پول حرام به مکه برود، تا لبیک میگوید: پاسخ داده میشود چه لبیکی؟ لا لبیک. نمیخواستم بیایی، جای تو نیست. ممکن است در خط اول نیز بروی تو را بشناسند و تو را برگردانند. با پول حلال باید بروی. هر کس که درست نیست به مکه برود. باید خودت نیز آدم بشوی، پول نیز باید حلال باشد. یکی از طاغوتیهای زمان شاه خیلی اسباب تقویت دستگاه شاه بود، یک آدم ستمگری بود، منتهی میخواست به مکه برود. رفت پیش آیت الله منطقه، گفت: آقا! من میخواهم به مکه بروم. یک دعایی زیر گوش من بخوان. آقا وقتی دید این فرد میخواهد به مکه برود. گفت: حالا میخواهد برود مکه وآمادگی دارد یک چیزی به او بگویم. گفت: یک چیزی میگویم آنجا به خدا بگو. گفت: چشم. گفت: بگو ای خدا، مکه را که داری طویله میکنی، تو را به حضرت عباس بهشت را اینگونه نکنی. البته واقع این است که مکه جای هر کسی و هرپولی نیست. پول حلال. حق مردم را باید بدهی. خالص، خالص.
کسی که میخواهد مکه برود، از ماه رمضان خودش را باید آماده کند. قرآن میگوید: وقتی به شما میگویند گوسفند بکش، کار به گوشت و پوست گوسفند نداریم. «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى مِنْکُمْ»(حج/37) من وقتی میگویم که پول خرج کن، کار به پول تو ندارم. من به گوسفند و خون و پشم و. . . کار ندارم. من فقط میخواهم که تو دل بکنی، یعنی با چشم خود ببینی که برای رضای خدا و با دست خودت گوسفندی را که در ایران در صف میایستادیم، در صف گوسفند یخی، آنجا گوشت تازه را سر ببری و بریزی دور. اگر ایران بود گوسفند را به سیخ میکشیدم. عجب، خدا میخواهد آنجابسوزی، یعنی با چشم خود ببینی یک میلیون گوسفند، دل تو هم لک میزند برای یک سیر کباب آن. قرآن میگوید: «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها» خون و گوشت اینها که به خدا نمیرسد، همینکه میسوزی، زحمت کشیدن. پدر مرد در میآید از کار، و پدر خانم در میآید از کارخانه، اما همین که میبیند چهل نفر نشستهاند و همه میخورند یعنی اینها زجر کشیدهاند، غذا درست کردهاند و آقایان میخورند. همینکه شما میبینی نتیجه زحمت شما را اینها میخورند، روح سخاوت در تو زنده میشود. آنوقت آدم میشوی. حج میخواهد گذشت در راه خدا را ببیند.
8- حج برائت از کفار و ماجرای سوره توبه
حج چیست؟ اعلام برائت از کفار و مشرکین. ما در قرآن سورهای به نام برائت داریم، سوره 9 قرآن است. بعد ازسوره انزال، نامش هم برائت است و هم توبه، این سوره بسم الله نیز ندارد. چرا؟ قصه این سوره را برایتان بگویم. اسم سوره برائت و جزء دهم است و کلمه برائت یعنی بگو مرگ بر فلانی، منزجر، نفرین، لعنت، مخالفت، اعلام مخالفت، این را میگویند برائت.
قصه این بود که به پیامبر گفتند که دور کعبه کفار و مشرکین لخت میگردند. آیه نازل شد «بَراءَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکینَ»(توبه/1) بعد دنبال آن میگوید که «وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَریءٌ مِنَ الْمُشْرِکین وَ رَسُولُه»(توبه/3)
چرا این سوره بسم الله ندارد؟ همه سورهها بسم الله دارد. سوره «قل هو الله» نیز بسم الله دارد. امت حزب الله وقتی در تلویزیون میخواهند یک کلمه حرف بزنند، بسم الله میگویند. میگویند: آقا شما موافقید که دانشجویان مسلمان پیرو خط امام که لانه جاسوسی را گرفتهاند، گروگانها را پس دهیم. میگفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» خیر. یعنی یک «نه» میخواست بگوید: بسم الله میگفت. آنوقت چگونه خدا یک سوره به این بزرگی را بسم الله نگفته است؟ بخاطر اینکه برائت یعنی مرگ، دیگر در مرگ رحمن و رحیم که به معنی رحم خداست، نمیآید. آدم وقتی میخواهد به کسی تشر بزند، تشر زدن با لطف و محبت نمیشود. آدم وقتی به کسی میگوید خاک بر سرت! نمیگوید: شنونده مهربان، خاک بر سرت. وقتی میخواهی تند شوی، با لطف و محبت همراه نیست. وقتی میخواهی بگویی برائت، خدا ذلیلت کند، دیگر جای رحم نیست. سوره برائت بسم الله ندارد. زیرا بسم الله رحم در آن است و انزجار از کفار با رحم هماهنگ نیست.
جالب این است که میگوید: «وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ» این آیه در مقابل کسانی است که میپرسند: چرا در مکه باید راهپیمایی شود؟ چرا شما میگویید مرگ بر آمریکا و اسرائیل؟ میگوییم: قرآن گفته است. قرآن میگوید «أَنَّ اللَّهَ بَریءٌ مِنَ الْمُشْرِکین وَ رَسُولُه» خدا و رسول خدا از مشرکین بری هستند، شما هم باید «بَراءَهٌ مِنَ اللَّهِ» بری و انزجارتان را نشان دهید. مکه جای اعلام برائت است. مرگ بر آمریکا جزو واجباتمان است. منتهی این واجب تا به حال عمل نمیشد، بخاطر اینکه تا حال خیلی از کارها انجام نمیشد. تا حال در خیابان هایمان هم شراب فروشی بود، زنهایمان هم بی حجاب بودند، ما مسلمان نبودیم. مسلمان نما بودیم و امیدوارم همه کشورهای اسلامی رشدی پیدا کنند و به ایران برسند. و ایران اکنون الگو شده است و لذا سال قبل جایتان خالی درمکه، فقط هدف مخالفین این بود که قاطی ایرانیها نشوند و در مدینه یک نفر از یک کشور دیگر بود، وقتی وارد ایرانیها شد زود ساواک او را گرفت و میگویند: میترسیم که آنرا یاد بگیرند.
حالا چه کسی این برائت را باید اعلام کند. قصه سوره برائت لطیف است. سوره برائت که نازل شد رسول خدا به یکی از اصحاب گفت برو بخوان، مقداری که رفت به او گفته شد برگرد، کار شما نیست. کسی که میخواهد در مرکز بت بگوید مرگ بر بت، مثل اینکه یکی برود، وسط خیابانهای رشت(بلا تشبیه البته) بگوید مرگ بر برنج، عجب! اینجا پایتخت برنج است. مرکز تولید برنج کسی که بگوید. . .
روی کعبه پر از بت، الآن در کعبه و دور کعبه هزارها بت پرست دارند طواف میکنند. در مرکز بت علیه بت، برائت از مشرکین کار هر کسی نیست. و لذا اول شخصی را فرستاد ولی او را برگرداند و سپس نفر دوم را نیز به همین ترتیب و گفت کار تو نیز نیست و داد به حضرت علی(ع) و گفت تو برو بخوان. و کسی آنجا میتواند بگوید مرگ بر آمریکا که یا علی باشد یا خون علی در رگ او جریان داشته باشد.
9- حج و مبارزه با منکرات
خون علی در رگ کیست؟ برایتان بگویم که خون علی در رگ شما هست یا خیر؟ در رگ حاجیها هست یا خیر؟ به امیرالمومنین(ع) گفتند: فلان زن غیر مسلمان که در سایه حکومت اسلامی زندگی میکند، خلخالی که وسیله آرایش است و به پایش بوده است(مثل النگو که به دست میکنند یک وسیله زینتی نیز بوده که به پایشان میانداختند) خلخال را از پای فلان زن غیر مسلمان کشیدند. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: اگر آدم از غصه بمیرد، جا دارد. ولی چون در پناه اسلام و مسلمین زندگی میکند. . .
وای بر کشوری که اسمش حکومت اسلامی باشد و به زن غیر مسلمان توهین میشود و یاغی پیدا شود، وای بر این اسلام. وای بر مسلمانهایی که میلیون میلیون میگویند: الله اکبر و زیر گوش آنها مسلمانهای عرب لبنانی، فلسطینی، ایران، افغانستان و. . . به آنها ظلم میشود. در تمام دنیا و یک میلیون مسلمان در مکه نماز میخوانیم، پس گو «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»(عنکبوت/45) مگر نه این است که قرآن میگوید: نماز جلوی فحشاء و منکر را میگیرد. چه منکری از بمباران کردن لبنان و چه منکری از بمباران کردن ایران و افغانستان منکرتر است. اگر نماز شما جلوی این منکرات را نمیگیرد، یا قرآن دروغ میگوید و یا تو دروغ هستی. چون قرآن میگوید: «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» نماز جلوی نمکر را میگیرد. اگر نماز خواندی و جلوی فساد تو را نگرفت یا نماز نیست یا قرآن دروغ گفته است. قرآن که حرف خداست و دروغ نیست. معلوم میشود که نماز ما نماز نیست. برائت و به همین خاطر برائت است که یک میلیون، دومیلیون راه بیفتد و مرگ بر آمریکا بگویند. این خیلی مهم است. بخاطر همین خیلیها میترسند، پارسال اسمش را نمیبرم. کشوری که میلیارد تقریباً جمعیت دارد و چهل میلیون مسلمان دارد 30 نفر به مکه فرستاد، برای اینکه میترسند به مکه بیایند. یک کشور دیگر به حاجی هایش وقتی گذرنامه میدهد که این حاجی سنش از پنجاه سال بیشتر باشد. یعنی میگوید: فقط باید پیر باشد که به مکه برود. زیرا جرأت اینکه جوان به مکه بیاید ندارند. میگویند: جوانها بروند از ایرانیها یاد میگیرند بر میگردند و مرگ بر آمریکا راه میاندازند. فلسفه حج اعلان برائت است. سورهای به این نام داریم. جای سوره برائت در مکه است. گوینده این سوره کسی است که یا علی باشد یا خون علی(ع) در رگهایش باشد و مسلمانهایی که مظلومیت را میبینند و جوش نمیآورند، اینها در اسلام خودشان باید تجدید نظرکنند.
باز هم ان شاءالله جلسه بعد درباره حج، زیرا جلسه بعد شب بیست و سوم است و یک مقدار دیگر راجع به حج صحبت کنیم که شب بیست و سوم به احتمال قوی، یعنی تقریباً شب قدر 90 درصد شب بیست و سوم است. یک مقدار با حج آشنا شویم و یک دعایی درباره حج بکنیم که خدا حج با معرفت قسمت ما کند. حدیث داریم که حج جهاد ضعیف هاست. جهاد قویها جبهه است. یعنی حج با همه خوبیهایش جبهه از آن بهتر است. خدایا از آن حجهایی که تو دوست داری نصیب همه علاقه مندان بگردان.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»