احکام، اخلاق، عقاید -21
موضوع بحث: احکام، اخلاق، عقاید -21
تاریخ پخش: 26/04/1361
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
می خواهیم درباره بحث حق وحقوق بحث کنیم. ان شاءالله روز قدس هر چه زودتر همه کشورها را به خود جذب وجلب کند و آرزوی شهیدانمان که میخواستند به کربلا بروند و نتوانستند ان شاءالله به دست رزمندگان ما برآورده میشود.
1- مبانی حقوق و عوامل ایجاد حق
اصولا حق چیست؟ اینکه مثلا میگویند حق فلان کشور است، حق فلان ملت است، حق فلان شخص است. کلمه حق چیست؟ و از کجا میتوانیم حق را پیدا کنیم؟ بحث امروز ما در این زمینه خواهد بود. حق چگونه پیدا میشود؟ مبانی حقوق چیست؟ مثلا اکنون شما حقی بر من داری یا نداری؟ من حقی بر شما دارم یا ندارم؟ دو آدم چگونه برهم حق پیدا میکنند؟ مثلا سنگهای رودخانه که کنار هم هستند حقی نسبت به هم ندارند. اما انسانها و امتها و ملتها به هم حق پیدا میکنند. مبنای حق چیست؟
1- حق چگونه پیدا میشود؟ از راه عطا. یکسری حقوق از راه اعطاء پیدا میشود. مثلا من حدیثی میخوانم و شما بلد نیستی. وقتی شما حدیث را یاد گرفتی. من بر شما حق پیدا میکنم. پدر و مادر من به من چیزی میبخشند، پس بر من حق پیدا میکنند. اصلا خدا به گردن ما حق دارد چون به ما هستی بخشیده است. خود ما و هستی ما و تمام نعمتهای ما از اوست. یکسری حقوق از راه عطا و بخشش است. البته من مطالبی که اینجا عرض میکنم، در کتابی ندیدم. یک روز کسی از من پرسید. مبانی حقوق در اسلام چیست؟ من کتابی هم نداشتم. نشستم و فکر کردم و اینها به ذهن من آمد. نمیخواهم بگویم: مبانی حقوق فقط همین هاست چون یک بحث مفصل و عمیقی دارد.
«من علمنی حرفا فقد سیرنی عبدا» امیرالمومنین (ع) میفرماید: هر که چیزی یاد من دهد، مرا بنده خود کرده است، چون چیزی به من بخشیده است. شاید حق پدر و مادر و حق خدا از این جهت باشد. این مطلب اول بود.
2- دوم اینکه مثلا هدف چیست؟ آنچه برای رسیدن به هدف لازم است را حق گویند. خداوند ما را آفریده برای اینکه بنده او باشیم. اگر بناست ما بنده خدا باشیم، آنچه ما را در رسیدن به بندگی خدا کمک میکند، یکی این است که یک رهبر معصوم داشته باشیم. قانون داشته باشیم. پس ما «إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى»(لیل/12) یعنی ما بر خود لازم دانستیم که مردم را هدایت کنیم. چون هدف آفرینش این است که انسان، خط خدا را قبول کند و آنچه ما را در رسیدن به این هدف کمک میکند، به آن حق داریم.
3- یکی از مسائلی که حق پیدا میشود، مسئله سپردن و امانت است. الان من و شما نسبت به هم بی تفاوت هستیم. اگرمن بچهام را نزد شما فرستادم گفتم: بچه من نزد شما امانت باشد شما باید به او هنر و علم بیاموزی. به همین مقدار که من چیزی را نزد شما به امانت گذاشتم و شما این امانت را قبول کردی، به همان مقدار حق را تولید میکند. یعنی اگر من امانتی را به شما سپردم و شما کوتاهی کردی، من حق اعتراض دارم. یک شخصیتی را برای حفاظت به چهار پاسدار یا برادران شهربانی یا کمیته میسپارند. میگویند باید این امام جمعه را شما چهار نفر حفظ کنید و این امانت نزد شماست. اگر چنین شرایطی پیدا شد، تولید حق میکند یعنی اگر او ترور شود، آن پاسدار را به زندان میبرند. چون نزد او امانت بود و نمیتواند بگوید: به من چه؟ نباید قبول میکردی، اما اگر امانتی را قبول کردی، حق به وجود میآورد. اگر قبول نکنی حقی به گردن نداری.
4- چهارم مسابقه است. مسابقه حق به وجود میآورد. اگر کسی آمد و در مسجد، در صف اول نشست. همین که اینجا نشسته است، برای او حق به وجود آمده است. کسی نمیتواند بگوید: برخیز تا من بنشینم و. . . این شخص تا زمانی که ننشسته بود، حقی نداشت، اما همینکه در نشستن سبقت گرفت، و زودتر نشست، او تولید حق میکند.
زمینی را در بیابان سنگ چین میکنی و سیم خاردار میکشی، همینکه زودتر از دیگران این کار را کردی تولید حق میکند. پس سبقت گرفتن و سابقه تولید حق میکند.
5- پنجمین چیزهایی که حق تولید میکند، وعده است. مثلاً اگر وعده دادی که برای افطار به خانه من بیا و من هم آمدهام و شما به من افطاری نمیدهی و مرا همینطور سرسفره نشاندهای همینکه به من وعده افطاری دادی، تولید حق میکند.
مثلا به تاکسی اشاره میکنم تا سوار شوم. ایشان هم بوق میزند و چراغ میزند که بایست، من میآیم. من هم به امید او و به امید اینکه به هم وعده دادیم، منتظر او میمانم. وقتی به سر خیابان میرسد تا دور بزند، چهار مسافر بهتر میبینید آنها را سوارمی کند. میگوید: تاکسی از آن خودم است و. . . نخیر! چون وعده دادی من نسبت به تاکسی شما حق پیدا کردم. گفتی بایست تا من بیایم همین برای من حق تولید کرد. وعده حق ایجاد میکند.
6- ششم نیازهای اولیه است. هر موجودی در بقاء خود نیازهای طبیعی دارد. مانند نیاز به خوراک، پوشاک، مسکن، حق لباس، حق خوراک، حق بیمه، حق استراحت، حق مرخصی و. . . این حقوق از کجا پیدا میشود؟ این به خاطر این است که نیازهای اولیه تولید حق میکنند. اگر یک انسان غذا نخورد، نمیتواند کار کند. اگر یک انسان مسکن نداشته باشد، آسایش ندارد. اگر یک انسان بیمه نباشد و بهداشت نداشته باشد، نمیتواند به کار ادامه دهد.
7- هفتم خدمت است. یکی دیگر از چیزهایی که حق تولید میکند، خدمت است. خدمت به اشخاص تولید حق میکند.
8- یکی دیگر از چیزهایی که تولید حق میکند، وابستگی و معاشرت است. همینکه من و شما مدتی کوتاه همسفر بودیم، بر هم حق همسفری پیدا میکنیم. این حق سفر است. اگر در همسایگی، خانه هایمان کنار هم بود، حق همسایگی بوجود میآید. در یک مدرسه با هم درس میخواندیم، حق همشاگردی بوجود میآید. همینکه یک مدت کنار هم بودیم، ایجاد حق میکند. انسان موجودی است که کنار هم بودن در او حق تولید میکند. غیر از ساختمان است. این دو ساختمان حقی برهم ندارند اما به خاطر اینکه آدم در این دو ساختمان زندگی میکند و با هم تماس دارند، ایجاد حق میکند.
9- مکتب هم حق ایجاد میکند. «حَقُّ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِن» کسانی که ایمان به خدا دارند، بر هم حق دارند، یعنی مومن بر مومن حق دارد.
2- نژاد و رنگ حق ایجاد نمیکند ولی تقاص حق است
اینها نمونه چیزهایی است که حق تولید میکنند. اما در مقابل نژاد حق ایجاد نمیکند که مثلا سفیدپوست به سیاه پوست کمک نکند. زبان ایجاد حق نمیکند. اگر صدام حسین هزاران استمداد از کشورهای عربی طلب کند، حق ایجاد نمیشود. ما حق داریم وارد خاک عراق بشویم یا خیر؟ بله! ما به چند دلیل حق داریم. یک اینکه برای جبران ضررها و ویرانیهایی که به بار آورده است، یعنی برای آبادانی شهرهایمان، به همان میزان از امکانات مادی عراق استفاده کنیم. یعنی به قول آقای هاشمی رفسنجانی از پول نفت عراق، شهرهای ویران شده را بازسازی کنیم. این اولین دلیلی که ما حق داریم وارد خاکشان شویم. چون خانه هایمان را خراب کرده است. ما در اسلام تقاص داریم. تقاص یعنی اینکه اگر شما کلاه سر مرا برداشتی و فرار کردی، من هم شما را هل میدهم تا بیفتی و کفشت را بر میدارم. میگویی کفش را بده. میگویم: کلاه را بده تا کفش را بدهم. تقاص در اسلام هست. ما حق داریم وارد عراق شویم. حقی که خدا برای ما قائل شده و گفته است: هر جا مستضعفی دیدید، برای نجات مستضعفین وارد آن منطقه شوید. میگویند: از نظر قوانین بین الملل اشکال دارد. قوانین بین الملل غلط کرده است. چون بیست ماه جنگ در جریان است و قوانین بین الملل هیچ غلطی نکرده است. قوانین بین الملل همان قوانینی است که بر اساس آن شوروی آمده و افغانستان را گرفته است. ما حق داریم وارد خاک عراق شویم به دلیل داشتن حق تقاص و دیگری برای احقاق حق! اصولا اگر حق خود را نگیریم به جهنم میرویم. چون حدیث داریم ظالم و مظلوم به جهنم میروند. به ظالم میگویند: چرا ظلم کردی؟ و به مظلوم میگویند: چرا زیر بار ظلم رفتی؟ اگر ستمگر ادب نشود گناه است.
تقاص از قصه است. مثلا وقتی میگویی قصه ناصرالدین شاه را برای من بگو یعنی تاریخچه او را برای من نقل کن. تقاص یعنی او گرفته، من هم در عوض از او میگیرم. دومین دلیل حق نجات مستضعفان است، این خود یک حق است. پس اگر به ما بگویند شما چرا حمله کردید؟ هم مسئله تقاص است و هم مسئله مستضعفان عراق. صدام حسین چه میگوید؟ صدام حسین به کشورهای عربی میگوید: به فریاد من برسید. حق زبان را مطرح میکند. ما در اسلام حق زبان نداریم. از اول تا آخر قرآن جایی نمیگوید که به یکدیگر کمک کنید به این دلیل که همه ترک یا کرد و یا عرب و عجم هستید. یک آیه یا یک حدیث در هیچ جای قرآن نگفته است که همزبان بودن تولید حق میکند. بخشش حق را ایجاد میکند، لذا اولین حق حق خداست. تکامل حق را ایجاد میکند. آنچه انسان را با اختیار خود به هدف میرساند. امانت حق ایجاد میکند. سابقه همچنین، وعده، نیازهای اولیه و خدمت و وابستگی و مکتب نیز چنین هستند. صدام حسین و رژیم منحوس بعث از هیچ یک از اینها نمیتواند کمک بگیرد. کهای اعراب! وای دنیا! بیائید و به من کمک کنید. شاید بتواند بگوید: ای اعراب! کمک من کنید چون زبانمان یکی است. غافل از اینکه اعراب مسلمانند و مسلمانها در قرآن از هر کشوری هیچ نوع حق طبیعی وجود ندارد. البته این که من میگویم: صدام، حمله، عقب نشینی، فرار و. . . دست من نیست. ولی ما از این لحاظ که مسلمان هستیم و میخواهیم کارهایمان طبق مکتب باشد، بد نیست که این سؤال مطرح شود که آیا ما حق ورود به عراق را داریم یا نداریم؟
3- قدس حق مسلمانهاست
قدس حق کیست؟ بخاطر سابقه بیت المقدس حق مسلمان هاست. خود من به بیت المقدس رفتم. حدود پانزده شانزده سال پیش در اختیار مسلمانها بود. رژیم اسرائیل آمده و اشغال کرده است. پس قدس بخاطر سابقه حق مسلمانهاست و این یک حق طبیعی است. یک پرنده با چوبهایی برای بچه هایش لانه درست میکند. یک پرنده دیگر اگر بخواهد لانه او را بگیرد و به او حمله کند، پرنده اول از لانهاش دفاع میکند «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ»(انفال/60) نه فقط برای انسان است که حیوانها هم همینطور هستند.
اجازه بدهید قصهای برایتان بگویم. یک مار داشت از تنه درختی بالا میرفت و به سراغ لانه پرندهها میرفت. پرنده مادر آمد و مار را دید. رفت و سر یک شاخه نشست و هیچ نگفت. نه صدایی و نه چیز دیگری، کاملا آرام بروی شاخه دیگری نشسته بود. عدهای هم پای درخت نشسته بودند و میخواستند برخیزند و این ما را بکشند. بعد با خودشان گفتند: این مادر که نگاه کرد و رفت روی شاخه دیگری نشست و زود برگشت، حتما کارهای لازم را انجام داده است. وخلاصه مادر تیغی از درخت دیگری آورده بود و زیر بالهایش پنهان کرده بود و به محض اینکه مار بالا رفت. این را در حلق مار انداخت و مار به زمین افتاد. خلاصه اینکه حق دفاع، عمومیتر از انسان است.
امروز ما در این نیم ساعت گفتیم که آنچه که حق ایجاد میکند، چند چیز است و زبان و قومیت هرگز ایجاد حق نمیکند. نه مسأله اکثریت و نه اقلیت و نه نژاد و زبان هیچ کدام مطرح نیست. حالا در اینجا من چند جمله بگویم و جواب بدهم حق چیست؟
4- حق نه خواسته مردم است و نه ضد خواسته مردم
1- آیا حق همان تمایلات و خواستههای مردم است؟ ممکن است بعضی خیال کنند حق همان است که مردم میخواهند. این درست است؟ درست نیست. ممکن است مردم چیز غلطی بخواهند. در بعضی از کشورها لواط قانونی است، چون مردم گفتهاند میخواهیم لواط کنیم. ممکن است فردا در یک کشور بگویند: مشروبات الکلی اشکال ندارد! به دلیل خطبه نهج البلاغه اینطور نیست که حق همان تمایلات و خواستههای مردم باشد. در این خطبه امیرالمومنین میفرماید: «إِنَّ أَکْثَرَ الْحَقِّ فِیمَا تُنْکِرُون»(نهج البلاغه، خطبه 87) یعنی بیشتر حق در چیزهایی است که شما انکار میکنید. بیشتر موارد حق چیزهایی است که شما نمیپسندید. پس حق خواستهها نیست.
2- آیا میشود گفت: حق ضد خواسته هاست؟ حق مخالف با خواستههای مردم است؟ میشود؟ بگوئیم مردم هرچه گفتند خلاف آن گفتهها حق است. این هم درست نیست چون مردم گاهی طرفدار حق هستند. چون قرآن میگوید: اصحاب پیغمبر وقتی میخواستند به جبهه بروند، نزد پیغمبر هجوم آوردند که یا رسول الله همه میخواهیم به جبهه برویم. پیغمبر فرمود آخر ما به تعداد همه شما اسلحه نداریم، زره و شمشیر نداریم، اسب نداریم. نه میتوان گفت حق همان خواسته مردم است و نه مخالف خواسته مردم است.
5- حق به سختی بدست میآید
آیا پیدا کردن حق کار آسانی است یا مشکل است؟ از جملات امیر المومنین پیداست که حق را باید به سختی به دست آورد. یعنی حق خیلی روشن نیست. یک جا میفرماید: «لأَبْقُرَنَّ» «وَایم اللَّهِ لَأَبْقُرَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى أُخْرِجَ الْحَقَّ مِنْ خَاصِرَتِهِ»(نهج البلاغه، خطبه 104) یکجا میگوید «فَلَأَنْقُبَنَّ» در خطبه دیگری میفرماید: «فَلَأَنْقُبَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى یَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِهِ»(نهج البلاغه، خطبه 33) یعنی نقب میزنم، تونل میکشم و در باطل سوراخ ایجاد میکنم تا حق را از شکم باطل بیرون بکشم. در این جمله امیرالمومنین برای شناسایی حق میگوید: باید تونل کشید، باید نقب زد و سوراخ کرد. در جایی میگوید: «لأَبْقُرَنَّ» یعنی شکافتن. باطل را میشکافم تا حق را از شکمش بیرون بکشم. یعنی برای باطل مته میگذارم. باطل را سوراخ میکنم تا حق را بیرون بکشم. از اینکه حضرت علی میفرماید: میشکافم یا سوراخ میکنم، پیداست همیشه اطراف حق صدها باطل وجود دارد و استخراج حق نیاز به زحمت دارد. حق خیلی روشن نیست. در یک جمهوری اسلامی و مثلا در یک مجلس حق باید اینقدر این رئیس جمهور و مجلس ناحق جابجا شوند تا حق از شکم اینها بیرون بیاید. انسان گاهی وقتها هزاردوست دارد که انسان را به هزار راه میکشانند. وقتی انسان همه جا رفت و سرش به سنگ خورد، آنوقت در آخر کار خط حق را پیدا میکند. مخالفین درباره حق چه کردند؟ چند تعبیر در مورد حق هست.
6- باطل و منافق همیشه خود را با حق مخلوط میکند
1- کارنامه مخالفین در قرآن قابل بررسی و تأمل است. درباره کارنامه مخالفان حق چند تعبیر دارد. یک جا میگوید: «فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقَّ»(انعام/5) این یک تعبیر است که حق را از بن تکذیب میکنند. این آیه در سوره انعام آیه است. جایی میگوید: «لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ»(کهف/56) یعنی گاهی حق را با وسیلهای نابود میکنند. و گاهی «تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ»(آل عمران/71) حق را با باطل میپوشانند. این کارنامه مخالفین است. یا تکذیب حق از نظر مکتبی است یا کوبیدن حق از نظر بیان است و یا از نظر عمل است. حق را تکذیب میکنند یا اگر نشود حق را تکذیب کرد، یک خطوط انحرافی درست میکنند که جاده حق را محو کنند. یا جاده حق را نمیکشند و یا اگر جاده حق کشیده شد روی آن را با خاک میپوشانند و یا در کنار حق خطوط انحرافی بوجود میآورند تاکسی که در جاده حرکت میکند راه را گم کند و به باطل لباس حق میپوشانند. اینها شکل کارهایی است که میکنند و هر جا باطل موفق شد بخاطر این بود که خود را در قالب حق جا زد.
امیر المومنین در خطبه جملهای میفرماید: «فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِینَ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِینَ وَ لَکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ فَهُنَالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِه»(نهج البلاغه، خطبه 50) یعنی طرفداران باطل اگر بیایند و مستقیما بگویند راه ما باطل است، کسی اطرافشان جمع نمیشود. اگر طرفداران حق هم همینگونه بیایند و بگویند ما حق هستیم همه طرفدارشان میشوند. اگر میبینید باطل طرفدار پیدا میکند به این خاطر است که باطل همیشه خود را با حق مخلوط میکند. مانند کار منافقین یک تکه از حق را با یک تکه از باطل، مخلوط میکنند و به این خاطر طرفدار پیدا میکنند. اگر صدام روز اول به عربها حقیقت را میگفت که آمریکا به بنده جنگ را تحمیل کرد، (اینرا هم بدانید که نه اینکه فقط جنگ به ما تحمیل شد، حتی به صدام هم جنگ تحمیل شد. یعنی جنگ بر هر دوی ما تحمیلی است، هم بر ایرانیها و هم بر صدام. خود صدام هم چنین غلطی نمیخواست بکند او را هل دادند و گیر کرد. قادسیه او رسوائیه شد.) حالا اگر روز اول هدف را میگفتند یک سرباز عراقی هم حاضر نبود تمکین کند. اما میآید و میگوید: نژاد عرب، حق عرب، رژیم فلان و حال آنکه نژاد و زبان اصلا در اسلام مطرح نیستند. برای زبان خاص و نژاد خاص یک سر سوزن برای کسی امتیازی نیست که مثلا بگویند پیش نمازی و امام جمعه بودن یک پست را به این علت که زبانش چنین است یا نژادش چنان است نمیدهند. اگر حق از اول خودش را نشان دهد، باطل تنها میشود و اگر باطل هم خودش را آنگونه که هست نشان دهد کسی طرفدار باطل نمیشود. علت اینکه گروهی گمراه میشود این است که حق و باطل مخلوط میشود و خطها گم میشود.
آنچه انسان را به هدف میرساند، تولید حق میکند، معلم، انبیاء، و اولیاء، رهبران بر انسان حق دارند، چون انسان را به آن هدفی که باید برسد، میرسانند.
7- ایمان و مکتب حق اجاد میکند
در ادامه بحث حاشیهای زدیم که آیا ما حق داریم وارد خاک عراق شویم؟ بله! بخاطر اینکه ایران و عراق مسلمان هستند. رژیم بعث کافر است. کافری بر همه ما مسلط شده است و طبق آیه قرآن که میفرماید: «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ»(نساء/75) ای هم دینان و مسلمانان! چرا بر نمیخیزید تا مستضعفین را نجات دهید؟ این آیه به ما دستور میدهد که برای نجات مستضعفان باید برخیزید و وارد خاک عراق هم بشوید. نه فقط عراق بلکه هر کجا که مستضعفی بود، اگر انسان قدرت داشت باید برود و آن مستضعف را نجات دهد. اگر هم عراق ارتشش را بردارد و برود که برداشت رفت، باز هم ما حق داریم که وارد خاک او شویم. چون یکی از حقوق، حق تقاص است.
نژاد و زبان و آشنایی در اسلام هیچ جایی ندارد که مثلاً عموی پیغمبر است. ولی میگوید: مرگ بر ابولهب! «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ»(مسد/1) یعنی دست عموی پیغمبر بریده باد. با اینکه عموی پیغمبر است، اما مرگ بر عموی پیغمبر! بخاطر اینکه اسلام خویشاوندی و قومیت برایش اهمیتی ندارد. مکتب اصالت دارد و خویش و قوم در کنار مکتب عزیز است از طرف دیگر پسر نوح وقتی در خط او نیست، قرآن میگوید: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ»(هود/46)
«کانَتْ مِنَ الْغابِرینَ»(اعراف/83) زن لوط باید نابود شود. زن لوط در خانه لوط است باید نابود شود. پسر نوح در خانه نوح است، باید نابود شود. عموی پیغمبر باید نابود شود چون اینها در خط نیستند. اما اگر در خط بود «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت»(الیقین، ص477) سلمان ایرانی است، اما پیغمبر میگوید: سلمان از ما اهل بیت است. آن چیزی که حق ایجاد میکند مکتب است «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ»(حجرات/10) ایمان برادری میآورد. ایمان حق ایجاد میکند. بنابراین مسأله نژاد و زبان نیست و خواهیم دید ان شاءالله که چگونه عراق و مردم کربلا و نجف و کاظمین و سامرا و سایر مردم عراق چگونه و هر چه زودتر از رزمندگان ایرانی استقبال خواهند کرد و هر چه زود رژیم صدام نابود خواهد شد و ان شاءالله رزمندگان ما از آنجا به قدس خواهند رفت و نشان خواهند داد که اسلام یعنی چه و رهبر کیست و اسلام چیست؟
خدایا این آرزوی دیرینه را که همه منتظر آن هستند، باز شدن راه کربلا و نجات قدس و اینکه انسان بوی ظهور بشنود محقق کن. خدایا عید فطر ما راعید پیروزی قرابده.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»