امام حسین(ع)، سخنان -2

موضوع بحث: امام حسين(ع)، سخنان -2، محرم 60
تاريخ پخش: 05/07/60

بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي»

بحث ما در باره‌ي بررسي سخنان امام حسين(ع) در مسير راه كوفه بود. يكي از سخناني كه امام حسين(ع) درمكه قبل از حرکت را مي‌خواهم برايتان بگويم. گفتم که چه زماني حضرت تحت تعقيب استانداران و فرمانداران مدينه قرار گرفت. معاويه مرده بود و يزيد به سلطنت رسيد و از استانداران و فرمانداران مدينه خواست تا فرصت است قبل از همه از امام حسين(ع) بيعت بگيرد، از استاندار اصرار كه بيعت بگيرد و از امام حسين انكار كه بيعت كند. جو را بر او سخت گرفتند.
1- حركت امام از مدينه به مكه و سخنراني در مكه
امام حسين ديد كه بهترين راه اين است كه حالا كه بنا است در يك اتاق از او بيعت بگيرند و اگر بيعت نمي‌كند او را مي‌كشند، صلاح ديد كه به يك منطقه‌اي برود و آن جا فعاليت‌هاي خود را عليه رژيم يزيد شروع كند. به همين منظور امام حسين(ع) مكه را انتخاب كرد كه خانه‌ي امن است. «مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً»(آل عمران/97) سوم شعبان به مکه رفت و 125 روز در مكه بود و شروع به فعاليت كرد تا اين كه زماني شد همه‌ي حاجي‌ها به مکه آمدند. تمام حاجي‌ها كه آمدند در ميان حاجي‌ها سخنراني كرد و به مردم عليه رژيم يزيد مطالبي گفت. وقتي همه جمع بودند، امام حسين بيرون آمد تا مردم و افكار آن‌ها را به خود متوجه كند و مردم و حس كنجكاوي آن‌ها را تحريك كند. کاري کرد که از او بپرسند: ‌اي حسين(ع) عزيز وقت حج است، ما از راه دور آمديم، شما چرا داريد مي‌رويد؟ و در پاسخ بگويد قصه اين است كه تروريست‌هاي يزيدي مرا تحت تعقيب قرار دادند. در مدينه مي‌خواستند بيعت بگيرند و من بيعت نكرده‌ام و به مکه آمده‌ام. حالا مي‌خواهند در مكه از من بيعت بگيرند. اينکه مي‌گويند حرم را از حرم كردند بيرون، همين است. چون اين جا مكه حرم امن است. حتي كافر اگر پناه به حرم ببرد، (به مكه ببرد) در امان است. اهل حرم امام حسين(ع) است، پدر امام حسين(ع) علي بن ابيطالب متولد كعبه است، ولي «حرم» را از حرم كردند بيرون، معنايش همين است كه بچه‌ي حرم يعني حسين بن علي در ماهي که حرام است، يعني ماه ذي الحجه، او را از كعبه بيرون كردند. امام حسين(ع) در راه برخوردهايي دارند. در اين جلسه بحث راجع به سخناني است كه امام در خود مكه دارند.
جملات: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ»(اللهوف، ص‏60) مرگ بر نسل آدم حتمي شده است. مرگ براي انسان قطعي است. همين طوري كه گردن بند بر گردن دختر جوان زيبا و لازم است، مرگ چه زيباست و چه لازم است و حتمي است. در اين: «خُطَّ الْمَوْتُ» اعلام کرد که اين مرگ براي انسان حتمي و لازم و زيباست.

2- اولياء خدا از مرگ نمي‌ترسند
جمله‌ي دوم: حالا كه مرگ لازم است، ايا من از مرگ بدم مي‌آيد يا بر عكس خوشم مي‌آيد؟ آخر بعضي چيزها لازم است، ولي انسان از آن بدش مي‌آيد. دوا براي مريض لازم و حتمي است‌ي، اما مريض گاهي از دوا بدش مي‌آيد. ايشان مي‌فرمايد: نه هم مرگ لازم است و هم من آن را دوست دارم. «وَ مَا أَوْلَهَنِي إِلَى أَسْلَافِي اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُفَ»(اللهوف، ص‏60) من مرگ را دوست دارم، مشتاق به مرگ هستم، مثل اشتياق يعقوب به يوسف. اين جمله معنايش اين است كه، از مرگ نمي‌ترسم، بلكه دوست هم دارم. هم مي‌گويد مرگ حتمي است و هم مي‌گويد از اين مرگ حتمي نمي‌ترسم. چرابترسد؟ مگر حسين فرزند علي نيست؟ علي بن ابيطالب تا ضربه‌ي شمشير به او اصابت مي‌كند مي‌گويد: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَة»(خصائص‏ الأئمة، ص‏63) به خداي كعبه رستگار شدم. «الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ»(كافى، ج‏2، ص‏250) دنيا براي مؤمن تنگ و زندان و كم است. قرآن مي‌فرمايد: «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْت»(جمعه/6) هر كس فكر مي‌كند آدم خوبي است ببيند آماده است كه بميرد يا خير؟ به هركدام از افرادي كه مي‌گويند در خط امام هستيم، بگوييم آقا مي‌ميريد؟ مي‌گويد: نه! البته خيلي از اين آدم‌ها اينگونه‌اند، نه همه. امام كه نبايد بترسد «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ» هر كس فكر مي‌كند آدم خوبي است «فَتَمَنَّوُا الْمَوْت» امتحانش اين مطلب است. قرآن در سوره‌ي جمعه خط كش داده است به افرادي كه خيال مي‌كنند آدم‌هاي خوبي هستند. مي‌گويد اگر فكر مي‌كني واقعاً فرد خوبي هستي نبايد از مرگ بترسي. كسي بايد از مرگ بترسد كه براي آن طرف كاري نكرده و آن جهانش تاريك و مبهم است. مؤمن به خدا هم آن طرف از نظر ديد و تفكر و جهان بيني‌اش روشن است. جهان را، هستي را، باقي مي‌داند. روح را باقي مي‌داند. آينده را روشن‌تر از امروز مي‌داند. دنياي آخرت را «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏»(اعلى/17) از دينا بهتر مي‌داند. «مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ»(نساء/77) دنيا را قليل و كم مي‌داند و آخرت را بهتر مي‌داند. «عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا»(نساء/94) دنيا رايك چيزي عرضي و عبوري و گذرگاه مي‌داند. دنيا را پل مي‌داند. دنيا را قمطرة مي‌داند. مرگ را پل مي‌داند. مردن رامانند لباس از تن بيرون آوردن مي‌داند. مردن را حركت از خانه‌ي كوچك به حركت به خانه‌ي بزرگ مي‌داند. اين مؤمن به خدا داراي اين ديد است. عملش هم اين است.
هركس اميد به لقاءالله دارد «فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»(كهف/110) پس مؤمن به خدا از نظر ديد آينده برايش مبهم نيست. مانند كسي كه مي‌داند در مشهد خياباني است، اتاق و هتل و. . . موجود است، رفتن و اتاق نيز گرفتن و برايش هم تلفن كردند، پول نيز در بانك در حساب جاري دارد، اين فرد وقتي به مشهد مي‌رود، با آرامش مي‌رود. کسي كه چشم هايش را ببندند و در ماشين او را بيندازند و بگويند كجا مي‌روي؟ مي‌گويد: نمي‌دانم. كي مي‌رسي؟ نمي‌دانم. يك نفر مادي، بينش او نسبت به آينده مبهم است. يعني مي‌گوييم آقاي مادي شما در آينده چه سرنوشتي داري؟ مي‌گويد: هيچ چيز. بعد از مرگ؟ هيچ چيز. قبل ازمرگ؟ هيچ چيز. آينده؟ هيچ چيز. نابودي! مرگ يعني چه؟ يعني سقط شدن، نيست شدن، مثل حيواني كه سقط مي‌شود. مادي مي‌گويد انسان هم نيست مي‌شود. يك نفر مؤمن به خدا ديد و جهان بيني او به نحو ديگري است. بنابراين با آن ديد و با آن اعمال صالح هيچ وحشتي مؤمن از مرگ ندارد و دلواپس نيز نيست.
به يكي از علماء بزرگ درحدود سن 80 سالگي گفتند: اگر يك گوينده‌ي راست گويي به شما خبر دهد كه يك هفته‌ي ديگر مي‌ميريد، اين يك هفته‌ي آخر عمر را چه مي‌كني؟ ايشان نيز گفت: كارهايي را كه از اول عمر كرده‌ام. من از اول عمرم وقتي مي‌خواستم كاري انجام دهم، فكر كردم شايد عمر من بعد از اين عمل به پايان برسد. حساب كردم اگر كارم حق بوده است، انجام داده‌ام، و اگر كارم باطل بوده است انجام نداده‌ام. در هر حالي بودم فكر مي‌كردم اگر در اين حال عكس مرا بردارند، چه مي‌شود؟ دريك شرايطي بودم كه اگر در هر حالي عكسم را بردارند شرمنده نشوم. سخن هايم را فرض مي‌كردم كه ضبط صوتي مخفي حرف هايم را ضبط كرده و فردا پشت بلندگو گذاشته و پخش مي‌كنند، سعي كردم سخنانم يك سخناني باشد خداپسند كه شرمنده نشوم. كارهايم، كارهايي باشد كه در هر لحظه، هر كس مرا ديد و عكس مرا گرفتند و ظاهر كردند، شرمنده نشوم و در مجموع اعمال را اين گونه انجام دادم. خوشا به حال چنين آدمي. اكنون كه به رحمت خدا رفته است، پسرش نيز آدم خوبي است.
3- امام حسين در خطبه‌اش علم، عشق و دعوت به شهادت را مطرح مي‌كند
امام حسين در مسير كوفه است. در آستانه‌ي حركت مي‌گويد: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ»(اللهوف، ص‏60) همچون گردن بند كه بر گردن دختر زيباست، مرگ براي انسان زيباست و لازم و حتمي است و من هم علاقه دارم به اين مرگ، چون براي آن ذخيره كرده‌ام. به ابي ذر گفتند: چرا از مرگ مي‌ترسيم؟ ابي ذر گفت: زيرا اين دنيا را اصلاح كرديد و براي آن دنيا چيزي نفرستاده‌ايد. آدمي كه مي‌داند در صد متري پمپ بنزين است و بنزين نيز دارد و كوپن نيز دارد، دلگرم است. بر خلاف فردي كه نمي‌داند پمپ بنزين هست يا خير؟ بنزين هايش را نيز مصرف كرده و كوپن نيز ندارد. به اين فرد وقتي مي‌گوييم برو برويم، دلش فرو مي‌ريزد. علت اين كه از مرگ مي‌ترسيم، به اين دليل است كه كاري نكرده‌ايم. خطبه مفصل است تا اينجا که به دعوت به شهادت مي‌رسد و ميفرمايد: «مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ»(اللهوف، ص‏61) (هر كس كه حاضر است براي ما خون بدهد و فداكاري كند، حركت كند.
اين خطبه چند مسئله را مطرح مي‌كند.
1- علم به شهادت 2- عشق به شهادت 3- دعوت به شهادت
علم به شهادت با «خُطَّ الْمَوْتُ» نشان داده شده است. عشق به شهادت با «اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُفَ» نشان داده شده است. و اين سه مسئله دراين خطبه مطرح است. امام حسين در آستانه‌ي حركت در مكه ايستاد و سخنراني كرد و علم به شهادت، عشق به شهادت و دعوت به شهادت را در آن جا مطرح كرد. بنابراين همانطور كه در چند جلسه قبل گفته شد، ديگر بحث پيش نيايد كه اگر امام حسين(ع) علم به شهادت دارد، چرا مي‌رود؟ علم دارد که او را مي‌كشند، ولي در خفقان و در جامعه بي اراده، مي‌رود تا کشته شود و با اين كشته شدن او به مردم بي تعهد، تعهد بدهد. به افراد بي غيرت، غيرت بدهد. به افراد بي اراه، اراده بدهد. خون‌هايي را به جوش آورد. و نقش امام همين است. نقش امام رشد است و رشد يا با بيان است و يا با جان دادن. هدف اين است كه امام، مردم را رهبري كند، رشد دهد. گاهي اوقات تا امام تكه تكه نشود، مردم حركت نمي‌كنند. گاهي ممكن است، نگاه به خودمان نكنيد، خود ما الحمدلله جوري هستيم كه امام، اگر يك اشاره كند، ميليون‌ها نسل جوان مي‌ريزند و آماده‌ي همه نوع فداكاري هستند، اما در ميان مردم بي تفاوت گاهي اوقات صحنه به گونه‌اي است كه تا خود امام كفن نپوشد و در خيابان نيايد، مردم از خانه هايشان بيرون نمي‌آيند. اگر اينگونه بود، امام بايد، حساب و برنامه‌اش فرق مي‌كند. بله اگر مردم به گونه‌اي هستند که اگر امام حسين به حق دعوت كند، مردم مي‌روند، امام حسين بايد بماند. اما اگر تا امام حسين(ع) تكه تكه نشود، مردم حركت نمي‌كنند، اين جا بايد امام كشته شود.
4- پاسخ امام به فرزدق در مسير كوفه
يكي از مسائلي كه در برخوردها مطرح است، وقتي است که امام حسين(ع) از مكه مي‌خواهد به كوفه برود، يك برخوردهايي در راه و نيمه راه مي‌كند. افرادي مي‌رسند و چيزهايي مي‌گويند. يكي از افرادي كه امام حسين را ديد و صحبت كرد، شاعر معروف فرزدق است. فرزدق از شعراي مهم و معروف بود. ايشان به امام رسيد و جمله‌اي گفت: بالاخره حسين بن علي شما را مي‌كشند، جو با حاكم است، جو با رژيم يزيد است. قدرت و پول و زور دست آنها است. و بالاخره آمادگي روحي نيز مردم ندارند كه با شما باشند. حرف هايش راكه زد، امام جمله‌اي مي‌گويد که اين جمله براي ما يك مكتب است، مكتب آدم مخلص است. فرمود كه: «إِنْ نَزَلَ الْقَضَاءُ بِمَا نُحِبُّ فَنَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى نَعْمَائِهِ وَ هُوَ الْمُسْتَعَانُ عَلَى أَدَاءِ الشُّكْرِ وَ إِنْ حَالَ الْقَضَاءُ دُونَ الرَّجَاءِ فَلَمْ يَبْعُدْ مَنْ كَانَ الْحَقَّ نِيَّتُهُ وَ التَّقْوَى سرِيرَتُهُ»(إرشادمفيد، ج‏2، ص‏66) مي‌گويد: فرزدق، چرا جلوي من را گرفته و مي‌گويي نرو، تو را مي‌كشند. خوب اگر بروم و كشته شوم، راه من و خط من چه خطي است؟ اگر راه ما راه حق است، مسئله‌اي نيست كه پيروز شويم يا شكست بخوريم. ما عليه رژيم يزيدي قيام مي‌كنيم يا پيروز مي‌شويم و يا شكست مي‌خوريم. «إِنْ نَزَلَ الْقَضَاءُ بِمَا نُحِبُّ» اگر قضا و قدر تطبيق كرد به آن چه ما دوست داريم، اگر آني كه ما دوست داريم، يعني اگر طاغوت كوبي انجام گرفت، اگر در جنگ پيروز شديم «فَنَحْمَدُ اللَّهَ» حمد خدا را مي‌گوييم كه ما موفق شديم و رژيم را واژگون كرديم. اما اگر رفتيم و موفق نشديم «وَ إِنْ حَالَ الْقَضَاءُ دُونَ الرَّجَاءِ» اگر آن رجاء و اميدي كه داريم، قضاء الهي با اميد ما موافقت نكرد، به ميل ما، به آرزوي خود نرسيديم، اگر به خواست خود نرسيديم، باز هم ناراحت نيستيم. زيرا «مَنْ كَانَ الْحَقَّ نِيَّتُهُ» كسي كه نيت او حق است «وَ التَّقْوَى سرِيرَتُهُ» كسي كه در درونش جز تقوا و در نيت او جز اخلاص هدفي ندارد، اين آدم متجاوزي نيست. غصه نمي‌خورد.

5- اگر نيت الهي باشد هيچ‌گاه خاسر نيست
غصه كسي مي‌خورد كه براي خود نشان دادن حركت كند. يك وقت كسي مثل افرادي كه به زورخانه مي‌روند يا در بازار مي‌روند، مي‌خواهند كشتي بگيرند و مسابقه بدهند. اگر هدف اين باشد كه بگيرد و گل كند، اگر گل نكند غصه مي‌خورد. اما اگر هدف اين نيت، رضاي خداست، اين عقده ندارد و شكست نمي‌خورد و ناراحت نمي‌شود. اين مطلب مهمي است. تمام كساني كه در زندگي دچار عقده مي‌شوند، كساني هستند كه از مدار توحيد بيرون مي‌روند. اخيراً در بحث‌هاي روان شناسي وروان كاوي، مسئله‌ي عقده و ايجاد عقده و عقده گشايي مسئله‌اي است كه خيلي بر آن تأكيد مي‌كنند. اگر خدا به ميان آمد ديگر عقده نخواهد بود. مثلاً: اولياء خدا، نسبت به هم هيچ شکايت و عقده‌اي ندارند. هرگز امام‌هايي كه در بقيع دفن هستند، نمي‌گويند که چرا ما زائر نداريم. امام حسن(ع) با اين كه از امام حسين مهم‌تر و بهتر بودند، هرگز نسبت به امام حسين(ع) عقده‌اي نمي‌شود كه چرا من زوار ندارم؟ چرا من گنبد و بارگاه ندارم؟ امام عسگري(ع) نسبت به امام صادق(ع) هيچ عقده‌اي ندارد، که بگويد: چرا امام صادق حوزه‌اي با 4 هزار شاگرد دارد؟ پس چرا ما حوزه‌ي علميه نداريم؟ اين كه چرا او گل كرد و من نكردم، چرا كار او اين قدر پيشرفت كرده و كار من پيشرفت نکرد، اين بحث‌ها در مداري است كه خدا كنار مي‌رود و من و تو مطرح مي‌شويم. من و تو كه مطرح شد، خدا رفت و من آمد، آن وقت توجه مي‌شود كه من بيش‌تر علاقمند دارم و شما كمتر. من كانديدا شدم و رأي آوردم و شما نياورديد. اين‌ها همه در مداري است كه خدا كنار مي‌رود. والا اگر خدا و رضاي او مطرح باشد‌ي، در مدار خدا هيچ كس كمبود احساس نمي‌كند.
فرزدق به امام حسين مي‌گويد: نرو، كار شما پيش نمي‌رود. امام حسين مي‌گويد: نمي‌روم كه كارم پيش رود. مي‌روم كه خدا راضي باشد. خدا كه راضي باشد، مهم نيست كه كار پيش رود يا خير، اين مسئله خيلي مهم است. و در فرهنگ ما خيلي اين نوع مسائل وجود دارد. فلاني رفت و موفق شد، فلاني رفت و موفق نشد. تمام اين تعبيراتي كه در اين لغات و اصطلاحات است (گرفت، نگرفت، گل كرد، شكست خورد) اين‌ها همه در مداري است كه منهاي خدا باشد. والا هر كس براي خدا كار كند، خدا مي‌گويد: من مشتري هستم. «ان الله اشتري» (توبه/111) هر كاري براي من كردي من مشتري خوبي هستم. تا براي من كار مي‌كني، من مشتري هستم و بهشت نيز در قبال آن به تو مي‌دهم و تو كار به مردم نداشته باش. كسي كه براي خدا كار كرد، هيچ گاه خاسر نيست. بهترين جنس را به بهترين مشتري و به بهترين قيمت فروخته است. خدا به آبروي حسين(ع)، يك مقدار از آن ايمان‌هايي كه امام حسين(ع) داشت، يك مقدار از ايمان بچه‌هاي امام حسين(ع) داشتند به ما مرحمت بفرمايد. علي اكبر پسر جواني است، يك جوان 18 يا 20 ساله(كم‌تر يا بيش تر) است. به پدرش مي‌گويد: بابا ما خط حق را داريم يا باطل؟ مي‌گويد: اگر خط ما حق است از شهادت هيچ نمي‌ترسم. مسئله اين نيست كه كجاي كار هستيم و تمام اسارت‌ها متصل و مربوط است به مسئله‌اي ديگر. در اين حركت‌ها مي‌بينيم كه امام حسين(ع) در راه افرادي را دعوت مي‌كرد به كربلا و او مي‌گفت كه من زن و بچه دارم. مي‌دانيد كه گراني است، مي‌گفت زن وبچه‌ات را خدا روزي مي‌دهد. مي‌گويد: مي‌داني من قرض دارم. امام حسين مي‌فرمود: قرض را نيز ادا مي‌كنم. مي‌گفت: مي‌دانيد من نخلستان دارم كه خشك مي‌شود و. . . امام حسين همه‌ي بهانه‌ها را رفع مي‌فرمود: خلاصه امام حسين(ع) فرمود: برو لياقت شهادت نداري، رفت و بعداً هم خيلي غصه خورد. و اشعاري مي‌گفت در مورد اين كه خود امام حسين(ع) آمد در خيمه‌ي او و از او دعوت كرد و افسوس مي‌خورد كه چرا نرفته و غصه مي‌خورد. چون اين‌هايي كه شهيد مي‌شوند، سهم آن‌ها بيش از مرده‌هاي ديگر است. و سهم شهدا گاه بيش از زنده‌ها نيز مي‌باشد.
6- سخن حر به امام و پاسخ امام (ع)
يكي از افرادي كه بين راه با امام حسين(ع) صحبت كرد كه شايد ايشان را منصرف كند، جناب حر بود. حر يك مقدارصحبت كرد و گفت: اماما شما را مي‌كشند، زيرا جمعيت ما زياد است. من اولين گروه مقدم هستم كه آمدم، 1000 نفرآمده‌ايم كه دور شما را محاصره كنيم، بعد هزارها جمعيت مي‌آيد و تعدادي مي‌رسد به حدود 30 هزار نفر. خلاصه شما حريف ما نمي‌شويد. امام حسين در جواب شعري خواند(شعرهاي ايشان از قول شاعري عرب نقل مي‌كند. عربي مي‌خواهد به ياري رسول خدا برود، پسر عمويش به او مي‌گويد: نرو، كشته مي‌شوي، آن عرب در جواب پسرعمو شعرهايي گفته است كه اين شعرها را امام حسين پسنديده و مي‌خواند) «سَأَمْضِي فَمَا بِالْمَوْتِ عَارٌ عَلَى الْفَتَى»(إرشادمفيد، ج‏2، ص‏81) من كار خويش را امضا مي‌كنم و مي‌روم. راهي را كه انتخاب كرده‌ام، ادامه مي‌دهم «فَمَا بِالْمَوْتِ عَارٌ عَلَى الْفَتَى» جوان اگر بميرد عار نيست، به يك شرط «إِذَا مَا نَوَى حَقّاً وَ جَاهَدَ مُسْلِماً»(إرشادمفيد، ج‏2، ص‏81) يعني اگر خط ما، خط صحيحي است، من نه مي‌ترسم و نه شرمنده هستم. «أُقَدِّمُ نَفْسِي لَا أُرِيدُ بَقَاءَهَا لِنَلْقَى خَمِيساً فِي الْهِيَاجِ عَرَمْرَماً»(المناقب، ج‏4، ص‏69) من نفس خويش را تقديم مي‌كنم. جانم را مي‌دهم و نمي‌خواهم جان داشته باشم. «فَإِنْ عِشْتُ لَمْ أُذْمَمْ وَ إِنْ مِتُّ لَمْ أُلَمْ كَفَى بِكَ ذُلًّا أَنْ تَعِيشَ فَتُرْغَمَا»(المناقب، ج‏4، ص‏69) اگر زنده باشم پشيمان نيستم. بالاخره ياري كردم و اگر شهيد شوم ملامت نمي‌شوم. نمي‌گويند تلف شد، نابود شد. يك اشعاري را شاعر مي‌خواند و به پسر عمويش مي‌گويد: تو به من مي‌گويي به ياري رسول الله نروم، من ياري رسول الله را انتخاب مي‌كنم زيرا خط من خط درستي است. خط كه درست بود، مهم نيست که چه پيش مي‌آيد.
شب عاشورا بعضي ياران امام حسين شوخي مي‌كردند، بعضي مناجات مي‌كردند، چون وقتي رهبري و جهت روشن است، شوخي و مناجات خيلي فرق ندارد.
يكي از كساني كه در بين راه جلوي امام حسين(ع) را گرفت و با ايشان صحبت كرد، حر بود. امام حسين در بين راه مطالبي فرمود كه مفصل است. اگر تمام كشورهاي اسلامي يك دليل خواستند كه چرا قيام كنيم؟ دليل قيام تمام كشورهايي كه شاه دارد و يا رئيس جمهور فاسد دارد و يا نماينده بد دارد و يا يك ياغي دارد، اين يك دستورالعمل است. بسيار مفصل است كه بايد پلاكارد شود و هر مسلماني اگر به اين حديث پيامبر عمل كند تمام دنيا انقلاب مي‌شود. رسول خدا(ص) فرمود: «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَان ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَان وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَاد وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْ‏ء وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ ِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَه»(بحارالأنوار، ج‏44، ص‏381) يعني كسي كه يك شاه ستمگر را ببيند(حالا فهد باشد يا ملك صعود باشد و. . .) حرام‌هاي خدا را حلال مي‌كند(بي حجابي كه حرام است حلال مي‌كند، مشروباتي كه حرام است حلال مي‌كند، اسراف و تبذير و عياشي و. . . تمام چيزهايي را كه حرام است حلال مي‌كند عهد خدا و پيمان الهي را مي‌شكند و با آن چه رسول الله فرموده است مخالفت مي‌كند. نکته‌اي بگويم که‌اي برادرها! نمي‌شود بگوييم اين جنايت كارها اولي الامر هستند و متأسفانه آخوندهاي مزدور تمام كشورهاي به ظاهر اسلامي، در نمازهاي جمعه مي‌گويند: «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(نساء/59) و اينها را همين سلطان‌هاي جور معرفي مي‌كنند و به مردم مي‌گويند: همانطور كه مطيع خدا هستيد، بايد مطيع شاه نيز باشيد و اين شعر غلطي كه در زمان شاه آن شعراي مزدور تبليغ كردند كه «چه فرمان يزدان، چه فرمان شاه» الآن در خطبه‌هاي نماز جمعه‌هاي غير ايران وجود دارد.
كسي كه شاه ستمگري را ببيند كه حلال حرام‌هاي خدا را مي‌كند، عهد خدا را مي‌شکند. با سنت رسول الله مخالفت مي‌كند «يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَان» (بحار الانوار/ج44/ص381) در ميان جامعه با گناه زندگي مي‌كند و ستم مي‌كند «ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ»(بحار الانوار/ج44/ص381) اگر كسي چنين شاهي را ببيند و حركت نكند و عليه او شورش نكند «كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»(بحار الانوار/ج44/ص381) اين آدم ساكت هم در قيامت و در جهنم جايگاه او گناه شاه است. جاي مسلمان ساكت در كنار طاغوت است. امام حسين فرمود: «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَان»(بحار الانوار/ج44/ص381) رژيم يزيد «لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَان» بندگي شيطان را مي‌كنند «وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَاد»(بحار الانوار/ج44/ص381) اطاعت خدا را كنار گذاشته‌اند فساد را در جامعه اظهار مي‌كنند «وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْ‏ء»(بحار الانوار/ج44/ص381) حد الهي را جاري نمي‌كنند(جايي كه بايد شلاق بزنند، نمي‌زنند. آن جايي كه بايد قصاص كنند، قصاص نمي‌كنند) بيت المال را اختصاص به خودشان مي‌دهند «وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ ِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَه»(بحار الانوار/ج44/ص381) حرام‌ها را حلال وحلال‌ها را حرام مي‌دانند. اگر كسي چنين رژيمي را مشاهده كند و شورش نكند و به پا نخيزيد روز قيامت جايگاه اين مسلمان ساكت با آن شاه ظالم يکي است. يعني او که عمر خود را در نماز شب به سر برده است، با آن ستمگر يکي است. جايگاه او جايگاه طاغوت است. اين خطبه مفصل است.
7- اگر عزاداري با كلمات امام حسين باشد به همه‌جا سرايت مي‌كند
يكي از سخنان امام حسين(ع) اين است: «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ»(بحار الانوار/ج44/ص381) كارنامه‌ي انقلاب و دليل و انگيزه انقلاب در تمام برنامه‌هايي كه در رأس كار يك آدم مفسد و فاسد است اين مي‌باشد. اگركسي چنين سلطان جائري را مشاهده كند و شورش نكند «كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»(بحار الانوار/ج44/ص381) اين است كه خداوند به حق، جايگاه اين عالم ساكت را(مسلمان ساكت را) كنار او قرار دهد. فرمان شورش به طاغوت صادر شد، شما اين جمله را در كنار كساني كه مي‌گويند: دين افيون است و دين تخدير مي‌كند، بگذاريد، ملاحظه مي‌كنيد، اين جمله چقدر زيباست. و اگرعزاداري ما با اين كلماتي كه خود امام حسين(ع) فرموده‌اند و در نمايش‌ها و در عزاداري‌هاي سنتي به صورت نظم و نثر بيان شود، اين رقم عزاداري را همه جا مي‌شود عرضه كرد. اين عزاداري كه در ده زنجير مي‌زند، در شهر سينه مي‌زند، در تهران پيراهن سياه مي‌پوشد، در شميران پيراهن سياه را نيز در مي‌آورد و در خارج ديگر او عارش مي‌شود كه عزاداري كند و اين مسئله كه عزاداري در مراحل مختلف كم رنگ مي‌شود به خاطر اين كه عزاداري‌ها عميق و بااستفاده از خود سخنان امام حسين(ع) نيست و يا كم است.
«مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً»(بحار الانوار/ج44/ص381) روز عاشورا تمام دانشجويان مسلمان، اين مطلب را به چند زبان بنويسند و در خيابان‌ها راهپيمايي يا عزاداري كنند و بگويند: رسول الله به مافرموده هر كس شاه ستمگري را ديد بايد بر او شورش كند، اگر شعر و نثر و برنامه هايمان الهام از اين سخنان باشد، اين نوع عزاداري تمامش باعث مي‌شود كه شرق و غرب نيز در عزاداري ما وارد و آنها نيز عزاداري مي‌كنند و ديگر لازم نيست ما به مسلمان‌ها بگوييم كه عزاداري كنيد. اگر عزاداري از متن سخنان امام حسين تجاوز نكند و حول و حوش سخنان امام حسين(ع) باشد، عزاداري به اروپا و آمريكا نيز سرايت خواهد كرد. به اميد اين كه صد در صد مراسم، عميق‌تر و بهتر و مكتبي‌تر و جهاني‌تر شود. اگر مكتبي شد، جهاني خواهد شد. نمي‌شود چيزي مكتبي باشد و جهاني نشود. شما شعارهاي قرآن را هر جا مطرح كنيد «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»(حجرات/13) شما در آمريكا اين مطلب را مطرح كنيد، حرف خوبي است. «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ أَجْراً عَظيماً»(نساء/95) كساني كه در راه خدا تلاش مي‌كنند فضيلت دارند بر كساني كه نشسته‌اند. شعارهاي قرآن كه بيش از صدها نمونه از آن در متن قرآن است، هر جا مطرح كنيد، پيشاني شما را مي‌بوسند و مي‌پذيرند. علتش اين است كه ما از اين كلمات ناب خالي شديم و يك جايي كه مي‌خواهيم مسلماني را اظهار كنيم، كم مي‌آوريم و خجالت مي‌كشيم. سلام بدهيم به امام حسين(ع)، سلام به شهيد كه زنده است و امام حسين جواب گرم به ما مي‌دهد. محكم و با ادب سلام دهيم و با توجه و به ياد آن‌هايي كه خيلي سلام دادند به اميد اين كه به كربلا بروند، ولي شهيد شدند.
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلَامُ اللَّهِ مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكَ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ»(مصباح‏ المتهجد، ص‏776)

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1456

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.