امام حسین(ع)، سخنان -2
موضوع بحث: امام حسین(ع)، سخنان -2، محرم 60
تاریخ پخش: 05/07/60
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التّقوی»
بحث ما در بارهی بررسی سخنان امام حسین(ع) در مسیر راه کوفه بود. یکی از سخنانی که امام حسین(ع) درمکه قبل از حرکت را میخواهم برایتان بگویم. گفتم که چه زمانی حضرت تحت تعقیب استانداران و فرمانداران مدینه قرار گرفت. معاویه مرده بود و یزید به سلطنت رسید و از استانداران و فرمانداران مدینه خواست تا فرصت است قبل از همه از امام حسین(ع) بیعت بگیرد، از استاندار اصرار که بیعت بگیرد و از امام حسین انکار که بیعت کند. جو را بر او سخت گرفتند.
1- حرکت امام از مدینه به مکه و سخنرانی در مکه
امام حسین دید که بهترین راه این است که حالا که بنا است در یک اتاق از او بیعت بگیرند و اگر بیعت نمیکند او را میکشند، صلاح دید که به یک منطقهای برود و آن جا فعالیتهای خود را علیه رژیم یزید شروع کند. به همین منظور امام حسین(ع) مکه را انتخاب کرد که خانهی امن است. «مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً»(آل عمران/97) سوم شعبان به مکه رفت و 125 روز در مکه بود و شروع به فعالیت کرد تا این که زمانی شد همهی حاجیها به مکه آمدند. تمام حاجیها که آمدند در میان حاجیها سخنرانی کرد و به مردم علیه رژیم یزید مطالبی گفت. وقتی همه جمع بودند، امام حسین بیرون آمد تا مردم و افکار آنها را به خود متوجه کند و مردم و حس کنجکاوی آنها را تحریک کند. کاری کرد که از او بپرسند: ای حسین(ع) عزیز وقت حج است، ما از راه دور آمدیم، شما چرا دارید میروید؟ و در پاسخ بگوید قصه این است که تروریستهای یزیدی مرا تحت تعقیب قرار دادند. در مدینه میخواستند بیعت بگیرند و من بیعت نکردهام و به مکه آمدهام. حالا میخواهند در مکه از من بیعت بگیرند. اینکه میگویند حرم را از حرم کردند بیرون، همین است. چون این جا مکه حرم امن است. حتی کافر اگر پناه به حرم ببرد، (به مکه ببرد) در امان است. اهل حرم امام حسین(ع) است، پدر امام حسین(ع) علی بن ابیطالب متولد کعبه است، ولی «حرم» را از حرم کردند بیرون، معنایش همین است که بچهی حرم یعنی حسین بن علی در ماهی که حرام است، یعنی ماه ذی الحجه، او را از کعبه بیرون کردند. امام حسین(ع) در راه برخوردهایی دارند. در این جلسه بحث راجع به سخنانی است که امام در خود مکه دارند.
جملات: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَهِ عَلَى جِیدِ الْفَتَاهِ»(اللهوف، ص60) مرگ بر نسل آدم حتمی شده است. مرگ برای انسان قطعی است. همین طوری که گردن بند بر گردن دختر جوان زیبا و لازم است، مرگ چه زیباست و چه لازم است و حتمی است. در این: «خُطَّ الْمَوْتُ» اعلام کرد که این مرگ برای انسان حتمی و لازم و زیباست.
2- اولیاء خدا از مرگ نمیترسند
جملهی دوم: حالا که مرگ لازم است، ایا من از مرگ بدم میآید یا بر عکس خوشم میآید؟ آخر بعضی چیزها لازم است، ولی انسان از آن بدش میآید. دوا برای مریض لازم و حتمی استی، اما مریض گاهی از دوا بدش میآید. ایشان میفرماید: نه هم مرگ لازم است و هم من آن را دوست دارم. «وَ مَا أَوْلَهَنِی إِلَى أَسْلَافِی اشْتِیَاقَ یَعْقُوبَ إِلَى یُوسُفَ»(اللهوف، ص60) من مرگ را دوست دارم، مشتاق به مرگ هستم، مثل اشتیاق یعقوب به یوسف. این جمله معنایش این است که، از مرگ نمیترسم، بلکه دوست هم دارم. هم میگوید مرگ حتمی است و هم میگوید از این مرگ حتمی نمیترسم. چرابترسد؟ مگر حسین فرزند علی نیست؟ علی بن ابیطالب تا ضربهی شمشیر به او اصابت میکند میگوید: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه»(خصائص الأئمه، ص63) به خدای کعبه رستگار شدم. «الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ»(کافى، ج2، ص250) دنیا برای مؤمن تنگ و زندان و کم است. قرآن میفرماید: «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْت»(جمعه/6) هر کس فکر میکند آدم خوبی است ببیند آماده است که بمیرد یا خیر؟ به هرکدام از افرادی که میگویند در خط امام هستیم، بگوییم آقا میمیرید؟ میگوید: نه! البته خیلی از این آدمها اینگونهاند، نه همه. امام که نباید بترسد «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ» هر کس فکر میکند آدم خوبی است «فَتَمَنَّوُا الْمَوْت» امتحانش این مطلب است. قرآن در سورهی جمعه خط کش داده است به افرادی که خیال میکنند آدمهای خوبی هستند. میگوید اگر فکر میکنی واقعاً فرد خوبی هستی نباید از مرگ بترسی. کسی باید از مرگ بترسد که برای آن طرف کاری نکرده و آن جهانش تاریک و مبهم است. مؤمن به خدا هم آن طرف از نظر دید و تفکر و جهان بینیاش روشن است. جهان را، هستی را، باقی میداند. روح را باقی میداند. آینده را روشنتر از امروز میداند. دنیای آخرت را «وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ وَ أَبْقى»(اعلى/17) از دینا بهتر میداند. «مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ»(نساء/77) دنیا را قلیل و کم میداند و آخرت را بهتر میداند. «عَرَضَ الْحَیاهِ الدُّنْیا»(نساء/94) دنیا رایک چیزی عرضی و عبوری و گذرگاه میداند. دنیا را پل میداند. دنیا را قمطره میداند. مرگ را پل میداند. مردن رامانند لباس از تن بیرون آوردن میداند. مردن را حرکت از خانهی کوچک به حرکت به خانهی بزرگ میداند. این مؤمن به خدا دارای این دید است. عملش هم این است.
هرکس امید به لقاءالله دارد «فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً»(کهف/110) پس مؤمن به خدا از نظر دید آینده برایش مبهم نیست. مانند کسی که میداند در مشهد خیابانی است، اتاق و هتل و. . . موجود است، رفتن و اتاق نیز گرفتن و برایش هم تلفن کردند، پول نیز در بانک در حساب جاری دارد، این فرد وقتی به مشهد میرود، با آرامش میرود. کسی که چشم هایش را ببندند و در ماشین او را بیندازند و بگویند کجا میروی؟ میگوید: نمیدانم. کی میرسی؟ نمیدانم. یک نفر مادی، بینش او نسبت به آینده مبهم است. یعنی میگوییم آقای مادی شما در آینده چه سرنوشتی داری؟ میگوید: هیچ چیز. بعد از مرگ؟ هیچ چیز. قبل ازمرگ؟ هیچ چیز. آینده؟ هیچ چیز. نابودی! مرگ یعنی چه؟ یعنی سقط شدن، نیست شدن، مثل حیوانی که سقط میشود. مادی میگوید انسان هم نیست میشود. یک نفر مؤمن به خدا دید و جهان بینی او به نحو دیگری است. بنابراین با آن دید و با آن اعمال صالح هیچ وحشتی مؤمن از مرگ ندارد و دلواپس نیز نیست.
به یکی از علماء بزرگ درحدود سن 80 سالگی گفتند: اگر یک گویندهی راست گویی به شما خبر دهد که یک هفتهی دیگر میمیرید، این یک هفتهی آخر عمر را چه میکنی؟ ایشان نیز گفت: کارهایی را که از اول عمر کردهام. من از اول عمرم وقتی میخواستم کاری انجام دهم، فکر کردم شاید عمر من بعد از این عمل به پایان برسد. حساب کردم اگر کارم حق بوده است، انجام دادهام، و اگر کارم باطل بوده است انجام ندادهام. در هر حالی بودم فکر میکردم اگر در این حال عکس مرا بردارند، چه میشود؟ دریک شرایطی بودم که اگر در هر حالی عکسم را بردارند شرمنده نشوم. سخن هایم را فرض میکردم که ضبط صوتی مخفی حرف هایم را ضبط کرده و فردا پشت بلندگو گذاشته و پخش میکنند، سعی کردم سخنانم یک سخنانی باشد خداپسند که شرمنده نشوم. کارهایم، کارهایی باشد که در هر لحظه، هر کس مرا دید و عکس مرا گرفتند و ظاهر کردند، شرمنده نشوم و در مجموع اعمال را این گونه انجام دادم. خوشا به حال چنین آدمی. اکنون که به رحمت خدا رفته است، پسرش نیز آدم خوبی است.
3- امام حسین در خطبهاش علم، عشق و دعوت به شهادت را مطرح میکند
امام حسین در مسیر کوفه است. در آستانهی حرکت میگوید: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَهِ عَلَى جِیدِ الْفَتَاهِ»(اللهوف، ص60) همچون گردن بند که بر گردن دختر زیباست، مرگ برای انسان زیباست و لازم و حتمی است و من هم علاقه دارم به این مرگ، چون برای آن ذخیره کردهام. به ابی ذر گفتند: چرا از مرگ میترسیم؟ ابی ذر گفت: زیرا این دنیا را اصلاح کردید و برای آن دنیا چیزی نفرستادهاید. آدمی که میداند در صد متری پمپ بنزین است و بنزین نیز دارد و کوپن نیز دارد، دلگرم است. بر خلاف فردی که نمیداند پمپ بنزین هست یا خیر؟ بنزین هایش را نیز مصرف کرده و کوپن نیز ندارد. به این فرد وقتی میگوییم برو برویم، دلش فرو میریزد. علت این که از مرگ میترسیم، به این دلیل است که کاری نکردهایم. خطبه مفصل است تا اینجا که به دعوت به شهادت میرسد و میفرماید: «مَنْ کَانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ»(اللهوف، ص61) (هر کس که حاضر است برای ما خون بدهد و فداکاری کند، حرکت کند.
این خطبه چند مسئله را مطرح میکند.
1- علم به شهادت 2- عشق به شهادت 3- دعوت به شهادت
علم به شهادت با «خُطَّ الْمَوْتُ» نشان داده شده است. عشق به شهادت با «اشْتِیَاقَ یَعْقُوبَ إِلَى یُوسُفَ» نشان داده شده است. و این سه مسئله دراین خطبه مطرح است. امام حسین در آستانهی حرکت در مکه ایستاد و سخنرانی کرد و علم به شهادت، عشق به شهادت و دعوت به شهادت را در آن جا مطرح کرد. بنابراین همانطور که در چند جلسه قبل گفته شد، دیگر بحث پیش نیاید که اگر امام حسین(ع) علم به شهادت دارد، چرا میرود؟ علم دارد که او را میکشند، ولی در خفقان و در جامعه بی اراده، میرود تا کشته شود و با این کشته شدن او به مردم بی تعهد، تعهد بدهد. به افراد بی غیرت، غیرت بدهد. به افراد بی اراه، اراده بدهد. خونهایی را به جوش آورد. و نقش امام همین است. نقش امام رشد است و رشد یا با بیان است و یا با جان دادن. هدف این است که امام، مردم را رهبری کند، رشد دهد. گاهی اوقات تا امام تکه تکه نشود، مردم حرکت نمیکنند. گاهی ممکن است، نگاه به خودمان نکنید، خود ما الحمدلله جوری هستیم که امام، اگر یک اشاره کند، میلیونها نسل جوان میریزند و آمادهی همه نوع فداکاری هستند، اما در میان مردم بی تفاوت گاهی اوقات صحنه به گونهای است که تا خود امام کفن نپوشد و در خیابان نیاید، مردم از خانه هایشان بیرون نمیآیند. اگر اینگونه بود، امام باید، حساب و برنامهاش فرق میکند. بله اگر مردم به گونهای هستند که اگر امام حسین به حق دعوت کند، مردم میروند، امام حسین باید بماند. اما اگر تا امام حسین(ع) تکه تکه نشود، مردم حرکت نمیکنند، این جا باید امام کشته شود.
4- پاسخ امام به فرزدق در مسیر کوفه
یکی از مسائلی که در برخوردها مطرح است، وقتی است که امام حسین(ع) از مکه میخواهد به کوفه برود، یک برخوردهایی در راه و نیمه راه میکند. افرادی میرسند و چیزهایی میگویند. یکی از افرادی که امام حسین را دید و صحبت کرد، شاعر معروف فرزدق است. فرزدق از شعرای مهم و معروف بود. ایشان به امام رسید و جملهای گفت: بالاخره حسین بن علی شما را میکشند، جو با حاکم است، جو با رژیم یزید است. قدرت و پول و زور دست آنها است. و بالاخره آمادگی روحی نیز مردم ندارند که با شما باشند. حرف هایش راکه زد، امام جملهای میگوید که این جمله برای ما یک مکتب است، مکتب آدم مخلص است. فرمود که: «إِنْ نَزَلَ الْقَضَاءُ بِمَا نُحِبُّ فَنَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى نَعْمَائِهِ وَ هُوَ الْمُسْتَعَانُ عَلَى أَدَاءِ الشُّکْرِ وَ إِنْ حَالَ الْقَضَاءُ دُونَ الرَّجَاءِ فَلَمْ یَبْعُدْ مَنْ کَانَ الْحَقَّ نِیَّتُهُ وَ التَّقْوَى سرِیرَتُهُ»(إرشادمفید، ج2، ص66) میگوید: فرزدق، چرا جلوی من را گرفته و میگویی نرو، تو را میکشند. خوب اگر بروم و کشته شوم، راه من و خط من چه خطی است؟ اگر راه ما راه حق است، مسئلهای نیست که پیروز شویم یا شکست بخوریم. ما علیه رژیم یزیدی قیام میکنیم یا پیروز میشویم و یا شکست میخوریم. «إِنْ نَزَلَ الْقَضَاءُ بِمَا نُحِبُّ» اگر قضا و قدر تطبیق کرد به آن چه ما دوست داریم، اگر آنی که ما دوست داریم، یعنی اگر طاغوت کوبی انجام گرفت، اگر در جنگ پیروز شدیم «فَنَحْمَدُ اللَّهَ» حمد خدا را میگوییم که ما موفق شدیم و رژیم را واژگون کردیم. اما اگر رفتیم و موفق نشدیم «وَ إِنْ حَالَ الْقَضَاءُ دُونَ الرَّجَاءِ» اگر آن رجاء و امیدی که داریم، قضاء الهی با امید ما موافقت نکرد، به میل ما، به آرزوی خود نرسیدیم، اگر به خواست خود نرسیدیم، باز هم ناراحت نیستیم. زیرا «مَنْ کَانَ الْحَقَّ نِیَّتُهُ» کسی که نیت او حق است «وَ التَّقْوَى سرِیرَتُهُ» کسی که در درونش جز تقوا و در نیت او جز اخلاص هدفی ندارد، این آدم متجاوزی نیست. غصه نمیخورد.
5- اگر نیت الهی باشد هیچگاه خاسر نیست
غصه کسی میخورد که برای خود نشان دادن حرکت کند. یک وقت کسی مثل افرادی که به زورخانه میروند یا در بازار میروند، میخواهند کشتی بگیرند و مسابقه بدهند. اگر هدف این باشد که بگیرد و گل کند، اگر گل نکند غصه میخورد. اما اگر هدف این نیت، رضای خداست، این عقده ندارد و شکست نمیخورد و ناراحت نمیشود. این مطلب مهمی است. تمام کسانی که در زندگی دچار عقده میشوند، کسانی هستند که از مدار توحید بیرون میروند. اخیراً در بحثهای روان شناسی وروان کاوی، مسئلهی عقده و ایجاد عقده و عقده گشایی مسئلهای است که خیلی بر آن تأکید میکنند. اگر خدا به میان آمد دیگر عقده نخواهد بود. مثلاً: اولیاء خدا، نسبت به هم هیچ شکایت و عقدهای ندارند. هرگز امامهایی که در بقیع دفن هستند، نمیگویند که چرا ما زائر نداریم. امام حسن(ع) با این که از امام حسین مهمتر و بهتر بودند، هرگز نسبت به امام حسین(ع) عقدهای نمیشود که چرا من زوار ندارم؟ چرا من گنبد و بارگاه ندارم؟ امام عسگری(ع) نسبت به امام صادق(ع) هیچ عقدهای ندارد، که بگوید: چرا امام صادق حوزهای با 4 هزار شاگرد دارد؟ پس چرا ما حوزهی علمیه نداریم؟ این که چرا او گل کرد و من نکردم، چرا کار او این قدر پیشرفت کرده و کار من پیشرفت نکرد، این بحثها در مداری است که خدا کنار میرود و من و تو مطرح میشویم. من و تو که مطرح شد، خدا رفت و من آمد، آن وقت توجه میشود که من بیشتر علاقمند دارم و شما کمتر. من کاندیدا شدم و رأی آوردم و شما نیاوردید. اینها همه در مداری است که خدا کنار میرود. والا اگر خدا و رضای او مطرح باشدی، در مدار خدا هیچ کس کمبود احساس نمیکند.
فرزدق به امام حسین میگوید: نرو، کار شما پیش نمیرود. امام حسین میگوید: نمیروم که کارم پیش رود. میروم که خدا راضی باشد. خدا که راضی باشد، مهم نیست که کار پیش رود یا خیر، این مسئله خیلی مهم است. و در فرهنگ ما خیلی این نوع مسائل وجود دارد. فلانی رفت و موفق شد، فلانی رفت و موفق نشد. تمام این تعبیراتی که در این لغات و اصطلاحات است (گرفت، نگرفت، گل کرد، شکست خورد) اینها همه در مداری است که منهای خدا باشد. والا هر کس برای خدا کار کند، خدا میگوید: من مشتری هستم. «ان الله اشتری» (توبه/111) هر کاری برای من کردی من مشتری خوبی هستم. تا برای من کار میکنی، من مشتری هستم و بهشت نیز در قبال آن به تو میدهم و تو کار به مردم نداشته باش. کسی که برای خدا کار کرد، هیچ گاه خاسر نیست. بهترین جنس را به بهترین مشتری و به بهترین قیمت فروخته است. خدا به آبروی حسین(ع)، یک مقدار از آن ایمانهایی که امام حسین(ع) داشت، یک مقدار از ایمان بچههای امام حسین(ع) داشتند به ما مرحمت بفرماید. علی اکبر پسر جوانی است، یک جوان 18 یا 20 ساله(کمتر یا بیش تر) است. به پدرش میگوید: بابا ما خط حق را داریم یا باطل؟ میگوید: اگر خط ما حق است از شهادت هیچ نمیترسم. مسئله این نیست که کجای کار هستیم و تمام اسارتها متصل و مربوط است به مسئلهای دیگر. در این حرکتها میبینیم که امام حسین(ع) در راه افرادی را دعوت میکرد به کربلا و او میگفت که من زن و بچه دارم. میدانید که گرانی است، میگفت زن وبچهات را خدا روزی میدهد. میگوید: میدانی من قرض دارم. امام حسین میفرمود: قرض را نیز ادا میکنم. میگفت: میدانید من نخلستان دارم که خشک میشود و. . . امام حسین همهی بهانهها را رفع میفرمود: خلاصه امام حسین(ع) فرمود: برو لیاقت شهادت نداری، رفت و بعداً هم خیلی غصه خورد. و اشعاری میگفت در مورد این که خود امام حسین(ع) آمد در خیمهی او و از او دعوت کرد و افسوس میخورد که چرا نرفته و غصه میخورد. چون اینهایی که شهید میشوند، سهم آنها بیش از مردههای دیگر است. و سهم شهدا گاه بیش از زندهها نیز میباشد.
6- سخن حر به امام و پاسخ امام (ع)
یکی از افرادی که بین راه با امام حسین(ع) صحبت کرد که شاید ایشان را منصرف کند، جناب حر بود. حر یک مقدارصحبت کرد و گفت: اماما شما را میکشند، زیرا جمعیت ما زیاد است. من اولین گروه مقدم هستم که آمدم، 1000 نفرآمدهایم که دور شما را محاصره کنیم، بعد هزارها جمعیت میآید و تعدادی میرسد به حدود 30 هزار نفر. خلاصه شما حریف ما نمیشوید. امام حسین در جواب شعری خواند(شعرهای ایشان از قول شاعری عرب نقل میکند. عربی میخواهد به یاری رسول خدا برود، پسر عمویش به او میگوید: نرو، کشته میشوی، آن عرب در جواب پسرعمو شعرهایی گفته است که این شعرها را امام حسین پسندیده و میخواند) «سَأَمْضِی فَمَا بِالْمَوْتِ عَارٌ عَلَى الْفَتَى»(إرشادمفید، ج2، ص81) من کار خویش را امضا میکنم و میروم. راهی را که انتخاب کردهام، ادامه میدهم «فَمَا بِالْمَوْتِ عَارٌ عَلَى الْفَتَى» جوان اگر بمیرد عار نیست، به یک شرط «إِذَا مَا نَوَى حَقّاً وَ جَاهَدَ مُسْلِماً»(إرشادمفید، ج2، ص81) یعنی اگر خط ما، خط صحیحی است، من نه میترسم و نه شرمنده هستم. «أُقَدِّمُ نَفْسِی لَا أُرِیدُ بَقَاءَهَا لِنَلْقَى خَمِیساً فِی الْهِیَاجِ عَرَمْرَماً»(المناقب، ج4، ص69) من نفس خویش را تقدیم میکنم. جانم را میدهم و نمیخواهم جان داشته باشم. «فَإِنْ عِشْتُ لَمْ أُذْمَمْ وَ إِنْ مِتُّ لَمْ أُلَمْ کَفَى بِکَ ذُلًّا أَنْ تَعِیشَ فَتُرْغَمَا»(المناقب، ج4، ص69) اگر زنده باشم پشیمان نیستم. بالاخره یاری کردم و اگر شهید شوم ملامت نمیشوم. نمیگویند تلف شد، نابود شد. یک اشعاری را شاعر میخواند و به پسر عمویش میگوید: تو به من میگویی به یاری رسول الله نروم، من یاری رسول الله را انتخاب میکنم زیرا خط من خط درستی است. خط که درست بود، مهم نیست که چه پیش میآید.
شب عاشورا بعضی یاران امام حسین شوخی میکردند، بعضی مناجات میکردند، چون وقتی رهبری و جهت روشن است، شوخی و مناجات خیلی فرق ندارد.
یکی از کسانی که در بین راه جلوی امام حسین(ع) را گرفت و با ایشان صحبت کرد، حر بود. امام حسین در بین راه مطالبی فرمود که مفصل است. اگر تمام کشورهای اسلامی یک دلیل خواستند که چرا قیام کنیم؟ دلیل قیام تمام کشورهایی که شاه دارد و یا رئیس جمهور فاسد دارد و یا نماینده بد دارد و یا یک یاغی دارد، این یک دستورالعمل است. بسیار مفصل است که باید پلاکارد شود و هر مسلمانی اگر به این حدیث پیامبر عمل کند تمام دنیا انقلاب میشود. رسول خدا(ص) فرمود: «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاکِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اللَّهِ یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَان ثُمَّ لَمْ یُغَیِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ کَانَ حَقِیقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَهَ الشَّیْطَان وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَهِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَاد وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَیْء وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ ِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَه»(بحارالأنوار، ج44، ص381) یعنی کسی که یک شاه ستمگر را ببیند(حالا فهد باشد یا ملک صعود باشد و. . .) حرامهای خدا را حلال میکند(بی حجابی که حرام است حلال میکند، مشروباتی که حرام است حلال میکند، اسراف و تبذیر و عیاشی و. . . تمام چیزهایی را که حرام است حلال میکند عهد خدا و پیمان الهی را میشکند و با آن چه رسول الله فرموده است مخالفت میکند. نکتهای بگویم کهای برادرها! نمیشود بگوییم این جنایت کارها اولی الامر هستند و متأسفانه آخوندهای مزدور تمام کشورهای به ظاهر اسلامی، در نمازهای جمعه میگویند: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»(نساء/59) و اینها را همین سلطانهای جور معرفی میکنند و به مردم میگویند: همانطور که مطیع خدا هستید، باید مطیع شاه نیز باشید و این شعر غلطی که در زمان شاه آن شعرای مزدور تبلیغ کردند که «چه فرمان یزدان، چه فرمان شاه» الآن در خطبههای نماز جمعههای غیر ایران وجود دارد.
کسی که شاه ستمگری را ببیند که حلال حرامهای خدا را میکند، عهد خدا را میشکند. با سنت رسول الله مخالفت میکند «یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَان» (بحار الانوار/ج44/ص381) در میان جامعه با گناه زندگی میکند و ستم میکند «ثُمَّ لَمْ یُغَیِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ»(بحار الانوار/ج44/ص381) اگر کسی چنین شاهی را ببیند و حرکت نکند و علیه او شورش نکند «کَانَ حَقِیقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»(بحار الانوار/ج44/ص381) این آدم ساکت هم در قیامت و در جهنم جایگاه او گناه شاه است. جای مسلمان ساکت در کنار طاغوت است. امام حسین فرمود: «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَهَ الشَّیْطَان»(بحار الانوار/ج44/ص381) رژیم یزید «لَزِمُوا طَاعَهَ الشَّیْطَان» بندگی شیطان را میکنند «وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَهِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَاد»(بحار الانوار/ج44/ص381) اطاعت خدا را کنار گذاشتهاند فساد را در جامعه اظهار میکنند «وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَیْء»(بحار الانوار/ج44/ص381) حد الهی را جاری نمیکنند(جایی که باید شلاق بزنند، نمیزنند. آن جایی که باید قصاص کنند، قصاص نمیکنند) بیت المال را اختصاص به خودشان میدهند «وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ ِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَه»(بحار الانوار/ج44/ص381) حرامها را حلال وحلالها را حرام میدانند. اگر کسی چنین رژیمی را مشاهده کند و شورش نکند و به پا نخیزید روز قیامت جایگاه این مسلمان ساکت با آن شاه ظالم یکی است. یعنی او که عمر خود را در نماز شب به سر برده است، با آن ستمگر یکی است. جایگاه او جایگاه طاغوت است. این خطبه مفصل است.
7- اگر عزاداری با کلمات امام حسین باشد به همهجا سرایت میکند
یکی از سخنان امام حسین(ع) این است: «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاکِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اللَّهِ»(بحار الانوار/ج44/ص381) کارنامهی انقلاب و دلیل و انگیزه انقلاب در تمام برنامههایی که در رأس کار یک آدم مفسد و فاسد است این میباشد. اگرکسی چنین سلطان جائری را مشاهده کند و شورش نکند «کَانَ حَقِیقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»(بحار الانوار/ج44/ص381) این است که خداوند به حق، جایگاه این عالم ساکت را(مسلمان ساکت را) کنار او قرار دهد. فرمان شورش به طاغوت صادر شد، شما این جمله را در کنار کسانی که میگویند: دین افیون است و دین تخدیر میکند، بگذارید، ملاحظه میکنید، این جمله چقدر زیباست. و اگرعزاداری ما با این کلماتی که خود امام حسین(ع) فرمودهاند و در نمایشها و در عزاداریهای سنتی به صورت نظم و نثر بیان شود، این رقم عزاداری را همه جا میشود عرضه کرد. این عزاداری که در ده زنجیر میزند، در شهر سینه میزند، در تهران پیراهن سیاه میپوشد، در شمیران پیراهن سیاه را نیز در میآورد و در خارج دیگر او عارش میشود که عزاداری کند و این مسئله که عزاداری در مراحل مختلف کم رنگ میشود به خاطر این که عزاداریها عمیق و بااستفاده از خود سخنان امام حسین(ع) نیست و یا کم است.
«مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً»(بحار الانوار/ج44/ص381) روز عاشورا تمام دانشجویان مسلمان، این مطلب را به چند زبان بنویسند و در خیابانها راهپیمایی یا عزاداری کنند و بگویند: رسول الله به مافرموده هر کس شاه ستمگری را دید باید بر او شورش کند، اگر شعر و نثر و برنامه هایمان الهام از این سخنان باشد، این نوع عزاداری تمامش باعث میشود که شرق و غرب نیز در عزاداری ما وارد و آنها نیز عزاداری میکنند و دیگر لازم نیست ما به مسلمانها بگوییم که عزاداری کنید. اگر عزاداری از متن سخنان امام حسین تجاوز نکند و حول و حوش سخنان امام حسین(ع) باشد، عزاداری به اروپا و آمریکا نیز سرایت خواهد کرد. به امید این که صد در صد مراسم، عمیقتر و بهتر و مکتبیتر و جهانیتر شود. اگر مکتبی شد، جهانی خواهد شد. نمیشود چیزی مکتبی باشد و جهانی نشود. شما شعارهای قرآن را هر جا مطرح کنید «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»(حجرات/13) شما در آمریکا این مطلب را مطرح کنید، حرف خوبی است. «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ أَجْراً عَظیماً»(نساء/95) کسانی که در راه خدا تلاش میکنند فضیلت دارند بر کسانی که نشستهاند. شعارهای قرآن که بیش از صدها نمونه از آن در متن قرآن است، هر جا مطرح کنید، پیشانی شما را میبوسند و میپذیرند. علتش این است که ما از این کلمات ناب خالی شدیم و یک جایی که میخواهیم مسلمانی را اظهار کنیم، کم میآوریم و خجالت میکشیم. سلام بدهیم به امام حسین(ع)، سلام به شهید که زنده است و امام حسین جواب گرم به ما میدهد. محکم و با ادب سلام دهیم و با توجه و به یاد آنهایی که خیلی سلام دادند به امید این که به کربلا بروند، ولی شهید شدند.
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکَ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ»(مصباح المتهجد، ص776)
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»