ذلت و سقوط ملتها، عوامل-1

موضوع بحث: ذلت و سقوط ملتها، عوامل-1
تاريخ پخش: 03/01/60

بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

«الحمد للّه رب العالمين و صلّي اللّه علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الّدين»

بحثي را كه در نظر گرفته‌ام برايتان بگويم عوامل ذلت و سقوط يك ملت است. چه عواملي باعث سقوط يك ملت مي‌شود؟ البته نمي‌توانيم بگوييم كه همه‌ي عوامل را بررسي كرده‌ايم. بلكه اين گوشه‌اي از اين عوامل است كه بيان مي‌كنم. چطور يك ملت عزيز افت مي‌كند؟ چه عواملي باعث سقوط يك ملت مترقي مي‌شود؟
ما معتقد هستيم كه خداوند قرآن را كه كتابي انسان ساز است براي ما نازل كرده است و براي مسائل فردي و اجتماعي و مسائل اين جهان و آن جهان در آن دستوراتي را داده است، درمسائل خانوادگي، در مسائل حقوق شوهر و زن و فرزند، براي حل اختلاف خانوادگي، در مسائل نظامي و در مسائل مهم جهاد، هدف جهاد، نوع جهاد، بعد از جهاد، رفتار با اسير، فلسفه جهاد، در مسائل فرهنگي دستوراتي را داده است. در مورد اين كه چه درسي را بياموزيم. چه كسي معلم باشد. با چه صفاتي باشد و روش تدريس چگونه باشد، دستوراتي را پيدا نمي‌كنيم. مگر اين كه طرحش در اسلام باشد. خدا آن رژيمي را كه نگذاشت ما با طرح‌هاي آسماني آشنا شويم لعنت كند. حالا بعد از پيروزي انقلاب، زير سايه‌ي شهدا، بايد ببينيم به نتيجه‌اي مي‌رسيم يا نه؟
1- اختلاف و تفرقه از عوامل سقوط
چند مورد از عوامل سقوط را نوشته‌ام. اگر انسان فطرت بيدار و وجدان زنده داشته باشد، خود فطرت بيدار و وجدان زنده و مغز آزاد، عوامل را جسته و گريخته درك مي‌كند. اما ما مي‌خواهيم در اين بحث، از وحي هم كمك بگيريم تا ادراكات و مطالب مورد فهم ما با آن چه وحي مي‌گويد، گره بخورد. مثلاً مي‌دانيم كه اختلاف و تفرقه از عوامل سقوط است و بايد ديد نظر قرآن درباره‌ي تفرقه چيست؟ آيه‌اي كه ديشب با آن برخورد كردم، آيه‌ي عجيبي بود. اين آيه براي من تازگي داشت. با اين كه20 سال است كه با قرآن سرو كار داريم، گاهي آدم به بعضي آيه‌ها برمي خورد كه برايش تازگي دارند. خدا در سوره انعام، آيه‌ي 65 چنين مي‌فرمايد: «قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى‏ أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعا»(انعام/65) خداوند قدرت دارد مبعوث كند يا بر شما عذاب را برانگيزد. خدا مي‌تواند از بالاي سر، شما را عذاب كند يا همچون زمين لرزه از زير پايتان عذاب مي‌فرستد. زمين لرزه شما را فرو مي‌برد. يا شما را تكه تكه كند. يعني بين شما تفرقه به وجود بياورد. خداوند مسئله‌ي تفرقه را در كنار عذاب آسماني و عذاب زميني مطرح كرده است، اين خيلي مهم است.
همين طور كه «تَرْميهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ» (فيل/4) ارتش ابرهه با پرنده‌هايي به نام ابابيل سنگ باران شد و نابودگرديد. يا همينطور كه يك زمين لرزه مي‌آيد و يك ملت را از بين مي‌برد. خداوند تفرقه را ميان عذاب آسماني و عذاب زميني قرار داده است و اين اهميت موضوع را مي‌رساند و اين آيه براي من تازگي داشت.
«أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعا»(انعام/65) آن زمان چه مي‌شود؟ خداوند شما را تكه تكه مي‌كند. بعضي به بعضي ديگر حمله مي‌كنيد. اين گروه به آن گروه حمله مي‌كنند و آن گروه به اين گروه حمله مي‌كند. «قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى‏ أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعا»(انعام/65) از آن آيه‌هايي است كه مي‌توانيد خيلي راحت بفهميد. قل: يعني بگو. هو: يعني او. بگو او قادر است. قدرت دارد و براي چه قدرت دارد؟ براي اين كه انتخاب كند و بر شما عذاب را برانگيزد.
يكي از عوامل سقوط مسئله‌ي تفرقه است. آيات زيادي براي تفرقه وجود دارد. منتهي من در مورد اتحاد و تفرقه تذكرهايي دارم كه مي‌خواهم بگويم. اصل معناي تفرقه را همه مي‌دانند. قرآن مي‌فرمايد: «و لا تَنازَعُوا»(انفال/46) نزاع نكنيد. بحث و جدل نكنيد. ‌اي خواهر و‌اي برادر اين قدر در دبيرستان بحث نكنيد. «دَعِ الْمِراء وَ إِنْ كُنْتَ مُحِقّاً»(شرح ‏نهج ‏البلاغه ابن ابي الحديد، ج‏10، ص‏139) جدل را رها كن، گرچه حق با تو باشد. «دَعِ الْمِراء» جدل بيهوده را رها كن. البته اين بحث‌هاي بيهوده، خود توطئه هستند. نگذاريد با صحنه سازي و جوسازي و ايجاد بحث‌هاي غير صحيح و حرف‌هاي بي سند باعث اغتشاش شوند. مثلاً در دبيرستان مي‌بينيم چند فرقه مي‌شوند و همه‌ي آن‌ها بيهوده بحث مي‌كنند. 90 درصد بحث هايشان هم به جايي بند نيست و دليل و برهاني در پشت آن‌ها وجود ندارد. «دَعِ الْمِراء وَ إِنْ كُنْتَ مُحِقّاً» اين دستور اخلاقي انسان است. اگر شما مسلمان هستيد، اين دستور امام صادق(ع) است و در آيه‌ي «وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين» دستور قرآن است.
حال چرا نزاع نكنيد؟ «فَتَفْشَلُوا» يعني چون سست مي‌شويد. خوب اگر سست شويد، چه مي‌شود؟ سقوط مي‌كنيد «تَذْهَبَ ريحُكُمْ» يعني بادي كه در پرچم شما مي‌وزد، از بين مي‌رود و ديگر نمي‌وزد. يعني عزت شما تمام مي‌شود. بادي كه كشتي شما را حركت مي‌داد، از بين مي‌رود. يعني كشتي مي‌ايستد، نسيمي كه به شما روح مي‌بخشيد و عطر و عزتي كه داشتيد از بين مي‌رود. زن و شوهر هم در خانه همين وضعيت را دارند. «لا تنازعوا و تفشلوا» آيه‌ي سوره انفال است. آيه‌ي ديگري را كه لازم است بگويم و هر ايراني بايد اين آيه را حفظ باشد، اين آيه است. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»(حجرات/13) خواهش مي‌كنم همه‌ي شما كه پاي بحث و تلويزيون هستيد، اين آيه را هم حفظ كنيد. درس سازنده‌اي در اين آيه نهفته است. قرآن مي‌گويد: «وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكينَ»(روم/31) شما از مشركين نباشيد.
2- اهل تفرقه مشركند
مشركين چه كساني هستند؟ «وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكينَ مِنَ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُم»(روم/32-31) مشركين از كساني هستند كه تفرقه به وجود مي‌آورند. در دينشان «وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكينَ مِنَ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُم» مكتب مشرك پرستيدن خورشيد و ماه نيست. بت پرست مشرك نيست. كسي كه خطي به وجود مي‌آورد، خطي ايجاد مي‌كند، اين خط و آن خط مي‌كند، يك خط را چند خط مي‌كند، و در هر خطي، آرمي، پرچمي، و پلاكاردي و يك شعاري به وجود مي‌آورد، اين گروه‌ها را قرآن مشرك مي‌داند. پس طبق آيه كساني كه در دين تفرقه به وجود مي‌آورند، مشرك هستند. اين آيه از آن آيه‌هايي است كه گفتم همه بايد بلد باشند. اگر فقط به همين آيه عمل شود، تمام جر و بحث‌ها تمام مي‌شود.
در يك جلسه مثالي زدم. گفتم در بعضي از خانه‌هاي كاشان گربه وجود دارد. صاحب خانه اين گربه‌ها را مي‌گيرد و در گوني مي‌اندازد و به بيابان مي‌برد. در راه گربه‌ها با هم بازي مي‌كنند و با سر و كله‌ي يكديگر بازي مي‌كنند، ولي نمي‌فهمند كه كسي اين‌ها را در گوني انداخته و به بيابان مي‌برد. اگر بدانند كه به كجا برده مي‌شوند، لا اقل در گوني اين قدر به سر و كله‌ي هم نمي‌زنند. و گاه مي‌بيني ابرقدرت‌ها، ما را در گوني كرده‌اند و به سمت نيستي مي‌برند و ما در گوني مانند گربه‌ها به سر و كله‌ي هم مي‌زنيم.
اهل تفرقه از ديد اسلام مشرك هستند. اگر اختلاف به وجود آمد چه؟ اگر بين سران مملكت اختلاف افتاد چه؟ همين طرحي را كه ديديد، همه در حضور امام حاضر شدند، تا به حد مشتركي برسند و به وحدت دست يابند. مصداق اين آيه است كه: «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ»(نساء/59) اگر تنازعي در مسئله‌اي به وجود آمد، بين زن و شوهر، يا بين مردم يك محله، يا بين سران يك مملكت، يا بين بچه‌هاي دو يا سه دبيرستان «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ» اگر در مسئله‌اي تنازع كرديد پس آن مسئله را نزد اهلش ببريد و ببينيد حكم خدا چيست؟
مسئله‌ي تفرقه آيه‌هاي زيادي دارد. ما مسئله‌ي تفرقه را درك كرده‌ايم و خودمان بلايش را به چشم ديده‌ايم. حال من درباره‌ي اين مطلب چند آيه مي‌خوانم.
اولاً: فلسفه‌ي اخوت، چون اخوت در مقابل تفرقه است.
دوماً: تلاش براي دست يافتن به اخوت عميق، اخوت هدف، اخوت دشمنان و در مورد درهم شكنندگان پيمان اخوت هم مطالبي مي‌گويم.
همه به دنبال اتحاد هستند، مثلاً مي‌گوييم: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»(حجرات/10) گروهك‌ها مي‌گويند: بسيج توده‌ها براي مبارزه با امپرياليسم. فرق حرف ما با حرف آن‌ها در چيست؟ ما مي‌گوييم: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ» كسي در جمهوري اسلامي اگر اين آيه‌ها را بلد نباشد، مسلمان خيلي بي حالي است. آيه‌ي ديگري داريم: «فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ»(آل عمران/103) خدا به مؤمنين مي‌گويد: بين قلب هايتان الفت و مهرباني بوجود آمد. اين هم آيه‌ي ديگري كه از آن درس مي‌گيريم. آيه‌اي ديگر اين است: «أَقيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيهِ»(شورى/13) از اين‌ها مي‌فهميم، اگر مي‌گوييم با هم اخوت داشته باشيد، به خاطر اين است كه شما در مدار ايمان باشيد.
ما نمي‌خواهيم بگوييم هدف تمام گروه‌ها، مبارزه با امپرياليسم است. چون ماركسيست‌ها و تمامي مسلمان‌ها هم همين را مي‌گويند. ولي خط ما روشن است. يك مثلث براي شما رسم مي‌كنم. اين مثلث سه مرجع قدرت داشت كه با هم مخالف بودند. يكي از آن‌ها امام حسين(ع) بود. يكي يزيد و ديگري ابن زبير بود. امام حسين(ع) اين كار را نكرد كه بگويد: فعلاً با عبدالله بن زبير بسازيم و متحد شويم تا پدر يزيد را در آوريم. امام حسين(ع) با يزيد درگير شد، اما هرگز با ابن زبير دست ياري نداد. چون هدف ابن زبير برپايي حكومت خودش بود و هدف امام حسين(ع) برپايي حكومت خدايي با قوانين الهي بود. كسي كه هدفش برقراري حكومت خداست و كسي كه هدفش به حكومت رسيدن خود است. هرگز با هم متحد نمي‌شوند. اگرچه دشمن مشتركي به نام يزيد داشته باشند.
اينطور نيست كه اگر دشمن مشترك داشته باشيم، با هركسي دست دوستي و ياري بدهيم. البته در مواردي كه از مدار توحيد بيرون نيست، مشترك مي‌شويم. مثلاً ما با يهودياني كه در ايران هستند و با مسيحيان، در مشتركات كنار مي‌آييم. چون هر دو مؤمن به خدا هستيم. اما مؤمن به خدا به هيچ وجه كنار نمي‌آيد. چون مدارها فرق مي‌كند. ديدها فرق مي‌كند. اين كه ما مي‌گوييم اخوت و برادري به اين خاطر است كه ما مؤمنين «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» مذهبي هستيم. مراد از مذهبي اين است كه بالاخره اعتقاد به خدا وجود داشته باشد.
3- حل كردن اختلاف ميان دو مسلمان ارزش زيادي دارد
اگر ايمان و اعتقاد به خدا باشد، اخوت هم هست. اين فلسفه‌ي اخوت است. چرا اخوت بايد باشد؟ براي اين كه مدار شما ايمان است و در اين مدار حركت مي‌كنيد. بعد قرآن مي‌گويد: «فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ» اگر بين دو برادر اختلاف افتاد، اين اختلاف را اصلاح كنيد. اين اختلاف را رفع كنيد. حديث داريم كه اگر ميان دو نفر اختلاف و دعوا باشد و كسي قدم پيش گذارد و اين اختلاف را حل كند و اين دو را آشتي بدهد، صوابش از تمام نمازها و روزه‌هاي مستحبي و به جا آوردن حج بيش‌تر است.
امام صادق(ع) بودجه‌اي تهيه كرد و در اختيار مفضل گذاشت و به او گفت: اگر ميان دو مسلمان اختلاف و تفرقه ديدي، با اين پول مسئله را حل كن و آن‌ها را با هم آشتي بده. مفضل داشت مي‌رفت، ديد دو مسلمان با هم اختلاف دارند و دعوا مي‌كنند. بررسي كرد و متوجه شد اختلافشان بر سر مبلغي پول است. با آن پول اختلاف را حل كرد و گفت: اين پول از جيب خودم نيست، از بودجه‌ي امام صادق(ع) است. اين تلاش است براي اخوت و براي برقراري اخوت است.
گاهي وقتي مي‌گويند: بياييد و با هم آشتي كنيد و دائم اصرار و قسم را تكرار مي‌كنند، آن دو نفر با هم دستي مي‌دهند وروبوسي مي‌كنند و مثلاً آشتي مي‌كنند. اما بين قلب هايشان نيست، فقط صوري است. اين‌ها دل هايشان با هم نيست. در حديث داريم: در دوره‌ي آخرالزمان اين‌ها فيزيكي با هم هستند، اما دل هايشان از هم جداست. لذا اخوت بايد عمق داشته باشد و فقط سطحي و روزمرگي نباشد. «فألف بين ابدانكم» نباشد. خداوند هدف از اين اخوت را در قرآن چنين بيان كرده است «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى‏ وَ عيسى‏»(شورى/13) مكتب انبيا را به وجود آورديم و انبيا را فرستاديم و برنامه‌هايي را برايشان در نظر گرفتيم. منتهي گفتيم: «أَقيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيهِ»(شورى/13) هدف از وحدتي كه مي‌گوييم و اين اخوت حفظ و برپايي مكتب است و اگر مي‌گوييم اتحاد براي حفظ مكتب، براي اين است كه دين اصالت دارد. اما چه چيزي باعث بوجود آمدن تفرقه مي‌شود؟ همه مي‌دانيم كه اتحاد خوب است و تفرقه بد است. اما قرآن عامل تفرقه را چه چيزي معرفي مي‌كند؟
4- پيروي از خط‌هاي جديد از عوامل تفرقه است
اگر دبيرستاني يك در داشته باشد، همه‌ي دانش آموزان از همان يك در بيرون مي‌آيند، اما اگر چند در داشته باشد، باعث مي‌شود بچه‌ها پراكنده شوند. قرآن مي‌گويد: خط حركتي جديد به وجود نياوريد. درباره‌ي ايجاد خط اينطور مي‌گويد: «وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِه»(انعام/153) يعني از راه‌ها و خط‌هاي مختلف تبعيت و پيروي نكنيد، براي اين كه با بوجود آمدن و تبعيت از چند خط تفرقه و اختلاف به وجود مي‌آيد و گروه گروه مي‌شويد. «فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِه» مثلاً اگر خانقاهي نبود، همه‌ي مردم به مسجد مي‌رفتند. ساختن يك خانقاه، باعث كم شدن حضور عده‌اي از مسجد مي‌شود.
نماز جمعه را در نظر بگيريد. اگر كسي هم حرف دارد، برود و در نماز جمعه حرفش را بزند. ولي مي‌آييم پنج شنبه‌اي در مقابل جمعه ايجاد مي‌كنيم. اين باعث مي‌شود گروهي ديگر در برابر جمعه، شنبه‌اي راه بيندازند و باز گروهي ديگر يكشنبه‌اي و الي آخر.
يك عده حسينيه مي‌سازند. عده‌اي ديگر هم حسنيه مي‌سازند. بعد مي‌بيني فاطميه و حيدريه هم ساخته شد. در حالي كه با ساختن همان يك حسينيه مي‌توانستند تفرقه ايجاد نكنند. عزاي دهه‌ي فاطميه را هم در همان حسينيه برپا كنند و دهه‌ي محرم را هم در همان جا برگزار كنند. با اين حساب براي وفات حضرت زينب هم مي‌آيند و يك زينبيه مي‌سازند. خلاصه خط‌هاي مختلفي به وجود مي‌آورند. در برابر سخنراني جمعه‌ي آقا، سخنراني در روز پنج شنبه به وجود مي‌آوريم. يك جمعه باشد و همه‌ي شما جمع شويد و هركس حرفي دارد، بزند. با بوجود آوردن خط جديد، مردم گروه گروه مي‌شوند. قرآن اينطور مي‌گويد: «وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ» سبل، جمع سبيل است. سبيل به معني راه است. سبيل به معني راه خدا است. از خط‌هاي جديد تبعيت نكنيد. براي اين كه اين خط‌ها پدر شما را در مي‌آورد. «فَتَفَرَّقَ بِكُمْ» اين خط‌هاي جديد شما را متفرق مي‌كند. اگر يك مغازه‌ي عطاري در محلي باشد، بعد در همان محل، عطاري ديگري هم زده شود، مطمئتاً مشتري‌ها پراكنده مي‌شوند. حالا اين حرفي است. اگر كاسب اول رفت و از دومي شكايت كرد و جلوي نان در آوردن او را گرفت، كارخوبي نكرده است. كاسب دوم هم بايد زندگي‌اش را تأمين كند. اين مسائل اقتصادي است. اما در مسائل مكتبي، چند خطه شدن تفرقه بوجود مي‌آورد و مردم را متفرق مي‌كند. رهبر انقلاب فرمود: همه‌ي مردم بايد يك حزب شوند و آن حزب، حزب مستضعفين در مقابل مستكبرين است. همه‌ي مردم بايد حزب خدا را تشكيل دهند. يعني حزب اللهي شوند. اگر همه‌ي مردم جزء حزب مستضعفين شوند، اگر همه امتي واحد شوند، اگر يك مراسم نماز جمعه داشته باشند، مانعي ندارد كه اختلاف سليقه هم باشد. بنده مي‌گويم: آقا من در اين نماز جمعه نظرخودم را مي‌گويم. در همان نماز جمعه هم، امام جمعه مي‌آيد و نظر من را مورد بررسي قرار مي‌دهد و مي‌گويد: نظر اين آقا با 30 درصد يا 70 درصد كمتر و بيش‌تر درست است يا نه! اصلاً اشتباه است و اين نقاط توهم بوده است. اين طوركه فكر مي‌كرد، چنين نبود. اين‌هايي هم كه به نماز جمعه مي‌آيند، همه نمازخوان هستند. همه وضو مي‌گيرند و با گفتن الله اكبر مي‌آيند. آن وقت اين گروهك‌هاي سوت زن و كف زن ديگر دور هم جمع نمي‌شوند تا در برابر آحاد مردم قرار بگيرند. آن وقت مصداق آيه‌ي «وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ» مي‌شويم. خط بوجود نياوريد كه خط جديد مشتري پيدا مي‌كند و از ره پويان راه حق گمراه مي‌شوند.
مگر داستان مسجد ضرار منافقين را فراموش كرده‌ايد؟ منافقين آمدند و در مدينه مسجدي ساختند و به پيغمبر گفتند: آقا ما مسجدي ساخته‌ايم. پيغمبر گفت: من كه مسجد ساخته بودم. چون پيغمبر تا وارد مدينه شد، يك مسجد ساخت و به مسلمانان گفت: همه‌ي كارهايتان را در اين مسجد انجام بدهيد. مسجد سنگر است. به قول رهبر انقلاب، تعليم و تربيت، عبادت، اجتماعات، حركت براي جهاد، شوراها، دادگستري و تمام فعاليت‌ها بايد در مسجدها شكل مي‌گرفت. اين منافقين مسجد ديگري ساختند و آمدند به پيغمبر گفتند: پيغمبر نمازي هم در مسجد ما بخوان. پيغمبر به جاي خواندن نماز و افتتاح مسجد اين‌ها، با بيل و كلنگ به سراغ مسجد رفت و مسجد را خراب كرد و فرمود: آن مسجد هدفي جز كاستن جمعيت اين مسجد نداشت. يك آيه هم در قرآن در اين مورد داريم. «وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً»(توبه/107)
از اين مسئله بگذريم. كمي درباره‌ي تفرقه صحبت كرديم.
5- دومين عامل سقوط تزلزل و وسوسه
دومين عامل از عوامل ذلت و سقوط يك ملت تزلزل است. تزلزل، تصميم نگرفتن، عدم وجود اراده، وسواسي بودن، تزلزل گاهي در مسائل فرعي است. گاهي در مسائل سياسي است و گاهي در مسائل شخصي است. تزلزل و وسوسه شاخه‌هاي زيادي دارند. گاهي ممكن است زني در خانه در مسائل شستشو متزلزل شده باشد.
يكي از دوستان به من نامه‌اي نوشته است كه، يك زن وسواسي دارم و ماهي هفتصدهزار تومان پول آب مي‌دهم. صبح تا شب، شلنگ را به دست مي‌گيرد و همه‌ي خانه را مي‌شويد و باز هم مي‌گويد: پاك نشد. اين زن‌هايي كه اين گونه فكر مي‌كنند و فكر مي‌كنند كه محافظه كار هستند، چرا كار حرام انجام مي‌دهند؟ علاوه بر اين كه اسراف مي‌كنند و اسراف و تبذير و اتلاف وقت حرام است به بدنشان هم ضرر مي‌زنند. اصولاً به حكم خدا پشت پا مي‌زنند. چون رسول خدا مي‌گويد: وقتي آب ريختي، ديگر پاك شد. زن‌هاي وسواسي مي‌گويند: خير، پاك نشد. يعني پيغمبر تو حرف بي خود مي‌زني! زن‌هاي وسواسي عملاً در مقابل پيغمبر ايستاده‌اند. وسواسي بودن حرام است. فلان كس نزد من آمده است مي‌گويد: آقاي قرائتي، من وسواس دارم، چه كنم؟ گفتم: يك ماه نماز غلط بخوان. مي‌گويي لباسم نجس است و باز وسواس داري كه پاك نشد، با خود بگو، مي‌خواهم امروز با لباس غير پاك نماز بخوانم. نماز غلط بخوان. گناه تو با من باشد. گاهي در مواجهه با وسواس انسان بايد دلش را به دريا بزند.
شخصي نزد امام آمد و گفت: يابن رسو ل الله! گاهي وقت‌ها پشت سر هم به ذهنم شك‌هايي درباره‌ي خدا راه پيدا مي‌كند، چه كنم؟ امام فرمودند: تو ايمان داري. گاهي در ايمان اين گونه است كه در مسائلي جزئي به شك مي‌افتي.
عرض كردم، اسراف و تبذير حرام است و بايد مواظب باشيم. مي‌خواهيم نماز بخوانيم، حالا لازم نيست انسان روي قالي كه نماز مي‌خواند، تمام قالي پاك باشد. جاي مهر و يا سنگي كه به جاي آن مي‌گذاري پاك باشد، كافي است. كافي است لباست پاك باشد. البته شستشو مفيد و لازم است، اما اگر به مرز وسوسه رسيد، ديگر مسئله‌ي ديگري است. حالا اين بحث بماند.
6- تزلزل در مسائل امنيتي و فرهنگي
تزلزل در مسائل امنيتي هم وجود دارد، عدم قاطعيت، سست شدن، در اين موضوعات در قرآن، آيه بسيار است. يكي دو تا از اين آيه‌ها را مي‌خوانم. آيه داريم كه خدا به پيغمبر مي‌گويد: ‌اي محمد مواظب باش! «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ»(قلم/9) دوست داري شل شوند. آن‌ها هم شل مي‌شوند. مواظب باش كه تو شل نشوي كه اگر شل شوي، با آن‌ها سازش مي‌كني. «تُدْهِنُ» از «دهن» مي‌آيد. دهن يعني روغن ماليدن «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ» دوست دارند تو روغن مالي كني. ما به اين كار سمبل كردن و روغن مالي مي‌گوييم. يعني طرف كمي سست شود. دوست دارند سست شوي. آن‌ها هم با تو سازش كنند. «لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ»(كافرون/6) پيش پيغمبر آمدند و گفتند: يا رسول الله! خلاصه، تو با بت‌هاي ما كنار بيا ما هم با خداي تو كنار مي‌آييم. آيه نازل شد كه محمد سست نشوي. محكم بگو، مرگ بر بت. «لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ» شما به دين خود، ما هم به دين خود «لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُون»(كافرون/2) هرگز بندگي بت‌هاي شما را نمي‌كنم. «وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ»(كافرون/3) شما هم هرگز بندگي خدا را نمي‌كنيد. ما تا اكنون، هرچه سست شده‌ايم، از جيبمان رفته است. ميليون‌ها شرقي سست شدند و لباس غربي پوشيدند، ولي تا حالا يك غربي حاضر به پوشيدن لباس شرقي نشده است. اين دليل بر اين نيست كه ما خودمان را مي‌بازيم. حالا كه خودمان را كشف كرديم و اگر بناست خودمان را كشف كنيم، بايد خودمان را بسازيم و دست از اين خود باختگي‌ها برداريم. چون نه مغز آن‌ها از ما بهتر كار مي‌كند و نه كمالي دارند. فقط به ما گفته‌اند: تو نمي‌فهمي! به ما گفته‌اند: كلاه نمدي بد است و ما آن را دور انداختيم. بعد گفتند: كلاه شاپو، شاپو همان نمدي است و يك دوري اضافه دارد. به ما گفتند: لباس بلند براي اعراب است، اين لباس بد است. لباس بلند همينطور كوتاه شد تا به ميني ژوپ رسيد. بعد يك مرتبه گفتند: ماكسي. دومرتبه همان لباس بلند را به بدن ما پوشاندند. آن لباس بلندي كه ما داشتيم را به اسم امل، عربي و بدوي ازما گرفتند و كوتاهش كردند. بعد وقتي خيلي كوتاه شد به اسم ماكسي بلندتر از قبلش را به تنمان كردند.
برنامه اين است كه هرچه ما داريم، بگويند بد است و هرچه خودشان دارند بگويند، عالي است. تحقير از كفش و كلاه گرفته تا به كجا. اين‌ها مسائلي جزئي است. البته جنبه‌ي فرهنگي هم دارند. مسئله اين نيست كه فلان جوان، زلفش را چگونه درست كند؟ چه كفشي بپوشد؟ مد و زلف و كفش مهم نيست. مسئله‌ي مهم ريشه‌ي اين هاست. چون من تا عاشق شما نشوم، خودم را به شكل شما در نمي‌آورم. يك جوان كه فلان فرم لباس مي‌پوشد، نوعش حرام نيست. هرطور مي‌خواهد بپوشد ولي آن چه مشكل است، اين است كه چرا اين جوان خودش را در مقابل او باخته است. ناراحتي، ناراحتي فرهنگي است. ما مي‌گوييم، اگر صد تا انسان آمريكايي كلاه نمدي به سر گذاشتند، ما هم مي‌گوييم صد نفر از طلبه‌هاي حوزه صد رقم لباس آمريكايي بپوشند، ولي مي‌بينيم او لباس مرا نمي‌پوشد، ولي من لباس او رامي پوشم. اين بد است كه آدم خودش را ببازد و خودش را گم كند. فكر كند آن‌ها كسي هستند و ما كسي نيستيم. بناست تحقير شوند و اين جمهوري اسلامي به ما خيلي عزت مي‌دهد.
اين شب‌ها در تلويزيون، آدم چيزهايي مي‌بيند كه دلش شاد مي‌شود. وزير راه و ترابري هست ولي وقتي مي‌خواهند، مثلاً اتوبان قم و تهران را افتتاح كنند، آن نوار را ببرند، مي‌گويند يك كارگر بيايد ببرد. مثلا وزير نيرو به نكا مي‌رود و مي‌خواهد آن كارخانه را راه بيندازد مي‌گويد: يكي از برادرهاي كارگر اين كار را بكند. تازه ما هنوز به پيغمبر نرسيديم. پيغمبر دست كارگر را بوسيد. ما پيغمبري داريم كه دست كارگر را مي‌بوسد، ولي آن‌ها كسي كه دست پيغمبر را ببوسد ندارند. ما اگر برگرديم، سرمايه داريم. هم آدم داريم و هم مكتب داريم. فقط تنها چيزي كه كم داريم، خودمان هستيم. يعني خودمان راكشف نكرده‌ايم. اگر خودمان را كشف كنيم، قصه حل شده است. درباره‌ي عجله و قاطعيت وتزلزل بايد مواظب باشيم. بعضي جاها بايد عجله كرد. مثل بازاري‌ها. بازاري‌ها اگر مشتري خوبي گيرشان بيايد، فوراً جنس را مي‌فروشند. چون مي‌گويند: اين مشتري، مشتري خوبي است. وقتي مي‌رسد كه مشتري خداست. اگرمشتري خداست، يعني كار، كار خدايي است. در كار خدايي چند حديث داريم كه زود معامله كنيد. چون اگر كار را براي خدا نكني، ممكن است در آينده براي غير خدا انجام دهي.
امام موسي بن جعفر فرمود: كسي كه مالي مانند خمس و زكات كه به دستور خدا است پرداخت نكند، خدا صحنه‌اي برايش پيش مي‌آورد كه دو برابر آن را در راه باطل خرج كند. گاهي بايد كار خير را سريع انجام داد. ولي گاهي معلوم نيست كار خيراست يا شر است. بايد دير تصميم گرفت. اميرالمؤمنين مي‌گويد: هر وقت عصباني شدي، تصميم نگير. چون تصميم گرفتن در زمان عصبانيت فايده ندارد.
زن و شوهر گاهي با هم دعوا مي‌كنند. بينشان اختلاف رخ مي‌دهد. حالا كم رنگ يا پر رنگ. اگر همان وقت دعوا تصميم به طلاق بگيرند، هيچ زن و شوهري در دنيا باقي نمي‌مانند. وقت عصبانيت تصميم نگير. اما اگر مشتري، مشتري خوبي بود و مي‌داني كار، كار خدايي است، بايد انسان اين جا عجله كند. اين كه مي‌گويند: عجله كار شيطان است، درست نيست. در مسائلي هم عجله كار خداست. تزلزل و نداشتن قاطعيت درست نيست.
7- براي جلوگيري از تزلزل عبرت گرفتن از تاريخ و مقايسه با انسان‌ها
درباره‌ي تزلزل چند آيه بخوانم و رد شويم. قرآن براي اين كه به ما اراده بدهد، اينطور مي‌گويد: براي رشد و ترقي ملت راه‌هايي وجود دارد. يكي از اين راه‌ها، مقايسه است و لذا خدا مي‌گويد: «سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا»(نمل/69) برويد و در زمين بگرديد. 6 يا 7 آيه هست كه به مسلمان‌ها مي‌گويد: «سيرُوا فِي الْأَرْضِ» برويد و در زمين بگرديد، ولي نه اين كه در سيزده به در علف گره بزني. نه اين كه مثلاً چهار گل پيدا كني و عكس بگيري. قرآن مي‌گويد: «سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا» برويد و بگرديد و تاريخ را ببينيد. ابرقدرت‌ها را ببينيد. كاخ‌ها را ببينيد. ببينيد چه كساني بوده‌اند و چه كرده‌اند و بعد حالا به چه روزگاري رسيده‌اند. برويد دنيا را بگرديد تاعبرت بگيريد. براي عبرت گرفتن گردش كنيد. حتي در همين سيزده بدر هم مي‌توان عبرت گرفت. همين سيزده بدر، وقتي شما مي‌خواهي علف را گره بزني، كمي فكر كن. بگو: اين خاك يك دانه گندم گرفته است و يك خوشه بيرون داده است. اما بنده اين همه نعمت‌هاي خدا را گرفته‌ام ولي تا حالا خوشه‌اي بيرون نداده‌ام و لذا قرآن مي‌گويد: روز قيامت «وَ يَقُولُ الْكافِرُ يا لَيْتَني‏ كُنْتُ تُراباً»(نبأ/40) كافر مي‌گويد: كاش خاك بودم. خاك يك دانه گندم مي‌گيرد و يك خوشه گندم بيرون مي‌دهد. اما من اين همه الطاف خدا را گرفته‌ام، ولي هيچ خير و بركتي از من سر نمي‌زند. پس گاهي وقت‌ها خاك از انسان بهتر است و آياتي در اين زمينه داريم كه قرآن مي‌گويد: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»(بقره/74) بعضي دل‌ها مانند سنگ است. بعد مي‌گويد: گاهي از كنار سنگ‌ها چشمه‌ي آبي مي‌جوشد. اما آدم‌هايي داريم كه هيچ چشمه‌ي آبي از آن‌ها نمي‌جوشد.
در برابر مسئله‌ي تزلزل يكي از راه‌ها اين است كه آدم خود را مقايسه كند. خودش را با انسان‌ها مقايسه كند. «الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً»(آل عمران/173) افراد شايعه ساز وارد ارتش مسلمان‌ها مي‌شوند. اين‌ها در ارتش سمپاشي مي‌كنند. در سپاه، در جهاد، در روحانيت، در هر قشري افرادي وارد مي‌شوند و سم پاشي مي‌كنند. خدا مي‌گويد: كه مومنين كساني هستند كه در برابر دشمن تزلزل به خود راه نمي‌دهند. اين مدح قرآن درباره‌ي افراد قاطع است. آيات زيادي نوشته‌ام ولي اشاره مي‌كنند كه وقت كم است. يك آيه‌ي ديگر بخوانم. قرآن مي‌گويد: «وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثير»(آل عمران/146) پيغمبراني قبل از شما بودند كه اصحابي داشتند. پيامبراني قبل از پيامبر شما بودند كه اصحابي داشتند. كه اين اصحاب سال‌ها و مدت‌ها جنگيدند. «وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا»(آل عمران/146) سست و ضعيف نمي‌شدند. خسته نمي‌شدند. متزلزل نمي‌شدند. ما اصولاً زود متزلزل مي‌شويم. اميرالمؤمنين(ع) در نهج البلاغه مي‌گويد: مشرکان در باطلشان محكم هستند. شما چرا در حقتان سست هستيد؟
8- قانون‌شكني از عوامل سقوط
مسئله سوم، مسئله‌ي غفلت است. چون مي‌ترسم مسئله‌ي غفلت زياد طول بكشد، مسئله‌ي ديگري را عنوان مي‌كنم. از سومين عوامل سقوط قانون شكني را مطرح مي‌كنم. در اسلام امتياز اين است كه براي هيچ كس قانون خصوصي نيست. اين از امتيازات اسلام است. من يك خاطره از پيغمبر برايتان بگويم و شايد شما هم آن را شنيده باشيد. پيغمبر در اواخر عمر اعلام كرد، ‌اي مردم! عمر من در حال اتمام است. اگر كسي حقي بر گردن من دارد، بگويد. يك نفر برخاست و گفت: يا رسول الله، روزي چوب شما به كتف من خورد. حالا مي‌خواهم تقاص بگيرم والا تو را نمي‌بخشم. پيغمبر فرمود: برويد چوب را بياوريد. چوب را آوردند. پيغمبر لباسش را بيرون آورد كه چوب بخورد. آن مرد كتف پيغمبر را بوسيد و گفت: من شرمنده هستم. اين را حكومت اسلامي مي‌گويند كه پيغمبرش حاضر به خوردن چوب مي‌شود. مسئله‌اي نيست. يك نفر غير مسلمان از حضرت علي(ع) شكايت مي‌كند. علي(ع) را به دادگاه مي‌كشانند. علي(ع) در دادگاه مي‌نشيند. شاكي هم نشسته است. قاضي شرع هم نشسته است. به او خطاب مي‌كند، يا اميرالمؤمنين يا اين كه مي‌گويد: يا اباالحسن! حضرت علي مي‌بيند، قاضي شرع اسم و لقب ايشان را كمي بهتر گفت، بلند مي‌شود و از دادگاه بيرون مي‌رود. قاضي مي‌پرسد: كجا مي‌رويد؟ مي‌گويد: تو قاضي عادلي نيستي! چون او را بي احترام صدا زدي و مرا با احترام صدا كردي، چرا فرق گذاشتي؟
مسئله‌ي حفظ قانون به حدي مهم است كه حتي اگر امام حسين هم شهيد شود تا مكتب سالم بماند، ارزش دارد و بايد ما همه حافظ اين قانون اساسي باشيم و آنهايي كه به قانون اساسي رأي ندادند، كوس رسوايي ايشان در ادعاي مسلماني روشن شد. مي‌گويند: شورا «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُمْ»(شورى/38) به ادعاي اسلام مترقي شورا را قبول مي‌كنند. اگر اصل شورا را دنياپذيرفته و شما هم مي‌پذيريد، پس بگو: اين مردم خبرگان را تأييد نكردند. انتخاب خبرگان با شورا بود. انتخاب قانون‌هاي مجلس خبرگان هم با شورا بود. ولي اين‌ها شوري را بر زبان مي‌آورند، اما به قانونش راي نمي‌دهد. پيداست كه فريب مي‌دهد و كلك مي‌زند. تو اگر مي‌گويي شورا، اين خبرگان را ملت انتخاب كرد. نمايندگان ملت هم قانون را نوشتند. آن وقت تضعيف و حفظ شعار شورا غلط است.
حرف هايمان را جمع كنيم. عوامل ذلت و سقوط چند مورد است. مقداري را در اين جلسه گفتيم و بقيه را در جلسه‌ي آينده مي‌گويم. حاشيه كه مي‌روم از بحث پرت مي‌شوم. شما را به خدا مي‌سپارم.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1444

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.