حفظ مکتب از تهاجم دشمن
موضوع: حفظ مکتب از تهاجم دشمن
تاریخ پخش: 12/11/1402
عناوین:
1- شهداء، انقلاب را به ما سپردند
2- تضعیف رهبر، برنامه دشمن
3- حفظ هویت اسلامی و ایرانی
4- حفظ دین از بدعتها و انحرافها
5- حفظ سهم نیازمندان از درآمدها
6- لقمه حلال، شرط استجابت دعا
7- حفظ آبروی خود مردم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
در این جلسهی بیست و چند دقیقهای موضوع بحثمان حفاظت است، حفاظت از خودمان، عبادتمان، نسلمان، انقلابمان، کشورمان، مسئولیتی که ما داریم، نمیتوانیم بگوییم به من ربطی ندارد، حفاظت.
– حفظ مکتب. پیغمبر اسلام یک دینی برای ما آورد، بتپرستی، آتشپرستی، نمیدانم خودپرستی، همهی پرستشها را لغو کرد، «لَا إله َ إلَّا اللَّه»، «إله» یعنی معبود، هیچ معبودی، هیچ چیز من را جذب نمیکند جز خدا. من جذب هیچی نمیشوم، با پول و زور و پارتی و اینها دینفروشی نمیکنم.
حفظ دین، حفظ مکتب، حفظ رهبر، حفظ امّت، حفظ ناموس، حفظ کشور. راجع به اینها چند جملهای بگویم.
قرآن به ما گفته همهتان برای دفاع آمادهباش باشید، آیهای که آرم سپاه پاسدارها هست: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» (انفال/ 60)، «أَعِدُّوا» یعنی آماده باشید، مقدارش، مقدار تأمین قوای مسلّح چهقدر باشد؟ میگوید: «مَا اسْتَطَعْتُمْ»، هر چه توان دارید؛ «مِنْ قُوَّهٍ» (انفال/ 60)، هر قدرتی دارید؛ حتّی از یک چیزهای ظاهر، «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ» (انفال/ 60) باید دشمن خدا از شما بترسد، یعنی جرأت حمله نداشته باشد. دینتان را حفظ کنید.
افرادی هستند ماشینشان را حفظ میکنند، گرد ننشیند، فرششان را، لامپشان را، لوستر خانهشان را، به ظاهر زندگی میکنند، امّا نمازشان را حفظ نمیکنند، نمازش کلّی غلط دارد، یک پنج دقیقه وقت صرف نماز میکند که: «آقا جان ببخشید، بنشین من نمازم را میخوانم، ببین نمازم درست است، یا نه.» و حال آنکه قرآن راجع به نماز آیه دارد، میگوید نماز را هم باید حفظ کرد، «صَلَواتِهِمْ یُحافِظُون» (مؤمنون/ 9)، اینها نمازهایشان را حفظ میکنند. حفظ نماز.
1- شهداء، انقلاب را به ما سپردند
این را من یک بار دیگر هم گفتم، دلم میخواهد تکرار کنم. یک نوجوانی در خیابان در تهران پلاکاردش بود، نوشته بود که: «جسمم را به خاک سپردم» (شهید شده بود)، جسمم را به خاک سپردم، روحم را به خدا سپردم، انقلاب را به شما سپردم.» خیلی جملهی قشنگی است. انقلاب ما امانتی است که شهدا به ما دادند، ما نمیتوانیم بیتفاوت باشیم، جسمم را به خاک سپردم، روحم را به خدا سپردم، انقلاب را به شما سپردم.
دیشب یک نامهای از شهید عزیز باکری به دستم رسید. به یک نفر نامه نوشته بود که: شنیدم نسبت به انقلاب بیتفاوت شدی، اشکالهایی که شما داری، فلانی برد و فلانی خورد و فلانی اختلاس کرد و فلانی پارتیبازی کرد. اشکالهایی گرفتی. اگر اشکالها وارد شده، بعضی اشکالها که دروغ است هیچی، آن اشکالهایی که وارد است واقعاً اشکال هست، اشکال به افراد چه کار دارد به اینکه شما نماز نخوانی! شما اگر در یک مغازهی لبنیاتی، یک مغازهای که جنس خوردنی میفروشند، اگر یک مغازه خراب بود، همهی مغازهها باید تعطیل بشود؟ آن مغازه که خراب است. آقا قرائتی آخوند بد درآمد، برو سراغ آخوند خوب. نباید به خاطر … یک داروخانه بسته است، دیگر تا آخر عمر دارو نمیخری؟ یک ماشین تصادف کرد، سوار ماشین نمیشوی؟ چرا ما برخوردمان با دین این است که حالا که او بد شد، پس من مسجد نمیروم، پس من نماز نمیخوانم، پس من، پس من … این دست برداشتن از هدف مهم است.
دشمن سه چیز را تحقیر میکند، ما باید در مقابل دشمن حسّاس باشیم:
1- مردم را تحقیر میکند، «أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ» (بقره/ 13)، میگفتند ما روشنفکریم، ما روشنفکرها هم به نماز جمعه برویم؟ عوام میروند. «أَ نُؤْمِنُ»، عربیهایی که میخوانم قرآن است، آیا ما ایمان بیاوریم؛ «کَما آمَنَ السُّفَهاءُ»، اصلاً به مؤمنین میگفتند اینها سفیهاند، اینها سادهاند، آدمهای سادهلوح هستند نماز میخوانند، عمیق و روشنفکر نیستند. قرآن میگوید به آنها بگو خودت سفیه هستی: «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ» (بقره/ 13)
گاهی به پیغمبرها میگفتند اینهایی که دور شما هستند، طرفداران شما انبیاء اراذل هستند، آن هم نه اراذلی که عمیق باشند، اراذل با نگاه سطحی، «أَراذِلُنا» (هود/ 27) آیهی قرآن است. وقتی میگوییم این کار شما غلط است، میگویند ما اصلاحطلب هستیم، «إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون» (بقره/ 11)؛ میگوید: «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ» (بقره/ 12).
به پیغمبرها هم کاذب میگفتند، هم کذّاب، دروغ میگویند. حرفهای پیغمبرها، مکتب را تحریف میکردند، «أَساطیرُ الْأَوَّلینَ» (انعام/ 25، انفال/ 31، نحل/ 24، مؤمنون/ 83، فرقان/ 5، نمل/ 68، احقاف/ 17، قلم/ 15، مطفّفین/ 13)، اینها افسانههای قدما و پیشینیان هستند، اینها افسانهها هست، به زبان درآوردند.
2- تضعیف رهبر، برنامه دشمن
2- یا رهبر را تضعیف میکنند، گاهی وقتها میگویند، ممکن است بگویند که حرفهایی به پیغمبر القا میشده، الفاظ مال خود پیغمبر است. الفاظ مال خود پیغمبر است، چرا وقتی مردم گفتند: «یک آیه دیگر بخوان»، فرمود: «من نمیتوانم آیه را عوض کنم، الفاظ هم باید از طرف خدا باشد.» میگفتند این الفاظ را نگو، یا الفاظ دیگر، این قرآن را با یک لفظ دیگر بخوان. میفرمود: «من نمیتوانم این کار را بکنم.» «بَدِّلْهُ» (یونس/ 15)، یعنی تبدیلش کن، این را بردار، یک جملهی دیگر بگذار، فرمود من این کار را نمیکنم. قرآن هم محتوایش، هم الفاظش از طرف خداست.
تضعیف رهبر. یک بار پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خطبه میخواند، روز جمعه بود، نماز جمعه بود. یک جمعه بازاری با طبل و دهل جنس آوردند منطقه. تمام اینهایی که پای خطبه بودند، به سراغ خرید رفتند. دوازده نفر پای سخنرانی نشستند که یکیاش حضرت علی علیه السلام بود و قرآن اینها را توبیخ میکند، میگوید: «إِذا رَأَوْا تِجارَهً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها» (جمعه/ 11)، شما درخطبهی نماز جمعه طبل و دهل شنیدید، بلند شدید رفتید خرید؟! وسط خطبهها رفتید خرید؟! بعد میگوید: «وَ تَرَکُوکَ قائِماً» (جمعه/ 11)، رهبر را تنها گذاشتند.
با سختی دین را حفظ کردند، چه افرادی، میثم تمّارها، حجر بن عدیها با چه سختی دین را نگه داشتند. ما نباید به خاطر یک مشکلاتی که هست، مشکلات را توجیه نمیکنیم، منتها میگوییم شما نباید بگویید چون این ماشین تصادف کرد، من دیگر ماشینها را سوار نمیشوم، چون یک هواپیما خطر داشت، پس من دیگر تا آخر عمر سوار هواپیما نمیشوم. این فکر، فکر غلطی است، منطقی نیست. هیچ جای دنیا نمیگوید یک جا … چون یک خربزه خراب درآمد، من دیگر تا آخر عمر خربزه نمیخورم، بهانهتراشی نکنید. حفظ از مکتب، حفظ از رهبر، حفظ از ناموس، حفظ از انقلاب، ما مسئولیت داریم. نقاط ضعف نباید ما را مأیوس کند، اگر ریزش داریم، رویش هم داریم، اینجا بچّهدار میشود، اسم بچّهاش را زهرا و فاطمه و علی و حسن و حسین نمیگذارد، یک اسم خارجی میگذارد، در عوض داریم افرادی که در جای دیگر به دنیا آمدند، اسمشان را روح الله گذاشتند، به عشق روح الله خمینی. اگر ریزش داریم، رویش هم داریم. شما به خواب میدیدید، من به خواب میدیدم که دهها هزار، دهها هزار طلبه از حدود صد کشور در قم طلبه شدند؟ شما به خواب میدیدید که دخترهای دبیرستانی و دانشجو، دهها هزار تایشان، دهها هزار تا بیایند طلبه بشوند، طلبههای باسواد؟ همین پنجشنبهی گذشته، یک جلسهای تهران بود، حدود هزار و ششصد خانم قرآنی که یا معلّم قرآن بودند، یا حافظ قرآن بودند، یا مفسّر قرآن بودند، یا تبلیغاتی داشتند، چه خانمهایی، فاضل، دانشمند، همهشان نه، ولی خب یک جمع زیادیشان دانشمند بودند، خب اینها را هم باید دید. شما نگاه کنید، این چفیهی فلسطینیها را، دخترها در اتریش هم سر کردند، به خواب میدیدید که در اتریش و آلمان و آمریکا این چفیهی بسیجیها را که آرم فلسطین است، این چفیه را گردنشان کنند؟ یعنی یک جایی اینها خودشان را نشان میدهند.
3- حفظ هویت اسلامی و ایرانی
– حفظ ادبیات خودمان. همین کلمهای که اسمهای خارجی را کمتر مصرف کنید، اسم ایرانی بگذارید، حفظ زبان خودمان است. ما نباید در عمل یک کاری کنیم که دل آنها خوش باشد. جالب این است که بعضیها هم یک اسمی میگذارند که نمیدانند چیه، من از بعضیهایشان پرسیدم که: «شما اسم دخترت چیه؟ پسرت چیه؟» یک چیزی گفته، گفتم: «این کیه این؟!» گفته: «در ایران باستان فلانی هست، یا نمیدانم یک گلی هست نمیدانم در زیمبابوه.»
چرا به ما گفتند: «لباس کفّار را بپوشید، حرام است؟» به خاطر اینکه خودباختگی است، چون آدم تا فکرش لخت نشود، بدنش لخت نمیشود. اوّل فکرش لخت میشود، میگوید ایران نه، اسلام نه، شیعه نه، اهل بیت نه، اوّل لخت میشود، بعد رنگ آنها را میپذیرد. یک کسی را که میخواهند رنگش کنند، اوّل لباسهای خودش را درمیآورند، لخت که شد، بعد او را رنگیاش میکند. از نظر فکری پوچ میشود، بعد هر چه گفتند، میپذیرد. در این جنگ غزّه و اسرائیل ما دیدیم که از بسیاری از کشورهای غربی، در بسیاری از مراسمشان و راهپیماییهایشان. همین مقداری که فهمیدند فلسطینیها مظلومند، به حمایت گفتند ما لباس آنها را میپوشیم که بگوییم همرنگ شما هستیم.
4- حفظ دین از بدعتها و انحرافها
یک جا داریم که خدا به دانشمندان لعنت میکند، خدا به دانشمندان لعنت میکند. حدیثش این است: «مَنْ رَآی بِدْعَهً»: اگر کسی بدعتی را دید، این جزء دین نیست، ولی این جزء دین قرار میدهد، چیزی که جزء دین نیست، میآورد میگوید این جزء دین هست. اگر کسی یک همچین کاری بکند، اگر تغییرش ندهد؛ باید «فَلِلْعالِمِ أنْ یُظْهَرَ عِلْمَه»، اینجا عالم باید نعره بکشد؛ «وَ إّلا فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ الله»، اگر نعره نکشد، لعنت خدا بر این دانشمندی که انحراف را میبیند، بیخیال است.
چشمانداز ما، رفع فتنه است. آخر زمان امام شعار این بود: «جنگ، جنگ تا پیروزی»، جنگ با بعث صدّام و اینها بود. امام فرمود: «جنگ، جنگ تا رفع کلّ فتنه از جهان، پیروزی ما بر این بعثیهای عراق این موقّت است، محدود است، نیّت شما، چشمانداز شما این باشد: رفع فتنه از کلّ جهان، چشمانداز این است، «حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ » (بقره/ 193، انفال/ 39)
بعضیها میگویند: «آقا، ما خودمان فقیر را میشناسیم، خودمان میدهیم، لازم نیست خمس و زکات بدهیم.» این معنایش چیه؟ معنایش این است که در شناخت مردم، ما از مرجعمان قویتر هستیم، خب این توهین است، یک کسی که عمری درس خوانده و در علم و تقوا بوده است و کار هوسانه از او سراغ ندارند و «مُخَالِفاً لِهَوَاه» (التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص 300) بوده و فقیه بوده و اسلام را عمیق شناخته، حالا برای اینکه دو فلس میخواهیم به فقیر بدهیم، میگوییم من شناختم از فلان مرجع بیشتر است. چهطور آدم به خودش جسارت …
من کسی را سراغ دارم که پولش را برد به عنوان خمس و سهم امام به مرجعش بدهد. مرجعش، خدا رحمتش کند گفت که: «شما خودتان فقیر سراغ دارید، خودتان بدهید، من به شما اجازه میدهم که خودتان به فقرای فامیل، یا همسایگان، یا آنهایی که میشناسید، بدهید.» آن آقایی که میخواست پول بدهد، گفت: «آقا، من هوس دارم، ممکن است یکی را خوشم بیاید، به او بدهم، ممکن است از یک کسی بدم بیاید، به او ندهم، یعنی خمس در راه هوسم هست، یکی را دوستش دارم، یکی را دوستش ندارم، آن وقت خمسم باطل میشود، چون خمس عبادت است، عبادت باید برای خدا باشد، نه برای اینکه خودم دوستش دارم، دوستش ندارم. شما مرجع تقلید من هستی، هوسی از شما دیده نشده، در آستانهی صد سال عمرتان هست و در ثانی من از صد میلیون بیست میلیونش را به شما میدهم خمس است، هشتاد میلیونش مال خودم است، میخواهم کار خیر بکنم، با تشخیص خودم آن هشتاد میلیون هست، چرا دست کنی در جیب امام زمان برداری؟!
5- حفظ سهم نیازمندان از درآمدها
به قارون گفتند از این پولهایی که خدا به تو داده، به فقرا بده. گفت: خدا به من نداده، «أُوتیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدی» (قصص/ 78).
یک خاطره یادم آمد، برایتان بگویم. طلبهای در حرم حضرت علی رفت، گفت: «یا علی، من بیپول شدم، یک کسی بیاید، معجزه کن امشب، مهمان کن من را، یک کسی بیاید صد تومان به ما بدهد. (حالا صد تومان پنجاه سال پیش با کم و زیادش)، یک کسی بیاید یک صد تومن به ما بدهد، این کرامت شما، دوست دارم از من پذیرایی کنید.» در حرم که حرفهایش را زد و اینها، بعد دید یک نفر به او رسید، گفت: «شما آقازادهی فلانی هستی؟» گفت: «بله» گفت: «میخواستم به نجف بیایم، بابایت را در بازار دیدم، گفتم من میخواهم به کربلا و نجف بروم، کاری نداری؟ گفت چرا، پسر من طلبهی نجف است، این صد تومانی را به او بده.» صد تومانی را گرفتم و در جیبم گذاشتم و گفتم با حضرت علی قرارم بود صد تومانم بدهد، گفتم: «یا علی، این صد تومان مال آقایم هست، من گفتم صد تومان از خودت بده، این را آقایم فرستاده، این حساب نیست!» خیلی خب، این حرف را زد و یا به خاطرش آمد، یا به زبانش آمد، این در ذهنش آمد. در مدرسه آمد و بعد گفت برویم یک چیزی بخریم. رفت چیزی بخرد، دید صد تومان نیست. اِه! دوید در حرم، کفشداری، «آقا اینجا کسی پول پیدا نکرده؟» خیلی حالش گرفته شده، پول نداشتیم، غصّهای نداشتیم، حالا هم پیدا شد و رد شد، این داغ، آدم بچّه نداشته باشد، گریه نمیکند، بچّه زایید و سالم شد و حالا مُرد، این پول آمد و رفت. به استادش گفت که: «آقا یک همچین حادثهای …»، استادش گفت: «تو به حضرت علی توهین کردی. به حضرت علی گفتی این مال تو نیست، مال آقایم هست. بله، مال آقایت هست، ولی هزار تا شرط میخواهد تا این پول به دست شما برسد. ممکن است در بازار همدیگر را نبینند، پدر شما از این بازار برود، حاج آقا از یک بازار دیگر برود. اگر راهشان دو تا بود، اگر از بغل هم رد شوند، توجّه به هم نکنند، اگر یادش برود که به شما بگوید خداحافظ، من به نجف میروم. اگر آن لحظهای که گفتی من به نجف میروم، صد تومان جیبش نبود. هزار تا اگر، اگر دارد.» استادش گفت: «تو باید بروی از حضرت علی عذرخواهی کنی. لخت و بیپرده برو بگو غلط کردم، غلط کردم، عذرخواهی کن، بلکه حضرت علی تو را ببخشد.» آمد، گفت: «یا علی، ما یک غلطی کردیم.» معذرت میخواهم. یکمرتبه دید یک کسی آمد، گفت: «آقا ما چند شب پیش اینجا یک صد تومان پیدا کردیم، اگر کسی هست، آدرسش را بدهد، من به او میدهم.» میگفت: «آدرس دادیم، صد تومان را گرفتیم. بعد به علی گفتم: از تو هست، از تو هست، از تو هست.»
در المپیاد قبول میشود، میگوید درس خواندم. بابا افرادی هستند از تو بیشتر مطالعه کردند، رفوزه شدند. بنده در تلویزیون هستم، فکر نکنم من یک کسی هستم، من آدمی هستم هیچ امتیازی، دروغ نمیگویم هان انشاءالله، هیچ امتیازی ندارم، نبوغ اضافه داشته باشم، طبع شعر داشته باشم، صدا داشته باشم، هنر داشته باشم، امتیازی داشته باشم، ایثاری داشته باشم، سابقهی جبههی چندانی داشته باشم، هیچ امتیازی ندارم، حالا یک دری به تخته خورد، دوربین را راست صورت ما آوردند، من نباید حساب کنم مال خودم هست، مال خودم نیست، از تو آدمهایی هستند هزارها کمال دارند که تو نداری. کسی از خودش نداند، این من بودم. حتّی داریم اگر کسی کمالات خدا را، لطف خدا را به حساب کسی بگذارد، مشرک است. مثلاً بگویم پول بود نجاتم داد، وام بود نجاتم داد، قرضالحسنه بود نجاتم داد، فلانی من را نجاتم داد، فلانی من را داماد کرد، فلانی من را عروس کرد. حدیث داریم هان، اینکه دارم میگویم حدیث است، اگر کسی بگوید فلانی کار من را راه انداخت، این شرک است. باید بگویی خدا کار من را راه انداخت، حالا منتها خدا کاری که میکند، با واسطه انجام میدهد، به توسّط فلانی.
دینمان را باید حفظ کنیم. میگوید یک کاری میخواهی بکنی، بگو انشاءالله، «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً. إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ» (کهف/ 23 و 24). نگو فردا چه میخواهم بکنم، بگو انشاءالله، ممکن است فردا نتوانی انجام بدهی. هزار تا ممکن است پیچ بیاید که این کار نشود.
6- لقمه حلال، شرط استجابت دعا
حفظ دین، حفظ عقیده. گاهی وقتها یک کاری خلاف میشود، باز آن هم ممکن است یک دلیلی داشته باشد. ما نمیدانیم حوادث تلخ چه جوری است. گاهی هم یک چیزی سهمت هست، ما سهم خودمان نمیبینیم. چرا دعای ما مستجاب نشد؟ خب دست خودت است. حدیث داریم: «هر کس میخواهد دعایش مستجاب بشود، لقمهاش باید حلال باشد.» (بحار الأنوار، ج 90، ص 321) خب شما لقمهات را حلال کردی، تا دعایت مستجاب بشود؟
یک آیه داریم: «اذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ» (بقره/ 152)، شما یاد من باشید. یک وقت در حرم امام رضا بودم، یک خانمی به من گفت: «آی حاج آقا»، گفتم: «بله»، گفت: «من هر چه دعا کردم، مستجاب نشده، به امام رضا هم گفتم، باز هم مستجاب نشده. چرا؟!»، گفتم: «هر چه خدا گفته، شما انجام دادی؟» گفت: «نه»، گفتم: «خب هر چه خدا گفته تو انجام ندادی، هر چه هم تو میگویی، خدا انجام نمیدهد، یِر به یِر». «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُم» (محمّد/ 7)، «اذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ»، «زاغُوا أَزاغَ» (صف/ 5)، بده و بستان است. شما هر چی خدا گفته، انجام ندادی، آن وقت توقّع داری هر چی شما میگویی، خدا انجام بدهد! گاهی یک شبهه میآید، تا یک شبهه آمد، تلفن یک اسلامشناس را داشته باشید: «اَلو، آقا یک همچین شبههای برای من پیش آمده.» شبهه به یک چیزی میگویند که شبیه حق است، شبهه و شبیه یعنی حرف حقنماست، امّا شبهه هست. یک اسلامشناس: «اَلو، همچین سؤالی از من شده، جوابش را به من بدهید.» باید عقیدهمان را حفظ کنیم، اگر شبههای پیش آمد، جواب بدهیم. یک رابطه با یک اسلامشناس داشته باشیم. تا شبهه شد، من دست از نماز و دین بردارم، تا یک آدم بد دیدیم، دست از … تا یک تصادف دیدیم، من دیگر سوار ماشین نمیشوم، تا یک ؟؟؟ …
7- حفظ آبروی خود مردم
به هر حال ما مأموریم هم خودمان را حفظ کنیم، هم آبرویمان را، شما حق نداری عیبهایت را برای کسی نقل کنی. حدیث داریم: «وای به حال کسی که با مردم رفیق میشود، خودمانی میشود، عیبهایش را درمیآورد از زبان آن طرف، در ذهنش عیبها را بایگانی میکند، یک زمانی لو بدهد.» حدیث داریم هان، رفیق میشود، زیر پایش را میکشد، حرفهایش را درمیآورد، این حرفها را در ذهنش بایگانی میکند، یک روزی آبرویش را بریزد.
به هر حال یک خورده هم حاشیه رفتیم، ببخشید. بحث امروز ما این بود، ما مأموریم حفظ کنیم، فکرمان را، نسلمان را، ناموسمان را، کشورمان را، مسئولینمان را، خانوادهمان را، وطنمان را، مرزمان را باید حفظ کنیم. مرز آبی و خاکی چه جوری باید حفظ بشود؟ چه بودجههایی تعیین میشود و چه نیروهای انسانی لب مرز میایستند، مرز آبی خاکی و آبی، خب مرز فکری هم مهم است، ممکن است دشمن وارد مغز شما بشود، به هر حرفی گوش ندهید. «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ»، حدیث داریم قلب حرم خداست؛ «فَلَا تُسْکِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَیْرَ اللَّه» (جامع الأخبار، شعیری، ص 185)، غیر خدا را اجازه ندهید. هر کس، هر چه میخواهد بگوید، از این طرف آب و آن طرف آب، کیه چی گفته، در سایتها چی گفتهاند، اینترنت چی گفته. ما مسلمانیم، قرآن به ما گفته: «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا» (حجرات/ 6)، حرف را قبول نکنید جز از آدم باتقوا، آدم بیتقوا حرف میزند، قبول نکنید و در ثانی سایت هم مثل دیوار کوچه هست، میشود در سایت حرف خوب نوشت، میشود حرف بد نوشت، به هر چی که در سایت آمده که نمیشود اطمینان کرد. ما مورد تهاجم انواع تهاجمها هستیم و اگر خودمان را بیمه نکنیم با مطالعه، با تلفن یک اسلامشناس، با تلاش خودمان اگر عمل کنیم دین و دنیا و همه چیزمان را میبرند، هجوم سختی شده بر عقاید و افکار و بهترین نمونهاش هم این است که فلانی برد، فلانی خورد. خب برد و خورد، او را بگیرند، زندانش کنند. ما کم نداریم آدمهایی که الآن زندان هستند، بعضیهایشان هم مقامات هستند، یا وابسته به مقامات هستند، الآن زندان هستند، با بد باید مخالفت کرد، امّا اینکه چون او بد هست، پس من هم باید بد باشم، این دلیل منطقی نیست.
«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 60 سوره انفال بر چه امری تأکید میکند؟
1) هر چه در توان دارید، برای دفاع آماده کنید
2) کاری کنید که دشمن خدا از تهاجم به شما بترسد
3) هر دو مورد
2- آیه 13 سوره بقره به کدام رفتار کافران نسبت به مؤمنان اشاره دارد؟
1) تحقیر مؤمنان
2) اسارت مؤمنان
3) شکنجه مؤمنان
3- آیه 11 سوره جمعه به کدام خطر در رفتار اهل ایمان اشاره دارد؟
1) تضعیف مکتب
2) تضعیف رهبر
3) تفرقه و اختلاف
4- آیه 24 سوره کهف به گفتن کدام عبارت تأکید دارد؟
1) الحمدلله
2) سبحان الله
3) انشاءالله
5- آیه 25 سوره انعام، به کدام یک از تهمتهای مخالفان رسول خدا اشاره دارد؟
1) شاعر بودن پیامبر
2) ساحر بودن پیامبر
3) افسانه بودن قرآن
سلام و خداوند، بسیار عالی. خدا آدمای خوبی مثل حاج آقا قرآئتی رو حفظ کنه. ان شاء ا… افرادی به عنوان جایگزین ایشون انتخاب بشن که معارف دین رو به زبان ساده و شیرین به مردم منتقل کنند.
سلام و خدا قوت،
بسیار عالی.
خدا آدمای خوبی مثل حاج آقا قرآئتی رو حفظ کنه. ان شاء ا… افرادی به عنوان جایگزین ایشون انتخاب بشن که معارف دین رو به زبان ساده و شیرین به مردم منتقل کنند.