پیامبر اكرم (ص)، سیره و روش -2

موضوع بحث: پيامبر اكرم(ص)، روش تبليغ -2
تاريخ: 4/11/63

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد الله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و علي اهل بيته

بحث ما درباره سيره پيغمبر بود. پيغمبر اكرم(ص) چگونه زندگي مي‌كرد؟ چگونه تبليغ مي‌كرد؟ چگونه جنگ مي‌كرد؟ چگونه مي‌نشست؟ چگونه پا مي‌شد؟ تو خانه چطوري بود؟ توي مسجد چطوري بوده؟ مي‌خواهيم ببينيم پيغمبر چطوري بوده است؟ و ما هم از آن ياد بگيريم «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(احزاب/21) قرآن مي‌گويد: از پيغمبر الگو بگيريد، ياد بگيريد كه آن چطوري بوده است. مسئله ديگر اين است كه اگر در همه ابعاد مطيع نيستيم، باز هم آنان را رها نكنيد! اين مسئله خيلي مهم است. در جمهوري ما هم همه ما گير اين مسئله هستيم، گاهي به يك كسي مي‌گوييم؛ آقا مي‌آيي با هم اين كار را بكنيم يا نه، شما مي‌گويي فلاني و فلاني مثل ما نيستند، خوب بابا! در همه ابعاد مطيع شما نيست و مثل شما نيست، اما خوب در بعضي ابعاد كه مثل شما هست. ما اينطوري هستيم، به قدري تنگ نظر هستيم كه خيلي از ما يا بعضي از ما، كه اگر يك كسي تمام افكارش مثل ما نباشد او را قبول نداريم و مي‌گوييم ولش كن، ايشان مثل ما نيست. ايشان جز دار و دسته ما نيست، خدايمان كه يكي است. همه خدا را قبول داريد! پيغمبر و معاد و قبله و قرآن را هم كه قبول داريم، استقلال هم كه همه قبول داريم، آزادي را هم معتقد هستيم، جمهوري اسلامي را هم متعقد هستيم و به ولايت فقيه هم معتقد هستيم. خوب اين اصول دين و فروع دين و اصول انقلاب ما.
1- دعوت به مشتركات ديگر اديان
حالا مسئله؟ فرض كنيد ايشان اينطور فكر مي‌كند، ما اين طور مي‌گوييم. نه آقا، چون زير آب اينها را يكي يكي مي‌زنيم، با چشم با ابرو، با نيش پدرش را در مي‌آوريم و حالا لازم است كه همه مريد تو باشند. لازم است كه همه تو را بپسندند، نه. . . در مشتراك، آدم اخلاق پيغمبر و اولياي دين را كه مي‌بيند، مي‌بيند كه الله اكبر آنها چطوري بوده‌اند! ما يك مشتركاتي داريم كه بايد در اين مشتركات با هم باشيم. پيغمبر ما دعوت كرد از مسيحيان و فرمود: كه بيائيد مسلمان شويد و مسيحيان گوش ندادند. گفت: خوب حالا گوش نمي‌دهيد، بيائيد در مشتركات با هم يكي باشيم، يك چيزهايي مشترك داريم كه خدا را همه قبول داريم، معاد را همه قبول داريم، «تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ»(آل عمران/164) آيه قرآن اينست، پيغمبر فرمود كه: «تَعالَوْا» يعني بيائيد «تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ» بيائيد بسوي منطقي كه كلمه‌اي كه «سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ» بچه‌هاي حزب اللهي باشيد، زياد اين تكيه را گوش دهند و اگر كسي همه حرفها و افكار شما را نمي‌پسندد، نبايد دورش انداخت، همه كارهاي شما را نمي‌پسندند، خوب بايد دكش كرد. اين جز باند ما نيست، جز ما نيست، جز حزب ما نيست، جزء دار و دسته ما نيست، جز تيپ ما نيست، جز لباس ما نيست، بابا اسلام به مسيحيان مي‌گويد: يه كلماتي هست كه بين ما و بين شما آن كلمات مساوي است. يعني همه ما قبولش داريم، اول دعوت مي‌كنيم كه بيايد مطيع شود و اما اگر مطيع نشد، باز آن را رها نمي‌كنيم. خيلي بزرگ نظري اسلام است. خيلي بلند نظري اسلام است. شما حساب كن اين را نگاه مي‌كنيد.
امام باقر(ع) درس مي‌داد، يك كسي مي‌آمد درس امام باقر. بهش گفت: آقا من درس تو را دوست دارم، اما خودت را دوست ندارم. من بخاطر درست مي‌آيم تا از درست استفاده مي‌كنم. اما خودت را دوست ندارم. امام باقر هيچ نگفت كه اين را بيرونش كنيد، چه مانعي دارد كه يك كسي شما را دوست نداشته باشد اما خودش آدم خوبي باشد؟ تمام شد و رفت.
يكي از مشكلات اين است كه خيال مي‌كنيم كه عرض كنم كه اگر يك كسي فلان فرماندار، فلان استاندارد را دوست نداشت، اون حتما دارد دولت را تضعيف مي‌كند. نه آقاجون من كي دولت را تضعيف كردم، من تويِ بخشدار را دوست ندارم، يا من تويِ امام جمعه را دوست ندارم، ما خيال مي‌كنيم هر كس اين امام جمعه را دوست نداشت حتما ضد دين هست و ضد آخوند هست و ضد ولايت فقيه، مي‌گوئيم مرگ بر ضد ولايت فقيه، اين پيشنماز را دوست ندارد يا همه اعضاي دولت را دوست دارد اين بخشدار، اين فرماندار، احيانا اين امام جمعه، اين استاندار، خداي ناكرده، اگر كسي يك نفر را دوست ندارد، معني‌اش اين نيست كه كل جامعه را دوست ندارد. منتهي ما خيال مي‌كنيم ما همه هستيم هر كه من را دوست نداشت روحانيت را دوست ندارد. هر كه من را دوست نداشت، ضد انقلاب است هر كس وضعش مثل من نبود حتما طاغوتي است. يعني خودمان خيال مي‌كنيم، عصاره جمهوري اسلامي هستيم، و لذا مي‌گوئيم فلاني تندرو است. يعني چه؟ يعني از من تندتر مي‌رود و فلاني كندرو است، يعني چه؟ يعني از من ديرتر مي‌رود، يعني خيال مي‌كنم، صراط مستقيم بنده هستم! هر كه از من يك خرده تند مي‌رود، مي‌گوئيم ايشان افراطي است، هر كسي يك خرده عقب بماند مي‌گوييم اين حال ندارد، كي گفت كه تو صراط مستقيم هستي؟ فقط صراط مستقيم اين است! خدا به پيغمبر مي‌گويد «إِنَّ رَبِّي عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»(هود/56) خدا در راه مستقيم است و بعد هم مي‌گويد «إِنَّكَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»(زخرف/43) خدا وپيغمبر در راه مستقيم است. بنابراين وقتي بررسي مي‌كنيم كه مي‌گويند فلاني تندرو است و فلاني كندرو است مي‌گوييم چه كسي ميانه رو است؟ متر ما چه كسي است؟ خدا و پيغمبر متر ما هستند؟ ولي هر كس خودش را ميزان اسلام مي‌داند، بعد مي‌گويد چون با من بد است، پس با روحانيت بد است. پس با دوست بد است. پس با انقلاب بد است، نه اينطور نيست يكخورده بايد از قرآن ياد بگيريم، «تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ»(آل عمران/64) يك قصه‌اي هست كه مي‌گويند: زيرش را بگير، مي‌گويند يك آخوندي هر كجا مي‌رفت كه عقد بخواند كله قند مي‌گرفت و كله قندهايي بود سابق كه حالا هم هست. اين خادم آخوند، خادم اين آقا داماد شد، به اين آقا گفت كه ما كه داماد مي‌شويم اين كله قند را از ما نگير و بالاخره ما خادم تو هستيم و راننده تو هستيم مثلا اين كله قند را از ما نگير، آقا گفت: من اگر كله قند را از تو نگيرم ديگران هم مي‌گويند ما همسايه تو هستيم و اون هم مي‌گويد ما همشهري تو هستيم، نرخ به هم مي‌خورد. شما كله قند را بايد بدهي، منتهي حالا چون من و تو با هم رفيق هستيم اين ته ته را قند بگذار، آن وقت بالايش را خالي بگير، يعني قيافه، قيافه كله قند باشد منتهي اين پائينش قند باشد بالاش ديگر تو خالي باشد، گفت: باشد ايشان يك كله قند اينطوري درست كرد و بعد عقد را كه خواند كله قند را گذاشت توي سيني و آمد پيش آقا كه عقد را خوانده بود. رفت بگيرد، ديد تو مي‌رود، گفت قند توش نيست، گفت آقا پائين ترش را بگير پايين‌ترش را گرفت ديد فرو ميرود. گفت: آقا يك خرده پائين ترش را بگير خلاصه گفت: آقا زيرش را بگير. يعني همش خالي فقط زيرش، بالاخره ما اگر ديديم همش قند نيست اگر باز مقداريش قند بود «تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ» تا مي‌توانيم نبايد كسي را دفع كنيم، مسئله ايست ديگر البته آيه بعد از آن است كه اسلام را نپذيرفتند، ما اگر ديديم يك كسي هست كه حجاب اسلامي را صد در صد رعايت مي‌كند، البته نوبت نيست به كساني كه حجاب را نيمه مراعات مي‌كنند، اين هست تا جوان نمره شانزده داشته باشيم، غلط است از جوان نمره پانزده استفاده كنيم. اما اگر نه نمره شانزده گيرم نمي‌آيد، نمره پانزده دور انداختني نيست. بعد سنت‌هاي خوب را تعقيب كند، سنتهاي غلط را بكوبد.
2- اقتداء و تعقيب كار نيك گذشتگان
13 روش تبليغي تعقيب كار خوب نياكان، «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ»(انعام/90) خدا به پيغمبرش مي‌گويد«فَبِهُداهُمُ» يعني به همان هدايت انبياي قبل «اقْتَدِهْ» اقتدا كن و خيال نكن كه حالا يك پيغمبر هستي، بايد هر چه پيغمبران قبل كردند همه را درو كني. آقا مدير كل نو هستي، خيلي خوب بيا! معاونين قبلي اگر مي‌شود از آنها استفاده كن. مي‌نويسي همه حرفهايت نو باشد، بنده مولف، نويسنده هستم، يك كتاب مي‌نويسم خوب! وقتي كتاب معادي مي‌نويسم كتابهاي ديگران را مطالعه كنم راه و روش. . . بگم، نه، من مي‌خوام يك كتاب بنويسم كه بي نظير باشد خوب چرا آثار علماي قبلي را ناديده مي‌گيري؟ سيره علماي ما اين است. مثلا مرحوم سيد محمد كاظم يزدي رحمه الله عليه، عروه الوثقي مي‌نويسد كه بقيه علما مي‌آيند همان راه را مي‌روند، منتهي اگر اشكالي دارند، نقطه نظري دارند كنارش، حاشيه‌اش مي‌نويسند.
مرحوم آيت الله بروجردي رحمه الله عليه، رساله مي‌نويسد و آقايون ديگر توضيح المسائل همه آنها مي‌آيند توضيح المسائل. نه چون آقاي بروجردي توضيح المسائل نوشته ما بيائيم يك اسم نو رويش بگذاريم. اين نوگرايي درست نيست اگر راه، راه خوبي است، اگر عبادت، عبادت خوبي است، كتاب، كتاب خوبي است؛ شما هم آن را قبول كن، بگو آقا همه آقايون را قبول دارم و همه راه را قبول دارم، منتهي اينطور نيست كه حالا اگر يك پروژه‌اي است دست استانداري، فرمانداري، شهرداري، يك كسي دارد يك كاري مي‌كند، وسط كار مرد، ترور شد، شهيد شد، عوض شد، عزل و نسب شد، ديگري بياد و بگويد آقا همه اينها بي خود است و نكنيد اين كار را «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ» يعني كار خوب ديگران را، بعضي مي‌آيد فوري مدارك را عوض مي‌كند چرا؟ آقا اين مدرسه، مدرسه ابوعلي سينا بوده. قبل از ما آمدند اسم مدرسه را بوعلي سينا گذاشته‌اند حالا شما آمده‌ايد يك عمل انقلابي كنيد، يا بوعلي سينا را برداريد و مدرسه شهيد فلان، آقاجون شهيد فلان قدمش روي چشم اما براي يك خيابان جديد، يك مدرسه جديد، حالا ديگه بوعلي سينا را چرا حذفش مي‌كني؟ ما نبايد اگر يك كاري خوب است كار خوب را برداريم، ولو خوب‌تر بگذاريم خوب‌هاي خوبترها جاي ديگه، ما اين همه ساختمان جديد داريم، در دست اقدام است. در دست تعمير است اين همه چيزهايي كه نو است اسم نو را روي چيز نو بگذاريم، اينطور نباشد كه، نه، هر كاري آنها كردند غلط است.
3- استفاده از تجربيات ديگران و پرهيز از خرافات
«فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ» بسياري از قانونها هست مثلا فرض كنيد ما مي‌خواهيم در نهضت سواد آموزي همين هفته گذشته كه خدمت آقاي خامنه‌اي رفتيم، ايشان فرمود: يك سميناري تشكيل دهيد كه از تمام مغزهايي كه از رژيم قبل در مبارزه با بي سوادي بودند دعوت كنيد و همچنين از كساني كه در جمهوري اسلامي در نهضت سواد آموزي بودند و مبارزه با بي سوادي آن رژيم و نهضت سواد آموزي در اين رژيم همه مغزها را دعوت كنيد، شايد، يك تجربه‌اي آنها داشته باشند و ما از آن‌ها استفاده كنيم. جناب آقاي خامنه‌اي فرمود: از تجربيات آنها استفاده كنيد، نه اين كه اين طاغوتي است، بابا طاغوتي است و اما ممكن است در مبارزه با بي سوادي زمان خودش يك راهي را رفته كه نهضت سواد آموزي توجه به آن راه نكرده است. اينطور نيست حالا كه ما انقلابي هستيم، هيچكس هيچي نمي‌فهمد «فبهداهم» به هدايت آنها اقتدا كن «فبهداهم اقتده» اگر كار خوبي دارند تعقيب كن، اگر كار بدي دارند و كار بد نياكان را تغيير بده، بعضي وقتها نياكان ما يك غلطي داشتند، سيزده نحس است، غلط كرد كه گفت: سيزده نحس است. كي گفت كه نحس است، نمي‌دونم؟ فرض كنيد چهارشنبه سوري خوب! بي خود گفتند: چهارشنبه سوري، عطسه مي‌كني، صبر كن، كي گفت عطسه كردي صبر كن؟ يك سري خرافات در جامعه ما هست! قيچي را مي‌خواهيد به هم بدهيد، سرش را بزن زمين، بعد بده به آن. چاقو را سرش را بزن زمين بعد بده به آن، خوب اگر كسي قيچي را بدهد دست ديگري طوري مي‌شود كه وقتي قيچي مي‌خواهند بدهند سرش را مي‌زنند زمين بعد مي‌دهد كه چي؟ هزارها خرافه است. اينها را بايد تغيير داد، يكي از خرافات را برايتان بگويم؛
زن پسر را نمي‌شود گرفت، يعني الآن پدر من نمي‌تواند همسر من را بگيرد. زن پسر را نمي‌شود گرفت، اما اين درست است. اما زن پسر خوانده را هم مي‌گفتند نمي‌شود گرفت، اين ديگر خرافي بود، يعني اگر يك كسي بچه‌اي را آورد توي خانه و بزرگش كرد، پسر خوانده بود و زن پسر خوانده را خيال مي‌كردند نمي‌شود گرفت. اين عقيده غلطي بود و خدا در اين قرآن عزيز مي‌گويد: اين يك سنت غلطي است كه تو زن زيدي را كه پسر خوانده است بعد از طلاق، زن زيد را بگير تا اين سنت غلط را بشكني، پس گاهي انسان بايد سنت پذير باشد «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ» گاهي بايد سنت شكن باشد «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم» در مديريت اصل اين است كه مدير سنت پذير باشد، يا اصل اين است كه سنت شكن باشد، جواب چيست؟ بارك الله هر دو، يعني گاهي سنت شكن باشد و گاهي سنت پذير، اگر راه قديمي‌ها خوب بود، ولو طاغوتي، حالا اگر طاغوتي يك كارش خوب بود، خوب ما قبول مي‌كنيم، بابا سگ نجس است، اما حديث داريم كه وفا را از سگ ياد بگيريد، مانعي ندارد، سگ نجس، يك خصلت خوبي داشته باشد. طاغوتي نجس اين كارش خوب است، خوب! اين كارش را ياد مي‌گيريم. يك كار خوب كه او دارد، ما ياد مي‌گيريم. 9 تا كار خوب را هم از حزب اللهي خوب ياد مي‌گيريم، مي‌شود چند؟ ده تا كار. اگر كارشان خوب است، آن كساني را كه خدا به پيغمبرش مي‌گويد: اقتدا كن، آنها طاغوتي نبودند، و گرنه، اينطور نيست كه خدا به پيغمبرش بگويد: به طاغوتي‌ها اقتدا كن، نه يعني به پيشينياني كه خوب بودند، خلاصه حتي طاغوتي‌ها هم اگر نقطه مثبت داشتند ما بايد از آنها ياد بگيريم و لذا داريم به پيغمبر ما گفتند كه: فلان گروه كافر يك جور مخصوصي مي‌جنگند، فوري پيغمبر ما فرمود: ده نفر مسلمان بروند و روش جنگ آنها را ياد بگيرند و بيايند ياد بچه مسلمانها بدهند. و الان هم جمهوري اسلامي طرفدار اين است كه دانشجويان بروند كشورها و علوم ديگران را ياد بگيرند. پس اينكه مي‌گويند: شرقي ضد است و غربي ضد است، درست است. شرق زده بد است غرب زده بد است اما استفاده از شرق و غرب طوري نيست، مثل يخ زده بد است اما استفاده از يخ طوري نيست، گرمازده بد است اما استفاده از گرما طوري نيست.
4- تبليغات صحيح و عادي جلوه دادن امور
مسئله ديگر در تبليغات؛ اگر خواستيم سعي كنيم عادي و معمولي جلوه دهيم، اگر خواستيم يك كسي را تربيت كنيم سعي كنيم حرفي كه به او مي‌زنيم، بگويد اين حرف حرف تازه‌اي نيست و همين حرفهاست كه ديگران هم زده‌اند و حرف عادي است. اين حرف معمولي است و يعني مسئله را آسانش كنيد، مثلا قرآن مي‌فرمايد كه: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى‏ وَ عيسى»(شورى/13) يعني ما وصيتي كه به تو مي‌كنيم، همان وصيتي است كه قبلا به حضرت نوح و عيسي و موسي هم. يعني ‌اي مردم، خيال نكنيد كه محمد(ص) يك چيز تازه آورده است! آنچه من آورده‌ام، عادي و معمولي است و قبل از ما، ديگران خدا مسائل را… يا مثلا مي‌خواهد، بگويد: روزه بگيريد. وقتي مي‌گويد: روزه بگيريد، مي‌گويد: روزه بگيريد، اما خيال نكنيد روزه يك چيز مهمي است «كما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»(بقره/183) يعني قبل از شما دين‌هاي ديگر روزه داشته‌اند، سعي كنيد مسائل را عادي جلوه دهيد، همچين كنيد اگر نمونه‌هايي داشته باشيم، قصه‌ها خيلي آسان مي‌شود، چون انسان همين كه ديد كه يكجاي آب سرد است، آدم ميگه برم توش سرما مي‌خورم؟ سرما نمي‌خورم؟ چه جوري است؟ چه جوري نيست؟ اما همينكه گفتند آقا! يك ساعت پيش فلاني هم بود، ديروز فلاني هم رفت، ده دقيقه پيش فلاني هم رفت، هي وقتي گفتند ديگران هم رفتند ديگه قصه عادي مي‌شود.
يكي ديگر از تذكرات تبليغي اين است كه دعوت، به تملق نكشد. اين هم يك اصلي است،
5- پرهيز از تملق و چاپلوسي و توجه به تربيت تدريجي
نحوه تبليغ، تبليغ و دعوت به تملق نكشد. تبليغ بكن، دعوت هم بكن، اما ناز نكش، تو را به خدا، الهي برات بميرم، نه، نه، اصلا يك آيه نداريم و يك حديث نداريم كه اولياء دين بروند به يك نفر گفته باشند: كه الهي برات بميرم! بيا مسلمان شو، نه، قرآن مي‌گويد: «وَ اعْبُدُوا»(حج/77) خيلي مي‌گويد: عبادت كنيد «تِجارَةٍ تُنْجيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ»(صف/10) مي‌خواهيد تجارت كنيد، كه شما را از جهنم نجات دهيم، ايمان بياوريد «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(صف/11) «واعبدوا» دارد، اما تملق نمي‌گويد. مي‌گويد: «إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ»(ابراهيم/8) اگر همه شما كافر شويد، خداوند نيازي به شما ندارد. براي خودت خوب است.
دعوت به تملق نكشد. دعوت بكن، اما سعي كن دعوت به تملق نكشد، مسئله ديگر يعني مسئله شانزده اين است كه تبليغ تدريجي باشد. چگونه پيغمبر تبليغ مي‌كرد؟ تذكر تدريجي، آموزش بايد تدريجي باشد. يك حديث داريم كه بچه را سه سال كاري نداشته باش و بگذار آزاد باشد. بعد از سه سال اولين كلمه‌اي كه يادش مي‌دهي بگو: «لا اله الا الله» يادش بده، بعد حديث مي‌فرمايد: هفت ماه و بيست روز صبر كن. سه سال و هفت ماه و بيست روزش كه شد يادش بده: «محمد رسول الله(ص)» چهار ساله‌‌اش كه شد، وقتي نماز مي‌خواني، بنشانش نماز بخواند، پنج سالش كه شد، صورتش هم را بشويد و يك ذره يك ذره حديث داريم بچه را وقتي مي‌خواهي روزه يادش بدهي به او بگو: ببين الآن روزه هستي، بعد گرسنه‌اش مي‌شود بگو حالا افطار كن دو مرتبه مثلا ساعت 9 يك چاي مي‌خوره. آن وقت بگو حالا روزه باش دو مرتبه ساعت ده مي‌گويد مامان، بابا آب مي‌خواهم. بگو خوب حالا افطار كن و يعني هي بگو روزه، هي بگو افطار، قرآن در اين زمينه مي‌فرمايد: «وَ قرآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُكْثٍ»(اسراء/106) يعني قرآن را جوري فرستاديم كه ذره، ذره بگوئيد، يعني يك دختر بي حجاب را يك مرتبه چادر سياه برايش نبر، بگوييد خانم شلوار پا كن، روسري هم سر كن، يك ذره، يك ذره، يك مرتبه دعاي كميل و دعاي ندبه، بهشت زهرا و همچين يك جوري نگيد كه و. . .
اگر به يك كسي رسيديد كه مبتلا به گوش دادن موسيقي است، يك مرتبه يك نوار آهنگران را به او ندهيد اين را فعلا يك نوار گل و بلبل بده، يك خورده گل و بلبل جلوي موسيقي را مي‌گيرد، بعد يك ذره، يك ذره سرودهاي خوب. همينطور يك ذره و يك ذره ببرش توي سخنراني و فلان، شما يك مرتبه نوار هرزه را از آن مي‌گيريد نوار موسيقي تند را ازش مي‌گيري و يك نوار مثلا عزاداري را به او مي‌دهي. خوب! اين نمي‌خورد به هم، اسفناج و گلابي كه بهم پيوند نمي‌خورد كه اين بايد يك جوري شود كه برسد، هلو و گلابي بهم پيوند مي‌خورند، اسفناج و گلابي بهم قابل پيوند نيست.
اگر كسي معتاد به هروئين است اگر كسي معتاد به سيگار است، ذره، ذره. . . . پيغمبر ما وقتي مبعوث شد، ديد در همه خانه‌ها شراب است و عين اينكه الآن در همه خانه‌ها يا مرباست يا ترشي، در همه خانه‌ها شراب بود، اين قرآن را مي‌بينيد، ذره ذره حرام كرد، اول فرمود: كه از انگور يك چيزي درست مي‌كنند، يك چيز بدي هم درست مي‌كنند، يك چيزي درست مي‌كنند و يك چيزي خوبي، «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَنا» (نحل/67) يعني يك چيز خوبي درست مي‌كنند و يك چيزي درست مي‌كنند كه مست مي‌شود. اما نگفت: آنكه مست مي‌كند خوب است يا بد. فقط گوشه زد كه آني كه مست مي‌كند، خوب نيست. بعد يك مدتي كه پيغمبر از پيغمبريش گذشت، فرمود: سر نماز مست نباشيد! بعد فرمود: هيچ وقت مست نباشيد، يعني كم كم، تدريجي باشد.
حديثي داريم كه كافري مسلمان شد. همسايه مسلمانش صبح بردش نماز، و بعد گفت بنشين دعا بخوان و بعد گفت يكبارگي صبر كن نماز ظهر هم بخوانيم و نماز ظهر را كه خواند، بعد گفت: بنشينيم و يكخورده دعا بخوانيم، يك ذره، يك ذره نماز عصر هم بخوانيم و يك بيست و چهار ساعت يك عكس العملي به او نشان داد كه گفت اگر مسلماني اين است ما حال نداريم بگذار همان دين خودمان خوب باشد.
هنوز هستند هزاران زن كه از شوهرشان به خاطر اينكه زياد مذهبي است، راضي نيستند. خدا رحمت كند مرحوم آيت الله العظمي شاهرودي را از مراجع تقليد بود. رفتند خدمت ايشان و گفتند: فلاني خيلي آدم خوبي است، تا گفتند خيلي آدم خوبي است، گفت: من از اينهايي كه خيلي خوب‌اند مي‌ترسم، اگر خوب است من حرفي ندارم و اما اگر خيلي خوب است من مي‌ترسم. مرحوم آقاي شاهرودي هر كس را كه مي‌گفتند: خيلي خوب است، مي‌ترسيد. خيلي خوب نباشيد، معمولي باشيد، مي‌گويند: يك كسي كلاه سبز سر گرفت، لباس سبز، پيرهن سبز، جوراب سبز، و بعد ريش هايش را هم سبز كرد، گفتند: ديگه چرا ريش هايت را سبز كردي؟ گفت: من مي‌خواهم چهارده معصوم باشم، من مي‌خوام زيادي آدم خوبي باشم و سعي كنيد كه تدريجي، در نقل داستانها، تكيه روي مسائل اساسي باشد.
6- توجه به مسائل اساسي
تكيه روي مسائل اساسي قرآن حدود دويست و شصت و هشت تا قصه دارد كه در هفته گذشته من امتياز قصه‌هاي قرآن را برايتان گفتم. گفتم كه قصه‌هاي قرآن واقع شناسي است، نه خاطره نگاري، قصه‌هاي قرآن فشرده است، خلاصه است در يك صفحه، قصه‌هاي قرآن حقيقت دارد، خيال نيست، قصه‌هاي قرآن سازنده است، قصه‌هاي قرآن مفهوم است، همه مي‌فهمند كه چه دارد مي‌گويد. قصه‌هاي قرآن اميد بخش است، حركت مي‌دهد. قصه‌هاي قرآن پشتوانه علمي و منطقي و استدلالي دارد، قصه‌هاي قرآن هر چه زمان بگذرد و هر چه تاريخ از آن بگذرد، كهنه نمي‌شود. قصه‌هاي قرآن متنوع است، قصه‌هاي قرآن مطلق است، يعني مربوط به يك منطقه و نژاد خاصي نيست. قصه‌هاي قرآن هم با مغز كار مي‌كند و هم با دل كار مي‌كند، اينها امتيازات قصه‌هاي قرآن.
ولي قصه‌هاي قرآن روي مسائل اساسي تكيه مي‌كند، وقتي قصه فرعون را مي‌گويد، نمي‌گويد كه فرعون چند كيلو بود، موسي چند متر بود، آخه گاهي وقت‌ها يك كسي قصه مي‌گويد كه از خواب پا شدم بلبلي چهچه‌اي زد، از اين شاخه بلند شد و روي بام نشست، و از روي بام روي ديوار نشست، پس رفت روي گل نشست، چه مي‌گويي؟ اينقدر كتابهاي رمان ما چرت و پرت است، يعني عمر آدم را تلف مي‌كند. خلاصه حرفت چيست؟ گاهي وقتها حتي يك چيزي را اينقدر طولش مي‌دهند و ميليونها تومان خرج مي‌كنند، كه بالاخره يك نتيجه مي‌خواهند بگيرند. البته بعضي مي‌گويند آدم هر چه جان بكند، تا بفهمد، در عوض، در روحش بيشتر تأثير دارد. ولي من نمي‌دانم چطور در مسائل غذا خيلي خلاصه‌اش مي‌كنند و مي‌گويند: نه، بري عدس پاك كني، سبزي پاك كني، طول مي‌كشد. همين طور يك ساندويچ بگير، بخور، اين كه توي بازار و خيابان ساندويچ فروشي زياد است، مي‌گويند آدم نبايد وقتش را صرف شكمش كند و زود يك چيزي بگير و بخور! چطور شد كه براي شكم صرفه جويي زماني هست، اما براي مغز، اين مغزي كه در دو ساعت مي‌تواند سي تا مطلب را ياد بگيرد، چرا در دو ماه يك مطلب را ياد مي‌گيرد! و من معتقدم در بسياري از رشته‌ها مي‌شود خيلي حرفها را خلاصه كرد.
قرآن مي‌فرمايد: «لَقَدْ كانَ في‏ قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ»(يوسف/111) يعني من در قصه آن مقدارش را مي‌گويم كه درست است و قرآن قصه موسي و عيسي را مي‌گويد، اما آنجايش را مي‌گويد كه درس است، وقتي مي‌گويد به رود رسيدند، نمي‌گويند: رود نيل، از شمال شرقي به كجا حركت مي‌كند و از جنوب غربي به كجا كشيده مي‌شود. ساخت اين رود چقدر است، عرضش چقدر است، چند هزار، چند ميليون ليتر آب مي‌گيرد اين‌ها به ما چه؟ بحث اين است كه قهر خدا آمد، قلدر غرق شد، لطف خدا آمد، طرفدارهاي خدا كمك شدند. حرف حسابي دو كلمه است.
گاهي وقت‌ها در قصه نگاري‌ها و قلم فرسايي‌ها خيلي طولش مي‌دهند واي كاش اين همه مجله كه الان در جمهوري اسلامي هست، همه مجله‌ها شيره‌اش بيست صفحه بيشتر حرف حسابي نيست، يعني اگر كسي خواسته باشد تمام مجله‌ها را خلاصه حرفهاي حسابيش را بنويسد، بيست، سي صفحه بيشتر نمي‌شود. اما ما پنجاه، شصت رقم مجله، هر مجله پنجاه، شصت صفحه كاغذ! البته يك سري مجله‌ها كه علمي است، آنها را من كار ندارم، اما يك سري مجله‌ها، هي، با عكس و نمي‌دانم جملات تكراري. سخنراني‌ها هم همين طور است، اين كه افرادي چهار ساعت توي مسجد مي‌نشينند، پنجاه سال پاي منبر مي‌نشينند و چيزي ياد نمي‌گيرند، به خاطر اين است كه حرف حسابي كم است، حالا باز در جمهوري اسلامي يك خرده سخنراني‌ها كم شده وگر نه سخنراني‌هاي قبلي چقدر عبارت پردازي ‌بود، اين است فضيلت، اين است شرافت، اين است انسانيت، اين است فتوت، اين است. . . . اينها همه يكي است. خوب! بگو آدم خوبي است؟ شصت، شصت يعني دو تا سي، شص يعني سه تا بيست، شصت يعني پنجاه و ده، بابا همه اينها يعني شصت! ديگه عبارت پردازي و جمله نگاري براي چه.
خلاصه‌اش اينكه اگر دانشگاه حرفهاي زايد را كم كند و اگر مساجد حرفهاي زايد را كم كند، اگر مجله‌ها و روزنامه‌ها حرفهاي زايد را كم كنند و به عبرتش بينديشند، مثل قرآن مي‌شود. قرآن با اينكه كوچك است، ميليونها مطلب در آن است، قصه موسي و هارون، يك وقت يك زماني يك جايي، يك كسي تاريخ اسلام را مي‌گفت و ما هم به مناسبتي وارد آن شهر شديم رفتيم پاي سخنراني آن شخص نشستيم و تاريخ اسلام را مي‌شنيديم. بعد رسيد به اينكه فلان اصحاب پيغمبر چند تا ريش هايش پر پشت بود و يا نه تك ريش داشت، قدش چه جور بود، رنگش چه جور بود، چند تا دختر داشت، چند تا داماد داشت، به من چه؟ به من چه؟ در تبليغ طرف را خسته نكنيد، نامه‌هاي پيغمبر ببينيد چيست؟ نامه‌هايي كه پيغمبر مي‌نوشت براي دعوت به مردم خيلي كم و خلاصه بود،
7- پشتكار و تكرار و تكريم مخاطبان
پشتكار، يكي از روش تبليغ اين است كه پشتكار داشته باشيد و گاهي وقت‌ها طرف با يكدفعه گفتن، فايده ندارد و بايد دو مرتبه گفت. قند سفت را اينقدر قند شكن مي‌زنند و چوب سفت را اينقدر تبر مي‌زنند تا بشكند و گاهي وقت‌ها ممكن است شما در تبليغت يك بار، دو بار مي‌گويي، فايده ندارد، ده بار بگويي، شانزده بار مي‌گويي فايده ندارد، بايد هفده بار بگويي. قرآن به پيغمبرش مي‌گويد: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها»(طه/132) به زن و بچه‌ات سفارش بكن، اما صبر كن، نگو: آقا من دو دفعه به او گفتم، اما گوش نداده. ديگه من نمي‌گويم. «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ» بگو به زن و بچه‌ات اما «وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها» خيلي هم بايد پشتكار داشته باشي. يا مي‌فرمايد: «فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ»(شورى/15) دعوت بكن، تبليغ بكن، اما «وَ اسْتَقِمْ» ولي پشتكار داشته باش، نوح پيغمبر، اين همه تبليغ كرد ولي در عين حال در آستانه غرق شدن گفت: «يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا»(هود/42)
مسئله ديگر اين است كه به روح طرف هم ضربه نزني، شما حقي و طرف هم باطل، گاهي وقت‌ها آدم مي‌خواهد كه تبليغ كند، چگونه تبليغ كنيم؟ طرف حق، طرف باطل است، و شما هم حق. اما نگو: بيا، بيا الان برايت ثابت كنم كه خرابي، بيا به تو بفهمانم، كه چقدر خرابي! پيغمبر به كافرها نمي‌گويد: بيا به تو بفهمانم كه چقدر خرابي مي‌گويند بنشين «وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى‏ هُدىً أَوْ في‏ ضَلالٍ مُبينٍ»(سبأ/ 24) يا ما، يا شما. يا ما، يا شما، يكي يا حق مي‌گوييم يا باطل مي‌گوييم، تمام شد و رفت، هيچ وقت نمي‌گويد: بنشين ثابت كنم كه خراب هستي و براي اينكه به روح طرف ضربه مي‌خورد.
در تبليغ به روح كسي ضربه نزنيد و با محبت تبليغ كنيد. احساس كنند كه شما آنها را دوست داريد، احساس كنند كه دل شما براي آنها مي‌سوزد، برايش الگو معرفي كن، بگو ببين فلاني، فلاني چطور شد.
در روش تبليغي نگو، بكن، نكن، بگو يك خرده افرادي كه اين راه را رفتند و به نتيجه رسيدند، نشان دادن الگو خيلي جالب است.
قرآن يكي از روشهاي تبليغيش اين است كه وقتي دستور مي‌دهد؛ كه اين كار را بكن و اين كار را نكن. مي‌گويد: ببين فلان زن به كجا رسيد، زن فرعون، زن فرعون در كاخ بود، طلاها داشت، پولها داشت، زن شاه بود آن هم چه شاهي كه ادعاي خداي مي‌كرد، اما در عين ‎آن در مركز فساد، چطور خودش را نجات داد. ببين اگر زن اراده كند حتي كاخ و طلاي فرعون نمي‌تواند آن را گول بزند. نمونه مي‌گويد و حتي به مردها مي‌گويد كه از اين زن ياد بگيريد. گاهي زن به جايي مي‌رسد كه تمام مردها بايد از اين زن ياد بگيرند «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ»(تحريم/11) تمام مردهاي تاريخ بايد از زن فرعون ياد بگيرند. زن بود نگويد: آقا ما زن‌ها ضعيف هستيم! نه خير! زن خيلي هم قوي است، ما كه سر سفره اين نشستيم بايد بله قربان گو باشيم، نه خير، زن فرعون سر سفره فرعون مي‌نشست ولي بله قربان گو هم نبوده، در محيط كفر مجبور بوديم كافر شويم، آلوده بود، ما را هم آلوده كرد، نه خير، دستگاه فرعون آلوده بود ولي اين زن آلوده نشد.
انسان يك اراده دارد كه در مقابل فرعون، پول، فرعون و كاخ فرعون و سفره فرعون تهديد و فشار فرعون. اما يك اراده دارد و مي‌تواند خودش را نجات دهد. يعني مثل اينكه تمام لوله كشي‌ها آب دارد اما اگر شما سفت شير را ببندي. آب خرابي ندارد. ناگهان همه جا يخ بسته، يك لباس زمستاني بپوشي، با همه سرما مبارزه مي‌كني، پوشش لباس در مقابل يخبندي‌ها، بستن شير در مقابل همه لوله‌هايي كه آب دارد، اراده قوي در مقابل وضع فاسد، بنابراين امكان اصلاح هست. البته مشكل است، اما اجرش بيشتر است. خوب ديگر! يك خرده لحن عاطفي است.
8- خلاصه بحث روش تبليغ پيامبر اسلام
من در يك دقيقه خلاصه حرفهايم را مي‌گويم، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم» از بيست و پنج تا شب جمعه مانده به ماه رمضان تصميم گرفتيم زندگي پيغمبر را بررسي كنيم، تا در ماه رمضان اگر عمري باقي ماند زندگي بقيه انبياء را بررسي كنيم. منتها نه اينكه پيغمبر جدش كه بود بچه‌اش كه بود؟ كي داماد گرفت، چقدر مهريه و. . . كليات زندگي پيغمبر را مي‌گويم. اين هم فقط از قرآن! چند تا شب جمعه بحث كرديم، دو تا شب جمعه در مورد اينكه پيغمبر چگونه تبليغ مي‌كرد، شب جمعه قبل گفتيم كه پيغمبر 1- براي خدا «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ»(علق/1) بود 2- با زبان مردم «بِلِسانِ قَوْمِهِ»(ابراهيم/4) بود، 3- ساده گويي به «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقرآن لِلذِّكْرِ»(قمر/17) بود، تبليغ؛ پيغمبر با زبان ساده صحبت مي‌كرد،4- نرم بود كه در قرآن «قَوْلاً لَيِّناً»(طه/44) 5- با هر كسي به مقدار فهمش صحبت مي‌كرد، كه حديث داريم ما پيغمبر‌ها با هر كسي به مقدار عقلش با او صحبت مي‌كنيم. 6- حرفهاي پيغمبر بين خوف و رجاء بود، يعني نه لوس بار مي‌آورد و نه مايوس مي‌كرد. 7- خود پيغمبر در روش تبليغي حركت مي‌كرد. نمي‌گفت: بگوييد هر كه درد دارد، بيايد نزد من. خود پيغمبر بلند مي‌شد و راه مي‌افتاد، 8- از خودش و زن و بچه‌اش شروع كرد و بعد مردم شهر و بعد مردم جاي ديگر.
9- پيامبر در روش تبليغي زياد ضرب المثل در حرفهايش بود. 10- پيغمبر منطق ديگران را قبول مي‌كرد، حرف حسابي ديگران را قبول مي‌كرد، گفت: من تورات و انجيل را قبول دارم. اما انتقاد هم مي‌كرد. مي‌گفت: اين تورات و انجيل فعلي تحريف شده است. 11- پيغمبر مسيحيان را دعوت كرد، بيايند و مسلمان شوند. اما وقتي ديد گوش نمي‌دهند، گفت: حالا كه بناست مسلمان نشويد لااقل بيائيد در مشتركات با هم شريك شويم، اگر در همه ابعاد مطيع تو نيستند، باز آنها را رها نكن در يك مشتركات با هم هستيد در آنها با هم باشيد. 12- خدا به پيغمبر مي‌گويد: «فبهداهم اقتده» هدايت آنها را اقتدا كن، يعني نگو كه من پيغمبر نو هستم و همه كارهايم بايد نوگرائي باشد. نوگرايي اصل نيست، خوب گرائي اصل است. گاهي ديگران كارشان خوب بوده، از آنها تقليد مي‌كنيم «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ»(انعام/90) اگر كار بدي داشتند، آدم سنت بايد بشكند. پس مبلغ خوب، مربي خوب، هم بايد در موارد خوب سنت پذير باشد و در موارد بد سنت شكن باشد. آيه داريم «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ» آيه هم داريم در قرآن كه زن زيد را بگير، تا اين كه بفهماند؛ «زن پسر خوانده گرفتن، حرام است» خرافي است. 13- سعي كنيم مسائلي كه به مردم مي‌گوئيم، خيال نكنند كه يك چيز مهمي است. «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى‏ وَ عيسى‏»(شورى/13) مي‌گويد: اين ديني كه به شما گفتيم و سفارشاتي كه در اسلام آمده، همه اين سفارشات را به موسي گفتيم، به عيسي گفتيم، به ابراهيم گفتيم، يعني سعي كنيد مسائل را عادي و معمولي جلوه دهيد. نگو آقا يك چيزي مي‌گويم كه در عمرت نشنيدي! يه چيزي مي‌گويم، كه به فكر احدي نرسيده! ما يكوقت معلمي داشتيم، وقتي مي‌خواست درس بدهد، چنين مي‌كرد «و غايت ما يتحقق فيه كل متحقق»، يعني يه چيزي مي‌گويم كه توي كره زمين هيچ كس نفهميده! بابا، اين چه خبر است! نه آقا، حرفهاي خدا به اين مهمي است، مي‌گويد اين حرفها، همان حرفهايي است كه «ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى‏ وَ عيسى‏»
ببينيد ادب فقهاي ما را، يك كسي كه رساله مي‌نويسد، زير و رو نمي‌كنند و مي‌آيند همان راه را مي‌روند. منتها جاهايي كه نقطه نظر دارند، مي‌آيند در حاشيه مي‌نويسند و سعي كنند مسائل را عادي و معمولي جلوه دهند. 14- تبليغ و دعوت بكن. بگو «وَ اعْبُدُوا» ولي هيچ وقت به تملق نكشد. تملق نگو، قرآن مي‌گويد: عبادت كنيد، و دعوت مي‌كند. اما گاهي يه جايي مي‌گويد: نخواهيد «إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ»(ابراهيم/8) همه مردم كره زمين كافر بشوند «فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ» خدا غني است.
15- تبليغ تدريجي باشد و يك مرتبه يك بي حجاب را زير چادر سياه و. . . يك مرتبه، يك هروئيني را هم بگوئيم چاي هم بهت نمي‌دهيم، يعني ذره، ذره، بايد باشد و چه جوري پيغمبر مشروبات الكلي را ذره ذره برداشت. چه جوري پيغمبر ربا را در چهار مرحله برداشت. همه مردم رباخوار بودند، ذره ذره و تدريجي باشد.
16- تكيه روي مسائل اساسي، قرآن حدود دويست و شصت و هشت تا قصه دارد اما وقتي مي‌خواهد بگويد فرعون غرق شد، قهر خدا مهم است. روي قهر خدا تكيه مي‌كند، روي اينكه رودخانه نيل چند ليتر آب داشت مساحت از شمال شرقي به جنوب غربي و. . . حرفهاي اضافه را نمي‌گويد و گفتم ما اگر يك مقدار زوايدي را كه لازم نيست حذف كنيم و يك انساني كه بيست سال درس بخواند هم مي‌تواند آيت الله شود و هم مي‌تواند دكتر شود، علت اينكه دير آيت الله مي‌شود و بعضي دير دكتر براي اينكه يك سري حرفهاي غير ضروري هم متاسفانه در كتابها نوشته مي‌شود و كليات لازم و ضروري را نمي‌خواند. بسياري از عمر ما‌ها در بسياري از چيزها حل مي‌شود و يك وقت مي‌بينيم در يك مقاله حرف حسابيش ده سطر بيشتر نيست، در يك سخنراني حرف حسابيش يك ربع بيشتر نيست، اگر يك خرده فشرده گويي و ساده گويي باب شود زودتر انسان به نتيجه مي‌رسد.
9- توجه به استعدادهاي نهفته و شكوفايي آن
از اينكه حوصله كرديد و بحث را شنيديد تشكر مي‌كنم انشاءالله نماز جمعه يادتان نرود و امروز در خدمت خواهران و برادراني هستيد كه عرض كنم كه استعدادهايشان را كشف كردند. گاهي وقتها انسان غافل مي‌شود كه چقدر توان دارد و خيال مي‌كند كه يك آدم بيخودي است. بعد وقتي مي‌آيد تحت حمايت و هدايت افراد نيكوكار دلسوز مخلصي، خواهرها و برادران را جمع مي‌كنند مي‌بيني نه اين دختري كه خيال مي‌كرد هيچ هنري ندارد، قالي مي‌بافد متري 5 هزار تومان، متري چهار هزار تومان! اين دختري كه خيال مي‌كرد فقط مي‌تواند، نگين دور دستش بپيچد بگردوند! مي‌بيني نه آقا اين ماشين نويسي هم بلد است! يكوقت مي‌بيني ما ميليونها دختر و پسر داريم و هزارها دختر و پسر داريم كه خيال مي‌كنند الاّف هستند و بي عرضه و ناتوان، اگر افراد دلسوز هر شهر و منطقه‌اي جمع شوند و اينها را هنر ياد دهند مي‌بينيد كه خيلي هنرمند داريم. مكانيك محله تصميم بگيرد كه جوانهاي محله را مكانيك كند، نجار محله دلش براي جوانهاي هرزه و غير هرزه بسوزد، لازم نيست هرزه باشد بچه‌هاي سالم، بچه‌هاي غير سالم، هر آدمي كه خودش هم من ممكن است. خودم فكر كنم آدم هرزه‌اي هستم، اما وقتي من را آوردند تحت حمايت و هدايت مي‌بيني نه آقا نبوغ دارم خطاط هستم، و باب شعر دارم بافنده هستم، نويسنده هستم عرض كنم نقاش هستم، فيلمبردار هستم، راننده هستم، بسياري از جوانها و دخترها و پسرها كه خيال مي‌كنند كه نبوغ ندارند و استعداد ندارند، اگر اينها هدايت وحمايت صحيح بشوند، هم نبوغ دارند و هم استعداد ما نمي‌دانيم كه ارزشمان زياد است چون غافل مي‌شويم از استعدادمان محروم مي‌شويم.
اميدوارم خداوند تحت رهبري، رهبر عزيز انقلاب همه استعدادهاي ما را شكوفا كند و ما بتوانيم هر چه كمبود داريم جبران كنيم، خداوند انشاءالله به كساني كه در جامعه خدمت مي‌كنند و استعدادها را شكوفا مي‌كنند در دانشگاه، در دبيرستان، حوزه، جاهاي ديگه خداوند انشاءالله همه انها را كمك كند. يك انسان خيلي مي‌تواند ارزش داشته باشد. ديروز يكي از برادرها به من گفت يك معلم نهضت سوادآموزي كه كلاسش در يك روستايي است مريض مي‌شود مي‌افتد، مي‌خوابد، و چند روز بيمار مي‌شود بعد اين آموزشيار، معلم نهضت سواد آموزي مي‌گويد: من دلتنگ شاگردهايم شده‌ام، زن‌هاي روستايي كه كلاس من مي‌آمدند زنان خوبي بودند هر چه برايشان مي‌گفتم از وضو و تيمم اصول دين، قصه، خواندن، نوشتن شاگردهاي خوبي داشته دلتنگ شاگرداش مي‌شود مي‌گويد: من مي‌خوام بروم شاگردانم را ببينم، پسرش مي‌گويد: آخه تو مريض شده‌اي مي‌گويد: در عين حال كه مريض شدم چون مدتي هست نديدمشان دلتنگ شده‌ام، در عين حال قاطري مي‌گيرند و اين معلم خانم معلم را سوار قاطر مي‌كند و پسرش هم دنبالش مي‌رود كه خودش را برساند به روستا و شاگردهايش را ببيند. تو راهي كه برف مي‌آيد خواهر حالش به هم مي‌خورد و پدر فوري پالتوش را مي‌اندازد روي برف و خواهر معلم نهضت سواد آموزي را روي برف مي‌نشاند و بعد حالش بهتر مي‌شود و بعد همان وسط برفها معلم مي‌ميرد و ببينيد انسان گاهي وقت‌ها نگاه مي‌كند يك معلم نهضت سواد آموزي براي حقوق گرفتن چون براي حقوق گرفتن اگر باشد آدم اين كار را نمي‌كند با اينكه حقوقش ماهي هزار تومان است در روستايي استان خراسان دلتنگ شاگردهايش مي‌شود و انسان اينقدر استعداد دارد. اين را بگذاريد پهلوي دكتراي حقوق كه نشستند در بين الملل و حق فلسطين و افغانستان له مي‌شود و هيچ سوزي، سوز يك معلم رشد يافته در جمهوري اسلامي آدم خوب است اين‌ها را نمايش كند يعني بي غيرتي دكتراي حقوق كه اين همه ظلم به مستضعفين مي‌شود هيچ نشاني از خودشان پيدا نيست، بي غيرتي متخصصين غير مكتبي، آن را آدم نگاه مي‌كند و سوز يك آموزشيار توي روستايي كه وسط برفها جان مي‌دهد و مي‌گويد من دلتنگ شاگردهايم هستم.
انسان خيلي مي‌تواند به خدا نزديك شود. انسان خيلي مي‌تواند ايثار كند!
خدا! به حق محمد آل محمد به ما توفيق دهد آنچه در درون داريم شكوفا و در راه رضاي خدا صرف شود
خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دارد.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1635

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.