والدین، حقوق والدین

موضوع: والدين، حقوق والدين
تاريخ پخش: 25/01/67

بسم الله الرحمن الرحيم

بحثي را که براي شما عزيزان پرسنل شهرداري، عزيزان محصل، فرهنگي، برادرهاي دبيرستاني و همه اينهايي که پاي تلويزيون نشسته‌اند، در نظر گرفته‌ام. بحث در مورد حقوق متقابل پدر و مادر است و چند خاطره ناب و شيرين هم در اين باره در نظر گرفتم تا برايتان بگويم. اگر ما امروز تخته سياه را دو قسمت کنيم، يک سمت را وظيفه اولاد و يک سمت را وظيفه پدر و مادر مي‌گذاريم. بحث را بررسي کنيم و ببينيم كه واقعاً بايد پدرها کوتاه بيايند يا بچه‌ها کوتاه بيايند، يا نه كار هر دو درست است. البته همه‌ي ما با اين آيه‌ي قرآن كه مي‌گويد: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا»(بقره/83) آشنا هستيم و همه آن را مي‌دانيم. اما يک ذره به ريزه کاري احتياج داريم.
1- احسان به والدين در اسلام و غرب
بد نيست يک قصه از غرب بگويم، چون کشورهايي که در آن مذهب حاکم نيست، ايمان و تقوا نيست. مرحوم آيت الله العظمي بروجردي حدود سي سال پيش در هامبورگ آلمان يک مسجد مهمي را ساخت. يکي از علما هم به عنوان نماينده روحانيت به آنجا رفت، که بعد از ايشان مرحوم شهيد مظلوم دکتر بهشتي هم شش سال آلمان بودند. آن عالم قبل از مرحوم بهشتي نقل مي‌کند که يک پروفسور آلماني بود، ما با ايشان چند جلسه بحث کرديم و کم کم به اسلام علاقمند شد و بعد از تحقيقات مسلمان شد، يک روز ديديم تلفن مي‌زند که من که مسلمان شده‌ام، بيمار هستم و در فلان بيمارستان بستري شدم، بياييد مرا ببينيد. اين عالم بزرگوار به عيادت ايشان رفتند و شروع به گريه کردن، كرد. گفت: چه شده است؟ گفت: امروز خانمم آمده و ديده كه مريضي من سخت است. با من خداحافظي کرده و بچه هايم نيز همه با من خداحافظي کرده و رفته‌اند و من هيچکس را ندارم. با اين که پروفسور هستم و يک عمري خدمت مي‌كنم ولي ببينيد كه چقدر بي عاطفگي بد است. ايشان بعد از عيادت به دفتر بيمارستان آمد و گفت: اگر چنانچه ايشان از دنيا رفت، چون مسلمان شده بايد به ما بگوييد، ما ايشان را در قبرستان مسلمانها دفن کنيم. گفتيم و رفتيم و بعد از مدتي زنگ زدند که بله اين آقاي پروفسور از دنيا رفت و ما هم يک عده از مسلمانهاي مقيم آلمان را برداشتيم و به آنجا رفتيم و ايشان را در قبرستان مسلمانها دفن کرديم. وقتي از قبرستان بيرون مي‌آمديم، ديديم که پسرهايش آمده‌اند مي‌گويند: پدرمان را بدهيد. گفتيم: پدر شما مسلمان شد و چون مسلمان بود ما او را دفن کرديم. گفت: نخير! من قلب پدرم را فروخته‌ام و شما پدرم را بيرون بياور تا من قلبش را به آنها بدهم. بعد شما مسلمانها برويد و جنازه‌اش را دفن کنيد.
خوب ببينيد آن که ما دوست داريم از آنها تقليد کنيم، چه کساني هستند. مثلا آن كس كه هنوز کراوات مي‌زند، آنچنان آهي مي‌کشد كه‌اي کاش بين شغالهاي آلمان راه مي‌رفت، چنين آهي مي‌کشد که زندگيش آمريکايي باشد، اروپايي باشد، ببينيد چقدر پستي در آنجا حاکم است. زنده باد ايران، زنده باد اسلام و. . . حالا از اسلام برايتان بگويم. چون تا زماني كه نفهميد که ديگران چه هستند به خودش پي نمي‌برد. اينكه ما کجا هستيم، خوب درباره وظيفه اولاد بگويم. اولاد پنج وظيفه دارد. 1- احسان، 2- تشکر، 3- اطاعت، 4- ادب، 5- خيرات.
وظيفه پدر هم بگويم. 1- نامگذاري خوب 2- تعليم سواد، دين، شنا و تير اندازي، آموزشهاي نظامي و. . . 3- عروس و داماد کردن 4- ارشاد و تاديب 5- اظهار علاقه6- تساوي، مساوات بين بچه‌ها 7- دعا براي بچه که حالا روي اين حرف داريم و توجه به روحيات فرزند که نيز از وظيفه‌ي پدر است.
2- اهميت احسان به والدين در قرآن
حالا ما مي‌خواهيم روي تک تک اينها صحبت کنيم. اما در مورد احسان، قرآن چهار مرتبه فرموده: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً»(بقره/83) چرا اين آيه در قرآن چهار بار تکرار شده است؟ گاهي من در تلويزيون حديث‌هايي مي‌خوانم، مي‌گويند: آقاي قرائتي دو سال پيش هم اين را خوانده اي. پنج سال پيش هم اين را خوانده اي. بعضي حرفها بايد تکرار شود. من با مسئوليني که کتاب ديني و تعليمات ديني دبيرستانها را تنظيم مي‌کردند، يک جلسه‌اي داشتيم. گفتم: چند بحث بايد در همه تعليمات ديني‌ها بيايد. مثلا بحث نماز، بحث معاد، بحث تقوي، نمي‌شود گفت: آقا مثلاً ما معاد را پارسال گفته‌ايم، يکسال شصت صفحه بچه دبيرستاني معاد بخواند بعد يک مرتبه چهارسال خبري از معاد نباشد، اشتباه است. مثل اين که انسان يک مرتبه ده دفعه صابون بزند، يک مرتبه هم بيست هفته آب پيدا نكند كه صورتش را بشويد. البته مي‌شود هر سال بحث معاد را با يک بيان ديگر، با يک دليل ديگر گفت، ولي معاد و نماز و حجاب و احترام والدين اينها بايد دائم تكرار شود. با يک فوت کردن ذغال روشن نمي‌شود و با يک تابش خورشيد ميوه‌ها نمي‌رسند، بايد تکرار بشود.
قرآن احسان به والدين را چهار مرتبه تکرار کرده است. در کنار توحيد آمده است و اين خيلي مهم است. قرآن مي‌فرمايد: «وَ قَضى‏ رَبُّكَ» خداوند فرمان داده است. «وَ قَضى‏ رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً»(اسراء/23) بندگي خدا، احسان، يگانه پرستي، احسان به والدين،
مسئله احترام به پدر و مادر در کنار توحيد آمده است. يعني اگر از قرآن بپرسي مي‌گويد: اول توحيد، دوم احترام پدر و مادر. و اين بسيار مهم است که در کنار ايمان به خدا، پدر و مادر آمده است. اين هم مسئله مهمي است. سوم اينکه خودت نه اينکه واسطه داشته باشد. مي‌گويد: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» طلبه‌ها مي‌گويند: (ب) يعني متصل، يعني خودت شروع کن، خودت احسان کن. مثلاً تلفن نکن که برويد براي پدر من اين کار را بکنيد، يعني خودت برو اقدام کن. گاهي وقتها آدم يک کلفتي، يک نوکري براي خدمتگزاري مي‌گيرد. قرآن مي‌گويد: خودت اين کار را بکن. مي‌گويد: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» نمي‌گويد: «والي الوالدين احسانا» يعني خودت، خودت بلند شو و اين کار را بکن.
3- احسان به والدين مطلق و بدون شرط
چهارم اينکه خوب باشند يا بد باشند فرقي نمي‌کند. يعني پدر و مادر بد هم هست. قرآن مي‌گويد: «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً»(احقاف/15) نمي‌گويد «وصينا المؤمن» نمي‌گويد اگر پدر و مادر دين دارند، پدر و مادر دين هم ندارند تو بايد به آنها احسان کني. «براً کان او ناجرا» حديث مي‌گويد: پدر و مادر بد بودند يا خوب تو به آنها احسان كن ولي تسليم آن ها نشو. «وبالوالدين تسليما» نداريم. مي‌گويد: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» يعني به آنها احترام بگذار، به آنها محبت کن، اما اگر منحرف هستند، تسليم خواسته آنها نشو. اگر پدر شما نماز نمي‌خواند، وقتي تشنه‌اش شد، به او آب بده. اما اگر گفت: نماز نخوان، نماز بخوان. از کارهايي که خلاف اسلام است اطاعت نکن، اما محبت بکن. حالا زنده بودند، يا مرده بودند فرقي نمي‌کند.
حديث داريم بعضي بچه‌ها، تا زماني كه پدر و مادرشان زنده‌اند، به آنها خدمت مي كنند، وقتي مردند ديگر فراموش مي‌کنند و لذا حديث داريم «َحَيّاً أَوْ مَيِّتا» (بحارالانوار،ج35،ص12) يک حديث ديگر داريم چه مرده، چه زنده. مي‌گويند: «بّر» به والدين نه «خير» فرق بين بر و خير چيست؟ «بّر» چيست؟ بر آن است که آدم ابتدا انجام بدهد، ببيند آقا يک وقت من شما را صدا مي‌زنم و مي‌گويم: تشريف بياوريد. بفرماييد اين گل را بگيريد. اگر او را صدا كردم و گل را به او دادم به اين بر گفته مي‌شود. اگر گفتي: آقاي قرائتي يک گلي به ما بده من گل را به شما دادم، به اين خير مي‌گويند. بِر آن است که نگفته باشد. خير آن است که گفته باشد. بر به والدين يعني چه؟ يعني نگفته در حقشان خوبي کنيم. نگذار پدرت بگويد: که حسن جان اگر مي‌شود براي ما اين کار را بکن. بر به والدين يعني نگذار پدرت بگويد كه اين را انجام بده، نگفته برايش انجام بده. نمي‌گويد: خير والدين.
مسئله ديگر اين است كه مي‌فرمايد: «إِنْ كَانَا مُسْتَغْنِيَيْن»(كافى، ج‏2، ص‏157) پولدار يا فقير، اگر پدر و مادرت فقير هستند، کمکشان کن. پولدار هم هستند، کمکشان کن. اينطور نباشد که پدر دارد، خوب داشته باشد، آن هم که دارد نياز به احسان دارد. نگو: آقا پول داري به من بده. اگر پولهايت را به من بدهي به تو كمك مي‌كنم. احسان به پول مربوط نيست. پدر و مادرت پول داشته باشد، يا فقير باشند، احسان کن، اين يک صفت انساني است. حديث داريم چه پولدار چه فقير احسان را فراموش نكن. خيال نکن «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» براي بچه هاست. بچه‌ها گوش کنيد! اگر هر مقامي هم هستي به پدر و مادرت احترام کن. پيغمبر ما شخصيتي بود. سر قبر مادرش آمنه آمد و زار زار گريه مي‌کرد. حضرت عيسي شخصيتي است، مي‌گويد: «وَ بَرًّا بِوالِدَتي»(مريم/32) يحيي پيغمبر است، مي‌گويد: «وَ بَرًّا بِوالِدَيْهِ وَ لَمْ يَكُنْ جَبَّاراً عَصِيًّا»(مريم/14) عيسي مي‌گويد: اگر کسي به پدر و مادرش احترام نکند «وَ بَرًّا بِوالِدَتي‏ وَ لَمْ يَجْعَلْني‏ جَبَّاراً شَقِيًّا»(مريم/32) اگر کسي به پدر و مادرش احترام نکند، جبار شقي است. شقي به معني شقاوت است. اگر کسي احترام پدر و مادرش را انجام نمي‌دهد، جبار و شقي است. خيلي مهم است.
4- ضرورت احترام و احسان بيشتر به والدين سالمند
آخرين جمله اين که هرچه پيرتر باشند، محترم‌تر هستند. قرآن درباره پدر و مادر پير يک آيه خاصي دارد، مي‌گويد: «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَريماً»(اسراء/23) اگر پدرت و مادرت پير شدند، پنج وظيفه داري:
– « َلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ» اف نگو. از نظر زبان اف نگو.
– از نظر عمل «لا تنهر هما» اينها را رد نکن.
– «وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَريماً» با آنها به زيبايي حرف بزن.
– «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ»(اسراء/24) بالت را باز کن. يعني در مقابلشان تواضع کن.
– «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّياني‏ صَغيراً»(اسراء/24) بعد هم در حقشان دعا کن. هرچه ديدي او پيرتر شده است. ببين خودت هم يک وقت بچه بودي، چون پدرت پير است بگو «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّياني‏ صَغيراً» نگاه نکن اين پير است، تو هم صغيري، تو هم يک وقتي کوچك بودي. يعني اگر ديدي پدرت خيلي پير است، تو هم متوجه باش که يک زماني صغير بودي. پيري او با صغيري مساوي است. نگو پدر من نمي‌تواند راه برود، تو هم نمي‌توانستي راه بروي. نگو پدرم چيزي نمي‌فهمد، تو هم چيزي نمي‌فهميدي. «وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً»(نحل/78) قرآن مي‌گويد: از مادر متولد شديد، هيچ چيز هم نمي‌دانستيد. در قنداق بودي دستت را دراز مي‌کردي ماه را بگيري، اصلا فاصله را نمي‌فهميدي. از پشت بام پرت مي‌شدي و حال آن که هيچ وقت يک کره الاغ از پشت بام پرت نمي‌شود. «لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً» تو هم هيچ چيز نمي‌دانستي. آخر اينها عوام هستند، خوب عوام باشند. تو هم يك تحصيل کرده هستي که نان آن عوام‌ها را خورده‌اي و با سواد شده اي.
قصه آن بچه يادتان نرود. پدر دست بچه‌اش را گرفته بود و داشت مي‌رفت. به يک معرکه رسيدند، ايستادند. گفت: پدر من هيچ نمي‌بينم. گفت: بغل من بيا او مرا بغل کرد. گفت: نمي‌بينم. گفت: روي دوشم بيا. بچه‌اش را روي دوشش گذاشت. قدش از پدر بلندتر شد. گفت: پدر من مي‌بينم. گفت: خيلي خوب. گفت: پدر بهتر از تو مي‌بينم. گفت: خيلي خوب. گفت: پدر من مي‌بينم ولي تو نمي‌بيني. گفت: خيلي خوب. آخر پدر خسته شد و گفت: پسرم تو که مي‌بيني به خاطر اين است که من نردبان تو شدم. اگر شما ديپلمه هستي و يا ليسانس داري و حجت الاسلامي به خاطر اين است که آنها نان به تو دادند و تو خوردي و ديپلمه شدي. بد مستي نکنيم.
اين تذکرات براي احسان بود، حالا سراغ تشکر، اطاعت، ادب و خيرات برويم. آقاياني که دير تلويزيون را روشن کرده‌اند، مي‌گويند: شيخ چه مي‌گويد؟ بحثمان، بحثي است که در قرآن تکرار شده است و بايد به آن عنايت کنيم. ادب بچه‌ها نسبت به پدر و مادر و ادب پدر و مادر نسبت به بچه هاست، هر دو بايد به هم ادب داشته باشند. قرآن مي‌فرمايد: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» چهار مرتبه در قرآن تکرار شده است و در کنار توحيد هم آمده است. قرآن مي‌گويد: خودت کمک کن، پيغام نده که کمک کنند. پدر و مادر نسبت به هم احسان كنند. منتهي اگر انحرافي هستند، اطاعت نکن اما احسان بکن. مرده باشند يا زنده فرقي نمي‌کند. حديث داريم پدر و مادر وقتي مي‌ميرند انسان آنها را فراموش مي‌کند و لذا گاهي بچه‌ها بعد از مرگ پدرشان عاق والدين مي‌شوند، چون هيچ کمکي به پدرشان نمي‌کنند. پولدار باشد احسان کن، فقير باشد احسان کن، اگر شخصيت هم هستي از عيسي ياد بگير «وَ بَرًّا بِوالِدَتي» از يحيي ياد بگير، و اگر کسي به پدر و مادرش احترام نکند، قرآن مي‌گويد «وَ بَرًّا بِوالِدَتي‏ وَ لَمْ يَجْعَلْني‏ جَبَّاراً شَقِيًّا»(مريم/32) يعني من به پدر ومادر احترام مي‌کنم و جبار و شقي نيستم. از اين آيه معلوم مي‌شود اگر کسي احترام به پدر و مادر را نگيرد جبار و شقي است و شقاوت دارد. والدين هرچه پيرتر هستند، بيش‌تر بايد احترامشان را گرفت. چون آدمي که پير مي‌شود توقعش بالا مي‌رود، اعصابش کم مي‌شود. سرکه هرچه ترش‌تر بود، بايد شما شکرش را بيشتر کنيد. چون پدر و مادر وقتي پير مي‌شوند، اعصابشان ضعيف مي‌شوند. خدا هم يک آيه براي پيري گفته است «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» آقاي جوان سوپر دولوکس، پدر و مادر پير چون خيلي پير هستند، شما هم بايد خيلي نيکي کنيد.
5- سپاسگزاري از والدين تشكر از خداوند
خيلي خوب اين قسمت براي احسان بود. درباره تشکر بگويم. قرآن مي‌گويد: «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‏ وَهْنٍ وَ فِصالُهُ في‏ عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لي‏ وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصيرُ»(لقمان/14)، خدا مي‌فرمايد: از من تشکر کن، از پدر و مادرت هم تشكر كن. اگر کسي حزب اللهي هم باشد، از پدر و مادرش تشكر نکند و از خدا تشکر نکرده باشد فايده ندارد. ما آدمهايي را داشته‌ايم که از جبهه به تهران آمده‌اند، قبل از آن که به مادرش تلفن کند يا برود مادرش را ببيند به مشهد رفته است و اين مادر هم در غصه مي‌سوزد. مي‌گويد: خوش انصاف مدتها در جبهه بودي حالا آمده‌اي، حداقل بيا مادرت را ببين و بعد مشهد برو. از جبهه به نماز جمعه مي‌رود، از نماز جمعه به امام رضا مي‌رود. والله كه خدا اين عبادت حزب اللهي‌ها را قبول نمي‌کند. مدتي جبهه بودي با خانه و با پدر و مادرت احوالپرسي کن، يک روز بمان بعد به امام رضا برو. اينهايي که اينطور کار خير انجام مي‌دهند، قبول نيست. «ان اشکرلي» خدا مي‌گويد: براي من شکر کن. بعد مي‌گويد: ‏«وَ لِوالِدَيْكَ» خدا تشکر از پدر و مادر را در کنار تشکر از خودش گذاشته است. گفته است: همينطور که مي‌گويي: «الْحَمْدُ لِلَّهِ» نسبت به پدر و مادرت هم تشکر کن. در قرآن حضرت سليمان مي‌گويد: «وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْني‏ أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتي‏ أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَيَّ»(نمل/19) خدايا توفيقم بده كه از نعمتهايي که به من داده‌اي تشکر کنم. توفيقم بده كه از نعمت‌هايي را كه به پدر و مادرم داده‌اي تشکر کنم. يعني همينطوري که مي‌گويي خدا را شکر که چشم دارم، بگو خدا را شکر که پدر و مادرم چشم دارند. خدا را شکر سالم هستم. خدا را شکر كه پدرم سالم است. خدا را شکر كه مادرم سالم است. مسلمان هستم. خدا را شکر كه پدر و مادرم مسلمان هستند. متن قرآن است. حضرت سليمان مي‌گويد: خدايا کمکم کن، تا نعمت‌هاي پدر و مادرم را هم شکر کنم. يعني پدر و مادر و اولاد چنان به هم بند هستند که شکر يکي ملتزم شکر ديگري است. يعني مثل دو ماشيني هستند که اسکورت هستند. بايد مثل ريل آهن با هم باشند. «أَنِ اشْكُرْ لي‏ وَ لِوالِدَيْكَ»
6- اهميت اطاعت از والدين
در بعضي جاها خدا مي‌گويد: حرف مرا كنار بگذار و حرف پدر و مادرت را گوش بده. «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» خدا مي‌گويد: بياييد نماز، اما اگر پدر و مادر گفتند: الان به مسجد نرو، نمازت را بعد بخوان، الان اين کار را انجام بده. با خود مي‌گويد: به مسجد بروم يا کار پدر و مادر را انجام بدهم؟ خداوند مي‌گويد: حق پدر و مادرت را بر حق من جلو بيانداز.
در اطاعت چند مساله داريم، اگر تو را از مسافرت نهي کردند و گفتند: سفر نرو، اگر مسافرت باعث اذيت پدرو مادر بشود، سفر حرام مي‌شود. سفر که حرام بشود نماز هم شکسته نيست. اين که مي‌گويند: مسافر نمازش شکسته است، به شرطي است که آن مسافرت پدر و مادر را اذيت نکند. اگر در سفر از طرف پدر و مادر نهي باشد و آزار و اذيت باشد، سفر گناه و حرام است، نماز هم شکسته است. يک کاري را كه آدم شک دارد انجام بدهد يا انجام ندهد، شبهه ناک است. پدر گفت: انجام بده آدم بايد انجام بدهد. پسر مي‌خواهد روزه مستحبي بگيرد، پدر و مادرش مي‌گويند: روزه مستحبي نگير، بايد روزه‌اش را بخورد، روزه‌هاي مستحبي واجب نيست. پس ببينيد در نماز اثر مي‌گذارد، در روزه اگر روزه مستحبي باشد، اثر مي‌گذارد. پدر بگويد: نگير! نبايد بگيرد. در جهاد اگر مسئول جنگ مي‌گويد: بياييد، حرف مسئول مقدم است. اما اگر مسئول جنگ نگفته است، مي‌خواهيم براي ثوابش برويم، حرف پدر و مادر مقدم است. يک موقع از راديو و تلويزيون اعلام مي‌كنند، جبهه نياز دارد، مملکت در خطر است، به جبهه بياييد. اگر در جبهه گفتند: نيرو، حرف جبهه مقدم است، حرف مسئولين جنگ مقدم است، اما اگر مسئولين جنگ گفتند: آقا ما نيرو داريم، شما مي‌خواهي داوطلب جبهه بروي، اينجا حرف پدر و مادر مقدم است.
7- ادب و آداب برخورد با والدين
درباره ادب چند نکته داريم که آنها را مي‌گويم. نگاه به صورت پدر و مادر كردن ثواب دارد. آدم به پدر و مادر نگاه کند، ثواب دارد. شما که پدر و مادر داري، قدرش را بدان. خيلي‌ها پدر و مادر ندارند و يتيم هستند. آن هم که يتيم است به مادرش نگاه بکند. زيارت پدر و مادر ثواب حج را دارد. آدم سر قبر پدرش برود، ثواب حج مستحبي را دارد.
بوسيدن ثواب دارد. حديث داريم بين دو چشمهاي مادرتان را ببوسيد. پايين پيشاني مادر، بين دو چشم مادر را ببوسيد.
اگر خواستيد يک چيزي به پدر و مادر بدهيد اينطوري ندهيد. دست را بگذاريد بگوييد: بفرما. دست را باز کن او بردارد و شما در دست او نگذار، بگذار او بردارد و ادب باشد.
روزها جلوتر از پدر نرويد. البته شب‌ها جلوتر راه برويد که اگر چاله هست ما بيافتيم و پدر و مادر نيفتند. روز عقب پدر و مادر راه برويم اما شب جلوي پدر و مادر راه بيافتيم. پدر و مادر را به اسم صدا نزنيم. متاسفانه فرزندان و بعضي از تحصيل کرده‌ها پدرانشان را به اسم صدا مي‌زنند.
اسم بچه هايتان را اسم پدر بگذاريد. خيلي زيبا است. اين حديث جديدي است و پريشب ياد گرفته‌ام. حديث داريم که از آداب اين است که پدر‌ها يک كاري کنند و نام پسرهايشان را يک نامي بگذارند که نام پدرشان زنده بماند. مثلا فرض کنيد اسم پدر من علي نقي است. اسم من محسن است. اگر هم خدا به من پسر داد، اسمش را علي نقي مي‌گذارم که ياد پدرم زنده بماند. امام اين کار را کرده است. اسم پدر رهبر کبير انقلاب مصطفي بوده است، اسم پسرش هم مصطفي بوده است. حديث داريم بعضي وقتها اسم پدرت را بگو، نگو من چه کسي هستم، بگو من پسر فلاني هستم. لذا حضرت علي نمي‌گويد: علي عاشق شهادت است، مي‌گويد: والله ابن ابيطالب، يعني پسر ابيطالب علاقه به شهادت دارد. پسر ابيطالب يعني چه؟ يعني نمي‌گويد: من عاشق شهادت هستم. مي‌گويد: پسر ابيطالب عاشق شهادت است. يعني کلمه ابيطالب که آخر علي بن ابيطالب مي‌گويند به خاطر اين است كه ابيطالب پدر حضرت علي است. حضرت علي نمي‌گويد: علي عاشق شهادت است. مي‌گويد: پسر ابوطالب عاشق شهادت است. يعني با اين کلمه اسم پدرش را زنده نگه مي‌دارد. شما هم اسم پدرتان را زنده نگه داريد. مثلاً اسم پدر شما حسن بوده است. شما يک جوان فقيري را داماد کن. اين زنده هست. بعد هم بگو: تو داماد شدي، اگر خدا به تو پسري داد، اسم پسرت را حسن بگذار. همينطور در طول تاريخ حسن باقي مي‌ماند، حالا شما چه مي‌کني؟ شما با پول يک جوان را داماد مي‌کني يا پول مي‌دهي مقبره پدرت را آبادتر مي‌کني؟ مقبره مي‌خواهي چه کني؟
8- پرهيز از رسم و رسوم خرافي
خدا فيض کاشاني را رحمت کند. فيض کاشاني وصيت کرده بود که من مي‌خواهم به قبرم باران بيارد. خواهش مي‌کنم کسي روي قبر من طاق نزند. الان هم فيض کاشاني در كاشان زير باران است. مي‌گويد: مي‌خواهم باران به قبرم ببارد، چون باران رحمت خداست، مرا از رحمت خدا دور نکنيد. متاسفانه رسمهاي بدي داريم. ما بعضي کارهايمان خيلي ضد اسلامي است. حديث داريم اگر کسي يک نفر را از دست داد، تا سه روز چيزي بپزيد و به او بدهيد. ما تا سه ماه مي‌رويم و در خانه‌اش مي‌خوريم. آخر اين بيچاره که مرد، بايد از چهل سالگي پولهايش را براي مردنش جمع کند. الان مردن عادي صد تومان خرج دارد. مردن بيشتر از دويست تومان خرج دارد و خيلي گران شده است. البته مرده شورها را نمي‌دانم. قديم مرده شورها هم گران مي‌گرفتند. مرده‌هاي چاق را کيلويي مي‌شستند. مرده‌هاي کوچک را عددي مي‌شستند. مرده‌هاي قد بلند را متري مي‌شستند. الان قيمت بهشت زهرا دستم نيست، ولي آقاجان حديث داريم که مي‌گويد: اگر کسي مرد نگذاريد خرج کند. الان ما پدرش را در مي‌آوريم، يک شير مردي باشد، ايشان از دنيا رفته بيايند فاتحه بخوانند و بروند. آخر هر که مرد بايد يک ورشکستگي هم دنبالش باشد، آن وقت گاهي وقتها حلال و حرام هم مي‌شود. گاهي وقتها وارثها راضي نيستند. گاهي وقتها اين خرجها کلان است. گاهي اين رسم و رسومها مضر است. اگر شما خيلي دوست داري كه مثلا نام مادرت زهرا براي هميشه باقي بماند به دو دختري كه اسم آنها زهرا است، جهيزيه بده. اين زنده کردن نام اينهاست. يک خانه را لوله کشي کن. يک مدرسه بساز. يک درمانگاه بساز. يک جاده براي يك ده بکش. يک کار خيري انجام بده. يک آزمايشگاه براي يک دبيرستان بساز. ما اشتباه مي‌کنيم كه مقبره مي‌سازيم، مقبره سازي کار غلطي است.
نگاه کردن به پدر و مادر عبادت است. آدم به صورت پدرش نگاه کند. البته نگاهي که چشم نيم باز باشد يعني حالت چشمکي داشته باشد، نه اينکه آدم خيره شود، بلكه با چشم نيمه باز نگاه كند. حديث داريم وقتي به پدر نگاه مي‌کنيد، چشمتان را باز نکنيد. نگاه با محبت، بوسيدن بين دو چشم، چيزي مي‌خواهيد به آنها بدهيد، دستتان را باز کنيد. نگذاريد پدر و مادر بگويند و بعد انجام بدهيد. قبل از اين که بگويند: انجام بدهيد. روزها جلويشان راه نرويد. با اسم صدايشان نزنيد. به دوستانشان احترام بگذاريد. پيغمبر ما گاهي كه يک پير زني در خانه مي‌آمد، خيلي احترامش را مي‌کرد. مي‌گفتند: يا رسول الله اين چه کسي است؟ شما که پيغمبر هستيد خيلي به اين پيرزن احترام مي‌گذاريد، اين چه کسي بود؟ مي‌فرمود: اين از دوستان خديجه بود، بايد به دوستان پدر و مادر احترام گذاشت. اگر خواستيد وصيت کنيد با اين که پدر و مادر يك ششم مال را مي‌برد، يعني هر کس از دنيا برود هر چقدر پول دارد يک ششم براي پدر و مادر است با اين که پدر و مادر ارث مي‌برند در عين حال قرآن مي‌گويد: «إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقينَ»(بقره/180) باز هم اگر خواست از دنيا برود و پول دارد غير از اين که يک ششم برود باز هم وصيت کند، يک چيزي علاوه بر ارث به پدر و مادر برسد. آيه‌اي ديگر مي‌فرمايد: «قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوالِدَيْنِ»(بقره/215) اگر خواستيد پول خرج کنيد در راه خير خرج كنيد. اولين قدم اين است که به پدر و مادرتان کمک کنيد. حديث داريم اگر کسي خويش و قوم محتاج دارد و جاي ديگر مي‌رود و پول خرج مي‌کند، اين صدقه‌اش ارزش ندارد. اگر تو واقعا مي‌خواهي کار خير بکني، پدر و مادرت فقير هستند، خويش و قوم هايت فقير هستند، بايد به آنها کمک کنيم.
يک دعا امام سجاد درباره‌ي خيرات مي‌فرمايد: «اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْ طَاعَتِي لِوَالِدَيَّ وَ بِرِّي بِهِمَا أَقَرَّ لِعَيْنِي مِنْ رَقْدَةِ الْوَسْنَانِ»(صحيفه سجاديه، دعاى 24) خدايا من امام زين العابدين هستم، تمام عبادتم براي پدر و مادرم، اين خيلي مهم است. «اللَّهُمَّ لَا تُنْسِنِي ذِكْرَهُمَا فِي أَدْبَارِ صَلَوَاتِي، وَ فِي إِنًى مِنْ آنَاءِ لَيْلِي، وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ مِنْ سَاعَاتِ نَهَارِي»(صحيفه سجاديه، دعاى 24) امام سجاد مي‌گويد: خدايا به من توفيق بده كه پسري باشم که هيچ ساعتي از ساعات روز را از ياد پدر و مادرم غافل نشوم و پشت سر هر نمازي به پدر و مادرم دعا کنم. امام زين العابدين مي‌گويد: خدايا مرا طوري کن که وقتي به پدر و مادرم نگاه مي‌کنم، مثل يك سلطان از آنها بترسم. يعني نسبت به آنها ادب کنم. پايم را جلويشان دراز نکنم. اگر پدر و مادر بدهکار هستند، آدم قرضشان را بدهد. گاهي نماز نخوانده برايشان نماز بخواند. حج برود. طلب مغفرت بکند. قرآن آياتي دارد که طلب مغفرت مي‌کند. به زيارت قبرشان برود، به خصوص اگر كسي روز جمعه به سر قبر پدر و مادر برود و سوره ياسين را بخواند، بسيار خوب است. روايات داريم که اينها وظيفه چه كسي است؟ وظيفه‌ي اولاد است. الان که ما حرف مي‌زنيم، پدر و مادر مي‌گويد: بنشين گوش بده و ببين قرائتي چه مي‌گويد. يعني وقتي من اين حرفها را مي‌زنم، پدر و مادر مي‌گويند: گوش بده. مي‌گويد: ببين چه حرفهاي خوبي مي‌زند. حالا اگر تا حالا حرف خوب مي‌زدم، از اين به بعد هم انشاء الله حرف خوب مي‌زنم.
9- آئين تربيت و رعايت حقوق فرزندان
حالا پدر و مادرها شما هم گوش بدهيد و ببينيد شيخ چه مي‌گويد؟ نگو با تو بود، او بگويد: با تو بود. هم نام خوب بگذاريد، هم نام را خوب ببريد. بعضي‌ها نام خوب نمي‌گذارند، بعضي‌ها هم نام خوب مي‌گذارند اما نام را خوب صدا نمي‌زنند. مثلا فاطمه هست، مي‌گويند: فاطي. بگو: فاطمه، اصلا نگو: فاطمه، بگو: فاطمه خانم. يعني هم نام خوب بگذاريم و هم نام خوب را مؤدب ببريم. پسر شما وقتي بزرگ شد، داماد شد ديگر او را حسن، حسين، محسن، تقي، علي صدا نزن. بالاخره پيش خانمش رو دروايستي دارد. بگو: من اين را بزرگ کردم، آخر تو كه مادر هستي اگر احترام بچه‌ات را گذاشتي، عروس هم احترام پسر شما را مي‌گذارد. بعضي‌ها هستند که بزرگي خودشان را با تحقير حساب مي‌کنند. اينها فرعون هستند. با اين تفاوت که فرعون طلا داشت و فرعون بود، اين گدا و فرعون است، ولي روح فرعون در او هست، چون قرآن مي‌گويد «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ»(زخرف/54)، يعني فرعون مردم را خفيف مي‌کرد. اگر کسي ديگري را خفيف کند، فرعون است. يعني رگ فرعون در اوست. روح فرعون در او هست. كسي را سبک نکنيم. پيغمبر بچه‌ها را با کنيه صدا مي‌کرد، اجازه مي‌گرفت.
يک روز پيغمبر، غذا و آبي ميل فرمود. مقداري در ليوان بود. اين طرف دست راست يک پسري نشسته بود، يک عده هم پير مرد ريش سفيد دست چپ نشسته بودند. مقداري آب بود. پسر گفت: آقا باقي مانده آب را به من بده، براي تبرک بخورم. دست چپ يک عده بودند، گفتند: آقا به ما بده. يک پسر يک سمت بود و يک عده پير مرد يک سمت ديگر بودند. فرمود: و الله بايد از دست راست شروع کرد، ايشان دست راست است. اول ايشان گفت. شما اجازه مي‌دهي که اين آب را به اين پير مردها بدهم. پسر گفت: نه. گفت: خوب بفرما. اين خيلي مهم است. اگر بچه در صف نماز جماعت آمده مي‌شود بلندش کرد؟ نه! خيلي از مذهبي‌هاي ما اگر بچه رفت يک جايي نشست و يک پيرمردي، پولداري، کسي آمد فوري بچه را بلند مي‌کنند. جلسات روضه هم همينطور است. بچه‌ها نشسته‌اند، رئيس هيات مي‌گويد: که بچه‌ها بلند شويد، هرکس هرجا نشسته فرقي نمي‌کند. احدي حق ندارد او را بلند کند. خود بچه يک جايي را انتخاب کند و بنشيند. خفيف و سبک نشماريد. نام گذاري، تعليم، سواد و. . . از حقوق بچه هاست. ما الان در مملکتمان يک ميليون و هفتصد هزار بچه داريم که پدر و مادرها اينها را به مدرسه نفرستاده‌اند. البته بعضي جاها مدرسه نيست، اما در بعضي جاها مدرسه هست. پدر مي‌گويد: بچه‌ام برود يک کاري بکند، دخترم برود يک کاري بکند با ده تومان بيست توماني كه مي‌گيرد کمک خرجي ما باشد. اگر آدم نان خالي به بچه‌اش بدهد که بچه‌اش سواد داشته باشد بهتر از اين است که نان آبگوشت بدهد، يا نان و برنج بدهد اما بچه‌اش بي سواد باشد. تعليم سواد لازم است. از چه موقع شروع کنيم؟ بعد از سه سال و هفت ماه و بيست روز. حالا هفت ماه و بيست روز چه اثري دارد. اين را بايد دکترهاي ديگر جواب بدهند. اگر فهميدند که الحمدلله و اگر هم دکترها هنوز متوجه نشده‌اند، ممکن است در آينده متوجه بشوند. ولي چون اسلام گفته است ما قبول مي‌کنيم. حديث در «من لا يحضره الفقيه» است که لا اله الا الله را بعد از سه سال و هفت ماه به او ياد بدهيد. محمد رسول الله، ماه رمضان به بچه بگو روزه بگير، مي‌گويد: گرسنه‌ام است. بگو: حالا افطار مي‌شود غذا مي‌خوري. دوباره يک ساعت بعد مي‌گويد: تشنه‌ام است. بگو: الآن افطار مي‌شود. يعني روزه گنجشکي که ما مي‌گوييم اين است. حديث داريم که دائم روزه و افطار را به بچه ها تلقين کن. چهارساله که شد وقتي نماز مي‌خواني او را پهلوي خود بنشان تا نماز خواندن تو را ببيند. پنج ساله که شد، بگو: صورتت را بشوي، دستها را بشوي. شش ساله که شد، کم کم رختخواب بچه‌ها را از هم جدا کن. دو بچه هفت ساله با هم نخوابند. دو بچه هشت ساله با هم نخوابند. اگر دختر هشت ساله نماز نمي‌خواند، همينطور گوشش را بگير و يواش فشار بده. او را يک تنبيه بکن. اگر پسر دوازده ساله نماز نمي‌خواند، يک پس گردني به طوري که سرخ نشود به او بزن. دختر از شش سالگي، پسر از ده، يازده سالگي بايد نماز بخواند. وقتي شما مي‌خواهي چيزي بخري، وقتي بخر که يک کاري هم بکني. آن شبي که براي دخترت گوشواره مي‌خري بگو: بايد نماز بخواني. آن شبي که عيدي مي‌دهي، بگو: اين عيدي را به تو مي‌دهم به اين شرط كه «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ»(كوثر/3-1) را بخواني. به او بگو تا يك سوره‌ي كوچك را بخواند و در عوض اين عيدي را بگيرد. معلم تو که نمره بيست مي‌دهي، زير نمره‌ي بيست يک نصيحت کن. چون نصيحت زير نمره بيست مي‌چسبد، اما زير نمره صفر فحشت مي‌دهد. کاشي به سيمان مي‌چسبد، اما به کاهگل نمي‌چسبد. نصيحت هم زير نمره بيست مثل سيمان مي‌چسبد. چون بچه يک طوري است که اگر هم نمره صفر بگيرد نمي‌گويد: كه نمره‌ي بدي گرفتم، مي‌گويد: به من نمره‌ي صفر داد. وقتي نمره‌ي بيست مي‌گيرد به همه مي‌گويد. اما وقتي نمره‌ي صفر بگيرد به معلم نسبت مي‌دهد. او که بيست است مي‌گويد: من بيست گرفتم. او که صفر است، مي‌گويد: بيست گرفتم ولي به من صفر داد. اينها يک چيزهايي است که بايد دقت کرد.
پدر و مادر نبايد بچه را حسود بار بياورد. گاهي بچه قاشق دست مي‌گيرد و مي‌گويد: حسن جان بخور. مي‌گويد: نمي‌خواهم. مي‌گويد: ببين اگر نخوري، مي‌دهم به فاطمه بخورد. يعني حسن از روي حسادت دهان را باز مي‌کند. بچه گرسنه‌اش نيست ولي از حسودي وادار به غذا خوردن مي‌شود. گاهي وقتها به بچه نيش مي‌زنند. پدر و مادر حق ندارد بچه را روبروي بچه‌ها يا همسايه تحقير كنند. من ديشب يک غلطي کردم، کلي ناراحت بودم. يک خويش و قومي به خانه‌ي ما آمده بود، بچه داشت. يک مرتبه من به بچه‌اي که بغل اين خويش و قوم بود، چنين کردم: واي واي واي. تا اين كار را کردم، اين بچه ترسيد. من وقتي در کتابخانه رفتم، گفتم: تو كه آخوند هستي بچه‌ي بي گناه را ترساندي، روز قيامت مي‌خواهي چه جوابي بدهي؟ مگر مي‌شود يک بچه را ترساند؟ آخر خيال مي‌کنيم، اگر يک بچه‌اي را بترسانيم هيچ گناهي ندارد. گاهي وقتها به بچه مي‌گويد: به عمو مي‌گويم تو را بخورد. اينها تربيتهاي غلط است.
1- او را مي‌ترسانيم.
2- از روي حسودي او را وادار به غذا خوردن مي‌کنيم.
3- روبروي کسي تحقيرش مي‌کنيم.
بچه را جلوي كسي در سرش مي‌زنيم. مي‌گوييم: ببين پسر عمويت از تو بهتر است. او هم مي‌گويد: عوضش پسر عمويم. . . شروع مي‌کند ده غيبت از پسر عمو مي‌كند تا جلوي شکست خودش را بگيرد. تو با اين کلمه که پسر عمو از تو بهتر است، پسرت را وادار کردي که غيبت بکند. ما بلد نيستيم تربيت کنيم، پدر و مادرها بايد يک دوره بگذارند كه چه طوري بچه را تربيت کنند. همينطور، من تقاضا مي‌کنم آئين تربيت را بخوانيد. آئين همسرداري را بخوانيد. کتابهاي کودک آقاي فلسفي را بخوانيد. کتاب جوان را بخوانيد، اين کتابهاي تربيتي را بخوانيد. پدر به بچه بايد شنا را ياد بدهد، تير اندازي را ياد بدهد، او را عروس و داماد کند، دختر همين که بزرگ بشود ديگر داماد را رد نکند. پدر‌ها همين که بچه‌شان ده ساله شد، دوازده ساله شد، پدر و پسر به حمام بروند، بعد به او غسل جمعه را ياد بدهيد. بعد كه چهارده پانزده ساله شد، نياز شد که غسل ديگر بکند. پدر بگويد: آن غسل ديگر هم مثل اين است. يعني غسل جمعه را در بچگي ياد بدهد، بعد اگر غسل ديگر لازم شد، بگويد: آن غسل هم مثل اين غسل است. مثل اين که ما نماز صبح را بلد هستيم. مي‌گويند: آقا خورشيد گرفته است چه کنيم؟ مي‌گوييم: مثل نماز صبح است، نماز صبح را بلدي، آن هم مثل همين است، با اين تفاوت که پنج رکوع دارد. مثلا مي‌گويم: پدرها در دوازده سالگي با بچه‌شان براي غسل جمعه به حمام بروند و غسل كردن را به او ياد بدهند. مادرها هم به دخترها طريقه‌ي غسل كردن را ياد بدهند. اول غسل جمعه را بياموزند و بعد غسلهاي ديگر را ياد بدهند. بايد مواظب ازدواج، ارشاد و تاديب باشيم، چه طوري ادب کنيم چون اين ادب کردن هنر مي‌خواهد. هرکسي نمي‌تواند کسي را ادب کند. گاهي ما خيال مي‌کنيم، اگر بزنيم موفق هستيم. حديث داريم هرکس بچه‌اش را بزند بچه‌اش پر رو مي‌شود. بچه را نزنيد، با او قهر کنيد، اما طول نکشد. بچه بلند شده است چاي بدهد، يك دفعه چاي‌ها را مي‌ريزد، کنف مي‌شود، مي‌نشيند. اگر بچه را شرمنده کنيد آبرو دارد. چون حديث داريم: «لا تحقرن أحدا من المسلمين فإن صغيرهم عند الله كبير»(مجموعةورام، ج‏1، ص‏31) حديث است. بچه کوچک هم پهلوي خدا بزرگ است. بچه را تحقير نکنيم، خوار نکنيم. ظرفهايي که مي‌دهيم، يک شكل بدهيم. اينطور نباشد که ظرف ما چيني باشد، ظرف بچه مسي باشد همه ظرف‌ها يک شكل باشد، وقتي مي‌نشيند کوچک و بزرگ با هم بنشينند، اينطور نباشد که بچه‌ها آن طرف بروند و بزرگ‌ها اين طرف باشند. همه با هم بنشينيد که بچه احساس کند اين طرف و آن طرف ندارد. آخر اگر بچه‌ها كنار بروند، شلوغ مي‌کنند. وقتي اين طرف و آن طرفش را نگاه كند و ببيند همه آدم حسابي هستند، ديگر نمي‌تواند شلوغ كند. يعني اين به نفع شما هم هست. خود بچه هم احساس شخصيت مي‌کند. به بچه‌ها يک طور اظهار علاقه کنيم. بعضي از مادر شوهر‌ها سه عروس دارند، به يک عروس، خانم مي‌گويند. يا بعضي از پدر و مادرها سه پسردارند، به يکي از پسرها حسن آقا مي‌گويد، به يكي هم احمد مي‌گويد. مي‌گويد: تو اصلا شخصيت نيستي. مادرها در اسم گذاري فرق نگذاريد.
يک مادري دو فرزند داشت. اين مادر سه خرما داشت. بچه هايش گفتند: مادر به ما خرما بده. . يک خرما را به اين داد، يک خرما را به ديگري داد و خرماي ديگر را هم نصف کرد و به هر دو نفر داد. اميرالمؤمنين وقتي اين را ديد، گفت: آفرين بر تو مادر. آفرين بر تو که اينطور بين بچه هايت عدل را رعايت مي‌كني.
بايد يک طور نگاه کني. معلم نبايد در کلاس فقط به يك نفر نگاه كند. مثلا فقط يك ربع به يک نفر نگاه کند و به يک نفر اصلا نگاه نکند. واعظ روي منبر فقط نبايد به يك گروه نگاه کند. نگاه بايد يک طور باشد. حديث داريم وقتي به مردم نگاه مي‌کني، يک طور نگاه کن. قاضي در قضاوت بايد به هر دو يک طور نگاه کند. اگر دو نفر آمدند، يک نفر يك دقيقه و يکي هم بيست دقيقه حرف نزند. هر دو نفر ده دقيقه يا پنج دقيقه حرف بزنند. در وصيت هم نبايد فرق بگذارد. البته يک کسي ضعيف‌تر است، آدم وصيت مي‌کند کمکش کند. يکخورده در جهازيه دادن و در مهريه دادن بيش‌تر دقت کنيم. شما سه عروس داري، چرا مهر هر کدام را يک طور مي‌کني؟ مگر عادل نيستي، چرا براي هر كدام از دخترها يک طور جهازيه تهيه مي‌کني؟ مگر عادل نيستي. يکوقت شرايط فرق مي‌کند، مثلا يک نفر بيست سال پيش بوده است، خوب بيست سال پيش چرخ خياطي نبوده است يا فلان چيز نبوده است ولي اگر در يک زمان هستند و مثل هم هستند فرق نگذار.
در حق اولادتان دعا کنيد، دعاي پدر در حق اولاد مستجاب مي‌شود. دعاي پسر هم در حق پدر مستجاب مي‌شود. حديث داريم امام سجاد گاهي به پسرش امام باقر مي‌گفت: در مسجد پيغمبر در مدينه، سر قبر جدت برو و دو رکعت نماز بخوان. آنجا دعا کن. يعني پدر به بچه‌اش مي‌گفت: التماس دعا داريم. برادر بزرگ به خواهر کوچک خود التماس دعا مي‌گفت. امام حسين روز عاشورا به زينب کبري گفت: زينب جان، در نماز شبت به من هم دعا کن. امام است ولي در عين حال به خواهرش مي‌گويد: در نماز شب به من دعا کن. توجه به روحيات خيلي مهم است. زن چه طوري است، مرد چه طوري است و. . .
امروز يک شوهري به دفتر نهضت سواد آموزي آمده بود، گفت: من از زنم راضي نيستم. زنم به خانه‌ي پدرش رفته و خلاصه يک مسائلي را گفت. گفتم: قصه چيست؟ گفت: زنم بي اجازه بيرون مي‌رود. گفتم: خانه‌ات چند متر است؟ گفت: چهل متر است. گفتم: بچه دار نشده‌ايد؟ گفت: نه! گفتم: کسي را در خانه نمي‌بيند. گفت: نه! گفتم: خوب يک زن جوان در يک خانه چهل متري وحشت مي‌كند، شما با هم به حرم شاه عبدالعظيم برويد، با هم برويد يک بستني بخوريد، اگر گاهي شما با هم رفتيد او ديگر بي اجازه بيرون نمي‌رود. توجه کنيم يک زن صبح تا شب در يک خانه کوچک وحشت مي‌كند. پس بايد آن مقداري که خانه تنگ است، ما از خانه با رفتن به نماز جمعه، با رفتن در راهپيمايي بيرون برويم.
خوب گاهي آدم اشتباه مي‌کند و گاهي هم بلد نيست. من حجت الاسلام نيستم. دو سه روز خانواده‌ام نبودند، رفتم در يك قابلمه غذا بپزم. سه رقم غذا پختم، زيرش سوخته بود. رويش آبکي بود. وسطش نپخته بود. گفتم: زنده باد، به اين طباخي که در يک قابلمه سه رقم غذا پخته است. خوب بلد نيستم. خانم ليسانس هم ابتدا بلد نيست غذا بپزد. ما خيلي آيت الله داريم که رانندگي بلد نيست. يکخورده توقع را کم کنيم. حساب کنيم اين جوان در چه شرايطي است؟ الان اين مي‌خواهد چه طوري شود؟
پسر الان مي‌خواهد به استخر برود، پدرش با او به استخر برود. پدر و پسر با هم شنا کنند، ديگر بچه‌اش خراب نمي‌شود. با هم توپ بازي کنند. با هم مسابقه بگذارند. يک مقدار بايد به روحيات توجه کرد. اگرپسر گفت: من پول بر نداشته‌ام، بگو: درست است. نگو: نه من ديدم تو برداشتي. اگر هم دروغ مي‌گويد، دروغش را ناديده بگيريد. گاهي آدم مي‌فهمد، بايد زير سبيلي رد کند. «فَأَسَرَّها يُوسُفُ في‏ نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ»(يوسف/77) قرآن مي‌گويد: يوسف فهميد اما ناديده گرفت و خلاصه پسرها هم مسائلشان را از پدر‌ها بپرسند. ما گاهي وقتها جوان داريم که زن مي‌خواهد به همه رفيقهايش مي‌گويد، ولي به پدرش نمي‌گويد. آخرين کسي که مي‌فهمد پدرش است. پدر و مادر بايد يکطوري باشد که با بچه رفيق باشند، به قدري که انسان احساس کند نزديک ترين کسان براي اين که آدم دردش را بگويد، پدر و مادر هستند. پدر هم به او خجالت بکش يا بي حيا نگويد. بايد ادب باشد، ولي در مسائل اسلامي که آدم بلد نيست، اين حرفها نيست. گاهي وقتها اگر خجالت بکشيم دين را مي‌بازيم. مثلاً پسر مي‌خواهد به حمام برود رويش نمي‌شود، به پدرش بگويد. خود پدر هم پنج تومان در کيسه پسر بگذارد، و پول به پسر بدهد. چون پسر اگر برود بر دارد دزدي است. بردارد نگويد بد مي‌شود. بگويد: آقا پول بده. مي‌گويد: مي‌خواهي چه کني؟ چه کار داري؟ وقتي بچه چهارده ساله شد نگو: مي‌خواهي چه کني و يک مقداري به روحيات توجه داشته باشيم. يک مقدار به بچه دعا کنيم، يک مقدار بين بچه‌ها فرق نگذاريم. به بچه بگوييم من تو را دوست دارم. دائم نگو: اينجا خراب کردي. بگو: آفرين اينجا خوب بود. آفرين هم بگو، انتقاد هم بکن. ‌اي کاش همه پدرهاي ما و همه مادرهاي ما، پدرها و مادرها‌ي قرآني بودند و همه پسرهاي ما و همه دختران ما، پسران و دختران قرآني بودند که اسلام دين خوبي است. پدر اصلي ما که ما را هدايت کرد پيغمبر است، «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»(معاني‌‏الأخبار، ص‏52) پيغمبر فرمود: من و علي بن ابيطالب پدر شما هستم و يتيم هم کسي نيست که پدر نداشته باشد، بعضي بچه‌ها ممکن است، پاي تلويزيون بگويند: که ما پدر و مادر نداريم يا پدر نداريم يا مادر نداريم، اين را هم بگويم. حديث داريم يتيم کسي نيست که پدر ندارد. يتيم کسي است که ادب ندارد. پس ممکن است کسي پدر و مادر داشته باشد، چون بي ادب است يتيم است و يتيمي که ادب دارد، انگار پدر و مادرش است.
خدايا تو را به حق محمد قسم مي‌دهيم به ما توفيق بده دستبوس پدران و مادران باشيم(الهي آمين) بهترين مؤمنين و مؤمنات بچه‌هاي ما را قرار بده(الهي آمين) خود ما را نسبت به پدران و مادرانمان بهترين مؤمنين و مؤمنات قرار بده(الهي آمين)
نماز جمعه را فراموش نکنيد. يکي از وظائف اين است که پدر و مادر وقتي به نماز جمعه مي‌رود، بچه‌اش را هم با خودش ببرد. نه هر هفته، چون اگر هر هفته باشد بچه فرار مي‌کند. صبح زود از خانه بيرون مي‌رود، گاهي بچه را با خودش ببرد. روزهايي که يخ نيست بچه را با خودش ببرد و آن روزي هم که با خودش مي‌برد، لازم نيست از اول قبل از خطبه‌ها برود که دو ساعت نماز جمعه طول بکشد. يکطوري باشد، که بچه در نماز جمعه به پهلويش فشار نيايد. حديث هم داريم پدر و مادرها شب جمعه چيزي براي بچه هايشان بخرند که بگويند: امشب شب جمعه است، که بچه با شب جمعه و عيد آشنا بشود. خوب حرفهايمان را خيلي سريع گفتيم. خداوند همه‌ي شما را حفظ کند.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1757

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.