نبوت –4، هدف بعثت

موضوع: نبوت –4، هدف بعثت
تاریخ: 24/05/58

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا و نبينا محمد و على اهل بيته و لعنة الله على اعدائهم اجمعين.

بحث نبوت را داشتيم با دوستان و تا اينجا آمديم كه نياز به پيغمبر را داريم و راه شناخت پيامبر هم از راه معجزه. فرق بين‏ معجزه با سحر و رياضت و اختراع و نبوغ اينها گفته شد و يكى هم اخبار پيامبران قبلى و يكى هم جمع آورى و بررسى تاريخ پيامبر اين حرفهاى جلسه قبل بود، در اين جلسه دنباله بحث نبوت ببينيم چى است، اصلاً هدف بعثت انبياء چيست؟ هدف بعثت انبياء براى چند تا مسئله است كه قرآن مطرح كرده است، هدف بعثت انبياء:
1- برقراري حكومت عدل از اهداف بعثت انبيا
1 – قرآن مى‏فرمايد ً«فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ» (بقره/213) خدا مى‏فرمايد پيامبران را مبعوث كرديم، خداوند پيامبران را مبعوث كرد «وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ» كتاب هم براى آنها فرستاد «لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ» يك حكومت عدل «لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ» براى اينكه حكم كند بين مردم «لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ» در چيزهايى كه اختلاف دارند. قرآن مى ‏فرمايد هدف بعثت انبياء، پيامبران آمدند تا يك حكومت عدلى را برقرار كنند، در نزاع‏ ها و كشمكش ها، مراجعه به طاغوت و قدرت هاى غير آسمانى نكنند.
2- برقراري توحيد از اهداف بعثت انبيا
2- قرآن مى‏فرمايد: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا في‏ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً» (نحل/36) برقرار كردن توحيد. آمدند خدايگان‏ها، طاغوت‏ها را بكوبند. سنگها، بت‏ها، انسانها، هواها را بكوبند، آمدند حق را زنده كنند و توحيد را مستقر كنند. مى‏فرمايند: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا في‏ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً» مبعوث كرديم «في‏ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً» ما در ميان هر جمعيتى يك رسول و پيامبرى فرستاديم «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» تا به مردم بگويند «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» مردم را از بله قربان گويى‏ ها برهانند، از ذلت شرك و جهل و تفرقه و نفاق «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمات» (بقره/257) از ظلمت شرك و جهل و تفرقه و نفاق برهانند اينها را، توحيد، يگانه پرستى، وقتى توحيد مستقر شد خيلى اختلافات هم كم مى‏شد، چون بسيارى از نزاع‏ها سر اين است كه قانون‏ها با هم تضاد دارد اما قانون واحد ديگر نزاعى ندارد. رژيم مختلف، متفاوت، قانون متفاوت، تمايلات متفاوت اين تفاوت‏ها موج مى ‏اندازد اما اگر يگانه پرستى شد، حكم خدا شد و اينها، ديگر تمايلات و اختلافات كم مى‏شود.
3- مبارزه با طاغوت و برپايي عدالت از اهداف بعثت انبيا
هدف بعثت: مبارزه با طاغوت، چون قرآن مى‏فرمايد: «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل/36) پيامبران همه يك جهت مى ‏آمدند و مى ‏گفتند «وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» اينها دستورات كلى انبياء بود، البته هر پيامبرى ممكن بود در يك صحنه ‏هايى، برنامه ‏هاى خاصى هم داشته باشد. اين دستورات انبياء عمومى است. يكى هم قرآن مى‏ فرمايد: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ» (حديد/25) پيامبران را فرستاديم «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» بپادارى عدالت. «لِيَقُومَ النَّاسُ» مردم جورى رشد بشوند، رشد كنند و تربيت بشوند كه «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» مردم همه قائم به قسط بشوند، خودشان همه، عدالت را در خودشان و در جامعه شان برقرار كنند. اينها دستورات كلى است.
پس هدف بعثت چيست؟ حكم و قضاوت عادلانه، احياء توحيد و كوبيدن انواع شرك‏ ها، مبارزه با طاغوت‏ هاى زمان و بپادارى عدالت. جالب اين است كه خود قرآن مى‏گويد هدف بعثت اين است، آنوقت بعضى‏ ها در گوش بعضى وز وز مى‏كنند، مى‏گويند مذهب ساخت قدرتمندان و زورمندان، ارباب و رعيتى، فرماندارها مذهب درست كردند چقدر مسخره، شعار قرآن اين است كه اصلاً پيامبر آمد كه هر طاغوتى را بكوبد، هر نوع ديكتاتورى را بكوبد، چه ديكتاتورى كارگرى و چه ديكتاتورى سرمايه دارى، چه ارباب و رعيتى. هر طاغوت، طاغوت يعنى چه؟ قدرتى كه ضد قدرت خدا باشد، هر كس و هر كجا و به هر عنوان مى‏خواهد باشد. قرآن مى‏گويد پيامبران برنامه عمومى آنها اين بود، البته هر پيامبرى يك برنامه خصوصى داشت و كار نداريم. يك پيامبر مثلاً افراد زمانش گرانفروش بودند، مى‏آمد و مبارزه با گرانفروشى مى‏كرد، مبارزه با احتكار مى‏كرد، نمى‏دانم، يك برنامه ‏هاى خاصى ممكن بود براى هر پيامبرى پيش بيايد اما همه پيامبران اين برنامه را داشتند. همه قضاوت عادلانه، همه زنده كردن توحيد، همه مبارزه با طاغوت، همه تربيت كردن مردم به يكجورى كه خود مردم قائم به قسط شوند، عدالت را زنده كنند. پس مبارزه با طاغوت، رأس و سرلوحه كار انبياء است، آنوقت مى‏گويند ببين مذهب ساخته دست طاغوت‏ها و زورمندان است، چقدر بى انصافى است.
4- مشتركات دعوت انبيا
انبياء يك مشتركاتى هم داشتند، مثلاً همه انبياء دعوت به توحيد مى‏كردند، همه انبياء دعوت به معاد مى‏كردند، انبياء همه آنها مى‏ آمدند و مى‏گفتند «إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ» (شعراء/135) همه انبياء كه مى‏آمدند، مى‏گفتند ما از عذاب جهنم مى‏ترسيم براى شما، همه انبياء نماز داشتند، حضرت شعيب نماز داشت، مردم وقتى ديدند حضرت شعيب نماز مى‏خواند، يا دستور نماز مى‏دهد، مى‏گفتند «يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ» (هود/87) تو بخاطر همين نماز است كه ما را مى‏خواهى از رفتارى كه داريم بازدارى، ما بخاطر نماز تو دست از كارمان برنمى داريم، معلوم مى‏شود حضرت شعيب، نماز داشته است. يا حضرت لقمان به پسرش كه سفارش مى‏كند، مى‏گويد: «يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ» (لقمان/17) پسر كوچولو نماز بخوان، معلوم مى‏شود، حضرت لقمان هم نماز داشته است. حضرت يحيى و عيسى را قرآن مى‏گويد: «وَ أَوْصاني‏ بِالصَّلاةِ» (مريم/31) مسئله نماز در همه اديان بوده است. باز مثلاً فرض كنيد مسئله زكات، در همه اديان بوده است. مسئله حج، حضرت ابراهيم وقتى كعبه را ساخت «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ» (حج/27) قبل از موسى و عيسى، مسئله حج از زمان حضرت ابراهيم مطرح بوده است. مسئله جهاد هم در اديان ديگر بوده. مى ‏آمدند پهلوى يكى از انبياء بنى اسرائيل و گفتند «إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ» (بقره/246) مى ‏آمدند پهلوى پيامبران بنى اسرائيل مى ‏گفتند يك رهبر ارتشبدى برای ما قرار بده، يك شخصى را كه تاكتيك‏هاى نظامى بلد باشد براى ما رهبر قرار بده كه «نُقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ» كه ما مى ‏خواهيم جهاد كنيم و دشمنان خدا را بكشيم، مى‏بينيد در زمان قبل از حضرت عيسى هم مسئله جهاد مطرح بوده است. امر به معروف و نهى از منكر هم قبل از اسلام بوده، همين حضرت لقمان به پسرش مى‏گويد «أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ» (لقمان/17) پس تمام اصول دين ما و تمام فروع دين ما، كلياتش در تمام اديان بوده است.
5- تفاوت در نوع دعوت انبيا
يك بار ديگر تكرار كنم، تمام اصول عقايد ما و تمام كليات فروع دين ما در تمام اديان، اجمالاً بوده است. بله، مثلاً ممكن است نوعش فرق بكند، مثلاً روزه، روزه بوده، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ» (بقره/183) مسلمانها روزه بگيريد «كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» آنوقت فرم دعوتش، فرم دعوت خاصى بوده است، ممكن است مقدار روزه، ايام روزه، حالا مال ما سى روز است، مال آنها چند روز بوده است، ما تا غروب و آنها تا كى بوده است، نوع روزه ما، كميت و كيفيتش ممكن است فرق بكند، ولى در تمام مذاهب روزه بوده.
6- يك توصيه تربيتي به والدين و مربيان
حالا، نوع تربيت را هم بد نيست اينجا بگويم، چون بعضى از مسلمين ما، محصلين نظرى هستند ولى خوب فيلمبردارى مى‏شود و بعضى از پدرها و معلمين هم خواسته باشند گوش بدهند، نوع تربيت ببينيد چقدر قشنگ است، خدا وقتى مى‏خواهد بگويد كه روزه بگيريد، يك مرتبه نمى‏گويد كه واجب است كه همه شما روزه بگيريد، يك نوجوانى را وقتى مى‏خواهند ببرند و آمپول به آن بزنند، اين وحشت دارد، اين چون مثلاً مى‏ترسد از سوزن و آمپول پزشك براى اينكه اين آمادگى پيدا كند مى‏گويد آقازاده ما با هم رفيق هستيم، تو پسر خوبى هستى، اول كه به آن مى‏ گويد تو پسر خوبى هستى، يكخورده دلگرم مى‏شود و بعد مى‏گويد آقازاده از سوزن وحشت نداشته باشيد تمام اينها سوزن زده ‏اند، پس اول مى‏ گويد كه تو پسر خوبى هستى، دوم مى‏گويد ديگران هم آمپول زده ‏اند و خوب شده‏اند، تو هم خوب مى‏شوى و بعد مى ‏گويد آقازاده ده دقيقه بيشتر درد نمى ‏كند اما عوضش هميشه سالم هستى سه تا، چهارم مى‏گويد آقازاده اگر دردش بيشتر از ده دقيقه آمد من دفعه ديگر قرص مى‏ نويسم براى تو، پس چهار تا جمله مى‏گويد تا ايشان را آماده كند.
خدا مى‏خواهد بگويد روزه بگير، اول مى‏گويد «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» اى كسانى كه با من رابطه داريد، من با آنهایی كه با من رابطه ندارند كارى ندارم «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» اى كسانى كه رابطه داريد، بعد مى‏گويد كه «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ» روزه بگيريد، بعد مى‏گويد درد آمد، «كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» تمام اينها هم روزه گرفته‏اند، نه كه شما مسلمانها روزه گرفته‏ايد، قبل از شما، همه ملتها روزه گرفته‏ اند، بعد مى‏گويد ده دقيقه بيشتر نيست، «أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ» (بقره/184) يك چند روزى بيشتر نيست، بعد مى‏گويد حالا كه اگر خيلى درد آمد، ديگر قرص بخور «فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَريضاً أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ» اگر يك وقت مريض بودى و يا مسافر بودى، اگر گرفتار شدى و دردت زياد بود «فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ» روزه ات را بخور و بعد به جاى آن روزه قضا بگير، اين فرم حرف زدن است.
پدرانى كه حرفشان در بچه ‏ها اثر نمى‏كند و دبيران و معلم هايى كه حرفشان در بچه اثر نمى‏كند، مادرانى كه حرفشان در بچه اثر نمى‏كند، فرم ادب قرآن در زندگيمان اگر پياده شود اثر بيشترى پيدا خواهد كرد، حالا، روزه در همه اديان بوده است، حج بوده و الى آخر. پس انبياء سر لوحه كارشان، قضاوت عادلانه، حكومت عادلانه، مبارزه با طاغوت، آوردن دستورات جامع و كلى، اين بخش اول.
بخش دوم عظمت انبياء:
1 – قيام دشوارى را شروع كردند. 2 – تا سر حد مرگ پيش رفته‏اند. 3 – كسى آنها را تحريك نكرده بود، مسئله عقد و انتقام و انفجار مطرح نبود. 4 – موجب پيشرفت شدند. همه انبياء موفق شدند، گرچه كشته شدند اما موجب پيشرفت شدند.
7- قيام و دشواري را شروع كردند
قيام دشوارى را شروع كردند، مگر مهم است. شما يك جايى كه مثلاً يك غذاى خاصى مى‏خورند، خواسته باشى كه بروى و رژيم آنها را عوض كنيد، خيلى مهم است. يك جايى كه مثلاً يك نوع غذاى معينى مى‏خورند، شما خواسته باشى وارد آن شهر بشوى و خواسته باشى كه نوع غذا را از آنها بگيرى، با آنكه مسئله جزئى است، حالا كه يك كسى خواسته باشد تمام افكار يك ملتى را زير و رو كند خيلى مهم است. بله، مى‏شود آدم مسلط باشد بر خيابانها، حكومت نظامى تسلط بر خيابانها هست اما تسلط بر دلها كار آسانى نيست. تسلط بر دلها، زير و رو كردن، انقلاب فكرى، انقلاب اخلاقى، انقلاب، همه نوع انقلابى. تا سر حد مرگ پيش رفتند، عده ‏اى شروع مى‏كنند و بعد شكست مى‏خورند، مى‏گويند نه بابا مردم گوش ندادند، فايده ندارد، برمى گردند، قيامى كه شروع كنند، قيام سخت و عقب گرد هم برايش نباشد، خيلى مهم است، ببينيد پيغمبرها چه مى‏گفتند، مى‏آمدند دور پيغمبرها را مى‏گرفتند قلدرها، آدم غصه مى‏خورد كه مى‏گويند اين مكتب را قلدرها ساخته‏اند، قلدرها مى‏آمدند دور انبياء را مى‏گرفتند، مى‏گفتند تكه تكه مى‏كنيم شما را، اينها شعارشان اين بود، مى‏گفتند: «وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَيْتُمُونا» (ابراهيم/12) چه جالب، به قلدارها مى‏گفتند شما تكه تكه مى‏كنيد؟ «وَ لَنَصْبِرَنَّ» صبر مى‏كنيم بر آنكه شما اذيت كنيد ما را، كسى برخلاف همه افكار و روشها قد علم كند و تا سرحد مرگ پيش برود و هيچ محركى هم نداشته باشد، موجب پيشرفت هم بشود، جالبش اينست كه هر چه علم پيش مى‏رود، عظمت دستورات آنها آشكارتر مى‏شود، اين هم مهم است.
مطالبى كه مى‏گفتند بالاتر از سطح معمولى بود و بالاخره دستوراتشان، دستوراتى در سطح اعلى بود، دستورات عادى نبود، اين هم مى‏توانيم درباره عظمت انبياء نقل كنيم.
8- امتياز قانون انبيا بر قانون بشر
در بحث نبوت، نقش ايمان و مذهب هم در چند جمله مطرح مى‏شود. امتياز قانون انبياء بر قانون بشر. امتيازات مختلفى دارد كه ما چند تا از آنها را الان براى دوستان اينجا مطرح مى‏كنيم. امتياز قانون انبياء:
1 – در قانون انبياء هيچكس حق وتو ندارد، ولى در سازمان بين الملل چند تا ابرقدرت حق وتو دارند. در مجلس‏ سناها و مجلس‏ هاى شوراها و قانون‏هاى غير الهى، قدرتمندان استثنا هستند اما در قانون انبياء اينطور نيست.
در كربلا امام حسين (ع) اول على اكبر را مى‏فرستد به ميدان و در جنگها پيغمبر جلوى همه شمشير مى‏كشيد كه اميرالمومنين (ع) مى‏فرمايد ما و باقى مسلمانها در پشت سر پيغمبر جنگ مى‏كردند و صف اول براى شخص پيامبر بود، مسئله اين نيست كه دستور صادر كنند از مركز كه شما برويد و تكه تكه بشويد اينجانب گرد به لباسم ننشيند، حق وتو مطرح نيست.
يك زنى از اشراف وقتى دزدى كرده بود با شرايطش و بنا شد دستش را قطع كنند، وقتى ديدند اين از خانواده‏ هاى محترم است فرمود: اگر دخترم زهرا هم دزدى كند، دست او را هم قطع مى‏كنم. وقتى اميرالمومنين (ع) برادرش مى‏گويد كه يك خورده گندم و يا جو را به من اضافه بده، يك خورده سهميه من را زياد كن، حضرت على (ع) آهن داغ مى‏كند نزديك دست عقيل مى‏گذارد، مى‏گويد كه شما چرا توقع اضافه از من دارى، امتياز قانون انبياء اين است كه همه در برابر قانون يكسان هستند، حق وتو براى هيچكس نيست.
2- كنترل و عمل و صفت. قانونهاى خلقى، يعنى قانونهاى غير الهى، عمل را كنترل مى‏كند، كسى اگر سرعت زياد بگيرد ما اينقدر جريمه‏اش مى‏كنيم، كسى اگر انحراف به چپ داشته باشد، كسى اگر از دست چپ برود، كسى اگر اينجا دور بزند، عمل را مى‏تواند كنترل كند اما صفت چطور؟ يك مثال بزنم، ما چهار رقم امنيت داريم، يكوقت امنيت داريم، امنيت بدنى، يكوقت امنيت داريم، امنيت مالى، يك وقت امنيت فكرى، يك وقت امنيت آبرويى. دنيا امنيت بدنى و مالى را مى‏تواند كنترل كند، يعنى اگر يك كسى به بدن يك كسى چاقو كشيد و يا مال كسى را دزديد، اين دو امنيت را دنيا مى‏تواند تأمين كند… چهار تا اگر: 1- اگر فهميدند، بسيارى از جنايت‏ها مى‏شود كه آنها، پليس متوجه نمى‏شود. 2- اگر شناختند، گاهى جنايت را مى‏فهمند اما جنايتكار را نمى‏شناسند كه چه كسى بود. 3- گاهى جنايت را مى‏فهمند و جنايتكار را هم مى‏شناسند ولى كسى نيست كه بتوانند بگيرندش، 4- اگر مجرم را گرفتند. گاهى مى‏گيرند اما نمى‏شود كارى با آن كرد، از بس تلگراف و تلفن از اينطرف و آنطرف مى‏آيد، اگر مانعى نبود. پس دنيا براى امنيت بدنى، چاقو كشى و امنيت مالى، دزدى، با چند تا اگر گاهى يك كنترلى مى‏كند، اما امنيت فكرى و امنيت آبرویی، اينها چطور؟
9- تأمين امنيت فكري و امنيت آبرويي
بنده در فكرم اين است كه شما آدم بدى هستى، يعنى سوء ظن دارم به شما. شما چه مى‏خواهى بكنى، دلم با شما خوب نيست، فكرم نسبت به شما بد است يا با چشم و ابرو آبروى شما را بريزم. مى‏آيند پهلوى من و مى‏گويند فلان جوان چه جورى است ما مى‏خواهيم درباره امر ازدواج، مى‏آيند از ما مشورت مى‏كنند، فلان جوان چه جور جوانى است؟ بالاخره دختر به آن بدهيم و يا ندهيم؟ مى‏گويم فلانى را مى‏گويى، لا اله الاالله، فقط مى‏گويم لا اله الا الله و ديگر هم حرفى نمى‏زنم، ولى با لا اله الا الله پدر طرف را در مى‏آورم، خورد مى‏كنم طرف را. يا مى‏گويم آقا از من نپرس، خوب از من نپرسيد يعنى خيلى خراب است وضعش. يا مى‏گويم خدا عاقبت آن را به خير كند، دعا مى‏كنم، خدا عاقبتش را به خير كند، دعاست ولى…
گاهى آدم غيبت نمى‏كند اما ويتامين غيبت كردن را دارد، مثلاً فلانى را مى‏گويى خوب حالا ماه رمضان است بگذار دهانمان روى هم باشد، بگذار غيبتش را نكنيم، خوب دل من هزار جا مى‏رود. شما اگر غيبت مى‏كردى، مى‏فهميدم كه يك عيب دارد اما حالا كه مى‏گويى غيبتش را نكنم، من فكر مى‏كنم كه صد تا عيب دارد. من از نظر فكر اگر به شما بدبين بودم و يا با لا اله الا الله و سبحان الله، آبروی شما را از بين بردم، شما تحت چه قانونى كنترل مى‏كنى من را، به كدام اداره شكايت مى‏كنى آقا بنده شاكى هستم از فلانى، ايشان را وقتى رفتند و از او پرسيدند كه ايشان چه جوانى است، گفت: لا اله الا الله، مى‏گويد ما قانون براى لا اله الا الله نداريم، يا ايشان گفت از من نپرسيد و يا ايشان جواب نداد، بالاخره من مى‏توانم با چشم و ابرو، مى‏توانم با هزار نوع از نظر فكرى، از نظر آبرویی مى‏توانم يك نفر را بكوبم يا يك نفر را عزيز كنم و اينها چون مربوط به صفت است و صفت جزء كسى «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ» (غافر/19) جزء كسى كه عالم به روحيات است و قرآن مى‏آيد و مى‏گويد كه خداوند حساب مى‏كشد از شما حتى نسبت به افكارى كه در دل داريد، جزء از طريق ايمان من كنترل نمى‏شوم.
قوانين بشرى عمل را كنترل مى‏كند كه چاقو نكش، دزدى نكن، اما روحيه من را كنترل نمى‏كند اما ايمان به خدا، مى‏گويد «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» (حجرات/12) اگر سوءظن بردى و فكرت هم نسبت به ديگرى بد بود گناه است و روز قيامت بازپرسى مى‏شوى كه چرا نسبت به يك مسلمانى بدبين بودى، كنترل عمل مى‏كند فقط ولى ايمان هم كنترل عمل و هم كنترل صفت.
10- قداست قانون انبيا
امتياز سوم اينكه قداست و عشق، قانون خدا براى من مقدس است، چون خالق من براى من قانون داده است، مردم چه كسى هستند كه براى من قانون بدهند، من آزاد هستم و نمى‏خواهم زير قانون آن بروم و در فرار حرف است. قانون خدايى را وقتى من انجام نداده‏ام، مى‏ترسم ولى وقتى قانون مردم را انجام ندادم، نمى‏ترسم، افتخار هم مى‏كنم كه با اينكه چراغ قرمز بود در رفتيم، پانصد تومان گيرمان آمد امروز. در تخلف از قانون مردم لذت است اما در فرار از قانون خدا ترس است، يعنى يك ضامن اجرايى در دل هست، مسئله ايمان و ترس از خدا و روز قيامت خودش ما را كنترل مى‏كند.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1376

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.