موضوع بحث: شکر 1
تاریخ پخش: 18/11/69
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه قبل بحثمان یاد نعمتها بود و اینکه نعمتهای ویژهای که خدا به ما داده است، چه چیزهائی است. معمولاً انسان ذاتش اینگونه است که آنچه را ندارد یادش است ولی آنچه را دارد یادش نمیآید. یعنی یک استکان چایی را که مادر میگذارد پهلوی بچهاش بچه میگوید: مادر چرا سرش خالی است؟ نمیگوید بیشتر آن پر است. بزرگترها هم اینگونهاند، یعنی کمبودها را میگویند، اما بودها را یادشان میرود. سلامتی را فراموش میکنند، مریض شدن را به یاد دارند. چند شب خوابیدی یادمان نیست، چند شب تا صبح نالیدی یادمان است. در قرآن خیلی تذکر داده شده است که نعمتها را یادتان نرود و شکر کنید. پس موضوع بحثمان شکر خداوند و تشکر از مردم است.
عناوین شکر از خدا:
1- سیمای شکر
2- عجز انسان از شکر
3- ایجاد روحیه شکر
4- بینیازی خداوند از شکرها
5- برای چه شکر کنیم؟
6- چگونه شکر کنیم؟
1- سیمای شکر
1- سیمای شکر: از امیرالمؤمنین(ع) حدیث داریم که میفرماید: «الشُّکْرُ زِیَادَهٌ»(غررالحکم/ ص279) شکر وسیلهای است که خداوند لطفش را به تو زیاد کند.
«الشکر مغنم»(غررالحکم/ ص277) شکر یک درآمدی است.
«الشُّکْرُ مَفْرُوضٌ»(غررالحکم/ ص277) شکر واجب است.
«الشکر یدوم [بذر] النعم»(غررالحکم/ ص278) شکر به خدا باعث میشود که نعمتهای خدا به تو سرازیر شود. «الشکر یدوم [بذر] النعم» شکر نعمتها را مداوم میکند. «الشُکر حِصنَ النَّعم»(غررالحکم/ ص278) شکر قلعهای برای نعمت هاست. همینطور که چیزی در قلعه محفوظ است، نعمتها نیز در مدار قلعه شکر محفوظ است. «الکَریمُ یَشکُرالقلیل»(غررالحکم/ ص278) آن کسی که بزرگوار است تشکر میکند. آدمهای پست هر چه بخورند هیچ لبی را تکان نمیدهند، اگر کسی شکر نکرد کرامت ندارد.
انسان از تشکر عاجز است. خداوند به موسی گفت: «اُشکر لی حَقَّ الشُکر» حق شکر من را انجام بده. خوب شکر کن. موسی گفت من نمیتوانم حق شکر را انجام بدهم. تو خیلی نعمت به من دادهای. من شکر یکی از نعمتهای تو را هم نمیتوانم انجام بدهم. چون هر وقت بخواهم بگویم: «الحمدلله» باز خود الحمدلله هم شکر میخواهد چون خدا توفیق به من داده که یاد نعمت هایش بیفتم.
آن مرد خدا که نماز شب میخواند، نمیگوید: «خدایا نماز شب خواندهام» نه نماز شب خواندهام بستانکار نیستم، بدهکارم. چون خدایا! تو مرا از خواب بیدار کردی، آبی که وضو گرفتم از تو بود، حافظهای که نمازم یادم بود از تو بود، نانی که خوردم که طاقت داشته باشم و بلند شوم از تو بود، هوائی که با آن نفس کشیدم از تو بود، اصلاً دینی که داشتم از تو بود و همه چیز از تو بود. آن لحظه که موسی به خدا گفت نمیتوانم شکر کنم. خداوند فرمود: حالا شکر کردی، شکر خدا به این است که انسان به خدا بگوید نمیتوانم. همین که آدم به خدا بگوید نمیتوانم شکر را انجام دهم، این بهترین شکراست.
اگر شما خانه کسی میروید میبینید که همه هدیهای آوردهاند، شما اگر رفتید و به صاحبخانه گفتید که همه اینها برای شما چیزی آوردهاند ولی من بازار رفتم و دیدم چیزی که لایق شما باشد گیر نیاوردم، صاحبخانه بیشتر خوشش میآید.
2- اظهار ناتوانی در شکرگزاری بهترین شکر
اظهار ناتوانی شکر بهترین شکر است. امام حسین(ع) میفرماید: «لَوْ عُمِّرْتُهَا أَنْ أُؤَدِّیَ بَعْضَ شُکْرِ وَاحِدَهٍٍ مِنْ أَنْعُمِکَ فَمَا اسْتَطَعْتُ ذَلِکَ إِلَّا بِمَنِّکَ الْمُوجِبِ بِهِ عَلَیَّ شُکْراً آنِفاً جَدِیداً أَوْ ثَنَاءً طَارِقاً عَتِیداً أَجَلْ»(إقبالالأعمال/ ص341) خدایا اگر خواسته باشم شکر یکی از نعمت هایت را بگذارم، نمیتوانم.
سعدی هم یک حرف خوبی میزند:
بنده همان به که زتقصیر خویش *** عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش *** کس نتواند که بجای آورد
این شعر جرقهاش از امام حسین(ع) برخواسته است که میفرماید: «اگر عمری شکر کنم شکر یک نعمت را نتوانم بجای آورم. »
امام صادق(ع) میفرماید: «فِی کُلِّ نَفَسٍ مِنْ أَنْفَاسِکَ شُکْرٌ لَازِمٌ لَکَ بَلْ أَلْفٌ وَ أَکْثَرُ»(مصباحالشریعه/ ص24) میگویند در هر نفسی که فرو میرود و چون بر میگردد، هزار نعمت است و بلکه بیشتر. منتهی سعدی فرقش با امام صادق(ع) این است که امام صادق(ع) میفرماید: «بَلْ أَلْفٌ وَ أَکْثَرُ» در هر نفسی هزار شکر است و سعدی میگوید در هر نفس دو شکر است، سعدی فقط فکر میکرد که نفس میرود و بر میگردد و اما امام صادق(ع) میفرماید: در هر نفسی هزار نعمت بلکه بیشتر موجود است. چون در هر نفسی که ما میکشیم خیلی چیزها شریک هستند، هر برگ درختی شریک در نفس ماست چون ما اکسیژن میگیریم و کربن میدهیم در عوض درختها کربن میگیرند و اکسیژن میدهند. پس هر برگی شریک است که این کربنها را تبدیل به اکسیژن کند.
در اقیانوسها که ماهیها میمیرند، نهنگها ماهی مرده را میخورند. اگر نهنگها ماهی مرده را نخورند آب اقیانوس از بین میرود و تنفس برای ما مشکل میشو. د پس هر نفسی که میکشیم مال این است که برگ، کربن را میگیرد و اکسیژن میدهد. مال این است که نهنگ ماهیهای مرده را میخورد. مال کره مریخ است. مال ستاره عطارد است. در هر نفس ما هستی شریک است.
حالا میفهمیم که امام در وصیتنامهاش فرمود: ما مفتخریم که امام باقر(ع) از ماست، ما مفتخریم که امام صادق(ع) از ماست، غصه بخورند آن هائی که اسم پسرهایشان را باقر و صادق نمیگذارند. ما افتخار میکنیم به اینکه امام صادق(ع) ما در 1400 سال پیش فرمود در هر نفسی هزار نعمت است شاید هم بیشتر. امام زین العابدین(ع) میفرماید: «کَیفَ لِی تَحصیل شُکر» خدایا! من چگونه میتوانم شکر تو را بکنم و حال آن که شکر تو نیاز به توفیق الهی دارد و خود توفیق الهی نیاز به شکر دارد. مثل اینکه آدم یک جائی برود مثلاً در راه پلهای ببیند که نوشته: «به دست راست نگاه کنید» به دست راست که نگاه کردید نوشته باشد که: «به پشت سر نگاه کنید» بعد بگوید: «به سمت چپ نگاه کنید» و. . . همینطور هی دور خودمان بچرخیم. مگر نمیگوئیم: «الحمدالله» خدا باید توفیق بدهد تا بگوییم «الحمدلله» و. . .
8 سال یک تنه با صدام جنگیدیم. حالا همه دنیا جمع شدهاند و میبینید که چه بساطی راه انداختهاند، هی پس میروند و هی پیش میآیند، چه رهبری داشتیم، چه رهبری داریم، چه امتی داریم، جوانهای ما چه کردند، زنان ما چه کردند، خاک ایران چه خاکی است، آب ایران چه آبی است، استعدادهای ایرانیها چه استعدادی است، هوشمان، نبوغمان، مذهبمان، اهل بیتمان و خیلی خدا به ما نعمت داده است. اینها همه نعمت است.
3- شکر با یادآوری نعمتها و ضعفها
برای این ایجاد روحیه شکر کنیم. من چند نکته اینجا یادداشت کردهام. یکی اینکه آدم به یاد گذشتهاش باشد. قرآن میفرماید: «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً» هیچ بودی، بعد در آیهای دیگر میگوید: «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً»(دهر/1) قابل ذکر نبودی. جای دیگر میگوید: «مَهینٍ»(مرسلات/20) پست بودی. بعد میگوید: «ظُلُماتٍ ثَلاثٍ»(زمر/6) در تاریکیهای سه گانه رحم مادر بودی و هیچ طاقتی نداشتی، هیچ کس فکر تو نبود، وقتی به دنیا آمدی هیچ چیز را بلد نبودی، یعنی بچه وقتی به دنیا میآید از نوزاد هر حیوانی ضعیفتر است، یعنی در عمرتان نشنیدهاید که یک کره خر از پشت بام پرت شد، اما بچه آدم در گهواره میخواهد دست کند و ماه را بگیرد، بچه آدم فاصله را نمیداند و کره خر میداند. قرآن میفرماید: «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً»(نحل/78) هیچ چیز بلد نبودی، حالا فکر نکنید چون حجه الاسلامی یا لیسانسهای سواد داری. قرآن میگوید: همهتان بی سواد هستید «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً»(اسراء/85) یادمان نرود گوش به ما داد، چشم به ما داد، روح به ما داد «وَ اذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلیلاً»(اعراف/86) کم بودیم و زیاد شدیم. ضعیف بودیم و قوی شدیم. جاهل بودیم با سواد شدیم. مهر مادر نعمت خداست و به هر حال باید یاد نعمتهای گذشته باشیم.
شما الآن که میخواهی به مشهد بروی، نهایت با ماشین 10- 20 ساعت طول بکشد، ولی پدرهای ما در گذشته برای مشهد چند ماه در راه بودند. اختراعات در زمانی بود که ما از آن استفاده کردیم. قرنها و نسلها آمدند و سوار خر شدند، نه ماشین بود، نه هواپیما و… الآن زمانی است که ما از همه اختراعها میتوانیم صحبت کنیم.
قرنها در ایران نظام شاهنشاهی حاکم بود. قرنها تحصیل کردن برای افراد امکان نداشت. امنیت، عبادت، هجرت، استعداد، توجه به نعمتهای فعلی، توجه به نعمتهای مخفی وجود نداشت. یک سری نعمتها هستند که مخفیاند، کسی به اینها توجه ندارد ولذا قرآن میفرماید: «وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَهً وَ باطِنَهً»(لقمان/20) که خداوند به شما نعمتهای باطنی را سرازیر کرد.
4- سختیها و تلخیها هم شکر دارد
گاهی وقتها یک چیزی سخت است ولی نعمت باطنی است. یک سری نعمتها اگر تلخ است، میبینیم که تلخی آن هم نعمت است. گاهی ممکن است بگویید: آقای قرائتی دلت خوش است ما فلان مشکل را داریم. چطور شما میگویید: تلخیها هم نعمت است؟ من میگویم: اگر لیمویی ترش است آن را دور نینداز، هنر داری از لیمو ترش، لیمونات درست کن. زن خوب زنی است که از پوست پرتقال مربا درست کند.
در مورد سختیها باید بگویم که آدمی که تلخی را پیدا کرد؛
1- این سختی کفاره گنا هان است. «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ »(شورى/30) اگر مصیبتی به شما رسید، یک گناهی کردی کفاره گناهان است.
2- برای کسان بی گناه اعلای درجه است.
3- برای یک سری افراد هم رشد درجه است.
در ارتش سه رقم سرباز را اذیت میکنند، یک سری سرباز که بدجنسی کرده باشند، مربی او میخواهد حالش را بگیرد و یک بار سنگین را به سرباز میدهد به خاطر اینکه کفاره بدجنسی اوست. گاهی وقتها عملیات و مسئولیتش را به یک سروان میدهند چون میخواهند سرگرد بشود و درجه هایش را اضافه کنند و یا میخواهند رشدش بدهند میگویند: سینه خیز برو، یک مانور بده و تمرین کن که در مقابل دشمن ما آمادگی داشته باشید.
امام علی(ع) میفرماید: «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَهٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَهٌ»(مستدرکالوسائل/ ج2/ ص437) سختیها برای آدم بد کفارهاش است، برای آدمهای خوب اضافه کار است، برای آدمهای معمولی زمینهساز رشد است. یک چیز قدیمیها میگفتند، من فکر میکردم فقط برای قدیمی هاست، البته این مطلب که میگویم حدیث هم دارد. مثلاً میگفتند: یک مرغی که در خانهای میمیرد، میگویند بلایی وارد خانه شد و این بلا به مرغ خورد، من فکر میکردم این یک تفکر عوامی است ولی دیروز حدیثش را پیدا کردم. حدیث داریم که هر بلایی که میآید، جلوی بلای مهمتر را میگیرد. اصولاً اگر بلا نباشد، آدم رشد نمیکند و آدم خوابش میبرد، خیابان و اتوبان اگر صاف باشد راننده خوابش میبرد. طب و داروسازی و پدافند و گلوله سازی هر چه که میبینی در درگیریها به پیش رفته است. هیچ رشدی در زندگی یکنواخت نیست. از همه گذشته آدم میگوید: «الحمدلله» که این مصیبت به جسمم خورد، به دینم نخورد. افرادی هستند که مصیبت که به جسمشان میخورد، غصه میخورند ولی به دینشان که میخورد، غصه نمیخورند و بی تفاوتند. خوشا به حال کسانی که بنشینند و حساب کنند که غمشان برای چیست؟
یک وقت با عدهای به مسافرتی میرفتیم و من هم صندلی آخر نشسته بودم که یک دفعه راننده به سرش زد. گفتند: چه شد؟ گفت: پرسپولیس باخت. معلوم شد این طرفدار پرسپولیس بوده و حال اینکه اگر این راننده 20 بار نماز صبحش قضا شود و توی سرش نمیزند که نمازم قضا شد. خوشا به حال کسی که بداند که مریض است و بدا به حال کسی که نداند مریض است. یک سری نعمتها زنگ بیدار باش است. بارندگی نمیشود تا مردم بگویند باران دیر شده است و کم کم دعائی، مناجاتی، استغفاری بکنند.
خدایا! باران رحمتت را بر ما نازل بفرما. خدایا! آن گناهی که باعث میشود با ما قهر کنی، آن گناه را از ما ببخش. گاهی خدا قهر میکند. میگوید: این همه نعمت به تو دادهام، تو برای دو فلس پول مثل فنر خم شدی ولی در مقابل نعمتهای من تشکر نکردی. قرآن میگوید: اگر میخواهید ببینید نعمتها چیست، فکر کنید که این نعمتها را ندارید. شما اگر میخواهید بدانید نعمت چشم چیست، یک دقیقه چشم را ببند. «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ»(ملک/30) اگر کندی و به آب نرسیدی «فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ» به چه کسی تلگراف میکنی؟
«لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ»(واقعه/65) اگر امسال بهار درختها سبز نشود، چه کنیم؟ البته خدا نیاز به ما ندارد و ما میگوییم از خدا تشکر کنید. خدا گفته است «واشکر» شکر کنید. اما آخرش هم میگوید: «وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ ِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ»(لقمان/12) اگر شکر کنی، خودت رشد میکنی و گرنه «وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ» کفران کنی، خدا نیازی به شکر تو ندارد. اصلاً گاهی وقتها خداوند میگوید: نماز نخوان و «سبحان الله» هم نگو «یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»(جمعه/1) تمام هستی شکر میکنند، تو اگر نمیخواهی نخوان. میگویم «سَبَّحَ»، «سُبْحانَ الله» بگو برای اینکه تو بالا بیایی، نه اینکه خدا به تو نیاز داشته باشد. خدایی که هستی برای اوست. «إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ»(عنکبوت/6). «إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً»(ابراهیم/8) در یک جا میگوید: اصلاً کل مردم کره زمین کافر بشوند، خدا باکی ندارد.
میگویند: یک نوکری غیظ کرد، رفت بالای پشت بام و به اربابش گفت: از دست تو میروم و خودم را پایین میاندازم و نابود میکنم. ارباب گفت: تو خودت میمیری من میروم و یک نوکر دیگر میآورم. کسی به کسی گفت: گوشت را میگیرم و تو را دور کره زمین میگردانم. گفت: من راضی هستم، چون تو هم باید همراه من بیایی. گفت: چطور؟ گفت: اگر میخواهی، گوش من را بگیری تو هم باید همراه من بیایی. شکر تو، تو را بالا میبرد.
5- مصادیق شکر
1- ایمان: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»(دهر/3) ما راه را نشان دادیم هر کس میخواهد شکر کند و هر کس میخواهد کافر بشود. یعنی ایمان شکر است. همین که انسان به خدا ایمان بیاورد، این شکر نعمتها را بجا آورده است.
2- تقوی: امام صادق(ع) فرمود: «شُکْرُ النِّعْمَهِ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ»(کافى/ ج2/ ص95) شکر نعمت این است که دنبال کار حرام نروید.
3- خمس و زکات: اگر دو میلیون «الحمدلله» بگویی اما خمس ندهی انگار که شکر نکردی. امام صادق(ع) فرمود: «إِنْ کَانَ فِیمَا أَنْعَمَ عَلَیْهِ فِی مَالِهِ حَقٌّ أَدَّاهُ»(کافى/ ج2/ ص95) اگر در مالش حقی است و مال فقرا است، اگر در مالش خمس و زکات است «أَدَّاهُ» باید آنرا بپردازد.
4- خودداری از اذیت و مردم آزاری: حدیث داریم که بهترین نوع شکر خدا این است که گناه نکنی و مردم آزاری هم نکنی.
5- در نامه 69 امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: با زیردست نشستن شکر است، یعنی کسی که بنز دارد، پهلوی پیکانی بنشیند. سرگرد پهلوی سرباز بنشیند. آیت الله با طلبه، استاد دانشگاه با دانشجو، دانشجو با مقطع نظری، نظری با دبستانی، یعنی که ژست نگیرد و فکر نکند که یک کسی است. همین که یک خورده تواضع کند و با زیردستش بنشیند شکر است.
امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه میفرماید: «أَنْ تَنْظُرَ إِلَى مَنْ فُضِّلْتَ عَلَیْهِ»(نهجالبلاغه/ نامه 69) یعنی نگاه کن به کسی که زندگیش کمرنگتر است، نگویید که ما دیگر خانهمان بالای شهر رفته و ما دیگر رابطهای با پایین شهریها نداریم. ما دیگر به شهر رفتهایم و کاری با دهات نداریم، آدم باید با فقرا بنشیند.
6- یکی از نمونههای شکر «أحسن شکر النعم الإنعام بها»(غررالحکم/ ص279) انفاق شکر است.
شکر سه رقم است: نسبت به بالا دست، نسبت به هم تراز، نسبت به پائین دست. نسبت به بالا دست اطاعت است. اطاعت از رهبر شکر است. «شکر من فوقک بصدق الولاء»(غررالحکم/ ص279) اگر میخواهی شکر کنی از بالا دست اطاعت کن. «شکر نظیرک بحسن الإخاء»(غررالحکم/ص414) اگر هم طراز توست برادرانه با او رفتار کند، برادر بودن شکر است. «شکر من دونک بسیب [بسبب] العطاء»(غررالحکم/ ص279) از زیردست هم حمایت کن.
7- تعلیم مردم شکر است. آقا یک چیزی بلد هستی به کسی هم یاد بده خیلیها یک چیزی بلد هستند و یاد نمیدهند. میگویند: اگر یاد بگیرد میرود و دکان باز میکند و میکانیکی ما خلاص میشود. یک تراشکار، یک هنری دارد یاد نمیدهد، طب قدیم بلد است، یک هنری بلد است، اما یادداشت هایش را به کسی نمیدهد، حتی کسی که دارد قالی میبافد نقشهاش را نمیگذارد، که دیگر قالیبافها هم از آن استفاده کنند. میگوید: که من میخواهم که این نقشه در شهر منحصر به خودم باشد. شکر علم این است که به دیگران یاد بدهی و خودت هم عمل کنی.
6- کارها با انگیزههای غیر الهی پایدار نیست
در این چند سال که شما من را میشناسید و با هم سلام علیک داریم، اگر من یک تیغ بردارم و کت شما را پاره کنم شما دیگر مرا دوست نداری، اگر با ماشین زدم به ماشین شما و فرار کردم، دیگر شما من را دوست نداری. علاقهای که به من دارید به شرطی است که به کت و ماشین شما کاری نداشته باشم، بنده تو را اندازهای دوست دارم که در سخنرانی من نشستهای و گوش میدهی، اگر وسط سخنرانی بلند شوی و بروی دیگر دوستت ندارم. ما علاقههایمان این گونه است.
پس علاقههای طبیعی دو تا باجناق، دو تا برادر، دو تا همسایه همه اینها که همدیگر را دوست دارند. به شرطی است که ضرری به آنها نخورد. اما این انقلاب ما، این همه جوان را از ما گرفت، ما با انقلاب دشمن نشدیم، نه با امام، نه با جنگ و با هیچ کدام دشمن نشدیم. بچه دوم فرستادیم، بچه سوم فرستادیم، بقیه همشاگردی هایش هم از این روستا رفتند و شهید شدند. این پیداست که قصه طبیعی نیست و دست خدا در کار است.
دوستیهای طبیعی با یک سیلی قهر میکنند و دیگر حاضر نیستند روی همدیگر را ببینند، اما روحیهای که پیدا شد این است که جوان ما، جانباز ما پا داد، چشم و دست داد و. . . ما چقدر خانواده جانباز داریم؟ خانواده شهید داریم؟ چقدر خانواده اسیر داریم؟ اسرای ما که اینقدر زجر کشیدند وقتی که برگشتند نسبت به انقلاب عشق ورزیدند به فرمان رهبر رفتند و سالها زجر کشیدند و حالا هم آمدند به رهبر عشق میورزند. دوستیهای طبیعی با یک تیغ کشیدن به کت از بین میرود، پس معلوم میشود که خداوند نظر کرد که ما نسبت به امام و انقلاب وفادار بودیم.
خدایا اعلام میکنیم که ما نمیتوانیم شکر کنیم. در مقابل همه نعمتهای تو «الحمد الله رب العالمین» میگوییم، ولی این شکر نیست. باید به خدا ایمان آورد. باید از گناهان دوری کرد. شکر نعمت ایمان است، شکر نعمت دوری از گناه است، شکر نعمت این است که خمست را بدهی، شکر نعمت این است که مردم را اذیت نکنی، خانه دار شدی، برفت را روی خانه من نریزی. شکر نعمت رهبری، اطاعت است. شکر نعمت هم وطنی، برادری است. شکر نعمت علم، تعلیم است. «الحمدلله» خالی فایدهای ندارد و مهم ترین شکرها نماز است. خدایا! ما را از شاکرین خودت قرار بده.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»