شایعه و عوامل آن

موضوع: شایعه و عوامل آن
تاریخ پخش: 74/02/14

بسم الله الرحمن الرحیم

در آستانه‌ی شهادت امام پنجم(ع) هستیم و موضوع بحثمان شایعه است.
1- شایعه
در مورد شایعه بحث‌های زیادی داریم. بحث این جلسه، بحث بسیار خوبی است. قرآن می‌گوید: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» (اسراء/36) «قفا» به معنی پشت سر است. در عزای امام حسین می‌گوییم: سر را از قفا بریدند. یعنی سر را از پشت گردن جدا کردند. چیزی را که نمی‌دانی دنبال نکن. «إِنَّ السَّمْعَ» «سامعه» به معنی گوش است. «وَ الْبَصَرَ» «الباصره» به معنی چشم است. «وَ الْفُؤادَ» گوش و چشم و دل و همه‌ی اینها در روز قیامت مورد سوال هستند. هرچه را که می‌بینی، نقل نکن. هرچه را که می‌شنوی، نقل نکن. خیلی از حرف‌ها دروغ است. در مورد شایعه زمینه‌های زیادی وجود دارد. چطور شایعه به وجود می‌آید؟
2- چگونه شایعه به وجود می‌آید؟
1- وجود دشمن داخلی و خارجی: آدمی که دشمن دارد، برایش شایعه می‌سازند. گفت: عیب داری؟ گفت: نه! گفت پس عیب‌گیر داری؟ گفت: بله! گفت: اگر عیب‌گیر داشته باشی، برایت عیب می‌سازد.
2- سادگی مردم: اگر مردم ساده باشند زود شایعه را قبول می‌کنند.
3- توقع زیاد از افراد: مثلاً خیال می‌کند که فلانی باید زاهد باشد. تا دید فلانی ماشین دارد، می‌گوید: فهمیدی چه شد؟ فلانی ماشین خریده است!!! شما حق ندارید بگویید: که چرا او ماشین دارد. نمی‌توانید بپرسید که او ماشینش را از کجا آورده است؟ ممکن است ارث پدرش باشد. ممکن است تجارت کرده باشد. ماشین داشتن گناه نیست. نگوییم: مگر ایشان چند سال درس خوانده است که توانسته این ماشین را بخرد؟ یک سری از مردم شبهه دارند. چون کسی نیست جواب آنها را بدهد، این شبهه در ذهن آنها می‌ماند و زمینه‌ای برای شایعه می‌شود.
حضرت داشت با خانمش صحبت می‌کرد. کسی آمد برود. حضرت او را دید و گفت: این خانم من است. محرم من است. گفت: آقا حالا مگر من چه گفتم؟ گفت: اگر من به تو جواب نمی‌دادم، زمینه پیدا می‌شد تا بروی بگویی این زن چه کسی بود که داشت با حضرت حرف می‌زد؟ بی جواب ماندن شبهات زمینه شایعه است. مردم دوست دارند حرف تازه بشنوند. علاقه به حرف تازه شنیدن، یک حالت روانی است. لذا وقتی به هم می‌رسند، می‌گویند: چه خبر؟ چون مردم دوست دارند خبر تازه بشنوند و شایعه درست کنند.
4- نادانی مردم نسبت به گناه شایعه، عامل دیگر است. یک سری از مردم که شایعه درست می‌کنند نمی‌دانند شایعه چه خطراتی دارد، مثل کسانی که سیگاری هستند و نمی‌دانند سیگار چه خطراتی دارد. اینها همه زمینه ‌های شایعه است. پس شایعه در چه زمینه‌ای رشد می‌کند؟ 1-آدم دشمن دارد 2- مردم ساده‌اند 3- شبهات جواب داده نشده است. 4- مردم علاقه دارند حرف‌های تازه بشنوند 5- گناه شایعه را نمی‌دانند و… و این‌ها زمینه‌های پیدایش شایعه است،
«وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً». دنبال چیزی را که یقین نداری، نگیر. چون یقین نداری، چشم و گوش امانت هستند و نمی‌توانی همه چیز را بشنوی و به هر جا نگاه کنی. چشم و گوش در روز قیامت مورد سئوال هستند.
شاخه دوم انگیزه‌های ایجاد شایعه است. گاهی شایعه برای ایجاد یأس است. در جنگ احد شایعه انداختند که پیامبر کشته شده است. عده‌ای از مسلمان‌ها دلشان خالی شد و فرار کردند. آیه نازل شد که کجا می‌روید؟ حتی اگر پیغمبر هم کشته شده است، دین پیغمبر که از بین نرفته است؟ «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ» (آل‌عمران/144)، اگر پیغمبر از دنیا برود یا شهید بشود، شما باید فرار کنید؟ پیغمبر رفت، اما تفکرش که هست. پس اولین انگیزه، برای ایجاد یأس است. دومین انگیزه در ایجاد شایعه، ایجاد ترس است.
آمدند و به مسلمان‌ها گفتند که نروید بجنگید… «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ» (آل‌عمران/173)، دشمنان برای شما جمع شده‌اند و جمعیت آنها خیلی زیاد است. اینها می‌خندیدند و می‌گفتند باشد. زمانی عده‌ای خدمت امام رفته بودند و گفته بودند: آقا! منافقین دو هزار خانه در تهران اجاره کرده‌اند و تمام برج‌های بزرگ تهران را به دست آورده‌اند… امام که دید این‌ها خودشان را باخته‌اند فرمود: چیز مهمی نیست… امام یک روح بزرگی داشت و موج‌ها که می‌آمدند به دیوار می‌خوردند و برمی‌گشتند. در کلاس نهضت سوادآموزی بمب افتاد و یکجا بیست نفر سر کلاس شهید شدند. خانم معلم دو پایش قطع شد و چهار نفر از خانم‌ها هم حامله بودند، خیلی دلخراش بود. ما به شیراز رفتیم و بعد هم خدمت امام آمدیم که گزارش بدهیم. از سازمان تبلیغات یا سپاه هم کسانی بودند. من و نماینده امام در سپاه در مقابل امام نشستیم. ایشان گفت: حضرت امام! در عملیات والفجر دویست نفر از طلاب شهید شدند. امام فرمود خدا همه را رحمت کند، ما باید به وظیفه‌مان عمل کنیم، بعد گفت شما بگویید. من گفتم که دیگر چیزی برای گفتن ندارم. چون امام برای دویست نفر گفت: «خدا رحمت کند. » امام وقتی می‌گوید دفاع از کشور واجب است، صد نفر و دویست نفر برایش مهم نیست، اگر واجب است کشور را نگهداریم، باید کشو را نگه داشت. حالا بیست هزار شهید بشوند و… من دیگر هیچ نگفتم. روح، روح بزرگی است.
از دیگر انگیزه‌های ایجاد شایعه ایجاد سوء ظن است. می‌بینند مردم گوش به حرف فلانی می‌دهند، می‌گویند: می‌دانی که فلانی چنین جوری شد…؟
ایجاد غرور نیز عاملی برای ایجاد شایعه است. «وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ» (انفال/48)، چنان به صدام گفتند: «سه روزه ایران را می‌گیری» که غرور تمام وجودش را گرفت. آنقدر این مشک خالی را باد کردند تا خیال کرد همه چیز دست اوست. تا جایی که هشت ساله هم نتوانست یک وجب خاک ایران را بگیرد. البته گرفت و بعد جوانان ما پس گرفتند. وقتی از یک کسی زیاد تعریف کنند، فکر می‌کند که به آخرین درجه تکامل رسیده است. قرآن به هیچ کس محکم آفرین نمی‌گوید. می‌گوید: «این کار را بکن، چنین کن، همه کارهایت را که کردی، در آخر می‌گوید: «لَعَلَّ»، «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (بقره/189)، «لَعَلَّ» یعنی شاید. خدا نمره بیست به هیچ کس نمی‌دهد، می‌گوید «لَعَلَّکُمْ»، شاید خوب بشوی، ما نمره بیست نمی‌دهیم. چون وقتی بیست گرفتیم، با خود می‌گوییم که دیگر بالاتر از ما مقامی نیست. پس یکی از انگیزه‌های ایجاد شایعات، غرور است.
کفار مسلمان‌ها را اذیت می‌کردند. مسلمان‌ها به حبشه آمدند. کفار یک عده‌ای را به حبشه فرستادند و گفتند آنجا بروید و شایعه کنید که همه کفار مسلمان شده‌اند تا مسلمان‌های مهاجر بگویند: «الحمدالله که مردم مکه مسلمان شده اند» و به مکه برگردند. وقتی آنها برگشتند، همه را دستگیر کنیم. اتفاقاً عده‌ای به خاطر این شایعه برگشتند و گرفتار هم شدند.
حضرت علی(ع) در جنگ صفین بود. در بحبوبه جنگ، یک کسی آمد و گفت: آقا نظر شما در مورد فلانی و فلانی چیست؟ یعنی گاهی یک چیزی را طرح می‌کنند برای اینکه فکر انسان را عوض کنند. یکی از فقهای شورای نگهبان می‌گفت: ما زمان شاه آبادان می‌رفتیم و بحث‌های داغ و انقلابی‌مان را شب عاشورا می‌گفتیم. چون جمعیت زیاد بود و لذا برای شب عاشورا مایه می‌گذاشتیم و یک سری از حرف‌های مهم را آنجا می‌زدیم. ایشان می‌گفت یک شب تا پایم را روی پله‌های منبر گذاشتم، یک کسی آمد و محکم در گوش من زد… گفتم: چه شده است؟ گفت: مگر شب عاشورا نیست؟ گفتم: چرا! گفت: عده‌ای در پشت حسینیه مشغول عرق خوردن هستند، می‌گفت: من هم فوری بر پله منبر مچش را گرفتم و گفتم: برویم ببینیم چه کسانی هستند. تا گفتم: بروم ببینیم که… سریع فرار کرد. معلوم شد این آقا مأموریت دارد که با این کارش، بحث من را از حذف شاه، به حذف شیشه عرق تبدیل کند. چون بالاخره حذف شاه مساله مهمی است ولی شیشه عرق، در حد یک لیوان است. یعنی آمده بود و برنامه‌اش این بود که مسیر من را عوض کند. گاهی یک شایعه است برای اینکه مسیر را عوض کند. در سخنرانی می‌گویند: سخنران همینطور که سخنرانی می‌کند، اگر کاغذ به او می‌دهند، باید در جیبش بگذارد، چون یک وقت یک خورده کاغذ، همه حرف‌های سخنران را به هم می‌زند.
3- گناه شایعه سازی
این‌ها همه انگیزه‌های ایجاد شایعه بود. «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» (اسراء/36) یعنی هر چیزی را دنبال نکن. خیلی از حرف‌ها که می‌شنوی، اساس و ریشه ندارد. قرآن در مورد خطر شایعه می‌فرماید: «وَیْلٌ لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ» (جاثیه/7)، وای بر حال کسی که «افک» یک چیزی را خلاف حقیقت می‌بافد و پخش می‌کند. این شایعه که می‌فرماید، مربوط به الان نیست. در صدر اسلام نسبت به پیغمبر حرف‌هایی را پخش کردند. چیزهایی که برای پیغمبر پخش کردند: «شاعر و کاهن و ساحر، مجنون و…» بود. این کلمات را نسبت به پیغمبر می‌گفتند. برای همسر پیغمبر شایعه درست کردند. در یکی از جنگ‌ها، همسر پیغمبر از قافله عقب ماند. اتفاقاً مرد دیگری هم عقب ماند. همسر پیغمبر هم به مرد گفت: برویم و به قافله ملحق بشویم. وقتی دیدند همسر پیغمبر با یک مرد دیگری می‌آید، برای او شایعه درست کردند. ماجرای افک در قرآن هست. یعنی نسبت به این مرد و همسر پیامبر شایعه راه افتاد. فوری آیه نازل شد که حواستان کجاست؟ این‌ها که مخلص هستند و عقب مانده‌اند، چرا این حرف‌های بد را می‌زنید؟ مراقب چشم و زبانتان باشید! برای حضرت علی بن ابیطالب چنان شایعه ساختند که وقتی شهید شد، می‌گفتند: «مگر علی نماز می‌خوانده است؟» به امام حسین گفتند: بر امام وقت خروج کرده‌ای! امام حسین را خارجی می‌نامیدند. شایعه همیشه بوده و زمینه‌های مختلفی در ایجاد آن نقش داشته است.
یک زن آرایش کرده و بسیار زیبا را برای موسی بن جعفر در زندان فرستادند، گفتند اگر می‌توانی یک جوری چشم و دل موسی بن جعفر را به خودت جلب کنی، ما می‌توانیم ترور شخصیت کنیم. این زن رفت دید که موسی بن جعفر اصلاً دلش به این حرف‌ها نیست و بعد دیدند که زن فاسد هم آدم خوبی شد.
یکی از مترجمین یکی از شخصیت‌ها می‌گفت: من در یکی از کشورها خوابیده بودم، دختر زیبایی به اتاق من آمد و سکه‌ی سنگین طلا در دست من گذاشت و گفت: آن دو مسئول مذاکرات خصوصی‌شان چه بود؟ با طلا، با پسر، با دختر، با مقام، با تهدید، ماجرای شایعه ماجرایی بوده که در طول تاریخ بوده است. به موسی چه حرف‌هایی که نزدند… به عیسی چه حرف‌هایی که نزدند… ماجرای صلیب که مسیحی‌ها به آن معتقد هستند، قرآن می‌فرماید: اساسش دروغ است. کسی را شبیه به حضرت عیسی بود، گرفتند و اعدام کردند و خیال کردند که عیسی کشته شده است. قرآن می‌گوید: «وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ» (نساء/157)، عیسی را به صلیب نکشیدند و عیسی را نکشتند. «وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ» آیه قرآن است. اصلاً صلیب از پایه و بن از نظر قرآن دروغ است و حضرت عیسی زنده است. یعنی یک چیزی را که صدها میلوین به آن معتقد هستند، شایعه است. مساله شایعه مربوط به اسلام نیست، و مربوط به یک زمان و دو زمان نیست. قرآن در بعضی جاها می‌گوید که اگر گناه نکنی، سیلی به تو نمی‌زنند، اما یک سری گناهان مثل شایعه را می‌گوید: گناه هم نکنی کتک می‌خوری، چون دوست داری گناه کنی. کسی که دوست دارد روزه بخورد، گناه نیست. دوست دارد مثلاً عرق بخورد، گناه نیست. هر کسی دوست داشته باشد فلان گناه را بکند، گناه نیست. یعنی علاقه به گناه، گناه نیست. جز علاقه به شایعه! قرآن می‌گوید: «إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَهُ فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ» (نور/19)، یعنی کسانی که دوست دارند یک فحشایی پخش بشود، همین که «یُحِبُّونَ»، اگر هم کاری نکردند، همین که دوست دارند، گناه سنگینی است. اگر دوست داشته باشد کسی آبرویش ریخته شود، «لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ»، آیه قرآن است. عذاب دردناک در دنیا و آخرت فقط به خاطر اینکه دوست داری آبروی کسی ریخته شود. ما حتی نباید دوست داشته باشیم آبروی کسی بریزد. لذا در مسایل دزدی و قتل می‌گویند دو شاهد کافی است، اما در زنا می‌گویند چهار نفر شاهد باید باشد! چرا؟ به خاطر اینکه اسلام نمی‌خواهد آبروی کسی به ناحق ریخته شود. «المضیع لامرنا کساعی فی قتلنا» اگر یک سری اسرار را کسی شایعه کند و آن سبب لو رفتن بعضی چیزها بشود، انگار ما را کشته است. «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»، چیزی را که نمی‌دانی، پیگیری نکن.
4- ابعاد شایعه
شایعه گاهی اقتصادی است، چند کشتی روغن در دریا چنان شده است. فلان چیز ارزان می‌شود، فلان چیز گران می‌شود، بناست این جا منطقه فلان بشود. گاهی یگ زمین را می‌خواهند گران کنند، می‌گویند این جا در آینده مرکز دیپلماتی می‌شود. یک جایی را می‌خواهند ارزان کنند، می‌گویند این جا می‌خواهد فضای سبز بشود. اختیار دست بنگاه معاملاتی است تا فیتیله را چطور بچرخاند، اختیار دست مردم منطقه است. اختیارش دست صاحبان زمین است. خود صاحبان زمین و مردم منطقه و بنگاه، با هم شریک می‌شوند و یک چیزی را بدون دلیل بالا می‌برند و یا پائین می‌آورند.
شایعه گاهی نظامی است. می‌گویند جمعیت زیاد است، نروید بجنگید.
شایعه گاهی ابعاد جنسی دارد. وزیر نسبت به موسی بن جعفر کاری کرد که برایتان گفتم و شبیه این کار را هم نسبت به حضرت موسی کردند. قارون پولدار بود، پولی داد که بتواند از این طریق حضرت موسی را متهم کنند. زلیخا خودش عاشق حضرت یوسف شد، قرآن می‌گوید چنان عاشق بود: «وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ» (یوسف/23)، یعنی زلیخا همه درها را سخت بست. «غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ» خیلی حرف دارد. نمی‌گوید: «غلق» می‌گوید: «غَلَّقَتِ». نمی‌گوید به کنیزها و نوکرهایش دستور داد که درها را ببندند، خودش بلند شد و با دست‌های خودش درها را سخت بست.
اما امان از وقتی که خدا بخواهد کسی را رسوا کند. کسی جایی رفته بود. یک ساعت کوچولو روی تاقچه بود و ساعت خیلی دلش را گرفت. ساعت را در کیسه‌اش مخفی کرد. صاحب خانه آمد نشست و گفت آقا خیلی خوش آمدید مشرف فرمودید و در لابه لای حرف‌ها دید ساعت نیست، گفت ساعت را بچه‌ها برداشتند، خانمش گفت نه، به مهمان گفت شما که آمدی ساعت این جا نبود؟ گفت: نه من ندیدم. همینطور که داشتند غذا می‌خوردند ساعت در کیسه مهمان شروع به زنگ زدن، کرد. با خدا کشتی نگیرید، اگر خدا خواسته باشد که آدم رسوا بشود، می‌شود.
زلیخا که همه غلط‌ها را کرد، دید وقتی یک مرتبه در باز شد و شوهرش آمد و گفت که: «قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً» (یوسف/25) جزای تو چیست؟ گفت: این یوسف نسبت بر من قصد بد داشته است. یوسف گفت نه این قصد بد داشته و در این میان یک شاهدی پیدا شد و گفت: ببینید از کجا پیراهن پاره شده است؟ پیراهن اگر از پشت پاره شده، پیداست یوسف می‌دویده و فرار می‌کرده و خانم پیراهن را کشیده است. «إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْکاذِبینَ» (یوسف/26)، این آیه، نوعی جرم شناسی است.
شایعه ابعاد نظامی، اقتصادی و در کل ابعاد مختلفی دارد. در مورد این آیه چند مساله وجود دارد. اول اینکه: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» می‌گوید: چیزی را که علم به آن نداری، دنبالش نرو! یعنی دنبال عادت نروید. ما به خیلی چیزها عادت کرده‌ایم. من عادتم این است… خوب آقا شما عادتتان غلط است، خیلی از کارها عادت است، ولی به جایی بند نیستند. همین که در جبهه خط شکن داریم، عادت است. «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ» یعنی دنبال عادت نرو، ما رسممان این است که اگر عمه بزرگ مرد، یک سال در عزا باشیم. مگر داماد چه گناهی کرده است؟ مگر عمه بزرگ مرد، داماد یک سال باید زندگی‌اش فلج بشود؟ خانم یکی از مسئولین مملکتی، خواب دیده که شوهرش یک زن دیگر گرفته است و به همین خاطر مدت‌هاست که با هم قهر هستند. می‌گفت تو خواب دیدی من چه خاکی به سر کنم؟ چون خواب دیده که شوهرش یک زن دیگر گرفته است، زندگی‌اش مختل شده است. خیلی از عادت‌ها لغو است.
امام صادق(ع) آمد و دید که یک کسی در یک خانه تنگ زندگی می‌کند. گفت: اگر پول داری خانه وسیع تهیه کن! گفت: خانه مرحوم ابوی است. حالا اگر ابویت نفهم بود، باید جنابعالی هم نفهم باشی؟ اگر کسی زمین و پول ندارد، که هیچ! اما تو که پول و زمین داری، رفتی و در قفس مرحوم ابوی، زندگی می‌کنی؟ یک سری عادت‌ها را باید شکست. عادت ما این است که تابستان تعطیل است. خوب چرا تعطیل است؟ عادت ما این است که صبح‌ها تا ساعت هشت می‌خوابیم! به هیچ چیزی عادت نکنیم جز کاری که منطق داشته باشیم.
«وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»، دنبال عادت و نیاکان و خیالات نرویم. اگر یقین نداری دنبالش نرو که اگر چنین کنی روز قیامت گیر هستی. خانم نماز نمی‌خواند و بعد خواب می‌بیند که یک سید بزرگواری به سراغش آمده است. می‌گوید: دیشب خود ابوالفضل به سراغ من آمد. آیا حضرت ابوالفضل، زن‌های با تقوا را کنار می‌گذارد و به خواب این خانم تارک الصلاه می‌آید؟ خیلی‌ها را بد می‌دانیم که واقعاً خوب هستند و خیلی‌ها را خوب می‌دانیم که واقعاً بد هستند. قرآن می‌گوید روز قیامت یک عده از لات و لوت‌ها به بهشت می‌ورند و حزب اللهی‌ها می‌گویند که اینها آدم‌های پستی هستند. می‌گویند: «وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى‏ رِجالاً کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ» (ص/62)، ما اینها را جزو اشرا می‌دانستیم، چطور آنها الان بهشت هستند؟ چه می‌دانیم؟ بسیاری از خوب‌ها یک جاهایی بد امتحان می‌دهند و بسیاری از بدها، یک جاهایی خوب امتحان می‌دهند.
امام صادق فرمود: هرکس خودش را بهتر از دیگران بداند مستکبر است. یعنی بنده بگویم چون آخوند هستم و بیست، سی سال است که در تلویزون هستم، از کت و شلواری بهتر هستم. امام صادق فرمود هر کس خودش را بهتر از دیگران بداند مستکبر است. طرف جا خورد و گفت: آقا بالاخره نمازخوان خودش را از غیر نمازخوان بهتر می‌داند، آدم تمیز خودش را از آدم کثیف بهتر می‌داند، باسواد خودش را از آدم بی سواد بهتر می‌داند، فرمود: بله! الان بهتر است ولی آینده را نمی‌داند. بعد امام قصه فرمود: می‌دانی ساحرانی که یک عمر در سحر و جادو بودند و تا ساعت هشت صبح هم کافر بودند، تا معجزه موسی را دیدند که عصا اژدها شد، یک مرتبه مسلمان شدند؟ طوری که فرعون گفت: شما را تکه تکه می‌کنم، گفتند: هر کاری که می‌خواهی بکن. «إِنَّما تَقْضی‏ هذِهِ الْحَیاهَ الدُّنْیا» (طه/72) بیش‌تر از این دنیا زور نداری. «قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبینَ» (اعراف/113). همان کسانی که می‌گفتند: ابرقدرتا، قوی شوکتا می‌شود ماآبروی موسی را بریزیم؟ ما اگر غالب شدیم و با سحر و جادو آبروی موسی را ریختیم، سکه برایمان می‌فرستی؟ «قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ» (اعراف/114) همین آقایی که ساعت هشت منتظر سکه بود، ساعت هشت و ربع به ریش فرعون خندید و گفت: تو جز در این دنیا زوری نداری. «إِنَّما تَقْضی‏ هذِهِ الْحَیاهَ الدُّنْیا» یعنی آدمی ممکن است که ساعت هشت کافر درجه یک باشد و ساعت هشت و ربع مؤمن درجه یک باشد. فرمود آدمی که چنین حالتی دارد، پس هیچ وقت به خودتان مطمئن نشوید. اگر گناه پیش آمده و انجام ندادی شرط است. اگر مثل لالی باشیم که غیبت نکرده است، هنر نیست. چون لال زبان ندارد که غیبت کند.
پیروی از عادات، نیاکان، خیالات، شایعه و پیروی از پیش گویی‌ها نباید بکنیم. یک کسی پیش‌گویی می‌کند و کف دست را می‌بیند و می‌گوید: تو یک دشمن داری که تا به حال خواسته سه مرتبه تو را نابود کند، ولی نشده است. خوب پیداست که اگر شده بود تو الان نبودی. خیلی از پیش‌گویی‌ها مانند پف است. یک کسی نزد یک نفر آمد و گفت: آقا هوا سرد است، گفت: شست روز بعد از نماز صبحت چهار تا قل هوالله بخوان، هوا گرم می‌شود. خوب شست روز که از زمستان برود عید می‌شود و هوا خوب می‌شود. چقدر از عوامی ما استفاده می‌کنند؟ البته دعا نقش دارد، چون دعا رابطه با خدا است. دعای حقیقی نقش دارد و از زبانم پرید که دعا را کنار پیش گویی گذاشتم من از خداوند استغفار می‌خواهم و از شما هم معذرت می‌خواهم.
چیزی را که نمی‌دانی، دنبال نکن! خیلی چیزها از روی حدس و گمان است. می‌گویند: انسان در اصل میمون بود، دمش رفت تو، کمرش صاف شد و به مرور ایام انسان شد. این حرف مسخره است، مثل اینکه بگوئیم موتور در اصل دوچرخه بود، لاستیکش کلفت شد و دسته‌اش ضخیم شد و… آفتابه در اصل آفتاب بود و… و همین که یک چیزی شبیه یک چیزی است بیائیم بگوئیم چون این‌ها شبیه هستند، لابد این از آن است و آن از این است. نه اینطور نیست. «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»، بیخود شاهد نشوید و شهادت ندهید. صرف اینکه این دو نفر زیر لحاف بودند، پس حتماً… پس ندارد، ممکن است زیر یک لحاف بودند و شلاق هم باید بخورند، اما این زیر یک لحاف بودن، دلیل بر انجام زنا نیست. اینها چرا آن پشت رفتند؟ لابد می‌خواهند روزه‌شان را بخورند؟ نه! شاید آن پشت رفتند که حرف‌های محرمانه بزنند. گواهی به ناحق ندهید.
یکی از علما می‌گفت: خانمی می‌رفت زریح امام حسین را ببوسد. من دیدم مردی می‌رود و این خانم را بین دو تا دست هایش قرار می‌دهد، زن بیرون می‌رفت تا جای دیگری را ببوسد و مرد دنبالش می‌رفت… می‌گفت خیلی عصبانی شدم، آن مرد صدا زدم و گفتم: ‌ای بی غیرت! اینجا حرم امام حسین است، یک خورده‌ای که فحش دادم، گفت: آقا این زن من است، می‌رود حرم را ببوسد می‌ترسم مردها به او تنه بزنند. من این کار را می‌کنم که مردها به زنم تنه نزنند. می‌گفت: خیلی کنف شدم. چیزی را که ندیده‌ای، نگو! همین که می‌بیند خانه‌اش را می‌سازد می‌گوید: دزدی است. از کجا می‌دانی دزدی است؟ شاید هم دزدی نباشد. شاید هم باشد ولی ما نمی‌توانیم بگوئیم و آبروی مردم را بریزیم. ارزان‌ترین چیزها آبروی مردم است. «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»، گاهی موضع گیری‌های سیاسی روی علم نیست. این با ما هست و این با ما نیست. من به همین دلیل در این خط بازی‌هایی که وجود داشت، آلوده نشدم. یکی از بزرگان می‌گفت من با فلانی موضع گیری سیاسی تندی داشتم، یعنی دو تا خط متقابل را دنبال می‌کردیم. یک زمان در مکه مجبور شدیم در یک اتاق زندگی کنیم. اول یک خورده‌ای نسبت به هم عبوس بودیم. بعد یک ذره ذره با هم حرف زدیم. حرف زدیم و دیدیم که ما با هم یکی هستیم. اما از ما دو نفر پیش هم دیو درست کرده بودند. قرآن می‌گوید: اگر می‌خواهید ببینید که چه کسی در خط شما هست و چه کسی در خط شما نیست این است که: «إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِها» (آل‌عمران/ 120) مثلاً اگر گفتند: امام یا مقام معظم رهبری مثلاً خدای ناکرده مریض شده است، اگر خوشحال شدم، پیداست که ضد ولایت فقیه هستم… آخر ما می‌گوئیم که مثلاً ایشان با آقا هست و ایشان با آقا نیست یا ایشان خط امام نیست و ایشان خط امام هست، علامت اینکه با ما هست یا نه این است که: «إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِها»، واقعاً اینطور است؟ ایشان ضد آخوند است، حالا که ضد آخوند است یعنی اگر خبر مرگ من را به او بدهید، کیف می‌کند؟ اگر من را دید و سلام نکرد، باید بگوئیم مرگ بر ضد آخوند؟ کسی که مسجد نمی‌آید، معنایش این نیست که ضد آخوند است. به من سلام نمی‌کند معنایش این نیست که ضد آخوند است.
«وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»، هر چزی را که یقین نداری، پیروی نکن. خیلی وقت‌ها ما بیخود تعریف یک کسی را می‌کنیم و هی تعریف می‌کنیم. پیغمبر ما دید یک کسی عبادت می‌کند و زار زار گریه می‌کند. گفت: خدایا! اگر این بنده من بود هر چی می‌خواست به او می‌دادم. خدا فرمود: پیغمبر جان! نمی‌دانی چطور آدمی است؟ این گریه می‌کند ولی به لقمه حرام که برسد سر از پا نمی‌شناسد، خوب و بد را شما در حلال و حرام تشخیص بدهید. حاجیه خانم با چادر سیاه، هر هفته روضه هفتگی، سالی چند لیتر برای امام حسین گریه می‌کند، اما اگر پسرش بگوید امشب نیم کیلو آجیل خریدم بردم خانه عروس، کودتا می‌کند. بعضی از این پیرزن‌ها و روضه هفتگی آنها تعطیل نمی‌شود، اما خدا نکند که بگویند عروس با داماد رفته و بستنی خورده است. بیخود مذهبی نگوئید. بیخود ضد مذهبی نگوئید. تا علم ندارید حرف نزنید.
نباید انتقاد نابجا کنیم. گاهی یک کسی را به رگبار می‌بندیم و از او انتقاد می‌کنیم. خوب که انتقاد کردیم معلوم می‌شود که چنین نبوده است. من یک روحانی و پیرمردی را در قم می‌دیدم. همه‌اش از این ناراحت بودم و می‌گفتم این چرا قم مانده است؟ کسی که قم می‌ماند یا باید طلبه جدی باشد و درس بخواند و یا مدرس باشد؟ در غیر اینصورت باید در یک شهری برود و مشغول تبلیغ بشود. یک روز گفتم خوب بروم و از او بپرسم. گفتم: سلام علیکم، من هر وقت شما را می‌بینم ناراحت می‌شوم، شما نه مدرس هستی و نه محصل، حرف حساب شما در قم چیست؟ یعنی به او حمله و انتقاد نابجا کردم. گفت: آقا! بنده همه بچه هایم دختر هستند، دخترهایم را قم شوهر داده‌ام و یک زن و شوهر هستیم، هر روستایی که می‌رویم زنم گریه می‌کند که از بچه‌هایش دور است، خودم هم چون صدا ندارم مردم من را نمی‌خواهند. تا حالا هر جا رفتم چون صدایم خوب نیست، مرا تحویل نگرفتند! چه خاکی به سرم بکنم؟ یک خورده فکر کردم و با خود گفتم: حالا اگر تو خودت اینطور بودی چه می‌کردی؟ گفتم: آقا ببخشید! من یک عمری به تو انتقاد می‌کردم، ولی معلوم شد اشتباه کردم…
«وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»، تفسیر قرآن بدون علم یا تحلیل سیاسی بدون علم هم چنین حالتی دارد. بعضی وقت‌ها افراد همینطور برای خودشان تحلیل می‌کنند. مثلاً می‌گوید: در اینکه هوای کاشان گرم است، چون کاشان شین دارد، شن هم شین دارد، آن روزی که کربلا بود و هوا گرم بود، پس کاشان گرم است، چه چیزی را به چه چیزی می‌چسباند و چه نتیجه‌ای را می‌گیرد.
یکی از این گروه فرقانی‌های مارکسیسم است که یک دستشان در اسلام بود و دست دیگرشان در مارکسیسم بود. یعنی هم چپ و هم راست می‌زدند و می‌خواستند هر دو را نگه دارند. مثلاً می‌گفتند: اصلاً مالکیت خصوصی نداریم! قرآن می‌گوید: «أَمْوالَکُمْ» (بقره/188) یعنی مال برای همه است. نمی‌گوید: «أَمْوالَکَ» بلکه می‌گوید: «أَمْوالَکُمْ»، «أَمْوالَکُمْ» یعنی مال، مال همه است. قرآن می‌گوید: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ» یعنی سلام بر همه، «أَمْوالَکُمْ» یعنی مال، مال همه است. مالکیت خصوصی نداریم. اموال برای همه است. یک کسی می‌گفت قرآن می‌گوید: «وَ بَناتُکُمْ» (نساء/23) «وَ أَبْناءَکُمْ» (آل‌عمران/61) پس پسر شما مال همه است و دختر شما مال همه است «وَ نِساءَکُمْ» (آل‌عمران/61) یعنی چه که مال همه است؟ این جا یک معنا دارد و یک جای دیگر هم معنای دیگر دارد. کسی که تفسیر می‌خواهد بگوید، باید سواد داشته باشد. تحلیل سیاسی و تفسیر قرآن سواد می‌خواهد.
4- شایعه جامعه را متزلزل می‌کند
با یک شایعه بزرگترین مقام‌ها را می‌شود متزلزل کرد، صرف اینکه حتی افراد تشابه اسمی دارد، باید مراقب بود. آقای موسوی فلان… می‌دانید چند تا موسوی داریم؟ شهری نیست که در آن موسوی نداشته باشیم، شهری نیست که در آن حسینی نباشد، من در هفت شهر قرائتی پیدا کردم که اصلاً همدیگر را هم نمی‌شناسیم. البته شاید شهرهای دیگه هم باشند.
هر چیزی شنیدید تحقیق کنید. قرآن می‌گوید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا» (حجرات/6) اگر فاسق حرف زد، تبین کنید که یک وقت گول می‌خورید و عادل هم یک وقت ممکن است گول بخورد.
بحث من بحث شایعه و زمینه‌های شایعه و ابعاد شایعه بود. ایران دشمن و حسود دارد و دشمنان ما گفتند: نمی‌گذاریم جمهوری اسلامی پا بگیرد و دیدند روز به روز پا می‌گیرد، گفتند: منزوی می‌کنیم، دیدند منزوی نشدیم، در صحنه‌های بین‌الملل ظاهر شدیم، گفتند مملکت شما را می‌گیریم، هشت سال بمب سر ما ریختند و نتوانستند بگیرند. همه کاری کردند و موفق نشدند.
انگیزه‌های شایعه ایجاد ترس، ایجاد سوءظن، ایجاد یأس، ایجاد غرور و… بود.
وجود شایعه باعث می‌شود همه چیز از هم بپاشد. نه من به شما خوش بین هستم و نه شما به من، اگر علاقه‌ها نباشد سنگ روی سنگ بند نمی‌شود.
در مورد کیفر شایعه، قرآن یک آیه دارد که می‌گوید: شایعه ساز را باید اعدام کرد. چیزی را که علم نداری پیگیری نکن. چشم و گوش و حتی دل روز قیامت مورد سؤال هستند. حتی می‌پرسند: چرا در دلت یک چنین فکری کردی؟ چرا در دلت یک چنین نیتی کردی؟ در دلت هم نیت نکن! نه اینکه گران فروشی نکن حتی نیت گران فروشی هم نکن، نه اینکه کلاهبرداری نکن، اصلاً فکرش هم نکن، حتی انسان فکری هم که می‌کند روز قیامت مورد سئوال است که چرا اینطور فکری کردی…
خدایا کشور ما و امت ما را از آسیب پذیری حفظ بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2228

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.