سيماي فرزند در قرآن

1- فرزند، هديه خدا به والدين
2- فرزند، امانت خدا در دست والدين
3- تربيت فرزند در مسير رضايت خدا
4- مشورت خواستن از فرزندان
5- رعايت تقوا در مسائل خانوادگي
6- كنترل علاقه والدين به فرزندان
7- امكان سخن گفتن فرزندان در خانه و جامعه

موضوع: سيماي فرزند در قرآن

تاريخ پخش:  23/04/92

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

در خانه‌ي امام رضا، مهمان خدا، با نگاه به قرآن، به عنوان اگر خدا مرا بپذيرد، معلم قرآن، بحث خانواده در قرآن را مطرح مي‌كنيم. چند شبي صحبت كرديم، اما درس امشب.

سيماي فرزند در قرآن؛ قرآن به فرزند چه نگاهي كرده است. آيا فرزند وزر و وبال است، نعمت است. هديه است. چه لقبي خدا به فرزند داده است. قرآن مي‌گويد: فرزند هديه‌ي خداست. دليل؟ «َيهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ» (شوري/49) «يهَبُ» يعني هبه مي‌كند. پس هديه‌ي الهي است. به هديه‌ي الهي نبايد نفرين كرد. خدا مرگت بدهد، كاش بچه‌دار نمي‌شدم. چه خاكي بر سرم شد. بارم سنگين است. اين كلمات، كلمات بدي است.

آيه‌ي ديگر مي‌گويد: «هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ» (فرقان/74) «هَبْ لَنا»، «هَب» يعني هبه، «يَهَبُ» يعني هبه، پس حرف اول ما امشب اين است كه اولاد هديه‌ي الهي است. انسان نبايد از هديه ناراحت شود.

مسأله‌ي دوم بشارت است. يعني كسي كه بچه‌دار نمي‌شود بايد به او بشارت داد. قرآن درباره‌ي بچه مي‌گويد: «يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى‏» (آل‌عمران/39) «أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى‏ مُصَدِّقا»، خداوند به زكريا بشارت داد.

1- فرزند، هديه خدا به والدين

كسي كه بچه‌دار مي‌شود بايد خدا را شكر كند. قرآن مي‌گويد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي وَهَبَ لي‏ عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ» (ابراهيم/39) «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي وَهَبَ لي» خدا را شكر كه به من بچه داد. پس تا به حال سه كلمه گفتيم. 1- بچه هديه است. 2- بچه بشارت است. 3- بچه شكر مي‌خواهد.

نگاه اسلام به فرزند چيه؟ ضمناً اينهايي كه بچه‌دار نمي‌شوند مأيوس هم نشوند. قرآن مي‌گويد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي وَهَبَ لي‏ عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ» حضرت ابراهيم تا حدود صد سالگي بچه‌دار نشد. منتهي بعد از صد سالگي خدا چند تا بچه به او داد، كه بچه‌هايش نسل در نسلش پيغمبر شدند. يعني آدم صد سال بچه نداشته باشد، در آستانه‌ي صد سالگي پدر همه پيغمبرها بشود. آدم واقعاً راجع به حضرت ابراهيم مي‌ماند. هيچ پيغمبري مثل ابراهيم قله و دره ندارد. عموي ابراهيم بت پرست بود. از خانه بيرونش كرد. از خانه‌ي شرك بيرون رفت، گفت: «وَ اهْجُرْني‏ مَلِيًّا» (مريم/46) برو نمي‌خواهم شكلت را ببينم. از خانه‌ي شرك رفت، سازنده‌ي خانه‌ي توحيد شد. صد سال بچه نداشت، در پيري پدر انبياء شد. زن و بچه‌اش را در بياباني گذاشت كه آب پيدا نمي‌شد، آب زمزم همه تشنه‌ها را سيراب كرد. در بيابان تنها گفت: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى‏ كُلِّ ضامِر» (حج/27) در بيابان گفت: مردم، حج، به حج بياييد! الآن همه لباس احرام مي‌پوشند مي‌گويند: لبيك، اللهم لبيك، لبيك يعني آمدم. گفتي بيا آمدم. در بيابان تنهايي گفت: بياييد، حالا از همه كره‌ي زمين مي‌گويند: آمدم. لبيك يعني آمدم. خيلي مهم است.

حالا پسر بهتر است يا دختر؟ قرآن مي‌گويد: نه پسر، نه دختر، فقط صالح باشد. صلاحيت داشته باشد. «رَبِّ هَبْ لي‏ مِنَ الصَّالِحينَ» (صافات/100) خدايا اولاد صالح به من بده. هيچ‌وقت نگوييد پسر بده يا دختر بده. اصلاً به ما چه. اگر عقل ما كار مي‌كرد كه پشيمان نمي‌شديم. هريك از شما چند بار در عمرتان پشيمان شديد. چون بعضي مي‌نويسند، اجازه بدهيد من اين سه كلمه را روي تخته بنويسم. تا مي‌نويسم شما سه تا صلوات بفرستيد. (صلوات حضار)

2- فرزند، امانت خدا در دست والدين

1- فرزند هبه‌ي الهي است. 2- فرزند بشارت دارد. 3- فرزند شكر دارد. حالا اين معنايش چيست؟ معنايش اين است كه فرزند امانت است. اگر پدر و مادر بچه را بد تربيت كنند به امانت خدا خيانت كردند. شما اگر يك فرشي را به امانت به كسي دادي، اين فرش را با آتش سيگار يا قلياني يك گوشه‌اي سوخت. فرش را كثيف كرد، با پاي گلي آمد، فرش تميز را دادي و فرش گلي گرفتي. مي‌گويي: امانت ما را ضايع كردند. بچه گل است. تمام كارهايي كه پدر و مادر مي‌كنند روي بچه اثر دارد. خانم‌ها و آقايان، اگر يكوقت با هم اختلاف داريد، روبروي بچه به هم چيزي نگوييد. روبروي بچه حالا يك كسي عصباني است. كار به حق و ناحقي ندارم. گيرم به حق عصباني شدي، جوش آوردي، مي‌خواهي يك كلمه‌اي را بگويي، روبروي بچه‌ات نگو. بچه با چشم‌هايش فيلم برداري مي‌كند. با گوشش ضبط مي‌كند. تمام حركات مي‌ماند. مردم چيزها در ذهنشان مي‌ماند.

يكي از آقايان براي من پيغام داده كه شما 27 سال پيش در تلويزيون گفتي: در سجده مردها آرنج‌شان بالا باشد. آرنج‌شان را به زمين نچسبانند. مرد مستحب است اينطور باشد. ولي بعد از 27 سال من ديدم پشت سر مقام معظم رهبري نماز مي‌خواني، خودت آرنجت روي زمين بود. يعني يك كلمه را از 27 سال پيش، برمي‌دارد عمل مرا با 27 سال پيش،

بچه حساس است. به چه كسي فاطمه گفتي و به چه كسي فاطمه جون گفتي. مي‌گويد: چطور او را…

بچه‌يئ من سه سالش بود. مهماندار شدم، مهمان من بچه‌ي سه ساله داشت. بچه‌ي مهمان را بوسيدم. بعد ديدم بچه‌ي من دارد نگاه مي‌كند. ديدم حالا كه بچه‌ي مهمان را بوسيدم، او هم دو سه ساله است و بچه‌ي من هم دو سه ساله است. تا بچه‌ي مهمان را بوسيدم، گفتم: پس بچه‌ي خودم را هم ببوسم. بچه‌ي خودم را هم بوسيدم. گفت: آقاجون! گفتم: بله. گفت: تو مرا الكي بوسيدي. ماتم برد! تعجب كردم. رفت در اتاق و برگشت گفت: آقاجون، گفتم: بله. گفت: ديدي به تو چه گفتم، چنين كردي؟ يعني اين بچه‌ي دو سه ساله به من دو تا سيلي زد. نگوييد: بچه‌ام نمي‌فهمد. خوب مي‌فهمند.

يك بچه حافظ قرآن بود شش ساله بود. همين آقاي محمد حسين طباطبايي. آن زمان شش ساله بود. يك كسي گفت: محمد حسين كي داماد مي‌شوي؟ من گفتم: بابا، بچه‌ي شش ساله كه نمي‌فهمد. تا گفتم: نمي‌فهمد آيه خواند. «فَفَهَّمْناها سُلَيْمان‏» (انبياء/79) يعني مي‌فهمم. چون «فَفَهَّمْناها» يعني مي‌فهمم. من گفتم: نمي‌فهمد، او يك آيه خواند كه چرا من مي‌فهمم.

آمدم خانه نوه‌ي من گفت: مي‌داني ملاصدرا يعني چه؟ گفتم: ملاصدرا اسم يكي از دانشمندان است. گفت: خوب گفتم: نه، تو بگو يعني چه؟ گفت: ملا، يعني با سواد. صدرا يعني وقتي نمي‌داند چه كند مي‌نشيند فكر مي‌كند صد راه پيدا مي‌كند. ملا، صد راه! گفتم: والله خود ملاصدرا هم نمي‌داند اسمش يك چنين معنايي دارد. نگوييد بچه‌ها نمي‌فهمند. تمام كارها و سكنات ما…

بچه در قرآن، هديه است. بشارت است. شكر دارد. مهم نيست دختر باشد يا پسر. «رَبِّ هَبْ لي‏ مِنَ الصَّالِحينَ» خدا اولاد صالح به من بدهد.

زيبايي، كمال است، اما لازم نيست كه بچه‌ات زيباترين باشد. چون زيبايي به همان مقدار كه كمال است، به همان دليل فتنه هم هست. شما از خدا خير بخواه. به خدا نگو چه مي‌خواهم، چه نمي‌خواهم. خير بخواه، هرچه خير است براي شما مي‌رسد. به هركس هم مي‌خواهي دعا كني، بگو خدايا خيرش بده. خير دنيا و آخرتش بده. نگو: اين پسره، قسمت دختر من شود. اين دختره قسمت پسر من شود. انشاءالله جواب بله بدهند. انشاءالله، انشاءالله، دلم مي‌خواهد با فلان فاميل وصلت كنم. هيچ‌وقت نگو دلم مي‌خواهد. بگو: خدايا هرچه خير است. به خدا واگذار كن.خدا خوب خدايي است. مي‌گويد: بر من توكل كنيد، من براي شما درست مي‌كنم. من بلد هستم خدايي كنم. تو بلد نيستي بندگي كني. اصرار نكنيد حتماً پسر، حتماً دختر، حتماً زيبا، حتماً تيزهوش. خيلي از تيزهوشانمان آمريكا رفتند، بازوي آمريكا هستند. خيلي آدم‌هاي متوسط اينجا كار مي‌كنند، خيلي از تيزهوش‌ها خودشان را به دلار مي‌فروشند. از كجا اين تيزهوشي به نفع من باشد.

3- تربيت فرزند در مسير رضايت خدا

از خدا بخواهيد كه اين بچه كسي باشد كه خدا او را دوست داشته باشد. پيغمبرها وقتي دعا مي‌كردند براي بچه مي‌گفتند: «وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا» (مريم/6) آيه‌ي قرآن است، يعني خدايا اين بچه‌ي من طوري باشد كه تو از او راضي باشي. اين رضايت خيلي مهم است.

بعضي از ياران امام حسين كه كربلا شهيد مي‌شدند، امام حسين بالاي سرشان مي‌آمد، مي‌گفت: «ارضيتُ عنّي» از من راضي هستي؟ خدا يك افراد خاصي را مي‌گويد: «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه‏» (مائده/119)

در همين حرم امام رضا بودم، يكي از علما به من رسيد و گفت: چند سال است طلبه هستي. گفتم: من از پانزده سالگي طلبه شدم. خيلي سال است. دهها سال است. گفت: اميرالمؤمنين وقتي يارانش را مي‌ديد لذت مي‌برد. يك بار شده حضرت مهدي تو را ببيند از تو راضي باشد، لذت ببرد. اين را گفت و رفت. ما را در حرم برق گرفت. اصلاً حال ما منقلب شد. مهم اين است كه امام زمان از ما راضي باشد. همين امام رضا، فرمود: كساني كه خمس نمي‌دهند، ما به اينها دعا نمي‌كنيم و از اينها راضي نيستيم. چرا آدم مثلاً براي دو فلس پول دل امام رضا را به خودش متوجه نكند. امام جواد پسر امام رضا فرمود: من امام جواد هستم. به شيعيان بگوييد: من ضامن هستم، اين خيلي مهم است. امام جواد مي‌گويد: من ضامن هستم. به شيعيان بگوييد: من ضامن هستم خمس بدهيد مال شما كم نشود.

خدايا به آبروي ماه‌هاي مقدس، شب‌هاي مقدس، روزهاي مقدس، آدم‌هاي مقدس، كه اشرف آنها انبياء و اولياء واشرفشان محمد و آل محمد هستند، (صلوات حضار) خدايا ما و نسلمان را «رضيا» مورد رضايت خودت و اولياي خودت قرار بده.

4- مشورت خواستن از فرزندان

پدر و فرزند در خانه بايد هردو به هم مشورت بدهند. هم پدر از بچه‌ها بپرسد: نظر شما چيه؟ هم بچه‌ها مسائلي را با پدر و مادر مطرح كنند. ما گيرمان اين است كه بعضي از جوان‌ها يك دختري را كه مي‌خواهند، به همه رفيق‌هايش مي‌گويد جز به مادرش. آخر همه مادر جهت اطلاع مي‌فهمد. قبلاً مادرها دختر پيدا مي‌كردند براي پسرها، الآن پسرها خودشان همه كارها را مي‌كنند، بعد جهت اطلاع يك رونوشت هم به پدر و مادر مي‌دهند جهت پيگيري! كارها برعكس شده است.

به حضرت ابراهيم گفتند: تو بايد فرزند خودت را سر ببري، «قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى‏ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُك‏» (صافات/102) پي در پي مأمور مي‌شوم تو را ذبح كنم. «فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏»، «فَانْظُرْ» نظر بده، «ما ذا تَرى» رأي تو چيه؟ «قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَر» بچه‌ گفت: باباجون، «افْعَلْ» انجام بده، «ما تُؤْمَر‏» هرچه امر شدي، هرچه خدا به تو دستور داده انجام بده. چرا معطل هستي؟ «افْعَلْ ما تُؤْمَر» انجام بده هرچه كه مأمور هستي. معطل نشو. من بچه‌ي سيزده ساله هستم ولي صبر مي‌كنم. اگر خدا گفته صبر مي‌كنم. «سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ» (صافات/102) خواهي ديد كه من صبر مي‌كنم. پدر صد ساله با بچه‌ي سيزده ساله گفتگو مي‌كند. من مأموريت دارم، نظر شما چيست؟ حالا تسليم است.

بچه‌اي كه تسليم است، هركس مكه رفته مي‌داند چه مي‌گويم. هركس هم نرفته اين را قبول كند. قبر اسماعيل كنار كعبه است. يك نيم دايره است، كعبه چهارگوش است، مكعب است، نيم دايره قبر اسماعيل است. تمام كساني كه مكه مي‌روند كه مي‌خواهند دور خانه‌ي خدا طواف كنند بايد دور اين نيم دايره هم طواف كنند. يعني اينطور حساب كنند، اين ليوان كعبه است. اين دست من هم نيم دايره، اينجا يك ميان رو دارد، يك ميان‌بر است. قبر اسماعيل اينجاست. اينها كه طواف مي‌كنند بايد اينطور طواف كنند. بايد اينطور بروند، حق ندارند از اينجا ميان‌بر بزنند. يعني به همه‌ي حاجي‌هاي تاريخ مي‌گويد: هركس دور خانه‌ي خدا مي‌گردد، بايد دور اين قبر هم بگردد. جواب وهابي‌ها را هم بدهم. وهابي‌ها مي‌گويند: شما كه دور قبر مي‌گرديد، مشرك هستيد. ما مي‌گوييم: همه شما اتوماتيك، بفهم و نفهم دور قبر مي‌گرديد. مي‌گويند: كي؟ مي‌گوييم: قبر اسماعيل. خودشان شبانه روز دور قبر مي‌گردند، ولي دور قبر گشتن ما را مي‌گويند: غلط است.

البته دور قبر گشتن واجب نيست. مستحب هم نيست. دست گذاشتن به ضريح هم مستحب نيست. بعضي‌ها مي‌آيند مي‌گويند: آقا ما زيارت به دلمان نچسبيد. مي‌گوييم: چرا؟ مي‌گويد: دستم به ضريح نرسيد. اصلاً زيارت يعني در حضور امام برو سلام كن. دستت رسيد رسيد. نرسيد، نرسيد. اتفاقاً اگر مي‌بيني شلوغ است، جلو نرو. به امام گفتند: آقا، پيغمبر كعبه را مي‌بوسيد. شما چرا كعبه را نمي‌بوسي؟ گفت: براي پيغمبر كوچه باز مي‌كردند. براي من كوچه باز نمي‌كنند، من خواسته باشم كعبه را ببوسم بايد به مردم هل بدهم. و گناه هل دادن بيش از ثواب بوسيدن است. من يك خرده كنار مي‌ايستم. به خصوص خانم‌ها، دليلي ندارد كه انسان حتماً حجرالاسود را ببوسد. قبر امام، همين كه شما آنجا رفتي، اظهار ادب كرديد… در زوار، زيارت افراد متقي مهم است.

قرآن مي‌گويد: اسم بچه را خوب بگذاريد. راجع به اسم گذاري چه آيه‌اي داريم؟ مادر مريم، هنوز مريم به دنيا نيامده بود. مريم در شكم مادرش بود. وقتي مي‌خواست به دنيا بيايد، قبل از آنكه به دنيا بيايد، گفت: من اسمش را گذاشتم، «وَ إِنِّي سَمَّيْتُها مَرْيَم‏» (آل‌عمران/36) يعني من اسمش را مريم گذاشتم. اسم خوب روي بچه‌هايتان بگذاريد.

5- رعايت تقوا در مسائل خانوادگي

آدم با تقوا كيه؟ آدم با تقوا كسي است كه به پدر و مادرش احترام بگذارد. قرآن مي‌فرمايد: «وَ كاَنَ تَقِيًّا»، تقي يعني تقوا. «وَ كاَنَ تَقِيًّا،وَ بَرَّا بِوَالِدَيْه» (مريم/13 و 14) «وَ بَرَّا بِوَالِدَيْهِ وَ لَمْ يَكُن جَبَّارًا عَصِيًّا» (مريم/14) اگر كسي به پدر و مادرش احترام نگذارد، «جَبَّارًا عَصِيًّا» معصيت كار است. اگر كسي به پدر و مادرش احترام بگذارد، «وَ بَرَّا بِوَالِدَيْه‏ وَ كاَنَ تَقِيًّا» شما تقوا داري يا نه؟ اگر احترام كردي تقوا داري. پدر و مادر هم شرطش اين نيست كه ايمان داشته باشد. شرطش ايمان نيست. هيچ شرطي ندارد. پير باشد يا جوان. البته يك آيه داريم وقتي پير هستند، نياز به محبت بيشتري دارند. «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُف‏» (اسراء/23) اگر پدر و مادر هردو با هم پير شدند، يا يكي پير بود و يكي جوان، اين اسم پيري را در قرآن برده است. حالا پدر و مادر پير را سالمندان بگذاريد. قرآن مي‌گويد: خانه سالمندان نبر، نزد خودت. آخر خانم اجازه نمي‌دهد، پدر پير، مادر پير را در خانه ببرند. در خانه لازم نيست عروس، مادر شوهرداري كند. يا عروس، پدر شوهر داري كند. ولي نبايد به خاطر خانمت، پدرت را يك جايي بفرستي كه مي‌گويند: فلان گروه ني مي‌اندازند. يك خانه نزديك خانه‌ي شما، يك جايي كه دسترسي داشته باشيد. از كجا درمي‌آيد، از كجاي اين آيه درمي‌آيد كه پدر و مادرت را سالمندان نفرست، نزد خودت نگه دار. مي‌گويد: «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ» يعني نزد خودت. «يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ» يعني پدر و مادر نزد تو پير شوند. نمي‌گويد: «عند سالمندان»!!! در محله‌ي ديگر، خيابان ديگر نه. مي‌گويد: «عِنْدَكَ».

پدر پير و مادر پير اگر لازم هم هست يك جايي باشد كه نزديك شما باشد. خانه‌ي بزرگ داري، چه بهتر. نيست، خانمت راضي نيست، البته واجب هم نيست خانم راضي باشد. خوب اگر ايثار كنند چه بهتر، ولي اگر ايثار نكرد تكليف پدر و مادر بر عهده‌ي شماست. نه بر عهده‌ي خانم شما. اما يك جايي در همان كوچه، در همان خانه، در همان طبقه، پدر و مادرها را جاي ديگر نفرستيد.

پيرمردي نزد پيغمبر آمد و گفت: از پسرم ناراضي هستم. چرا؟ چه كردي؟ گفت: تا اين جوان بود و پول مي‌خواست به من گفت: بابا پول. من هم به او مي‌دادم. حالا من از كار افتادم، پسرم پولدار شده است. من رويم نمي‌شود به پسرم بگويم: پول. پسرم هم اعتنا نمي‌كند. پيغمبر خيلي سوخت، فرمود: اگر سنگ گريه كند، مي‌ارزد. آقاياني كه وضع مالي‌شان خوب است، پدرشان از كار افتاده است، اينها پول در جيب پدرشان بگذارند. نگويند: بابا اگر پول خواستي به من بگو. خوب به تو نمي‌گويد.

من خودم بارها به مادرم گفتم: مادر پول مي‌خواهي به من بگو. مرا نگاه مي‌كرد. فهميدم كه آنها خجالت مي‌كشند بگويند. من هزار بار به مادر گفتم: پول بده. به پدرم گفتم. ولي او عارش مي‌شود. نگذاريد پدر و مادر بسوزند. بسوزاني، مي‌سوزي.

6- كنترل علاقه والدين به فرزندان

يك سؤال: چرا خدا در قرآن دائماً گفته: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا» يكبار هم مي‌گفت: «و بالولد احسانا»؟ «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا» لازم است. چون پسر و دختر را بايد هول داد. مثل گردنه، گردنه گاز مي‌خواهد. اما پدر و مادر بدون سفارش بچه‌شان را دوست دارند. و لذا به بچه‌ها گفته به پدر و مادر احترام كنيد ولي هيچ آيه‌اي به پدر و مادرها نگفته به بچه‌تان احترام كنيد. چون او نياز نيست، در سر بالايي گاز مي‌خواهد. در سرازيري نياز به گاز نيست. علاقه، هل مي‌دهد. فقط بايد كنترلش كرد. گفت: «لا تُلْهِكُم‏» خيلي دوست نداشته باش. «إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ» (تغابن/14) «لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ» (منافقون/9) در قرآن به پدر و مادر نگفته: كمتر دوستش داشته باش. ولي نگفته زيادي… چون نيازي به سفارش نيست. شكر را كه كسي شكرش نمي‌كند. سركه را شكر مي‌ريزند كه سكنجبين شود. شما سكنجبين كه مي‌پزي وقتي مي‌چشي مي‌بيني ترشي‌اش زياد است، شكرش را زياد مي‌كني. در شرايط تلخ، بايد شما شكرش را زياد كني.

اگر وارد خانه شدي خانم عصباني است. شما خوش اخلاق باش. چون او الآن ترش است، بايد با شكر آرامش كني. اگر مرد به خانه آمد گرفتاري داشته، گراني، صف، تورم، قسط شهرداري، طلب، چكش برگشته و هزار و يكي…مرد هم كه به خانه مي‌آيد عصباني است، حالا عصبانيتت را براي من آوردي؟ تا حالا كجا بودي؟ برو هروقت خوش اخلاق شدي بيا. باباجان! حالا كه مرد سركه است، ديگر سركه روي سركه نريز. اگر زن سركه شد، مرد شكر شود. مرد سركه شد، زن شكر شود. قرآن مي‌گويد: زن و شوهر «هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن‏» (بقره/187) زن و شوهر براي هم لباس هستند. يعني چه؟ يعني تا هوا سرد شد، لباس‌ها كلفت مي‌شود. تا هوا گرم شد، لباس‌ها نازك مي‌شود. تا زن بداخلاق مي‌شود، مرد خوش اخلاق شود. تا مرد بد اخلاق مي‌شود، زن خوش اخلاق شود. مثل لباس، لباس ضد و نقيض است. هوا داغ، لباس نازك، هوا سرد لباس كلفت. خانواده در اسلام بايد اين رقمي باشد.

7- امكان سخن گفتن فرزندان در خانه و جامعه

قرآن مي‌فرمايد: اعضاي خانواده بايد همه بتوانند در خانه حرف بزنند. زن كه حرف نمي‌زند. بچه كه حرف نمي‌زند. چه كسي گفت حرف نزند. قرآن مي‌گويد: بچه‌ها در خانه حرف بزنيد. در جامعه هم حرف بزنيد. نگو من بچه هستم. لقمان، بچه مي‌خواهد تربيت كند، مي‌گويد: «يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ» (لقمان/17) در جاي ديگر قرآن مي‌گويد: «وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» (بقره/43) نماز و زكات… اما بچه پول ندارد كه زكات بدهد. مي‌گويد: بچه‌جان، «يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ» نمي‌گويد: «وَ آتُوا الزَّكاةَ» بچه 12 ساله پولش كجا بود كه «وَ آتُوا الزَّكاةَ» مي‌گويد: بچه 12 ساله هستي. «أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» تو بايد در جامعه حرف بزني. اسلام به يك دختر نه ساله كه به تكليف رسيده مي‌گويد: تو حق داري امر به معروف و نهي از منكر كني حتي به بالاترين مقامات مملكتي. من بچه هستم، من سواد ندارم، به من ربطي ندارد، اينطور نيست. بچه را بايد طوري تربيت كنيم كه حرف بزند. نترس شود. ما گاهي وقت‌ها مي‌گوييم: اين بچه شيطان است. اتفاقاً حديث داريم بچه‌هاي شيطان بزرگ شوند خوب مي‌شوند. ما به بچه‌هايي كه همينطور وارفته هستند، مي‌گوييم: خيلي بچه مؤدبي است. اين مؤدب نيست وارفته است. ما به وارفته‌ها مؤدب مي‌گوييم. به شيطان‌ها بد مي‌گوييم. حديث داريم بچه بايد شيطان باشد. بچه‌هاي شر، بچه بايد از ديوار صاف بالا برود. بچه وارفته ارزش ندارد.

يك كسي را گفتند: حالت چطور است؟ گفت: الحمدلله، داشتيم مي‌خوريم. نداشتيم هم نمي‌خوريم. حضرت فرمود: خوب سگ‌هاي محله هم همينطور هستند. داشت مي‌خورد، نداشت نمي‌خورد. اينكه هنر نيست. تو بايد داشته باشي به ديگران هم بدهي بخورند. نداشته باشي هم دنبال كار بروي كه پيدا كني بخوري. داشتيم مي‌خوريم و نداشتيم نمي‌خوريم اين يعني تازه شدي مثل گربه. تو اگر داشتي بايد به ديگران هم بدهي بخورند. نداشتي هم بايد بجنبي پيدا كني. ديدي بعضي از اداره‌اي‌ها چه مي‌كنند؟ بعضي از اداره‌اي‌ها اينطور هستند. اگر يك كاري را بخواهند بكنند قانون و راهش را هم پيدا مي‌كنند. اگر يك كاري را نخواهند بكنند بهانه‌اش را پيدا مي‌كنند. نصفش را من مي‌گويم و نصفش را شما بگوييد. اگر بخواهند بكنند راهش را پيدا مي‌كنند، اگر نخواهند بكنند قانونش را پيدا مي‌كنند.

ضمناً من يك جمله‌اي را هم پريشب گفتم كه گير ندهيد، من كه گفتم در خانه پدر و مادر به همديگر گير ندهيد، يعني در حلال‌ها گير ندهيد. اگر به حرام رسيد بايد گير بدهيد. حالا اگر يك دختري گفت: نه! من مي‌خواهم بروم بيرون و آخر شب مي‌آيم. دختر كجا مي‌روي؟ حالا من در پاركي مي‌روم. كتابخانه اي مي‌روم، مي‌روم با دوستانم يك تاب بخورم بيايم. مي‌روم با همشاگردي‌هايم. دخترجون كجا مي‌روي؟ چه ساعتي است؟ با كي و كجا؟ كي برمي‌گردي؟ مگر قرائتي در تلويزيون نگفت: گير نده. اِ اِ من نگفتم گير ندهيد. من گفتم: در حلال‌ها گير ندهيد. اما اگر يك صحنه‌اي است كه بستر فساد است آنجا بايد گير بدهيد. 

گاهي وقت‌ها يك چيزي را از ما مي‌شنوند، يك طور ديگر تحليل مي‌كنند. تفسير مي‌كنند. گير ندهيد يعني در كارهاي حلال، يك كاري حلال است يعني مثلاً يك خانمي اين رنگ لباس را دوست دارد. حرام كرد، اين را حالا بگذاريد بپوشد. نه من گفتم: از اين بدم مي‌آيد. خوب حالا تو بدت مي‌آيد. اين خانم خودش دوست دارد. اصلاً حديث داريم مرد كه غذا مي‌خورد طبق ميل خانم غذا بخورد. خانم كه مي‌گويد: بيا حالا بخوريم. بگو: چشم مي‌خوريم. باشد بعد، باشد بعد. مي‌خواهم اينطور غذا را درست كنم. اختيار با شماست اينطور درست كن. من كه اين حرف‌ها را مي‌زنم چون خانم من نيست. (خنده حضار) در جريان باشيد. فكر نكنيد حالا من مرد خوب و شوهر خوبي هستم. گاهي وقت‌ها، در تلويزيون مي‌دانم چه گفتم مي‌روم خاموش مي‌كنم. خانواده‌ام مي‌روند روشن مي‌كنند. مي‌گويند: لابد يك چيزي گفتي كه… حالا ما هم معمولي هستيم. منتهي اسلام اين است. بنده نمي‌گويم مجسمه‌ي اسلام هستم. مي‌گويم اسلام اين را گفته است. به عنوان معلم قرآن شما را… ماه قرآن سر سفره‌ي قرآن. حالا من هستم يا نيستم تو چه كار به من داري؟ ولي سعي كنيم گاهي عذرخواهي كنيم. اشكالي دارد؟ معذرت مي‌خواهم. طوري است؟

خدا، مرحوم آقاي رباني املشي را رحمت كند. يك زماني دادستان بود. امام يك تشري يك وقتي به يك گروهي، به دليلي زد كه يكي از آن تركش‌هايش هم به آقاي رباني املشي مي‌خورد. آقاي رباني املشي گفت: امام مرا خواست. گفت: آقاي رباني، من در آن برخورد جمله‌اي كه گفتم يك تركش‌ آن هم به شما خورد.گفت: بله آقا. دريافت شد. گفت: من معذرت مي‌خواهم. غرض من شما نبودي. گفت: آقا خواهش مي‌كنم. گفت: نه به هر حال من آن كلمه‌اي كه گفتم يك پر آن به شما خورد. من معذرت مي‌خواهم. طوري نيست. امام از شاگردش آقاي رباني املشي معذرت خواهي كرد.

يكبار امام صادق مي‌خواست يك مسأله بگويد. مي خواست آزمايشي به يكي از يارانش گفت: شما اجازه مي‌دهي من دست شما را كمي فشار بدهم؟ گفت: آقا در خدمت شما هستم. دستش را به امام صادق (ع) داد. امام صادق دست ايشان را گرفت فشار داد. چنان فشار داد كه جا برداشت. بعد امام صادق فرمود: مردم اگر كسي، دست كسي را به همين مقدار فشار بدهد كه جا بردارد بايد ديه بدهد. منتهي امام صادق مي‌خواهد دست رفيقش را هم فشار بدهد، اجازه گرفت. اجازه بگيريم.

يك چيزي براي خانم است، با اجازه‌ي خانم بايد مصرف شود. شما اجازه مي‌دهي يا نه؟ خانم اگر مي‌گويد: مهمان در خانه نياور، شما نبايد مهمان ببري. شما مي‌خواهي پز بدهي، البته اين هم هست كه اگر مهماني بردي و خانم خدمت كرد، حديث داريم و از خودم نيست. هر قدمي كه برمي‌دارد و هر ذره‌اي كه جا‌به‌جا مي‌كند و تمام خدماتش اجر دارد.

عده‌اي مكه رفتند، يك نفر كنار كفش‌ها نشست و باقي طواف رفتند. امام فرمود: تو كه كنار كفش‌ها نشستي و از كفش‌هاي حفاظت مي‌كني، ثوابت از كسي كه دارد عبادت مي‌كند كمتر نيست. زن در خانه عبادت مي‌كند. مردي كه كار بكند براي زنش «كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» (كافي/ج5/ص88) است. اما زن كه در خانه كار مي‌كند «كَالْمُجَاهِدِ» نيست. «جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّل‏» (كافي/ج5/ص9) گرفتيد فرق آن چيست؟ نه نگرفتيد. يكبار ديگر.

مردي كه براي خانمش كار كند، مثل مجاهد در راه خدا است. مثل كسي است كه جهاد كرده است. اما زن كه در خانه كار مي‌كند مثل جهاد نيست. اين خود كار كردنش جهاد است. يعني كار مرد مثل جهاد است، كار زن خود جهاد است. نگرفتيد؟ مردي كه كار مي‌كند مي‌گويد: «كَالْمُجَاهِدِ» اما زني كه كار مي‌كند، نمي‌گويد: «كَالْمُجَاهِدِ» مي‌گويد: «جِهَادُ الْمَرْأَةِ» تو جهاد مي‌كني. نمي‌گويد: «كالجهاد» زن در خانه، من اگر افطاري دادم، خانم خدمت كرد، اجر شريك است. اصلاً من حديثي كه مي‌خوانم خانم شريك در كار من است. او نجاري مي‌كند، او دانشجو است، او پزشك است، او كارگر است. زن شريك در كارها است. خدايا ياد ما بده وظيفه‌‌ي ما چيه و توفيق بده عمل كنيم. ياد ما بده وظيفه‌ي ما چه نيست، تقوا بده دوري كنيم.

 «والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3504

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.