حكمت در قرآن (1)

1- گوشه‌هايي از حكمت در سوره اسراء
2- خواري و خذلان، پيروي از غير خدا
3- احسان به والدين، از نشانه‌هاي حكمت
4- رسول خدا و حضرت علي، پدران امت اسلامي
5- رسيدگي به پدران و مادران سالمند
6- تواضع و فروتني نسبت به والدين
7- اصلاح گذشته، شرط پذيرش توبه
8- خطر اسراف در مصرف

موضوع: حكمت در قرآن (1)

تاريخ پخش: 25/04/93

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

چند جلسه راجع به اهميت كمك، نحوه كمك، چه مالي، به چه كسي، چند آيه هست، بين آيات كمك به مردم آيه‌اي داشتيم، «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيرا» (بقره/269) به هركس حكمت داديم، خير كثير است. اين آيات حكمت بين آيات پول خرج كردن، چيست؟

سه، چهار صفحه قرآن تقريباً سي آيه راجع به انفاق است. وسط سي آيه، يك مرتبه مي‌گويد: حكمت چيز خيلي خوبي است. من در اين ماندم. يك آيه‌ي قبل اين است كه مي‌خواهد بگويد: خدا وعده داده است. شيطان هم وعده داده است. خدا مي‌گويد: به فقرا بده، جايش را پر مي‌كنم. شيطان مي‌گويد: نده، پيري داري. بيماري داري. از پا افتادگي داري، فلجي داري. شيطان مي‌گويد: نده، خدا مي‌گويد: توكل آن بده جايش پر مي‌شود. بدانيد اين وعده و الهامي كه به شما مي‌شود، خدايي است يا شيطاني است حكمت مي‌خواهد. يعني اگر آدم حكيم باشد، مي‌فهمد كه كدام الهام‌ها الهي است. كدام الهام‌ها شيطاني است. اما اگر حكيم نباشد، ممكن است گول بخورد. شايد اين باشد.

شايد هم بخواهد بگويد: مال خير است. اما حكمت خيرش بيشتر است. اگر امر شد بين اينكه انسان درس بخواند يا پول دربياورد. علم و حكمت بهتر از پول است. خواستگار براي دختر ما آمد، باسواد است يا با پول، حكمت بهتر از پول است.

1- گوشه‌هايي از حكمت در سوره اسراء

امروز من سوره‌ي اسراء را مي‌خواندم. ديدم مي‌گويد: حكمت چيست؟ بعضي‌ها حكمت را در مسائل فلسفي مي‌برند. بعضي‌ها حكمت را در معقولات و اينها مي‌برند. خداوند چند دستور داده گفته: اين حكمت اين است. بحث امشب اين است. بسم الله الرحمن الرحيم، حكمت چيست؟ گوشه‌اي از حكمت‌هايي كه خدا گفته: حكمت اين است برايتان بگويم.

«لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً» (اسراء/22) اگر كسي حكيم باشد، سراغ غير خدا نمي‌رود. آدمي كه حكمت دارد، مي‌گويد: «لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» سراغ غير خدا نرو. غير خدا اولاد است، تا لب قبر با انسان است. همسر است، بعد از بيست سالگي به انسان است. پدر و مادر است، «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْء مِنْ أَخيه، وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ‏» (عبس/34 و35) قرآن مي‌گويد: روز قيامت پدر و پسر و مادر و برادر همه از هم فرار مي‌كنند. «وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذي لا يَمُوت‏» (فرقان/58) باقي ها مي‌ميرند. تكيه بر كسي كنيد كه نمي‌ميرد. تكيه بر كسي كنيد كه «عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ» (بقره/20) تكيه كنيم بر كسي كه «وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ» (بقره/29) آدم حكيم اين است. با خدا معامله مي‌كند. معامله با خدا چند فايده دارد.

1- خدا جنس كم را هم مي‌خرد. «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ» (زلزله/7) يك دانه انگور دهان يك گنجشك بگذاري، ثواب دارد. حتي حديث داريم كشاورزها آن دانه‌هايي را هم كه موش‌هاي بيابان مي‌خورند براي كشاورز ثواب مي‌نويسند. لازم نيست گندمش را انسان مصرف كند. از هر دانه‌اي هر خزنده و چرنده‌اي استفاده كند، اجرش با كشاورز است. يك دانه گندم هم يك مورچه بردارد و برود، اجر دارد. اما بشر كم نمي‌خرد، اگر خانم گفت: برو يك كيلو انگور بخر، شما رفتي يك سير خريدي، ناراحت مي‌شود. اگر گفت: صد تومان بده، شما ده تومان دادي، ناراحت مي‌شود. خلق جنس كم نمي‌خرد. خدا جنس كم را هم مي‌خرد.

2- مردم جنس معيوب نمي‌خرند. شما دكان ميوه فروشي هر ميوه‌ي ترشيده و پوسيده‌اي را نمي‌خرد. خدا مي‌گويد: من پوسيده‌ها و ترشيده‌هايش را هم مي‌خرم. امام نماز مي‌خواند، مي‌گويد: خدايا نماز خواندم. «إِنْ كَانَ فِيهَا خَلَلٌ أَوْ نَقْصٌ مِنْ رُكُوعِهَا أَوْ سُجُودِهَا» (بحارالانوار/ج83/ص38) اگر در ركوع و سجودش نقصي و پوسيدگي و ترشيدگي دارد، همه را با هم ببخش.

3- خلق وقتي خوشش آمد، يا سوت مي‌كشند و كف مي‌زنند، يا يك صلوات مي‌فرستند. (صلوات حضار) ولي خدا كه چيزي را خوشش آمد، بهشت مي‌دهد. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏» خدا مشتري است. «مِنَ الْمُؤْمِنينَ» از مؤمنين مي‌خرد، نه از كفار. «أَنْفُسَهُمْ» جان و دقيقه‌هاي عمر را مي‌خرد. «وَ أَمْوالَهُمْ» ما را مي‌خرد. «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» (توبه/111) چند مي‌خرد؟ به بهشت. بشر به سوت و كف و صلوات مي‌خرد. خدا به بهشت مي‌خرد.

خدا جنس كم را هم مي‌خرد. خدا جنس معيوب را هم مي‌خرد. خدا گران مي‌خرد. به بهشت مي‌خرد. پس آدم حكيم نمي‌آيد خودش را با دنيا معامله كند. بعضي‌ها مي‌گويند: چقدر مي‌دهي سه كيلو آبغوره را با يك نفس سر بكشم؟ خوب اين پيداست خل است. حالا اگر پول دادند، سه كيلو آبغوره را با يك نفس سر كشيدي، علامت خل گري تو است، يا علامت عقل تو است؟ آدم حكيم خودش را با هيچ چيز معامله نمي‌كند. حكمت يكي اين است.

2- خواري و خذلان، پيروي از غير خدا

بعد مي‌گويد: اگر سراغ غير خدا بروي، «فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً» پشيمان مي‌شوي. يك قصه برايتان بگويم. مي‌گويد: روز قيامت دانه ريزها به دانه درشت‌ها مي‌گويند: «إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً» (ابراهيم/21) ما گفتيم: جاويد شاه و تو شاه شدي. ما عقب تو آمديم. ما نخي بوديم كه به دم تو وصل شديم. تو زور پيدا كردي و در فاستوني‌ها شيرجه رفتي. اينكه در فاستوني‌ها شيرجه مي‌رفتي، بخاطر نخي بود كه بند شما بوديم. ما تابع شما بوديم. «فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ» بالاخره ما عقب شما آمديم و شما رئيس شديد. حالا مي‌تواني روز قيامت يك مشكلي را از ما حل كني؟ مي‌گويد: نه! با غير خدا معامله كردن خسارت است. بعد مي‌نشيني غصه مي‌خوري كه باختم. سوختم، عقب چه كسي رفتم.

پيروي از مكاتب غير الهي، مكتب سوسياليست و كمونيست، دنبال هر مكتبي بروي، اينها هم يك آدم‌هايي هستند مثل ما هستند. هم پشيمان مي‌شوند، هم قانونشان عوض مي‌شود. هم غريزه دارند، هوس دارند، شهوت دارند، به چه دليل من بله قربان گوي تو باشم؟ من بايد بله قربان بگويم به كسي كه مرا آفريده است. به گردن من حق دارد.

حكمت اول اين است كه با غير خدا معامله نكنيد. مسأله دوم، اينها ده، دوازده مورد است، آخرش مي‌گويد: اين حكمت است. «ذلِكَ مِمَّا أَوْحى‏ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ» (اسراء/39) مي‌گويد: اين ده مورد حكمت است. يكي اين است كه با غير خدا خودت را معامله نكن.

3- احسان به والدين، از نشانه‌هاي حكمت

2- «وَ قَضى‏ رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» (اسراء/23) احسان به پدر و مادر، حديث داريم كسي به پدر و مادرش نگاه محبت كند، نه نگاه عصباني، با محبت به پدر و مادرش نگاه كند، ثواب حج مقبول دارد. حديث داريم رضاي پدر و مادر رضاي خداست. خشم پدر و مادر خشم خداست. حديث داريم احترام والدين عمر را طولاني مي‌كند. اگر شما به پدر و مادرت احترام كردي، بچه‌هايت هم به شما احترام خواهند كرد. حديث داريم حتي اگر پدر و مادر زد، اوف نگو. خيره نگاه نكن. دست بلند نكن. همچنين دست بلند كردن روي زن. كسي حق ندارد روي خانمش دست بلند كند. خانم هم حق ندارد روي بچه‌اش يا شوهرش دست بلند كند. حديث داريم جلوتر از پدر راه نرو. پدر را بابا صدا كن. نگو: محمود آقا، احمد آقا، اسم پدر را نبريد. بابا بگوييد، آقاجون بگوييد. حديث داريم كاري نكن كه مردم بگويند: خدا پدرت را لعنت كند. خدا مادرت را لعنت كند. حركتي نكنيد كه مردم به پدر و مادرت فحش بدهند.

كسي مادرش را دوش گرفته بود و طواف مي‌كرد. حضرت را ديد گفت: آقا مادر من پير شده، دوش گرفتم و طواف مي‌كنم. حق مادري را انجام دادم؟ فرمود: تمام زحمات تو به اندازه‌ي ناله‌‌اي كه وقت زاييدن تو داشته، نيست.

حالا پدر و مادر مردند. برايشان دعا كن. استغفار بكن. در حرم برو، يك سلام براي پدر بزرگت بدهي. «السلام عليك يا امام رضا» لازم نيست يك صفحه زيارت نامه بخواني. «السلام عليك يا علي بن موسي الرضا»، «السلام عليك يا علي بن ابي طالب»، يك سلام يك زيارت است. مي‌شود آدم به قصد اين و آن براي دويست نفر سلام بدهد. استغفار كنيم. اگر پدر ما بدهي دارد، از خمس و زكات بدهيم. دوستان پدر و مادر را بعد از فوت احترام كنيم. اينها «و بالوالدين احسانا» است.          

4- رسول خدا و حضرت علي، پدران امت اسلامي

احترام به پدر و مادر سفارشي است كه خدا به انبياء كرده است. خدا در قرآن به حضرت عيسي مي‌گويد: «وَ بَرًّا بِوالِدَتي‏» (مريم/32) عيسي پدر نداشت و بدون پدر دنيا آمد. گفت: من نسبت به مادرم نيكوكاري مي‌كنم. حضرت يحيي فرمود: «وَ بَرًّا بِوالِدَيْهِ» (مريم/14) حالا پدر همه پدر و مادرها هستند؟ نه! علي بن ابي طالب هم پدر من است. «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوْا هَذِهِ الْأُمَّة» (بحارالانوار/ج16/ص364) علي بن ابي طالب هم كه در آستانه ضربت خوردنش هستيم، «أَبَوْا هَذِهِ الْأُمَّة».

دو ضربت در تاريخ هست. بهترين ضربت و بدترين ضربت. بهترين ضربت، ضربت اميرالمؤمنين در جنگ خندق به رهبر كفار، عمرو بن ابدود بود. حديث داريم، «لضربة علي يوم الخندق أفضل من عبادة الثقلين» (اقبال/ص467) يك ضربت است كه فرمودند: از عبادت جنس و انس بهتر است. بهترين ضربت‌ها مربوط به حضرت علي است. بدترين ضربت‌ها هم راجع به حضرت امير است كه قرآن مي‌گويد: «أَشْقَى الْآخِرِين‏» (بحارالانوار/ج11/ص376) ابن ملجم شقي ترين آدم‌ها بود، به مغز اميرالمؤمنين ضربت زد. من در «اشقي» ماندم. چرا «اشقي»؟ اگر به ما بگويند: «اشقي» مي‌گوييم: «اشقي» به نظر ما شمر است. كه روي سينه امام حسين نشست و گردن امام حسين را از پشت با خنجر بريد. اگر به ما مي‌گفتند: در قاتلين شقي ترين چه كسي است؟ مي‌گفتيم: شمر، يا عمر سعد. اين «اشقي» چيست؟ خيلي وارسي كرديم و به بعضي از علما هم زنگ زديم. يك كسي اين را براي من حل كرد و آن آيت الله طيب بود. آيت الله طيب را من ديده بودم. از علماي اصفهان بود و بالاي صد سال عمر داشت.

ايشان نوشته علت اينكه به ابن ملجم «اشقي» مي‌گويند، چون باقي كه امام را كشتند، مي‌خواستند پست بگيرند. يزيد مي‌خواست حكومت دستش باشد و امام حسين با او بيعت كند. اگر هارون الرشيد، مأمون الرشيد امام كاظم و امام رضا را كشت، مي‌خواست پستش محكوم شود. اين بدبخت ابن ملجم به هيچ چيز نرسيد. مي‌گويند: «اشقي» اين است. و لذا مي‌گويند: «أَشْقَى الْأَوَّلِين‏» كسي است كه شتر صالح را كشت. آخر شتر صالح يك شتري بود كه معجزه بود. يعني با اعجاز درست شده بود. يك كسي گفت: بابا اين شتر هرچه بخواهيد به شما شير مي‌دهد. فقط كاري با او نداشته باشيد. آب بخورد، شير مي‌دهد. شير همه شما را تأمين مي‌كند. به شرطي كه آب او را تأمين كنيد. يك كسي اين را كشت. خوب به چه چيزي رسيدي؟ اين پستي داشت. مقامي داشت. به چه رسيدي؟ ولذا كسي كه ناقه صالح را كشت، به «أَشْقَى الْأَوَّلِين‏» لقب گرفت. آن كسي كه اميرالمؤمنين را شهيد كرد به «أَشْقَى الْآخِرِين‏» لقب گرفت. من مي‌گويم؟ چرا اشقي گفت؟ براي اينكه باقي شقي‌ها كه بزرگان ما را مي‌كشتند، يك پولي و پست و مقامي مي‌خواستند. ولي آن كسي كه شتر را كشت، معجزه الهي، و آن كسي كه اميرالمؤمنين را كشت، اينها به هيچ پستي هم نرسيدند. گاهي وقت‌ها انسان خيلي «خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَة» (حج/11) مي‌شود. يعني جهنم مي‌رود براي اينكه اين پولدار شود. كم فروشي مي‌كند براي اينكه رئيس‌اش پولدار شود. كارگر بد كار مي‌كند براي اينكه صاحب كارخانه پولدار شود. اين خيلي آدم بدبختي است. براي بهشت ديگران جهنم مي‌رود.

دو ضربت در تاريخ است، بهترين ضربت براي اميرالمؤمنين كه بهتر از عبادت جن و انس است. بدترين ضربت بر بدن اميرالمؤمنين است. البته براي اميرالمؤمنين «فزت و رب الكعبه» شد. ولي او بدبخت شد.

چه مي‌گوييم؟ بحث اين است كه حكمت چيست؟ در سوره اسراء، ده، دوازده كار است، مي‌گويد: حكمت اينها است. 1- با غير خدا معامله نكن. آدم حكيم حساب مي‌كند، جنسم را به خدا بفروشم. كه هم جنس كم مي‌خرد، هم جنس معيوب مي‌خرد. هم به بهشت مي‌خرد. با غير خدا معامله نكنيم.

حكمت اين است كه به پدر و مادرت احترام كني. مسأله‌ي احترام به پدر و مادر، آيه‌اي است كه قابل نسخ و فسخ و مسخ و اينها نيست. يعني يك قانوني در همه اديان است. آخر بعضي آداب در بعضي اديان هست و در بعضي نيست. اما احترام به پدر و مادر مربوط به همه اديان است. در احسان به پدر و مادر مسلمان بودن شرط نيست. «و بالوالدين احسانا» چه مؤمن، چه كافر. «بَرّاً أَوْ فَاجِرا» (وسايل‌الشيعه/ج12/ص5)

احترام به پدر و مادر را مي‌گويد: با دست خودت انجام بده. اين «بال» يعني با دست خودت. يعني مادرت را خودت دكتر ببر. نگو: پول بگير و با تاكسي برو. يعني بستني بگير و قاشق قاشق در دهان مادرت بگذار. نگو: اين پول خواستي بستني بخر بخور. يك قاشق بستني كه در دهانش بگذاري، شرفش دارد با سي بستني كه پولش بدهي. وصيت كرده عمل كنيم.

احسان به پدر و مادر چيست؟ 1- محبت 2- آموزش 3- مشورت 4- گوش به حرفشان بدهيم. 5- از زحماتشان تشكر كنيم. 6- مراقبتشان را كنيم.

5- رسيدگي به پدران و مادران سالمند

احسان به پدر و مادر مرز ندارد. مي‌گويند: به فقير چقدر زكات بدهيم؟ مرزش چقدر است. مرزش اين است كه سير شود. تا از فقر نجات پيدا كند. در جبهه چقدر شمشير بزنيم؟ مي‌گويد: «حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَة» (بقره/193) تا فتنه برداشته شود. اما نسبت به والدين چقدر بدهيم؟ صد تومان بدهيم يا ده هزار تومان؟ ميليوني بدهيم يا ده ميليون؟ مرز ندارد. مرز فقير نجات از فقر است. مرز جبهه تا رفع فتنه است. «حَتَّى تَفي‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّه‏» (حجرات/9) قرآن كنيد جنگ كنيد تا طاغوت تسليم راه خدا شود. اما مرز والدين انسان چيست. يك بار دستش را ببوسيم. دوبار ببوسيم. مرز ندارد. تا چه سني؟ هرچه پيرتر مي‌شود… قرآن گفته: «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما» (اسراء/23) اگر پدر و مادر با هم پير شدند، يا يكي پير شد. از اينكه يكي پير شد، يك مشكل اجتماعي هم حل مي‌شود. چون گاهي وقت‌ها عروس و داماد مي‌گويند: آقا عروس يك سال بزرگتر از داماد است. داماد چهار سال بزرگتر از عروس است. اختلاف سني دارند. پنج سال، شش سال، اختلاف سني مشكل نيست، به خصوص دو سه سال چيزي نيست. پدر من با مادر من 25 سال فاصله داشتند. آيت الله العظمي گلپايگاني با خانمشان سي سال فاصله داشتند. قرآن مي‌گويد: ممكن است پدر و مادر با هم پير شوند، يا يكي پير شود. اينكه يكي پير شود، يعني چه؟ يعني پدر پير است، مادر جوان. يا بر عكس است، پيداست اختلاف سن اينقدر گير ندارد كه ما گير مي‌دهيم. آخر ما يك خرده به خودمان گير مي‌دهيم. پاي عروس يك ميلي‌متر كوچك‌تر است. اي بابا! داماد دو تا دندان جلويش روي هم است. مي‌خواهد بخندد، دو تا دندان‌هايش روي هم است. اي بابا! هر زن و مردي به من مي‌رسند، مي‌گويند: آقاي قرائتي به جوان‌ها دعا كن. تقصير خودت است، هرچه خواستگار است رد مي‌كني.

همين امشب ما يكجايي بوديم، يك خانمي زنگ زد. دختر خانمي گفت: من 24 ساله هستم. هرچه داماد مي‌آيد، پدرم رد مي‌كند. تو واسطه شو به پدرم بگو. منتهي من چون نمي‌شناختم مشكل داشتم. تصميم گرفتم ولي گفتم: پدرش مي‌گويد تو مگر چه كسي هستي؟ در يك صحنه فاصله‌ي شايد ده دقيقه، شش، هفت نفر جوان به من مراجعه كردند كه تو به پدرم بگو، پدرم باي حرف‌هاي تو در تلويزيون مي‌نشيند. بگو: بابا، پسرت ناراحت است. زودتر براي ازدواج من اقدام كند. مادر دلش را به عمره و زيارت و حج و قرآن و ختم عاشورا و ختم انعام خوش كرده است. بعد مي‌گويد: حاج آقا يك دعايي به دختر و پسر من كن. حاج آقا ندارد! اولين داماد كه آمد او را رد نكن. مگر اينكه معيوب باشد. داماد اگر معتاد است، منحرف است، تارك الصلاة است، بد اخلاق است، مشكلي دارد، طوري نيست. اما وقتي مشكلي ندارد، رد نكن. هرچه عروس و داماد مي‌آيد رد مي‌كند. بعد مي‌گويد:حاج آقا دعا كن. ما مشكلمان دعا نيست. مشكلمان اين است كه خودمان گير هستيم.

يك چيزي گفتم، تكرار كنم. عيد قربان بود يك كسي به من زنگ زد كه يك گوسفند قرباني دارم. دعاي قرباني چيست؟ به او گفتم: دعاي قرباني اين است كه كبابي‌هايش را براي خودت در يخچال نگذاري. همه به دعا نيست. به اين است كه اقدام كنيد. هرچه پدر و مادر پيرتر شدند، نيازشان بيشتر است. پدر و مادر را سالمندان نفرستيم. اين را بارها گفتم، يكبار ديگر هم مي‌گويم. سالمندان كار بدي است. سالمندان براي كشورهاي غربي است كه مضطر هستند. قرآن مي‌گويد: «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَر»، «عندك» يعني پدر و مادر نزد خودت پير شوند. نه اينكه سالمندان كيلومتر سي ببر. «عندك»

بعد قرآن مي‌گويد: «وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَريماً» (اسراء/23) به پدر و مادرت با كرامت حرف بزن. نگو: آنها به من بد گفتند. حتي اگر او هم به شما حرف زشت زد، شما «قَوْلاً كَريماً» بگو.

6- تواضع و فروتني نسبت به والدين

كمالات خودتان را به رخ پدر و مادر نكشيد. آخر من فوق ليسانس هستم و شما عوام هستيد. او نان مفت به شما داد خوردي و فوق ليسانس شدي. ما تحصيل كرده‌ها به بي‌سوادها بدهكار هستيم. فكر مي‌كنيم رئيس بي‌سوادها هستيم. من نوكر بي‌سوادها هستم. چون عمامه من پنبه است. پنبه براي كشاورزي است كه سواد ندارد. كفش من هم چرم است. چرم هم پوست گاو است. دامداري هم بر كشاورز است. بنده حجت‌الاسلام از مخ تا كفشم به اين روستايي بي‌سواد بدهكار هستم. من حق ندارم بگويم: من باسواد هستم و تو بي‌سواد هستي. او نان مفت به من داد خوردم.چاقو در شكم هر دكتر و مهندسي بزني، گندم‌هاي روستايي بيرون مي‌آيند. نان مفت خورديم، باسواد شديم. حق نداريم پز بدهيم. كسي خودش را به رخ مادرش نكشد كه مادرجان شما شش كلاس درس خواندي. من الآن فوق ليسانس هستم. «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناح‏ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَة» (اسراء/24) بالهايت را باز كن. تواضع كن. «مِنَ الرَّحْمَة» نه با حقه‌بازي. بعضي پدرها پير مي‌شوند، مي‌بيند يك ملك و املاكي دارد، اين پسر و داماد و عروس و دختر و اينها، دور پدر قربانت بروم، قربانت بروم، مي‌كنند كه بلكه ايشان را با ماشين محضر ببرند، سند را به نامشان كنند. اين تواضع، تواضع است براي اينكه سند به اسم اينها بيايد. مي‌گويد: «مِنَ الرَّحْمَة». اگر تواضع مي‌كني براي محبت باشد. نه براي اينكه پدر و مادرت را محضر ببري و از او امضاء بگيري. «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناح‏ الذُّلِّ» بالت را براي پدر و مادرت باز كن، به پدر و مادر احترام بگذار، «مِنَ الرَّحْمَة» نه «من كلك»! اينها حكمت است.

حالا من اگر تواضع كنم، كافي است. مي‌گويد: نه در حقش هم دعا كن. «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّياني‏ صَغيراً» (اسراء/24) يعني تو با خدمت نمي‌تواني حق پدر و مادرت را بدهي. از خدا هم دعا كن. يك حديث بخوانم. دعاي اولاد در حق پدر و مادر مستجاب مي‌شود. دعاي پدر هم در حق اولاد مستجاب است. «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما» خدايا به پدر و مادر من رحم كن. «كَما رَبَّياني‏ صَغيراً» اين معلوم مي‌شود دعا مستجاب مي‌شود. چطور؟ اگر دعا مستجاب نمي‌شد، خدا به من نمي‌گفت: دعا كن. اينكه مي‌گويد: دعا كن، پيداست دعا مستجاب مي‌شود.

7- اصلاح گذشته، شرط پذيرش توبه

قرآن مي‌گويد: اگر دل درون صاف و سالم باشند، در توبه باز است. «إِنْ تَكُونُوا صالِحينَ فَإِنَّهُ كانَ لِلْأَوَّابينَ غَفُوراً» (اسراء/25) در آستانه شب قدر هستيم. در قرآن «تاب و تابوا» تنهايي نيامده است. اين حرفي كه گفتم: كليدي بود. هيچ جاي قرآن نگفته: «تاب» توبه كن. بلكه مي‌گويد: «تابُوا وَ أَصْلَحُوا» (بقره/160) توبه كردي، بايد‌ خراب‌كاري‌هايت را اصلاح كني. اگر جايي بايد حرفي را بزني، نزدي، كتمان كردي، «تابوا…وَ بَيَّنُوا» (بقره/160)، «تابَ وَ آمَن‏» (مريم/60)، «تاب و اصلح»، «تاب و بينوا»، «تابوا و بينوا» در اسلام توبه معنايش اين نيست كه قرآن سر بگيريم و گريه كنيم و بگوييم: ديشب صاف شد. چه صاف شد، پول مرا بده. مال مرا خوردي، صاف شد؟

اگر كسي در بچگي مال كسي را خورده است، بزرگ كه شد، بايد صاحبش را راضي كند. بچه بودم، دهات‌هاي كاشان مي‌رفتم ميوه مي‌خوردم و فرار مي‌كردم. چون مي‌گفتم: هنوز 15 ساله نشدم. آي ميوه دزدي خورديم و فرار كرديم. 15 ساله كه شدم ديدم نوشته، كساني كه مال مردم را خوردند، بايد صاحبش را در كودكي راضي كنند. پول برداشتيم و به روستا رفتيم و گفتيم: آقا ما از اين درخت چند سال پيش خورديم، فرار كرديم. پول را بگير، حلال كن. اكثراً نگرفتند. تك و تايي هم گرفتند. نمي‌شود گفت: بچه بودم. در چهار سالگي هم خودكار كسي را برداشتي، در 94 سالگي بايد خودكار را پس بدهي. اگر هم طرف مرده بايد به ورثه‌ي او بدهي. حالا نمي‌خواهي خودت را معرفي كني، معرفي نكن. ولي صدايت را در تلفن عوض كن و با صداي ناشناس به حساب او پول بريز. نمي‌دانم چقدر است ولي حداقلش را كه مي‌داني. بين صد تومان و دويست تومان شك داري. صد تومانش كه حضرت عباسي هست. آن كه حضرت عباسي هست، حداقلش را كه يقين داري، بده. خودت را هم معرفي نكن. حداقل را هم بده، ولي نمي‌شود گفت: بچه بودم. شما خواب هستي در خواب كوزه‌ي مرا مي‌شكني. بيدار شدي بايد پول كوزه را بدهي. نمي‌تواني بگويي: خواب بودم. مست بودي، به ماشين زدي و كسي را كشتي. بايد ديه‌اش را بدهي. مال مردم نه خواب و بيداري دارد، نه مست و هوشي دارد، نه كوچك و بزرگي دارد. توبه هم زبان نيست. مي‌گويد: «لِلْأَوَّابينَ». اواب يعني با سوز و ناله، با اشك!

اگر مي‌خواهيد شب قدر حالي داشته باشيد، يك خرده در غذايتان دقت كنيد. اشك چقدر چيز خوبي است، به خصوص از جوان. خداوند بخشنده هست اما شرطش اين است كه ما خودمان هم توبه كنيم.            «إِنْ تَكُونُوا صالِحينَ فَإِنَّهُ كانَ لِلْأَوَّابينَ غَفُوراً» يعني اگر تو صادقانه عذرخواهي كردي، من هم توبه را قبول مي‌كنم. گاهي ممكن است از افراد صالح هم لغزش سر بزند. و لذا گفته: «إِنْ تَكُونُوا صالِحينَ» ممكن است شما صالح باشيد ولي يك خلافي هم كرديد. باز مي‌گويد خدا مي‌بخشد. بالاخره معصوم كه نيستيم.

حكمت چيست. پس يك حكمت با غير خدا معامله نكن. حكمت دوم قدر پدر و مادرت را داشته باش. پدر و مادرها هم قدر جوان‌ها را داشته باشند. پدر و مادرها بايد بدانند كه اين جوان‌ها زمانشان با زمان آنها فرق مي‌كند. خواسته‌ها و شرايطشان فرق مي‌كند.

8- خطر اسراف در مصرف

مسأله‌ي سوم بريز و بپاش است. «إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطينِ» (اسراء/27) اينهايي كه بريز و بپاش مي‌كنند، بايد تحقير شوند. ما در جامعه هركس بريز و بپاش مي‌كند، دوستش داريم. آ… احمد آقا آمد. حسن آقا آمد. به همه عيدي مي‌دهد. بريز و بپاش دارد. قرآن مي‌گويد: آدم‌هايي كه ولخرج هستند، بايد تحقير شوند. خدا به اينهايي كه ولخرجي مي‌كنند، گفته: اينها برادر شيطان هستند. شيطان ذريه دارد. حزب دارد، «حزب الشيطان»، ذريه دارد. اولياي شيطان دارد. اينجا هم برادر شيطان است. اگر مي‌خواهيد حكمت داشته باشيد، در خرج كردنتان دقت كنيد.

مسأله‌ي ديگر اگر مي‌خواهيد پول خرج كنيد، حكمت اين است كه بدانيد كجا خرج كنيد. قديم پول درآوردن عقل مي‌خواست. امام زين‌العابدين مي‌گويد: نخير، خرج كردن هم عقل مي‌خواهد. خيلي‌ها پول دارند، بد خرج مي‌كنند. از امام سجاد بگويم. امام سجاد مي‌گويد: «وَ أَصِبْ بِي» يعني به من اصابت كن. «سَبِيلَ الْهِدَايَةِ لِلْبِرِّ فِيمَا أُنْفِقُ مِنْهُ» (صحيفه/ص98) يادم بده چطور خرج كنم. قرآن مي‌گويد: اگر پول خرج مي‌كني، اول به پدر و مادر بده.

«وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيراً» (اسراء/26) اگر پول خرج مي‌كنيد، اول به پدر و مادرت. «لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ» (فقيه/ج2/ص68) اگر فاميل‌هايت نياز دارند، به غريبه‌ها بدهي، صدقه‌ي تو ارزش چنداني ندارد. اول به بستگان بده. بايد اولويت داشته باشي.

بعد هم مي‌گويد: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ» يعني فكر نكن منت سرش مي‌گذاري. حقش است، طلبش است. پولي كه به فقير مي‌دهيم، از بستگان حق دارند، آخر گاهي وقت‌ها به كسي مي‌گوييم: زكات بده، فكر مي‌كند ارث پدرش است. آقاجون، به شما كه مي‌گويند: خمس و زكات بده، يا اينكه دولت ماليات مي‌گيرد، اين دولت حق دارد ماليات بگيرد. براي اينكه پولي كه درآوردي، جنس را از فلان منطقه به فلان منطقه آوردي. آسفالت جاده‌اش براي چه كسي بود؟ امنيت جاده براي چه كسي بود؟ دولت جاده را امن ساخته، شما جنس را به يك استان ديگر مي‌آوري و گران مي‌فروشي. خوب پس بايد بك چيزي هم به دولت بدهي. گندم گير آوردي؟ بذر و آبياري‌اش براي تو بود. خورشيد در گندم سهم نداشت. باد سهم نداشت. باران سهم نداشت. پس در ده، پانزده كيلو گندم، يك كيلو گندم هم به فقرا بده. ما گاهي وقت‌ها ماليات كه مي‌دهيم فكر مي‌كنيم دولت باز از ما ماليات مي‌گيرد. پول زور است. آقا پول زور نيست. بنده كه اينجا سخنراني مي‌كنم. حق ابوذر است. ابوذر كتك‌هايش را خورد. من پلوهايش را مي‌خورم. من كه اينجا صحبت مي‌كنم حق پليسي است كه در جاده است. اگر جاده نا امن بود، من نمي‌توانستم بيايم صحبت كنم. آن كارمند شهرداري كه كوچه مرا جارو مي‌كند، اين به گردن من حق دارد. زباله‌ها را بيرون نبرد، من در ميكروب خفه مي‌شوم. نمي‌رسم بيايم سخنراني كنم. ميليون‌ها آدم حق دارند تا من يك حرف مي‌زنم، تا اين كشاورزي مي‌كند، تا اين تجارت مي‌كند. ما گاهي وقت‌ها كه مي‌خواهيم خمس و ماليات بدهيم، مي‌گوييم: براي چه؟ فكر مي‌كنيم از مادر كه متولد شديم با اسكناس متولد شديم. لخت آمدي، لخت هم مي‌روي. از يك امكانات پولدار شدي، بخشي از اين امكانات را هم بايد در راه خدا بدهي. منتهي انسان وقتي يك چيزي را مي‌گيرد، راحت مي‌گيرد، وقتي مي‌خواهد بدهد، جيز و ويز مي‌كند ولذا خدا مي‌گويد: «تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ» (آل‌عمران/26) به هركس بخواهي حكومت مي‌دهي. بعد مي‌گويد: وقتي بخواهي بگيري، جيز و ويز مي‌كند. نمي‌گويد: «تُؤْتِي تأخذ»، مي‌گويد: «وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاء». «تَنزِع»، نزع يعني پوست گوسفند را كه مي‌كني، جيز و ويز مي‌كند، مي‌گويد: وقتي مي‌دهي، دو دستي مي‌گيرد. وقتي مي‌خواهي بگيري، جيز و ويز مي‌كند. يعني مي‌چسبد. مثل چسب، چسب را وقتي مي‌چسباني، راحت مي‌چسبد. وقتي مي‌خواهي بكني، با موها كنده مي‌شود اين جيز و ويز مي‌كند. قرآن بايد بگويد: «توتي تأخذ»، مي‌گويد: «تؤتي تنزع» يعني وقتي انسان نعمت را مي‌گيرد، فكر مي‌كند ارث پدرش است. بايد بگيرد، وقتي مي‌خواهي از او بگيري، «وَ إِنْ كُنْتُ بَخِيلًا حِينَ يَسْتَقْرِضُنِي‏» (بحارالانوار/ج91/ص213) در دعاي ابوحمزه ثمالي داريم. مي‌گويد: خدايا وقتي به من مي‌دهي راحت مي‌دهي، اما وقتي مي‌خواهي از من قرض بگيري، مي‌گويي: «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَنا» (بقره/245) به من قرض بده، مي‌گويد: «وَ إِنْ كُنْتُ بَخِيلًا حِينَ يَسْتَقْرِضُنِي‏» از تو راحتي مي‌گيرم، وقتي مي‌خواهم به تو بدهم، صد تومان به من دادي، مي‌گوييم: بيست تومان خمس‌ام. نه! نه!

گاهي هم فكر مي‌كنيم عقل ما است. به قارون گفتند: كمك كن. خدا به تو داده است. گفت: خدا به من نداده است. «قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدي» (قصص/78) قارون مي‌گفت: من يك علمي دارم، دكتراي اقتصاد، فوق ليسانس كارشناسي، تدبير، عقل، تجربه، تخصص، مهارت، بابا قرآن مي‌گويد: از تو بالاتر بود، گرسنگي خورد. اينطور نيست كه به علمت مي‌نازي. بعضي‌ها مي‌گويند: پسر من زرنگ است، پولدار شده. مي‌گوييم: حضرت عباسي از پسر تو زرنگ‌تر نبود؟ دري به تخته خورد، پسر تو پولدار شد. جايي خبري نيست. يادمان نرود كه ما بدهكار هستيم. بنده كه اينجا حديث مي‌خوانم به مفيد و طوسي و طبرسي و حلّي بدهكار هستم. هزار نفر آدم بايد شب تا صبح نخوابد، در آتش نشاني، در پليس، در كلانتري، در جاده، در بيمارستان، هزار نفر بايد بيدار باشند تا من بخوابم. من بدهكار هستم. از مخ تا كفش به روستايي بدهكار هستم.

آقاياني كه از نظر قدرت و علم دستشان به دهانشان مي‌رسد، فكر نكنند بايد در جايگاه رفيعي باشند، نه! از ما باسوادتر‌ها، تيزترها، باهوش‌ترها، هستند و گرسنگي مي‌خورند. اينها حكمت است.

گفتم: يك آقا بالاي منبر سخنراني مي‌كرد. يك كسي هم زير چانه‌اش فوت مي‌كرد. گفتند: چرا فوت مي‌كني؟ گفت: اين چانه‌اش گرم شود، خيلي حرف مي‌زند. (خنده حضار) من هم بايد كسي زير چانه‌ام فوت كند.

حكمت چيست؟ حكمت اين است كه كسي با غير خدا معامله نكند. بفهمد با چه كسي معامله مي‌كند. هركاري مي‌كند، افطاري مي‌دهد، پول مي‌دهد، درس مي‌دهد، كمك مي‌كند، كارهايش براي خدا باشد. تا مي‌تواند قدر پدر و مادر را داشته باشد. اينها معناي حكمت است.

خدايا هرچه شب قدر براي خوب‌‌ها مقدر مي‌كني، به آبروي همان خوب‌ها همه آنها را براي همه ما مقدر بفرما. قلب امام زمان را از ما راضي بفرما.                 

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3587

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.