حقّ شاگرد بر معلم در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام (3)

موضوع: حقّ شاگرد بر معلم در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام (3)
تاریخ پخش: 24/01/1401
عناوین:
1- گفتگوی چهره به چهره معلم و شاگرد
2- جایگاه ویژه نماز در میان مناسک و عبادات
3- انتقاد پذیری معلم، عامل رشد و کمال
4- نظر خواهی معلم از شاگردان
5- مشورت در مسائل خانوادگی و اجتماعی
6- انتظار در شیوه آموزش، در کنار بهره‌گیری از تجربیات دیگران
7- پرهیز از کم کاری و کوتاهی در آمرزش نسل نو

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

این ماه رمضان 1401 بحثمان خورد به بحث رساله‌ی حقوق امام سجّاد. امام زین‌العابدین علیه السلام یک متنی دارد که می‌گوید حقّ فرزند، حقّ همسر، حقّ دست، حقّ پا، حقّ همسایه، حقّ حقّ. یک پنجاه و خورده‌ای حق است، ما این حق‌ها را بررسی می‌کردیم. الآن حقّ شاگرد بودیم. شاگرد بر گردن استاد چه حقّی دارد؟ شاگرد یعنی بچّه‌های ابتدایی، راهنمایی، دبیرستانی، دانشجو، طلبه‌ها. هم استاد به گردن ما حق دارد، هم ما به گردن استاد حق داریم. یکی از حق‌ها از آیات و روایات این‌ها را بررسی می‌کنیم. یعنی جمله را از امام سجّاد می‌گیریم، توضیحش را از آیات و روایاتی دیگر می‌گیریم.
– قانع نبودن به درس‌های رسمی
یکی از مسائلی که به نظر من مهم این است که معلّم، استاد دانشگاه، چه حوزه، چه دانشگاه، چه هر جا تربیت معلّم، نباید قانع باشد به درس‌های رسمی، به درس رسمی قانع نباشد که این سرفصل کتاب است و این استاد است و این ساعت است. خب این درس‌های رسمی را باید خواند بالأخره مسئولان و مدیران یک فکری کردند، برنامه‌ای ریختند. گاهی باید معلّم تنهایی با شاگردش صحبت کند. اگر معلّم خانم است، با خانم، اگر معلّم مرد است، با پسر، مرد با مرد، زن با زن خصوصی صحبت کند.
1- گفتگوی چهره به چهره معلم و شاگرد
آقای قرائتی این حرفی که می‌زنی، مبنای حرفت چه چیزی هست؟ مبنای حرفم، قرآن است. قرآن به پیغمبر می‌گوید: تو پیغمبر هستی مال کلّ امّت، اما گاهی خصوصی هم با خانواده‌ات صحبت کن، خصوصی با دخترهایت صحبت کن. «یا أیُّهَا النّاس» بگو، مال کلّ مردم است، ای مردم، «یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا»، ای مؤمنین بگو، اما «یا بُنَیَّ» (هود/ 42، یوسف/ 5، لقمان 13 و 16 و 17، صافات/ 102) پسر کوچولو، «یا أبَتِ» (یوسف/ 4 و 100، مریم/ 42 تا 45، قصص/ 26، صافات/ 102) پدربزرگ، «قُل لِأَزواجِکَ» (احزار/ 28 و 59) خانم، یعنی غیر از تبلیغ عمومی تبلیغ خصوصی هم بکن. این خیلی مهم است.
اثر کار خصوصی گاهی بیش از اثر کار عمومی است.
یک قصّه‌ای هم دارد که چه‌طور من به این فکر افتادم. یک روز کاشان بچّه بودیم، مسجد پر از جمعیّت بود، یک دیوانه وارد مسجد شد. جمعیت را دید و یک حرف زشتی به این‌ها زد، خب دیوانه بود، مردم هم خندیدند،. دید مردم می‌خندند. رفت تو محراب، گفت: «حضرت آیت الله به تو بودم!» بعد آمد صف اوّل. گفت: «به تو بودم، به تو بودم، به تو بودم!» تا گفت به تو بودم، این دیوانه را بغلش کردند، بیرون انداختند. از این صحنه من یک مسئله‌ی تربیتی یاد گرفتم که سخنرانی عمومی فایده ندارد، باید گفت: به تو بودم، به تو بودم.
شما به کسی برسی، بگویی: «من در نمازم به شما دعا کردم.» چی گفتی؟ گفتم: «السَّلامُ عَلَینا وَ عَلی عِبادِ اللهِ الصّالِحینَ، سلام بر بندگان صالح خدا، تو هم ان‌شاءالله جرء بندگان صالحی، مشمول دعای من بشوی.» این خیلی لذّت نمی‌برد که جزء عباد الله الصالحین باشد. اما اگر گفتی: «آقا من به شخص شما دعا کردم.» وقتی گفتی به شخص شما دعا کردم، اثرش بیش از این است که بگویی من سلام به صالحین کردم، تو هم ان‌شاءالله یکی از صالحین خواهی بود. این مسئله‌ی مهمی است.
2- جایگاه ویژه نماز در میان مناسک و عبادات
قرآن گاهی وقت‌ها با این‌که عمومی حرف می‌زند، کنارش خصوصی می‌گوید. مثلاً نماز، جزء مناسک است، مناسک، یعنی عبادات، مناسک حج یعنی کارهای عبادی در مکّه. می‌فرماید که: «إِنَّ صَلاتی‏ وَ نُسُکی‏ وَ مَحْیایَ وَ مَماتی‏» (انعام/ 162)، خب «صَلاه» نماز است، «نُسُک» هم یعنی عبادت، اسم نماز را جدا می‌برد، همین‌طور بگویی خدایا عبادت‌های ما خالص هست، برای تو، می‌گوید نماز من، بعد می‌گوید عبادت‌های من، یعنی کلمه‌ی نماز را جدا می‌گذارد. شما وقتی دعوت می‌کنی، می‌گویی: «آقایان تشریف بیاورید منزل ما، بعد به یک نفر می‌گویی تو حتماً بیا.» به قول آخوندها می‌گویند ذکر خاص بعد از عام، یعنی غیر از این‌که عمومی اسم بردی، اسم او را خصوصی ببر. «إِنَّ صَلاتی‏ وَ نُسُکی»
یک آیه دیگر داریم می‌گوید: «ما به این اولیای خدا یاد دادیم که چه کنید، بعد گفتیم یاد دادیم نماز هم بخوانید.» عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، «وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ» (انبیاء/ 73)، بعد می‌گوید: «وَ إِقامَ الصَّلاه» (انبیاء/ 73)، وحی کردیم، الهام کردیم به این‌ها که کار خیر بکنید، اما می‌گوید نماز هم بخوانید. «فِعْلَ الْخَیْراتِ»، «إِقامَ الصَّلاه»، خب «إِقامَ الصَّلاه»، جزء فعل خیر است، جزء کارهای خیر نماز است، اما می‌گوید نه، اسم نماز را جدا ببرید.
در مجالس یک جایی را خصوصی برای استاد می‌گذارند، می‌گویند این استاد باید یک پلّه بالاتر باشد که تسلّط بر نگاه داشته باشد. اجمالاً قانع نباشیم که متن را گفتیم و درس‌های رسمی، گاهی وقت‌ها آدم از تذکرات فردی برکتی می‌بیند که از درس‌های رسمی نمی‌بیند. خب این یک اصل. نگو به او گفتم.
اذان می‌گویند: «حَیِّ عَلَی الصَّلاه»، تو شهر و روستا پخش می‌شود، اما حدیث داریم اذان را که شنیدی و عموم هم شنیدند، یواشکی هم به خودت بگو: «حَیِّ عَلَی الصَّلاه». او بلند می‌گوید: «حَیِّ عَلَی الفَلاح» با صدای خوب، به خودت هم بگو: «حَیِّ عَلَی الفَلاح» [با صدای آرام]. حدیث داریم هر کس اذان را می‌شنود، کلمات اذان را به خودش هم تلقین کند. یعنی چه؟ یعنی قانع نباشید به فریاد عمومی، به تذکّر شخصی هم توجّه کنید. خب این یک حق.
– انتقادپذیری
3- انتقاد پذیری معلم، عامل رشد و کمال
مسئله‌ی دیگر انتقاد پذیری. بعضی‌ها هستند تا به آن‌ها یک تذکّر می‌دهی، به آن‌ها برمی‌خورد. نمی‌شود گفت بالای چشمت ابرو است، قهر می‌کند. انتقادپذیری، یعنی یک اشکالی اگر کرد، انتقاد را قبول کند. امام سجّاد در صحیفه‌ی سجادیه می‌گوید: «وَفِّقْنِی» خدایا توفیقم بده، «لِطَاعَهِ مَنْ سَدَّدَنِی» (دعای مکارم‌الأخلاق): هر کس من را می‌خواهد هدایت کند، گوش به حرفش بدهم، نگویم به تو چه؟! به شما ربطی ندارد! قرآن برای این‌که مردم نگویند به تو چه، می‌گوید مؤمنین و مؤمنات به گردن همدیگر ولایت دارند، حق دارند، بعد می‌گوید: «یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ» (توبه/ 71). اول می‌گوید: این‌ها به هم ولایت دارند، من ولایت دارم بر شما، شما هم ولایت داری بر من. روایت داریم مؤمن مثل دو تا دست هست، دو تا دست همدیگر را می‌شویند. من لغزش شما را بگویم، شما هم لغزش من را بگویی، منتها نه بر کینه، براساس محبّت، برای این‌که بعد کسی نگوید به توچه؟! فضولی؟! آزادیه! بگو: آقا جان، قرآن، خدا که خالق ما هست، گفته: مردان، زنان باایمان به گردن هم حق ولایت دارند، اولیاء «بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض‏» (توبه/ 71)، عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. این‌ها ولایت دارند و چون ولایت دارند، اسلام به من اجازه داده به شما بگویم خانم، این‌طور نباشد، آقا این‌طور نباش. انتقاد را بپذیریم. «وَ مُتَابَعَهِ مَنْ أَرْشَدَنِی» (صحیفه‌ی سجّادیه، دعای مکارم‌الأخلاق): هر کس ارشاد می‌کند من را، من متابعت بکنم، نگویم به تو چه؟! به تو ربطی نداره ؟؟؟ (8:41)
خب قرآن انتقاد می‌کند از کسانی که تذکّر دادی، گردن‌کلفتی می‌کند، آیه‌اش این است: «وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُون‏» (صافات/ 13)، «ذُکِّرُوا»: تذکّرش می‌دهی، اما این گردن‌کلفتی می‌کند، تمرّد می‌کند.
امام صادق فرمود: «أَحَبُّ إِخْوَانِی‏» بهترین دوست‌های من کسی است که به من تذکر بدهد. (الکافی، چاپ إسلامیه)، ج ‏2، ص 639). پس تذکّر فراموش نشود.
اصلاً یک صندوق خیلی جاها هست، صندوق تذکّرات. گاهی یک کسی از این هتل، از این مسافرخانه، از این مترو، از این، هر جا، از مراکز عمومی نقطه‌ضعفی هست، نمی‌داند به چه کسی بگوید، بنویسد تو، و گاهی تو این نامه‌ها یک کلماتی هست که راهگشاست. فکر نکن ما مثلاً چون بنده حجت‌الاسلامم، شما هم فوق لیسانس و دکتری، دیگر نیاز به تذکر نداریم، همه نیاز به تذکر دارند. پس معلم باید انتقاد‌پذیر هم باشد. من راجع به هر یک از این ها حرف‌های دیگر هم دارم، منتها می‌ترسم طول بکشد. خیلی فشرده می‌گویم.
– مشورت با شاگردها
4- نظر خواهی معلم از شاگردان
با شاگردها مشورت کنید. ممکن است شما یک طرحی تو ذهنت است، بگویی: «بچّه‌ها می‌خواهیم این کار را بکنیم، نظر شما چی هست؟»
حضرت ابراهیم حدوداً صد سالش بود. یک پسری داشت سیزده ساله، با کم و زیادش. به پسرش گفت که: «یا بُنَیَّ» (صافات/ 102)، آقا زاده، کوچولو. «إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ» (صافات/ 102): من پی در‌پی خواب می‌بینم، به من وحی می شود که، «أَنِّی أَذْبَحُکَ» (صافات/ 102) البته الهام انبیاء است هان، این طور نباشد که من به سرم افتاد، شما هم در خانه‌تان یک کاری بکنید. معصوم هستند، افراد خاصّی هستند، ارتباطات خاصّی خدا با این‌ها دارد. «فَانْظُرْ» (صافات/ 102)، از اینجایش را شاهدم هست، «فَانْظُرْ»، «فَانْظُرْ» یعنی نظریه بده. من مأمور شدم تو را ذبح کنم. «فَانْظُرْ» نظریه بده. «ما ذا تَرى‏» (صافات/ 102): «ما ذا تَرى‏» یعنی رأی تو چی هست؟ یعنی صد ساله با سیزده ساله.
گاهی وقت‌ها بزرگ‌ها دور هم می‌نشینند فکر می‌کنند، هر چی عقل و علم است تو کلّه‌ی این‌ها هست و حال آن‌که ممکن است یک آدمی است عوام باشد، عرض کنم حضور جنابعالی که بفهمد قصّه را، و نیاز این‌قدر پیچ هم نداشته باشد.
خب «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر» (آل عمران/ 159). دو تا آیه راجع به مشورت صریح داریم. «شاوِرْهُمْ»، یعنی پیغمبر عقل کل هستی، ولی باز هم با مردم مشورت کن. مشورت خیلی برکات دارد. من الآن تو ذهنم هست، ده، دوازده تا برکت تو مشورت است. آدم دوست و دشمنش را می‌شناسد، طرز تفکّر دیگران را می‌بیند، در مشورت اگر ترقّی کردی، حسود نداری. مثلاً من مشورت می‌کنم این زمین را بخرم، یا نخرم، شما می‌گویی: «بخر.» با مشورت شما زمین می‌خرم، زمین هم گران می‌شود. شما حسود نیستی، می‌گویی: «من به او گفتم بخر.» این رشد این، به خاطر مشورت با من است، یعنی رشد من را اثر فکر خودت می‌دانی. من حسود.
اگر زمین خریدم، شکست خوردم. باز هم غمخوار دارم. می‌گویی: «بنده خدا از من پرسید، من گفتم بخر، خرید و افتاد تو چاله.» یعنی اگر پیروز شوی در مشورت، اگر پیروز شوی، حسود نداری، اگر شکست خوردی، غمخوار داری.
5- مشورت در مسائل خانوادگی و اجتماعی
مشورت زن و مرد هم ندارد. گاهی مرد است ولی رأیش سست است، یعنی آبکی حرف می‌زند، گاهی زن است، «جَرَّبْتَ عَقلَهُنَّ». پیداست که عقلش. موارد زیادی شده که انسان یک تصمیمی می‌گیرد، خانمش که حرف می‌زند، می‌بنید حق با خانم است.
مشورت با چه کسی؟ با عاقل یک. آگاه، عالم، هم باسواد هم باشد، نه باسوادِ درس‌های آموزش و پرورش و دانشگاه، نه، سواد یعنی بینش داشته باشد، ممکن است مدرکش هم بالا نباشد، ولی بینش داشته باشد.
من نمی‌دانم این حرف را، حالا ذکر خیری هم از آقای حسینی هست، مرحوم شد، خدا رحمت کند همه‌شان را، اخلاق خانواده. ایشان می‌خواست بگوید این‌ها که بی‌سواد‌اند، خواندن و نوشتن بلد نیستند، اما فهم و حکمت دارند. آن وقت یک مَثَل ایشان می‌زد، می‌گفت که، حالا خودش بود یا از کسی نقل می‌کرد. می‌گفت: «یک کسی تو ماشین مثلاً این شعر را خواند: الهی جسم و جانم خسته گشته، در رحمت به رویم بسته گشته، یک کسی تو ماشین این را خواند. آن کسی که بغلش نشسته بود یک آدم مدرکِ بالای، تحصیلات بالایی داشت، این شعر را خواند. یک کسی که بغل بود، هیچ سواد نداشت، سواد خواندن و نوشتن هیچی نداشت. گفت: آقا شما جسم و جانت خسته گشته؟! الهی جسم و جانم خسته گشته، خسته شدی؟! دو ساعت می‌خوابی، بعد گفتی در رحمت به رویم بسته گشته. در رحمت خدا هیچ‌وقت بسته نمی‌شود! می‌گفت: این بی‌سواد این را گفت، مدّتی ما خجالت می‌کشیدیم.» یعنی آن طرفی که شنیده، حالا خودش یا هر کس.
یعنی گاهی وقت‌ها مردم به طور عوامی یک طرحی می‌دهند و عرض کنم حضور جنابعالی که طرح خوبی هست. وزارت کشاورزی اشکال ندارد از کشاورزها مشورت کند. هر صنفی را از صاحب صنفش. آن‌ها که بادمجان کاشتند، آن‌هایی که پیاز کاشتند، آن‌هایی که خربزه کاشتند. انسان مشورت کند. گاهی مردم عوام یک چیزی به ذهنشان می‌رسد که تو ذهن خواص نیست.
6- انتظار در شیوه آموزش، در کنار بهره‌گیری از تجربیات دیگران
حالا قالب‌ساز باشد یا قالب‌پذیر؟ من این تیترها را بنویسم دو تا، سه تا کلمه‌اش را که حالا یادمان نرود که یک زمانی جوان بودیم، مثل فنر بلند می‌شدیم، می‌نشستیم.
[پای تخته] خب موضوع بحثمان: حقّ شاگرد بر استاد، چه حوزه، چه دانشگاه.
1- چی بود اوّلی‌اش؟ گفتگوی خصوصی، نگوید سر درس گفتم، سر صف گفتم. گاهی باید صدا زد نفر را تو دفتر، خصوصی با او حرف زد.
2- انتقاد پذیر. اگر شاگرد انتقاد کرد به درس و کتاب، استاد نگوید چرا به من انتقاد کردی، انتقادپذیری.
3- مشورت. با بچّه‌ها مشورت کنید. گاهی یک چیزهای خوبی به ذهن می‌آید.
4- هم قالب‌پذیر، هم قالب‌شکن. این هم یک مسئله.
یک جا داریم خدا به پیغمبرش می‌گوید: «فَبِهُداهُمُ» به هدایت انبیاء، «اقْتَدِه‏» (انعام/ 90) اقتدا کن. انبیای قبل چه‌جور بودند؟ تو هم مثل آن‌ها باش. به هدایت انبیاء اقتدا کن، یعنی ببین انبیا چه‌جور بودند، تو هم باش.
یک جا دارد، می‌گوید که: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً». (فرقان/ 74). هر دو آیه قرآن است. این برای مدیرها هم خوب است، مدیر کل‌ها، وزرا، سفراء، تمام مسئولینی که مدیریت دارند. مدیر خوب کسی است که هم قالب‌پذیر باشد، یعنی اگر مدیران قبلی یک کاری کردند، نیاید بگوید همه غلطند، کار خوب دیگران را یاد بگیرد، قالب‌پذیر باشد. یکی هم قالب‌شکن باشد، تو قالب‌های دیگر هم نماند، گاهی وقت‌ها باید قالب را شکست. «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً» آیه قرآن است. یعنی چه؟ یعنی خدایا من خودم رهبری کنم، خیلی مثل موم تو دست این و آن نباشم، من امام باشم. «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً». پس آدم خوب است نسبت به متّقین امام باشد، یعنی خودش صاحب طرح و ابتکار باشد، خودش طرح بده، اجرا کند. «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً». یکی هم اگر حرف خوبی دیگران زدند، نگوید نه، چون من حرف زدم، حرف خوب دیگران را کنار بگذارید. هم خوبی‌های دیگران را بپذیریم، هم از خودمان خوبی خلق کنیم. قالب‌ساز، قالب‌پذیر.
گاهی وقت‌ها یک چیزی رسم است، این خانه‌ی سنّتی ما هست. امام صادق علیه السلام مهمان شخصی شد. دید خانه‌اش خیلی تنگ و کوچک است. گفت: «این خیلی خانه‌ات تنگ است!» گفت: «چون خانه‌ی پدری است، میراث فرهنگی است.» امام صادق به او گفت، فرمود: خانه‌ی تنگ، خانه‌ی پدری به شرطی که نداری، تو که خانه‌ات، وضعت خوب است، پول داری، خانه‌ات وسیع‌تر باشد، زن و بچّه‌ات یک خورده راحت باشند.
یک وقت آدم ندارد، خب طوری نیست خانه‌ی پدری، اما تو که وضعت خوب است، زن و بچّه‌ات را الآن در تنگنا گذاشتی، بروی خانه‌ی پدری. فامیل‌های ما تو این خیابان هستند، خب بله، این محلّه یک عیب‌هایی هم دارد، اگر چه حالا چهار تا فامیل هم نزدیک هستند، ولی محلّه‌ی، ترافیکش، هوایش. یعنی خیلی هی میراث فرهنگی نگویید. یک چیزی را نگه می‌داریم برای میراث فرهنگی. گاهی وقت‌ها ابتکار تو میراث فرهنگی است، روی چشم. گاهی مدارس قدیمی، مسجدهای قدیمی، معمارها و مهندس‌های قدیم ما یک نوع ابتکاری توی این ساختمان ایجاد کردند.
اتّفاقاً روایاتی داریم که اگر همرنگ جامعه نشدی، ارزش داری. اگر همه نشستند نماز نمی‌خوانند، تو تنهایی بلند شدی، نماز خواندی، حدیث داریم آن کسی که یاد خدا می‌کند در جمع غافل، مَثَلش، مَثَل درخت سبزی است که تو کویر است. کویر همه‌اش خشک است، اما یک درخت سبز داخلش هست.
گاهی وقت‌ها داریم اگر جامعه فاسد است، با آن‌ها مشورت بکن، اما گوش به حرفشان نده. افکارشان، مشورت کن، یعنی ببین این‌ها تو ذهنشان چی می‌گذرد، اما وقتی به فکر این‌ها مسلّط شدی، خودت باید تصمیم بگیری. به پیغمبر هم که می‌فرماید: «مشورت کن»، بعد می‌گوید: «إِذا عَزَمْتَ» (آل عمران/ 159، ولی تصمیم با خودت است. مشورت کن معنایش این نیست که هر چی آن‌ها گفتند گوش بده، ببین آن‌ها چه می‌گویند، تصمیم با خودت، معنای مشورت.
معنای مشورت هم اکثریت نیست هان، «أحسَنُ قَولٍ» (با توجّه به آیه‌ی 18 سوره‌ی زمر) هست، نه «أکثَرُ قَولٍ». چون مشورت از «شُور» است، «شُور» یعنی بهترین انتخاب، مگر خودمان به بنی‌صدر رأی ندادیم یازده میلیون اوّل انقلاب، بعد چه چی درآمد؟! پس معنای مشورت این نیست که چه کسی رأیش بیش‌تر است، چه کسی آدم بهتری است، مشورت از شور است، شور یعنی انتخاب بهترین، نه انتخاب بیش‌ترین.
همه جا هم بهترین و بیش‌ترین نیست. بارها قرآن گفته: «نه، این قلیل بهتر بودند از آن کثیر.» خلاصه کار، کار سختی است.
گاهی وقت‌ها یک شعری می‌خوانند که حالا که جامعه این‌طور است، ما هم این‌طور باشیم. کسی آمده بود منزل ما، می‌گفت: «آقا چند نفر را انتخاب کردیم، مسئله‌دار شدند، فلانی این‌طور شد، فلانی این‌طور شد.» چند تا از دانه درشت‌ها را گفت، انتخاب کردیم، این‌طور شدند. «پس از این به بعد دیگر چرا انتخاب کنیم؟» گفتم: اگر چهار تا دکتر آمپول اشتباهی زدند، تا آخر عمرت دیگر دکتر نمی‌روی؟! چه فکری است که می‌گویی حالا که این‌طور شد، پس من دیگر نماز جمعه نمی‌روم. چرا؟ برای این‌که امام جمعه چه جور شد، نمی‌دانم فلان قاضی چه کرد، فلان وکیل چه کرد، فلان شهردار چه کرد!»
– پرهیز از کم‌کاری
7- پرهیز از کم کاری و کوتاهی در آمرزش نسل نو
مشورت یعنی نظریه‌ها را بخواه، اما تصمیم با خودت است. مسئله‌ای دیگر در حقّ دانش‌آموز مسئله‌ای است که پرهیز از کم‌کاری. این «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفین‏» (مطفّفین/ 1) آیه قرآن است، وای بر کم‌فروشان. کم‌فروش ممکن است استاد دانشگاه هم کم‌فروش باشد، من آخوند هم ممکن است کم‌فروش باشم، می‌روم روی منبر به جای این‌که ده تا حدیث بخوانم، یک حدیث می‌خوانم، هی بادش می‌کنم. گاهی آدم می‌فهمد هان که این استاد یا این طلبه حرف ندارد بزند، هی عبارت‌ها را تغییر می‌دهد.
کم کاری. قرآن به ما گفته کم کاری نکنید، «حَقَّ تِلاوَتِهِ» (بقره/ 121)، اگر قرآن می‌خوانی حقّ تلاوت را داشته باش. «حَقَّ تُقاتِه‏» (آل عمران/ 102)، اگر تقوا داری، حقّ تقوا را داشته باش. «حَقَّ جِهادِه‏» (حج/ 78)، جهاد، این‌ها عربی‌هایی که می‌خوانم همه‌اش قرآن است. «حَقَّ تُقاتِه‏»، «حَقَّ جِهادِه‏»، «حَقَّ تِلاوَتِهِ». این حق یعنی چه؟ یعنی نمره‌ی نوزده نه، نمره‌ی بیست. نیت باید، هدف باید نمره‌ی بیست باشد. کم‌کاری نکنیم.
دعا می‌کنی، برای همه دعا کن. اگر حقّش را نمی‌توانی انجام بدهی، لااقل هر چی می‌توانی. «جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِه‏» (حج/ 78) نمی‌توانی، جاهدوا بالله «مَا اسْتَطَعْتُمْ» (انفال/ 60). حق تلاوت را نمی‌توانی، لا اقل «فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ» (مزمّل/ 20)، هر چی یُسر است، هر چی روان است، یعنی قرآن کتاب زندگی است، معنایش این است که: هر کس، هر کاری می‌کند نمره‌ی بیست، اگر نمره‌ی بیست نمی‌تواند تا آنجایی که رمق دارد، نفس دارد. اگر حق تلاوت نیست، «فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ»، حق جهاد نیست، «أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» (انفال/ 60) یعنی یا نمره‌ی بیست باشد، یا بگو آقا بیش از این نمره نداشتم، نمره‌ی من بیست نیست، اما من از شانزده بیشتر رمق نداشتم، توان نداشتم.
خدایا حقّ اسلام را یادمان بده، توفیق بده عمل کنیم، حقّ دین، حقّ مردمداری، حقّ احترام به والدین، حقّ در تحصیل، حقّ کتاب، این کتاب حق دارد به گردن ما. به ما توفیق بده در فهممان حقّش را بشناسیم، عزم و اراده‌ای بده که عمل کنیم.

«و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=8611

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.