حضرت زینب(سلام الله علیها) اسوه استقامت
2- اراده سست مردم کوفه در یاری امام حسین(علیه السلام)
3- عزت و سربلندی، در سایه عزم و اراده قوی
4- خاطرهای از نماز نوجوان در اتوبوس
5- نقش فرزند در دعوت مادر به نماز
6- سقوط یزید، با سخنرانی آتشین حضرت زینب(سلام الله علیها)
7- نقش حضرت زینب در تعلیم و تربیت زنان مدینه
موضوع: حضرت زینب(سلام الله علیها) اسوه استقامت
تاریخ پخش: 25/02/93
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بینندگان عزیز بحث را شبی میبینند که شب وفات حضرت زینب(س) است. موضوع بحث ما قرآن است. چند آیه که در سخنرانیهای زینب کبری بوده، نوشتم برایتان بخوانم که هم قرآن باشد و هم یادی از این عزیز باشد.
یک آیه در قرآن داریم فکر میکنم بعضی از شما بدانید. «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (فصلت/30) «الْحَمْدُ لِلَّه» حفظ هستید. کسانی که گفتند، «رَبُّنَا اللَّهُ» خدا، «ثُمَّ اسْتَقامُوا» پایش هم ایستادند. بالاترین استقامت برای زینب کبری است. اصلاً شکسته نشد. ما الآن سریع شکسته میشویم. الآن اگر من مسجد بروم، از یک ناودانی آب گل روی لباس من ریخت، میگویم: لباسهایم خراب شد، دیگر نمیشود مسجد برویم. برمیگردیم زنگ میزنیم الو! من امشب نمیآیم، نماز را فرادی بخوانید. یعنی یک خرده آب گل بنده را از نماز جماعت باز میدارد. چقدر این ضعیف است.
این دختر خانم، خدا را قبول دارد، خدا را هم دوست دارد. اصلاً نمیشود خدا را قبول نداشت. هرکس دربارهی خدا شک میکند، یک لحظه به خودش نگاه کند، هان! من هستم؟ بله هستم. تو که هستی پس خدا هست. چون خودت که هستی، خودت که خودت را نساختی. من اگر خودم، خودم را میساختم شاید طوری میساختم که پیر نشوم، مریض نشوم، خوشگلتر شوم. پس: 1- من هستم. 2- خودم، خودم را نساختم. 3- هر قدرتی مرا ساخته خداست.
دختر خدا و اسلام را قبول دارد، اما ضعیف است. میگوید: حاج آقا نمیشود من که لاک زدم، نماز نخوانم؟ یعنی یک مثقال لاک این دختر را از خدا جدا میکند. یک فیلم است، نشسته میبیند، یادش میآید نماز نخوانده است. اما جاذبهی فیلم این را از خدا جدا میکند. یا میخواهد امتحان بدهد، در آستانهی امتحاناتش است، منتهی این فیلم جاذبه دارد. صدا و سیما هم نباید وقتی که بچهها امتحان میدهند، فیلم شاد بگذارد. چون اگر یک فیلم پر جاذبه بگذارد، بچه کتابش دستش است، همینطور که میخواند، نگاهش هم به تلویزیون است. اینطوری مطالعه میکند، فردا در امتحان شکست میخورد. آنوقت این فیلم تلویزیون چند هزار میلیارد به جمهوری اسلامی ضرر میزند. بچه چقدر ضربه میخورد، یا رفوزه میشود یا نمره کم میآورد، آنوقت تابستان خلق پدر و مادرش تنگ میشود، دوباره باید کلاس تقویتی بگذارد، دوباره باید وقت صرف کند بیاید امتحان بدهد. آیا بشود، آیا نشود. صدا و سیما و هر شغلی، حلال و حرامهایی برای خودش دارد. یکسری حرام برای همه است، مثل دروغ، غیبت، رشوه، ربا، اینها حرامهای عمومی است. هر صنفی هم یک حرامی برای خودش دارد. اگر صدا و سیما ایامی که وقت امتحان بچههاست، یک فیلمی بگذارد که ضربهی علمی به نسل نو بزند، این از گناهان بسیار بزرگ صدا و سیما است. فیلم شاد را یکوقتی بگذاریم که بچهها امتحان نداشته باشند.
مردم هم ضعیف هستند. ما مشکلی که داریم، مشکل عزم است. یک مقدار راجع عزم صحبت کنم که زینب چه تصمیمی داشت و ما چه تصمیمی داریم؟
1- عزم و تصمیم، رمز موفقیت در کارها
یک چیز خوبی میخواهم بگویم. شاید هم تا به حال نشنیده باشید. حضرت آدم را در باغ بزرگ کردند، گفتند از این گیاه نخور، خورد، خدا او را از بهشت بیرون کرد. پس حضرت آدم ما را از بهشت بیرون کرد. بعد 124 هزار پیغمبر آمدند که ما را در بهشت کنند، دیگر نمیشود. یعنی یک نفر ما را بیرون کرد، 124 هزار پیغمبر نمیتوانند ما را به بهشت ببرند. حضرت آدم قربانت بروم، نانت نبود، آبت نبود، خدا گفت: همه چیز هست بخور. «وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما» (بقره/35) خدا راجع به حضرت آدم یک آیهای میگوید که من میخواهم این آیه را حفظ کنید. مشکل مملکت ما و آدمهای ما این است. هرکس هر عیبی دارد، مشکلش این است. نمیتواند تصمیم بگیرد. «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (طه/115) یعنی حضرت آدم را نیافتیم که عزم داشته باشد. نتوانست و اراده نداشت. جوان میگوید: من دختر خوشگل میبینم، نمیتوانم نگاهش نکنم. گفتم: خودت را پنجاه هزار تومان جریمه کن، که اگر نتوانستی نگاه نکنی، پنجاه هزار تومان بدهی. این کار را کنی، دیگر چشمت مثل آهن سفت میشود. من عصبانی میشوم فحش میدهم. خوب بگو: اگر این بار فحش دادم، این مبلغ خودم را جریمه میکنم یا فردا روزه میگیرم. ما مشکلمان این است که نمیتوانیم تصمیم بگیریم. مسؤولین مملکتی ما هم بعضی هایشان شل هستند، آنها هم نمیتوانند تصمیم بگیرند. بینی و بین الله مسؤولین نان و آرد نمیتوانند تصمیم بگیرند که ماه رمضان پخت برای شب باشد. نانوا در هوای داغ پای تنور آتش، دهان روزه روی پا بایستد، نمیتواند روزه بگیرد. خیلی سخت است. یک بخش نامه کوچک میخواهد. بگویند: آقا ماه رمضان به دلیل اینکه میخواهیم نانواها راحت بتوانند روزه بگیرند، بعد از افطار پخت کنند، هرکس هم نمیخواهد بعد از افطار نان بگیرد. میگوید: دم افطار می خواهیم نان داغ بخوریم! ببینید چقدر شکمو هستند! این مسؤول عزم و جگر ندارد، عرضه ندارد. رضاشاه کوه را سوراخ کرد. این نمیتواند نانوایی را یک ساعت دیگر بیاندازد. عزم داشتند شاه را بیرون کردند. عزم داشتند، مقابل آمریکا ایستادند. عزم گرفتند، جنگ هشت ساله را تمام کردند. هرجا ایرانیها عزم داشتند، شد. هرجا شل بودند، نشد. یک سیگاری نمیتواند پای تلویزیون تصمیم بگیرد سیگار نکشد. «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» یک تصمیم بگیرد، سیگار از بین میرود. با این رفیق شدم به گناه میافتم. بگوید: چون ما و شما به گناه میافتیم، رابطه قطع شود. مدرسه را عوض کنیم. جایمان را عوض کنیم. میدانی اگر کنار این بنشینی به گناه میافتی. بلند شو، نمیشود دخترها صبح دانشگاه بروند، پسرها عصر بروند؟ عزم میخواهد.
یکبار دیگر میگویم. یک پیغمبر ما را از بهشت بیرون کرد. 124 هزار پیغمبر آمدند و دیگر نمیتوانند ما را در بهشت جای بدهند. پس همه گیر همان بود. آدم چرا ما را بیرون کردی؟ میگوید: نمیتوانست تصمیم بگیرد، پس گیر، گیر عزم است. نمیتوانیم دل بکنیم. میدانیم پر خوری ضرر دارد، غذا خوشمزه است، میخوریم تا بترکیم.
2- اراده سست مردم کوفه در یاری امام حسین(علیه السلام)
زینب کبری عزم داشت. یک سر سوزن عقبنشینی نکرد. ولی مردم کوفه عزم نداشتند. صبح با مسلم بیعت کردند، غروب مسلم را رها کردند. دختر سال اول با حجاب کامل وارد دانشگاه می شود. بعد کم کم مانتویی و بد حجاب میشود و بعد دیگران را هم بیحجاب میکند. این دختر حجاب داشت ولی عزمش کمرنگ بود. تصمیم بگیریم نماز اول وقت بخوانیم.
خدا شهید دکتر بهشتی را رحمت کند. اول انقلاب در حزب جمهوری بود، جمعی از کشورهای خارج آمده بودند و داشتند با ایشان مصاحبه میکردند، ایشان هم جواب میداد. یک مرتبه گفت: الآن وقت نماز است، با اجازه! «اللَّهُ أَکْبَر»! همه نگاه میکردند، خوب نگاه کنند. خدا مهمتر از خبرنگار است. گاهی زن عزم دارد.
من این را به نظرم گفتم. نمیدانم کجا گفتم، شاید در تلویزیون گفتم. داشتم در اندونزی میرفتم، یک خانمی داشت میرفت، یک مرتبه نگاه به ساعت کرد، یک چیزی از کیفش درآورد و روی زمین انداخت و گفت: «اللَّهُ أَکْبَر»! وسط خیابان نماز خواند. من هرچه نگاه کردم دیدم این خانم عجب جگری دارد! گفتم: آقای قرائتی تو که آخوند هستی و ریشت سفید شده و ادعا داری که رئیس نماز کشور هستی، حالش را داری کنار پیادهرو، دو رکعت نماز بخوانی. بنده عزم ندارم، خانم اندونزیایی عزم داشت.
3- عزت و سربلندی، در سایه عزم و اراده قوی
در قرآن یک آیه داریم مؤمن عزیز است. یعنی چه؟ یعنی عزم دارد. کلمهی عزت به معنی خانه و ماشین و تلفن نیست. عزت یعنی نمیشود سوراخش کرد. سوراخ شو نیست. نمیشود او را بشکنی. عربها به زمین سفت «ارضٌ عزاز» میگویند. این ارض و زمین عزیز است، یعنی هرچه کلنگ میزنی فرو نمیرود.
دستی که چرب است، عربها میگویند: این دست عزیز است. یعنی آب میریزی، چربی آب را پس میزند. هر کاری کردند که در روح زینب اثر کنند، زینب همه را پس زد. زینب ذرهای کوتاه نیامد. «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (فصلت/30) هرکس هر کاری میکند که خلاف است، تصمیم بگیرد کنار بگذارد. کسی که نماز میخواند، تصمیم بگیرد اول وقت بخواند. آن کسی که اول وقت میخواند، تصمیم بگیرد به جماعت بخواند. آن کسی که جماعت میخواند، تصمیم بگیرد در مسجد بخواند. آن کسی که درسش خوب است، قرآنش ضعیف است. تصمیم بگیریم.
من از یک نفر یک شعار یاد گرفتم که تحت تأثیر این شعار قرار گرفتم. شعار این است، هرکاری را بخواهیم بکنیم، راهش را پیدا میکنیم. هر کاری را نخواهیم بکنیم، بهانهاش را پیدا میکنیم. یک دختر میتواند تصمیم بگیرد. عزم یک دختر !
همین پرتقال فروشی که تصمیم گرفت جنساش را بفروشد. بلندگو دست گرفته، کوچه به کوچه، خانه به خانه میرود تا شب جنساش را بفروشد. اگر ما همینکار را راجع به امر به معروف هم میکردیم، خانم حجابت خوب نیست. آقا رانندگی شما خوب نیست. آقا رشوه حرام است. آقا ربا حرام است. یک کلمه بگوییم این کار حرام است. از آب که شلتر نیستیم. آب شل اگر مرتب بچکد، سنگ را سوراخ میکند.
یک کسی ماه رمضان روزه میخورد. حتی مریض و مسافر هستید، روبروی مردم روزه نخورید. اگر چهار نفر بگویند: این حالش گرفته میشود. یعنی حال گناهکار را بگیرید. با این قیافه در خیابان میآید نگاهش کنند. اگر هیچ مردی نگاه نکند، میگویند: اِ پس ما برای چه کسی ماتیک زدیم؟ هیچکس به ما نگاه نمیکند. چهار نفر سرشان را کج کنند، این عوض میشود. تصمیم نداریم. کجا تصمیم گرفتیم که نشده است. چون خدا میگوید: اگر شما «جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنکبوت/69) شما تصمیم بگیرید و تلاش کنید، من راههایی را نشان شما میدهم.
این دختر عاشق اسن پسر شده است، یا این پسر عاشق این دختر شده است. میآید میگوید: ما میخواهیم این را بگیریم. حاج آقا یک استخاره کن. اولاً بعضیها برای کار خدا استخاره میکنند. استخاره برای کار خدا نیست. مثلاً استخاره کنیم که دختر ما پسر میزاید، یا دختر میزاید؟ پسر و دختر کار خداست. استخاره کنیم فردا مسافر ما میآید یا نه؟ شما حق ندارید برای کارهای خدا استخاره کنید. استخاره برای کار خودت است. حق نداری برای کارهایی که یقیناً بد است، استخاره کنی. اگر کاری یقیناً بد است، بد است دیگر استخاره نمیخواهد. استخاره جا دارد. آقا پسر میآید استخاره میکند بد میآید، میگوید: حاج آقا راستش را بخواهی من دل بسته این شدم. چه کنیم خوب بیاید؟ این میخواهد خدا را عوض کند. عزم خیلی مهم است. این خاطره را برای شما بگویم.
4- خاطرهای از نماز نوجوان در اتوبوس
نوشتیم شیرینترین نمازی که بچهها خواندید برای ما بنویسید. چند گونی نامه به ستاد نماز آمد و عدهای شروع به خواندن کردند و در نامهها یک چیزهایی بود. یکی عزم یک دختر بود. نوشته بود شیرین ترین نماز من این بود که با پدر و مادر در اتوبوس مسافرت می کردیم. نگاه کردم دیدم خورشید غروب میکند و من نماز نخواندم، به پدرم گفتم: من نماز نخواندم. گفت: خوب باید میخواندی. در بیابان نمیشود ماشین را نگه داریم. گفت: من میروم به راننده میگویم، پنج دقیقه نگه دار من نماز بخوانم. گفت: راننده به حرف دختر یازده ساله گوش نمیدهد. گفتم: تو بگو! گفت: به حرف من گوش نمیدهد. گفتم: به او پول بده. بگو: این پول را بگیر و پنج دقیقه صبر کن. هرکاری کرد، پدر گفت: نه نمیشود. چون دختر عزم داشت، پدر عزم نداشت. آخر پدر تشر زد. چشمت کور باید بخوانی. حالا که نخواندی میخواهی ماشین را نگه داری، مسافرها فحش میدهند و عصبانی میشوند. آنوقت دید این پدر نمیتواند تصمیم بگیرد، گفت: آقاجان! شما امروز دخالت نکن. بگذار من تصمیم بگیرم. امروز عزم برای من! گفت: شما دخالت نکن. پدر گفت: باشد. ساک پدر را بیرون کشید. شیشه آب را برداشت، زیر صندلیهای اتوبوس هم یک سطل بود. آستین ها را بالا زد، شروع به وضو گرفتن کرد. در قرآن یک آیه داریم. میگوید: هرکس برای خدا قیام کند، خدا مهر او را در دلها مینشاند. این دختر میخواست برای خدا نماز بخواند. دوربین نبود، پول نبود، مأموریت نبود. نمره و اضافهکار نبود. شاگرد شوفر آمد گفت: خانم چه میکنی؟ گفت: یادم رفته نماز بخوانم، پدرم هم گفت: راننده نگه نمیدارد. من با همین شیشه در همین سطل وضو میگیرم و نشسته نماز میخوانم. سعی میکنم آب به اتوبوس نریزد. شاگرد شوفر خوشش آمد. «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مریم/96) رفت به راننده گفت و راننده هم از داخل شیشه این دختر را میدید. گفت: دختر عزیزم میخواهی نماز بخوانی؟ گفت: بله! گفت: به احترام تو نگه میدارم. راننده کنار کشید، دختر پیاده شد، شروع به نماز خواندن کرد.
همه مسافران از این حرکت تکان خوردند. زنها و مردهایی که نماز نخوانده بودند، گفتند: این را عزم میگویند. «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (طه/115) این عزم داشت و تصمیم گرفت. یکی یکی پیاده شدند. میگفت: تا نمازم تمام شد، رویم را برگرداندم، دیدم 17 نفر پشت سر من دارند یکی یکی نماز میخوانند. یعنی یک دختر یازده ساله در بیابان امام 17 آدم بزرگ شد. یک دختر میتواند در خانه امام شود. چنان اول وقت نماز بخوانید، که مادر هم بگوید: دختر من نماز اول وقت خواند، من هم نماز اول وقت میخوانم.
5- نقش فرزند در دعوت مادر به نماز
باز یک دختر دیگر نزد مدیر کل آموزش و پرورش خوزستان آمده بود. این را مدیر کل برای من میگفت. گفت: دختری پیش من آمد یک کلمهای گفت، خستگی من برطرف شد. گفتیم: چه گفت؟ گفت: مادر من نماز نمیخواند. من هم در مدرسه با نماز آشنا بودم. یک روز به مادرم گفتم: مادر جان! من دو دقیقه با شما حرف دارم. مادرم گفت: چه میخواهی بگویی؟ گفتم: من را دوست داری؟ گفت: بله، دوست دارم، صبح تا شب دارم برای شما کار میکنم. بابا را دوست داری؟ گفت: خدا را هم دوست داری؟ گفت: بله! خدا مرا آفریده است و شما را خدا به من داده است. گفت: اگر خدا را دوست داری، چطور با من حرف میزنی، با بابا حرف میزنی، چرا با خدا حرف نمیزنی؟ آدمی که کسی را دوست دارد، با او حرف میزند. تو چطور میگویی که خدا را دوست دارم و با او حرف نمیزنی؟ گفت: نه با خدا هم حرف میزنم. گفتم: پس بلند شو وضو بگیر و نماز بخوان. میگفت: مادرم را بلند کردم، برای اولین بار وضو گرفت و نماز خواند. گفت: من دختر کوچکی بودم، اما امروز مادرم را نمازخوان کردم. این عزم است.
یکبار حضرت امام(ره) در یکی از اعلامیههایش نوشت: اگر خمینی تنها هم بماند، یک قدم عقبنشینی نمیکند. این جملهی خیلی مهمی است. زینب کبری عزم داشت. «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» با هم بگویید. «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا»
6- سقوط یزید، با سخنرانی آتشین حضرت زینب(سلام الله علیها)
یکی از کارهایی که حضرت زیب عمل کرد، این آیه بود. قرآن میفرماید: «وَ لِتَسْتَبینَ سَبیلُ الْمُجْرِمینَ» (انعام/55) یعنی پیغمبر باید افشاگری کند. راه مجرمین را بگوید، که مردم قصه این است. زینب کبری با سخنرانیهایش افشاگری کرد.
یک خبرنگار عراقی لنگه کفشش را درآورد به بوش پرت کرد، نخورد. لنگه دیگر را پرت کرد. چند ثانیه بیشتر طول نکشید. من شک دارم ده ثانیه شد یا نه؟ شاید ده ثانیه یک مردانگی کرد. تمام دنیا بارک الله گفتند. زینب کبری در کوفه و شام چند شبانه روز موشک پرتاب کرد. نه چند ثانیه! زینب کبری رژیم بنی امیه را ساقط کرد. شاعر عزیز خوب گفته که: کربلا در کربلا میماند، اگر زینب نبود! زینب افشاگری کرد. موشک پرت کرد، نه لنگه کفش!
زینب کبری دو لقب هم داشت، عقیله و بصیره. عقیله به معنی خردمند و بصیره به معنی با بصیرت است. بینش زینب کبری، جهانبینیاش، بحث را شب وفات حضرت زینب گوش میدهید، جهانبینی یعنی نگاه زینب به او، میگفت: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا» (اللهوف/ص160) هرچه میبینم زیباست. من یک مثال میزنم.
بچه سر سفره حلوا را دوست دارد. با انگشتانش چنگ میزند، به صورتش هم میمالد. ولی فلفل را دوست ندارد. فلفل و پیاز را دور میاندازد و گریه هم میکند. بچهها هستند که حلوا را دوست دارند، فلفل را دوست ندارند. اما آنهایی که بزرگ شدند، به همان مقداری که مربا سر سفره زیباست، فلفل و ترشی هم زیباست. یعنی برای مادر هردو زیباست. هم مربا، هم ترشی! برای بچه مربا شیرین است، ترشی زیبا نیست. یعنی وقتی بزرگ شد، تلخیها را هم شیرین میبیند.
دیدن آیت الله مدنی زمانی که ایشان تبعید بود، در نور آباد اطراف شیراز رفتم. دیدم در اتاق تاریک نشسته است. گفتم: آیت الله مدنی شما ناراحت نیستید که اینجا در یک اتاق تبعید شدید؟ فرمود: لذت میبرم. گفتم: از چه لذت میبردی؟ گفت: هر نفسی که میکشم یک قدم من به خدا نزدیک میشوم، یک قدم شاه از خدا دور میشود. مردان خدا از فلفل هم لذت میبرند. از ترشی هم لذت میبرند.
به قدری ایمان زینب بزرگ بود، که میگفت: امام حسین چیزی نیست. در راه خدا شهید شد. بالای سر برادرش میآید، میگوید: «ربنا تقبل منا هذا القلیل من القربان» خدایا این قربانی قابل تو نیست، از ما بپذیر. الله اکبر! این خیلی است. این چیزی در راه خدا نیست. خیلی آدم باید بزرگ باشد. اگر آدم به دو هزار میلیارد، یک ذره پول گفت، پیداست خیلی پول دارد. میگوید: امام حسین قلیل است، چیزی نیست. تازه میگوید: «تقبل منا» اگر کار قبول نباشد مهم نیست. خیلی کار نداشته باشیم که چه کردیم. قبول شد یا نشد؟
از بهترین پیغمبران ما حضرت ابراهیم است. چون موسی نسل اوست. عیسی نسل ابراهیم است. پیغمبر نسل اوست. اهلبیت و امام زمان ما، همه نسل ابراهیم هستند. ابراهیم در مسجدالحرام مکه دارد خانهی کعبه را میسازد. وقتی کعبه را ساخت، گفت: «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا» (بقره/127) یعنی اگر قبول کنی، این عملگی هم عبادت است. اگر قبول نکنی، ابراهیم اگر کعبه را هم بسازد، اگر خدا قبول نکند، به درد نمیخورد.
مهم نیست که شما در آشپزخانه چه میپزی. مهم این است که مهمان میخورد یا نمیخورد؟ ممکن است بهترین و گرانترین غذاها را بپزی، مهمان نخورد. ممکن است ساده بپزی، بخورد. ببینیم خدا قبول کرد یا نه؟ من فوق لیسانس هستم. من دکتر هستم، من آیت الله هستم. نزد خدا هم قبول شد یا نشد؟ من یک ختم قرآن خواندم، حالا قرآن را ختم کردی، یک آیهاش را فهمیدی؟ فهمیدی، عمل کردی؟ عمل کردی، اخلاص داشتی؟ اخلاص داشتی بعد از عبادت گناهی نکردی که آن عبادت از بین برود؟ این مهم است.
7- نقش حضرت زینب در تعلیم و تربیت زنان مدینه
زینب کبری یک حق علمی هم بر گردن ما دارد، چون وقتی امام حسین را کشتند، سکوت و خفقان و وحشت همهجا را فرا گرفته بود و هچکس جرأت نمیکرد با امام زین العابدین تماس بگیرد. پدرش امام حسین را کشتند، دیگر حسابی میترسیدند. زینب کبری در خانه بود. اطلاعات امام سجاد و علوم را میگرفت، میآمد برای مردم میگفت. یعنی واسطهی علمی بین مردم و امام زینالعابدین، زینب کبری بود. تفسیر قرآن برای زنها داشت. سخنرانی که کرد، در سخنرانیاش چه آیههایی داشت. «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا» (روم/10) ای یزید! عاقبت جنایتکاران کفر است. چون تو جنایتکار هستی، کافر از دنیا میروی. «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ» (آلعمران/178) فکر نکنند جنایتکاران خیر هستند. جنایتکاران به جهنم میروند متوجه نیستند. «فَبِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلا» (کافی/ج8/ص52) شما ظالم هستید، خدا جایگزین سختی را برای شما در نظر گرفته است. «انی لاستصغرک» یزید تو خیلی نزد من پست هستی. «اللَّهُ أَکْبَر»! خیلی کوچک و پست هستی. زن نبود. زشت است که کلمه ی شیر را بگویم. شیر زن بود، دریا دل بود. یک زن داغ دیده و اسیر شده آمد در شام کودتای فرهنگی کرد. با سخنرانیهایش کودتا کرد. این دختر فاطمهی زهرایی است که با سخنرانیاش در مسجد رژیم را هوا کرد. گفت: فدک حق من است. چون فدک را حضرت به زهرا سپرد، چون زهرا نان خالی میخورد. گفت: هرچه سرمایه داشته باشد، چون خودش نمیخورد و به فقرا میدهد. به دیگران بدهیم صرف عیاشی خودشان میکنند. پول در اختیار کسی باشد که زاهد باشد. به ما هم گفتند: مرجع تقلیدت باید کسی باشد که هوا و هوس نداشته باشد و اهل تجملات و دنیا پرست نباشد. آنوت آدم وقتی میداند که این اهل تجملات نیست، دنیا پرست است، من سهم امام را به او میدهم. چرا؟ برای اینکه میدانم خرج خودش نمیکند. فدک را به زهرا داد، کسی نگوید: راستی پیغمبر چرا فدک را به زهرا داد؟ فدک خیلی بزرگ بود. درآمد سنگینی داشت. چطور این درآمد سنگین را به زهرا داد؟ نورچشم بازی کرد. «نَعُوذُ بِاللَّه» نه! زهرا نان خودش را نمیخورد، به فقیر میداد. «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعام» (انسان/8) در قرآن آیاتی است که اینها چقدر ساده زندگی میکردند، باید پول را دست کسی داد که آدم مطمئن باشد خودش خرج نمیکند. آمد به خلیفه گفت: حق مرا بدهید. گفتند: پیغمبر گفته: ما ارث برای کسی نمیگذاریم. همه اموال برای مردم است. ما برای بچههایمان ارث نمیگذاریم. حضرت زهرا در سخنرانی که کرد، فرمود: «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُد» (نمل/16) حضرت سلیمان از حضرت داود ارث برد. چون سلیمان فرزند حضرت داود بود. «وَ وَرِثَ» یعنی ارث برد. با این آیه چه میکنید؟
از همه گذشته یک نفر میگفت: مادرم میگوید: چقدر چاق هستی. مادر زنم میگوید: چقدر لاغر هستی. بالاخره قسم حضرت عباس را قبول کنم یا دم خروس؟ شما دو نفر هستید ضد هم حرف میزنید. یکی میگوید: «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّه» (بحارالانوار/ج22/ص473)، «کفانا کتاب الله» فقط قرآن! میگوییم: خوب اگر قرآن است، «بِسْمِ اللَّهِ» فقط قرآن! اگر فقط قرآن است، قرآن میگوید: ارث هست، پس چرا تو میگویی: پیغمبر گفته ارث نیست. این حدیث است. شما که میگویید حدیث را نگویید. اگر فقط قرآن است چرا میگویید… دست خالی است.
امام جماعت مسجدالحرام میگفت: اینکه شیعههای دروغگو میگویند: «إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى» (شوری/23) یعنی مزد رسالت من مودت قربی است. یعنی اهلبیت را دوست داشته باشید. امام حسن آن زمان متولد نشده بود. امام حسین آن زمان متولد نشده بود. این شیعههای دروغگو میگویند: «إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى» این شیعههای دروغگو میگویند: مزد رسالت…
پیشنماز مسجد الحرام میگفت: این شیعههای دروغگو میگویند: مزد رسالت علاقه به اهلبیت است. اهلبیت امام حسن و امام حسین است. آن زمان هنوز متولد نشدند که آیه نازل شده است. علامه امینی(ره) خیلی قشنگ ثابت کرده که متولد شدند. یک سؤال علمی میکنیم. مگر قانون صادر میشود باید طرف وجود داشته باشد؟ میگوییم: آقا به سید احترام بگذارید، میگوید: الآن که سید نیست. نباشد! قانون، قانون است ولو فعلاً در مجلس سید نباشد. احترام استاد لازم است، ولو فعلاً در اتاق استاد نباشد. آقا شکر کیلویی پنج ریال مالیات دارد. ولو فعلاً شکری وجود نداشته باشد. قبل از غذا دستانتان را بشویید. ولو غذا نباشد. اصلاً وقتی میگوییم: حی علی الصلاه که نماز نیست. وقتی مؤذنین سعودی میگویند: «حی علی الصلاه» مگر صلاه است؟ هنوز صلاه نیست، بعداً میخواهد صلاه تشکیل شود. ولی هنوز تشکیل نشده است. ولی شما میگویی: «حیَّ» بشتاب. یعنی قانون که لازم نیست، همان لحظهی صدورش موضوع هم باشد. احترام استاد باشد ولو در این دقیقه استاد در سالن نیست. احترام سید، شکر کیلویی پنج ریال مالیات دارد، ولو فعلاً شکری وجود نداشته باشد. قرآن گفته: زکات بدهید. ولو ممکن است بگویید: آقا الآن بهار است، هنوز گندمها نرسیده است.
ببینید چقدر پیشنماز مسجدالحرام بیسواد است. تمام آیاتی که میگوید: زکات بدهید، لازم نیست همان لحظهای که آیهی زکات آمد، همان لحظه هم گندمها رسیده باشد. گندمها نرسیده، خرما نرسیده، کشمشها نرسیده، قانون وقتی صادر میشود لازم نیست مصداقش همان الآن باشد. ما میگوییم: حی علی الصلاه، ولی الآن نمازی نیست، بعداً میخواهیم نماز را تشکیل بدهیم. مثل اینکه خدا نظر را از افرادی برگردانده، مثل اینکه تمام مشکلاتشان با اسرائیل حل شده، مشکلاتشان با آمریکا حل شده، مشکلمان این است که امام حسن را حذف کنیم. امام حسین را از تاریخ را حذف کنیم. بگوییم: «موده فی القربی» امام حسن و امام حسین است. یعنی هدف وهابیت حذف امام حسن و امام حسین است. ولی حذف آمریکا و اسرائیل نیست. این سیمای وهابیت است.
خدایا به آبروی همه آبرومندان درگاهت، هرچه به عمر ما اضافه میکنی، به ایمان و عقل و علم و عمل و اخلاص و عمق و برکت ما بیفزا. به آبروی خوبان تاریخ ما را از بندگان صالح خودت قرار بده. شر دشمنان به خودشان برگردان. نسل ما را تا آخر تاریخ از بهترین مؤمنین و مؤمنات قرار بده. توطئهها علیه اسلام و مسلمین خنثی و توطئهگران نا اهل را نابود کن. روح انبیاء و اوصیاء، روح مراجع تقلید و شهدا و پدران و مادران و کسانی که گردن ما حق دارند، روحشان را از ما راضی و ما را پاسدار خونها و خدماتشان قرار بده.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 30 سوره فصلت کدام ویژگی مؤمنان را توصیف میکند؟
1) عبادت و بندگی
2) استقامت در راه خدا
3) زهد و دوری از دنیا
2- آیه 115 سوره طه، دلیل خروج حضرت آدم از بهشت را چه می داند؟
1) فریب شیطان
2) نافرمانی خدا
3) نداشتن عزم
3- براساس آیه 96 سوره مریم، نتیجه دنیوی اقدام برای خدا چیست؟
1) وسعت رزق
2) محبت مردم
3) دوری از بلاها
4- در نگاه حضرت زینب سلام الله علیها، ماجرای کربلا چگونه بود؟
1) تلخ و زشت
2) زیبا و ماندگار
3) فتنهای ناخواسته
5- براساس قرآن، اصرار به گناه به کجا میانجامد؟
1) کفر و بیدینی
2) فسق و عصیانگری
3) نفاق و دورویی