حج – 3

موضوع بحث: حج – 3
تاريخ: 06/04/63- رمضان 63

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث ما در جلسه قبل درباره حج بود، گفتيم مسأله حج(البته فلسفه حج را نه مي‌توانم و نه وقت است كه بگويم و نه كساني پاي تلويزيون نشسته‌اند همه حاجي هستند و مي‌خواهند به حج بروند) لازم نيست ما حاجي باشيم تا راجع به حج بدانيم، حاجي خيلي چيزها بايد بلد باشد، ولي بد نيست كه يك دورنمايي از حج داشته باشيم. درباره فلسفه حج مطالبي را برايتان گفته‌ام كه حج يعني: گذشت از همسر و فرزند و وطن، گذشت از جان و مال، حج يعني هجرت، حج يعني تجمل زدايي، حج يعني حضور در صحنه، حج يعني مساوات، حج يعني عبادت، حج يعني تفاهم، حج يعني تعليم و فراگيري، حج يعني اشك و فرياد، حج يعني خون و قيام، حج يعني اتحاد، حج يعني حركت و جنبش، حج يعني ايجاد منطقه امن و در منطقه امن زيستن، حج يعني بيعت با ابراهيم، حج يعني ذكر و خدا، مانور سياسي، حج يعني جلوه فطرت انسان، حج يعني شناخت شيطان و رمي آن، حال مقداري درباره حج كه عبادت و تسليم و ذكر خداست؛ در اين وادي صحبت كنيم.
موضوع بحث: دورنمايي از حج.
1- حج و ذكر و عبادت و برداشتن نگراني‌ها
تا چند مسأله جلسه قبل بحث كرديم. در اين جلسه دنباله جلسه قبل را مي‌گوييم. درجلسه قبل فهرست براي حج گفتيم. يكي از برنامه‌هاي حج مسأله ذكر و عبادت است و يكي تسليم وعبوديت. در اين زمينه در اين جلسه ان شاء الله بتوانيم صحبت كنيم و اين مربوط به حج نيست، اسم آن حج است زيرا در ايام حج بناست كه اين بحث‌ها پخش شود. ولي موضوع و درس آن به درد همه مي‌خورد.
قرآن مي‌فرمايد: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد/28) بررسي بحث نگراني‌ها در اين جلسه انجام شود. نگراني چيست؟ كه ذكر خدا و ياد خدا، آن نگراني را از بين مي‌برد. و قلب‌هاي نگران را مطمئن مي‌كند «تَطْمَئِنُّ» پس اول بررسي مي‌كنيم كه انسان از چه نگراني دارد.
حال اينها را با فرمهاي امروزي نيز مي‌توان پر كرد. ما با فرم قهوه خانه‌اي حرف مي‌زنيم. ريشه نگراني‌ها چيست؟ و يك انسان از چه چيز نگران مي‌شود؟ و چگونه ياد خدا اين نگراني‌ها را از بين مي‌برد و دل را آرام مي‌كند.
نگراني‌ها، ما از چه نگرانيم؟ ريشه نگراني‌ها عبارت است از اينكه 1- نگراني از گناه، گاهي يك انسان خلاف كرده است و ناراحت است. 2- نگراني از پوچي، گاهي انسان احساس پوچي مي‌كند و ناراحت است. 3- نگراني از تنهايي 4- نگراني از رهايي 5- نگراني از محو، كارهايش محو و نيست مي‌شود. 6- نگراني از قهر مردم، ناراحت است، مي‌گوييم چرا؟ مي‌گويد: شوهرم با من خوب نيست، بچه هايم چطور، خانمم چطور است و. . . دوستانم از من ناراحت شدند، به من پشت كردند، قهر كردند، مردم از من راضي نيستند، دوستم ندارند، نگراني از قهر مردم. 7- نگراني از فشار كار، نگراني از. . . قصه دكتر را كه شنيده‌ايد. مي‌گويند: كسي در خيابان راه مي‌رفت، ديد پزشكي به تابلو نوشته است كه امراض داخلي و غيره. اين رفت نزد پزشك و شروع به داد زدن كرد. پزشك گفت: چه شده؟ گفت: من وغيره‌ام درد مي‌كند. گفت: وغيره‌ات كجاست؟ گفت نمي‌دانم، شما نوشته‌اي امراض داخلي و غيره و. . . .
آدمي كه غصه مي‌خورد يك ناراحتي دارد، يا فكر مي‌كند خلاف كرده، آينده دارد از دست مي‌رود، تنهاست، رهاست، نمي‌تواند به كارهايش برسد، مردم از او راضي نيستند، ريشه‌هاي نگراني‌ها اينهاست. و قرآن مي‌فرمايد: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» «أَلا» آگاه باشيد. ايمان به خدا و ياد خدا دل را آرام مي‌كند. چگونه؟ گناه كردي، نگراني گناه، توبه از گناه است. مسلمان همين كه گناه بكند و غصه بخورد و ناراحت باشد، نگراني او باعث مي‌شود. قرآن درباره حج مي‌فرمايد: «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ في‏ أَيَّامٍ مَعْدُوداتٍ»(بقره/203)
ذكر و عبادت تسليم؛
درباره ذكر و عبادت قرآن مي‌فرمايد: «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ في‏ أَيَّامٍ مَعْدُوداتٍ» مربوط به حج(بقره/203) است. يا آيه‌اي ديگر مي‌فرمايد: «فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ»(بقره/198) قرآن درباره حج و مراسم آن آياتي دارد كه مي‌فرمايد: «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ» ياد كنيد در ايام حج كه چند روزي بيشتر نيست. ياد خدا كنيد در زمين مشعر در 2 فرسخي مكه كه شب عيد قربان همه حاجيها بايد در اين بيابان باشند. روز نهم ذي الحجه همه در بيابان عرفات هستند، غروب كه مي‌شود همه 2 ميليون جمعيت از زمين عرفات مي‌آيند به مشعر كه 2 فرسخي است. زميني است به نام مشعر جايگاه شعر و در آن زمين قرآن سفارش كرده است كه مردم بايد «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ» حالا چون ايام حج تناسب دارد به «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ» يا زمان و يا مكان، مشعر مكان است و ايام زمان. خلاصه به مناسبت وقت حج گفته‌اند كه در آن منطقه در زمين عرفات و در روز عرفه دعاي عرفه رسيده است. يك ركعت نماز در مسجدالحرام خواندن، ثواب ميليون ركعت نماز دارد در جاهاي ديگر. چون در حج مسأله‌ي مهم، ذكر و عبادت است، مقداري راجع به ذكرصحبت مي‌كنيم.
2- ذكر رسيدن به آرامش
ذكر چيست؟ آيا همين است كه يك تسبيح دست بگيريم و «لا اله الا الله» و «سبحان الله» بگوييم. اين ذكر است «الله اكبر» و «لا اله الا الله» اما امام يك جور ديگر ذكر را معنا مي‌كند. در اصول كافي حديث داريم كه «سبحان الله و الحمدلله» ذكر است، اما ذكر واقعي آن است كه انسان وقتي گناه پيش آمد ياد خدا باشد، ممكن است كسي هيچ «سبحان الله» و «لا اله الا الله» نگويد، اين طور نباشد كه دائم الذكر باشد و سبحان الله، سبحان الله بگويد، اما مثلاً يك مشتري مي‌آيد و مي‌خواهد كلاه سر او بگذارد. مي‌گويد بخاطر خدا سر او كلاه نمي‌گذارم. يك نگاه حرامي است، مي‌گويد: بخاطر رضاي خدا نگاه نمي‌كنم. درآمد حرامي است مي‌خواهد بزند، بكوبد، خلاف شرع كند، بخاطر رضاي خدا نمي‌كند. امام مي‌گويد: لازم نيست لبت را حركت بدهي، ذكر واقعي و حقيقت ذكر اين است كه انسان ياد خدا كند. تمام جنايت‌ها وقتي رخ مي‌دهد كه انسان ياد خدا نيست. تمام نگراني‌ها بخاطر اين است كه ما ياد خدا نيستيم.
امام مي‌گويد: خدايا اگر ندامت و پشيماني توبه است، من پشيمانم. خداوند غفار است، «قابِلِ التَّوْبِ»(غافر/3) توبه را قبول مي‌كند. «يُحِبُّ التَّوَّابين»(بقره/222) دوست دارد كسي را كه توبه كند، يك انسان خلافكار وقتي به خدا باز مي‌گردد و از خداعذرخواهي مي‌كند. خدا به قدري راضي است، كه اگر كسي راحله و مركب و شترش را گم كند و در بيابان مدتها پي آن بگردد و پيدا نكند و بعد آنرا با غذا پيدا كند. چطور اگر كسي راحله‌اش را پيدا كند شاد مي‌شود، يك مؤمني كه خلاف كرده و حال به خدا برمي گردد. خدا قبول مي‌كند هر چه مي‌خواهد باشد. بنابراين اگر نگراني از گناه است، خدا مي‌بخشد. نكند يك وقتي جواني، دختري يا پسري بگويد: ما گناه كرده‌ايم و ما ديگر آدم بشو نيستيم، پس حالا كه:
چون قامت ما براي غرق است *** در كم و زياد او چه فرق است
آب كه از سر رد شد، چه يك ني و چه صد ني. اينگونه نگوييد، چون بعضي از دخترها و پسرها، دختر و پسرهاي خوبي هستند، پاك و خوب هستند. منتهي به خاطر وسوسه‌هايي دچار خداي ناكرده گناهي مي‌شوند، وقتي گناه كرد مي‌گويد: من ديگر به درد نمي‌خورم. من ديگر وضعم خراب است، ديگر نماز جمعه هم نمي‌آيد. به او مي‌گوييم: بيا نماز جمعه، مي‌گويد: من آقا وضعم خيلي خراب است و با اين نماز جمعه‌ها وضعم درست نمي‌شود. مي‌بيني يك گناه مي‌كند، دنبال اين گناه از خودش از هر شركتي و هر اقدامي دلسرد و مأيوس مي‌شود. مثلاً مي‌گوييم: بلند شو و برو روي پشت بام و الله اكبر بگو. مي‌گويد: برو بقيه كارهايت را درست كن. چون يكي، دو تا خلاف مي‌كند. اين يكي دو تا مايه مي‌شود كه بقيه كارهاي اصلاحي را انجام ندهد. و سفارش حضرت علي(ع) خلاف اين است. حضرت امير(ع) مي‌فرمايد: هر وقت كار خلافي كردي پشت سرش يك كار خوب بكن. اگر همه هفته‌ها نماز جمعه نمي‌رفتي اين هفته كه كار خلاف كردي، حتماً نماز جمعه برو. نگوييد حالا كه اينجا 2 يا 3 چوب كبريت افتاده است پس ما نيز آشغال بريزيم. تا 2 يا 3 چوب كبريت ديديد، زود شلنگ آب را به آن بگيريد، زود جارو كنيد «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ»(هود/114) قرآن مي‌گويد: كار خير كه كرديد كار بد را مي‌شويد و مي‌برد. پس اگر نگراني از گناه است كه خوب هم هست و انسان نبايد بگويد كه گناه كرده‌ام و خدا مي‌بخشد. اگر خيلي هم اطمينان داشته باشي كه خدا مي‌بخشد و شايد خدا نبخشد. انسان نبايد مطمئن باشد. و لذا حديث داريم كه اگر كسي خلاف كرد، اگر كسي گناه كرد و از آن ناراحت شد و منقلب شد و پشيمان شد و گريه كرد. اگر اين گريه باعث بشود كه اين فرد مغرور شود، كه نه ديگر ما توبه كرديم و با خدا رفيق شديم. باز بايد يك گريه كند، براي اين گريه كه به او غرور داده است.
3- آثار ايمان و ياد خدا
نگراني خوب است در حد وسط، نه افراط و نه تفريط. بايد بين خوف و رجا باشد. پس اگر مسأله‌اي باعث نگراني از گناه است با وجود خداي غفار نگراني رفع مي‌شود.
اگر نگراني از پوچي است، ما در جهان بيني الهي پوچ نيستيم، جهان بيني ماركسيسم، آقاي ماركس بايد نگران باشد. يك آدم ماركسيسم مي‌گويد: دنيا آن طرفش هيچ است. قبل هيچ، دو سه روز ديگر نيز چند ليتر آب مي‌خوريم و چند كيلوغذا بعد نيز هيچ. اين جهان بيني مادي است. مادي مي‌گويد: انسان كه مرد، سقط مي‌شود. انسان كه مرد، نيست مي‌شود. در ديد الهي يك مؤمن به خدا براي خودش بقاء قائل است. خودش را هر لحظه زير نظر خدا مي‌داند و بعد از مرگ نيز خانه عوض مي‌كند. نيست نمي‌شود. پوچي در جهان بيني الهي راه ندارد پس «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ»(رعد/28) اگر نگراني از اينكه چراپوچي، ايمان به خدا و جهان بيني خدايي، پوچي در آن وجود ندارد «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ»(زلزال/7) كارت محو نمي‌شود «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ»(حديد/4) تنها نيستيد و خدا با شماست. كارهايت پوچ نيست، هر كاري انجام بدهي ضبط مي‌شود. هر اجرت برابر پاداش داده مي‌شود، گناهت بخشيده مي‌شود، آينده‌ات روشن است. پس در اين وادي تحير نيست.
مردم قهر كردند. مؤمن به خدا كار به قهر و رضاي مردم ندارد. همه مردم بگويند زنده باد يا مرده باد، او تنها دلش به يك چيز خوش است و آن رضاي خداست. بنابر اين اين ما هستيم كه با يك قاشق ماست سردي مي‌كنيم و با يك خرما گرمي مي‌كنيم. مؤمن به خدا وصل به كُر شده است. وصل به بي نهايت شده است. بنايراين نگراني از اين است كه مردم قهر هستند. مؤمن به خدا همين كه وظيفه شرعي خود را انجام داد كار ندارد بلندگوهاي آمريكا و راديو آمريكا واسرائيل چه گفتند، كاري به آنها ندارد. مي‌گويد: وظيفه اسلامي ما اين است كه الآن اين چنين كنيم و فقط «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ»(انعام/91) بگو خدا و بقيه را بريز دور. بنابراين مؤمن به خدا قهر مردم و صلح مردم كاري به او ندارد.
4- ايمان عامل استقامت و نجات از سختي‌ها
فشار كار، صد رقم كار هجوم مي‌آورد، انسان فقط حساب مي‌كند كه ميان اين كارها وظيفه شرعي من چيست؟ بنابراين مؤمن هيچگاه چند كار ندارد، فقط يك كار دارد، اگر هزار طرح نيز به او دادند وظيفه‌اش در اين ميان يك طرح است و آن اين است كه اهم و مهم است، يا واجب است و يا ضروري است يا خدا واجب كرده است. بنابراين مؤمن به خدا يك كار دارد. مؤمن به خدا يك نفر را بايد راضي كند، مؤمن به خدا كارهايش ضبط مي‌شود، حرام نمي‌شود، زير نظر خداست. رفيق او خداست. آينده‌اش روشن است. اين است معناي «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد/28) آنهايي غصه بخورند كه مي‌گويند: زندگي اين طرفش هيچ، آن طرفش هيچ. زندگي ميان دو پرانتز. دو طرف پرانتز هيچ. خوب وسط پرانتز مي‌خواهي چه كني؟ خوراك، پوشاك، مسكن، بعد و قبلش هيچ چيز. آنها غصه بخورند، آنها بايد قرص خواب بخورند تا خوابشان ببرد. آنها بايد مشروبات الكلي بخورند تا آرام بشوند. ضعف اعصاب مال آنهاست، خودكشي مال آنهاست، مؤمن به خدا هيچگاه غصه نمي‌خورد.
من قصه‌اي را حدود يك سال و نيم پيش در تلويزيون گفتم و الآن هم مي‌خواهم آنرا تكرار كنم. بلال يك آدم كوتاه قد و سياه وغلام و فقير است. بلال كه مي‌خواست داماد شود به خانه دختر رفت به خواستگاري و به پدر دختر گفت: اين جانب داماد هستم و خواستگار دختر شما هستم. دختر رامي دهي يا خير. جمله خواستگاري چه بود؟ اين مطلب را شنيده‌ايد. گفت: دخترت را به من مي‌دهي يا خير؟ گفت: «ان تُزَوِجونا» اگر دخترت را به من بدهي «فالحمد لله» اگر دخترت را به من تزويج كني «الحمد لله» خدا را شكر مي‌كنم «و ان تمنعونا» اگر دخترت را به من ندهي «والله اكبر» خدا بزرگ است.
مؤمن به خدا نمي‌گويد: اگر دختر را داد، داد وگرنه من در عشق شكست خورده‌ام. اعصابم خورد مي‌شود. نه اعصاب اوخورد مي‌شود و نه شكست مي‌خورد و هيچ مسأله‌اي برايش پيش نمي‌آيد «ان تزوجونا فالحمد لله و ان تمنعونا الله اكبر» حالا فرد است كه دلش مي‌خواهد برود فلان شغل را داشته باشد و همين كه به او مي‌گويند: خير، دنيا نزد او تيره و تاريك مي‌شود و حواسش پرت مي‌شود. مات و مبهوت مي‌شود، چه شده است؟ رفتم سراغ كاري و نشد، خوب نشد كه نشد. مگر بناست كه همه كارها بشود؟ براي چه كسي همه كارها شده است؟ چه كسي هميشه شكست خورده است؟ چه كسي خوش بود؟ كه تو مي‌خواهي خوش باشي؟ چه كسي دنيا برايش مانده است؟
5- سختي‌ها وسيله رشد مؤمنان
قرآن در مورد دنيا مي‌گويد: «زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا»(طه/131) زهره يعني غنچه، يعني براي هيچ كس باز نمي‌شود. دور آن مي‌نشينند به اميد اينكه در آينده باز شود ولي بالاخره باز نشده خودشان مي‌ميرند. قرآن به دنيا غنچه گفته است و بدانيد‌اي خواهر و برادري كه پاي تلويزيون هستيد اين غنچه تاكنون براي كسي باز نشده است. براي ريگان و كارتر و شاه نيز باز نشد. براي اولياي خدا، پيغمبر و حضرت علي(ع) نيز باز نشد. تاريخ دختر علي(ع) را شنيده‌ايد. مردي از حسين بن علي بهتر روي كره زمين نيست. تكه تكه‌اش كردند. دنيا اين است. چه توقعي ما داريم؟ حضرت مسلم سفيرامام حسين(ع) بود و او را به كوفه فرستاد تا وارد شد از او استقبال كردند، آن هم چه استقبالي 18 هزار نفر با او دست دادند، پشت سر او نماز خواندند و بعد از نماز كه حكومت نظامي از طرف يزيد اعلام شد همه 18 هزار نفر فرار كردند و مسلم بعد از نماز در كوچه‌هاي كوفه مانده بود كه چه كند؟ يعني اين دنيا، دنيايي است كه براي مسلم عزيز و سفير و نماينده شخص حسين(ع) ساعت 7، 18 هزار نفر نماز خواندند و 30/7 يك نفر نبود كه ايشان را به خانه ببرد. اين است دنيا. بنابراين انسان اگر بداند تاريخ اين است ديگر غصه نمي‌خورد. آتش براي سوزاندن است، تنور براي داغ شدن است، توپ فوتبال براي لگد زدن است، كسي نگويد كه اين دنيا چرا اينگونه است؟ اين مثل اين مي‌ماند كه توپ برود دادگستري، بگويد: آقاي رئيس من شكايت دارم چرا اين جوانها اين قدر به من لگد مي‌زنند. اصلاً توپ فوتبال مال لگدزدن است. توپ واليبال شكايت كند كه چرا اين قدر بر سر من مي‌زنند. اصلاً اين دنيا مال اين است كه حوادث رخ دهد. دنيا تنور است و گه گاهي نانهايي در آن مي‌سوزد و نانهايي در آن پخته مي‌شود و نانهايي در آن مي‌سوزد. و آتش در آن شعله ور مي‌شود. گاهي نيز تا آدم مي‌رود چهار تا نان به تنور بزند، چهار تا از موهايش مي‌سوزد. آيا شما از تنور توقع گلستان داريد؟ توپ بايد توقع داشته باشد كه مردم آن را در طاقچه بگذارند؟ اصلاً توپ مال لگد زدن است. كسي كه توقع دارد كه نگران نباشد، مثل توقع توپ است كه مي‌خواهد كسي به آن لگد نزند. «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ»(نهج‏‌البلاغه، خطبه 226) اميرالمؤمنين(ع) مي‌گويد: دنيا خانه‌اي است كه غرق در بلاست. براي چه اين خانه را درست كرد؟ براي اينكه ما در اين بلاها رشد كنيم، شما براي چه بچه‌ات را در آب مي‌اندازي؟ براي اينكه دست و پا بزند و شنا ياد بگيرد. براي چه نان را در تنورمي زنيد؟ براي اينكه پخته شود. براي اينكه ما رشد كنيم و پخته شويم، اگر سختي‌ها نباشد ما رشد نمي‌كنيم.
پس برادر و خواهر در حج آياتي داريم كه قرآن مي‌گويد: ياد خدا باشيد. در ايام حج، در مكان حج نيز ياد خدا باشيد. مكان و زمان حج ياد خدا زياد كنيد. ذكر فايده‌اش اين است «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد/28) ايمان خدا و ياد خدا دل را آرام مي‌كند. دل، چرا؟ چون نگراني‌ها اين موارد است كه گفتيم و ايمان به خدا جبران اين نگراني‌ها را مي‌كند.
6- ذكر و آثار ذكر در قرآن
حج چيست؟ حالا در مورد ذكر چند مورد مطلب ديگر نيز هست كه بگويم. قرآن مي‌فرمايد «فَاذْكُرُوني‏ أَذْكُرْكُمْ»(بقره/152) اگر شما ياد من كرديد، من هم ياد شما مي‌كنم. اصولاً قرآن يك سري آيه دارد كه مي‌گويد: تمام كارها و لطف‌هاي من سرش دست شماست. شما كج شويد كج مي‌شوم. شما راست شويد راست مي‌شوم «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»(عنكبوت/69) در راه من تلاش كنيد، به راهم هدايتتان مي‌كنم. «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»(صف/5) كج شدند كجشان كردم. «أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ»(بقره/40) خدا مي‌گويد شما به پيمانهاي من وفا كنيد، من نيز به پيمانهاي شما وفا مي‌كنم. مي‌گويد: چرا ما دعا مي‌كنيم مستجاب نميشود؟ طوري حرف ميزند كه انگار خدا كارگر ايشان است كه تا ايشان سخن از دهانش درآمد فوري استجابت كند. خدا تا كنون چند دفعه به تو حرف زده و تو به هيچكدام گوش نداده‌اي؟ «أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ» «فَاذْكُرُوني‏ أَذْكُرْكُمْ» فايده ذكر اين است كه اگر خواستيد هر لحظه خدا نظرشان به شما باشد شما هم بايد نظرتان به خدا باشد.
ذكر چيست؟ قرآن به چند چيز ذكر گفته است، 1- نماز ذكر است «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»، «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري»(طه/14) خدا به موسي مي‌گويد: نماز را بخوان «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري» نماز ياد خداست.
2- قرآن ذكر است «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»(حجر/9) قرآن مي‌گويد: ما ذكر را فرستاديم و خود نيز ذكر را حفظ مي‌كنيم. مراد از ذكر قرآن است.
3- هدايت ذكر خداست. شما اگر بتوانيد چهار تا جوان را جمع كنيد و آنها را نصيحت كنيد و ارشاد كنيد، همين ارشاد ونصيحت و امر به معروف هم ذكر خداست. خدا به موسي و هارون مي‌گويد: برويد نزد فرعون او را نصيحت كنيد. «وَ لا تَنِيا في‏ ذِكْري»(طه/42) و در ذكر من سست نشويد. يعني در هدايت سست نشويد. پس هدايت شما ذكر است، نماز شما ذكراست، هر كاري كه. . . .
7- پيامدهاي دوري از ياد خدا
قرآن مي‌فرمايد: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً»(طه/124) اگر كسي «وَ مَنْ أَعْرَضَ» كسي كه اعراض كند «عَنْ ذِكْري» از ياد خدا «فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً» در زندگي سختش قرارش ميدهيم. الآن آمريكا و اروپا خدا را فراموش كرده‌اند. جامعه‌اي كه خدا را فراموش كند، ترور، قتل سرقت، دزدي، تجاوز، فحشاء در آن بيداد مي‌كند. هرچه ايمان كمتر شود، كلانتري‌ها بايد مأمورشان را زيادتر كنند. هر چه ايمان كمتر شود پرونده‌هاي دادگستري زيادتر مي‌شود. اگر زن به شوهرش ايمان نداشته باشد، شوهر كه بيرون ميرود اين زن دائماً ميسوزد. اگر مرد به زنش ايمان نداشته باشد مرد دائماً در سوز است. خلاصه زندگي جهنم مي‌شود «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري» اگر ياد خدا و ايمان به خدا از جامعه، خانه و تجارتخانه برود. اگر من بدانم اين كاسبها همه دزد هستند، بايد يك خريد كه دارم با 18 تا آيت الكرسي به بازار بروم. آخر هم كلاه سر آدم مي‌گذارند. بازاري بود وقتي مي‌خواست به بازار برود مي‌گفت: خدايا تو شر مردم را از سر ما كم كن، ما خودمان با شيطان ميدانيم. يعني ما حريف شيطان مي‌شويم. خدايا تو شر مردم را كم كن. واقعاً اگر ايمان به خدا برود، چه چيز جايش مي‌نشيند؟ مگر پليس چقدر مي‌تواند دوام بياورد. يك پليس باطني است به نام ايمان. بنا براين اين به معناي «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً» كسي كه از ياد خدا اعراض كند، كسي كه خدا را فراموش كند، رشوه مي‌گيرد، كلاهبرداري ميكند، تمام جنايت‌ها وقتي انسان ياد خدا نيست رخ مي‌دهد. كسي كه اعراض كند از ياد من «ضنك» يعني ضيق، تنگ، زندگي تنگي دارد. ممكن است خانه‌اش هزار متر باشد، ولي كسي كه ايمان به شوهرش ندارد در خانه مي‌سوزد. خانمش خيلي حقوق بگير است ولي چون ايمان به او ندارد مي‌سوزد. اگر ايمان و تقوي و ياد خدا كه ياد خدا مايه ايمان و تقوي است، اگر اينها برداشته شود زندگي تلخ مي‌شود. همه دزد، كلاهبردار، البته «مَعيشَةً ضَنْكاً» در رواياتي به زندگي برزخي هم تفسير شده است.
قرآن مي‌گويد: گاهي انسان غافل مي‌شود. مثل آهني كه زنگ مي‌زند، سوهاني به آن مي‌كشيم و زنگش پاك مي‌شود. قرآن مي‌گويد: انسان زنگ ميزند. گاهي كه زنگ ميزند يك پس گردني به او مي‌زنيم كه بيدار مي‌شود. مي‌گويد رمز يكي از سختي هاهمين است «وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ»(اعراف/130) طرفداران و هواداران فرعون را با پس گردني قحطي و كم حاصلي «لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ» تا بلكه اينها به هوش بيايند، پس گاهي وقت‌ها سيلي‌ها سازنده است.
حديث داريم قَالَ النَّبِيُّ(ص): «لَوْ لَا ثَلَاثَةٌ فِي ابْنِ آدَمَ مَا طَأْطَأَ رَأْسَهُ شَيْ‏ءٌ الْمَرَضُ وَ الْمَوْتُ وَ الْفَقْرُ وَ كُلُّهُنَّ فِيهِ وَ إِنَّهُ لَمَعَهُنَّ وَثَّابٌ»(الدعوات‌‏راوندى، ص‏171) اگر سه چيز نبود، آدم گردنش را خم نمي‌كرد. يعني گردنكش بود. ولي سه سيلي درست كرده‌ايم كه به وسيله آن گاهي سر او به زمين مي‌افتد «الْمَرَضُ وَ الْمَوْتُ وَ الْفَقْرُ» موت و مرض و فقر و لذا اينها همه كسي را كه خدا دوست دارد گوش مالي مي‌دهد. يكي از دوستان مي‌گفت: من سخنراني خوبي داشته‌ام. بحثي آماده كرده بودم كه بگويم. رفتم و شروع كردم: بسم الله. . . الحمد. . . يادم رفت! ‌اي خاك بر سرم. هركاري كردم يادم رفت. گاهي انسان يادش مي‌رود و اين لطف خداست كه انسان مغرور نشود. بنابر اين حوادث يك فلسفه‌اش همين است كه انسان ذكر و ياد خدا كند.
8- تكرار ذكر لازم است
ذكر بايد تكرار شود و لذا نماز تكرار مي‌شود. صبح نماز مي‌خوانيم، اينقدر آدم صبح تا ظهر اينقدر مي‌گويد و مي‌شنود و مشغول است كه دو مرتبه از خدا غافل مي‌شود. دو مرتبه ظهرالله اكبر باز تا عصر الله اكبر باز تا مغرب الله اكبر. . . . نماز بايد تكرار شود. مثل عقربك. آهنربا شما يك عقربك را در نظر بگيريد. فرض كنيد قطب نما، اگر يك تكه آهن طرف راست باشد لبه عقربه رو به آهن مي‌چرخد. جاي آهن را تغييرمي دهيم، لبه عقربك رو به آهن مي‌چرخد. ما اگر بخواهيم عقربك درست بايستد، بايد آهنها را برداريم تا عقربك درست بايستد. عقربك روح ما ساعت نگاهش به يك ماشين عالي مي‌خورد، بسيار خوشش مي‌ايد و جانش در ميرود. بازميبيند اين چه خانه‌اي دارد. دائماً زور و تزوير عقربك روح ما را اين طرف و آن طرف مي‌كشاند. لذا بايد هر دو سه ساعت يكبار همه اين آهن‌ها را برداريم و الله اكبر بگوييم و مشغول نماز شويم. تا عقربك فطرت به سوي مبدأ هستي حركت كند. نماز يعني برداشتن آهن آلات. به قول آن بنده خدا كه مي‌گفت: شما كه در نماز مي‌گوييد «الله اكبر» دست را كه بالا مي‌بريد، يعني هر چه مرا مشغول كرده است دور بريزيد.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1611

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.