Deprecated: Implicit conversion from float 79.9 to int loses precision in /home/gharaati/public_html/wp-includes/class-wp-hook.php on line 85

Deprecated: Implicit conversion from float 79.9 to int loses precision in /home/gharaati/public_html/wp-includes/class-wp-hook.php on line 87
تکلیف، شرایط تکلیف -2 – درسهایی از قرآن
Warning: Undefined array key "beoreo" in /home/gharaati/public_html/wp-content/themes/publisher-child/functions.php on line 185

Deprecated: md5(): Passing null to parameter #1 ($string) of type string is deprecated in /home/gharaati/public_html/wp-content/themes/publisher-child/functions.php on line 185

تکلیف، شرایط تکلیف -2

موضوع بحث: تکلیف، شرایط تکلیف -2
تاریخ پخش: 28/12/60

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

«الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الّدین»

در این جلسه می‌خواهیم مقداری با احکام خدا آشنا شویم و هم مقداری از فقه بگوییم. چون نامه‌های زیادی برای ما می‌آید و مکرراً گفته‌ام که نمی‌توانم جواب خصوصی بدهم. اما این نامه‌ها را می‌خوانم و گاه و بیگاه در حرف‌های من اثر می‌گذارد. یعنی وظیفه‌ی مرا تغییر می‌دهد. می‌خواهم درباره‌ی فقه کلیاتی را بگویم. اگر یادتان باشد گفتیم: در انجام اعمال و دستورات دینی چند بحث را بیان می‌کنیم.
آیا لازم است احکام خدا را فرا گیریم؟ بحث دوم ما شرایط تکلیف بود. بحث سوم ما شرایط صحت بود. بحث چهارم ما شرایط قبولی بود و پنجمین بحث درباره‌ی شرایط کمال بود. بحثی این گونه مطرح کرده بودیم. در شرایط تکلیف بودیم که وقت تمام شد. ما باید اول احکام خدا را یاد بگیریم.
1- خداوند حجت را تمام کرده است
آیه‌ای در قرآن داریم که می‌فرماید: «فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبالِغَهُ»(انعام/149) این آیه در سوره انعام است. حجت کامل از آن خداست. یعنی خداوند با فرستادن انبیا و قانون و کتاب آسمانی و دادن عقل و هدایت به انبیا و امامان، دیگر حجت را بر شما تمام کرد. شما نمی‌توانید بگویید: ما نفهمیدیم. نمی‌دانستیم. بخصوص در جمهوری اسلامی کسی دیگر عذری ندارد که ما خبر نداشتیم، نمی‌شد یاد گرفت. ما نمی‌دانستیم که وظیفه‌ی شرعی ما چه بوده است؟ امام ذیل این آیه مطلبی را می‌گوید. می‌گوید: روز قیامت، افراد را در دادگاه عدل الهی حاضر می‌کنند. می‌پرسند: «أَ کُنْتَ عَالِماً»(أمالى‏طوسى، ص‏9) می‌دانستی وظیفه‌ات چیست؟ راه کارت را بلد بودی و انجام ندادی؟ اگر بگوید عالم هستم، می‌گویند: چرا عمل نکردی؟ اگر بگوید ما در دهات و پشت کوه بودیم و در شهرهای دور بودیم. در مناطقی بودیم که بلد نبودیم. آن وقت می‌گویند: «أَ فَلَا تَعَلَّمْتَ» (بحارالانوار،ج1،ص177) چرا برای یاد گرفتن نرفتی؟ به دانشمند می‌گویند: تو که بلد بودی، چرا عمل نکردی؟ به جاهل می‌گویند: چرا برای یاد گرفتن نرفتی؟ در کتاب وافی حدیثی دیدم که می‌فرماید: خداوند از جاهل عهد گرفته که سراغ عالم برود و بیاموزد و از عالم عهد گرفته که سراغ جاهل برود و به او بیاموزد. هم جاهل باید به سراغ عالم برود، و هم اگر عالم دید او به سراغش نمی‌‌آید، او باید به سراغ جاهل برود. امیرالمؤمنین(ع) وقتی دارد از رسول اکرم تعریف می‌کند، می‌گوید: پیغمبر«طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ»(نهج‏ البلاغه، خطبه 108) یعنی پزشکی بود که کیفش را به دست می‌گرفت و به دنبال مریض می‌گشت. بعضی از پزشکان ما هم اینچنین هستند، منتهی اندک هستند. به جای تفریح مقداری دارو بر می‌دارند و به دهی می‌روند و دو سه ساعتی را تفریح می‌کنند و دو سه ساعتی هم چند بیمار را مجانی می‌بینند. خودشان تفریحشان را چنین قرار داده‌اند. پیغمبر پزشک روح بود که به دنبال بیمار می‌گشت. هم آن‌ها باید به سراغ عالم بروند و هم عالم باید به سراغ آن‌ها برود. خلاصه این که باید احکام خدا را یاد بگیریم. «فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبالِغَهُ» اگر کسی احکام خدا را نیاموزد، در دادگاه عدل الهی از او می‌پرسند: چرا برای یاد گرفتن اقدام نکردی؟
داشتیم شرایط تکلیف را مطرح می‌کردیم. به این رسیدیم که شرط تکلیف بلوغ است. مقداری درباره‌ی بلوغ صحبت کردیم.
2- قدرت شرط تکلیف است
یکی دیگر از شروط تکلیف، قدرت است. وقتی انسان مکلف است، که قدرت داشته باشد. «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»(بقره/286) این آیه را باید همه‌ی مسلمان‌ها حفظ باشند. یک سری آیات و احادیث هست که همه باید حفظ باشیم. نظیر «واعتصموا بحبل الله» نباید اکتفا کنیم. خوب است آدم این آیه را حفظ باشد. «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» خداوند انسان را تکلیف نمی‌کند، مگر به اندازه‌ی طاقت او. قدرت شرط تکلیف است. کارهایی که انسان نمی‌تواند انجام بدهد و با انجام دادن آن به دردسر می‌افتد. «ما یُریدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ»(مائده/6) یا «وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»(حج/78) قرآن می‌فرماید: خداوند برای شما در دین حرج و درد سر قرار نداده است. یعنی دین اسلام، دین آسانی است. اگر دستت زخم شد و آب برایش ضرر دارد وضو نگیر. اگر نمی‌توانی طبیعی وضو بگیری، جبیره‌ای بگیر. فرض کنید اگر آزادی از تو صلب شد و طاغوت نگذاشت شما به مکه بروی، اگر در انجام یک سری کارها به درد سرافتادی و به حرج افتادی، انجام نده. کارهای دردسردار را انجام نده. البته این مخصوص کارهای معمولی است اما درمورد یک سری کارها، اصلاً خود کار دردسر است. مثلاً خود جهاد درد سر است. اصلاً یک سری کارها درد سراست و انجام این‌ها را از شما خواسته‌اند. زمانی اسلام از ما درد سر می‌خواهد. می‌گوید: به جبهه برو. آن جایی که خود اسلام چنین کاری می‌خواهد، برای دفاع از وطن، دفاع از جان، مال، آبرو، واجب است. اگر انسان دفاع نکند، از حیوان عقب‌تر است. چون حیوان‌ها در مقابل حمله دفاع می‌کنند و شرف انسانیت اقتضا می‌کند که ما هم دفاع کنیم. یک سری کارها هست که به هر قیمتی که باشد ما باید آن را انجام دهیم. اما یک سری کارها هست که خودکار دردسرنیست. مثل نماز خواندن، دردسر ندارد. اما در این مورد، به این دلیل وضو گرفتن مشکل است مثلاً فرض کنید به سختی می‌تواند بایستد. اگر کاری آسان بود و درد سر شد، انجام ندهیم. اما اگر کاری ذاتاً درد سر بود، حسابش جداست.
3- خدا برای شما آسانی را اراده کرده
«یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ»(بقره/185) آیه‌ای دیگر است. یعنی خدا برای شما آسانی را اراده کرده است. خدا خواسته، کارتان آسان باشد. خدا برای ما آسانی خواسته است. خدا خواسته در کارتان حرج و درد سر نباشد. خدا به احدی تکلیف نمی‌کند، مگر به میزان وسع او. از این سه آیه می‌توان استفاده کرد. شرط تکلیف این است که قدرت داشته باشیم و در انجام آن به دردسر نیفتیم. حال خدا که می‌خواهد کارهای ما آسان باشد، خودمان چرا کارهایمان را مشکل می‌کنیم؟ خدا خواسته است، ما آسان ازدواج کنیم. به قدری خودمان تکلفات و تشریفات گذاشته‌ایم که ازدواج را به یک مسئله‌ی مشکل تبدیل کرده‌ایم. «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّهِ»(بحارالأنوار، ج‏58، ص‏129) به ما گفته‌اند: مثل خدا باشید. خدا می‌گوید: من در دین به شما سخت نگرفته‌ام. شما هم با یک سری مقررات به خود سخت نگیر. خدا آسان گرفته است. شما این قدر سخت نگیر. خدا می‌گوید: اگر روی دستت آب ریختی، پاک می‌شود. کارت را مشکل نکن. بسیاری از افراد وقتی می‌خواهند کارهای خیر را انجام دهند، به خاطر یک سری تشریفات خشک و بی معنا و بی محتوا، خودشان را از بسیاری از این خیرات باز می‌دارند که یکی از آن‌ها مسئله‌ی ازدواج است. شرط تکلیف بلوغ است. در هفته‌های قبل گفتیم که 4 نوع بلوغ داریم. بلوغ عبادی، بلوغ سیاسی، بلوغ اجتماعی و بلوغ ازدواج. درباره‌ی بلوغ صحبت کردیم. گفتیم شرط دیگر تکلیف قدرت است و در این مورد سه آیه گفتیم.
حدیث داریم کسانی که در دنیا به مردم آسان می‌گیرند، خدا هم روز قیامت به این‌ها آسان می‌گیرد. کسانی که در دنیا با مردم سخت می‌گیرند، خدا هم در قیامت، در حساب، با این‌ها سخت می‌گیرد. آسان بگیرید، تا خدا هم بر شما آسان بگیرد. قرآن می‌گوید: یکدیگر را ببخشید و عفو کنید تا خدا هم شما را عفو کند. «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا» (بحارالانوار،ج9،ص184) عفو کنید و از تقصیر همدیگر بگذرید «أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ»(نور/22) مگر نمی‌خواهید خدا شما را ببخشد. اگر می‌خواهی خدا شما را ببخشد، شما هم دیگران را ببخشید. این شرط دوم است.
4- آزادی و عقل از شرایط تکلیف
شرط سوم: آزادی است. انسان باید در انجام تکلیف، در اضطرار قرار نگیرد. اگر کسی مضطر شد، حساب مضطر جداست. کسی که از انجام کاری منع شده است حسابش جداست. انسانی که در اضطرار و ممنوعیت قرار گرفت و آزادی از او سلب شد، تکلیفش هم تغییر پیدا می‌کند. از شرایط تکلیف بگذریم. البته عقل هم هست که آن دیگر روشن است که انسان دیوانه تکلیفی ندارد. می‌گویند: دیوانه‌ای در دیوانه خانه چیزی نوشت و از تیری که در آن دیوانه خانه بود بالا رفت و کاغذ را سر تیر گذاشت. یک پونس به آن زد و پایین آمد. مردم گفتند: چه نوشته بود؟ خلاصه یک برق کش آوردند که از این تیر بالا برود. بالا رفت و کاغذ را برداشت و دیدند که نوشته است که دیوانه تکلیفی ندارد. دیگر نیازی به گفتن نداشت. یک سری مسائل روشن است. مثلاً این که عقل شرط تکلیف است. ما دیگر حرفی نمی‌زنیم. چون اسلام خیلی به عقل عنایت دارد. در بعضی روایات داریم که اولین چیزی که خداوند خلق کرده است، عقل است. در یک سری روایات می‌خوانیم خدا انسان را به اندازه‌ی عقل و شعورش مجازات می‌کند. یعنی هرچه عاقل‌تر باشد، توقع خدا از او بیش‌تر است. در نتیجه عذابش سخت‌تر است.
5- عقل با حیله و نفاق فرق دارد
عقل غیر حیله است. عقل «مَاعُبِد َبِهِ الرَّحْمَنُ»(کافى، ج‏1، ص‏11) عقل آن است که ما را به راه خدا نزدیکپ‌تر می‌کند. چون به حضرت علی(ع) گفتند: فلانی بسیار عاقل است. گفت: فلانی بسیار شیطان است، حیله گر است. چون بعضی اوقات پدران، پسران را نصیحت می‌کنند که پدر جان آدم باید عاقل باشد، یعنی تمام دوز و کلک‌ها را عقل می‌نامند. حضرت علی(ع) در مقابل یکی از مخالفینش می‌گوید: او عاقل نیست، حیله گر است. مثلاً می‌گویند: فلانی مرد عاقلی است. دور اندیش است. تمام حیله‌ها و شیطنت‌ها را دوراندیشی می‌نامند. گاهی چند دزد می‌روند و از یک خانه دزدی می‌کنند. وقتی می‌خواهند اموال دزدی را تقسیم کنند، می‌گویند: حالا بیایید عادلانه تقسیم کنیم. یعنی دزد هم حرف از عدالت می‌زند. می‌گوید: عادلانه است. سرش را از ماشین بیرون می‌کند و فحش می‌دهد. می‌گوییم: برادر فحش نده. می‌گوید: حق اوست. یعنی اسم فحش را حق می‌گذارد. بنابراین همینطور که به فحش، حق می‌گویند و همینطور که به یک سری تقسیمات، عادلانه می‌گویند، ولو صاحبش راضی نیست، به دوز و کلک هم عقل می‌گویند. باید مواظب باشیم.
در قرآن آیات زیادی داریم که می‌گوید: «فَرَآهُ حَسَناً»(فاطر/8) آدم خیلی وقت‌ها کار غلط می‌کند، اما کار غلط خود را توجیه می‌کند. «زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِه»(فاطر/8) «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطان»(انعام/43) «هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»(کهف/104) خیال می‌کند، کارش درست است. این باورهای کج، کج بینی‌ها، کج فکری‌ها خطرناک هستند. بسیاری از افراد در جامعه به این معروف هستند که فلانی خیلی هستند و این به این خاطر است که او آدم حیله گری است. هر ساعت، با هرکس، به رنگی است. می‌گویند: نه! فلانی با هرکس متناسب با او برخورد می‌کند. خیلی از آدم‌ها منافق هستند و در برخورد با هرکس، یک چهره نشان می‌دهند. برای بچه‌اش دو اسم می‌گذارد. اگر یک حزب اللهی به خانه‌اش آمد و گفت: اسم دخترت چیست؟ می‌گوید: زهرا. اگر یک آدم سوپردو لوکس به خانه‌اش برود، یک چیز دیگری می‌گوید. آن وقت می‌گویند: او آدم عاقلی است. هرکسی را به موقع تحویل می‌گیرد. نه آقا! این آدم منافقی است. مواظب باشید، هرجا گفتند: عاقل، با منافق فرق می‌کند. این اشتباه حضرت برای علی(ع) هم رخ داد که گفتند: فلانی خیلی عاقل است. گفت: نه، اشتباه کردید، عاقل نیست. یا مثلاً خیلی اوقات در جامعه‌ی ما به بسیاری از بچه‌ها می‌گویند: این‌ها نپخته هستند. چرا به ایشان نپخته می‌گویی؟ البته جوان نپختگی دارد اما پیر مرد که به او چنین می‌گوید، به خاطر این است که نمی‌تواند بزرگی او را تحمل کند.
می‌بینید یک جوان، فرماندار و شهردار و بخشدار و معلم شده است و او خیال می‌کند که معلمی هم کیلویی است. مثلاً خودش65 کیلو است و معلمش70 کیلو است. او تحمل نمی‌کند و می‌گوید: کار دست بچه افتاده است و من مکرراً این را گفته‌ام. خدا را شکر که مردم ما حضرت جواد را ندیدند. اگر مردم ما حضرت جواد را می‌دیدند که یک بچه‌ی کوچک امام شده است، خیلی از این‌ها هشت امامی می‌شدند. می‌گفتند: امامت تا امام رضا است. یعنی تحمل نمی‌کردند که رهبر، یک بچه‌ی کوچک چند ساله باشد. خیال می‌کنند رهبر هم متری و کیلویی است. و چون تحمل نمی‌کنند، می‌گویند: بچه‌ها نپخته هستند. چطور نپخته هستند؟ اشتباه بچه‌ها بیشتر است یا بزرگان؟ چون کسی از من پرسید: آقا با اولاد کمتر زندگی بهتر نمی‌شود؟ گفتم: نه! این حرف درست نیست. گفت: آخر آدم وقتی بچه زیاد دارد، به تربیت کردن آنها نمی‌رسد. گفتم: اگر شما آماری به ما بدهی که کسانی که بچه‌ی کم‌تری دارند، بهتر بچه هایشان را تربیت کرده‌اند، ما این حرف را قبول می‌کنیم. ما هیچ دلیلی نداریم که کسی که بچه‌ی کم‌تری دارد، ادب بچه هایش بیش‌تر است. ما زیاد دیده‌ایم افرادی را که بچه‌های کمی داشته‌اند ولی این بچه‌ها بسیار پست و لوس بوده‌اند. قانون نداریم که اگر کسی بچه‌ی کم‌تری داشته باشد، ادب بچه هایش بیش‌تر است. اگر چنین قانونی داشتیم ما هم چنین می‌گفتیم. آدم‌هایی هستند که دو بچه دارند. دو جانور تحویل جامعه داده‌اند و آدم‌هایی هستند که هشت بچه داشته‌اند و هشت انسان پاک تحویل جامعه داده‌اند. این‌ها دل خوش کن است. مواظب باشید شیطنت‌ها ونفاق‌ها با عقل اشتباه نشود. سراغ اصل بحث برگردیم.
6- هدف «قربه الی الله» از شرایط صحت عمل
بحث دیگر شرایط صحت است. در شرایط صحت باید بگویم، عمل صحیح چند شرط دارد. کدام عمل صحیح است؟ چون خیلی وقت‌ها آدم کای می‌کند که غلط است. کدام عمل صحیح است؟
1- عملی که در آن در هدف‌ها، شکل‌ها و عارضه‌ها دقت شود. مثلاً نماز صحیح کدام است؟ نمازی است که هدف، هدف مقدسی باشد. «قربه الی الله» باشد. برای رضای خدا باشد. خوب گوش کنید. همه‌ی شما باید به این مسئله دقت کنید. اگر کسی هدفش خدا نباشد، کارش درست نیست. حالا هر جا باشد. مثلاً گاهی که بنده نماز می‌خوانم، واجبات نمازمن برای غیر خداست. نماز من باطل است. گاهی حمد و سوره را برای خدا می‌خوانم. قنوت برای غیر خدا است. همین که می‌بینم چهار نفر مرا نگاه می‌کنند، این قنوت را کمی غلیظ‌تر می‌کنم. یک ابرویم را به شمال شرقی می‌اندازم و یکی را به جنوب غربی و غلیظ می‌خوانم. قنوت مستحب است اما وقتی می‌بینم نگاهم می‌کنند، قنوت را طولانی می‌کنم. اگر واجبات ریا باشد، باطل است. اگر مستحبات ریا باشد، باطل است. اگر واجبات و مستحبات برای خداست، مکان انجام آن‌ها به جهت ریاست. برای خدا نماز می‌خوانم اما به صف اول می‌روم. در نماز جمعه به جایی می‌روم که دوربین عکس مرا بیندازد. اگر مکانش غیر خدایی باشد، باز هم نماز باطل است. اگر این‌ها همه خدایی باشد، زمانش به خاطر ریا باشد، مثلاً می‌بینم مرا نگاه می‌کنند، می‌گویم: برخیزم و نماز اول وقت بخوانم که حضرت عباسی اگر شما نبودید، من نماز اول وقت نمی‌خواندم ولی چون شما می‌بینید، می‌خوانم. انتخاب زمان برای غیر خداست. باز هم نماز باطل است. گاهی زمان هم خدایی است ولی ژست غیر خدایی است. مثلاً اگر خودم باشم، با یک پیراهن و شلوار می‌ایستم و نماز می‌خوانم. یکی از دوستان می‌گفت: با یک کت پاره ایستاده بودم و نماز می‌خواندم.
حدیث داریم، وقت نماز خواندن لباس خوب بپوشید. بهترین لباستان را برای نماز خواندن بپوشید. یک روز امام سجاد لباس شیکی پوشیده بود و داشت به مسجد می‌رفت. یک نفر رسید و خواست متلکی بگوید. گفت: آقا به خانه‌ی عروس می‌روی؟ گفت: بله می‌روم با خدا صحبت کنم. آن دوستم می‌گفت: ما ایستاده بودیم و با یک کت پاره نماز می‌خواندیم. یک مرتبه در خانه را زدند. گفتند: فلانی است، فوراً بعد نماز کت خود را عوض کردم و یک کت تمیز پوشیدم و پشت در خانه رفتم. گفتم: بفرمایید. بعد می‌گفت: مدتی نشستم و خود را سرزنش کردم که وای بر تو! که وقتی در محضر خدا حاضر می‌شوی، با لباس کهنه هستی ولی همین که در می‌زنند، لباس دیگری می‌پوشی. خجالت کشیدم و واقعاً گاهی خجالت کشیدن هم دارد. گاهی وقت‌ها انسان دم آفتاب نماز می‌خواند، در خانه را می‌زنند یا تلفن زنگ می‌زند، گوشی را بر می‌دارند و می‌گویند: پدرم سر نماز است. آدم با بچه یا همسرش دعوا می‌کند که تو چه کار داشتی که من سر نماز هستم. بگو: گوشی حضورتان باشد. یعنی از این رنج می‌بریم که چرا مردم فهمیدند نماز ما دیر وقت است و هیچ خجالت نمی‌کشیدیم که چرا برای خدا دیر نماز می‌خوانیم.
حضور شما عرض کنم کدام عمل صحیح است؟ حالا گاهی ژست غیر خدایی است. مثلاً فرض کنید وقتی بنده می‌خواهم نماز بخوانم، واجبات و مستحبات و زمان و مکان همه خدایی است، اما فرمی به خود می‌گیرم که خدایی نیست. باز هم نماز باطل است. هیئت و شکلی که اختیار کرده‌ام، پوستی که برای خود برگزیده‌ام، طبیعی نیست. هدف باید خدا باشد. مأمون داشت وضو می‌گرفت. خادمش داشت آب روی دستش می‌ریخت. حضرت رضا(ع) دید. گفت: چرا در وضو گرفتن کمک می‌گیری؟ «وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً»(کهف/110) آیه‌ی آخر سوره‌ی کهف است. کسی نباید در عبادت خدا شریک بگیرد. شما باید خودت وضو بگیری. چرا آب روی دستت می‌ریزند؟ حسابش این است.
گاهی ما در وضو اسراف می‌کنیم. مثلاً شیر را باز می‌کنیم. با نیم کیلو آب می‌توانیم وضو بگیریم اما 5 کیلو آب می‌ریزیم. در همان وقتی که می‌خواهیم به خدا نزدیک شویم، از خدا دور می‌شویم. یعنی می‌خواهیم با اسراف به خدا نزدیک شویم. می‌خواهیم با پای شرک به توحید برسیم. می‌خواهیم با گناه ثواب کنیم. می‌خواهیم با اسراف وضو بگیرم و این‌ها مشکل است. اگر یادتان باشد، یک بار گفتم: کسی لجن‌های خیابان را برمی‌داشت و هر جا دیوار سفید بود، با همان لجن‌های جوب روی دیوار می‌نوشت، نظافت را رعایت کنید. شما بدتر دیوارها را هم کثیف کردی. گاهی وقت‌ها، وقتی می‌خواهیم بگوییم نظافت را رعایت کنید، خودمان مشغول کثافت کاری هستیم. یعنی آقا یا خانم شیر را باز می‌کند، وقتی می‌تواند با یک لیتر وضو بگیرد، 30 لیتر آب می‌ریزد. فرض کنید اکنون زمستان است. بگوید برویم جایی که هم گرم شویم و هم نماز بخوانیم. کنار بخاری برویم تا هم گرم شویم و هم نماز بخوانیم. زیر آفتاب برویم تا هم گرم شویم و هم نماز بخوانیم. من دیگر حکم این نمازها را نمی‌ دانم خودتان بپرسید. کسی پیش از ظهر به کلاس درس کسی می‌رفت و می‌خوابید. از درس که می‌آمد می‌گفت: من دو ثواب می‌کنم. اول این که پای درس می‌نشینم و دوم این که خواب قیلوله می‌کنم.
7- در شرایط صحت عمل باید شکل کار نیز درست باشد
عبادت صحیح آن است که اولاً هدف خدا باشد. دوماً شکل کار درست باشد. چون گاهی هدف خداست ولی شکل کار درست نیست. شکل آن هم باید درست باشد. هدف من در ارتش این است که به فرمانده‌ام احترام بگذارم. اما عوض این که دست روی پیشانی خود بگذارم، دست زیر چانه‌ام می‌گذارم. فوراً از مشرق و از مغرب و هم از شمال و هم از جنوب سیلی می‌خورم. اگر هدف خدا باشد، نحوه و شکل آن هم باید طوری که خدا می‌گوید، باشد. گاهی هدف درست است، شکل کار هم درست است. با این هدف و شکل درست، کاری می‌کنیم که کار خراب شود. و لذا کار را در قبر نمی‌بریم. قرآن می‌گوید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ»(انعام/160) یعنی کسی که حسنه را با خود بیاورد «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) برایش ده صواب دارد. امکان دارد از این آیه بتوان اینطور فهمید. به صورت امکان و احتمال می‌گویم. نگفته است «من عطی بالحسنه یا من عمل الحسنه» اگر چنین می‌گفت: کسی که حسنه و عمل خوبی انجام دهد، ده ثواب دارد. چنین نگفته است. گفته است «جاء» یعنی همراه بیاورد. چون بسیاری عمل خیرانجام می‌دهند اما با خود نمی‌برند. یعنی وسط راه می‌گذارند. لذا حفظ عمل، از خود آن مشکل‌تر است و حفظ مملکت از مملکت داری مهم‌تر است. پاسداری از انقلاب از خود انقلاب مهمتر است. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ» یعنی حسنه را با ریا و عجب و منت باطل و خراب نکنید. اگر توانستی و عرضه داشتی عمل خود را تا مرگ با خود بیاوری، آن وقت مزد تو ده برابر است. حساب آن چنین است «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ» و الا اگر خود عمل بود، عبارت تغییرمی کرد. عمل جایگزین جاء می‌شد. نمی‌گوید: هر که کار خوب کرد، می‌گوید: «جاء» یعنی همراه بیاورد. یعنی بین راه با عوارض کارتان را از بین نبرید.
دارم چه می‌گویم؟ می‌گویم: عمل صحیح آن است که هدف و شکل درست باشد، از عوارض هم مصون بماند. حالا مقداری روی اهداف کار کنیم. قرآن می‌فرماید: «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً»(کهف/110) اصولاً یک آیه در قرآن داریم. تمام اصول و فروع دین از این آیه استفاده می‌شود. آیه‌ی آخر سوره‌ی کهف است. قرآن می‌فرماید: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً»(کهف/110) آیه‌ی بسیار جالبی است. ترجمه‌ی آیه این است. بگو من فقط بشر هستم. توقع بی‌جا نداشته باشید که چرا در بازار راه می‌روی و غذا می‌خوری؟ و مثل بقیه زندگی می‌کنی و در خانه شیر می‌دوشی و تو هم که مثل ما هستی. من مثل شما هستم.
8- بحث نبوت در آیه بالا
اصولاً اگر کسی مثل ما بود، می‌تواند رهبر ما باشد. اگر شهوت و خوراک نداشته باشد نمی‌تواند رهبر ما باشد. می‌گوید: در مقابل شهوت، خودتان را کنترل کنید. می‌گوییم: بله! اما خودت شهوت نداری که برای ما سخنرانی می‌فرمایی؟ خودش هم باید شهوت داشته باشد و کنترل کند. یوسف می‌تواند برای جوان‌ها امام باشد. «هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ»(یوسف/23) «قالَ مَعاذَ اللَّهِ» پناه بر خدا. اگر کسی شک داشت و به حرام نخورد، او می‌تواند برای من امام باشد و گر نه اگر یک موجودی باشد که مشکلات ما را نداشته باشد، ارزشی ندارد. مثل لالی که روی تخته سیاه بنویسد، غیبت نکنید. می‌گوییم: خیلی خوب، شما خود زبان نداری و نمی‌توانی غیبت کنی، آن وقت به ما می‌گویی که غیبت نکنید؟ اگر شما عصبانی شدی و غیبت نکردی و البته زبان هم داشتی، می‌توانی به ما چنین بگویی. توقعات زیاد داشتند. این آیه جواب توقعات را می‌دهد. می‌گوید: «قل» به این‌ها بگو من فقط بشر هستم. توقع نداشته باشید من ملک باشم. شهوت و خوراک نداشته باشم. من مثل شما هستم. فقط فرق ما این است که «یوحی الی» من یک رادار دارم که موج اف، ‌ام را می‌گیرد. من یک رادار دارم که وحی را می‌گیرم. شما آن رادار را ندارید. آن جوان پرسید: چطور به ما وحی نمی‌شود؟ گفتم: این مثل آن است که بگویی: چرا رادیوی ما فلان موج را نمی‌گیرد؟ رادیوی چهل تومانی که موج فلان کشور را نمی‌گیرد. آدمی که صبح تا شام گناه می‌کند، هرگز موج غیبی را نمی‌گیرد. افرادی هستند که موج غیبی را می‌گیرند. «مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»(طلاق/2) قرآن می‌گوید: به کسی که تقوا داشته باشد، موج اف، ‌ام را می‌دهیم. در آیه‌ای دیگر دارد «وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ»(حدید/28) آن جا این چنین کن. حتی اگر در دانشکده‌ها درس سیاست هم نخوانده باشد. ولی وقتی همه‌ی سیاستمداران دور امام جمع می‌شوند، امام به خاطر تقوایی که دارد، طبق آن رادار عمل می‌کند. روایاتی داریم که امامان معصوم یک رادار غیبی دارند. «عَمُوداً مِنْ نُورٍ»(کافى، ج‏1، ص‏387) در هر صورت ظرف را پاک کن، خدا در آن شیر می‌ریزد. «اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّه»(بقره/282) شما حرص و تکبر و بخل را کنار بگذار، غبار را که خواباندی، دور را هم می‌بینی. جلوی خودت خاک به هوا می‌کنی. بعد می‌گویی من تا دو متری را بیشتر نمی‌بینم. خاک نکن تا ببینی. طوفان غرائز و گناهان نمی‌گذارد شما واقعیات را ببینی. بگو من مثل شما بشر هستم. فقط به من وحی می‌شود. این مخصوص نبوت است که گفتم: اصول دین و فروعش تماماً در این آیه هست.
9- بحث توحید و معاد در آیه قبل
بعد می‌گوید: خدای شما فقط خدای واحد است. این هم مخصوص توحید است «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ» (کهف/110) یعنی کسی که رجاء و امید به لقاء پروردگار دارد، کسی که امید دارد، در قیامت در دادگاه عدل خدا حاضر شود و به نعمت‌های خدا برسد. . . این مخصوص قیامت و معاد است. کسی که امید دارد، باید عمل صالح انجام دهد. ننشیند و بگوید: بالاخره خدا ارحم الراحمین است. این درست است ولی به تو و من چه ربطی دارد؟
جایی‌ آش می‌پختند. کسی به دیگری گفت: آقا فلان جا ‌آش می‌پزند. گفت: به من چه ربطی دارد؟ گفت: اصلاً دارند برای تو می‌پزند. گفت: اگر هم برای من می‌پزند، به تو چه ربطی دارد؟ حالا خدا لطفش زیاد است، به من و تو چه ربطی دارد؟
در اقیانوس اطلس آب فراوان است اما در توپ نمی‌رود. چون توپ فضای محصوری است. کسی که محصور است، حق را نمی‌پذیرد و گوشش را به روی حق می‌بندد. نمی‌خواهد حق را بفهمد. محکم مقاومت می‌کند. کسی که جلوی فهم و چشم و گوشش را گرفته است و نمی‌خواهد واقعیات را بفهمد، خطبه‌ی دانشگاه را گوش نمی‌دهد، کتاب‌های دیگران را نمی‌خواند. کسی که خودش را گرفته و مانند توپ، غیر قابل نفوذ و محصور کرده است، این که آب اقیانوس اطلس به آن فراوانی در توپ نمی‌رود، تقصیر اقیانوس نیست. تقصیر توپ است که در بسته است. قلبی که سفت است و به قول قرآن «کَالْحِجارَه»(بقره/74) مانند سنگ است قلب سنگ حق ناپذیر است.
10- عمل صالح در آیه قبل
بعد جالب این است، می‌گوید: «لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً» در انجام این عبادت مشرک نشود. شرط صحت این است که آدم در عبادتش خالص باشد. پس ببینید، نبوت، توحید، معاد، و تمام اعمال صالح هم در این جمله‌ی بعد است. و از این آیه می‌شود فهمید که امید باید عمل د رپی داشته باشد. آیه می‌گوید: «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ»(کهف/110) هرکه امید دارد، پس باید کار کند. نمی‌شود گفت: ما به خدا امید داریم. امید به خدا فایده‌ای ندارد. همین خدا گفته است: برخیز و عمل کن. نمی‌ شود گفت: قلبت پاک باشد.
من این جا قصه‌ای برایتان بگویم. پدری به بچه‌ی کوچکش گفت: مگر بیسکوییتت نمی‌خواهی خوب برایت می‌خرم. حدیث داریم: اگر به بچه قول دادی، به قولت عمل کن. یا قول نده، یا اگر قول دادی می‌خرم، بخر. یعنی باید بخری. پدر رفت و آمد و نخرید. این بچه بیسکوییتش را از پدر خواست. گفت: نخریدم. گفت: بابا بد است. بعد بچه پشت سر هم گفت: بابا بد است. آن قدر گفت که بابا این بچه را بغل کرد و گفت: باباجون دوستت دارم. گفت: پس چرا بیسکوییت نخریدی؟ یعنی بچه دوستی بدون بیسکوییت را قبول نمی‌کند. حال ما می‌گوییم: علی جان دوستت دارم. پس عمل تو کجاست؟ ولایت بدون عمل مورد قبول حضرت علی(ع) نیست. امام صادق(ع) مخلص تو هستیم. یا رسول الله امت تو هستیم. پس عملتان کجاست؟ قرآن می‌گوید: «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ» امید داری پس عمل کن. زمان طاغوت وقتی به بعضی از زن‌ها گفته می‌شد، وضع حجابت خوب نیست. می‌گفت: آقا قلب من پاک است. اگر قلبت پاک است پس عمل شما کجاست؟ بچه‌ی دو ساله دوستی بدون بیسکوییت را قبول نمی‌کند. شرط صحت عمل این است که آدم خالص باشد.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1486

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


Deprecated: stripos(): Passing null to parameter #1 ($haystack) of type string is deprecated in /home/gharaati/public_html/wp-includes/functions.wp-scripts.php on line 133