تفسیر سوره حجرات -27

موضوع: تفسیر سوره حجرات (27)
تاریخ پخش: 26/09/80

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

از قبل از ماه رمضان 2 تا 3 آیه از سوره حجرات مانده تا این سوره انشاءالله تمام شود.
تفسیر آیات آخر سوره حجرات: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُم» (حجرات/14)
1- تفاوت اسلام و ایمان
موضوع‌‌‌ این آیه این است که بیخود پز ندهید، شعار بیخودی ندهید، ادعا نکنید، اعراب به افراد بادیه نشین می‌‌‌گویند. بیابان نشین‌‌‌ها، چادرنشین‌‌‌ها، اینها را قرآن یک جا می‌‌‌گوید گروهی از اینها خوب است، جای دیگر می‌‌‌گوید گروهی از اینها بد است. مثل بادیه نشین‌‌‌ها، یک جا از اینها تعریف می‌‌‌کند در سوره توبه آیه 99 می‌‌‌فرماید «وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّه» (توبه/99) بعضی از اعراب بادیه نشین‌‌‌ها ایمان دارند، بخاطر همین کارشان درست است.
اینجا هم از اینها انتقاد می‌‌‌کند که عده‌‌‌ای از آنها هی بیخودی پز می‌‌‌دهند. اینها بادیه نشین‌‌‌ها را می‌‌‌بردند پهلوی پیغمبر می‌‌‌گفتند: قدرمان را داشته باش ما ایمان آورده‌‌‌ایم. فرمود نه شما هنوز ایمان نیاورده‌‌‌اید «وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُم» ما دو تا «دخل» در قرآن داریم و بد نیست این را بررسی کنیم.
«وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی‏ دینِ اللَّهِ أَفْواجاً» (نصر/2) در دین خدا فوج فوج داخل می‌‌‌شوند. «یَدخُلُون» یعنی مردم دسته دسته وارد دین می‌‌‌شوند و مسلمان می‌‌‌شوند.
یک آیه مثل اینجا می‌‌‌گوید «لَمَّا یَدْخُلِ»، اینجا می‌‌‌گوید: «لَمَّا یَدْخُلِ»
نکته قشنگی می‌‌‌خواهم بگویم به شرط اینکه زیادی گوش بدید، «یَدْخُلُونَ فی‏ دینِ اللَّهِ أَفْواجاً» یعنی فوج فوج می‌‌‌ایند داخل در دین می‌‌‌شوند ، مثل انقلاب که پیروز شد. همه می‌‌‌آمدند اعلام همبستگی می‌‌‌کردند اما فرق می‌‌‌کند که انسان برود در دین یا دین وارد مغز و دل بشود. می‌‌‌گوید شماها وارد فضای دین شدید ولی دین وارد دل شما نشده.
یک وقت عروس می‌‌‌آید تو خانه داماد، داماد می‌‌‌رود خانه عروس، عروس و داماد خانه هم می‌‌‌روند اما مهر و عشق‌‌‌شان در دل هم نمی‌‌‌رود.
در غدیر خم دسته دسته آمدند و گفتند: نجن، نجن، آفرین مبارک است، مبارک است. علی بن ابیطالب امروز مثل یک پیغمبر شد. اما دیر یا زود دیدیم که علی رها شد. در انقلاب ما هم این خطر پیش بینی می‌‌‌شود، من یک بحثی داشتم حدود 15 سال پیش که تیترش این بود: انقلابی بودن مهم نیست انقلابی ماندن مهم است.
ایمان داشتن مهم نیست ، مؤمن ماندن مهم است. امیرالمؤمنین سه بار از طریق کامپیوتر فهمیدیم سه مرتبه در سه جا امیرالمؤمنین از پیغمبر پرسید افی سلامتٍ من دینی؟ یعنی من دینم تا آخر خواهد بود یا وسط‌‌‌ها بی‌‌‌دین خواهم شد؟ الله اکبر خیلی مهم است‌‌‌، حضرت علی از این که وسط راه چپ کند، دغدغه دارد. از پیغمبر پرسید: عاقبت من خوب است؟
حضرت یوسف می‌‌‌گوید: خدایا من بی دین نشوم. (تلفنی مسلما)یعنی من در حال مسلمان در حال تسلیم بمیرم. وسط راه، چون گاهی وقت‌‌‌ها انسان صبح یک عقیده‌‌‌ای دارد، چاشت عقیده‌‌‌اش عوض می‌‌‌شود.
«قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (فصلت/30) تعریف نشده. اینکه به ما می‌‌‌گویند در نماز بگویید: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (فاتحه/6) یعنی خدایا ما را به راه مستقیم هدایت کن.
گفتند آقا شما کارهایتان مستقیم است. فرمود: بله من تا الآن راهم مستقیم است، خبر از یک دقیقه دیگر ندارم. این راننده تا اینجا تصادف نکرده ممکن است یک کیلومتر عقب‌‌‌تر تصادف کند. بنابراین «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»، «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا»
«تَوَفَّنی مُسْلِما» (یوسف/101) «تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ» (آل‌‌‌عمران/193)
«أَ فِی سَلَامَهٍ مِنْ دِینِی» (بحارالانوار/ج34/ص338)
2- قصه طالوت و جالوت
در قرآن بنام قصه طالوت و جالوت. من این قصه را برایتان می‌‌‌گویم. عرض کنم که حضرت موسی آمد مردم را از شر فرعون نجات داد. فرعون در دریا غرق شد. بنی اسراییل پیروز شدند. یک چند سالی وضعشان خوب بود تا دو مرتبه اشرار آمدند و بنی اسراییل آمدند پهلوی یکی از پیغمبرها که بعد از موسی بود گفتند که موسی ما را از شر فرعون نجات داد ولی دو مرتبه وضع برگشته، یک انقلاب دیگر، یک پیغمبر دیگر، ما باز به آن وضعیت اول برسیم.
پیغمبر گفت: نمی‌‌‌دانم که شما اهل جنگ و جبهه باشید گفتند: شما چرا اینطور با ما برخورد می‌‌‌کنید. ما حتماً اهل جنگ و جبهه هستیم. شما فقط یک فرمانده برای ما تعیین کن ما می‌‌‌جنگیم. در سوره بقره هست. موسی مردم اسراییل را نجات داد فرعونی‌‌‌ها غرق شدند مدتی وضعشان خوب بود دو مرتبه وضع برگشت. بعضی اولیاء راهپیمایی کردند، آمدند پهلوی یکی از پیغمبرها که بعد از موسی بود گفتند ما مرد جنگیم یک فرمانده، یک انقلاب دیگر، پیغمبر یک خورده قیافه‌‌‌ها را دید، دید می‌‌‌گویند جنگ جنگ، ما سرباز توایم، تا خون در رگ ماست ما هستیم. گفت شما نمی‌‌‌جنگید، گفتند: چرا اینقدر بد بینید؟
گفت خیلی خب، همین که فرمان جهاد آمد، یک مرتبه مثلاً اگر صدهزار تا بودند شصت هزار نفر آب رفتند، یعنی شعار می‌‌‌دادند. فرمان جنگ آمد آب شدند، حالا فرض کنید که صدهزار تا چهل هزار نفر ماندند. گفت حالا چه می‌‌‌خواهید؟ گفتند یک فرمانده نظامی که ما برویم بجنگیم. اشرار دارند شروع می‌‌‌کنند، ما باید بجنگیم. گفت خیلی خب جناب طالوت فرمانده، گفتند: ‌‌‌ای بابا این به درد نمی‌‌‌خورد فقیر و گداست.
گفت بابا فرمانده باید جیبش پول داشته باشد یا مخش کار کند؟ فرمانده نظامی باید خوش فکر باشد، یکی هم بازوش، یعنی جرأت و تدبیر و هر دو را آقای طالوت دارد. گفتند: نه، چون جیبش خالی است، باباش گداست ما این را قبول نداریم.
ده بیست هزار تا ماندند و گفتند برویم جبهه. رهبرشان گفت: ببینید شما از پیغمبر درخواست فرمانده کردید پیغمبر هم از طرف خداوند من را معرفی کرد، منتها من باید شما را امتحان کنم، که شما مرد جنگ هستید یا نه. داریم می‌‌‌رویم جبهه وسط راه نهر آبی است هر کسی بخورد از ما نیست. از آن نخورید نخورید، گفتند باشد یک امتحان شکم البته اگر از نظر تشنگی فشار بهتون آمد، یک مشت آب بخورید سیر ننوشید. گفتند: قول دادند به محض اینکه به آب رسیدند نتوانستند خودشان را نگه دارند، باز از این ده، پانزده هزار تا هفت، هشت هزار تاشون مرخص شدند.
تا رسیدند به جبهه دشمن‌‌‌ گفت: ما حریف اینها نیستیم باز یک عده آب رفتند. چند نفری ماندند، در چهار تا امتحان هی آب رفتند. فرمان جبهه آمد آب رفتند. در تعیین رهبری به جرم اینکه پول نداره آب رفتند، امتحان شکم پیش آمد آب رفتند، مسائل سیاسی و رهبری را قبول نکردند در مسائل اقتصادی به شکم رسیدند در مسائل روانی ترسیدند. ترس مسأله روانی است، شکم مسأله اقتصادی است، نپذیرفتن رهبری مسأله سیاسی است. یعنی در سه مرحله سیاسی و اقتصادی و روانی هی آب رفتند. آخرش چند تایی از این آدم‌‌‌های بسیجی‌‌‌های مخلص گفتند آقا ما اگر پنج نفر باشیم می‌‌‌رویم جلو. تو چه می‌‌‌دونی یک وقت دیدی خدا به دست ما پنج تا مشکل را حل کرد.
«کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَهً» (بقره/249) «غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَهً» گاهی گروه کمی بر گروه زیادی غالب می‌‌‌شود. خدا را چه دیدی؟ حمله کردند در بین این چند نفر بسیجی که حمله کردند یک جوانی 16، 17 ساله بود به نام داوود ، این رهبر کفر را کشت.
قرآن می‌‌‌گوید ناز شصتت «وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوت» (بقره/251) آن پسر 16، 17 ساله داوود ، جالوت رهبر کفر را کشت. زنده باد حالا تو باید بشوی پیغمبر. این داوود شد حضرت داوود بعد پسرش هم شد سلیمان. حضرت داوود یعنی چند تا نسلش انبیاء شدند. بخاطر یک جگری که از خودش نشان داد. چون بی خودی کسی به جایی نمی‌‌‌رسد.
این قصه را خدا در قرآن برای ما می‌‌‌گوید، برای چی؟ برای اینکه خیلی‌‌‌ها شعار می‌‌‌دهند ولی در امتحان پوکند، نیمه شعبان چراغانی می‌‌‌کند می‌‌‌گوید جانم فدای امام زمان من عاشق حضرت مهدی‌‌‌ام. می‌‌‌گوییم این حضرت مهدی مگر امام نیست سهم امام هم یعنی سهم امام زمان می‌‌‌گوید نه پول ندارم، چراغانی هم نمی‌‌‌کنم.
یک کسی به یک بازاری گفت صد هزار تومان بده با شش ماه مدت گفت: پول ندارم. مدت هر چقدر می‌‌‌خواهی بدهم. حالا اینجا اعراب آمدند «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا» بادیه نشین‌‌‌ها آمدند پز دادند گفتند ما ایمان داریم.
«قل» بهشان بگو «لَمْ تُؤْمِنُوا» یعنی شما ایمان ندارید «وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا» (حجرات/14)
یک آیه داریم می‌‌‌گوید کسانی که خوششان بیاید به کاری که نکردند. مهندس نیست همه می‌‌‌گویند مهندس این هم نمی‌‌‌گوید مهندس نیستم می‌‌‌گوید بگذار بگویند. مجتهد نیست می‌‌‌گویند آقا مجتهد هست.
کسانی که یک توصیفی را دوست دارند بشنوند، یعنی مردم او را به کمال بشناسند. کمالی که ندارد. آقا ایشان تیز هوش هست ، ایشان شاعر است، ایشان خطاط است، انقلابی است، مخلصِ است، یک لقب‌‌‌هایی به افرادی نسبت می‌‌‌دهند اگر لقب را قورت بدهد ودر حالی که می‌‌‌داند این لقب رد ندارد ولی خوشش بیاد که مردم او را با آن لقب صدا کنند. قرآن می‌‌‌گوید: این قطعاً بدبخت است.
آیه‌‌‌اش هم این است: «وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا» (آل‌‌‌عمران/188) «یُحِبُّونَ» یعنی محبت دارند خوششان می‌‌‌آید. «أَنْ یُحْمَدُوا» حمد و ستایش بشوند. «ِبما لَمْ یَفْعَلُوا» به کاری که نکرده‌‌‌اند. یعنی به کاری که انجام نداده دوست دارند. مجتهد نیست آیت الله نیست به او می‌‌‌گویند آیت الله. مردم من آیت الله نیستم. مردم من مهندس نیستم. مردم آن طوری که شما فکر می‌‌‌کنید نیستم. خب بگو نیستم می‌‌‌گوید: حالا که می‌‌‌گویند بگذار بگویند. «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا» از این آیه چی می‌‌‌فهمید؟ درس‌‌‌هایی که از آیه میگیریم:
1- به هر ادعا و شعاری گوش ندهید. ادعاهای نابجا را کنترل کنید، هر کس حریم خودش را حفظ کند، اسلام یک مرحله ظاهری است ولی ایمان مربوط به قلب است.
«وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُم» منتها مثلاً نگو تو بیا. آخر یک وقت می‌‌‌گویند برو تو بله بگو هنوز نشده «وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُم» یعنی هنوز نیامده. مثل این که از یکی می‌‌‌پرسی بچه دار شدی می‌‌‌گوید هنوز نه. یعنی مثلاً هنوز امیدی هست.
می‌‌‌گوید لما «وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُم» یعنی هنوز ایمان در قلب شما داخل نشده. هنوز داخل نشده معناش این است که شما می‌‌‌توانید ایمان در قلبتان داخل بشود. یعنی امیدی هست. یعنی اگر یک کسی یک پزی می‌‌‌دهد.
یک وقت‌‌‌هایی دیدی شد. الآن وقتش نیست. اگر گفتی الآن وقتش نیست، دیگر تو ذوقش نمی‌‌‌خورد.
یعنی برخوردتان با افراد جوری باشد که کسانی هم که ادعایی دارند لبشان قیچی نشود. بگو آقا الآن این شعار را بده ، ولی انشاءالله در آینده به اینجا خواهید رسید. «وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُم» با مدعیان کمال جوری حرف بزنید که از رسیدن به کمال مأیوس نشوند. راه را برای رسیدن به کمال بسته نپندارند.
آخر آیه می‌‌‌فرماید: «إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئا» (حجرات/14) حالا می‌‌‌خواهد راه آینده «إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ» اگر مطیع خدا و رسولش باشید، اگر مطیع خدا و رسول خدا باشید.
«لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئا» هیچی از شما کم نمی‌‌‌گذارد. برادرها و خواهرها خداوند در قرآن خدا و رسول را خیلی جاها با هم گذاشته آورده.
«وَ طیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُول» (آل‌‌‌عمران/132) اطاعت از خدا و رسول چیست؟
بعضی‌‌‌ها مطیع خدا هستند. ولی مطیع رسول نیستند. یعنی می‌‌‌گویند ما دین را قبول داریم ولی مرجع را قبول نداریم، قرآن را قبول داریم این اقا را قبول نداریم. نمی‌‌‌شود.
از اول پیغمبر فرمود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثِّقْلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی‏» (مستدرک‏‌الوسائل/ج7/ص254) قرآن و اهل بیت با هم هستند اگر کسی خودش می‌‌‌گوید آقا جون من چی کار دارم. من قرآن می‌‌‌خوانم خودم می‌‌‌فهمم، قرآن طرح و طرح الگو می‌‌‌خواهد.
ایدئولوژی ایدئولوک می‌‌‌خواهد. طرح را خواندی. باید بروی آزمایشگاه، نمونه‌‌‌اش را ببینی. یعنی همیشه یک چیزی نمونه می‌‌‌خواهد الگو می‌‌‌خواهد صداقت خوب است شجاعت خوب است، اینها همه کلیات است.
مثل چه‌‌‌ کسی؟ می‌‌‌گوید مثل ایشان. در تربیت الگو مهم است. یک بچه‌‌‌ای در کتاب درسی‌‌‌اش تمام کمالات را بنویسی که این کمالات خوب است، این‌‌‌ها بد است. این بچه تا از پدرش، مربی‌‌‌اش، استادش، دوستش یک الگو نبیند تربیت نمی‌‌‌شود. بر عکسش اگر الگو ببیند ولی اگر آن الگو اصطلاحات را بلد نباشد همه الگو را نگه می‌‌‌دارد، یعنی بسیاری از مردم تربیت می‌‌‌شوند با دیدن یک صحنه. تربیت می‌‌‌شوند ولو درسشان را نخوانده باشند.
«إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَه» دین سه نقش دارد، دین در قالب کلمات می‌‌‌شود قرآن، دین در قالب انسان می‌‌‌شود پیامبر و امام، دین در قالب عمل می‌‌‌شود نماز و حج، در حج همه دین هست در نماز همه دین هست. تقریباً اگر شما مطیع خدا و رسول باشید از عمل‌‌‌تان کم نمی‌‌‌شود.
«ان الله غفور الرحیم» در اینجا یک بحثی را باید باز کنیم که فرق بین اسلام و ایمان چیست؟ چون قرآن گفت «قُولُوا أَسْلَمْنا» (حجرات/14) بگویید: مسلمانیم. نگویید مؤمنیم. چون آنها می‌‌‌گفتند: «ءامنا» ایمان داریم. به آنها بگویید: نه ایمان نداریم مسلمانیم، مسلمان هستید، مؤمن نیستید.
3- مراتب افراد در ایمان و اسلام
فرق بین اسلام و ایمان چیست؟ فرق بین اسلام و ایمان رو من فشرده بگویم: تفاوت‌‌‌ها: تفاوت بین اسلام و ایمان در عمق، در عمل، در مسایل سیاسی، در فکر، اسلام و ایمان در چند چیز با هم فرق دارد، من فرقشان را برایتان بگویم بعد بحث‌‌‌ام را جمع کنم:
1- اما در عمق، یک آیه داریم که کارهاتان رارنگ الهی بدهید.
«صِبْغَهَ اللَّهِ» (بقره/138) یعنی رنگ الهی دادن. می‌‌‌فرماید: رنگ الهی همان اسلام است. اما ایمان: «فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى‏» (بقره/256) یعنی اگر تظاهر به اسلام کردی مسلمانی، اما اگر واقعاً با تمام وجود فهمیدی این ایمان است.
ببین آدم گاهی وقت‌‌‌ها یک کسی را قبولش دارد این ایمانِ است ببین گاهی وقتها آدم یک کسی را قبول دارد می‌‌‌گوید: «سلام علیکم» همین بس است، گاهی غیر سلام پشت سرش نماز هم می‌‌‌خواند. گاهی غیر از اینکه نماز می‌‌‌خواند ازش سئوالات علمی هم می‌‌‌پرسد یک مقدار پررنگ‌‌‌تر. گاهی کمک مالی هم می‌‌‌کند، گاهی کفش‌‌‌هایش را هم جفت می‌‌‌کند، گاهی نسلش را هم دوست دارد. می‌‌‌گوید خدا پدرت را رحمت کند. چون پدرت گردن من هم حق دارد. من به او ارادت دارم.
دین لایه لایه است. بعضی‌‌‌ها مسلمان می‌‌‌شوند تا بیست ویکم مسجد بیایند. بعضی‌‌‌ها غیر از اینکه بیایند مسجد در طول سال هم رابطه دارند، بعضی‌‌‌ها رابطه‌‌‌شان فقط سخنرانی و گریه است ، گاهی رابطه مالی هم هست، گاهی رابطه عاطفی هم هست، گاهی رابطه عملی هم هست، درجه دارد.
یکی رفت خدمت آقا گفت آقا پاشو، پاشو کودتا کن این طاغوت‌‌‌ها رو سرنگون کن، شما خیلی یار دارید. حضرت یک مقداری به او نگاه کرد. گفت: تو هم از آن شیعیان آماده هستی، گفت: بله، گفت خیلی خب برو تو تنور، گفت آقا کاری نکردیم، گفت خب پس بنشین چیزی نگو، یک نفر آمد گفت برو تو تنور، تا رسید صاف رفت تو تنور وقتی رفت تو آتش. البته آتش هم به امر امام آن را نسوزاند، گفت چند تا شیعه تنوری داریم؟ گفت: هیچی. خداحافظ. تنوری هیچی، خداحافظ.
گاهی وقتها انسان در سلام هزار بار سلام می‌‌‌کنند ولی ماشینت کنار جاده پنچر می‌‌‌شود. هیچ کس نگه نمی‌‌‌دارد، تفاوت در عمل، تفاوت در عمق، تفاوت در انگیزه.
عده‌‌‌ای پزشان بالاست عملشان کوتاه است. یعنی سه تا مو بیشتر نیست. ولی صبح تا شب هی شانه می‌‌‌کند، مشکی که آبش کم است هی لق لق لق لق می‌‌‌کند. خیلی لق لق می‌‌‌کند. ولی آب در مشک نیست. جرق جرقش خیلیه، اما همه دو ریالی، پنج ریالی یک اسکناس هزاری صدا نمی‌‌‌کند. افرادی که ظرفیتشان کم است پزشان بیشتر. بعضی خانه‌‌‌ها که «تارک اللصلوه» هستند جانمازهایی دارند که یا از عمره آورده‌‌‌اند یا از مکه یا از سوریه دوختش چنان، تسبیحش منگوله دارد. سر منگوله‌‌‌اش قلاب دارد یک مهر و تسبیح‌‌‌هایی یک وجب در یک وجب در سجاده‌‌‌اش آینه، ناخن گیر، به اندازه بقچه حمام، یعنی نماز چیزی نمی‌‌‌خواند.
بسیاری از افراد کتابخانه دارند مطالعه نمی‌‌‌کنند، می‌‌‌گویند پوز بی خودی ندهید، اعراب و بادیه نشین آمدند گفتند: ما مؤمنیم. فرمودند: به آنجا نرسیدید. شما مسلمانید. پوز ندهید. انقلابی بودن مهم نیست انقلابی ماندن مهم است. شعارها را کنترل کنید ، خوشتان نیاید تعریف بیجا شوید، این آیه این پیام را داشت.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2709

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.