بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
شریعتی: «اللهم وفقنا لما تحب و ترضی و اجعل عاقبه امرنا خیرا» سلام میکنم به همه شما بینندگان خوب و شنوندگان نازنین. در خدمت حاج آقای قرائتی عزیز هستیم. سلام علیکم و رحمه الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای قرائتی: سلام علیکم و رحمه الله.
شریعتی: خدمت شما هستیم و مباحث شما را میشنویم.
حاج آقای قرائتی: بسم الله الرحمن الرحیم، «الحمدلله رب العالمین، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در جلسه قبل گفتیم برکات کار بیست و چند مورد بود، که مواردی را گفتیم و تعدادی هم ماند. کار و تولید منظور چیست؟ تولید آفاتی دارد یا نه؟ چون همیشه هر خوبی یک آفاتی دارد. امام زین العابدین در مکارم الاخلاق هر کمالی را از خدا میخواهد، میگوید: این خوبی را به من بده. بعد میگوید: آفاتش را نده! «الهی اعزنی» عزت خوب است. اما همین عزت آفاتی دارد که آدم متکبر میشود.
«الهی عَبِّدنی» توفیق بده من بنده تو باشم، بندگی خدا خوب است اما «وَ لا تُفْسِدْ عِبادَتىِ بِالْعُجْب» عجب در آن نباشد. به جامعه خدمت کنم اما بر سر مردم منت نگذارم! «وَ هَبْ لِى مَعَالِىَ الْأَخْلَاقِ» اخلاق عالی کمال است، «وَ اعْصِمْنِى مِنَ الْفَخْرِ» پز ندهم. یعنی آدم باید مواظب باشد که این کمال، چون همیشه حضرت امیر در نهجالبلاغه میفرماید: کمالات و تلخیها و شیرینیها قاطی است. «مَادُّ الْقَامَهِ قَصِیرُ الْهِمَّهِ» (نهجالبلاغه، خطبه 234) قدش بلند است اما همتش کوتاه است. «طَلیقُ اللِّسانِ حَدیدُ الجَنانِ» بیان روان است، قلبش سنگ است. «قَرَنَ بِسَعَتِهَا عَقَابِیلَ فَاقَتِهَا» (نهجالبلاغه، خطبه 91) دنیا هواپیما تولید میکند، ولی برای بمباران یمن. باید دید مسیر استفاده از این تولید چطور است؟ نابغه شدن خوب است بشرطی که این نابغه خودش را به آمریکا نفروشد. وگرنه اگر نوابغ ما خودشان را به آمریکا فروختند، دلار گرفتند. آمریکا هم از نبوغ اینها هر روزی به یک کشور مظلومی حمله کرد. خوب این نابغه نبود!
در دعاها داریم اگر بنا بود من نابغه باشم و نبوغم را به دلار بفروشم و آمریکا با نبوغ من از روی کره زمین سفر کند، ای کاش این نابغه متولد نمیشد. بنابراین تولید یک مسأله است، عرضه هم یک مسأله دیگر است. حالا که شما تولید کردی با چه قصدی تولید کردی؟ به چه کسی عرضه کردی؟ در این تولید تو چه کسانی سوء استفاده کردند؟
زمان شاه پدر یک ساواکی مرد. میخواستند فاتحه بگیرند، نزد یک روحانی و واعظ درجه یک رفتند و گفتند: پدر فلانی از دنیا رفته است. شما یک فاتحه بخوان. فاتحه گرفتند و جمعیتی به مسجد آمد، این آقا نیامد. هرچه منتظر شدند نیامد. جلسه فاتحه به هم خورد. رفتند گفتند: چرا نیامدی؟ گفت: برای اینکه ساواکی بود. من برای پدر ساواکی سخنرانی کنم؟ گفتند: پس چرا قبول کردی که میآیی؟ گفت: قبول کردم میآیم که سراغ آخوند دیگری نروید. چون تو جنایت کردی و بازوی شاه بودی، نیامدم. باید مواظب باشیم کسی از واعظ و مشهور بودن ما سوء استفاده نکند. مواظب باشیم اگر کسی هنر و نبوغی دارد، این را مفت نفروشد.
یکی از برکات کار این است که آدمی که کار میکند وصلهی همرنگ هستی است. برای اینکه همه موجودات نقشی دارند. «خلق لکم، سخر لکم، متاعا لکم» در قرآن «لکم» زیاد است. «ابر و باد و مه و خورشید و فلک» برای تو است. در راستای خدمت رسانی به تو کار میکنند. تو چه کار میکنی؟ پیغمبر یک حدیث دارد میفرماید: از لطف خدا دور باد کسی که وقت خوردن میخورد و وقت کار فرار میکند. خدا لعنت کند کسی که بارش را روی دوش دیگران بیاندازد.
دریافت پاداش از برکات است. کار کردن عبادت است. در روایت داریم اگر عبادت را تقسیم بر ده کنیم، از ده قسمت، نه قسمت برای کار کردن است. کسی که کار نمیکند از این پاداشها محروم است. اصلاً تولید جمال دارد. یک خاطره بگویم. من در دانشگاه تهران پیشنماز هستم. هر روزی یک صفحه از قرآن خوانده میشود، من هم یک آیه از آن صفحه را تفسیر میکنم. یک روز به سوره نحل آیه 5 رسیدیم، آیه این است «گله میشکند و در طویله قشنگ است»، در صحرا قشنگ است. آیه این است: «وَ لَکُمْ فِیها جَمالٌ» برای شما در گله گوسفند زیبایی هست. «حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ» وقتی در آغل و طویله میروند و وقتی در صحرا میروند. گفتم: اینجا برای دانشجو و استاد و چند نفری که پروفسور هستند، بگوییم: بسم الله الرحمن الرحیم، قرآن گفته: گله میش در طویله قشنگ است. اینها چون منطقی هستند قبول میکنند اما چطور به دنیا بگوییم؟ یعنی اساتید دانشگاه دنیا جمع شوند، بگوییم: قرآن معجزه عربی ماست. یک آیه بخوانم: گله میش در طویله قشنگ است. این را چطور بگوییم؟ بلند شدم روی تخته سیاه نوشتم «وَ لَکُمْ فِیها جَمالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ» گله میش در طویله و صحرا قشنگ است. دیدم جمیل در قرآن تکرار شده اما جمال یکی بیشتر نیست. در قرآن یک جمال است آن هم برای گلهی میش! گفتم: تدبر کنید ببینیم به ذهنمان چه میآید؟ یک خرده فکر کردیم و گفتیم: 1- این گله میش روی پای خودش است. بچه را مدتی باید بغل کرد تا یاد بگیرد راه برود. اما میش از همان روز اول روی پای خود است. این یک ارزش است. به کسی وابسته نیست.
2- گله میش «حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ» که در طویله میرود و صبح به صحرا میرود در حال حرکت است. پس جمال در حرکت است و در رکود نیست.
3- حرکت باید دسته جمعی باشد. با هم صحرا میروند و با هم برمیگردند. همه چیزشان هدفمند است. پرسه نمیزنند و ولگرد نیستند. خیلی از آدمها در خیابان پرسه میزنند.
4- هدفش ارزشی است. میرود که سیر شود. سیر شدن ارزش است. به هدفش هم میرسد. غروب به غروب شیر به خانه میآورد. شش ماه به شش ماه کرک و پشم میدهد. گوشت میدهد. سالم میرود و سالم میآید و گرفتار گرگ نمیشود. همه چیزش با طبیعت هماهنگ است. با طلوع میرود و با غروب برمیگردد.
این جمالها را گفتم. جمهوری اسلامی زشت است یا زیبا؟ با همین گله میش مقایسه کنید. اگر جمهوری اسلامی روی پای خودش بود و دیگر گندم نخرید. اگر همه افرادش تکاپو داشتند و در حال حرکت بودند. اگر هدف داشتند، اگر هدفشان ارزشی بود. همینطور تمام این را تبدیل کردیم و آخر گفتم: «وَ لَکُمْ فِیها جَمالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ». بعد آمدند اینقدر از ما تشکر کردند.
اینکه ما میگوییم: تمام طلبهها باید مهارت ببینند، تمام درسهای حوزه را بخوانند ولی مهارت اگر در حوزه و دانشگاه هست باید بیرون از حوزه و دانشگاه هم باشد. اصول دین پنج تا است: مهارت، مهارت، مهارت، مهارت، مهارت! اگر کسی مهارت داشته باشد از پوست پرتقال مربا درست میکند. اگر خانمی مهارت نداشته باشد، برنج رشت را هم کوفته میکند.
تشویق مهارت میخواهد. گاهی یک کسی را بیخود تشویق میکنیم. یک غرور کاذب به او میدهیم و او را فلج میکنیم. گاهی توبیخ مهارت میخواهد. چه مقدار توبیخ کنیم؟ کجا و چطور توبیخ کنیم؟ پول خرج کردن مهارت میخواهد. امام زین العابدین میگوید: خدایا به من یاد بده چطور پول خرج کنم نه چطور پول دربیاورم؟«و أصب بى سبیل الهدایه للبر فیما انفق منه» یادم بده چطور پول خرج کنم.
دعا کردن مهارت میخواهد. به کسی گفتند: سه دعای مستجاب داری. این بلد نبود چطور دعا کند. گفت: خدایا زن من زیباترین زنان دنیا شود. آمد خانه دید عجب زنی شد، خیلی زیبا شد. در همسایهها پچ پچ افتاد و مردم در کوچه صف میکشیدند که خانم او را ببینند. دید زندگیاش فلج شد! گفت: دعای دوم من این است که زنم به قدری زشت شود که هیچکس نگاهش نکند. دوباره دید زنش چقدر زشت شد. گفت: خدایا زنم مثل روز اول شود. سه کوپن دعا را سوزاند. آدمهایی هستند تابستانشان را میسوزانند. سه ماه در تابستان فرصت داشتی. در این سه ماه نمیتوانستی شنا یاد بگیری؟ نمیتوانستی خیاطی یاد بگیری؟ رانندگی یاد بگیری؟ نمیتوانستی قرآن خواندن را یاد بگیری؟
یک زن و شوهری بچه کوچکی داشتند، بچه مرد. زن شوکه شد. به جای اینکه جیغ و فریاد بزند، بچه را لای پارچه پیچید و پنهان کرد. شوهرش را غذا داد، گفت: اگر یک کسی یک چیزی به تو امانت بدهد و خواسته باشد پس بگیرد به او میدهی یا نه؟ گفت: باید پس داد. گفت: این بچه برای ما نبود. خدا به ما داد و امروز هم گرفت. یعنی داغ نوجوانی که هرجا واقع شود همه محله را با داد و فریاد تکان میدهند، این زن صبورانه برخورد کرد. این نیاز به مهارت دارد.
خواهر و برادری محبت میخواهد. زینب کبری این همه سخنرانی کرد، یک مرتبه نگفت: بچههای من شهید شدند. دو تا از پسران حضرت زینب در کربلا شهید شدند. غیر از دو برادر که امام حسین و حضرت ابالفضل بودند و شهید شدند، علی اکبر و باقی شهدا، دو پسر خودش هم شهید شدند. هیچ جا نگفت: بچههای من شهید شدند. دید اگر بگوید: بچه من شهید شد، امام حسین خجالت میکشد. برای اینکه امام حسین را خجالت ندهد، از شهادت بچههایش هیچ حرفی نزد. این مهارت است. اینکه انسان بتواند از چیزهای کم استفادههای خوبی بکند.
آشتی دادن، دو نفر با هم قهر هستند. چطور اینها را آشتی بدهیم؟ مهارت میخواهد. پول گرفتن مهارت میخواهد. این آقا خمس نمیکند، انفاق نمیکند، آدم بخیل و خسیسی است. مشتش بسته است. با چه فرمولی او را وادار کنیم کمک کند؟ همه زندگی مهارت است.
از یکی از وزرا شنیدم. آقای پرورش که خدا رحمتش کند. ایشان میگفت: بنده خدایی داشت میرفت جایی سخنرانی کند، در راه که میرفت یک ویلچری روی ویلچر نشسته بود و رو بوسی کردند. گفت: این شیشه عطری که در جیبت است و خیلی خوشبو است را به من بده. این هم شیشه عطر را کسی به او داده بود یا خریده بود، دلش نیامد و نداد. گفت: یک شیشه عطر برای تو میخرم. گفت: این را بده! گفت: نه این را نمیدهم. خداحافظی کردند و این شخصی که داشت برای سخنرانی میرفت در راه نیاز به دستشویی پیدا میکند. تا میآید از دستشویی بلند شود، شیشه عطر در چاه دستشویی میافتد. این بنده خدا هم ناراحت میشود و کلی گریه میکند. میگوید: چیزی که در راه خدا ندهی، جایش در چاه دستشویی است. به خودش سیلی میزند که باختی! این ویلچری پایش را در جبهه داد، تو عطرت را به او ندادی؟! کلی گریه کرد و خودش را سرزنش کرد، گفت: خدایا غلط کردم. از دستشویی بیرون آمد و رفت سخنرانی کند. تا وارد جلسه شد، میزبان جلسه دوید جلو و گفت: قبل از اینکه سخنرانی کنی من یک شیشه عطر دارم میخواهم به شما هدیه کنم. مشابه همان عطری بود که افتاد. این یک درس گرفت. خدا خواسته باشد چیزی را به بنده یاد بدهد، توسط یک پرنده، توسط یک کلاغ یاد میدهد.
قرآن میگوید: یک کلاغ آمد یک چیزی را خاک کرد، به بشر گفت: مردهات را خاک کن. نفر اول که یکی را کشت، هابیل و قابیل، فکری بود جنازهاش را چه کند. یک کلاغ آمد و اینها یاد گرفتند. چقدر از عمر ما در راه خدا صرف نشده است. فیلمهایی دیدیم که هیچ خاصیتی ندارد. هر فیلمی را مگر باید دید؟ این خورشید برای من میتابد، من اگر عمرم را هدر بدهم، تابش خورشید هم حرام شده است. ابر و باد و مه و خورشید و فلک برای من است. همه پولها برای این است که بچه درس بخواند، اگر بچه درس نخواند حق معلم و دبیر و آزمایشگاه و کامپیوتر را ضایع میکند. بچه نمیتواند بگوید: من نمیخواهم درس بخوانم. تو نمیخواهی درس بخوانی یعنی تمام بودجه مملکت بخشی حرام میشود. همه بخاطر این است که تو درس بخوانی. نمیشود گفت: میخواهم این فیلم را ببینم. این ورزش را انجام بدهم.
حضرت امیر میفرماید: «ثمنک الجنه» نرخ تو بهشت است. ارزان بفروشی، باختی! خدا مشتری است. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى» (توبه/111) مشتری تو من هستم. خودت را به من بفروش. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّه» میگوید: به خودم بفروش. به بهشت میخرم. جنسهای معیوبت را هم میخرم. گران هم میخرم. ما باید مواظب باشیم که تولید ما تولید مفیدی باشد.
یکوقت در یک شهری رفتم، تابلو زده بود: ساندویچ شانزده کیلویی! هرکس در نیم ساعت این را بخورد یک ماشین میگیرد! دیدم مسابقه خریت است، شرکت کننده احمق است! مسابقه برگزار کننده احمق و جایزه احمقانه است. نمیدانیم به بعضی کارها چه لقبی بدهیم؟ پیام این کار چیست؟ یک کسانی یک چیزی به سرشان میزند، به سرش میزند یک کاری بکند و فکر میکند این کار ابتدایی است. ابتکار هم مهارت میخواهد که واقعاً این ابتکار هست؟ قرآن بعضی حرفها را از مشرکین نقل میکند. میگوید: فکر نکن مبتکر هستی. ما باید سعی کنیم تولید ما مفید باشد. اگر تولیدی ضرر دارد. قرآن میگوید: شراب «وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما» (بقره/219) ضررش از نفعش بیشتر است. ممکن است افرادی از شراب نان بخورند، الآن از شراب چه کسانی نان میخورند؟ کشاورزی که انگور میکارد، کارخانه بطری سازی نان میخورد. کارتن سازی نان میخورد. حمل و نقل ماشینها نان میخورد. آنهایی که شراب میفروشند نان میخورند. دولت مالیات میگیرد، یعنی خیلیها نان میخورند. اما در عین حال میگوید: «وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ» این شراب در چشم شما، در نسل شما، در قلب و اعصاب شما اثر میگذارد. باید تولید ما ضررش بیش از نفع نباشد.
یک جوانی سیگاری است. به جوان بگویید: این پول را به تو میدهم، مثلاً این ده هزار تومان را بگیر، تا کن. هروقت خواستی سیگار بکشی یک ده هزار تومانی آتش بزن! این کار را نمیکند. میگوییم: این بهتر است. چون اگر پول را آتش زدی، پولت از بین رفت. شما پول میدهی سیگار میخری و سیگار را دود میکنی. یعنی پولت که رفت، ریهات هم رفته است. من به چند تا سیگاری گفتم، گفتند: تا حالا کسی به ما اینطور نگفته بود.
گاهی با منکر باید انقلابی برخورد کرد. مثل گرد گچ، اگر گرد گچ روی آستین بنشیند، شما با سیلی بلندش میکنی. اما اگر دوده روی لباس بنشیند، فوت میکنی. یعنی دوده و گرد گچ منکر است ولی با هر منکری باید یک طور برخورد کرد. ما باید بدانیم با چه کسی چطور حرف بزنیم.
در قرآن در مورد عصای موسی که انداخت اژدها شد، چند جا تکرار شده و هر بار هم یک بیان جدیدی دارد. یکجا میگوید: عصا را انداخت «جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرا» (نمل/10) یعنی مار کوچک شد و فرار کرد. جای دیگر میگوید: موسی عصا را بیانداز. تا عصا را انداخت، مار کوچک میشود و فرار هم نکرد. مار معمولی شد و تاب خورد. قرآن میگوید: «حَیَّهٌ تَسْعى» (طه/20) مار معمولی شد. جای دیگر میگوید: موسی عصایت را بیانداز. عصا را انداخت، اژدها شد. میگوییم: این عصا یکبار مار کوچک شد، یکبار مار معمولی شد، یکبار اژدها شد. بعضیها این سه آیه را در فضای مجازی میآورند و میگویند: خدا سه نوع حرف زده است. تناقض دارد. پیداست اینها حرفهای خدا نیست. باید بگوییم: اینها نمیفهمند! هرکدام یک جایی دارد. بار اول موسی عصا را انداخت چون موسی خودش خبر نداشت چه میشود. لذا مار کوچک شد فرار کرد. با اینکه مار کوچک شد و فرار کرد، باز هم موسی ترسید. آیه نازل شد «لا تَخَف» نترس! بار دوم که خدا به موسی گفت: عصا را بیانداز، موسی میدانست چه میشود. چون یکبار قبلش آب بندی شده بود. بار دوم مار معمولی شد و تاب خورد. بار سوم در کاخ فرعون بود. فرعون ادعای خدایی میکرد، اژدها شد و به سمت فرعون آمد و نزدیک بود سکته کند. یعنی اگر مخاطب بار اولش است، مار کوچک، اگر مخاطب آب بندی شده است، یک ذره بزرگتر. اگر مخاطب فرعون و قلدر است و ادعای خدایی میکند، این را باید بترکانی. این را مخاطب شناسی میگویند. حالا همین مخاطب شناسی را در کتابها با چه تیترهای بزرگی راه میاندازند و خبری هم نیست. تولید ما ضررش نباید بیشتر از منفعتش باشد.
گاهی آدم میگوید: من برای بچهام معلم خصوصی میگیرم. میخواهم بچهام در کنکور قبول شود. خوب معلم خصوصی محرم و نامحرم چه کار میکنی؟ این بستر گناه است. باید حواسمان باشد به چه قیمتی بچه شما دانشگاه برود؟ مگر همه کمالها در دانشگاه است؟ دانشگاه کمال است اما همه کمالات در دانشگاه نیست. خیلیها فارغ التحصیل دانشگاه هستند اما زندگیشان خیلی مشکل دارد. خیلیها در دانشگاه نرفتند و سوادشان پایین است، اما زندگیشان خیلی راحت است. شما از خدا خیر بخواهید. اگر خیر من هست بشود، اگر نیست نشود. فکر میکند اگر این دختر جواب مثبت به این جوان ندهد در عشق شکست خورده است. شاید همین نه گفتن خیر تو باشد. شاید اگر با این ازدواج کنی مشکلاتت زیاد شود. بنابراین دعا کردن، تولید، مصرف!
چه زمانی پول خرج کنیم؟ شما یک فامیلی دارد، اگر به او بگویی: این زکات است، غصه میخورد. میگوید: عجب! اینقدر فقیر شدم که به من زکات میدهند. شما نگو زکات است. هدیه بده! بگو: عیدی آوردم. در روایت داریم اگر طرف از کلمه زکات غصه میخورد، غصهاش نده. حتی غیبت کسی را کردی. بگویی: شما مرا حلال کن غیبت تو را کردم! میگوید: بی خود غیبت مرا کردی. دیگر غیبت کردی بگو: خدایا من غیبت این شیخ را کردم. من را ببخش که غیبت کردم. شیخ را هم ببخش! من از آیت الله العظمی گلپایگانی پرسیدم: کسی که غیبت کسی را میکند واجب است به او بگوید؟ گفت: نه، اگر بگویی ناراحت میشود. یعنی حلالیت طلبیدن هم مهارت میخواهد.
شریعتی: امروز صفحه 17 قرآن کریم در سمت خدا تلاوت خواهد شد. این هفته در قرار نورانیمان میخواهیم یاد کنیم از علامه سید عبدالحسین شرف الدین که خیلی به گردن ما حق دارند و جزء خادمین قرآن و معارف قرآن هستند. اگر نکتهای هست بفرمایید.
حاج آقای قرائتی: سید شرف الدین کسی بود که امام خمینی وقتی اسم سید شرف الدین را میبرد، میگفت: «و ما ادراک ما سید شرف الدین» هیچکس هنوز او را نشناخته است. یک متکلم، فقیه، در المراجعات غوغا میکند. ایشان میگوید: من خط ننوشته را میخوانم. پیغمبر(ص) لحظه فوت فرمود: یک قلم و کاغذ بیاورید یک چیزی برای شما بنویسم. گفتند: پیغمبر حواس پرتی پیدا کرده است و بیماری پیغمبر شدت پیدا کرده و حرفهایش پرت و پلا است. قلم و کاغذ ندادند پس پیغمبر ننوشت. سید شرف الدین فرمود: من خط نوشته نشده را میخوانم. روی کاغذ سفید میدانم چه نوشته است. نوشته: من دارم از دنیا میروم، اگر قرآن و اهلبیت هردو باشد، «لن تضلوا» چون پیغمبر فرمود: قلم و کاغذ بیاورید چیزی بنویسم که اگر به این عمل کنید «لن تضلوا» یعنی هرگز گمراه نمیشوید. امروز کامپیوتر هست. کلمه «لن تضلوا» را بزن. این کلمه را سرچ کنید. تمام جاهایی که پیغمبر فرموده: هرگز گمراه نمیشوید، جایی بوده که گفته: اگر قرآن و اهلبیت را بگیرید، هرگز گمراه نمیشوید.
یک مادری هروقت بچهاش بیرون میرود، کتابخانه میرود. یک پسر میآید میگوید: آقازاده هستند؟ میگوید: رفت کتابخانه. بچه به مادر نگفته: کتابخانه میروم. منتهی چون همیشه هروقت بیرون میرفت، کتابخانه میرفته است، الآن هم که نیست کتابخانه رفته است. چون هروقت گفته: «لن تضلوا» قرآن و اهلبیت است. حالا هم که قلم و کاغذ ندادند بنویسد، از «لن تضلوا» میفهمیم که «کتاب الله و عترتی» است. «لن تضلوا» یعنی هرگز گمراه نمیشوید. چه کنیم هرگز گمراه نشویم؟ قرآن و اهلبیت، در نماز میگویی: «والضالین» ضالین یعنی خدایا من «لن تضلوا» باشم. هرگز گمراه نشوم. اگر قرآن و اهلبیت بود هرگز گمراه نمیشوید. هرکس میخواهد هیچوقت گمراه نشود، قرآن و اهلبیت!
«ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ«106» أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ«107» أَمْ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَکُمْ کَما سُئِلَ مُوسى مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإِیمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ«108» وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ«109» وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیر«110» وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّهَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصارى تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ«111» بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون«112»
ترجمه: هر (حکم و) آیهاى را نسخ کنیم ویا (نزول) آن را به تأخیر اندازیم، بهتر از آن، یا همانند آن را مىآوریم، آیا نمىدانى که خدا بر هر چیزى قادر است؟ آیا ندانستى که حکومت آسمانها و زمین از آن خداست؟ (و او حقّ دارد هرگونه تغییر و تبدیلى را به مقتضاى حکمت و حاکمیّت خود، در قوانین و احکام بوجود آورد.) و جز خدا براى شما هیچ یاور و سرپرستى نیست. آیا بنا دارید از پیامبرتان سؤالات و درخواستهایى (نابجا) بکنید، آنگونه که پیش از این، موسى (از طرف بنىاسرائیل) مورد سؤال قرار گرفت، و هر کس (با این بهانهجویىها از ایمان سرباز زند و) کفر را با ایمان مبادله کند، پس قطعاً از راه مستقیم گمراه شده است. بسیارى از اهل کتاب (نه تنها خودشان ایمان نمىآورند، بلکه) از روى حسدى که در درونشان هست، دوست دارند شما را بعد از ایمانتان به کفر بازگردانند، با اینکه حقّ (بودن اسلام و قرآن،) براى آنان روشن شده است، ولى شما (در برابر حسادتى که مىورزند، آنها را) عفو کنید و درگذرید تا خداوند فرمان خویش بفرستد، همانا خداوند بر هر کارى تواناست. و نماز را برپا دارید و زکات را پرداخت نمایید و هر خیرى که براى خود از پیش مىفرستید، آنرا نزد خدا (در سراى دیگر) خواهید یافت، همانا خداوند به اعمال شما بیناست. وگفتند: هرگز به بهشت داخل نشود مگر آنکه یهودى یا نصرانى باشد. اینها آرزوهاى آنهاست، بگو: اگر راستگویید، دلیل خود را (بر این موضوع) بیاورید. آرى، کسى که با اخلاص به خدا روى آورد و نیکوکار باشد، پس پاداش او نزد پروردگار اوست، نه ترسى بر آنهاست و نه غمگین خواهند شد.
شریعتی: نکات پایانی را بفرمایید و انشاءالله دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حاج آقای قرائتی: دربارهی مسأله کار و تولید و اشتغال گفتیم: 27 برکت به ذهنم آمد که مقداری را از سخنرانی مقام معظم رهبری و مقداری را خدا به ذهنم انداخت تا رسیدیم به اینکه تولید یک عبادتی است که حد و مرز ندارد، ولی مصرفش مشروط به عدم اسراف است. یعنی در اسلام به ما نگفتند: مالکیت چقدر باشد. هرچقدر سرمایه داشته باش ولی حق نداری اسراف کنی. اسراف از گناهان کبیره است.
امام خمینی در تحریر الوسیله میفرماید: دور ریختن نصف لیوان آب اسراف است. اسراف گناه کبیره است. گناه کبیره انسان را فاسق میکند. یعنی اگر من در وضو گرفتن بیش از اندازه معمول آب ریختم، دیگر نمیشود پشت سر من نماز خواند. چون این وسواسی است. اسراف که کرد گناه کبیره کرده است، گناه کبیره که کرد نمیشود پشت سرش نماز خواند. یکوقت یک نفر آب خورد و باقی آب را دور ریخت. حضرت فرمود: چرا دور ریختی؟ گفت: زیاد بود. حضرت فرمود: در دریا بریز. در جوی آب بریز. این اسراف است.
الآن تلویزیون مسئولین برق سفارش میکنند که در هر خانه یک لامپ را خاموش کنید. هر خانهای ده درصد مصرف برق را کاهش بدهد، چقدر سرمایههای مملکت حفظ میشود. اسراف در آب، بیشترین اسراف در عمر است. تابستان هوا داغ است و نمیشود درس خواند، شبها هم نمیشود درس خواند. مثلاً ساعت یازده تا دوازده، دوازده تا یک، شبی یک ساعت هم نمیشود مطالعه کرد. یک مقداری باید مواظب باشیم. اگر رحم نکنیم مورد رحم هم قرار نمیگیریم. احترام بگذاری، احترامت میگذارند. «اذکرونی اذکرکم» یاد خدا کنید، خدا هم یاد شما میکند. «زاغُوا أَزاغَ اللَّه» (صف/5) «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُم» (محمد/7) شما وقتی به همشهری رحم نمیکنی، میخواهی خدا به ما رحم کند. به همدیگر رحم کنیم. برق اضافی را خاموش کنیم. گاهی برگ زرد نزد ما چیزی نیست. ارزشی برای ما ندارد. ولی همین برگ زرد در حوض آب کشتی پنجاه مورچه میشود. ما نباید چیزها را ساده بگیریم.
گروهی دو سه عدد خرما آوردند کمک به جبهه کنند. بعضی به این گروه خندیدند. سه تا خرما آورده برای کمک به جبهه؟! آیه نازل شد چرا خندیدی؟ چرا مسخره کردی؟ «لا یَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُم» (توبه/79) این بیش از سه خرما نداشته است. تو سه تا خرما را مسخره کردی؟ یا نباید چیزی و کسی را تحقیر کرد. در قرآن یک سوره داریم به نام سوره «عبس و تولی» یک نابینای فقیری وارد جلسه شد. چون نابینا بود نمیدانست در جلسه چه کسانی هستند و گفتگوها چیست؟ همینطور که چشمهایش را بسته بود گفت: یا محمد! برای ما قرآن بخوان. یک نفر در جلسه عبوس شد. خداوند آن مرد را به رگبار بست. «عبس» عبوس کردی؟ «تولی» سر خم کردی؟ «أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى» (عبس/2) چون نابینا بود عبوس کردی؟ تو چه حقی داشتی؟ «وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى» (عبس/3) شاید این اهل تزکیه باشد و بالاتر از تو باشد. «وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعى، وَ هُوَ یَخْشى، فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى» (عبس/8-10) ده آیه در سوره عبس و تولی است که چرا برخورد دوگانه کردی. باید مواظب باشیم برخورد دوگانه خیلی اثر منفی دارد. پدر و مادرها نباید بین بچهها فرق بگذارند. پدری پدر خوبی است که اگر از بچههایش پرسید: جهازیه کدام یک از شما فرق میکند، نتوانند جواب بدهند. همه دخترها را یکسان نگاه کرده است. این پدر و مادر عادل است.
یک خانمی داشت میرفت، دو تا بچه داشت و سه تا خرما داشت. میخواست سه تا خرما را به این سه بچه بدهد. یک خرما به این داد، یک خرما به او داد، خرمای سوم را به دقت نصف کرد. حضرت فرمود: شما بخاطر دقتت اهل بهشت هستی. حتی اگر وصیت کرد که من وقتی مردم به فلان اولاد من اینقدر بدهید و به دیگر آنقدر بدهید. اگر در ارث دادن بین بچهها تبعیض قائل شود، گناه کبیره کرده است. ما باید همیشه در تولیدمان، در مصرفمان، اصل برای ما عدالت باشد. یکی از برکات تولید این است که آدمی که تولید میکند، برای آیندگان و تولیدگران نسل آینده هم سرمایه گذاری میکند. پدر تولیدگر وقتی میخواهد بمیرد، یک مؤسسهای، کارگاهی، کارخانهای دارد. برای بچههایش هم ابزار تولید را فراهم میکند. اگر فردا روزی نفت تمام شد، مملکتی که اهل کار باشند، نفت هم تمام شود، کمرشان نمیشکند. متکی به نفت نیستند. کسی که اهل تولید باشد برای زن و بچهاش توسعه قائل میشود. حالا تولید هم تولید مادی نیست. تولید عقیده، تولید فکر، تولید تحصیل، تولید علم، تولید مشورت.
انبیای ما تولیدگر بودند. ذوالقرنین سدی ساخت که مدتهای طولانی نه میخ در آن فرو میرفت و نه میشد پشت بامش رفت. از نظر بلندی و محکمی خیلی قوی بود. یا مثلاً حضرت داود در زره سازی ماهر بود. «أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ» (سبأ/10) یا حضرت نوح «وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا» (هود/37) در کشتی سازی ماهر بود. یا حضرت خضر گفت: این دیوار را بنایی کنیم. قرآن به ما گفته: تو بی سواد هستی. من 55 سال است درس خواندم، آقای قرائتی! 55 سال است درس خواندی ولی سواد نداری. همه با هم یک ذره سواد دارید. «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا» (اسراء/85) یعنی همه با هم اندکی سواد دارید. فارغ التحصیل و باد در دماغ انداختن و تو نمیخواهد به من بگویی. «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا» امیدواریم هیچکس خودش را فارغ التحصیل نداند. زن حامله فارغ میشود ولی انسان هیچوقت از تحصیل فارغ نمیشود.
شریعتی: انشاءالله به این دغدغه شما و دغدغهی مقام معظم رهبری که امسال هم سال تولید و اشتغال هست جامه ی عمل بپوشد و برسیم به جایی که باید برسیم.
شریعتی: بهترینها را برای شما آرزو میکنم. خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن، خدای ما دوباره سنگ و چوب شد، نیامدی! «والحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین»