جوانان و فراگیری مهارت‌های لازم

1- تأکید مقام معظم رهبری بر مهارت آموزی
2- بهره‌گیری از اوقات فراغت تابستان
3- اصلاح فرهنگ عمومی نسبت به کار و کارگری
4- بهره‌گیری از ظرفیت کارخانجات و پادگان‌ها برای آموزش جوانان
5- فراگیری مهارت‌های لازم برای توسعه علم و فرهنگ
6-  درخواست از مردم برای ارائه طرح‌های مهارت آموزی
7-  آخرین سخن امام صادق علیه السلام در بستر بیماری

موضوع: جوانان و فراگیری مهارت‌های لازم
تاريخ پخش: 29/04/96

بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

در محضر عزیزان دانشگاه علمی و کاربردی هستیم، و بحث هم در ایام شهادت امام صادق(علیه‌السلام) پخش می‌شود. این نیم ساعت، بیست و هشت دقیقه‌ای که ما حرف می‌زنیم، بخشی را راجع به علمی و کاربردی در دانشگاه‌ها و فنی و حرفه‌ای در دبیرستان، راجع به کار و هنر و حرفه و مهارت صحبت می‌کنیم. و بخشی را هم حدیث معروفی است از امام صادق(علیه‌السلام) راجع به کسانی که نماز را ضایع می‌کنند، چون آخرین کلام امام صادق(علیه‌السلام) وقت شهادت این بود.
1- تأکید مقام معظم رهبری بر مهارت آموزی
مقام معظم رهبری امسال عید، سال 96 در مشهد 10 برکت آن طوری که در ذهن من است برای کار و حرفه و فن و مهارت فرمودند، من آمدم و یک خورده فکر کردم و کلمات ایشان را کمی توضیح دادم و باز کردم، در چند جلسه در برنامه‌های سمت خدا شبکه سوم سیما راجع به آن صحبت کردیم. ولی فنی و حرفه‌ای نیاز به یک نهضت دارد. نهضتی که خیلی نهضت مهمی است. چون مشکل مملکت ما که قفل شده است، همین بی‌مهارتی نسل نو است. این آقایانی که کاندیدای ریاست جمهوری شده بودند، در مناظراتشان همه پنج شش کلمه را تکرار می‌کردند. پنج شش کلمه این بود…
بسم الله! موضوع بحث ما: کار و مهارت! مشکل جوانان چیست؟ اول مشکلات اشتغال است. همه‌ی رئیس جمهورها از این صحبت می‌کردند. همه هم می‌خواهند و هیچ کدام نمی‌توانند. مسأله ازدواج است. مسأله مسکن است. مسأله اعتیاد است. مسأله فضای مجازی و اینترنت و ماهواره‌هاست. مسأله اقتصاد است که به اشتغال برمی‌گردد. این کلمات را همه گفتند. همه‌ی این‌ها ریشه‌اش این است: «چون مهارت ندارد!» مهارت که نیست، اقتصاد فلج است. مهارت که نیست، کار ندارد بکند، پای ماهواره‌ها می‌نشیند. شغل ندارد. مهارت که نیست، پول نیست. پول نیست، همسر نیست. همسر نیست، مسکن نیست. آدمی که مسکن ندارد، درگیر اعتیاد می‌شود. یک عده هم که یک مدرکی گرفته‌اند و با محفوظات نمره‌ای گرفته‌اند و هیچ خاصیتی ندارند. آن وقت می‌گویند: چرا دولت برای ما شغل تأمین نمی‌کند. نسبت به نظام بدبین می‌شوند. بی‌اعتقاد به نظام می‌شوند. همه‌ی این‌ها گیرش در اینجاست. مادر همه‌ی فسادها این است. یک نهضتی باید راه بیافتد. کار یک وزارتخانه هم نیست. باید باور کنیم.
2- بهره‌گیری از اوقات فراغت تابستان
تابستان سه ماه تعطیل هستیم. حالا بچه‌های ابتدایی را می‌گوییم: نه! بعضی از بچه‌های دبیرستانی تابستان نمی‌توانند نزد عمویشان، پهلوی شوهر خواهرشان، شوهرخاله‌شان، شوهر عمه‌شان، همسایه‌شان… خیلی از بچه‌ها پدرشان مهارت دارد، حاضر نیست برود پیش پدرش نجاری یاد بگیرد. می‌گوید: اصلاً من لیسانس گرفته‌ام که چکش دست نگیرم. اصلاً دیپلم گرفته‌ام که بیل دست نگیرم. کله‌ها گیر کرده است، مشکل فکری هست. کار ننگ شده است. 
به امام باقر(علیه‌السلام) گفتند: مادر آشپز! گفت: الحمدلله! آشپزی هنر است. الان اگر به یک خانم لیسانس بگویند: آشپز! می‌گوید: مؤدب صحبت کنید. قدر افراد را پاس بدارید. مگر چه گفتم؟ گفتم: آشپز! آشپزی هنر است، ما این را ننگ می‌دانیم. کار را ننگ می‌دانیم. بچه دبیرستانی وقتی می‌خواهد در آموزش و پرورش به سمت فنی و حرفه‌ای برود، روش نمی‌شود. پدر و مادرش تحقیرش می‌کنند. ترکش‌هایش به حوزه هم خورده است. یک کسی که ملا است، می‌گوید:‌ در شأن من نیست که منبر بروم. من آیت الله هستم. البته الان گره از این قصه باز شده است. قدیم می‌گفتند: منبر برای طلبه‌ها و روضه‌خوان‌هاست. آیت الله که زشت است منبر برود. دیگر حالا الحمدلله مراجع هم دم افطار و بعد از افطار و این طرف و آن طرف می‌آیند. آیت الله العظمی باش، ولی حدیث هم بخوان. اینکه چون من آیت الله العظمی هستم، زشت است با مردم منبر بروم، این چه مشکلی دارد؟
آیت الله العظمای بروجردی، استاد همه مراجع است. تقریباً همه‌ی مراجع شاگرد ایشان بوده‌اند. ایشان سالی یک روز سخنرانی غیرعلمی می‌کرد. یعنی سخنرانی مردمی! یک سال صحبت ایشان این بود: «تمام روایات ارزش علم، برای علمی است که به درد مردم بخورد. علمی که به درد مردم نخورد، هیچ آیه و حدیثی در ارزشش وارد نشده است. اینکه می‌گویند: علما چه هستند، علما چه هستند، تمام ارزش علم برای علمی است که به مردم بگویید. علمی که در کتابخانه باشد چه خاصیتی دارد؟
در قرآن برای بعضی گناهان جریمه هست. یک گناه هست که جریمه‌اش از همه بدتر است که می‌گوید: «أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُون» (بقره/159) «يَلْعَنُهُمُ» فعل مضارع است، برای استمرار است. یعنی خداوند و لاعنون، یعنی لعنت‌کنندگان از جن و انس و ملک، خداوند و تمام جنیان و ملائکه و انسان‌ها لعنت می‌کنند برای همیشه چه کسی را؟ به کسی که «يَكْتُمُون‏» حق را کتمان می‌کند. باید گفته بشود. این مشکل مغزی را باید چطور حل کرد.
صدا و سیما باید چه کند؟ سران صدا و سیما شبکه‌های تمام کشور، سی و سه استان، جمع شدند و من یک بحثی برایشان داشتم که در هر استانی شبکه‌های استانی کار آن استان را مطرح کنند و ارزش بدهند. چرا پیغمبر دست یک کارگر را بوسید؟ چرا دست کس دیگر را نبوسید؟ انقلابی که باید در ایران بشود این است که باید این مدرک دکتر و آیت اللهی را برداریم و به مهارت‌ها بدهیم. مثل خود امام خمینی(ره). امام کلمه‌ی رهبر را به هیچ کس نداد. به هیچ کس نگفت که تو رهبر من هستی! ولی به بچه‌ی سیزده ساله، گفت: رهبر من حسین فهمیده است. برای اینکه حسین فهمیده یک کاری کرد. به خودش نارنجک بست و زیر تانک رفت، دنیا را به تعجب وا داشت. گفت: رهبر من حسین فهمیده است. نگفت: رهبر من کسی است که فلان کتاب را بیست بار گفته است. باید هنر را حساب کنند. خاصیت این چیست؟
یک کسی به یکی از بستگان ما رسید، گفت: ‌شما فامیل آقای قرائتی هستید؟ گفت: بله! شروع کرد از من تجلیل کردن… این فامیل من یک خورده نگاهش کرد و گفت: این فامیلی که تجلیل کردی و احترامش کردی، با تمامی کمالاتی که گفتی، برای خودت! یک بستنی بده بخوریم!  طلبه‌ها می‌گویند: ثمَّ ماذا… بعدش که چه؟ ما باید یک مقداری عملیاتی برویم. یعنی حوزه علمیه باید دو حوزه باشد. حوزه علمیه! حوزه عملیّه! سالی تقریباً با کم و زیادش یک میلیون لیسانس بیرون می‌دهیم. همه بیکار هستند. مهارت هم ندارند. نهضتی باید! همه هم باید شروع کنند.
3- اصلاح فرهنگ عمومی نسبت به کار و کارگری
بعضی پدر و مادرها فکر می‌کنند که هنرستان مایه آبروریزی است. دانشگاه مایه افتخار است. وقتی به هم دعا می‌کنند، می‌گویند: ان‌شاء‌الله کار نکنی و بخوری! اصلاً دعای مادربزرگ‌ها این است. به نوه‌شان می‌گویند: ان‌شاء‌الله کار نکرده بخوری! با کار نازک نان کلفت می‌خواهیم بخوریم! مشکل ما این است. ان‌شاءالله دست به هر چیزی می‌زنی طلا شود. کار نکنی، همینطور قضا و قدر برایت خوب پیش بیاورد. اگر بگوییم بچه ما فلان جا کار می‌کند، خجالت می‌کشیم. فرهنگ غلط! ما اگر یک زمانی خواسته باشیم فرهنگ غلطی را که در فرهنگ صحیح رخنه کرده است بگوییم، خیلی موضوع داریم. باید هم هنرستان ما در آموزش و پرورش نشاط داشته باشد، هم علمی و کاربردیمان در دانشگاه. افتخار بکنیم.
یک کسی در سفر حج در هر ایستگاهی که می‌ایستادند، مشغول عبادت می‌شد. آمدند و به امام گفتند که ایشان خیلی آدم خوبی است، ایشان فرمود: چه کرده است؟ گفتند: به هر جا که می‌رسیدیم و استراحت می‌کردیم، ما مشغول پخت و پز می‌شدیم و این به نماز می‌ایستاد. فرمود: آشپزی شما از نماز او ارزشش بیش‌تر است. او از زیر کار در می‌رفت و سر نماز می‌رفت.
به یکی گفتند: شما چه کاره هستید؟ گفت: من پیشنماز هستم. گفت: خوب پس شغل من معلوم شد. گفتند: شغل شما چیست؟‌ گفتم: من پس نماز هستم. چون اگر یک متر جلوتر شغل است، یک متر عقب‌تر هم شغل است. پیشنمازی شغل نیست. پیشنماز باید در حوزه درس بخواند، درس بدهد، منبر برود، بنویسد، بگوید، منتهی ظهر هم که شد، نیم متر جلوتر برود. این که چون من نیم متر جلوتر می‌روم، دیگر کار نکنم، فقط پیشنماز خالی هستم.
این یک حرکت و نهضتی می‌خواهد. صدا و سیما چقدر نقش دارد. چرا کار را تحقیر کرده‌ایم؟ می‌گوید: ببین! اگر درس نخوانی می‌روی و کار می‌کنی! کارگر می‌شوی! خوب این خیلی کلمه بدی است. وقتی بچه‌مان را می‌خواهیم تحقیر کنیم می‌گوییم، یا درس بخوان، یا می‌روی و کارگر می‌شوی. از همه کشورها بیش‌تر می‌گویند ژاپن است، از همه کشورها هم جلوتر است. ما چه کنیم که بگوییم: کار عیب نیست؟! و چقدر هم با این چیز…
4- بهره‌گیری از ظرفیت کارخانجات و پادگان‌ها برای آموزش جوانان
خانواده‌ها باید تشویق بشوند. افراد خیر باید بیایند مایه بگذارند. اگر بگویند: آقا هر کارخانه‌داری 20تا، 30تا، کمتر و بیش‌تر نسل نو را مهارت یاد داد، مالیاتش را کم می‌کنیم، خوب این تشویقی برای صاحب کارخانه‌هاست. اگر این‌ها… این‌ها کارهای اگری است. اگر بگوییم هر بچه نجاری نزد پدرش نجاری و شغل پدرش را یاد گرفت، سربازی‌اش نصفه است، ما ده‌ها هزار آدم داریم که تابستان ول، ول، ول هستند. دو سال هم باید پادگان بروند. بگوییم: برو شغل پدرت را یاد بگیر… چون شغل پدر دیگر گزینش نمی‌خواهد. پدرت است. خیانتی نیست، گزینشی نیست، کمکاری نیست، سرقتی نیست، ناشیانه نیست… پدر هم با سوز یاد بچه‌اش می‌دهد. آخر این مسأله سوز هم یک مسأله مهمی است. خارجی‌ها یک تحقیقی کرده‌اند، که اگر کسی که  غذا می‌خورد، با اشتها غذا بخورد، نگاهش کنی شما هم گرسنه‌ات می‌شود. اما اگر اشتها ندارد، فیلم بازی می‌کند و غذا می‌خورد، شما نگاهش کنی، گرسنه‌ات نمی‌شود. پدر وقتی هنرش را می‌خواهد یاد بچه‌اش بدهد، با عشق یاد می‌دهد. آن عشق هم یک اثری دارد.
حدیثی داریم خداوند به پیغمبری فرمود: می‌دانی چرا تو را پیغمبر کردم؟ گفت: نه! گفت:‌ در تو یک سوزی بود که در باقی‌ها نبود. خدا وقتی می‌خواهد تعریف پیغمبر را بکند، می‌گوید: «حَرِيصٌ عَلَيْكُم‏» (توبه/128) پیغمبر سوز داشت. پدری که حرفه و مهارت دارد با سوز حرفه‌اش را منتقل می‌کند. غیر از آن کسی است که مثل کارمند اداره قند و شکر بلژیک، کارت می‌زند، ‌ساعت هشت می‌آید چهار بعد از ظهر می‌رود. این‌ها کارمندهای کارتی هستند. در این‌ها سوز نیست. چوب خط را برای امرار معاش پر می‌کنند. از داخل سوزی ندارند. مسأله‌ی سوز خیلی مهم است.
خدا آیت الله العظمای گلپایگانی را رحمت کند، یک روز سر درس فرمود: من وقتی می‌فهمم که طلبه‌ها به خاطر مسایل مختلف کم درس می‌خوانند، از غصه تب می‌کنم. یک چنین سوزی است. «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَك‏» (کهف/6) آیه قرآن می‌گوید: ای پیغمبر! تو داری خودکشی می‌کنی. این سوز خیلی مهم است. یک نهضتی باید راه بیافتد. از کجا باید شروع کرد، نمی‌دانم.
موانع کار باید برطرف شود. دارایی باید در بحث مالیات چه کند؟ پادگان باید چه کند؟ اگر درختان پادگان که درخت تزیین است، تبدیل به درخت میوه شود، سرگرد هستی، سرهنگ می‌شوی! ارتقاء درجه پیدا می‌کنی. دوهزار سرباز کنار دوهزار درخت گرسنگی می‌خورند. آب هست، خاک هست، نیروی انسانی هم هست، تابستان می‌آید و می‌رود، یک خیار ندارند که بخورند. ولی دائماً چمن آب می‌دهند.  ما مشکل مخی داریم. یک بار دیگر می‌گویم. آب هست، خاک هست، نیروی انسانی هم هست، هوا هم داغ است، میوه هم نیست. آدم مچ چه کسی را بگیرد؟
یک کسی به من گفت: یک دعا یاد من بده. گفتم: راست می‌گویی؟ گفت: بله! گفتم: بعد از نماز صبح ده مرتبه بگو: بی‌عرضه‌ام! بی‌عرضه‌ام! بی‌عرضه‌ام! بی‌عرضه‌ام!… عوض یا الله! یا الله! یا الله! بگو: بی‌عرضه‌ام! بی‌عرضه‌ام! بی‌عرضه‌ام! بی‌عرضه هستیم. نفت داریم می‌فروشیم و خرج می‌کنیم. فلج در پادگان می‌رویم و فلج بیرون می‌آییم. از مدیر یکی از مدارس قم خوشم آمد، گوسفند آورد و به طلبه‌ها گفت اینکه می‌گویند چند جای گوسفند حرام است، الان این قصاب این گوسفند را ذبح می‌کند، و آن چند جایش را نشان شما می‌دهم.
5- فراگیری مهارت‌های لازم برای توسعه علم و فرهنگ
مهارت!!! چطور قصه بگوییم؟ چطور مقاله بنویسیم؟ چه زمانی چه بگوییم؟ مهارت پخش! این پخش فیلم‌های تلویزیون مهارت می‌خواهد. گاهی وقت‌ها خوب مهارت نشان می‌دهند. گاهی وقت‌ها هم بی‌سلیقگی می‌کنند. یک وقت بدی… یعنی زمانی چیزی را پخش می‌کنند که الان وقتش نیست. قرآن خواندن مهارت می‌خواهد. نصیحت کردن مهارت می‌خواهد. گاهی وقت‌ها یک کسی نصیحت می‌کند که اصلاً به او نصیحت کردن نمی‌آید! مثل من! آقای قرائتی راستش را بگو، خودت مهارت داری؟ البته حالا من مهارت کلاسداری دارم. بالاخره توانسته‌ام سی و هشت، نه سال کلاسداری کنم، مهارت کلاسداری… مهارت تلخیص! یک کتاب چهارصد صفحه‌ای را چطور سه صفحه‌اش کنیم. مردم الان دیگر حوصله‌ی پختن ندارند، ساندویچ می‌خورند. اخیراً دیگر ساندویچ هم نمی‌خورند،‌ آب میوه می‌خورند. حوصله‌ی جویدن هم ندارند. با یک نسلی برخورد کرده‌ایم که خیلی بی‌حال هستند. صبح قلقلکش می‌دهی، غروب می‌خندد. من به کسی گفتم: این کار را چه زمانی انجام می‌دهی، گفت: به تــــــــدریج! گفتم: چرا اینقدر طولش دادی؟ گفت: من کلمه به تدریج را هم به تدریج می‌گویم.
یک کاری باید صدا و سیما بکند، پادگان‌ها بیایند، بازاری‌ها، خیرین، پدران، فامیل‌ها، آموزش و پرورش، دانشگاه! دو هزار سرباز در پادگان، یک دانه خیار ندارند بخورند. آب حرام می‌شود، خاک حرام می‌شود، نیروی انسانی حرام می‌شود، میوه هم نیست و هوا هم داغ است. از آن طرف هم می‌گویند بودجه نداریم.
از کمیته امداد می‌شود استفاده کرد. کمیته امداد یک شاخه‌ای برای مهارت‌آموزی به بچه‌هایی که تحت پوشش هستند، درست کرده است. می‌گویند که مثلاً این دخترخانم را یک مهارتی یادش بدهیم. از قدیم هم می‌گفتند که هر کس را دوست نداری، ماهی به او بده، می‌خورد و می‌خوابد، اگر دوستش داری، تور به او بده که خودش ماهی بگیرد. اگر خیلی دوستش داری، توربافی یادش بده، یعنی شغل کلیدی! لیسانسه‌های فنی و حرفه‌ای یا سربازیشان کم بشود، یا این‌ها در پادگان معلم بشوند. حالا من در این جلسه که در خدمت برادران و خواهرانی هستیم که در دانشگاه علمی و کاربردی هستند، یا استاد و یا دانشجو و یا کارمند. پشت تلویزیون… اگر کسی مهارتی را گفت، مهارتی که در دسترس باشد. گاهی وقت‌ها یک طرحی می‌دهند که در دسترس نیست. گاهی هم طرح‌ها سرکاری است. یک کسی آمد و گفت: هوای زمستان سرد است، چه کنیم؟ یک نفر می‌خواست این را سرکارش بگذارد. گفت: شما شصت و پنج روز بعد از نماز صبح این دعا را بخوان، هوا خوب می‌شود. خوب شصت و پنج روز که از زمستان گذشت، خودش بهار می‌شود، نیازی به خواندن دعا نیست. بعضی از طرح‌ها هم سرکاری است. اینجا معاون مالی و اداری وزیر علوم هم تشریف دارند. یک جایزه تعیین کنیم که اگر مردم طرحی که یک: استادش دم دست باشد. آخر بعضی از طرح‌ها، طرح هست ولی استادش کو؟ گفت: شتر شده به یک غاز! گفت: می‌دانم اما کو یک غاز؟‌ همان یک غازشم نیست.
6-  درخواست از مردم برای ارائه طرح‌های مهارت آموزی
اگر کسی طرحی داد که استادش باشد، ارزان باشد، ایاب و ذهاب و سرویس و ماشین نداشته باشد، ساختمان نداشته باشد، نیاز… طرح‌های زودبازده روان و مهارت‌های… مثل شنا! شنا را آدم پانزده ساعته یاد می‌گیرد. رانندگی را بین بیست تا سی ساعت آدم یاد می‌گیرد. بعضی مهارت‌ها را فوری یاد می‌گیریم. خیلی بی‌عرضه است دانشجویی که تابستان آمد و رفت، اول تابستان قرآن را غلط می‌خواند، هنوز هم غلط می‌خواند. اول تابستان شنا بلد نبود، هنوز هم شنا بلد نیست. اول تابستان کامپیوتر بلد نبود، هنوز هم بلد نیست. اول تابستان این دختر خانم خیاطی بلد نبود، هنوز هم بلد نیست. خوب این دیگر… باید گرسنگی بخوریم. اگر نفت ما خشک شود، وضع مملکت خوب می‌شود. حواسمان را جمع می‌کنیم که پس باید از یک جای دیگر نان درآوریم. مردم ایران چه طرحی می‌توانند بدهند؟ این طرح‌ها یک جا جمع بشود، و به ده‌تا، بیست‌تا، صدتا از این‌ها هم جایزه داده شود. چون گاهی وقت‌ها افراد عادی یک طرح‌هایی می‌دهند که افراد کارشناس به عقلشان هم نمی‌رسد. اینطور نیست که حالا بنده چون طلبه هستم و پنجاه و پنج سال است که آخوند هستم، با کمک و زیادش حتما… گاهی وقت‌ها یک کسی یک چیزی می‌گوید…
من به نظرم این مثال را زدم! اخیراً این حرف را یک جایی گفته‌ام، حالا تکرار کنم. یکی از دانه درشت‌های مملکت، می‌گفت: یک شعر خواندم! گفتم: الهی جسم و جانم خسته گشته، در رحمت به رویم بسته گشته! می‌گفت: یک بی‌سواد کنارم نشسته بود، هیچی سواد نداشت. حالا ایشان شخصیت مملکتی، این آقا هم هیچ سوادی نداشت. گفت: آقا! جسم و جانت خسته گشته؟ دو ساعت بخواب! در رحمت خدا هم هیچ وقت بسته نگشته! می‌گفت: خجالت کشیدم. شخصیت مملکتی می‌گفت: خجالت کشیدم و دو ساعت همینطور سرم پایین بود. اینطور نیست که مردم سواد که ندارند، فرهنگ هم ندارند. ممکن است مردم سواد نداشته باشند، ولی فرهنگ دارند. یعنی با آداب و رسوم و اخلاقی بزرگ شده است که بی‌عرضگی را ننگ می‌داند و کار را افتخار می‌داند. از خود مردم طرح بگیریم.
برای نجات کشور… مهارت حل بشود، شما بگویید یا هست یا نیست. مهارت حل بشود، شغل هست یا نیست؟‌ هست! شغل باشد پول هست یا نیست؟ هست! پول باشد همسر هست یا نه؟‌هست! همسر باشد مسکن هست یا نه؟ هست! همه بند به این مهارت است. یک نهضتی باید بشود. حوزه و دانشگاه بدون رودربایستی! خود حجة الاسلام‌های خودمان گاهی وقت‌ها برای مهارت رانندگی پیش یک راننده می‌نشینند و عارشان هم نمی‌شود. نمی‌گوید: من با این ریش سفیدم، پیش تو بنشینم؟ بله باسمه تعالی من رانندگی بلد هستم. تو بلد نیستی، پس شاگردی کن. عارمان نشود از شاگردی! خدا می‌گوید: پیغمبر عارت نشود، بگو بلد نیستم. «قُلْ» بگو! چه بگویم؟ «قُلْ إِنْ أَدْرِي‏» (جن/24) بگو بلد نیستم. استاد سر کلاس بگوید آقا بلد نیستم. اشکال دارد؟ دکتر بگوید آقا راستش را بخواهی، مرض تو را نفهمیدم. برو پیش فلان پزشک، تخصصش از من بیش‌تر است، یک! این هم آدرسش! پولت را هم پس بگیر، چون نتوانستم مرض تو را تشخیص بدهم، پول تو را هم پس می‌دهم. در هزار تا دکتر چند نفر حاضر هستند که این سه تا کار را بکنند؟ یک: بگویند: بلد نیستم. مرضت را نفهمیدم. دو: پولت را پس بگیر! سه: فلانی از من بهتر است. در هزار تا دکتر… ببینید ما گیرمان این چیزهاست. گیر مدرک نیستیم. انقدر پزشک و آیت الله داریم، تاجر داریم، استاد دانشگاه داریم! نامه به او می‌دهیم، آقای مدیر فلان جا! می‌گوید: این نامه که تایپ نشده است. تا کی باید ما به شما آموزش بدهیم؟ حالا یک نامه بی‌تایپ بخوان، چه می‌شود؟ آقا این نامه خطاب به من کرده است، و لقب من را درست نبرده است. حالا یک کسی لقبی را بلد نیست. نگفته است مثلاً جناب دکتر! جناب سرهنگ! جناب سردار! یک خورده از خودمان بیرون بیاییم. خودمان را نبینیم. یک نهضتی باید… خود مردم اولین طراح هستند. اگر طرحی دادید. یک جایی را همین علمی و کاربردی معرفی کند. یک دفتری! ما خودمان در نماز چند بار از این کارها کرده‌ایم. گفتیم آقا شیرین‌ترین نمازی که در عمرتان خوانده‌اید برای ما بنویسید. چند گونی نامه آمد. در نامه‌ها یک چیزی بود که… یک صلواتی بفرستید.
یک دختر یازده ساله نامه نوشته بود که شیرین‌ترین نماز من این است. در اتوبوس با پدر و مادرم می‌رفتیم. نگاه کردم و دیدم که خورشید در حال غروب کردن است. یادم افتاد که نماز نخوانده‌ام. به پدرم گفتم که می‌خواهم نماز بخوانم. گفت اینجا در بیابان است، باید خوانده باشی. گفت: برو به راننده بگو نگه دارد. گفت: نگه نمی‌دارد. گفت: خودم می‌روم می‌گویم. گفت: پول به او بدهید. گفت: نگه نمی‌دارد. گفت: هر چقدر التماس کردم، آخرش پدرش گفت: چشمت کور می‌خواستی می‌خواندی. حالا که نخوانده‌ای می‌خواهی اتوبوس را در جاده نگهداری؟ مسافرها ممکن است دری وری بگویند. می‌گفت: گفتم آقاجان می‌شود شما امروز دخالت نکنید؟ اجازه بدهید من تصمیم بگیرم. گفت: آقا هر کاری می‌خواهی بکن. می‌گفت: زیپ ساک پدر را کشید و یک شیشه آب بیرون آورد. گفت: این آب وضو! زیر صندلی‌های اتوبوس هم یک سطل بود،‌ سطل را برداشت، دست‌هایش را بالا زد و شروع کرد و در این سطل وضو گرفت. قرآن یک قولی داده است، گفته است که هر کس که برای خدا قیام کند، مهرش را دل‌ها می‌نشانیم. مهر این دختر در دل شاگرد شوفر رفت. شاگردشوفر گفت: دختر خانم! چه می‌کنی؟ گفت: یادم رفته است نماز بخوانم. به پدرم می‌گویم به راننده بگو نگهدارد، می‌گوید: نگه نمی‌دارد. گفتم پول بده، می‌گوید: پول هم بدهی نگه نمی‌دارد. من در این سطل وضو می‌گیرم، نمی‌گذارم آب هم به اتوبوس بریزد. روی صندلی نشسته نماز می‌خوانم. این شاگردشوفر حالا خودش اهل نماز بود یا نبود، از این دختر خوشش آمد. رفت و به راننده گفت. راننده هم از آینه می‌دید، گاهی جاده را می‌دید، گاهی آینه را می‌دید، گفت: دختر عزیزم به احترام تو می‌ایستم. ماشین را کنار کشید. دختر پیاده شد و گفت: الله اکبر! مسافرها شوکه شدند. یکی به دیگری گفت: تو خوانده‌ای؟ گفت: نه! تو خوانده‌ای؟ گفت: نه! تو خوانده‌ای؟ گفت: نه! تو هم نخوانده‌ای! تو هم نخوانده‌ای! یکی گفت: همین روز قیامت حجت است. که این اراده داشت و ما بی‌عرضه بودیم. همان بی‌عرضه‌ام، بی‌عرضه‌ام، بی‌عرضه‌ام! ده بار را یادتان هست. جگر نداریم. سواد داریم، دل نداریم. می‌گفت: نمازم که تمام شد، پشت سرم را نگاه کردم و دیدم هفده نفر دارند نماز می‌خوانند. فهمیدم که فقط امام خمینی برای انقلاب نیست، یک دختر یازده ساله در بیابان می‌تواند امام باشد. یعنی می‌تواند خط شکن باشد. این موضوع واقعاً به درد یک فیلم می‌خورد.
اما اگر خواسته باشیم که با پول درست کنیم. یک وقت صدا و سیما تصمیم گرفت یک فیلمی برای امام حسن عسکری(علیه‌السلام) بسازد. چقدر تأمین اعتبار می‌شود، چه می خواهد و … چند جلسه گرفتند و یک بودجه‌ای رد و بدل کردند و تفاهم‌نامه‌ای و… بعد از شش ماه، این را قائم مقام صدا و سیما می‌گفت، بعد از شش ماه آمد و گفت: امام حسن عسکری(علیه‌السلام) همان امام جعفر صادق(علیه‌السلام) است؟ ببینید وقتی می‌خواهید با پول فیلم بسازید اینطوری می‌شود. «یا من متخصصینه ناشی» اصلاً متخصصین ناشی هستند. چرا؟ چون می‌خواهی با پول درست کنی. با پول درست نمی‌شود، با سوز درست می‌شود. یک چیزی در اسکناس است، در اسکناس یک نخ است که آن نخ به اسکناس ارزش می‌دهد. آن نخ نیست. دائماً محاسبه می‌کنیم. چنین کنیم و چنان کنیم، چنین کنیم و چنان کنیم…
بعضی از مرده شوره‌های قدیم چنین نقل کرده‌اند که وقتی مرده می‌خواهند بشویند محاسبه می‌کنند، اگر مرده چاق  است، کیلویی می‌شوید، اگر مرده بلند است، متری می‌شوید. اگر بچه باشد، عددی می‌شوید. نگاه می‌کنیم که چطور برنامه‌ریزی کنیم که پولش بیش‌تر باشد. یک نهضتی باید باشد.
اول باید کار فرهنگی کرد. چون مخ گیر کرده است. فکر می‌کنیم که اگر کاهو بکاریم در شأن دانشگاه نیست، اما اگر چمن بکاریم در شأن دانشگاه است. این مخ را باید عوض کرد و حال آنکه بارها من گفته‌ام، برگ کاهو بزرگ‌تر است و تولید اکسیژنش بیش‌تر است. مصرف آبش هم کمتر است. کاهو هفته‌ای دوبار آب می‌خواهد، چمن هر روز آب می‌خواهد. بذرش هم ارزان‌تر از چمن است. بذر کاهو داخلی است، بذر چمن خارجی است. یعنی آبش بیش‌تر مصرف می‌شود، تولید اکسیژنش کمتر، بذرش گران‌تر، خروج ارز از کشور، تازه سبزی عطر دارد، چمن عطر ندارد. سبزی سلول بدن انسان می‌شود، چمن سلول بدن الاغ هم نمی‌شود. ولی می‌گوید: نه! ما در دانشگاه باید… یک کاری باید بکنیم. علمی کاربردی‌ها خودشان باید انرژی، یعنی کپسول انفجاری باشند. من و من کردن و ببینیم چه می‌گوید و چه می‌شود و… مگر ژاپن با کسی مشورت کرد که به اینجا رسید؟ البته یک ذره یک ذره بعضی‌ها دارند بیدار می‌شوند. ما دیروز فهمیدیم یکی از دکترها با داشتن مدرک دکتری، آمده است و سر کلاس فوق دیپلم نشسته است،  می‌گوید: دکتر بودم! شغل نداشتم، گرسنگی می‌خوردم. آمده‌ام فوق دیپلم در این مهارت، فردا نان دارم که بخورم.
محفوظات را برداریم. اینقدر چیزهای لغو یاد بچه‌ها می‌دهیم. نوه‌ی من یازده سالش بود، شهرهای پاکستان را برای من گفت. هر چه فکر کردم که شهرهای پاکستان با یک دختر یازده ساله ربطش چیست. گفتم: به چه درد می‌خورد، یک دختر یازده ساله ایرانی شهرهای پاکستان را بلد باشد.
ما را بردند یک جایی تجلیل کنند. شبکه‌های مختلف هم آمدند تجلیل ما را فیلمبرداری کنند. یک بسته و کارتون به ما دادند. رفتیم و باز کردیم و دیدیم که چند جلد کتاب است اسم کوه‌های ایران، مثلاً مراغه چند کوه دارد، نیشابور چند کوه دارد؟ هر چقدر فکر کردم که خدایا این کسی که این را خریده است، به من داده است، خواب بوده، خام بوده، خائن بوده، اصلاً خرفت بوده است. رابطه من با کوه‌های مراغه چیست؟ ببینید یک کسی گفته است که ان‌شاءالله خیر از عمرت نبینی. بله کوه‌های مراغه ممکن است برای یک کسی مفید باشد. ولی مثلاً مثل اینکه شما، کروات بیاوری و مدرسه‌ی فیضیه قم بفروشی! اصلاً کدام آیت الله کروات خریده است. گاهی کارهای ما سر از خلی در می‌آورد مثل اینکه گفته باشی که این پول را آتش بزن. گاهی برنامه‌ها پول‌خور است، یک گونی اسکناس را آتش می‌زنیم برای اینکه یک سیب زمینی بپزیم. در مملکت هست. حالا منتهی من نمی‌توانم این‌ها را بگویم. برنامه‌هایی که یک گونی اسکناس آتش می‌زنند که یک سیب‌زمینی بپزند. مردم بهتر از ما می‌فهمند. عوام بهتر از خواص می‌فهمند. نمی‌گویم همه چیز را! خیلی چیزها را! یک مقداری از عوام کمک بگیریم. یک جایزه‌ای تعیین کنیم. گاهی ممکن است یک طرحی، یک مشکلی را حل کند. منتهی جگر می‌خواهد. این معلمی بود که یکی دو سال پیش، دید شاگردش سر کلاس موهایش ریخته است، کدام استان… مهاباد بود؟ ببینید این جگر است. خوب حالا به من می‌گویند وقت تمام شد، من بحثم برای امام صادق(علیه‌السلام) است. دو سه دقیقه لااقل صبر کنید که من فهرستش را بگویم. یک صلواتی بفرستید.
7-  آخرین سخن امام صادق علیه السلام در بستر بیماری
چند جلد کتاب نوشته‌اند به نام آخرین کلمات. مثلاً بو علی سینا آخرین کلمه‌اش چه بود؟‌ فلان دانشمند و فلان مقام آخرین کلمه‌اش چه بود؟ آخرین کلمه امیرالمؤمنین، «فزت و رب الکعبه» آخرین کلمه‌ی امام صادق(علیه‌السلام) این بود. شهادت امام صادق(علیه‌السلام) است. فرمود: فامیل‌ها زود جمع شوند. فامیل‌ها دویدند و اتاق پر شد. امام صادق(علیه‌السلام) به فامیل‌ها نگاه کرد و فرمود: کسی که نماز را سبک بشمارد، از ما نیست. شفاعت ما شامل حالش نمی‌شود. بیاییم خودمان را با این حدیث مقایسه کنیم. شورای عالی انقلاب فرهنگی چند مصوبه برای نماز داشته است؟ حدود بیست سال از انقلاب گذشت و در کتاب‌های دانشگاه بحث نماز نبود. در دبیرستان سال اول نماز بود، دوم، سوم، چهارم دبیرستان نبود، دانشگاه هم نبود. هشت سال نسل نو ما در کتاب‌های دینی‌اش، بحث نماز نبود. ببینید اینکه می‌گویم خواب هستیم، باید بگوییم خواب هستیم. چون خائن که نیستند، خواب هستند. امام صادق(علیه‌السلام)… آقایان وزیر مسکن‌ها، انبوه سازان، چقدر شهرک داریم که همه چیزی دارد جز مسجد؟‌ استخف به نماز! شما کارنامه‌ی بچه‌ات را که می‌بینی روی نمازش حساس می‌شوی یا روی فیزیک و شیمی و تاریخ و جغرافی‌اش؟ صبح بچه ات را که صدا می‌زنی می‌گویی: بلند شو مدرسه‌ات دیر شده است، یا می‌گویی بلند شو نمازت قضا شد. وقتی بچه‌ات کنکور قبول می‌شود شادتری یا وقتی بچه‌ات نماز می‌خواند؟ خود ما چقدر حساسیم؟ راستش را بگویید. الان آموزش و پرورش حدود سی چهل هزار نماز جماعت دارد. کدام پدر و مادری زنگ زده است: الو! مدرسه فلان دبیرستان فلان راهنمایی فلان، من پدر فلانی یا مادر فلانی هستم. از اینکه شما در مدرسه نماز برقرار می‌کنید و بچه من با نماز آشنا می‌شود، می‌خواستم تشکر کنم. یک تلفن تا به الان یک نفر به مدیر مدرسه کرده است؟ ما باید… بعد هم می‌گوییم چرا؟ داریم. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي» نماز ذکر خداست. «اَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي‏» (طه/14) و کسی اگر از نماز غفلت کند، چوب می‌خورد. نفت هفت دلار بود، گیر داشتیم، نود دلار باشد، گیر هستیم، پنجاه دلار باشد گیر هستیم. جای دیگری گیر دارد، جایی از استخر سوراخ است. که هر چه آبش می‌کنیم، خشک است. کجای استخر سوراخ است، اینکه ما نسبت به نماز حساس نیستیم. در وزاتخانه‌ها، در اداره‌ها، نمازخانه بهتر است یا اتاق مدیر کل؟ هر کس می‌خواهد با مدیر کل مذاکره کند، اتاق شیک و لوکس، هر کس هم که می‌خواهد نماز بخواند، باید در دخمه برود. یک جایی که اگر هم نمازخانه نباشد، انباری است، و بیل و بشکه در آن می‌گذارند. اتاق مدیر بهتر است، یا نمازخانه؟ «استخف بالصلاة» نمازمان را تا به حال با توجه خوانده‌ایم؟ خود آقای قرائتی که مدعی نماز هستی، دو رکعت نماز با حال در عمرت خوانده‌ای؟ اصلاً نمازت درست است؟ خیلی از ماها نمازمان غلط است.
اسم فوتبالیست را بیش‌تر بلد هستیم که فوتبالیست فلان کشور است، می‌گوییم: راجع به امام حسن عسکری(علیه‌السلام) راجع به حضرت مهدی(علیه‌السلام) یک حدیث بخوان، نمی‌توانیم. آقا اگر کم بگذاریم سیلی می‌خوریم. مسلمان که هستیم، الحمدلله! قرآن را هم که قبول داریم، الحمدلله! قرآن می‌فرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكا» (طه/124) اگر از ذکر خدا غافل بشوید زندگی‌تان تلخ می‌شود. کویت باشد، یا عراق، آمریکا باشد یا اروپا! در آمریکا هم زندگی‌شان تلخ است. اینطور نیست که… آواز دهل شنیدن از دور خوش است.
من یک ماه رمضان آمریکا بودم. به من گفتند همه‌ی خانم‌های جلسه مطلقه هستند. گفتم عجب! همه‌شان مطلقه هستند؟ گفتند: بله! چون قانون آمریکا می‌گوید: اگر زن و شوهر از هم جدا شوند، نصف اموال مرد را می‌گیرند، به شوهر می‌دهند! و آنجا برای اینکه زن پولدار شود، تقاضای طلاق می‌کند، که آن‌ها هم به نفع زن… جمعیتی! من از مرحوم مطهری شنیده بودم که طلاق گرفتن در آمریکا مثل تاکسی گرفتن در ایران است. البته الان ایران هم تقریباً دارد اینطور می‌شود. زندگی ما پر از نکبت. باید برگردیم. خاک باغچه را باید عوض کرد. با تبصره و بخشنامه هم نمی‌شود. یک بیست تا آخوند در مملکت مثل نواب صفوی می‌خواهیم. بیست تا هم کت و شلواری مثل شهید رجایی می‌خواهیم. همه‌ی خط‌ها را بشکند. خاک باغچه را عوض کند. هر دیپلمی یک حرفه، هر دانشجویی دو حرفه، استخدام شد، الحمدلله! استخدام نشد، یک هنری دارد. هنر که دارد، شغل دارد، شغل دارد، پول دارد، پول دارد، خانه دارد، همسر دارد، همه‌ی مشکلات در بی‌مهارتی است. یک نهضتی باید راه بیافتد. منتظر فنی و حرفه‌ای و علمی و کاربردی نباشید. این‌ها کار را شروع کرده‌اند، اما چقدر بودجه دارند؟ چقدر امکانات دارند؟ چقدر مردم معتقدند که این کار کار درستی است؟ عرض کردم یکی یکی دارند از خواب بیدار می‌شوند، نمونه‌اش را گفتم، دکتر چند سال گرسنگی خورده است، حالا آمده است فوق دیپلم تا یک هنری را یاد بگیرد.
خدایا کشور ما را از همه‌ی مشکلات، امت اسلامی را از همه‌ی مشکلات، نجات بده! فرهنگ غلط را از ذهن ما ببر، و به آنچه باید معتقد باشیم ما را معتقد کن. از اینکه جملاتی را گفتم، خوشحالم! ولی شما هم فکر کنید. عرض کنم به حضور جنابعالی که حالا بنده هم یک نامه‌ای خدمت مقام معظم رهبری نوشته‌ام، مهارت‌هایی که باید یک طلبه بلد باشد. طلبه باید بلد باشد که قصه بگوید. چطور قصه بگوید که بچه جذب شود. این طلبه در دبیرستان چطوری حرف بزند که بچه دبیرستانی‌ها به مدیر بگویند: آقای مدیر! یک بار دیگر هم به این طلبه بگو بیاید. چطوری با وهابیت حرف بزنیم. چطور با کمونیسم حرف بزنیم. مهارت‌ها را خدمت ایشان نوشته‌ام، ایشان هم لطف کردند و به همه‌ی سران کشور علما و همه‌ی حوزه‌های علمیه دستور داده‌اند که روی این مهارت‌ها فکر کنید. آخوندها، کت و شلواری‌ها، دانشجوها، اساتید، معلمین و همه باید یک مهارت داشته باشیم. مهارت کار خودمان را. مهارت کار خودمان را باید داشته باشیم. چوب بدهیم و بگوییم از این چوب اگر کمد ساختی، دیپلم نجاری! اگر از این چوب این کار را ساختی، لیسانس نجاری! این دکترای نجاری! به جای محفوظات روی هنر برویم. مثل اینکه امام به حسین فهمیده گفت: رهبر این است. یعنی لقب رهبری را به هنر حسین فهمیده داد.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»     


«سؤالات مسابقه»

1- بر اساس آیه 159 سوره بقره، چه کسانی مورد لعن الهی و فرشتگان هستند؟
1) تحریف کنندگان حق
2) کتمان کنندگان حق
3) بدعت‌گذاران در دین
2- آیه 128 سوره توبه بر کدام ویژگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تأکید می‌نماید؟
1) حرص بر هدایت مردم
2) حرص بر عبادت و نیایش
3) حرص بر افزایش جمعیت مسلمانان
3- آیه 6 سوره کهف بیانگر کدام ویژگی پیامبر است؟
1) انفاق و ایثار جان و مال
2) دلسوزی و تلاش تا حدّ خودکشی
3) شجاعت در مبارزه با دشمنان
4- بر اساس آیه 24 سوره جن، دستور خداوند به پیامبرش در برابر سؤالاتی که نمی‌داند، چیست؟
1) بگو: خدا می‌داند
2) بگو: سؤال بی‌جایی است
3) بگو: نمی‌دانم
5- آخرین سخن امام صادق(علیه‌السلام) در بستر بیماری چه بود؟
1) اقامه نماز
2) انفاق به محرومان
3) فراگیری علوم زمان

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3808

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.