امام علی (علیه السلام)، نامه به مالک اشتر – 10
موضوع: امام علی(علیه السلام)، نامه به مالک اشتر -10
تاریخ پخش: 20/1/69
بسم الله الرّحمن الرّحیم
1- شرایط مشاوران
مشاورین حکومت. میفرماید که: «وَ لَا تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِکَ»(بحارالانوار/ج33/ص602) هرگز داخل نکن. در مشورت کردنت هرگز با این گره مشورت نکن «بَخِیلًا» با آدم بخیل مشورت نکن چرا «یَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ» تو را از فضل باز مىدارد.
با آدم بخیل مشورت نکن هى مىگوید خرج دارد خوب گاهىآدم باید خرج کند، آقا افطارى بدهم؟ نه. آقا این کار را بکنم؟ بابا خودت پیرى دارى، کورى دارى، به بچههاى خودت برس. جهاز ندادى. اگر خیلى مىخواهى ثواب کنى به بچههاى خودت برس. خمس بدهم؟ نمىخواهد خمس بدهى یک جفت کفش براى من بخر.
با کسانى مشورت نکنید که رأیت را مىزنند «وَ یَعِدُکَ الْفَقْرَ» هى وعده فقر به تو مىدهد «وَ لَا جَبَاناً» با ترسو مشورت نکن بخاطر اینکه «یُضَعِّفُکَ عَنِ الْأُمُورِ» در امور تضعیفت مىکند. بروم رانندگى؟ نه، نه یک وقت تصادف مىشود. بروم شنا کنم؟ نه، یکبار غرق مىشوى ترسو هى مىگوید نه، نه و روحیه تو را تضعیف مىکند.
«وَ لَا حَرِیصاً» با آدم حریص هم مشورت نکن بخاطر اینکه «یُزَیِّنُ لَکَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ» مىخواهد یک چیزى به او برسد هر بدى را براى تو آرایش مىکند.
«فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ» بخل و جبن و حرص اینها «غَرَائِزُ شَتَّى» غرایز مختلفى است که «یَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّه» ریشه همه اینها و جمع همه اینها سوءظن به خداست.
آدمى که سوءظن دارد به خدا مىگوید اگر بدهم دیگر جایش پر نمىشود حال آنکه خداوند متعال در قرآن فرموده است: هرکس انفاق کند و در راه خدا چیزى بدهد جایش پر مىشود(یخلف) یعنى جانشین. در راه خدا بده ما برایش جانشین مىفرستیم. آدم ترسو توکل ندارد بلکه سوءظن به خدا دارد.
خوب حالا با چه کسانى مشورت کنیم؟ مىفرماید با کسانى که در رژیم قبل مغز متفکر شاهنشاهى بودهاند با آنها هم مشورت نکنید «وَ اعْلَمْ أَنَّ شَرَّ دَخَائِلِکَ وَ شَرَّ وُزَرَائِکَ» و بدترین وزیر کسى است که «مَنْ کَانَ لِلْأَشْرَارِ دَخِیلًا وَ وَزِیراً» براى اشرار قبلى وزیر بوده است. آنهایى که وزیر قبلى بودهاند دیگر در نظام تو نباید وزیر باشند «شَرَّ وُزَرَائِکَ» بدترین وزراى تو کسانى هستند که براى رژیم قبل از تو وزیر بودهاند. چرا؟ چون «مِمَّنْ شَرِکَهُمْ فِی الْآثَامِ» در گناهان شریک آنها بودهاند «فَلَا تُدْخِلَنَّ أُولَئِکَ فِی أَمْرِکَ وَ لَا تُشْرِکْهُمْ فِی دَوْلَتِکَ کَمَا شَرِکُوا فِی دَوْلَهِ غَیْرِکَ» اینها را مستشار محرمانه قرار نده. «فَإِنَّهُمْ وَ أَعْوَانُ الْأَثَمَهِ» اینها یک زمانى اعوان و انصار گناهکاران بودهاند «إِخْوَانُ الظَّلَمَهِ» اینها یک زمانى برادر ظلم بودهاند. برادران ستمکاران بودهاند یاران گناهکاران بودهاند. آنهایى که در رژیم قبل مهرههاى حساس رژیم شاهنشاهى بودهاند. آنها در این نظام تو نباید پایگاه آنچنانى داشته باشند البته اگر خیلى آدم نکشتهاند و جزء مهرههاى خیلى خلافکار نبودهاند در حد معقول از آنها استفاده کن اما «بِطَانَهً» نباشند. بطانه یعنى مستشار محرم.
2- امتیازات استفاده از نیروهای جوان متعهد
حالا با چه کسانى مشورت کنیم «وَ أَنْتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ» تو پیدا مىکنى در همین جوانهاى مسلمان «خَیْرَ الْخَلَفِ» آدمهاى جوانى پیدا مىکنى که مخشان از آن پیرها چیزى کم نمىآورد «مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرَائِهِمْ وَ نَفَاذِهِمْ» یعنى آرائشان مثل همه آراء است یعنى فکر جوان از همین تیپ حزب الهى آدم هایى هستند که مخشان از همان قدیمىها بهتر کار مىکند. اینطور نیست هر کس سه دور سناتور بوده بهترین فکر را مىکند ممکن است فکر یک بچه دبیرستانى از سه سناتور بهتر کار کند گاهى نوها یک لیاقتى دارند که کهنهها باید به آنها سجده کنند و آیهاى در همین زمینه داریم ملائکه قبل از حضرت آدم خلق شد. آدم را خداوند بعد از فرشتهها خلق کرد. اما به همان کهنهها(فرشتهها) گفت به این نو(آدم) سجده کنید. اشکالى ندارد که یک نو لیاقتى داشته باشد که قدیمىها به این نو سجده کنند.
«وَ نَفَاذِهِمْ» یعنى هم از نظر فکرى فکرشان مثل قدیمى هاست هم نفوذ و توان بدنشان از نظر اجرایى قوی هستند یعنى هم از نظر مدیریتى قویند هم از نظر اجراء بعضىها مغزشان خوب کار مىکند اما نیروى اجرایى نیستند که مىفرماید: ما هم نیروى اجرایى خوب داریم هم نیروى فکرى.
«وَ لَیْسَ عَلَیْهِ مِثْلُ آصَارِهِمْ» و آن وزرها و جنایتهایى که آنها کردهاند اینها نکردهاند «آصَار» یعنى سنگینى «وَأَوْزَارِهِمْ» سنگینىها، وزرها، گناهانى را که قبلىها داشتند این بچه حزب الهىها ندارند.
«مِمَّنْ لَمْ یُعَاوِنْ ظَالِماً عَلَى ظُلْمِهِ» این بچه حزب الهىها در عمرشان همکار و معاون ظالم نبودند «وَ لَا آثِماً عَلَى إِثْمِهِ» نه ظالمى را بر ظلمش کمک کردهاند و نه گناهکارى را بر گناهش کمک کردهاند خیلى هم ارزان تمام مىشود آنها با ماهى 40 هزار تومان ناراضى هستند این با ماهى 8 هزار تومان راضى است.
«أُولَئِکَ أَخَفُّ عَلَیْکَ مَئُونَهً» خرجشان هم کمتر است «وَ أَحْسَنُ لَکَ مَعُونَهً» هم سیب زمینى مىخورد و هم آر پی جى مىزند و میجنگد. «أَخَفُّ عَلَیْکَ مَئُونَهً» بارش کم است، عونش زیاد است و خرجش کم است «وَ أَحْنَى عَلَیْکَ عَطْفاً» سودش هم براى تو بیشتر است دلش به حال تو مىسوزد و عاطفهاش هم نسبت به تو بیشتر است. «وَ أَقَلُّ لِغَیْرِکَ إِلْفاً» با شرق و غرب هم الفتى ندارد اینطور نیست که احتیاطاً دو، سه شمار از پاریس هم توى جیبش باشد یعنى نسبت به غیر تو با کسى بند و بستى ندارد.
3- اهمیت شورا و مشورت
عجب نامهاى است! خدا لعنت کند آل سعود را و هر مسلمان آمریکایى که مىگویند دین از سیاست جدا است. اصلاً دین عین سیاست است. از امتیازات جمهورى اسلامى این است که در این 10 سال بارها ما رفتهایم پاى صندوق رأى و خودمان با این رأى که انداختیم توى صندوق رأى با ما مشورت شد، یعنى گفتند چه کسى باشد ما هم گفتیم این آقا باشد. همین انتخابات یک مشورت کتبى است که از همه مسلمانها و غیر مسلمانها رأى مىگیرند و انتخاب جمهورى اسلامى است که به هر مناسبتى ما پاى صندوق رأى مىرویم، همین سمینارها و کنفرانسها گرچه بعضى متلک مىگویند که کشور ایران شده کشور سمینار اما همین سمینارها یک مشاورهاى است که همه کارشناسان یک رشته جمع مىشوند البته بعضى سمینارها تشریفاتى است مثلاً مىبینى سمینار درباره طب است، نیروى هوایى آمده است. آخر چه ربطى به طب دارد بنده را هم دعوت مىکنند آخر من از طب چه مىدانم. فقط روى حساب اینکه آن آقا مشهور است، آن آقا قپه و درجه روى دوشش است، آن آقا قاضى و دادستان است. یک مشت آدم تشریفاتى توى سمینارها هستند که اصلاً شغلشان سمینار رفتن است یکى از آنها هم من هستم که توى همه سمینارها دعوتم مىکنند. آخر من نمىدانم خودم چه خاصیتى دارم. بیست درصد سمینارها تشریفاتى است اما هشتاد درصد آنها خوب است.
یک روز به یک آقایى گفتند برو بالاى منبر در مورد امیرالمؤمنین(ع) سخنرانى کن. گفت چقدر وقت دارم؟ گفت: یک ربع گفت یک ربع! رفت بالاى منبر و گفت: على ابن ابیطالب علمى داشت. . . تقوایى داشت. . . زهدى داشت. . ، هى سوت زد و آمد پائین. گفتند این چه سخنرانى بود که کردی؟ گفت: على بزرگ، وقت من کم، جز یک سوت چیزى نمىرسید. حالا ما در مورد مشورت تقریباً ده تا سخنرانى لازم است. من مىخواهم یک ربع بگویم حالا این چه از آب در مىآید قضا و قدر باید حلش کند. در هر حال هر کدام یک کلمه بحث(سوتکى). 1 – اهمیت مشورت. 2 – فوائد مشورت. 3 – مورد مشورت. 4 – با چه کسى مشورت کنیم. 5 – وظیفه مشاور. هر کدام را رسیدیم که رسیدیم و هر کدام را هم که نرسیدیم کسى از ما طلب ندارد.
اهمیت مشورت. مىگویند کامل داریم و نیمه کامل و ناقص. آدم عاقل کسى است که هم خودش مىفهمد و هم مشورت مىکند آدم نیمه کامل کسى است که خودش مىفهمد ولى با کسى مشورت نمىکند و آدم ناقص کسى است که نه خودش مىفهمد و نه با کسى مشورت مىکند. از قدیم گفتهاند که آدم دانا کسى است که هم میداند و هم میپرسد. حدیث داریم که مرگ بهتر از استبداد است. اگر بنا شد که گفتند مرگ یا استبداد باید گفت مرگ. چون حدیث داریم اگر زمانى رسیدید که «إِذَا کَانَ أُمَرَاؤُکُمْ شِرَارَکُمْ وَ أَغْنِیَاؤُکُمْ بُخَلَاءَکُمْ وَ أُمُورُکُمْ إِلَى نِسَائِکُمْ فَبَطْنُ الْأَرْضِ خَیْرٌ لَکُمْ مِنْ ظَهْرِهَا» (بحارالانوار/ج74/ص141) اگر زمانى دیدید که افرادى حاکم شدهاند که خودشان کارها را بدون مشورت تصمیم مىگیرند «فَبَطْنُ الْأَرْضِ خَیْرٌ لَکُمْ مِنْ ظَهْرِهَا» یعنى بطن زمین از روى زمین بهتر است یعنى آدم بمیرد بهتر است که حکومت استبداد شود. «یَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَهِ» (نهجالبلاغه/خطبه 127) هر چه مشورد بشود آراء جماعت ارزشش بیشتر است. «لَا نَدِمَ مَنِ اسْتَشَارَ» (بحارالانوار/ج72/ص100) آدمى که مشورت بکند پشیمان نمىشود. مىگویند به یک کلاغى گفتند برو یک بچه کلاغ خوشگل بیاور رفت بچه خودش را آورد. آدمى که بخواهد خودش یک کارى بکند چون یک هوى و هوسهایى هم دارد نمىداند. مثلاً فرض کنید که بنده مىخواهم در یک شهرى تبلیغ کنم، چون ممکن است خودم یک شهرى را دوست داشته باشم اینجا مشهد امام رضا(ع) است آدم زیارتى هم مىرود. آنجا شمال است، آنجا نمىدانم وضعش چطور است. ممکن است خودم در انتخاب مسجد قاطى کنم و یک چیزهایى خدایى نخواسته قاطى نیت من باشد از یک آدم بى طرفى که نه بخاطر اینکه من آخوند محلهشان بشوم چون این خودش هم قاطى دارد، از یک فرد بى طرفى که بى هوى باشد مىگوید آقا فلان جا نیاز بیشتر است شما اگر میخواهى کلاس داشته باشى برو فلان جا، آدمى که خودش تصمیم بگیرد تصمیمش مخلوط با هوى و هوسش است. ولى آدمى که مشورت کند، مشورت دیگر قاطى ندارد و این ارزش است.
«مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ» (بحارالانوار/ج72/ص104) کسى که اگر مشورت نکرده کارى بکند هلاک مىشود «وَ لَا ظَهِیرَ کَالْمُشَاوَرَهِ»(بحارالانوار/ج72/ص104) یارى بهتر از مشورت نیست «الِاسْتِشَارَهُ عَیْنُ الْهِدَایَهِ» (بحارالانوار/ج72/ص104) امیرالمومنین(ع) فرمود: مشورت چشمه هدایت است.
4- آثار و فواید مشورت
فوائد مشورت: 1- شخصیت دادن به افراد است آدمى که با مردم مشورت مىکند به مردم شخصیت مىدهد. امام کاظم(ع) یک برده سیاه داشت از او مشورت کرد اصحاب آمدند و گفتند آقا این یک غلام است، نوکر است، اسیر جنگى است یک سیاه پوست فقیر آنوقت شما با او مشورت مىکنید؟ فرمود: تو چه مىدانى شاید خداوند به عقل این چیزى جارى کرد که به ذهن من جارى نکرده باشد. ابراهیم 100 ساله با پسر 13 ساله (اسماعیل) مشورت مىکند مىفرماید »فَانْظُرْ ما ذا تَرى« (صافات/102) نظر بده، رأى تو چیست. آدم با مشورت کوچک نمىشود.
2- یک نور، یک نور است و سى تا نور، سى نور. مسألهاى که در فواید مشورت است، آزمایش افراد است، آدم وقتى که مشورت مىکند مردم را آزمایش مىکند چون وقتى مشورت مىکند لابلاى حرف هایشان حرفهاى مىزنند که آدم متوجه مىشود طرز فکرشان چطور است. تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد.
یک کسى مىروى به خانهاش مىبینى که دلش خوش است به عکس، یکى دلش خوش است به نوار به آمین هایى که در مسجد مىگویند. آدم متوجه مىشود که چه کسی به چه چیزی وابسته است. یک وقت مىگوییم خدایا مریضها را شفا بده مىبینى یک نفر از توى جمعیت با صداى بلندى مىگوید(الهى آمین) متوجه مىشویم که این مریض دارد. تا مىگوئیم خدایا به بى همسرها، همسر بده یک آمین بلند میگوید، مىشود فهمید که این همسر ندارد و مىخواهد ازدواج کند. »وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فی لَحْنِ الْقَوْلِ« (محمد/30) خداوند به پیغمبر مىفرماید: حرفى که مىزنند مىفهمى که چگونه هستند؟ 3- به فکر وادار کردن. 4 – رد تهمت استبداد. 5 – کم شدن حسود. اگر من از شما مشورت کردم که آقا من این خانه را بخرم یا نه همه گفتید بخر، خانه خریدم تصادفاً یک خیابان از بغلش رد شد با خانه یک میلیونى شد ده میلیون شما نسبت به من حسد نمى ورزید، چرا؟ چون مىگوید من به او گفتم بخر به خاطر فکر من ایشان پولدار شد. مثلاً پسر هر چقدر هم ترقى کند پدر حسود نیست چون مىگوید هر چقدر برود بالا بالاخره پسر من است. اگر شکست بخورد نیش ضربه به او کم مىخورد.
5- کجا و با چه کسانی مشورت کنیم؟
مورد مشورت چیزهایى است که خداوند حکم ندارد نماز صبح را مشورت کنیم که چند رکعت بخوانیم جایى که خدا تعیین کرده کسى حق رأى ندارد کِى امام باشد خوب غدیر خم که معلوم بود. »ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ« (قصص/68) قرآن مىفرماید(مردم حق انتخابات ندارند جایى که خود خداوند صریحاً دستور داده است.
آیا اکثریت درست است، این اکثریت راه حل است نه راه حق. اگر از 50 نفر 49 نفر گفتند الف و یک نفر گفت ب. حتماً حق با آقاى الف است؟ ما هشتاد و چند جا در قرآن داریم که اکثر مردم کج مىروند چون چارهاى نیست ما مجبوریم به آراى اکثریت اعتنا کنیم ولو اینکه ممکن است اکثریت همه با هم اشتباه کنند. مثل بنى صدر ولى خوب چه کنیم چاره چیست؟
اگر خواسته باشیم اکثریت نباشد باید چکار کنیم؟ بگوییم اقلیت این که بدتر مىشود. بگوییم یک نفر تعیین کند که این استبداد مىشود. اقلیت باشد حق اکثریت از بین مىرود جانشین باشد تحمیل است کودتا زور است. «وَ اسْتَشِرْ فِی أُمُورِکَ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» (وسایلالشیعه/ج12/ص31) با افراد با تقوا مشورت کنید.
«شَاوِرْ فِی أُمُورِکَ مَا یَقْتَضِی الدِّینُ مَنْ فِیهِ خَمْسُ خِصَالٍ عَقْلٌ وَ عِلْمٌ وَ تَجْرِبَهٌ» (مستدرکالوسائل/ج8/ص344) با کسى مشورت کن که پنج صفت داشته باشد 1 – عقل. 2 – علم. 3 – تجربه.
4 – سوز. 5 – تقوى. مشورت از شور است(شرت العسل) یعنى عسل را از موم استخراج کردم. شور کن یعنى آراء را بریز روى هم بعد بهترین نظریه را انتخاب کن.
دو نظریه در دنیا هست: 1 – نظریه شورایى. 2 – نظریه تمرکز. مملکت را چطور اداره کنیم قرآن مىفرماید با هر دو چون اگر شورایى اداره شود هیچ کارى پیش نمىرود اول انقلاب مىگفتند کارخانهها شورایى و هر جایى یک شورایى دست کردند بعد وقتى دسته گل آب مىدادند هیچ کس زیر بار مسئولیت نمىرفت. و این مىگفت تو بودى آن یکى مىگفت تو بودى و همه به گردن همدیگر مىگذاشتند. ما خودمان در نهضت سواد آموزى پنج نفر رئیس بودیم و هر وقت دسته گل آب مىدادیم او مىگفت تو بودى آن یکى مىگفت نه تو بودى. شورا باید باشد اما تصمیم گیرنده باید یک نفر باشد لذا قرآن مىفرماید هم مشورت هم تمرکز در سوره شورى مشورت در کنار نماز و انصاف است. مىگوید مومنین چه کسانى هستند: 1 – یقیمون الصلواه. 2 – مشورت 3 – ینفقون. و جالب این است که هر کسى مىگوید دین از سیاست جداست این آیه را چطورى حل مىکند که در یک آیه هم مشورت آمده و هم نماز و انفاق که اینها با هم ذکر شدهاند البته اگر کسى هم با کسى مشورت کرد طرف نباید خیانت کند. باید واقع را بگوید.
در مسائل خانوادگى بعضى جاها باید با زن مشورت کرد و بعضى جاها نباید با زن مشورت کرد. بعضى جاها آدم بایستى با برادرش مشورت کند و بعضى جاها هم آدم نبایستى با برادرش مشورت کند. در یک سرى جاها باید زن و شوهر با هم مشورت کنند مثلاً قرآن مىفرماید وقتى مىخواهند بچه را از شیر بگیرند زن و شوهر بایستى با همدیگر مشورت کنند که آیا الآن صلاح هست که ایشان را از شیر باز بداریم یا نه بچه را مىخواهند عروس کنند یا داماد کنند باید با هم مشورت کنند خرید لباس به خانم بگوید این لباس را مىپسندى یا این لباس را در تهیه منزل ویک سرى کارهاى خانوادگى زن و شوهر بایستى با هم مشورت کنند. یک سرى کارها نظامى است که بایستى مشاور نظامى باشد و گرنه آقا از خانمش بپرسد بروم جبهه؟ خانمش مىگوید: نه، این که نمىشود یک سرى جاها را نبایستى با زن مشورت کنى تا بخواهى مشورت کنى گریه مىکند.
همه چیزى را با هر کس نباید مشورت کرد. مشورت با مادر، برادر، همسر، شریک و. . . هر کدام رگههاى جداگانهایى دارند. شما که چلوکباب مىخورید نمىپرسید حضرت آیت الله ما توى جاده کجا چلوکباب بخوریم نگاه مىکنى که کجا کامیونها ایستادهاند، چون این اتوبوسی ها معلوم نیست. ممکن است چلوکبابىها سبیل اتوبوسىها را چرب کنند که مسافرها را آنجا پیاده کنند، گاهى وقتها چلوکباب را بایستى از کامیوندارها پرسید و مسأله فقهی را هم از آیت الله پرسید اجمالاً مورد مشورت فرق مىکند.
اگر کسى با او مشورت کرد کلاه بگذارد سرش، پیامبر(ص) فرمود «مَنْ غَشَّ الْمُسْلِمِینَ فِی مَشُورَهٍ فَقَدْ بَرِئْتُ مِنْهُ» (بحارالانوار/ج72/ص99) اگر کسى از شما مشورت کرد حقش را نگفتى من که پیغمبرم از تو(برى) هستم یعنى تو مسلمان نیستى اگر مشورت کردند راستش را بگو، نگو آقا غیبت است، دلم سوخت، دل سوزى ندارد، آقا این دختر را بگیریم یا نه، خوب دختریه خدا مىداند خوب دختریه. وقتى مىگیرى مىبینى اى آقا بیماری صرع (مرض حمله) دارد بیچاره غش مىکند مىگویم این کى بود به ما معرفى کردى؟ مىگوید راستش من دلم سوخت راستش را بگویم. بابا خیانت کردى در مشورت غیبت جایز است دختره مریض است، پسره مریض است در مشورت غیبتها جایز است و باید راستش را گفت.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»