امام حسین (ع)، مبارزه با استبداد
موضوع بحث: امام حسین(ع)، مبارزه با استبداد – محرم 61
تاریخ پخش: 5/7/61
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و علی أهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم أجمعین من الآن الی قیام یوم الّدین
امسال به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم بعد از آنکه دو سال از آغاز جنگ میگذرد و جنگ ما وارد سال سوم میشود، به محرم امسال هم وارد میشویم، میخواهم ان شاءالله در بارهی امام حسین صحبت کنم منتهی چون کار من تفسیر درسهایی از قرآن است به نحوی میگوییم که هم با تفسیر و هم با حرکت امام حسین ع مناسبت داشته باشد. بنابر این بحث ما این خواهد بود. مبارزه با استبداد در قرآن.
1- مبارزه با استبداد و کوبیدن فساد
استبداد و مبارزه با استبداد یا اینطور بگوییم: مفاسد استبداد در قرآن. چون یکی از اهداف امام حسین (ع) کوبیدن حاکم مستبد بود. کمی در بارهی استبداد و اینکه حاکم مستبد چه میکند. در قرآن کلی میگوئیم و بعد مقداری از بیوگرافی یزید را مطرح میکنیم و بعد ببینیم آیا وظیفهی امام حسین جز قیام بود؟
در قرآن در بارهی استبداد آیه زیاد داریم، لفظ استبداد در قرآن نیست اما وقتی انسان خواست استبداد را در قرآن بررسی کند، راهش این است که کارنامهی فرعون در قرآن را بخواند. اینکه نمرود و قارون چه میکردهاند. طاغوتهایی که قرآن نقل کرده است، کارنامهی آنها وبرخوردشان را آدم مطالعه میکند و از اینها مبارزه با استبداد در قرآن را بخواند. اینکه نمرود و قارون چه میکردهاند. طاغوتهایی که قرآن نقل کرده است.
کارنامهی آنها و برخوردشان را آدم مطالعه میکند و از اینها مبارزه با استبداد در قرآن حاصل میشود. نظیر اینکه مثلاً آدم میخواهد ببیند یک معلم خوب کیست یا شرایط یک مربی خوب چیست؟ کدام مربی میتواند در تربیت موفق باشد؟
2- استبداد یعنی چه؟
برای این کار آدم کارنامهی انبیا را مطالعه میکند که حرفهای انبیا و برخوردهایشان و روششان چه بوده است؟ از کارنامهی انبیا میتوانیم شرایط یک مربی خوب را بدست آوریم و از کارنامهی مخالفین انبیا میتوانیم کارنامهی استبداد را به دست آوریم.
استبداد یعنی چه؟ استبداد یعنی طاغوت مردم را مجبور سازد که فقط از او اطاعت کنند و مخالف را سرکوب کند البته بدون دلیل، خودش را بدون دلیل مقدم بداند. حالا آیات قرآن را که بخوانم روشن میشود که قرآن چه یم گوید.
در مفاسد اقتصادی، مسئلهی سلب آزادی عقیده، فرعون میگفت: هر کس بخواهد به موسی ایمان بیاورد، او را میکشم و لذا در این زمینه قرآن میفرماید «فَما آمَنَ لِمُوسى إِلاَّ ذُرِّیَّهٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْن» (یونس/83) مردم به حضرت موسی ایمان نیاوردند، مگر نسل حضرت موسی. بستگان حضرت موسی «إِلاَّ ذُرِّیَّهٌ مِنْ قَوْمِهِ» یعنی از اقوام او فقط چند خویشاوندش به او ایمان آوردند تازه وقتی ایمان آوردند « عَلى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْن» یعنی از فرعون خوف داشتند. ایمان آوردنشان با ترس همراه بود. با ترس و وحشت ایمان داشتند.
3- آزادی عقیده و آزادی عمل
البته این جا باید این را بگوییم که بین آزادی عقیده و آزادی عمل فرق است «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» (بقره/256) یعنی در دین، در ایمان قلبی و عقیدهای آزاد است اما در عمل اکراه هست. اگر کسی در عمل خواست رو در روی مردم روزه بخورد، جزای او شلاق است. آب جو بخورد، خواست احتکار کند. در عمل باید در راه حق عمل کند اما از نظر عقیده، ممکن است کسی عقیدهی باطلی هم داشته باشد.
در جمهوری اسلامی هم همین است. اگر کسی عقیدهی غیر اسلامی داشته باشد، مزاحم او نمیشوند، اما اگر کسی عقیدهی غیر اسلامی دارد ومشغول کار شکنی است، در عمل خطا میکند، او حسابش جداست. در عرف هم همینطور است. شما عقیده داشته باشی سیگار چیز خوبی است اما اگر در عمل خواستی سیگار بکشی و دودش در حلق من برود، من میتوانم جلوی شما را بگیرم. یکی از مفاسد استبداد، سلب آزادی عقیده است.
4- بگذاریم دیگران انتقاد کنند
دوم: مسئلهی این که مهلت انتقاد به کسی ندادن، قرآن در کارنامهی فرعون چنین میفرماید: «زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ» (غافر/37) برای فرعون عمل زشتش زینت داده میشد. یعنی عمل زشتش را چنان توجیه میکردند که فرعون خیال میکرد، همهی کارهایش خوب است. در مقابل به او این قدر جاوید شاه و بله قربان میگفتند، خیال میکرد عمل سوءش درست است. چون مهلت انتقاد به کسی نمیداد همه مجبور بودند بگویند: بله قربان. آن وقت چون مردم بله قربان میگفتند، خیال میکرد کار زشتش درست است.
5- رأی خود را بدون دلیل مقدم ندانیم
مسئلهی سوم از مفاسد استبداد این است، رأی خود را بدون دلیل مقدم دارد. گاهی انسان رأیی دارد، با اشخاص صاحب نظر مشورت میکند، با چند نفر که مسئولیت دارند و درگیری بیشتری دارند، مشورت میکند و بعد وقتی فهمید باید چه کار کند، باید بایستد و این کار را بکند، دلیل دارد. اما گاهی هم میگوید: چون من گفتم باید انجام شود، کاری به دلیلش نداشته باشید. روزی یکی از خلفا که خود را جانشین پیغمبر میدانست و لقب امیرالمؤمنین به خودداده بود، عشقش کشید چهارشنبه نماز بخواند. گفتند: نماز جمعه مخصوص روز جمعه است. گفت حالا دیگر من میخواهم چهارشنبه بخوانم. همهی مردم چهارشنبه جمع شدند و نماز جمعه خواندند.
بنابر این رأی خود را بدون دلیل مقدم داشتن «ما أُریکُمْ إِلاَّ ما أَرى» (غافر/29) من نمیبینم مگر رأی خود را، یعنی حرف همین است که من میزنم.
6- تفرقه ایجاد کردن
مسئلهی دیگر ایجاد تفرقه است که قرآن میفرماید «جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً» (قصص/4) کار فرعون است، لازم نیست آدم کاخ داشته باشدو تفرقه ایجاد کند. قرآن میفرماید «جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً» فرعون مردم را دسته دسته کرد. حالا اگر یک گدا هم مردم را دسته دسته کند، فرعون است.
ما خیال میکنیم وقتی میگویند فرعون باید حتماً شاه باشد و کاخ باشد و زور و سرنیزه باشد. انسان گاهی ممکن است این کار را بکند. مثلاً چند زن دور دیگ آشی جمع شدهاند، با جملهای که در خانهای، زیر خیمهای میگوید، حتی درنهاد انقلابی و در مسجد و نماز جمعهای، اگر مسئله به نحوی شد که «جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً» اگر مردم را به هم ریخت، این به هم ریختن مردم کار فرعون است.
قرآن میفرماید: هر جا را میخواهد، بدون چون و چرا میگوید: از آن من است. هرکجا را بخواهد بدون چون و چرا جزء ملک خود میگرداند «أَ لَیْسَ لی مُلْکُ مِصْرَ» (زخرف/51) هر جا را بخواهد میگوید از آن من است. شکارگاه سلطنتی، باغ و ویلای فلان، هر جا تابلویی زد و گفت از آن من است، دیگر کسی جرأت اعتراض نداردو نمیتواند بگوید به چه دلیل؟ خب این درست نیست. این کار، کار فرعونی است «أَ لَیْسَ لی مُلْکُ مِصْرَ» آیا ملک مصراز آن من نیست؟
7- تهمت زدن به مردان خدا
مسئلهی بعدی، یکی از کارهای حاکم مستبد تهمت زدن به مردان خداست. انواع تهمتها. از کارهای فرعون این بود «یُریدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ» (اعراف/110) به کشاورزان میگفت «یُخْرِجَکُمْ » یعنی موسی شما را خارج میکند «مِنْ أَرْضِکُمْ» یعنی زمینهایتان را میگیرد. آن وقت به مذهبیها میگفت «إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ» (غافر/26) دینتان را عوض میکند. اینها تماماً آیهی قرآن است «یُبَدِّلَ دینَکُمْ» موسی میخواهد دینتان را عوض کند.
امام حسین (ع) زمانی قیام کرد که حاکم مستبد همچون یزید روی کار آمده بود. حاکم مستبد اگر فا باشد، جامعه فاسد میشود. یعنی رنگی که مردم از حاکم میگیرند، تأثیری که مردم از حکومت میپذیرند، بیش از تأثیری است که مردم از پدر و مادر میپذیرند.
اگر حاکم فاسد شد، زودتر من و تو را فاسد میکند از اینکه پدرمان فاسد شود. یعنی اثر حاکم فاسد روی مردم بیش از اثر پدر فاسد روی فرزند است و امام حسین باید با حاکم فاسد مبارزه کند.
پیغمبر فرمود: «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً»(بحارالأنوار، ج44، ص381) اگر کسی سلطان و حاکمی را دید که جور میکند، اگر کسی حاکم ستمگری را دید، و علیه او انتقاد نکرد و بر او نشورید، جای این آدم ساکت در قیامت کنار همان حاکم جائر است. امام حسین (ع) در جواب این که چرا علیه حاکم حرکت میکنی، چرا بر یزید شورش میکنی؟
فرمود: جد من پیغمبر فرموده است: هر کس شاه ظالمی را ببیند و بر او نشورد در قیامت جای او در کنار آن ظالم است. بنابر این وظیفهی من است که بر حاکم ظالم شورش کنم. بخصوص زمانی که مردم ضعف اراده دارند. چون مردم و جامعه کسالتهایی دارند، گاهی جامعه به مرض عدم شناخت مبتلا میشود. یعنی مردم نمیفهمند، مثل اول دوران روی کار آمدن محمد رضا شاه، مردم فهمیدند محمد رضا شاه فاسد است اما محمد رضا چون یک مقداری آزادی داد و روضه خوانی و عزاداری و حجاب را آزاد گذاشت و خودش هم در عزاداری شرکت میکرد.
در دههی محرم هم خودش روضه خوانی میکرد. می گفتند: او مثل پدرش نیست، پدرش بد بود ولی او خوب است. گاهی مردم نمیدانند. گاهی مردم میدانند ومی ترسند. پس زمانی جامعه به مرض عدم شناخت مبتلا است ولی زمانی اراده ندارد و اگر آدم خواست به جامعه اراده بدهد، باید خود رهبر قیام کند، چون حرکت رهبر به مردم اراده میدهد.
اگر یک مرتبه امام جمعههای ایران، الحمدلله جبههی ما خیلی شلوغ است و الحمدلله نیاز چندانی نیست و هر وقت کمی نیاز پیدا میکنیم، یک پیام میدهند، جبههها پر میشود اما خدای نکرده اگر زمانی جبههها خلوت شد، اگر امام جمعههای شهرستانها حرکت کردند و به جبهه رفتند، مردم هم میآیند. یعنی مسئولین، باید خودشان حرکت کنند تا مردم اراده پیدا کنند و در زمانی که مردم همه میگویند یزید بد است اما میترسیم، این جا با پیام و اعلامیه و اینها نمیشود ترس مردم را برطرف کرد. برای این که ترس مردم بر یزد، اینجا لازم است خود شخص امام حسین حرکت کند.
بخاطر اینکه جانش را میدهداما در عوض با اینکار به مردم جان میدهد. برای یک امت ترسو، یک جان داده شد اما هزار جان زنده شد. آن وقت این را میشود گفت: «وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ» (بقره/195) آدم با دست خود، خود را به هلاکت نمیاندازد. او یک جان داده و هزارنفر بی جان را زنده کرده است. این آیهی قرآن که چنین میگوید شامل کسانی میشود که میخواهند کار غلط و لغوی انجام دهند.
اما کسی که جان میدهد تا به مردم جان بدهد، این حرکت نیست. یک معلم سر کلاس از جانش مایه میگذارد، خودش را خسته میکند. وقت تدریس نشاطش کم میشود. اما در عوض آنهایی که سر کلاسش چیز یادگرفتند، نشاطشان زیاد میشود. نمیشود گفت: این معلم ضرر کرد چون نشاطش را از دست داد. خوب نشاط خود را از دست داد ولی به صدها و هزارها نفر نشاط داد. او نشاط داد تا نشاط تا نشاط ایجاد کند، این ارزش دارد.
8- هدف قیام امام حسین (ع)
حرکت امام حسین (ع) برای کوبیدن استبداد بود. در حکومت اسلامی استبداد ممنوع است. اصلاً خود خدا کسی رامجبور نکرده است «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ» (دهر/3) اینها آیهی قرآن است. ما راه را باز کردیم و هدایت کردیم. گفتیم این راه حق واین راه باطل، این راه و این چاه «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ» (کهف/29) هر که میخواهد ایمان بیاورد و هر کس میخواهد، کافر شود.
خود خدا استبداد به خرج نمیدهد «فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعینَ» (انعام/149) آیهی قرآن است. اگر خدا بخواهد، همه را هدایت میکند. منتهی نمیخواهد بازور همه را هدایت کند، میخواهد آزاد باشند. پس خود خدا استبداد ندارد. به پیغمبرش هم میگوید: تو حق نداری به زور مردم را مسلمان کنی. «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ» (غاشیه/22) تو حق سیطره بر مردم را نداری. می گوید: دل سوزی بی جا هم نکن. «طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى» (طه/2-1) ای محمد! من قرآن را نفرستادم که تو این قدر خودت رابه زحمت بیندازی. رها کن، هر کس خواست میآید و هر کس نخواست نمیآید.
اینقدر حرص نخور «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ» (شعراء/3) چقدر خودت را می خوری «حَریصٌ عَلَیْکُمْ» (توبه/128) پیغمبر چقدر برای شما حرص میزند. خود خدا فرموده است، من راه را باز کردم، کسی را مجبور نمیکنم. به پیغمبرش هم گفته است، تو هم کسی را مجبور نکن، احدی هم حق تحمیل عقیده ندارد «قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ» (بقره/111) برهان بیاورید، استدلال بیاورید، حتی در جبههی جنگ، کافری دست بلند کرد وگفت: من میخواهم گوش بدهم ببینم حرف شما چیست؟ قرآن میگوید «فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ» (توبه/6) به همان کافر درمیدان جنگ مهلت دادیم تا کلام خدا را بشنود.
اگر کسی گفت: من مسلمانم، نگویید دروغ میگویی، بزنید و او رابکشید. صبر کن، شاید راست میگوید. تحقیق کن. استبداد محکوم است و چون یزید مستبد بود، برای کوبیدن استبداد و برای اراده دادن به مردم بی اراده و برای جان دادن به مردم، جان خودش را داد تا به مردم جان بدهد. این یکی از اهداف امام حسین بود.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»